عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

داستانک معنوی


و باز هم داستانی که این تک بیت شعر را به زیبایی معنی می کند


با خدا باش و پادشاهی کن👏👏


🌸 حضرت موسی (ع) از کنار باغی می گذشتند که مرد جوانی از ایشان برای خوردن سیب به باغ دعوت کردند. حضرت وارد باغ شدند و از عظمت و وسعت و نعمت‌های باغ در حیرت فرو رفتند.


🌸حضرت موسی از چگونگی دست یافتن به این باغ سوال کرد. آن جوان گفت: من زمان مرگ پدرم چیزی نداشتم و پدرم انسان نیکوکار و اهل بخشش بود. زمانی که از دنیا می رفت به من گفت:


پسرم من درست است مال دنیای زیادی از خود باقی نمی‌گذارم

ولی خدای بزرگی دارم که تو را به او و امید و کرمش می‌سپارم.


🌸پدرم از دنیا رفت در حالی که از او به من فقط 5 سکه طلا ارث رسیده بود.

با این 5 سکه در بازار می‌رفتم ، مرد ثروتمندی را دیدم که از مرد فقیری باغی خریده بود که چشمه آن خشک شده بود و ثروتمند به زور می‌خواست باغ را پس بدهد ولی فقیر نداشت. باغ را به 20 سکه خریده بود ولی به 5 سکه پس می‌داد که فقیر هیچ در بساط نداشت.


🌸جلو رفتم و 5 سکه دادم و خریدم تا آبروی آن مرد فقیر را حفظ کنم.

همه مرا مسخره کردند و گفتند: باغی که چشمه آن خشک شده است ، بیابان است.


🌸چون به باغ رسیدم ، دست به دعا برداشتم که خدایا از فضل خود بی‌نیازم کن.

صبح دیدم سنگ بزرگی که در وسط باغ بود، کنار رفته و چشمه‌ای پدید آمده است.


🌸این معجزه در شهر پیچید و آن مرد ثروتمند مرا راضی کرد به 100 سکه که آن باغ را بفروشم.

من فروختم. بعد از چند روز سنگ برگشت و چشمه خشک شد و

آن مرد ثروتمند مجبور شد به 10 سکه آن باغ را به من بفروشد.

من خریدم. 90 سکه داشتم که مالکان باغ‌های مجاور باغ من،

مرا انسان درویش مسلکی دیدند و باغ‌های خود از ترس خشکسالی ، ارزان به من فروختند

و من که لطف خدا را در قبال نیت خیر دیده بودم،

همه را به امید خدا خریدم و بعد از چند روز دوباره چشمه جوشان شد و

این همه باغ به خاطر 5 سکه ارث پدری و توکل پدرم در زمان مرگش به خداست.


🌸ندا آمد ای موسی(ع) به بیابان برو. مردی دید که تا گردن در ماسه خود را پنهان کرده بود، علت را پرسید.


🌸مرد گفت: پدر من ثروتمندترین مرد شهر بود، زمان مرگش من گریه می کردم ،

مشتی بر گردن من کوبید و گفت: فرزند، مرد ثروتمندی چون من گریه نمی‌کند،

حتی خدا هم به تو چیزی ندهد، پدرت آن قدر باقی گذاشته است که 10 نسل کاری نکنید و بخورید.


🌸سالی نکشید همه ثروت من بر باد رفت و اکنون دو سال است حتی لباسی بر تن هم ندارم و

از ترس طلبکاران در ماسه‌های بیابان از شرمم پنهان شده‌ام.

شب‌ها در تاریکی چون حیوانات بیرون می‌روم و شکاری می‌کنم و

روزها برای حفظ بدنم از سرما در ماسه‌ها پنهان می‌شوم.


 ندا آمد ای موسی (ع)


🌸آن جوان صاحب باغ بی‌کرانه، نعمت من برای پدری بود که کار نیک کرد و

بخشش به خاطر من به فقرا نمود و زمان مرگش جز چشم امید به کرم من چیزی در بساط نداشت.


🌸و این‌که می‌بینی، سزای کسی است که ثروت خود را نبخشید و

سهم فقرا را نداد به امید این که فرزندانش بعد او از ثروت او بی‌نیاز شوند.


🌸به آن جوان صاحب باغ بگو،


 پدرت با من معامله کرد و من کسی هستم که

یا با بنده‌ام تجارت نمی کنم و رهایش می کنم


و یا اگر تجارت کنم، چه بخواهد چه نخواهد،

غرق نعمتش می‌کنم،👌👌


🌸حتی هر چه را می‌بخشم او ببخشد،

باز از سیل رحمت و ثروت من نمی‌تواند خود را رها سازد😍😍


🌸و به این جوان هم بگو،


دیگر بر ثروت هیچ‌کس تکیه نکند و

توبه کند و یقین کند جز من کسی نمی‌تواند ببخشد

چنانچه جز من کسی هم نمی‌تواند بگیرد.👌👌


🌸نیز ، بداند اگر توبه نکند،

بادی می‌فرستیم تا ماسه‌ها را از کنار بدن او بردارد،

تا از سرما بمیرد. آن‌گاه قدرت پوشاندن خود را حتی نخواهد داشت.


📚#پندهای_تاریخ جلد۵ 




عشق فقط خدا




❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️


صوت و کلیپ معنوی در


https://telegram.me/eshgekhodayi



Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

عشق فقط خدا 79

عاشقانه های من و خدا


عکس پروفایل خدا


‍ ✨🌸


🌸الهی


🌸تو زیباترین یاد در خاطرم،


🌸تو بالاترین سایه ای برسرم.


🌸تو معنای آرامش قلب من،


🌸تو صادق ترین عشق در باورم.


🌸گرفته کمی بغض راه گلو،


🌸و باران اشکی به چشم ترم.


🌸در این آسمان پر از تیرگی،


🌸رحیما نگهدار، بال وپرم.


🌸به طوفان دریای سردرگمی،


🌸خدایا همیشه بمان یاورم.


🌸عاشقتم خدا❤️


.

.

.



❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️


https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

#داستانک_معنوی


این سوال و جواب میتونه راهگشا و جواب سوال خیلیا باشه👌


شیطان به خدا عرض کرد: من چند فقره بحث و عرض دارم ولی از اظهار او می ترسم خطاب شد مترس و سئوال کن، عرض کرد: 


من اعتراف و اقرار دارم بر اینکه خدای من قادر و عالم و حکیم است در افعال خود. او می دانست قبل از ایجاد من که چه می کنم چرا مرا خلق کرد؟ 


دوم: این که چرا مرا امر کردی بر طاعت و عبادت خود و حال آنکه از اطاعت من نفعی به تو نمی رسید و چیزی بر خدائی تو نمی افزود و از نافرمانی من چیزی از سلطنت و خدائی تو کم نمی شد.


سوم: اینکه من ملتزم به طاعت و معرفت شدم چرا مرا امر کردی به سجده آدم؟ 


چهارم: این که چرا مرا به واسطه سجده نکردن لعنت کردی؟ و حال آنکه سالها بندگی کردم و به محض اینکه گفتم: غیر تو را سجده نمی کنم به من خشم کردی. 


پنجم: اینکه چرا مرا در بهشت راه دادی که آدم را فریب دهم و اغواء کنم.


ششم: اینکه عداوت مرا با آدم می دانستی چرا مرا بر اولادش مسلط گردانیدی؟ 


هفتم: اینکه چرا تا قیامت مهلت دادی؟ 


اگر مرا هلاک کرده بودی همه راحت بودند، این هفت بحث را کرد و یک جواب شنید: 


خطاب شد: ای شیطان،

مرا حکیم می دانی؟ 


شیطان گفت: بله.


خداوند فرمود: پس تمام این بحث های تو بی جا است.


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی