خداوند به زنبور عسل وحی کرد که از
کوههاودرختان وسقفهای رفیع منزل گیرید
وسپس
از میوه های شیرین تغذیه کنیدو
راه پروردگارتان رابا طاعت بپویید،
آنگاه
از درون آنها شربت شیرینی به رنگهای مختلف بیرون آید
که در آن شفای
مردمانست
دراین کار نیز آیت قدرت خداوند برای متفکران پیداست
خــدایا
تمام زیبایی های دنیایت ،درخشندگی مرواریدهایت
بوی مست کننده ی گل هایت ،آبی بودن آسمانت
ونماز های خیس از اشک هایم
همه به کنار
میخواهم رازی را با تو بگویم
"نفسمی خـدا"
واین همان رازیست
که به بخاطرش برایش زندگی میکنم
براستی استاد طبیبان عالم است
همان که وقتی همه پزشکان جوابت کردند ،
برایت معجزه می کند !
عارفان گویند
نامش الله است
نسخه اش نماز شب
ویزیتش هم دل شکسته
مطبش سحرگاهان رونقی دارد
هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد،
بدان خدا کرده است؛
زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی
که راهم را بستی؟
هر کس گرفتار است، در واقع گرفتار یار است
یک حرفی احسان علیخانی زد ٬ خیلی قشنگ بود
گفت: از مرتضی پاشایی پرسیدم
الان که میدانی بیماریت سرطان بدخیمه ودرمان نداره
زندگیت چه فرقی کرده ؟
مرتضی گفت : زندگیم فرقی نکرده ٬
همون کارهایی را میکنم که قبلا میکردم
ولی با شماها یک فرقی دارم ٬
قدر ثانیه های زندگیم را بیشتر می دونم
و از هر ثانیه بیشتر از شما لذت میبرم .
قدر نگاه مادرم و لبخند پدرم را بیشتر از شماها میدونم .
هر ثانیه از عمرم را با عشق سپری میکنم
چون هر لحظه ممکنه این نفس بره و بر نگرده ٬
چون میدونم دیگه فرصت جبرانی نیست
باید بهترین باشم باید بهترین استفاده را بکنم
بیایید بجای اندوه ما هم چنین کنیم
و از زندگی لذت ببریم شاید فردایی نبود
فردا خیلی دیر است همین الان تغییر کن
همین الان خوب باش
منبع متن :
only-allah.mihanblog.com
خـــــــــدایا
به آسمانت سوگند
میدانم این دنیا فانیست
آنرا باور دارم ، با این حال
نمی دانم چرا اینقدر از تو دورم
می دانم این دنیا محل گــذر است
اما نمی دانم چــرا از آن دل نمی کنم
میدانم هیچ چیز در عالم لذت با تو بودن را ندارد
ولی نمی دانم چـرا اینقـــــــدر فراموشت کرده ام
می دانــم که بین مــا خــیلی غــــــریب و تنهـــــایی
امــا تــــــو هیچ وقت مــا را غــــــــریب و تنهــــــا مگذار
هـــر بار کـه دلــم هـــوای خـــــــدا می کند …
تـنـم می لــرزد …
نــه از خــــــدا … از خــــودم !
که از شــیطــان هـــم شـیطـان تــَـــر شــده ام …
نـگـاهم را مــی دزدم …
مبادا چشــمم در چشـــم خدا گــــیر کند …
هر مصنوعی صانعش را نشان میدهد
به هر چیزی نگاه کنی، سازندهی آن را یاد میکنی
قالی را میبینی، میگویی عجب قالیبافی داشته است
ساختمان را میبینی، میگویی عجب معماری داشته است
خودت را چه؟ اگر خودت را هم جلوی آیینه نگاه کنی،
یاد خدا میافتی...
دلخسته و سینه چاک میباید شد
وز هستی خویش پاک میباید شد
آن به که به خود پاک شویم اول کار
چون آخر کار خاک میباید شد
******************************