عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
چی می شد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بده، چرا که ما وقت نکردیم دیروز از او تشکر کنیم.

چی می شد اگه خدا فردا دیگه ما را هدایت نمی کرد، چون امروز اطاعتش نکردیم.

چی می شد اگه خدا امروز با ما همراه نبود، چرا که دیروز قادر به درکش نبودیم.

چی می شد که دیگه شکوفا شدن گلی را نمی دیدیم، چرا که وقتی خدا بارون فرستاده بود گله کردیم و شکر نکردیم.

چی می شد اگه خدا عشق و مراقبتش را از ما دریغ می کرد، چرا که ما از محبت ورزیدن به دیگران دریغ کردیم.

چی می شد اگه خدا در خانه اش را می بست، چرا که ما در قلب های خود را بسته بودیم.

چی می شد اگه خدا امروز به حرف هامون گوش نمی کرد، چون دیروز به دستوراتش خوب عمل نکردیم.

چی می شد اگه خدا خواسته هایمان را بی پاسخ می گذاشت، چون به یادش نبودیم.

ولی تفاوت او با ما در این است ...اوست دهنده بی منت
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

شرمندگی

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

لوکاس راهب به همراه شاگردش از دهی میگذشت . پیرمردی از او پرسید: ای قدیس، چگونه به خدا برسم؟

لوکاس پاسخ داد: خوش بگذران و با شادی ات خدا را نیایش کن . و به راه خود ادامه دادند . کمی بعد به مرد جوانی برخوردند . مرد جوان پرسید: چه کنم تا به خدا برسم؟

لوکاس گفت: زیاد خوش گذرانی نکن . وقتی جوان رفت، شاگرد از استاد پرسید: بالاخره معلوم نشد که باید خوش بگذرانیم یا نه!

لوکاس پاسخ داد: سیر و سلوک روحانی مثل گذشتن از یک پل بدون نرده است که روی یک دره کشیده شده باشد . اگر کسی بیش از حد به سمت

راست کشیده شده باشد می گویم به طرف چپ برود و اگر بیش از حد به طرف چپ گرایش داشته باشد، می گویم به سمت راست برود . این باعث

می شود از راه منحرف نشویم و در دره سقوط نکنیم.


  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰

سائلی بی دست و پایم....راه را گم کرده ام....عبد کوی شاه عشقم....شاه را گم کرده ام....بس که دوری جستم از این بارگاه باصفا...صاحب

درگاه را گم کرده ام...

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰

ماه من غصه چرا؟


دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند...


  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰

من خدا را دارم


https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTrJHQRQR_dPpBh45hLQLdYzbXc_8rwDd_ov08dw2qS-9JkEhN_

خدایا …!
گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیــرد ،
نگاهم را به سوی تو و آسمـان می گیرم ،
و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم ،
تا کم کم چشـــــــــم هایم با ابـرهای بارانیت همراهی می کنند
و قلبـــم سبک می شود آنــوقــت تو می آیی و تــــــمـــــــــام فضای دلـم را پر می کنی
و مـــــن دیـــــــگــــر آرام می شــــــوم
و احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند مرا از پای دربیـاورد !
چون تو را در قلبــــــــــــــم دارم …

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰

شکر خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


به نام او که بهترین وکیل و داور است "

خدایا... آرامش می خواهم ... !!!

باز شعله افتاده بر جانم ... !!

می دانم آتش درونم را می بینی

پس چرا خاموشم نمی کنی ؟!!

خدایا .... چرا خاکسترم را

تا ریشه ام که می تواند سبز شود می سوزانی ؟؟؟

تلخ است خنده شیرینم به درک این پایان

خدایا خداوندا ... !!!

این روزها مرا تا پایان شب با خودتت ببر

این شبها برایم سخت در گذر است ...!!!

گاهی پیش از غروب خورشید

در خودم تاریک میشوم

خدایا آرامم کن... !!!

در این نا کجا آباد پر از تنهایی... !!!

سخت بیمار حسرتهای فرو خورده شده ام

دلم عشق میخواهد ... !!!

افسوس ، گرمای وجودم یخ بسته است

از سردی احساس آدمها ... !


  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰

خدا همین جاست


https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSG3bJ4zqkWJ15oQekOrkmaJNab77gCd4j_8rBHqReQfEXbGrTsAQ

ﺧﺪﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ

ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ ﻧﯿﺴﺖ!
.
ﺧﺪﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻨﺠﺸﮑﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ
ﺧﻮﺍﻧﺪ …

ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ


ﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ!


ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﭘﺴﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﺮ


ﻫﻔﺘﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ!


ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ ” ﻋﺠﺐ ﺷﺎﻧﺴﯽ ﺁﻭﺭﺩﻡ ” ﺍﺳﺖ !!
.
.
.
ﺧﺪﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﮐﺸﯽ ﮐﺮﺩﻩ


ﺁﻣﺪﻩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ . . .

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰

خدایا ممنون


111111--------11111
--111111------11111
----111111----11111
--------11111111111
----111111----11111
--111111------11111
111111--------11111

111111--------11111
111111--------11111
111111--------11111
111111++++11111
111111--------11111
111111--------11111
111111--------11111

---------11111
-----1111---1111
-1111-----------1111
11111-----------1111
-1111-----------1111
-----1111---1111
--------111111

------- 111111111111
---- 11111111111111
-- 111111111111111
--- 111111111111111
-- 111111111111111
---- 11111111111111
------- 111111111111

------------1------------
-----------11------------
----------1111----------
-------11-----11--------
-----11--------11-------
----11111111111------
---11-------------11----
--11---------------11---
خدایا به خاطر همه ی نعمت هایی که به من دادی ازت متشکرم....
  • مرتضی زمانی
  • ۲۱
  • ۰



بسم الله الرحمن الرحیم

"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن

صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ

فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ

وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً

حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"


چشم به راه سپیده

 

تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.

    «غیبت» به معنای «حاضر نبودن»، تهمت ناروایی است که به تو زده اند

و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند،

آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور»

و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند،

ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را.

وقتی ظاهر می شوی،

همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند

که تو را پیش از این هم دیده اند.

و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی،

جمعه که از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست

می دهندوقرارازکف می نهند و قافله

دل های بی قرار روی به قبله می کنند

و آمدنت را به انتظار می نشینند...


    و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»،

در آستانه آدینه ای دیگر با دلدادگان دیگری از

خیل منتظرانت ندبه خوان و چشم به راهت میمانیم.


اَلــلــّهــُم عــَجــِّل لــِوَلــیــِّک الــفــَرَج


کانال تلگرامی عشق فقط خدا جهت ورود بر روی لینک یا عکس زیر کلیک کنید


https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


http://razesorkh.com/i/attachments/1/1351886917327833_large.jpg


منم مهدی دوباره باز خواهم گشت....

 

  نمیدانم چه هنگام از کدامین راه ولی یکبار دیگر باز

 خواهم گشت وچشمان تو را با نور

 خواهم شست..................

واز عرش خداوندی شما را هدیه های تازه خواهم داد......

به دستان برادر دست خواهم داد........

به زلف کودکان گیلاس خواهم زد..........

نوازشهای مادر رادوباره زنده خواهم کرد زن همسایه را

 نور و هوای تازه خواهم داد...

به ننوی یتیمان من تکان از عرش خواهم داد ......

به لبهای فرو بسته امید خنده خواهم داد.....

به دیوار حریم عشق یکبار دیگر من تکیه خواهم کرد.

به گندم من حدیث نو شکفتن یاد خواهم داد ..

به شمع روشن محفل من رموز همنشینی با پروانه را یاد

 خواهم داد....

گل نرگس به دشت مهربانی هدیه خواهم  برد......

کمرهای خمیده از شقاوت راست خواهم کرد...

برای فهم زیبایی دوباره واژه خواهم ساخت.............

 دوباره مزه لبخند را من بر لبان خشک خواهم راند ......

نگاه مهربانانه..

 امید گرمی خانه..

رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد...

برای قفل لبهاتان  برای فتح دلهاتان  کلید تازه خواهم ساخت...

برای سر نهادن تا سحر بگریستن اینک هزاران شانه خواهم داد.....

زرخسار پدر من شرمساری را....

زچشم مادران من اشک وزاری را.....

تباهی را تباهی را تباهی را دوایی تازه خواهم داد.......

برادر با برادر صلح خواهم داد به خواهر مهربانی یاد خواهم داد....

به مردم بانک خواهم زد:  هلا ای عاشقان خسته ونومید...

به پیش آرید دفترهای مشق زندگانی را که من

سرمشق های تازه خواهم داد.....

برای صبح فردا مشقتان این است:

هزاران بار بنویسید:  آزادی * محبت*  عشق و یکصد بار

 بنویسید انسان بنده حق است وبنویسید رنگ آسمان

 آبی ست من بعد سیاهی ها زدفتر های قلب خویش برگیرید.....

کنون با خط خوش  زیبا در اوراق سفید قلبتان این جمله

 صد باره بنویسید:خدا نور است، زیبایی است خدا

آزادگی را دوست میدارد...

ومیخواهد که بند هر اسارت را زفکروروح ودست وپای

 برگیرید ومشق عشق خواهم داد.......

و آغوش محبت باز خواهم کرد......

و مادر را دوباره از سرای سالمندان به سوی خانه

خواهم برد..وپیران را دوباره گوهر هرخانه خواهم

 کرد....

پدر ها را نوازش های کودک یاد خواهم داد ....

به دست کودکان نان و پنیر عشق خواهم داد......

دوباره با سعادت  بندگی کردن خدایی زندگی کردن 

  سروشی تازه خواهم داد

 به نام عشق و زیبایی دوباره خطبه خواهم خواند ....

و عزت را دوباره  زنده خواهم  کرد ....

به انسان یاد خواهم داد بهایش را، قرار با خدایش را ........

به باران بارش رحمت به دریا زایش گوهر  به تنها شوق

 آزادی به اندیشه رهایی یاد خواهم داد ......

به باغ خشک و بی ریشه وبی حاصل  هزاران بوته بابونه

 خواهم داد.....

به نجوای شبانگاهان دو صد لبیک به باغ زرد پائیزی قبای

 سبز  به رود ساکت و خاموش خروشی تازه خواهم داد....

وهر چه رسم بد عهدی ز پهنای زمین بر چیده  خواهم کرد.....

نمی گویم چه هنگام از کدامین راه ولیکن باز خواهم گشت .......

به ابر آسمان باران،به باران شور باریدن، به بارش شوق

 رویاندن، به رویش باور گندم، به گندم حسرت سفره، به

 سفره شرم نان آور،به نان آور طلوع صبح صادق را خدا را

 یاد خواهم داد،به حکام زمان عشق به مردم را......

به مردم باورخود را .....

به عالم شمع دینداری .....به دینداران سلوک عشق ورزی یاد خواهم داد................

برای هفت سین سفره تان آری:سحرگاهان سروش

سبز   سیمای   سعادت ساز ساقی هدیه خواهم کرد.....

به محنت پیشه گان امید

 به پربشکستگان پرواز 

به ره گم کردگان مشعل

 به حق گم کردگان میزان

 به تنها ماندگان یاران

    به غرقه گشتگان یزدان 

    به یلدا روزگاران

    من بهاران هدیه خواهم داد..........

نمیدانم کدامین روز اآدینه ......

ولی با تو صبور منتظر آهسته میگویم:سرای عشق را

یکباردیگر آب و جارو کن ........

منم مهدی دوباره باز خواهم گشت...

*نویسنده متن: مرتضی زمانی.....

*شعر از:کیوان شاهبداغی

*منبع:ماهنامه موفقیت...

به تاریخ ...۹/۸۴

  • مرتضی زمانی