عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


بخوان مرا، منم پروردگارت، خالقت از ذره ای ناچیز؛

بخوان مرا؛ منم معشوق زیبایت. منم نزدیک تر از تو به تو، اینک صدایم کن.

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید:
تو را در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد.


بساط روزی خود را به من بسپار.

رها کن غصه یک لقمه آب و نان فردا را، تو راه بندگی طی کن.

عزیزا، من خدایی خوب می دانم. تو دعوت کن مرا بر خود، به اشکی،

یا خدایی میهمانم کن، که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم.

طلب کن خالق خود را، بجو ما را، تو خواهی یافت... که عاشق می شوی

بر ما و عاشق می شوم بر تو...

که وصل عاشق و معشوق هم آهسته می گویم، خدایی عالمی دارد.

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من. قسم بر روز،

هنگامی که عالم را بگیرد نور،

قسم بر اختران روشن، اما دور... رهایت من نخواهم کرد.

بخوان ما را، که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟!


تو بگشا لب، تو غیر از ما، خدای دیگری داری؟

رها کن غیر ما را، آشتی کن با خدای خود، تو غیر از ما چه می جویی؟

تو با هرکس، به جز با ما، چه می گویی؟

و تو بی من چه داری؟ هیچ! بگو با من چه کم داری عزیزم، هیچ!!

هزاران کهکشان و کوه و دریا را، و خورشید و گیاه و نور و هستی را،

برای جلوه خود آفریدم من...

ولی وقتی تو را من آفریدم بر خود احسنت می گفتم.

تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین میهمان دنیایم،

که دنیا بی تو، چیزی چون تو را ، کم داشت...

تو ای محبوب ترین میهمان دنیایم، نمی خوانی چرا ما را؟؟

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟


هزاران توبه ات را گرچه بشکستی ، ببینم ، من تو را از درگهم راندم؟

یک قدم با تو، تمام گام های مانده اش با من...


شاعر : کیوان شاهبداغی



کارت پستال درخواستی طراحان



خدایا ...


در آوای سنگین سکوت امشب ،


در دست افشانی رویا در ظرافت یک متن ،


در راز ناشناخته‌ی زیستن ؛


تو را عاشقانه می‌خواهم ...

در پوچی یک توهم در اوج وصال ،


در سودای محکومانه‌ی عشقی ،


در رویای مشکوکانه‌ی وصلی ؛


تو را مجنون‌وار می‌کاوم ....


در پژواک اندیشه‌هایم ،


در سایه‌ی آرزوهایم ،


و در اوج فاصله‌ای میان کام و دل ؛


تو را می‌خواهم ...


در سادگی یک غزل ،


در شور یک عشق ،

در وجد عارفانه‌ی یک نیایش ،

در تبلور یک رویا ؛

تو را می‌خواهم ...

مرا در بی‌کسی امشب ،


در غربت لحظه لحظه ی تنهاییم ،

دریاب ...

مرا در دریای بی‌کران زندگی ،


و در ویرانه‌های وجودی خسته ،

دریاب ...

در بی‌صدا گریستن‌هایم ،


در عجزم از این غربت ،

مرا درک کن ...

بار خدایا !

با وجود مهربان و گرمت ،

تار و پود فرسوده‌ی وجودم را از بین ببر ؛

با وجود نورانی خویش ،

پرده پرده‌ی تاریکی‌ام را نابود کن ؛


از تو می‌خواهم بر‌فراز دریای وجودت ،

افکار شناور مرا به اهتزاز در‌آوری ؛

از تو می‌خواهم در حجم تاریکی و هجوم غربت امشب ،

در سردی وجودم ،


مرا حامی باشی ...


آمین یا رب العالمین ...






ای آنکه رحم میکنی بر کسانی که بندگانت به آنها ترحم نمی کنند ،

و ای آنکه می پذیری بنده ای را که هیچ شهری او را نمی پذیرد ؛

و حاجتمندان به درگاهت را خوار نمی سازی ،

و اصرار کنندگان را نا امید نمی کنی ،

و گستاخان را از آستانت نمی رانی ؛

و تحفه های ناچیز بندگان و کارهای نیک ولی کوچک آنها را رد نکرده و جزای آن را می پردازی ،

و ای آنکه نه تنها از عمل کم تشکر می کنی بلکه پاداش بزرگی بر آن در نظرمی گیری ؛

ای آنکه به هرکه به تو نزدیک شود نزدیک گردی  ،

و هرکه را به تو پشت کند به سوی خود می خوانی ...

و ای خدائی که نعمتت را تغییر نمی دهی و در عذاب ما شتاب نمی نمایی ،

و درخت نیکی را به ثمر می رسانی تا در ثواب بیفزایی ،

و از گناهان میگذری تا محو شود .

آرزوها هنوز به انتهای کرمت نرسیده،برآورده شده برگشتند ،

و ظرف های درخواست ها از منبع بخششِ تو لبریز شدند ،

و صفت ها به حقیقت تو نرسیده،از هم گسیخته اند ؛

پس بالاترینِ برتری ها و با شکوه ترین همه ی عظمت ها بی تردید از آن توست ...


 خداوند همه ی ما را دوست دارد و درک می کند ،
 منظورم از ما ، من و توست ...

مهربانی او همه را کفایت می کند ،
 از پیر و جوان گرفته ،
تا افراد تنها و ناتوان ،
از تند خویان تا متکبران ...

عشق او حد و مرزی نمی شناسد ،
پس هرگز گمان مکن که مورد رحمت او واقع نمی شوی ؛

 مهم نیست که چه کسی هستی یا چه شغلی داری ،
 نام تو نیز در فهرست خداست ...

مهم نیست که چه گذشته ای داشته ای ،
 به خدا اعتماد کن تا حقیقت این کلمات را دریابی ؛

به سختی کارت فکر نکن فقط آنرا در دست خدا بگذار  ،
زیرا آن زمان که همه رهایت می کنند هنوز در آغوش او هستی ؛

 خدا هنوز هم دوستمان دارد ،
 از آغاز جهان شیفته مان بوده ،
و همیشه هم خواهد بود ...!



خداوند هیچکس را جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمیکند


بدان ، خدایی که گنج های آسمان و زمین در دست اوست ،


به تو اجازه ی درخواست داده ، و اجابت آن را بر عهده گرفته است .

تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند ، درخواست رحمت کنی تا ببخشاید ،

و خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند ،

و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطه ای پناه ببری ،

و در صورت ارتکاب گناه دَرِ توبه را مسدود نکرده است ،

در کیفر تو شتاب نداشته ، و در توبه و بازگشت ، بر تو عیب نگرفته است ،

در آنجا که رسوایی سزاوار توست ، رسوا نساخته ،


و برای بازگشت به خویش شرایط سنگینی مطرح نکرده است ،

در گناهان تو را به محاکمه نکشیده ، و از رحمت خویش نا امیدت نکرده ،

بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکی شمرده است .

هر گناه تو را یکی ، و هر نیکی تو را ده به حساب آورده ،

و راه بازگشت و توبه را به روی تو گشوده است .

هرگاه او را بخوانی ، ندایت را میشنود ، و چون با او راز دل گویی ، راز تو را میداند ،

پس حاجت خود را با او بگوی ، و آنچه در دل داری نزد او بازگوی ،

غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن ،

تا غم های تو را برطرف کند و در مشکلات تو را یاری رساند ...



(انسان) هر کار (نیکی) را انجام دهد، برای خود انجام داده ؛


و هر کار (بدی) کند، به زیان خود کرده است .


(مومنان میگویند:) "پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، مارا مؤاخذه مکن
.


پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده
،


آنچنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر کسانی که پیش از ما بودند قرار دادی
.


پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقدر مدار
؛


و آثار گناه را از ما بشوی
؛


ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده
.


تو مولا و سرپرست مایی
،


پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان
."





ستایش خداوندی را سزاست که از اسرار نهان ها آگاه است ،

و نشانه های آشکاری در سراسر هستی بر وجود او شهادت می دهند ؛

هرگز برابر چشم بینندگان ظاهر نمی گردد ؛

نه چشم کسی که او را ندیده می تواند انکارش کند ،


و نه قلبی که او را شناخت میتواند مشاهده اش نماید ..

در والایی و برتری از همه پیشی گرفته ؛

پس، از او برتر چیزی نیست ،

و آنچنان به مخلوقات نزدیک است که از او نزدیکتر چیزی نمی تواند باشد ...

مرتبه ی بلند او را از پدیده هایش دور نساخته ،

و نزدیکی او با پدیده ها، او را مساوی چیزی قرار نداده است ..

عقل ها را بر حقیقت ذات خود آگاه نساخته ،

اما از معرفت و شناسایی خود باز نداشته است ..

پس اوست که همه ی نشانه های هستی بر وجود او گواهی می دهند ،

و دل های منکران را بر اقرار به وجودش واداشته است ،


خدایی که برتر از گفتار تشبیه کنندگان و پندار منکران است ...

"خطبه ی 49 نهج البلاغه"





الهی ...

سه خصلت است که نمی گذارد از درگاهت چیزی بخواهم ،

و فقط یک خصلت است که مرا به آن ترغیب می کند ؛

آن سه خصلت عبارتند از :

فرمانی که داده ای و من در انجامش درنگ کرده ام ،

و کاری که مرا از آن نهی فرمودی ولی من بدان شتافته ام ،

و نعمتی است که عطا فرموده ای ولی من در شکرگزاریش کوتاهی نموده ام ...


و اما تنها مساله ای که مرا به سویت می خواند :

تفضل و مهربانی تو به کسی است که به آستانت روی آورده ،

و چشمِ امید به تو بسته است ...

همه ی لطف و احسانت از روی تفضل ،

و همه ی نعمتهایت بی سبب و بدونِ زمینه ی استحقاق است ...


" دعای 12 صحیفه ی سجادیه - بخش 1 تا 3 "





خدایا ممنونم ؛


 من می‌تونم تمام زیبایی‌های پیرامونم را ببینم ،


 کسانی هستند که دنیایشان همیشه تاریک و سیاه هست …


خدایا ؛


 من می‌تونم راه برم ،


 کسانی هستند که هیچوقت نتونسته‌اند حتی یک قدم بردارند


خدایا از تو ممنونم ؛


 که دل رئوف و شکننده‌ای دارم ،


 کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که


هیچ محبت و احساسی رو درک نمی‌کنن …


خدایا سپاسگزارم ؛


 که به من این شانس رو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم ،


 کسانی هستند که از این نعمت و برکت وافری که به من داده‌ای بی‌بهره‌اند …


خدای عزیزم ؛


 من می‌تونم کار کنم ،


 کسانی هستند که برای رفع کوچکترین نیازهای روزمره‌شون هم به دیگران محتاجند ،


 برای این نعمت بزرگ از تو سپاسگزارم


خدای دوست‌داشتنی من، از تو ممنونم ؛

 که کسی هست که منو دوست داره ،

 کسانی هستند که بود و نبودشون واسه هیچکس مهم نیست …


 و بیش از همه‌ی این‌ها ؛

 برای هدیه‌ای که هر روز با هزار عشق و امید به من می‌دهی از تو سپاسگزارم


 هدیه‌ای که نامش زندگی‌ست



ای فرزند آدم ،


من بی نیازی هستم که نیازمند نمیشوم ،


مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن ، تا تو را آنچنان بی نیاز کنم که نیازمند نشوی ؛

ای فرزند آدم ،


من زنده ای هستم که نمیمیرم ،


مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن ، تا تو را زندگی بخشم که نمیری ؛

ای فرزند آدم ،


من به هرچه میگویم "باش" میشود ،


مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن ،


تا تو را چنان قرار دهم که به هر چیزی بگویی "باش" بشود...




قلب من قالی خداست

تار و پودش از پر فرشته هاست

پهن کرده او دل مرا در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب

برق می زند قالی قشنگ و نو نوار من از تلاش آفتاب


شب که می شود خدا روی قالی دلم

راه می رود؛ ذوق می کنم گریه می کنم

اشک من ستاره می شود

هر ستاره ای به سمت ماه می رود...

یک شبی حواس من نبود

ریخت روی قالی دلم شیشه ای مرکب سیاه

سالهاست مانده جای آن

جای لکه های اشتباه

ای خدا به من بگو
لکه های چرکمرده را کجا خاک می کنند؟

آه؛ آه از اینهمه گناه و اشتباه
آه نام دیگر تو است

آه بال می زند به سوی تو؛ کبوتر تو است
قلب من دوباره تند تند می زند

مثل اینکه بازهم خداست
روی قالی دلم قدم گذاشت

در میان رشته های نازک دلم
نقش یک درخت و یک پرنده کاشته

قلب من چقدر قیمتی است
چون که قالی ظریف و دستباف اوست

این پرنده ای که لای تار و پودش است هدهد است
می پرد به سوی قله های قاف دوست!

"
عرفان نظرآهاری"




وقتی قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود ،

وقتی نمیتوانیم‌ اشک‌هایمان‌ را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی کنیم‌

و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ میشکند ،

وقتی احساس‌ میکنیم

بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌

و رنج‌ها بیشتر از صبرمان ؛


وقتی امیدها ته‌ میکشد

و انتظارها به‌ سر نمیرسد ...


وقتی طاقتمان‌ تمام‌ میشود

و تحملمان‌ هیچ ...*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم

و مطمئنیم‌ که‌ تو ،

فقط‌ تویی که‌ کمکمان‌ میکنی ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را صدا میکنیم

و تو را میخوانیم ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را آه‌ میکشیم

تو را گریه‌ میکنیم

و تو را نفس‌ میکشیم ...


وقتی تو جواب‌ میدهی ،

دانه‌دانه‌ اشک‌هایمان‌ را پاک‌ میکنی

و یکی یکی غصه‌ها را از دلمان‌ برمیداری

گره‌ تک‌تک‌ بغض‌هایمان‌ را باز میکنی

و دل‌ شکسته‌مان‌ را بند میزنی

سنگینی ها را برمیداری

و جایش‌ سبکی میگذاری و راحتی ؛

بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی

و بیشتر از حجم لب‌هایمان ، لبخند

خواب‌هایمان‌ را تعبیر میکنی

و دعاهایمان‌ را مستجاب‌

آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی ؛

قهرها را آشتی میدهی

و سخت‌ها را آسان

تلخ‌ها را شیرین‌ میکنی

و دردها را درمان

ناامیدی ها، همه امید میشود

و سیاهی‌ها سفید سفید ...*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

خداوندا !

تنها تو را صدا میکنیم

و فقط تو را می خوانیم ...




در لحظه شادی ، پروردگار را ستایش کن

.
حمد و سپاس مخصوص اوست و هیچکس و هیچ چیز در مرتبه او شایسته ثنا نیست.

در لحظه سختی , فقط از خداوند کمک بخواه.
او بهترین فریادرس است و همیشه با تو و در کنار توست.

همانگونه که وقتی موسی(ع) را برای رهایی مردم از بردگی فرستاد ,

یا هنگامی که اسحاق , سرزمین موعود را به خاطر گرسنگی و

قحطی ترک کرد به ایشان فرمود : من با شما هستم.

در لحظه گمراهی و حیرانی , فقط خدا را جست و جو کن.

او هدایت گر به سوی نعمت هاست. راه درست را

از او بخواه چراکه تنها او از نهان و پیدا باخبر است.

در لحظه آرامش , معبود را مناجات کن.

او تنها اجابت کننده دعاهاست. برا همه دعا کن به

خصوص برای کسانی که با تو مشکل دارند.

و در آخر , مثل من برای خواسته های خودت دعا کن , او همه را گوش می کند.

در لحظه ناامیدی , امیدت به خدا باشد.

او امید ناامیدان است و همیشه به یاد داشته باش که این نیز بگذرد.

 


در لحظه تنهایی , پروردگار را صدا بزن.

او هیچ وقت بنده اش را تنها نمی گذارد.

همین الان می توانی حضورش را در کنارت حس کنی.

فقط کافی است صدایش بزنی. او تنها یار تنهایــیــهــاست.

در لحظه نیاز , حاجت خود را از درگاه خالق هستی طلب کن.

زیرا , نتیجه طلب از خلق اگر روا شود منت است و اگر نه ذلت ,

در حالی که طلب ار خالق برآورده شود نعمت است و اگر نه حکمت.

و به خاطر داشته باش که او بی نیاز مطلق است.

در لحظه های دردناک، به خدا اعتماد کن.

او هرگز پشت تو را خالی نمی کند. برای هر دردی درمانی اندیشیده است.

در لحظه موفــقیت ، از خدا فزونی ایمان بخواه.

و بدان که این مرحله پایان راه نیست بلکه آغازیست برای برداشتن گامهای بعدی.

در هر قدم او را به یاد داشته باش و در هر مرحله بر ایمان خود بیفزا.

در لحظه دلشکستگی , دلت را به خدا بده.

او بهترین مونس است , همیشه برای تو وقت دارد و هیچگاه دل تو را نمی شکند.

 


در لحظه عاشقی , خالق عشق را در نظر داشته باش.

باید از عشق زمینی به عشق آسمانی رسید.

در لحظه نگرانی و دلواپسی , از ذکرش غافل نشو.

یاد خدا آرام بخش دلـهاست. همه چیز در حیطه قدرت و کنترل اوست.

پس توکلت فقط به خدا باشد. کارها را به او بسپار تا زمان انتظار به آخر رسد.

در لحظه پیروزی , از معبود , تواضع و فروتنی طلب کن.

از غرور بپرهیز که بزرگترین اشتباه است.

در لحظه شکست , مطمئن باش که خدا دست تو را گرفته.

و نمی گذارد که زمین بخوری مگر آنکه خودت دست او را رها کنی.

هر شکستی باید مقدمه ای برای پیروزی باشد.

در لحظه ضعف وناتوانی , از خالق مطلق توانایی بخواه.

هیچ چیز برای او غیر ممکن نیست.

 


در لحظه کار، به خدا تکیه کن.

او محکم ترین تکیه گاه و پشتیان است. هرکاری را با نام او شروع کن.

بکوش , پشتکار داشته باش , سپس همه چیز را به او واگذار کن.

خداوند فرمود : حرکت از تو برکت از من.

در لحظه تاریکی , با نور کلامش دلت را روشن کن.

و آن را مایه برکت و روشنایی زندگی خود قرار بده.

در لحظه پریشانی , به خدا پناه ببر .

که او امن ترین پناهگاه است.

در لحظه دلتنگی , با معبود خود راز و نیاز کن.

او دانای اسرار نهان و محرم رازهاست.

==========

عشق فقط خدا


 


همیشه و در هرحال پروردگار را با صدای آرام و با احترام بخوان.

او قدرت و ظرفیت انجام هرکاری رو داره.


توجه ات رو از خود و خلق برداشته و به وی معطوف کن.

خداوند تو رو عاشقانه و بدون هیچ قید و بندی دوست داره.

و هیچ چیز نمی تونه از شدت این عشق بکاهد.


او در لحظه های خواب و بیداری , اضطراب و آرامش , کار و تفریح و خلاصه در

هر موقعیت و شرایطی مراقب تو و لطفش شامل حال توست.

به معبود بیندیش , ایمانت رو محکم کن و از او آمرزش بخواه.

همه چیز درست میشه.... همه چیز... همه چیز...

قلبت رو خالی نگه دار،

اگر هم روزی خواستی کسی رو در قلبت جا بدی

سعی کن فقط یک نفرباشه بهش بگو که:

تو رو بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم ! چون...

به خدا" ایمان و اعتقاد" دارم و به تو "احتیاج و نیاز"



گل آفتابگردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا...

ما همه آفتابگردانیم.

اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی، دیگر آفتابگردان نیست.

آفتابگردان کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد.

اینها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش می کردم که

خورشید کوچکی بود در زمین که هر گلبرگش شعله ای بود

و دایره ای داغ در دلش می سوخت.

آفتابگردان به من گفت:

وقتی دهقان بذر آفتابگردان را می کارد، مطمئن است که

او خورشید را پیدا خواهد کرد.

آفتابگردان هیچ وقت چیزی را با خورشید اشتباه نمی گیرد.

اما انسان همه چیز را با خدا اشتباه می گیرد. . .

آفتابگردان راهش را بلد است و کارش را می داند.

او جز دوست داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید کار دیگری ندارد.

او همه زندگیش را وقف نور می کند. در نور به دنیا می آید

و در نور می میرد. نور می خورد و نور می زاید.

دلخوشی آفتابگردان تنها آفتاب است.

آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا.

بدون آفتاب، آفتابگردان می میرد و بدون خدا، انسان.

جلو رفتم بوییدمش، بوی خورشید می داد. تب داشت و عاشق بود.

خداحافظی کردم داشتم می رفتم که نسیمی رد شد و گفت:

نام آفتابگردان همه را به یاد آفتاب می اندازد.

نام انسان آیا کسی را به یاد خدا می اندازد؟!

آنوقت بود که شرمنده از خدا رو به آفتاب گریستم ...




***************************************

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


خداوندا...


آرامشم را میان پیچ و خم زندگی ای که خود رقم زده ام،


گم کرده ام، آرامم کن...


همان گونه که دریا را پس از هر طوفانی آرام می کنی...


راهنمایم باش و ایمانم را قوی کن


که لحظه ای تو را در خلوت خویش، گم نکنم...

خداوندا...

اگر همه ی مردم دنیا هم مرا، احساسم را،


مهربانی هایم را فراموش و دستانم را رها کردند،


تو مثل همیشه کنارم باش و دستانم را به خودم نسپار...


خدایا: آنچه از احساسم مانده به تو میسپارم


تا از تنها دارایی ام محافظت کنی...


خداوندا... دنیایت بیش از حد توان من سرد است،...


به تو، به آغوشت، به رحمت بی کرانت نیازمندم...






از کتاب مناجات نامه چوپان معاصر نوشته رضا احسان پور

خدایا!
مرا به خاطر
همه‌ی مورچه‌هایی که کشته‌ام
ببخش

خدایا!
ممنونم که فقط یکی هستی
چینی‌ها عمراً بتوانند تقلبی‌ات را بسازند

خدایا!
مرا ببخش که بعضی وقت‌ها با تو
شبیه کت و شلوار پلوخوری رفتار کرده‌ام!
یعنی فقط زمانی سراغت آمد‌ه‌ام که
احتیاجت داشته‌ام

خدایا!
من از اختیارهایم می‌ترسم
فردا، پس‌فردا، خودت به خاطر همه‌ی آن‌ها
یقه‌ام را می‌گیری

خدایا!
من اگر بسوزم
بوی گند می‌دهم!
خود دانی، می‌خواهی بیندازی جهنم، بینداز!

خدایا!
گوش‌هایم دراز شده است
کی وقت داری بیایم برایم کوتاهش کنی؟

خدایا!
حیف نیست
بهشت به این قشنگی ساخته‌ای،
آن وقت به همه نشانش ندهی؟

خدایا!
کاش بیمارستان‌ها
بخش کودکان سرطانی نداشت

خدایا!
شش روز طول کشید
تا دنیای ما را بسازی
آن وقت ما در یک چشم بهم زدن
آن را خراب می‌کنیم!
ببخشید!

خدایا!
من فقط یک «مسکن مهر» سراغ دارم
آن‌هم خانه‌ی تو است

خدایا!
آسایش دو گیتی
تفسیر این سه حرف است:
۱- خدا ۲- را ۳- شکر

خدایا!
تو خوب‌تر از آن هستی
که مرا تنها بگذاری

خدایا!
به یک نفر می‌گویند: «یک دروغ بگو»
می‌گوید: «خدا نمی‌بخشد»

خدایا!
توی «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعون»
«اِلیهِ راجعون» یعنی پیش خودت؛ درست است؟
پیش خودت که جهنم نمی‌شود! می‌شود؟

خدایا!
من مثل آن بت‌پرست نیستم
که اگر تو را نداشته باشم
خدای سنگ و چوبی داشته باشم
من اگر تو را نداشته باشم، چیزی ندارم

خدایا!
دیوار خانه‌ی مرا در بهشت
کاهگلی بساز
می‌خواهم هر روز عصر با شلنگ
به دیوار آب بپاشم
و نفس عمیق بکشم

خدایا!
اشک‌هایم را با دست پاک می‌کنم
تا دستانم بوی تو را بگیرد

خدایا!
خودت به کسی که دوستش دارم بگو
که من دلم نمی‌خواست خلق بشوم
و فقط و فقط برای اینکه او تنها نباشد
قبول کردم که بیایم دنیا
تا شاید دوستم داشته باشد

خدایا!
دوستت دارم
حتّی توی جهنّم

خدایا!
خودت که بهتر می‌دانی
ما آدم‌ها مثل دانه‌های انار هستیم
زیاد به ما فشار نیاور!

خدایا!
کاش یک مُهر «شکستنی است، با احتیاط حمل شود»
روی دلم زده بودی!

خدایا!
دست ما را بگیر
و ما را از اتوبان زندگی
رد کن!

خدایا!
آخر زندگی من
یک «ادامه دارد» بنویس!



ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺩﺭ ﻗﺪﯾﻢ ﺩﺯﺩ ﺳﺮ ﮔﺮﺩﻧﻪ ﻫﻢ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺩﺍﺷﺖ ....

ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺯﺩﯼ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﭘﺮ ﺍﺯﺩﺣﺎﻡ ﺑﺎ ﺯﯾﺮﮐﯽ ﮐﯿﺴﻪﯼ

ﺳﮑﻪ ﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﻏﺎﻓﻞ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﺯﺩﺩ، ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ

ﺭﺳﯿﺪ ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﮐﺎﻏﺬﯾﺴﺖ

ﮐﻪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ :

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﻪ ﺑﺮﮐﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﻋﺎ ﺳﮑﻪﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﺑﻔﺮﻣﺎ ..

ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﺮﺩ ﺳﭙﺲ ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺑﺎﺯ

ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ .

ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ

ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ .

ﺩﺯﺩﮐﯿﺴﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻔﺖ :

ﺻﺎﺣﺐ ﮐﯿﺴﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺩﻋﺎ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ

ﺍﺳﺖ . ﺍﻭ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻋﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﻣﻦ ﺩﺯﺩ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﻪ ﺩﺯﺩ ﺩﯾﻦ ﺍﻭ.

ﺍﮔﺮ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ، ﺑﺎﻭﺭﺵ ﺑﺮ ﺩﻋﺎ ﻭ ﺧﺪﺍ

ﺳﺴﺖ ﻣﯿﺸﺪ. ﺍﻥ ﮔﺎﻩ ﻣﻦ ﺩﺯﺩ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻡ .

ﻭﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺍﺳﺖ !...

ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻫﻢ ﺩﺯﺩ ﺧﺰﺍﻧﻪ

ﻣﺮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﻫﻢ ﺩﺯﺩ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺷﺎﻥ .... ﭼﻮﻧﮑﻪ ﺑﻨﺎﻡ ﺩﯾﻦ

ﺩﺯﺩﯼ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ .... ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺯﺩﯾﻦ ﺯﺩﻩ

ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ

ﺗﻌﺎﻟﯿﻢ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﺖ

ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺑﺮﯼ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﺭﺍ



خدای مهربانی‌های بی‌بهانه،

 همیشه جایی در حوالی دلتنگی‌های من،

 جاری می‌شوی...

 جاری می‌شوی در ابریِ چشمانم،

 و می‌باری آنقدر تا زُلال شَوَم،

 می‌باری آنقدر که آسمانی شَوَد هوای دلم،

 آنقدر که با همه روحم حس کنم

 داشتنِ تــــو

 می‌ارزد به همه‌ی نداشتن‌های دنیا،

 می‌ارزد...


http://www.khorasannews.com/OnlineNewsImage.aspx?id=6520094

‌می گویند: روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.

شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که


وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:


آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟

مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوارهستی؟!

شمس پاسخ داد: بلی.

مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!

ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.

ـ در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!

ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.

– با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.

– پس خودت برو و شراب خریداری کن.

- در این شهر همه مرا میشناسند،


چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!

ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی


چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم،


نه صحبت کنم و نه بخوابم.

مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد،


شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و


به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.

تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد


اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به


تعقیب وی پرداختند.


آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد


و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.

هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از


مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد


تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و


مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.

در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد:


"ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید


به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است."

آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید.


چشم مردم به شیشه افتاد

. مرد ادامه داد: "این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید،


اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!"

سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و


طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.

زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را


در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که


مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و


درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.

در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: "ای مردم بی حیا!


شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید،


این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند "

رقیب مولوی فریاد زد: "این سرکه نیست بلکه شراب است"

شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از


جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که


درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.

رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت،


دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.

آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و


مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟

شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست،


تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی،


در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و


آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.

این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در


یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که


با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.


کتاب ملاصدرا.تالیف هانری کوربن.ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری



دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ

ای هیچ برای هیچ با هیچ مپیچ

دانی که پس از مرگ چه باقی ماند
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ .



بزرگی گفت : وابسته به خدا شوید .
پرسیدم : چه جوری ؟
گفت : چه جوری وابسته به یه نفر میشی ؟
گفتم : وقتی زیاد باهاش حرف می زنم
زیاد میرم و میام .
گفت : آفرین .
زیاد با خدا حرف بزن
زیاد با خدا رفت و آمد کن ...!
بزرگی میگفت:
وقتی دلت با خداست،
بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند...
وقتی توکلت با خداست،
بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند...
وقتی امیدت با خداست،
بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند...
وقتی یارت خداست،
بگذار هر چقدر میخواهند نارفیق شوند...
همیشه با خدا بمان.
چترِ پروردگار، بزرگترین چترِ دنیاست...


دلم ﻣــﮯ ﺧــﻮﺁﻫَــﺪ ﺁﺭاﻡ ﺻـِـﺪﺍﻳَﺖ ﮐُــﻨَــﻢ:

 " ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ ﯾـﺎ ﺷـﺎﻫـِﺪَ ﮐُـﻞِّ ﻧـَﺠْـﻮﻯ "

ﻭ ﺑـِـﮕـــــــــﻮﯾَــﻢ ﺗــﻮ ﺧــﻮﺩ ِ ﺁﺭاﻣـِـــــــــﺸــﮯ

ﻭ ﻣـَـﻦ ﺧــﻮﺩ ِ ﺧــﻮﺩ ِ ﺑــﯿــﻘَــﺮﺁﺭ...

ﺧﺪﺍﯾــــــﺎ !

ﺧــــﺮﺍﺑﺖ ﻣﯽ ﺷــــﻮﻡ

ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﮔــــﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧـــــﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴـــــﺎﺯ ...

 " ﺍِﻟﻬـــــﯽ ﻭَ ﺭَﺑـّــــﯽ ﻣَﻦْ ﻟـــــﯽ ﻏَﯿْﺮُﮐـْـــ "



عابدی را گفتم ای دست من و دامان تو
کن دعایی ، تا نهم پایی در این میدان تو

گفت از طاعت چه داری ، کوفتم بر سر که آه
گفت آهت را بمن ده ، هر چه دارم زان تو



بسم الله الرحمن الرحیم

بارالها...

نمی دانم روحم اکنون در کدامین قطعه از الحمد تو گیر کرده

و نمی دانم که آیا نفسم به مالک یوم الدینــی تو ایمان دارد یا نه ، نمی دانم

خدای من ،

من نمی دانم که آیا ایاک نعبدهایم به ایاک نستعینــهای نمازم می رسند یا نه

و نمی دانم تاکیدهای ایاک ایاک هایم ،

آخر به نعبد و نستعین ختم خواهند شد یا نه

و نمی دانم که مرا در بحبوحه ی راه های پر پیچ و خم دنیا ،

به صراط مستقیمـت هدایتم خواهی کرد یا نه
زیبای من ،
من نمی دانم این روزها پایم در رکاب الذین انعمت علیهمِ تو ،

سوار بر اسب توحیدم ، می تازد یا نه
و نمی دانم که مرا از مغضوبان و ضالین درگاهت سوا کرده ای یا نه ...
و زندگی ام ،
و زندگی ام پر است ، از نمی دانم هایی که در گوشه اتاقمان ،
گاهی هم در باغچه ی مادرم،
کنار گل های محمدی ،
منتظرند تا شاید معشوقشان ،
بویِ عطرِ نشاطِ جنت المأوی را برایشان به ارمغان آورند.
خدای زیبای رحمان و رحیمم ،
نمی دانم هایم را هدایت کن به مستقیم ترین صراط خودت...
آمین یا رب العالمین...

***تقوا چیست؟***

شاگردی از عابدی پرسید :تقوا را برایم توصیف کن!


عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود


مجبور به گذر شدی چه میکنی؟

شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و


با احتیاط راه میروم تا خود را حفظ کنم.


عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن! تقوا همین است.


از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را


کوچک مشمار زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.


خاطره ای از سعدی


...سعدى در کتاب گلستان ،

خاطرات زیبایى از دوران جوانى و کودکى خود نقل مى کند که

گاه بسیار نکته آموز و دل انگیز است . در یکى از این خاطرات مى گوید:
یاد دارم که در ایام کودکى ،

اهل عبادت بودم و شب ها بر مى خاستم و نماز مى گزاردم و

به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم .

شبى در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و

تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامى را

بر کنار گرفته ، مى خواندم .

در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند،

خوابیده اند . پدر را گفتم :

از اینان کسى سر بر نمى دارد که نمازى بخواند.

خواب غفلت ، چنان اینان را برده است که گویى نخفته اند،

بلکه مرده اند .

پدر گفت : تو نیز اگر مى خفتى ،

بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتى و عیب آنان گویى و بر خود ببالی!


وقتی ردپای خدا را در زندگی پیدا کردم..

فهمیدم میتوانم پاهایم را از گلیمم درازتر کنم!!

و خواسته هایم از قد خودم بزرگتر باشند!!

و حتی آرزوهایم محال!!

وقتی لبخند خدا را درمیان دعاهایم دیدم..

"ترس" برایم معنایش را از دست داد..

و جایش را "ایمان" پر کرد...

هنوز از یاد نبرده ام...

چه گله هایی کردم برای سختی راه...

و خدا چگونه مرا به بالای کوه هدایت کرد...

و فراموش نکرده ام که چه ناامیدانه...

درپی جرعه ای آب بودم...

و خداوند چگونه سیرابم کرد...

وعده ی خدا این است:

دستانت را به من بده..

تا فتح کنی دنیا را...

و ممکن کنی،ناممکن ها را...

و بدست بیاوری...

دست نیافتنیهارا...

پس خود را به خدا بسپار....

تا بیداری ات آرام شود،همچون خواب...

خوابت شیرین شود،چون رویا...

رویاهایت قابل لمس شوند،چون واقعیت..

و واقیعتهای زندگی ات زیبا شوند،چون آرامش...

و آرامشت از جنس عشق شود،چون خدا...

و خدا همراهت. شود،مثل همیشه...

از همیشه...

تا همیشه...

خداوندا انتهای این قصه دیدنیست..


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

پشت در بهترین جاست

صبر کن خدا در را باز میکند. تنها، نشستن و مودب بودن کار شماست,

اما باز کردن یا باز نکردن در با اوست . اختیاری نیست!

هر وقت دیدی تاخیر افتاد پشت در بایست .

مبادا بروی و بگویی چیزی نمیدهند . با هنر و فهمت تا پشت در برو .

در را محکم نزنی یا اصلا در نزن .صاحبخانه خودش میداند،انجا بنشین .
شبی که حضرت زهرا را میخواستند دفن کنند

اصحاب حضرت امیر پشت در آمدند تا کمک کنند .

حضرت امیر امام حسن را فرستاد که پشت در صدای گریه می آید،

ببین کیست ؟ امام حسن گفت اصحابند،

گریه میکنند که در را باز کنید داخل بیاییم .

حضرت فرمود بگو بروند اول اذان بیایند تشییع جنازه کنند .
اینها رفتند اما یکی ماند و نرفت. همانجا نشست .

نتوانست برود .

یک دقیقه بعد حضرت امیر دیدند هنوز صدای گریه می آید

فرمودند پسرم مگر نگفتی بروند؟! عرض کرد چرا ،

دو مرتبه دم در رفت و فرمود چرا نرفتی ؟

گفت : پای رفتن نداشتم ... حضرت امیر گفتند : بگو بیاید داخل.
ببین که کمی پشت در ایستادن خوب است .

به اشاره ملتفت باش.

از یکسال، پنج سال پشت در ایستادن نترس. پشت در بهترین جاست.

خدایا منو میرسونی؟


سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود.


اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم


اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…!


جیب چپ نبود… جیب پیرهنم!


نبود که نبود … گفتم حتما تو کیفمه!


اما خبری از پول نبود…


به راننده گفتم: اگر کسی رو سوار کردی و بعد از


طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!!


گفت: به قیافه اش نگاه می کنم!

گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق براش افتاده…!!!


یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت

و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی ، می رسونمت … .

خدای من!

من مسیر زندگی ام رو با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم


اما الان هرچه نگاه می کنم ، می بینم هیچی ندارم، خالیه خالی ام …


فقط یک آه و افسوس که عمرم رایگان از دست رفت …

خدایا ما رو می رسونی؟؟؟ یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مون میکنی؟؟؟


الهی و ربی من لی غیرک ..



روزه گرفته ام ولی


ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻡ ﻭﻟﯽ، ﺩﻝ ﺯ ﻫﻮﺱ ﺭﻫﺎ ﻧﺸﺪ
ﺷﻮﻕ ﮔﻨﺎﻩ ﮐﻢ ﻧﮕﺸﺖ، ﻧﯿﺖﻣﺎﻥ، ﺧﺪﺍ ﻧﺸﺪ

ﺗﺸﻨﮕﯽ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ، ﺣﺎﺻﻞ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺲ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﻧﺞ ﻣﺎﯾﻪﯼ ، ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻭ ﺻﻔﺎ ﻧﺸﺪ

ﻫﺮﻃﺮﻓﯽ ﮐﻪ ﺑﻨﮕﺮﯼ، ﻣﺠﻠﺲ ﻭ ﻣﺤﻔﻞ ﺩﻋﺎﺳﺖ
ﺗﯿﺮﻩﺩﻟﯽ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ، ﮐﺎﺳﺘﻪ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻧﺸﺪ؟

ﻣﺎﻝ ﺣﺮﺍﻡ ﻣﯽﺧﻮﺭﯾﻢ، ﻇﻠﻢ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ
ﺷﮑﻮﻩﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﺧﺪﺍ، ﺣﺎﺟﺘﻤﺎﻥ ﺭﻭﺍ ﻧﺸﺪ

ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺷﯿﺦ ﺑﺎ، ﻧﺎﻥِ ﺟﻮ ﻭ ﻧﻤﮏ، ﻭﻟﯽ
ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﺭﯾﺎ ﮐﺴﯽ، ﭘﯿﺮﻭ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﻧﺸﺪ

ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﻧﺎﻟﻪﯼ ﺳﺤﺮ، ﺫﮐﺮ ﻭ، ﻧﻤﺎﺯِ ﺷﻔﻊ ﻭ ﻭﺗﺮ
ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪﯼ ﻧﺒﺮﺩ، ﻣﻨﺠﯽ ﻭ ﺭﻫﻨﻤﺎ ﻧﺸﺪ

ﺩﺭ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﭼﻪ ﺳﻔﺮﻩﻫﺎ، ﭘﻬﻦ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﺎ، ﮐﺰ ﺁﻥ
ﺳﻬﻢ ﻓﻘﯿﺮ ﻭ ﺑﯿﻨﻮﺍ، ﻟﻘﻤﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﻧﺸﺪ

ﺑﺮﺳﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯽﻧﻬﻢ، ﺩﺭ ﺷﺐ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﮐﺘﺎﺏ
ﮐﺎﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﻣﻌﻨﯽﺍﺵ، ﺑﺎ ﺩﻟﻢ ﺁﺷﻨﺎ ﻧﺸﺪ

ﻣﻌﺼﯿﺖ ﻭ ﮔﻨﺎﻩﻣﺎﻥ، ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺗﻮﺑﻪ ﻣﯽﺯﻧﺪ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﮐﻬﻨﻪ ﺑﺎ ، ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ، ﺩﻭﺍ ﻧﺸﺪ

 التماس دعا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


سبیح شیعه نام گهر بار حیدر(ع) است

خلقت همیشه مست و گرفتار حیدر (ع)است


صدیق اکبرى که شنیدى فقط علی ست (ع)

پس این لقب همیشه سزاوار حیدر(ع) است


فاروق اعظم است به نص صریح وحى

فرقان بین باطل و حق کار حیدر(ع) است

ما بى على(ع) بهشت خدا را نخواستیم

اصلا بهشت دیدن رخسار حیدر(ع) است

دنیاى بى ولاى على (ع)عین دوزخ است
معیار خلق ما همه معیار حیدر(ع) است



شیعه تمام عمر بدهکار حیدر (ع)است؛؛!!؛؛



ما را خدا به عشق على(ع) ٱفریده است


http://adyannews.com/files/fa/news/1393/7/26/3945_578.jpg


استاد میرباقری:


"آنهایی که عمرشان را استفاده کردند، در شب قدر درها به رویشان باز می شود.


آنهایی که قدم برنداشتند دو کار باید انجام بدهند؛


یکی این که سرمایه امشبتان امید به فضل خدا باشد.


درهای فضل خدا همه را می گیرد. فضل به این معناست که


وقتی سحره فرعون می رفتند با موسای کلیم بجنگند،


یک لحظه خدا دلشان را گرفت، آن گاه مؤمن شدند.


فرعون گفت: به دارتان می زنم. گفتند: بزن. در دعای عرفه هست؛


خدایا ما که قصد جنگ با تو نداریم، سحره آمدند با تو بجنگند گرفتیشان،


خدایا ما گناهمان جنگ با تو نبود، شیطنت نفس بود،


تو را قبول داشتیم. زمین خوردگی های ما جنگ با تو نیست.


به خدا امیدوار باشید. فرمود: «کُنْ‏ لِمَا لَاتَرْجُو أَرْجى‏ مِنْکَ لِمَا تَرْجُو»؛


آن جایی که امیدت قطع می شود امیدوار به خدا باش.


موسای کلیم می رفت آتش بیاورد، پیغمبر شد. به فضل خدا امیدوار باشیم.


فرمود: هیچ کسی به هیچ خیری نرسید الا با امید به فضل خدا.


دستگاه خدا و رحمتش بی نهایت وسیع است.


در دعای ابوحمزه چندین بار تکرار شده خدایا مرا ببخش.


درست است که گناهان من بزرگ است


(عظمت گناهان در دعای ابوحمزه توضیح داده می شود)


ولی«وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی‏»؛ خودم و گناهم در دستگاه تو اصلا چیزی به حساب نمی آییم.


امید به فضل خدا داشته باشید؛ دلتان را بگیرد کار تمام است.


یک تصرف در دل انسان بکند، محبت دنیا بیرون رود،


محبت امیرالمومنین (ع) جایگزینش می شود و انسان عرشی می شود.


شب قدر شب این فیض های خداست، این که در این شب گفته اند بیدار باشید


حتی یک لحظه هم نخوابید چون شاید در همان یک لحظه یک خبری بود...


حضرت به مرحوم بافقی وعده داده بودند در راه کربلا که به ایران می آمدند


در قم و نیشابور من را می بینی. در قم حضرت را زیارت نکرد


نیشابور وقتی ایشان را دید گفت: آقا به ما وعده قم دادید فرمود:


آمدیم در حرم حضرت معصومه (س) یک کسی از شما مسئله پرسیده بود


مشغول بودید ما هم رفتیم.


شب قدر یعنی همه لحظاتش یک لحظه است؛ انسان را برق می گیرد،


اگر گرفت تمام است. عالمتان عوض می شود.


وقتی هواپیما راه می رود یک لحظه پرواز می کند؛ آن لحظه پرواز اگر خواب بودید


کار تمام است. شب قدر از این شب هاست یک لحظه اش انسان را بگیرد کار تمام است؛


«وَ بَرَقَ‏ لَهُ‏ لَامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْق»،


یک جلوه از امیرالمومنین (ع) در شب قدر در دل کسی بیاید کارش تمام است،


بار عمرش بسته می شود، باب گناه به روی او بسته می شود،


لذت عبادت در ذائقه اش می آید. شب قدر چنین شبی است.


به فضل خدا امیدوار باشید؛ حتی اگر عمل ندارید.


در مسجدالنبی به حضرت عرض کرد یا رسول الله(ص) «مَتَى‏ تَقُومُ‏ السَّاعَةُ»؛


قیامت کی برپا می شود؟ حضرت بعد از اتمام نماز به جمعیت گفتند


چه کسی سؤال کرد قیامت کی بر پا می شود!


مرد اعرابی گفت: آقا من. حضرت به او گفتند چه آماده کرده ای؟


گفت: آقا من زیاد اهل نماز و روزه نیستم واجبات را می خوانم


، ناتوانم اما شما را دوست دارم. حضرت جمله ای گفتند


که انس می گوید مسلمان ها هیچ روز آنقدر خوشحال نشده بودند،


حضرت فرمود:«الْمَرْءُ مَعَ‏ مَنْ‏ أَحَب‏»؛ از من جدا نیستی،


اگر تو من را دوست داری من نیز تو را دوست دارم.


به محبت امیرالمومنین (ع) امیدوار باشیم


تا خدا به خاطر این محبت یک چیزی به ما بدهد.


شب قدر حسن ظن بالله داشته باشیم.


اگر کسی به ما بدی کرده باشد سراغمان بیاید او را می بخشیم.


گاهی انسان از او راضی هم می شود.


خدای متعال سریع الرضاست؛ یعنی زود راضی می شود،


نه این که می بخشد، سریع الرضاست.


پس حسن ظن به خدای متعال، سرمایه شب قدر است. آن هایی که کار نکردند،


امید بالله داشته باشند.


در روایت دارد روز قیامت به یک عده ای که زحمت کشیدند،


می دهند! یک عده ای هم کار نکردند مثل آنها را به ایشان می دهند!


می گویند: خدایا چرا به این ها مقاماتی مثل ما دادید؟


می فرماید اینها دعا کردند به آنها دادیم!


در شب قدر مردانه از خدا بخواهید."







بسم الله الرحمن الرحیم‌

از دانایی پرسیدم


نظر شما در مورد مولا علی (ع) چیه؟

ایشان پرسید : بهترین مکان کجاست ؟


گفتم : مسجد

پرسید : بهترین جای مسجد کجاست ؟


گفتم : محراب

پرسید : بهترین عمل چیه؟


گفتم : نماز

پرسید : بهترین نماز ؟


گفتم نماز صبح

پرسید : بهترین قسمت نماز؟


گفتم: سجده


پرسید : بهترین قسمت بدن ؟


گفتم : سر

پرسید : بهترین قسمت سر ؟


گفتم پیشانی


پرسید : بهترین ماه؟


گفتم رمضان

پرسید : بهترین شب؟


گفتم شب قدر

پرسید : بهترین نحوه مردن ؟


گفتم شهادت

آنوقت به من گفت :


مولا علی در ماه رمضان در شب قدر


در مسجد در محراب مسجد ،


در حال نماز ،


نماز صبح در سجده نماز فرق مبارکش شکافت !

یعنی هنوز مات و مبهوت این نتیجه گیری بسیار زیبا هستم‌





http://titre1.ir/files/fa/news/1393/3/3/136041_671.jpg









اما اعمالی که در هر سه شب (شبهای قدر) مشترک است وباید انجام داد :

اول : غسل است ( مقارن غروب آفتاب ، که بهتر است نماز شام را با غسل خواند )

دوم : دو رکعت نماز است


که در هر رکعت بعد از حمد هفتمرتبه توحید بخواند


وبعد از فراغ هفتاد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ وَاَتوبُ اِلَیهِ


ودر روایتی است که از جای خود بر نخیزد تا حقتعالی او وپدر ومادرش را بیامرزد.

سوم : قرآن مجید را بگشاید وبگذارد در مقابل خود وبگوید :


اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِوَمافیهِاسمُکَالاَکبَرُو،اَسماؤُکَ


الحُسنی وَیُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار پس هر حاجت که دارد بخواند

چهارم : مصحف شریف را بگیرد وبر سر بگذارد وبگوید :


اَللّهمَّ بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَبِحَقِ کُلِّ مومنٍ


مَدَحتَه ُ فیهِ وَبِحَقِّکَ عَلَیهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ

ده مرتبه بگوید : بِکَ یا الله

ده مرتبه : بِمُحَمَّدٍ

ده مرتبه : بِعلیٍّ

ده مرتبه : بِفاطِمَةَ

ده مرتبه : بِالحَسَنِ

ده مرتبه : بِالحُسَین ِ

ده مرتبه : بِعلیّ بنِ الحُسین

ده مرتبه : بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه : بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ

ده مرتبه : بِموُسی بنِ جَعفَر ٍ

ده مرتبه : بِعلیِّ بنِ عَلیٍّ

ده مرتبه : بِعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ

ده مرتبه : بِالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه : بِالحُجَّةِ

پس هر حاجتی داری طلب کن .

پنجم : زیارت امام حسین (ع) است؛ که در خبر است


که چون شب قدر میشود منادی از آسمان هفتم ندا میکند


که حق تعالی آمرزید هر کسی را که به زیارت قبر امام حسین (ع) آمده .

ششم : احیا داشتن این شبها است


که در روایت امده هر کس احیا کند شب قدر را گناهان او آمرزیده شود


هر چند به عدد ستارگان آسمان وسنگینی کوهها وکیل دریاها باشد .

هفتم : صد رکعت نماز کند که فضیلت بسیار دارد ،


وافضل آنست که در هر رکعت بعد از حمد ده مزتبه توحید بخواند .

هشتم : بخواند :اَللّهُمَّ اِنّی اَمسَیتُ لَکَ عَبدًا داخِرًا لا اَملِکُ لِنَفسی وَ اَعتَرِفُ ....










پلک های نیمه بازش،آیه های درد بود
آخرین ساعات عمر حیدر شب گرد بود

چادر خاکی زهرا، بالش زیر سرش
عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش

زخم فرقش، ترجمان عمق زخم سینه بود
کوفه هم مثل مدینه دشمن آئینه بود

آتش آه حزینش بر جگر افتاده است
این دم آخر،به یاد میخ در افتاده است

در نگاه زینبِ دل خسته زخمش آشناست
زخم فرقش،شکل زخم پهلوی خیرالنساست

زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند
نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند

معنی "فزت و رب الکعبه"ی او روشن است
حیدر مظلوم،سی سال است فکر رفتن است

کوفه شبها آشنا با اشک فانوسش شده
ماجرای کوچه سی سال است کابوسش شده

غصه ی آن کوچه سی سال است پیرش کرده است
کم محلی های مردم گوشه گیرش کرده است

اضطراب زینب او را برده در هول و ولا
زیر لب با گریه می گوید که وای از کربلا

گریه های مرتضی دنیای رمز و راز بود
معجر زینب برایش روضه های باز بود

دانه های اشک او می گفت با صد شور و شین
کربلا،عباس من! جان تو و جان حسین



.http://yaaliasghar.loxblog.com/upload/y/yaaliasghar/image/76583368630613120257.jpg


جملاتی زیبا ازحضرت علی علیه السلام

1- گریه نکردن از سختی دل است.


2-سختی دل از گناه زیاد است.


3-گناه زیاد از آرزوهای زیاد است.


4-آرزوی زیاد از فراموشی مرگ است.


5-فراموشی مرگ از محبت به مال دنیاست.


6- محبت به مال دنیا سرآغاز همه خطاهاست


ازامام علی (ع)پرسیدندواجب و واجبتر چیست؟


نزدیک ونزدیکترکدامند؟ عجیب وعجیبترچیست؟


سخت وسخت ترچیست؟


فرمود:واجب اطاعت از الله و واجبتر ازآن ترک گناه است.


نزدیک قیامت ونزدیکتر ازآن مرگ است.


عجیب دنیا وعجیبتر ازآن محبت دنیاست.


سخت قبراست وسخت تر ازآن دست خالی رفتن به قبر است.




.در پیش علی حقیر بودن عشق است

آهو به پناه شیر بودن عشق است

در محضر سلطان ولایت حیدر

افتاده و سر به زیر بودن عشق است

گر حیدر امیر کل عالم باشد

زیر نظر امیر بودن عشق است

بر تخت سلیمان نبی حک کردند

در ملک علی فقیر بودن عشق است

از سوی کمان ابروانش به خدا

مجروح یکی دو تیر بودن عشق است

در آتش چشمان سیاهش ولله

گرم دم یا مجیر بودن عشق است

در طی طریق عاشقی سوی نجف

آوارهء این مسیربودن عشق است

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰



به یکی گفتند:


چطوری تنهایی راتحمل میکنی؟


گفت:


"من همنشین خدایم هستم،


هروقت خواستم اوبامن سخن بگویدپس قرآن میخوانم و


هرگاه خواستم من بااوسخن بگویم پس دورکعت نماز میخوانم.




جوانی به خواستگاری دختری رفت،پدر دخترگفت

فقط به یک پرسش من پاسخ بده، دخترم مال تو..!

-ساعت چند برای نمازصبح اذان گفته میشه؟

جوان جوابی نداد!

سپس پدر دخترگفت:

کالای من گرانقیمت هست، ومهریه اش پیش شمانیست!..

(تربیت صحیح)



گفت:


بشوخی به یکی ازدوستانم گفتم من 22ساعت متوالی خوابیده ام..!


گفت: بدون غذا ؟؟!!


وهمین سخن رابه دوست دیگری گفتم،


گفت: بدون نماز؟!..

(عکس العمل آنهاطریقه زندگی هردوتاراشرح میدهد)


یکی ازبزرگان میگوید:


"به فرزندت قرآن بیاموز، قرآن همه چیزبه او خواهدآموخت"



کلمه (عیب است) برای مااز (حرام است) سنگین تره،


ماتوجامعه ای هستیم که از خلق بیشترازخالق می ترسیم..!

(واقعیت)


وقتی میگی نصف جامعه بدهستندهمه برتوخشم میگیرند،


ولی اگربگی نصف جامعه خوب وموفق هستندهمه خوششون میاد..


(بااینکه هردوجمله یک مفهوم دارد)



انسانهای خوش بین وبدبین هردو نیاز یک جامعه هستند:

اولی هواپیمارا اختراع کرد..

دومی چترنجات..!



اگربعدازمرگ صدقه جاریه ای برای خودت جانذاشته ای،

پس کوشش کن که گناه جاری بعدازمرگ هم نداشته باشی..!

(خوب به این جمله فکرکنید)


جه بسا کسانی هستند مرده اند ولی خوبیهایشان هنوزپابرجاست،

چه بساکسانی دارندزندگی میکنند ولی انگار که مرده اند..!


قوی ترین روش تاثیرگذاشتن..اخلاق نیکوست..

وسریعترینش ...لبخند است


همیشه نقطه پایانی هست که درآخرهرجمله ای میاد،


پس برای گذاشتنش عجله نکن وتوهنوزجای خالی زیاد داری...!




http://www.hammihan.com/users/status/thumbs/thumb_HamMihan-201515498613189430271431980127.3827.jpg


آیا می دانید فایده گفتن

(بسم الله الرحمن الرحیم)

در آغاز هر کاری چیست؟

اگر شما عادت کنید که در ابتدای هر کاری بسم الله الرحمن الرحیم بگویید ،


فردا در روز قیامت وقتی نامه اعمالتان بدستتان داده می شود

قبل از آنکه آن را بخوانید

بسم الله الرحمن الرحیم می گویید

و ناگهان می بینید که همه گناهانتان

از نامه اعمالتان پاک شده است


می پرسید چه شد ؟در این هنگام ندایی آمد

که ای بنده ، تو ما را

با نام رحمن و رحیم فراخوانده ای

پس ماهم باتو مقابله به مثل کرده ایم

و گناهانت را بخشیده ایم


پای سفره افطار

خدا می گوید
"خب ،روزه دارها
حالا وقتش شده
بخواهید از من؟

درخواست کنید"

یکی می گوید "آن خرما را بده"
دیگری شیر و
ان دیگری ظرف آش را...

کسی اصلا حواسش به خدا نیست!!


🌺 داستان های کوتاه و آموزنده


مردی دیروقت خسته از کار به خانه برگشت.
دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.

سلام بابا ! یک سئوال از شما بپرسم ؟

- بله حتماً ، چه سئوالی؟

- بابا ! شما برای هرساعت کار چقدر پول میگیرید؟

مرد با ناراحتی پاسخ داد:این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سئوالی میکنی؟

- فقط میخواهم بدانم.

- اگر باید بدانی ، بسیار خوب می گویم : 20 دلار

پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود آه کشید.

بعد به مرد نگاه کرد و گفت : میشود 10 دلار به من قرض بدهید ؟

مرد عصبانی شد و گفت : اگر دلیلت برای پرسیدن این سئوال ،


فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف


از من بگیری کاملآ در اشتباهی

سریع به اطاقت برگرد و برو فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی

 من هر روز سخت کار میکنم و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت ندارم.

پسر کوچک ، آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد:چطور به خودش اجازه می دهد


فقط برای گرفتن پول ازمن چنین سئوالاتی کند؟

بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید

با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است.

شاید واقعآ چیزی بوده که او برای خریدنش به 10 دلار نیاز داشته است.

به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

- خوابی پسرم ؟

- نه پدر ، بیدارم.

- من فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام.

امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم.

بیا این 10 دلاری که خواسته بودی

پسر کوچولو نشست ، خندید و فریاد زد : متشکرم بابا !

بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته ‚

دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت :

با این که خودت پول داشتی ، چرا دوباره درخواست پول کردی؟

پسر کوچولو پاسخ داد: برای اینکه پولم کافی نبود ، ولی من حالا 20 دلار دارم.

آیامی توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟

من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم ...


«««بهترین زیبایی های خلقت»»»


زیباترین کلام:بسم الله...

/ زیباترین تکیه گاه:خدا

 زیباترین دین:اسلام

 زیباترین خانه:کعبه

 زیباترین بانگ:تکبیر

 زیباترین آواز:اذان

 زیباترین ستون:نماز

 زیباترین معجزه:قرآن

 زیباترین سوره:حمد

زیباترین قلب:یاسین

 زیباترین عروس:الرحمن

 زیباترین محافظ:آیةالکرسی

 زیباترین عمل:عبادت

 زیباترین زیارت:خانه خدا

 زیباترین منزل:بهشت

 زیباترین مهاجر:هاجر

 زیباترین صابر:ایوب(ع)

 زیباترین معمار:ابراهیم(ع)

 زیباترین قربانی:اسماعیل(ع)

 زیباترین مولود:عیسی(ع)
 زیباترین جوان:یوسف(ع)

 زیباترین انسان:پیامبراسلام

 زیباترین پارسا:علی(ع)

 زیباترین مادر:زهرا(س)

 زیباترین مظلوم:امام حسن مجتبی(ع)

 زیباترین شهید:امام حسین(ع)

 زیباترین ساجد:امام سجاد(ع)

 زیباترین عالم:امام محمدباقر(ع)

زیباترین استاد:امام صادق(ع)

 زیباترین زندانی:امام کاظم(ع)

 زیباترین غریب:امام رضا(ع)

 زیباترین فرزند:امام جواد(ع)

 زیباترین راهنما:امام هادی(ع)

 زیباترین اسیر:امام حسن عسکری(ع)

زیباترین منتقم:امام زمان(عج)

 زیباترین عمو:حضرت عباس(ع)

 زیباترین عمه:حضرت زینب(ع)

زیباترین سرباز:علی اکبر(ع)

 زیباترین غنچه:علی اصغر(ع)

 زیباترین شب سال:شب قدر

زیباترین سفر: حج

زیباترین محل تولد:کعبه

 زیباترین لباس: احرام

زیباترین ندا: فطرت

زیباترین سرانجام: شهادت

زیباترین جنگ: نفس عماره

زیباترین ناله: نیایش

زیباترین اشک: اشک از توبه

زیباترین حرف: حق

زیباترین حق: گذشت

زیباترین نیکی: به پدرومادر

زیباترین آغوش: آغوش مادر

زیباترین رحمت: باران

زیباترین سرمایه: زمان

زیباترین لحظه: پیروزی

زیباترین کلمه: محبت

زیباترین یادگاری: نیکی

زیباترین عهد: وفا

زیباترین دوست: کتاب

زیباترین کتاب: قرآن

زیباترین روزهفته: جمعه

زیباترین خاک: تربت کربلا

زیباترین ابزار: قلم

زیباترین روزسال: مبعث

 زیباترین بیابان: عرفات

 زیباترین مزار: شش گوشه

 زیباترین شعار: صلوات

 زیباترین قبرستان: بقیع

 زیباترین زمین: کربلا

 زیباترین آرزو: فرج مهدی

 زیباترین پایان: التماس دعا


رضا سگ باز(!)

یه لات بود تو مشهد...


هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!


یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!)



و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.


شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“


رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!


چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!



به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!

مدتی بعد....

شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!


چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و


انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“


رضا شروع کرد به فحش دادن.


(فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!


وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:


”آهای کچل با تو ام.....! “


یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:


”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“


رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!


چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“


چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....


رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!


شهید چمران: چرا؟!


رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!


تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.....


شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که


هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه،


بلکه با خوبی بهم جواب میده!


هِی آبرو بهم میده.....


تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی


ولی اون بهت خوبی می کرده.....!


منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و


منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!


رضا جا خورد!....


..... رفت و تو سنگر نشست.


آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!


تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که


هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟


اذان شد.

رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.

..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!

وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر


صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....


رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......!


(فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)


یه توبه و نماز واقعی........





خدای زیبای من،

به گمانم دارم عاشقت می شوم!

آخر امروز بی هیچ بهانه ای دلم برایت تنگ شد...

پیش خودمان بماند؛

فقط دل من که نه،

فکر کنم دل چشمهایم بیشتر برایت تنگ شده بود!

خودم دیدم که پنهانی برایت

گریه می کرد...



!خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ است
وقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است

خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ است

چون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ است

خود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی
آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری

خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست
دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوست

خود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی
آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانی

خود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگر
چون ناز تو میخواهد ،او را ز درون بنگر


ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻥ ...
ﮐﺴﯽ ﭺ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ...
ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻟﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ !!!
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭﻟﯽ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺷﺪﻥ ﺭﺍﻩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﻣﺎ ﺑﯽ ﺳﻠﯿﻘﻪ ﺍﯾﻢ، ﻃﻠﺐ ﺁﺏ ﻭ ﻧﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﺍﯼ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺩﺍﺭ ﺑﺨﺸﺸﻬﺎ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﻘﺪﺭ ﮐﻦ....






گاندی می گوید :من نمی توانم خدا را در بیرون از انسان بیابم...

اگر مطمئن بودم می توانم خدا را در غاری در هیمالایا پیدا کنم،

بی درنگ به آن جا می رفتم

اما می دانم که خدا تنها و تنها در دل انسان ها جا دارد




  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


واقعا چرا؟؟؟


ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﻗﺮﺍﺋﺘﯽ: ﭼﺮﺍ ﺑﻌﻀﯽ آدمﻫﺎ ﺑﺎ ﮐﻮﭼﮏﺗﺮﯾﻦ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻣﯽﺷﻦ،


ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻫﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﻣﯽﮐﻨﻦ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ.


ﭘﺲ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺧﺪﺍ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺳﻪ ﺩﺳﺘﻪﺍﻧﺪ:

 ۱. ﻋﯿﻨﮏ

 ۲. ﻣﻠﺤﻔﻪ

 ۳. ﻓﺮﺵ

 ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﻟﮑﻪ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻋﯿﻨﮑﺖ،


"ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ" ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ "ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ" ﮐﺎﻏﺬﯼ ﭘﺎﮎ ﻣﯽﮐﻨﯽ!
.
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﮑﻪ بنشیند ﺭﻭﯼ ﻣﻠﺤﻔﻪ، ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯼ "ﺳﺮ ﻣﺎﻩ" ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱﻫﺎ ﻭ ﻣﻠﺤﻔﻪﻫﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ،


ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ "ﭼﻨﮓ” ‏(مثل ﺯﻣﺎﻥ ﻗﺪﯾﻢ) ﻣﯽﺷﻮﯾﯽ!

.
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﮑﻪ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺵ،


ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯼ "ﺳﺮ ﺳﺎل"، ﺑﺎ "ﺩﺳﺘﻪ ﺑﯿﻞ"ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺶ ﻣﯿﺎﻓﺘﯽ!


ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺑﻨﺪﻩﻫﺎﯼ مؤﻣﻨﺶ ﻣﺜﻞ ﻋﯿﻨﮏ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ.


ﺑﻨﺪﻩﻫﺎﯼ ﭘﺎﮎ ﻭ ﺯﻻﻟﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻢ ﺍﺳﺖ،


ﺗﺎ ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺣﺎﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ‏(ﻭﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺧﻔﯿﻒ‏).

 ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﺶ ﺗﻨﺒﯿﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭼﻨﮓ!


ﻭ ﺁﻥ ﮔﺮﺩﻥ ﮐﻠﻔﺖﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﭼﺮﮎﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﺩ;

(ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﯾﻢ: ﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺎﻓﺮﺍﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﺮ ﮐﻔﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﯿﺎﻓﺰﺍﯾﻨﺪ)


ﻭ ﺳﺮ ﺳﺎﻝ ‏(ﯾﺎ ﻗﯿﺎﻣﺖ، ﯾﺎ ﻫﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﻫﻢ ﻗﯿﺎﻣﺖ‏) ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺍﺯ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ.



http://www.khorasannews.com/OnlineNewsImage.aspx?id=6390555


!!!!! خدایا....
دریافته ام کسی که می گوید " برایم دعا کن ..."..
از روی عادت نمی گوید....!
کم آورده است....
دخل و خرجش دیگر باهم نمی خواند...
صبرش تمام شده است ....
ولی دردهایش هنوز باقی مانده است....!!!
مهربانم..!!کاش می دانستی چقدر دردناک است ،شنیدن جمله :
"برایم دعا کن..."
خدایا کمکش کن ..
هنوز هم به معجزه کرامتت ایمان دارد.... یارب!
هنگامی که ثروتم دادی، خوشبختی ام رانگیر.
هنگامی که توانایی ام دادی، عقلم را نگیر.
هنگامی که مقامم دادی،
تواضعم رانگیر.
انگاه که تواضعم دادی ،
عزتم رانگیر.
وقتی قدرتم دادی ،
عفوم رانگیر .
هنگامی تندرستی ام دادی،
ایمانم رانگیر . و آنگاه که فراموشت کردم ، فراموشم مکن،
آمین یا رب العالمین






*******************************

امام صادق میفرمایند:

من در عجبــــم کسی در انـــدوه باشد

و به ذکر یونسیه پنــــاه نبرد

لــآ اِلــهَ الــآ اَنـــت

سُبحــانَکــــَ . .

اِنــــی کُنـــتُ مـــِنَ الظالِمیــــــن . .

http://uupload.ir/files/cj5m_8363196d2493197221e7f9e0704c5b28-425.jpg


حواست هست خدا؟؟

هروقت صدای شکستن خودمو شنیدم.

گفتم باشه منم خدایی دارم....

حواست هست خدا؟؟

ازبچگی تاالان هروقت زمین خوردم و به سختی پاشدم

یه جمله شنیدم "غصه نخور خدابزرگه"

حواست هست خدا؟؟

حواست هست هرروز باهات دردودل میکنم؟؟

حواست هست غصه هام داره سنگینی می کنه؟؟

حواست هست خیلی وقته چشام بارونیه؟؟

حواست هست نفس کم اوردم..

خدایا نفس میخوام....

خوشی میخوام..زندگی میخوام ....

خدااااااایا یه خنده از ته دل میخوام..


http://www.khorasannews.com/OnlineNewsImage.aspx?id=6404550


چشمهایت را ببند ،

در دلت با خدا سخن بگو ،

به همان زبان ساده ی خودت سخن بگو ؛

هرچه میخواهی بگو ، او میشنود ...

شاید بخواهی تورا ببخشد ،

یا آرزویی داری ،

شاید دعایی برای یک عزیز و یا شکرش ،

بگو میشنود . . .

این لحظه ی زیبا را برای خودت تکرار کن ؛

پرواز دلت را حس خواهی کرد ...



برای زیارت خدا لازم نیست

به مساجد، زیارتگاهها وسرزمین وحی برویم

خدا را می توان درشادکردن چشمان گریان کودکی فقیر

درخیابان وهر جای دیگری زیارت کرد


http://images2.persianblog.ir/525401_5Pbtu4uF.jpg


چی دوست داری؟


دوست داری حافظه ات زیاد بشه؟؟

۱-مسواک بزن ,۲-روزه بگیر, ۳-قرآن بخون.

می خوای کمر درد نگیری؟

نشسته شلوار بپوش.

دوست داری گوش درد و دندون درد نگیری؟؟

بعد از هر عطسه ای که می کنی بگو:الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین


می دونی خداوند از چه چیز هایی بیزاره؟

۱-خوابیدن بدون نیاز ۲-خوردن در حال سیری ۳-خندیدن بی جا

می دونی چه کسی ثواب شب زنده داران و عبادت کنندگان رو می بره؟

کسی که با وضو می خوابه

دوست داری رزق و روزی ات زیاد بشه؟

ناخن هات رو روز جمعه بگیر .


میدونی خوابگاه شیطان کجاست؟؟

توی ناخن بلند
 

می دونی روز قیامت چه کسی رو دست بسته میارن و جاش توی دوزخه؟


هر مردی که با زن نامحرم دست بده.)

می دونی چه کسی راه بهشت رو گم می کنه؟؟


کسی که وقتی نام پیامبر (ص)رو می شنوه،


صلوات فرستادن رو فراموش می کنه.پیامبر اکرم (ص)

دوست داری گناه های چهل سالت محو بشه؟؟


هر صبح۱۰بار بر پیامبر صلوات بفرست




روزی پیامبر اکرم ص خطاب به خداوند عرض کرد ؛

◄【 پروردگارا !

روز قیامت ، هنگام محاسبه اعمال، جلوی دیدگان انبیاء و

مردم آیین های دیگر، اُمت من را حسابرسی مکن!

مبادا به سبب اعمال بدشان،جلوی همه آبرویشان برود!

طوری به حساب آنها برس ، که فقط من از آن آگاه شوم و تو! 】►

خدای مهربان فرمود:

◄【 ای حبیب من!

من از تو، نسبت به بندگانم مهربان ترم!

طوری اعمال آنها را حسابرسی میکنم که حتی تو هم از آن با خبر نشوی! 】►

•/ برگرفته از کتاب 515 حدیث قدسی /•



شیخ رجبعلی خیاط می فرمود:

در بازار بودم...

اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت.

بلافاصله استغفار کردم و به راهم ادامه دادم.

قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم می‌گذشتند.

ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، خطرناک بود.

به مسجد رفتم و فکر می‌کردم همه چیز حساب دارد.

این لگد شتر چه بود...!؟

در عالم معنا گفتند:

شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فکری بود که کردی!

گفتم: اما من که خطایی انجام ندادم...

گفتند: لگد شتر هم که به تو نخورد...!

قانون کارما در کائنات جریان دارد... حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند...

ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ

ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ

ﻣﯿﺒﺮﻡ ....

ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ

ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻫﻮﺱ ﭼﻮﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﯾﯽ ﺯﺷﺖ ﻃﯿﻨﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻡ...

ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ

ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺟﺰ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻢ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻡ ...

ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ

ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ ﺩﺳﺘﻬﺎ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ، ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺯﺍﺩ ﻭ ﺗﻮﺷﻪ ﺍﯼ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻡ .....





  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

منصور حلاج

ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم

منصور حلاج را درظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذرافتاد.

جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند.

حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد.

جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند.

حلاج گفت، آنها روزه اند و برخاست.

غروب هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما.

شاگردان گفتند: ما دیدیم که تو روزه شکستی.

حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم.

روزه شکستیم، اما دل نشکستیم..

"آن شب که دلی بود، به میخانه نشستیم

آن توبه صدساله، به پیمانه شکستیم

از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب

ما توبه شکستیم، ولی دل نشکستیم"





今日の新着です!(b^ー°)11月24 のデコメ絵文字دعا بکن؛今日の新着です!(b^ー°)11月24 のデコメ絵文字

☆きゃわ★ のデコメ絵文字ولی اگر اجابت نشد؛☆きゃわ★ のデコメ絵文字

今日の新着です!(b^ー°)11月24 のデコメ絵文字با خدا دعوا نکن؛今日の新着です!(b^ー°)11月24 のデコメ絵文字

☆きゃわ★ のデコメ絵文字میانه ات با او به هم نخورد؛☆きゃわ★ のデコメ絵文字

今日の新着です!(b^ー°)11月24 のデコメ絵文字چون تو جاهلی؛今日の新着です!(b^ー°)11月24 のデコメ絵文字

☆きゃわ★ のデコメ絵文字و او عالم و خبیر ...☆きゃわ★ のデコメ絵文字



ای فرزند آدم゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字به یاد آورید نعمت من را که به شما عطا کرده ام...゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字 (پس بدانید) همانگونه که جز با راهنما راه نمی یابید،゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字به راه بهشت (نیز) جز با علم و دانش رهنمون نمی شوید゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字و همانطور که مال را جز با رنج و زحمت فراهم نمی آورید ،゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字به بهشت (نیز) جز با شکیبایی بر عبادت وارد نخواهید شد.゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字

゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字(پس) با انجام عبادات مستحب (نماز و غیر آن به من) نزدیک شوید،゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字و رضای مرا در خشنودی مساکین طلب کنید゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字زیرا خشنودی من چشم برهم زدنی از آنها دور نخواهد شد.゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字

゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字 ای موسی : بشنو آنچه را که می گویم (زیرا) سخن من حق است :゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字همانا کسی که بر مسکینی تکبر نماید ،゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字او را در روز قیامت به صورت مورچه ای که زیر قدم های مردم است محشور می کنم.゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字

゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字و کسی که در صدد کنار زدن پرده (و آشکار کردن عیب) مسلمانی برآید ،゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字 هفتاد مرتبه پرده او را می درم (و عیب او را آشکار کنم)゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字

゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字و کسی که در برابر دانشمندی (الهی) یا پدر و مادر خویش فروتنی نماید゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字(مقام) او را در دنیا و آخرت بالا می برم،゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字

゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字و کسی که مومن مسلمانی را خوار نماید ،゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字پس به تحقیق آشکارا به جنگ با من آمده،゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字

゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字و کسیکه بخاطر من مؤمن را دوست داشته باشد ،゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字
゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字فرشتگان در دنیا پنهانی با او مصافحه کنند و در آخرت آشکارا ...゜*りぼん/カラフル*゜ のデコメ絵文字


دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و برمی‌گشت،


با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان ابری بود،


دختر بچه طبق معمول همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد.


بعدازظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت طوفان و رعد و برق شدیدی گرفت.



مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد


یا رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیلش به دنبال دخترش برود،


با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید،


با عجله سوار ماشینش شد و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد،


اواسط راه ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به


طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده می‌شد،


او می‌ایستاد، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد و


این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد.


زمانی که مادر اتومبیل خود را کنار دخترک رساند،


شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همین‌طور بین راه می‌ایستی؟


دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ به نظر بیاید،


چون خداوند دارد مرتب از من عکس می‌گیرد!

クローバー のデコメ絵文字یادمان باشد هنگام رویارویی با طوفان‌های زندگی،


خدا کنارمان است؛ پس لبخند را فراموش نکنیم!クローバー のデコメ絵文字





روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد، شخصی نشست و


ساعت‌ها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد.


ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و


دیگر نمی‌تواند به تلاشش ادامه دهد.


آن شخص خواست به پروانه کمک کند و با یک قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد.


پروانه به راحتی از پیله خارج شد؛ اما جثه‌اش ضعیف و بال‌هایش چروکیده بودند.


آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و


مستحکم شود و پرواز کند؛ اما نه تنها چنین نشد و برعکس،


پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند.


آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای


خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود


تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و


پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.


گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم.


اگر خداوند مقرر می‌کرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می‌شدیم؛


به اندازه کافی قوی نمی‌شدیم و هرگز نمی‌توانستیم پرواز کنیم.


خدا زندگی مشکلات پرواز پروانه

چه شبی است!クレヨン のデコメ絵文字

چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی،クレヨン のデコメ絵文字

گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشسته‌ام.クレヨン のデコメ絵文字

می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.クレヨン のデコメ絵文字

هر قطره‌اش فرشته‌ای است که از آسمان بر سرم فرود می‌آید.クレヨン のデコメ絵文字

چه می‌دانم؟クレヨン のデコメ絵文字

خداست که دارد یک ریز، غزل می‌سراید؛クレヨン のデコメ絵文字

غزل‌های عاشقانه‌ی مهربان و پر از نوازش.クレヨン のデコメ絵文字

هر قطره‌ی این باران،クレヨン のデコメ絵文字

کلمه‌ای از آن سرودهاست.クレヨン のデコメ絵文字

دکتر شریعتی



رد پای خدا

ﻭﻗﺘﻲ ﺭﺩﭘﺎﻱ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ ..

ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻢ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻴﻤﻢ ﺩﺭﺍﺯﺗﺮ ﻛﻨﻢ !!

ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺍﺯ ﻗﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ !!

ﻭ ﺣﺘﻲ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﻢ ﻣﺤﺎﻝ !!

ﻭﻗﺘﻲ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﻴﺎﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻢ ﺩﻳﺪﻡ ..

" ﺗﺮﺱ " ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ..

ﻭ ﺟﺎﻳﺶ ﺭﺍ " ﺍﻳﻤﺎﻥ " ﭘﺮ ﻛﺮﺩ ...

ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﻧﺒﺮﺩﻩ ﺍﻡ ...

ﭼﻪ ﮔﻠﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﺨﺘﻲ ﺭﺍﻩ ...

ﻭ ﺧﺪﺍ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﻱ ﻛﻮﻩ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩ ...

ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪﺍﻧﻪ ...

ﺩﺭﭘﻲ ﺟﺮﻋﻪ ﺍﻱ ﺁﺏ ﺑﻮﺩﻡ ...

ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﻴﺮﺍﺑﻢ ﻛﺮﺩ ...

ﻭﻋﺪﻩ ﻱ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ :

ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ ..

ﺗﺎ ﻓﺘﺢ ﻛﻨﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ...

ﻭ ﻣﻤﻜﻦ ﻛﻨﻲ،ﻧﺎﻣﻤﻜﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ...

ﻭ ﺑﺪﺳﺖ ﺑﻴﺎﻭﺭﻱ ...

ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺎﻓﺘﻨﻴﻬﺎﺭﺍ ...

ﭘﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ ...

ﺗﺎ ﺑﻴﺪﺍﺭﻱ ﺍﺕ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﺩ،ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺧﻮﺍﺏ ...

ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺷﻮﺩ،ﭼﻮﻥ ﺭﻭﻳﺎ ...

ﺭﻭﻳﺎﻫﺎﻳﺖ ﻗﺎﺑﻞ ﻟﻤﺲ ﺷﻮﻧﺪ،ﭼﻮﻥ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ..

ﻭ ﻭﺍﻗﻴﻌﺘﻬﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﺯﻳﺒﺎ ﺷﻮﻧﺪ،ﭼﻮﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ...

ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻋﺸﻖ ﺷﻮﺩ،ﭼﻮﻥ ﺧﺪﺍ ...

ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﺮﺍﻫﺖ ﺷﻮﺩ،ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ...

ﺍﺯ ﻫﻤﻴﺸﻪ ...

ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ...

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺍﻧﺘﻬﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﻗﺼﻪ ﺩﻳﺪﻧﻴﺴﺖ ..


انسان سه گونه میمیرد:

مرگ روح

مرگ وجدان

مرگ جسم...

⭐️ مرگ روح یعنی شکستن وقار و غرور یک انسان به دست دیگری

⭐️مرگ وجدان یعنی استفاده از انسانها برای مقاصد شخصی بدون هیچ گونه پشیمانی و ترحمی

⭐️ مرگ جسم یعنی ایستادن نفس و تپش قلب

دردناکترین مرگ ها، مرگ روحست.

وحشتناک ترین مرگ ها، مرگ وجدان،


و آسان ترین مرگ ها مرگ جسم.... ‍



★ اذکار معجزه آسا ★


 ▒ دل ارام گیرد با ذکر و یاد خدا ▒

✔️ برای پیدا شدن گم شده حتی اگر انسان هم باشد این ذکر را زیاد بگویید:

«أصْبَحْتُ فی أمانِ اللهِ. أمْسَیْتُ فی جِوارِ اللهِ»

✔️درزندگیت موفق نیستی؟ بگو:

وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ سوره هود ایه ۸۸

✔️خوشحال نیستی؟ همیشه بگو:

حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» سوره ال عمران ایه ۱۷۳

✔️ازدنیاخسته ای؟ بگو:

َاَللّهم اجْعَل هَمّی الآخِرَة

✔️نمازهایت را به موقع ومداوم نمیخوانی؟ همیشه بگو:

 رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء

سوره ابراهیم ایه ۴۰

✔️میخواهی ازدواج کنی؟ بگو:

«رَبِّ لا تَذَرْنی‏ فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ» سوره انبیا ایه ۸۹

✔️تنهایی؟ همیشه بگو:

وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا سوره اسرا ایه ۸۰

✔️خوشحالی؟ همیشه بگو:

الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ حَمْداً کَثیراً

✔️درکارهایت سختی میبینی؟ بگو:

َ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی سوره طه ایه ۲۵ و۲۶

✔️دوست داری آرزویت برآورده شود؟همیشه بگو:

اَستَغْفِراللّه و اَتوبُ اِلَیه

✔️تو دلت ازدست کسی ناراحتی؟بگو:

 اللّهم اجْعَلنی مِن َالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ
سوره ال عمران ایه ۱۳۴

✔️میخواهی دایم قرآن بخونی؟بگو:

اللّهم اجْعَل القُرانَ رَبیعَ قَلبی و نورَ صَدْری

✔️خونه ای دربهشت میخواهی؟ بگو:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولد وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ

✔️میخواهی غیبت نکنی؟بگو:

اللّهم اجْعَل کِتابی فی عِلیّین وَاحْفِظ لِسانی عَنِ العالَمین

✔️می خواهی خانه ات پر از گنج شود؟ بگو :

سُبحانَ اللّه و بِحَمْدِه و سُبحانَ اللّه العَظیم

 ✍به نقل از ایت الله بهجت


*****************************

خدایا

صدای افکار

بعضی از آدمهایت را خاموش کن

تاصدای،

تو را هم بشنوند

آن قدر

غرق در قضاوت هستند

که ،

فراموش کرده اند

قاضی

 فقط تویی...

****************************

روزه ات مقبول اما یک سوالی داشتم

بی قرارت کرد دست بی قراری روزه دار ؟..
...
در سیاهی بینوایی را تو پوشاندی لباس ؟..
نور بودی در میان شام تاری روزه دار ؟..
...
خوب دیدی حول و حوشت را نباشد بی کسی ..
دست دادی بر غریبی دست یاری روزه دار ؟..
...
کودکان گل فروش خسته چشمت را گرفت ؟..
بودی از حال خرابی درخرابی روزه دار ؟..
...
با زبانت حق لالی را گرفتی از کسی ..
اعتنا کردی به ظلم آشکاری روزه دار ..
...
شاد کردی چشمهایی را که از غم می گریست ؟..
پاک کردی از میان ، گرد و غباری روزه دار ؟..
...
بغض مرد آبرو داری تو را بی چاره کرد ؟..
شرم کردی از غم چشم خماری روزه دار ..
...
سفره ی بی نان یک همسایه قلبت را شکست ؟..
از سبدهایت به او دادی اناری روزه دار ؟..
...
روبَه بی دست و پایی را که در منظومه بود ..
بردی و دادی به او هم از شکاری روزه دار ؟..
...
گوشهایت را گرفتی از کلام ناصواب ؟..
چشم را بستی به شیطانهای جاری روزه دار ؟..
...
احترام والدینت را تو آوردی به جا ؟..
در اطاق خانه یا سنگ مزاری روزه دار
...
بوسه بر دستان مادر یا که بر سنگش زدی ؟..
خارجش کردی تو از چشم انتظاری روزه دار؟







  • مرتضی زمانی