عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گذشت و حق الناس» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


#تلنگر 


⚫️ #قیامت


 برای دادخواهی به قیامت رفتم.


جگر سوخته ام را هم بردم


، دل شکسته و روح شرحه شرحه و زخم و جراحت و اندوهم را و نام ظالمان را نیز .


ترازو بود و عدالت بود و حق بود و خدا بود.


ظالمان هم بودند یک به یک.


خواستم که شرح دهم قصه هایم را ...


 اما قصه ها گفتن نمی خواست.


یوم تبلی السرائر بود.و پرده ها به کنار


دستها سخن می گفتند و پاها سخن می گفتند و چشم ها و گوش ها و زبان ها شهادت می دادند.


آتش بلند بود و جهنم برپا و سوختن به حتم بود.


خدا گفت: من اما این آتش را برپا نکردم این آفریده شماست نه من .این شعله ها را شما با خود از دنیا آورده اید.


و این هیزم ها که آتش ها را بر می افروزد من نیفروختم ، کردار شماست.


خدا  به من گفت : اما پیش از آنکه آنها به آتش شان در آیند  از تو‌می پرسم:


 آن شور که به تو دادم ، بر زندگی ات پاشیدی؟


گفتم: پاشیدم


گفت: آن نور که به تو دادم بر ظلمتت افشاندی؟


گفتم: افشاندم


گفت: آن سور که به تو دادم بر سوگت افزودی؟


گفتم: افزودم


گفت: آن لاهوت که به تو بخشیدم با ناسوتت آمیختی؟


گفتم: آمیختم


گفت: حالا با آن شور و نور و سور و لاهوت چه هستی؟


گفتم: خوشبخت


گفت: اما اینها شور و نور و سور و لاهوتشان را گم کردند

و جهان بی شور و نور و سور و لاهوت جهنم است.


اینها از جهنمی به جهنمی آمده اند.


خدا گفت: از آن شفقت که به تو داده بودم هنوز چیزی داری؟


گفتم: دارم


گفت : پس به کارش گیر


تمنای سوختن سوختگان، التیامت نباشد که ظالمان همان بیچارگانند.👏👏👌👌


تو پاسدار نور و سور خودت باش .

نگهبان لاهوتت باش.

...

من از قیامت به دنیا برگشتم و گَرد جهنم را از پیراهنم تکاندم و دیگر شکواییه ای به خدا نبردم.


✍️#عرفان_نظرآهاری




عشق فقط خدا

وبلاگ و کانال عشق فقط خدا


www.deniz.blog.ir

eshgekhodayi@


تلگرام - سروش - ایتا - آی گپ


  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


داستانک معنوی


با دوستان، مدارا!

رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که نشسته بودند،

ناگهان لبخندی بر لبانشان نقش بست،

به طوری که دندان هایشان نمایان شد!

از ایشان علت خنده را پرسیدند، فرمود:

- دو نفر از امت من می آیند و در پیشگاه خدا قرار می گیرند؛

یکی از آنان می گوید:

خدایا! حق مرا از ایشان بگیر!

 خداوند متعال می فرماید: حق برادرت را بده! عرض می کند:

خدایا! از اعمال نیک من چیزی نمانده

 متاعی دنیوی هم که ندارم.

 آنگاه صاحب حق می گوید:

پروردگارا! حالا که چنین است از گناهان من بر او بار کن!

پس از آن اشک از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله سرازیر شد و فرمود:

آن روز، روزی است که مردم احتیاج دارند گناهانشان را کسی حمل کند.

خداوند به آن کس که حقش را می خواهد می فرماید:

چشمت را برگردان،

به سوی بهشت نگاه کن، چه می بینی؟

آن وقت سرش را بلند می کند،

آنچه را که موجب شگفتی اوست

 از نعمت های خوب می بیند، عرض می کند:

پروردگارا! اینها برای کیست؟

می فرماید:

برای کسی است که بهایش را به من بدهد.

عرض می کند:

چه کسی می تواند بهایش را بپردازد؟

می فرماید:

تو.

می پرسد:

چگونه من می توانم؟

می فرماید:

به گذشت تو از برادرت.

عرض می کند: خدایا از او گذشتم.

بعد از آن، خداوند می فرماید:

دست برادر دینی ات را بگیر و وارد بهشت شوید!👏👏👏👌

آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

پرهیزکار باشید و مابین خودتان را اصلاح کنید!

بحارالانوار: ج ۷، ص ۸۹.


وبلاگ عشق فقط خدا

www.deniz.blog.ir

***************************************


  • مرتضی زمانی