از صف نانوایی تا سفر خدایی
توی صف نانوایی جلوتر از من یه آقایی با پسر کنجکاوش ایستاده بودند.
پسر کوچولو هی سوال می کرد و باباش هم ، یا جواب می داد و یا می پیچوند .
آقا شاطر که می خواست خمیر تازه درست کنه ، آرد رو ریخت توی ماشین
خمیرگیری و شیر آب رو هم باز کرد روش. همون جوری که
و آرد رو به هم می زد ، آقا شاطر هم داشت با دست کمک می کرد تا آرد کاملا با آب
قاطی بشه و آب داخل ذرات آرد نفوذ کنه .
پسر کوچولو هم که دقیقا داشت نگاه می کرد، پرسید:
بابا، آقا شاطر داره چیکار می کنه ؟
باباش گفت :داره خمیر درست می کنه .
پسرک گفت: خمیر درست می کنه یعنی چی ؟
باباش گفت: داره آرد رو قاطی آب می کنه تا خیس بشه و تبدیل به خمیر بشه .
پسرک گفت: بعدش چی؟
پدر گفت: بعدش خمیر رو تکه تکه می کنن و چونه می گیره و بعد صافش می کنه و
می ذاره داخل تنور، زیر حرارت آتش تا پخته بشه.
پسرهسری تکون داد و گفت: بابا پخته بشه یعنی چی؟
باباهه گفت: یعنی این که آقای شاطر خمیر رو داخل تنور زیر حرارت می گذاره
تا آب خمیر گرفته بشه و نون خوشمزه درست بشه .
پسره کمی فکر کرد و گفت :
این دیگه چه کاریه بابا جون؟ مگه شاطره بیکاره ؟ اول آب قاطی آرد می کنه تا خمیر
درست بشه ،بعدش هم خمیر رو می ذاره توی حرارت تا آبش گرفته بشه . یعنی آبی
که خودش قاطی کرده، پس بگیره ؟
بابای بیچاره هم که داشت کلافه می شد ،
کمی رفت توی فکر که چه جوری جواب بده ،
داشت مِن مِن می کرد که صدایی از ته صف به داداش رسید .
صدا،صدای یه پیر زن نق نقو بود.از اونایی که مدام با خودشون حرف می زنن. با یه
قیافه ی حق به جانبی می گفت:
ننه !! این چه وضعشه ،ترافیک و گرانی کمر مردم رو خم کرده آقا ،
تازه بازم بدتر میشه با هدف بندی رایانه ها !!!
دیشب اون اقای کراواتیه توی خود تلویزیون می گفت که گرسنگی و قحطی میاد و
رژیم سرنگون میشه. یکی نیست به این احمدی نژاد بگه ننه ! تو با این کارهات
مملکت رو که هیچ چی ، فلسفه ی خلقت رو هم زیر سوال می بری.
پیرزنه بعدش گفت: خدایا منو بکش ! جوون مرگم کن !! تا نبینم اوضاع بعد هدف بندی رو !!!
تا گفت: خدایا منو بکش ، پسره گفت: بابا! آدم بمیره، کجا میره ؟!
باباش که هنوز گیر سوال قبلی بودف جواب داد:
انسان که می میره ، اگه آدم خوبی باشه و گناه نکرده باشه
یا با توبه از دنیا رفته باشه ، میره پیش خدا .
پسر گفت: پیش خدا ؟ چه قدر خوب !
بعد گفت: بابا ،آدم قبل از این که بیاد توی این دنیا کجا بوده ؟
پدرش هم که دید من و چند نفر دیگه هم داریم گوش می دیم، کمی جدی شد و گفت :
انسان قبل از این که بیاد توی این دنیا، پیش خدا بوده.
پسر بلافاصله گفت: این چه کاریه ؟! خدا مگه بیکار بوده انسان رو که پیش خدا بوده
میاره این دنیا ، هزار تا مشکل و امتحان و مصیبت … تازه اگه تونست گناه نکنه و اگه
هم گناه کرد با توبه از دنیا بره، باز انسان برمی گرده پیش خدا . یعنی برمی گرده
جایی که قبلا بوده. چرا بابا؟
پدره خواست جوابی بده، ولی دیدم داره یواش یواش قاط می زنه که
این بار هم آقا شاطره به دادش رسید و گفت: آقا چند تا نون می خواستی ؟
اون هم گفت: ۱۵ تا، آقا شاطر، خدا پدرتو بیامرزه راحتم کردی!!!
پدر و پسر رفتند . و منم ذهنم شدیدا مشغول سوال های پسره بود.
به ذهنم می اومد که جایی سوال ها و جواباشونو دیدم کمی که تمرکز کردم، یادم
اومد اتفاقا مثال پخت نان و خلقت و بازگشت انسان رو توی جزوه فطرت استاد
بزرگوارمون دیده ام . استاد مثال آورده بود همون جوری که برای رسیدن نان به
خوشمزگی ،بایستی مسیر تکامل و تربیتی آرد ، با قاطی شدن آب و ورز دادن و زیر
آتش قرار گرفتن و خروج آب اضافه شده پیموده شود ، در مورد انسان هم بایستی
برای درک لذت همنشینی و قرابت خدا مسیر تربیتی و تکامل توسط خود انسان ، با
آمدن به این دنیا و گرفتاری ها و امتحانات و سوختن های دنیوی و برزخی پیموده شود.
تا زمانی که انسان این بار به خدا می رسد، این حس برایش باز شده باشد که لذت
همنشینی و با خدا بودن رو بفهمد .
توی این فکرها بودم که آقا شاطر گفت: عاشق کجایی ؟
گفتم :با منی؟ !!!
می خوام برگردم توی مسیر اگه خدا بخواد !!!!
https://telegram.me/eshgekhodayi