#داستانک_معنوی
💟 ماجرایی واقعی
که دکتر راتب نابلسی آنرا روایت میکند :
گفتند : آنجا که تاکسی ها منتظر مسافر هستند ، شخصی فقیر تاکسی را نگه داشت ، راننده به او گفت کجا می روی ؟
گفت: به خیابانی که در پایین کوه هست میروم ولی هیچ درهمی (پولی) ندارم تا به تو بدهم !
گفت : چشم میبرمت سوارشو...
اورا به آخر خیابان رساند ، وقتی که از ماشینش پیاده شد پسرش به بدرقه اش آمد وسؤال کرد : پدر جان آیا با نان آمده ای ؟
گفت : نه والله با نان نیامدم ، و در خود سببش را پنهان کرده بود که هیچ مال و دارایی ندارد که خرج کند و از راننده تاکسی هم شرم کرده بود که پولی به او نداده بود ومسافتی را بدون کرایه طی کرده بود ... !
اما راننده تاکسی دوست داشت نیکی خود را تکمیل کند پس کنار کوه پیاده شد وپنج کیسه نان خرید و برایش برد و به او داد ..!
راننده قسم خورد که فرزندان آن مرد فقیر در چند دقیقه نصف نانها را خوردند از فرط گرسنگی !
بعد از آن راننده برای کسب روزی خود سوار ماشین شد و به طرف شهر به راه افتاد تا مسافران دیگری سوار کند ،
پس دو نفر گردشگر تاکسی را نگه داشتند و به او گفتند که ما را به مطار ببر ، پس آنها را به مطار برد آنها دوهزار و پانصد لیر به او دادند در حالیکه کرایه آنجا فقط پانصد لیره بود..
( سبحان الله پنج کیسه نان )
و او در مطار آنها را پیاده کرد و دو گردشگر دیگر سوار شدند و از او خواستند که آنها را به هتل دمشق برساند ، آنها به او دویست دلار پول دادند معادل ده هزار لیره
(اضعافا کثیره )چند برابر پاداش !!
آیا میدانید راننده بعد از آن چکار کرد ؟
بقیه ماجرا شاید قابل تصور نباشد .... و آن نگرشی بیشتر میطلبد از آنچه گذشت !
راننده برگشت به خانه آن مرد فقیر در کوه ، و برای آنها هر چه آرزویش را داشتند از میوه و شیرینی وگوشت خرید
وبه مرد فقیر گفت همه این رزق به سبب تو بود چون من به تو خدمت کردم خالصانه به خاطر رضای خدا ، وبرای این به اینجا برگشتم تا نفس خودم را بر رضای الله و تعلق خاطر به صفت زیبای جلاله اش یعنی الرزاق تربیت کنم و خود را بر صداقت واخلاص در نیتم تربیت کنم .
سبحان الله !!
🌟 بر نیت های خود روزی میگیرید
پس از خود اثری برجا بگذارید
تا طعم زندگی را بچشید .
امام علی ع در یکی از حکمتهای نهج البلاغه فرموده است
هر وقت فقیر شدید بوسیله صدقه با خدا تجارت کنید👌👌
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا