عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰




 هنگامیکه نمرود نتوانست با آتشیکه افروخت ابراهیم خلیل علیه السلام را بیازارد

و خود را در مقابل او عاجز دید خداوند ملکی را بصورت بشر بسوی او فرستاد

که او را نصیحت کند ملک پیش نمرود آمد و گفت؛

خوبست بعد از این همه ستم که بر ابراهیم روا داشتی و

او را از وطن آواره کردی و در میان آتش بدنش را افکندی

اکنون دیگر رو بسوی خدای آسمان و زمین آوری و

دست از ستم و فساد برداری زیرا خداوند را لشگری فراوان است و

میتواند با ضعفترین مخلوقات خود ترا با لشگرت در یک آن هلاک کند.

نمرود گفت در روی زمین کسی را بقدر من لشگر نیست و قدرتش از من فزونتر نباشد.

اگر خدای آسمان را لشگری هست بگو فراهم نماید تا با آنها جنگ کنیم .

فرشته گفت تو لشگر خویش را آماده کن تا لشگر آسمان بیاید.
نمرود سه روز مهلت خواست و در روز چهارم آنچه میتوانست لشگر تهیه کند آماده نمود و

در میان بیابانی وسیع با آن لشگر انبوه جای گرفت .

آن جمعیت فراوان در مقابل حضرت ابراهیم علیه السلام صف کشیدند

نمرود به ابراهیم از روی تمسخر گفت لشگر تو کجا است ؟

ابراهیم جواب داد در همین ساعت خداوند خواهد فرستاد.

ناگاه فضای بیابان را پشه های فراوانی فرا گرفتند و بر سر لشگریان نمرود حمله کردند

هجوم این لشگر ضعیف قدرت سپاه قوی نمرود را در هم شکست و

آنها را به فرار وادار نمود و مقداری از آن پشه ها به سر و صورت نمرود حمله کردند.


نمرود بسیار نگران شد و بخانه برگشت باز همان ملک آمد و

گفت دیدی لشگر آسمان را که بیک آن لشگر تو را درهم شکستند

با اینکه از همه موجودات ضعیفترند

اکنون ایمان بیاور و از خداوند بترس والا تو را هلاک خواهد کرد.

نمرود باین سخنان گوش نداد. خداوند امر کرد به پشه ای که از همه کوچکتر بود.

روز اول لب پائین او را گزید و در اثر آن گزش لب او ورم کرد و بزرگ شد و درد بسیاری کشید.

 بار دیگر آمد لب بالایش را گزید بهمان طریق تورم حاصل شد و

بسیار ناراحت گردید

عاقبت همان پشه ماءمور شد که

از راه دماغ بمغز سرش وارد شود و او را آزار دهد بعد از ورود پشه نمرود به سردرد شدیدی مبتلا شد.

هرگاه با چیز سنگینی بر سر خود میزد پشه از کار دست میکشید و

نمرود مختصری از سر درد راحت میگردید.

از اینرو کسانیکه در موقع ورود به پیشگاه او برایش سجده میکردند

بهترین عمل آنها بعد از این پیش آمد آن بود که

با چکش مخصوصی در وقت ورود قبل از هر کار بر سر او بزنند تا

پشه دست از آزار او بردارد و

مقربترین اشخاص آنکس بود که از محکم زدن کوبه و چکش هراس نکند

بالاخره با همین عذاب رخت از جهان بربست و

مقدار مختصری از نتیجه کفر و عناد خویش را  دریافت


عشق فقط خدا


عشق فقط خدا


نظرات (۱)

  • نرگس عسکری سده
  • 👏👏👏💐

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی