خواهش مسکین کند لطف و عطا را بیشتر
میکشد اهل کرم، ناز گدا را بیشتر
هر چه من آلوده گشتم پردهپوشی کردهای
هر چه من بد کردهام، کردی مدارا بیشتر
من خبر دارم که مشتاق نوای بندهای
دوست داری بندگان مبتلا را بیشتر
این منم حالا که پیش روی تو افتادهام
خوبتر باشد ببینی زیر پا را بیشتر
خودنمایی هم درِ این خانه دارد قیمتی
می خرد اما گدای بی ریا را بیشتر
هر کس عبادتهای خالصانه خود را به سوی پروردگار،
بالا بفرستد،
خداوند هم بهترین مصلحتهای خود را
به سوی او نازل میکند
«هنگامی که سوار بر کشتی شوند،
خدا را با اخلاص میخوانند (و غیر او را فراموش
میکنند)؛ امّا هنگامی که خدا آنان را به
خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک میشوند.(سوره عنکبوت)
یا سریع الرضا…. آب از سرمم گذشت….
دارم غـرق میشم …
دســـــــــتت کــــــــــجاست!!!
خوشا به نیمه شبی با خدا صفا کردن
زبان حال گشودن زدل دعا کردن
تمام لذّت عالم نمی رسد قدرش
به یک دقیقه مناجات ، با خدا کردن
برای جلب رضای خدا بکوش ای دل
که مشکل است خدا را زخود رضا کردن
حضرت علی (ع)فرمودند:
میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست
از آن حضرت درباره معناى این فرمایش سؤال شد
امام انگشتان خود را به هم چسباند
و آنها را میان گوش و چشم خود گذاشت
و آن گاه فرمودند:
باطل این است که بگویى: شنیدم...
و حق آن است که بگویى: دیدم...
نگران نباش
خدا میداند که چقدر سخت تلاش کردهای
وقتی قلبت مملو از درد است،
وقتی احساس میکنی که زندگیات ساکن و زمان در گذر است،
خدا انتظارت را میکشد ...
وقتی هیچ اتفاقی نمیافتد و تو ناامیدی،
و ناگاه دیدگاه روشنی در مقابلت آشکار شد،
و نوری از امید در دلت جرقه زد،
خدا در گوشت نجوا کرده است …
وقتی اوضاع روبهراه میشود و
تو چیزی برای شکر کردن داری، خدا تو را بخشیده است …
وقتی که اتفاقات شیرین و دلچسبی رخ داد
خدا به تو لبخند زده است …
به یاد داشته باش هر کجا که هستی و
هر احساسی که داری، خدا آن را میداند …
کلاغ لکه ای بود بر دامن آسمان و وصله ای ناجور
بر لباس هستی
صدایش خراشی بود بر صورت احساس
با صدایش نه گلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی!
کلاغ خودش را دوست نداشتو فکر می کرد در دایره قسمت
نازیبایی ها سهم اوست
و برای همین بالهایش را بست و دیگر آواز نخواند
خدا گفت: عزیز من! صدایت ترنمی است
که هر گوشی شنوای آن نیست اما فرشته ها
با صدای تو به وجد می آیند سیاه کوچکم!
بخوان فرشته ها منتظرند.
تو سیاهی سیاه چونان مرکب که زیبایی را
از آن می نویسند. اگر تو نباشی
آسمان آبی من چیزی کم خواهد داشت
خودت را از آسمانم دریغ نکن
بخوان برای من بخوان این منم که دوستت دارم
سیاهیت را و خواندنت را کلاغ این بار عاشقانه ترین
آوازش را خواند خدا گوش داد و لذت برد و جهان زیبا شد
به خاطر بسپارید
کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت
و کشتی تایتانیک را حرفه ای ها ساختند!
موقعی که با خدایید،
همیشه رنگین کمانی در انتظارتان است
یکی همیشه هست که عاشـق منه
نگام که میکنه پلک نمیزنه...
تنهاست خودش ولی تنهام نمیزاره
دریا که چیزی نیست عجب دلی داره
الهی!
از من چه آید؟ و از کرد من چه گشاید،
طاعت من به توفیق تو،
خدمت من به هدایت تو،
توبه ی من به رعایت تو،
شکر من به انعام تو،
ذکر من به الهام تو،
همه تویی
من که ام؟
گر فضل تو نباشد
من برچه ام؟
الهی! عمر برباد کردم
و بر تن خود بیداد کردم،
گفتی و فرمان نکردم،
درماندم و درمان نکردم
الهی! اگر یک بار گویی:
بنده ی من، از عرش بگذرد خنده ی من.
ای دیرخشم زود آشتی،
آخر در نومیدی مرا بگذاشتی...
الهی! همچون بید می لرزم که مبادا به هیچ نیرزم
الهی! به عزت آن نام که تو خوانی
و به حرمت آن صفت که تو چنانی،
دریاب مرا که می توانی...
که کتابشم قرآن و معلمشم خداست
ای کاش بتونیم درسامون را خوب بخونیم
همیشه شاد باش نه با لبخند ،
بلکه از ته دل
هر گاه غمگین هم شدی...
ناراحت نباش؟
چون خداوند غم را آفرید تا بنده اش به او پناه برد
و چه زیباست پناه بردن به سلطان عالم
تا حالا براتون پیش اومده که بعد نماز بشینی
ببینی خدا چقدر بزرگه...!!!
از خودت شروع میکنی بعد میرسی به جهان
بعدش منظومه شمشی و کهکشان و ...
همینجوری که میری یه جا مخت سوت میکشه
بعد یهو برمیگردی سر جای اول
و میگی:
عشق فقط خدا