این مطلب خیلی مهم در مورد کامنت یکی از کاربران وبلاگ بنام شهاب عزیز است
که در مورد عدم وجود خدا شبهاتی داشتند و
اینطور سوال و یا ذهنیت خودر را در مورد خدا مطرح کرده بودند
و اما سوال یا ذهنیت ایشان
خدا زن یا مرد ؟ ایا ازدواج هم کرده ؟ میگن خدا نور است
اگه اینطور باشه که
خیلی خیلی مسئله پیچیده میشه ایا درست ؟
و هزاران سئوال دیگر که هیچ کدام
با ذیگری جور در نمی اید
ولی با یک تحقیق و مطالعه و بررسی جامع و کامل
صدرصد به این نتیجه خواهید رسید که
اصلا خدا وجود ندارد
ولی اگر با احساسات
و تعصبات افراطی بررسی کنید
ان موقع قضیه فرق میکند
پاسخ مدیر وبلاگ
شهاب عزیز سلام
در مورد وجود خدا تقریبا 95درصد آدمیان اتفاق نظر دارند
جنس
خدا رو اگر میخواهید بدانید خودش در قرآن بهترین مدافع خود است و
بی نقص
قانعتان میکند ولی بنده هم در این زمینه
جوابی قانع کننده را خدمتتان ارایه میکنم
موفق باشید
شما گفته اید تقریبا 95 مردم در مورد وجود خدا اتفاق نظر دارند
منظورتان
اگر ایران عزیزمان باشد شاید ولی در
تمام دنیا اینطور نیست چون بنده 6کشور
مختلف سفر کرده ام که
بیشترشان هم کشور اسلامی بودند ولی خیلی از انها در
مورد
وجود خدا بطور کامل ایمان نداشتند و برای این حرف خود هم
دلایل محکم و
علمی ثابت شده و معتبر داشتند باز هم میگویم
هر شخصی بنا بر تفکرات و
عقاید و دلایل خاص خود وجود خدا را
قبول دارد ولی در کل اگر به دنبال دلایل
وجود خدا باشید مسائل و
موارد و دلایل علمی و ثابت شده
که نشان از نبود
خدا دارد خیلی خیلی بیشتر از دلایل وجود خدا است
چون من هم تقریبا با
مطالعه کامل نشریات و مجلات و کانالها و
راههای رسمی و معتبر شناخته شده
دیگر یقین صدرصد پیدا کرده ام
که خدایی وجود ندارد
مگر انکه بخواهید از
منظر احساسات و عواطف و غیره به وجود خدا نگاه کنید
از پاسخ شما هم ممنون
با اینکه قانع کننده نبود ولی بازهم تشکر
پاسخ مدیر وبلاگ
شهاب عزیز پاسخ شما رو با دلایل قانع کننده میدهم
اولین موردش هم مناظره امام علی ع
ممکن است سوال یا ذهنیت ایشان سوال و ذهنیت خیلی ها باشد
پس مهم است که جوابی از زوایای گوناگون را داشته باشیم
و صد البته بنده با علم ناقصم تنها شاید یک درصد از
آنچه که میتواند جواب بهتر باشد را به این بزرگوار داشته باشم
و رجوع به علمای بزرگ اسلام در این زمینه بهتر از
منطق و جوابیه هایی باشد که با تحقیق شخصی بدست آوردم
******************
امام علی (ع) در مقابل سؤال کفار راجع به خداوند به
زیبایی جواب دادند وهم ضعف و عدم درک ما از وجود خداوند را شرح دادند.
سؤال کفاردر مورد خدا از امام علی(ع):
در چه سال و تاریخی خدایت به وجود آمد؟
امام فرمود ؛
خداوند وجود داشته قبل از بوجود آمدن زمان و تاریخ و هرچیزی که وجود داشته.
کفار گفتند چه طور میشود؟
هرچیزی که به وجود آمده یا قبلش چیزی بوده که از او به وجود آمده ویا تبدیل شده!
امام علی (ع) فرمود :
قبل از عدد ٣ چه عددی است ؟
گفتند ٢
امام پرسید قبل از عدد ٢ چه عددیست ؟
گفتند ١
امام پرسید و قبل از عدد ١ ؟
گفتند هیچ
امام فرمود چطورمیشود عدد یک که بعدش اعداد بسیاری هست قبل نداشته باشد
ولی
قبل ازخداوند که خود احد و واحد حقیقی است نمیشود چیزی نباشد!
کفار گفتند خدایت کجاست وکدام جهت قرار گرفته؟!!
امام فرمود همه جا حضور دارد وبر همه چیز مشرف است .
گفتند چطور ممکن است که همه جا باشی و همه جهت اشراف داشته باشی؟!
امام فرمود:
اگر شما در مکانی تاریک خوابیده باشید صبح که بیدار شوید
روشنایی را از کدام طرف و کجا می بینید؟
کفار گفتند همه جا و از همه طرف
امام فرمود پس چگونه خدایی که خود نور سماوات و ارض است نمیشود همه جا باشد؟
کفار گفتند : پس جنس خدا از نور است اما نور از خورشید است خدایت از چیست!؟
چطور میشود از چیزی نباشی همه جا هم باشی قدرت هم داشته باشی !؟
امام فرمود خداوند خودش خالق خورشید و نور است
ایا شما قدرت طوفان و باد را
ندیده أید؟
باد از چیست که نه دیده میشود نه از چیزی است،
در حالی که
قدرتمند است؟
خداوند خود خالق باد است.
گفتند :خدایت را برایمان توصیف کن.از چه درست شده؟
ایا مثل آهن سخت است؟
یا مثل آب روان؟
ویا از گاز است و مثل دود و بخار است !؟
امام فرمود:
ایا تا به حال کنار مریضی در حال مرگ بوده اید و با او حرف زده اید؟
گفتند : آری بوده ایم وحرف زده ایم .
امام فرمود : آیا بعداز مردنش هم بااو حرف زدید ؟
گفتند نه چطور حرف بزنیم در حالی که او مرده ؟!
امام فرمود : فرق بین مردن و زنده بودن چه بود که قادر به تکلم وحرکت نبود؟
گفتند :روح،روح از بدنش خارج شد.
امام فرمود شما آنجا بودید و میگویید که روح از بدنش خارج شد و مُرد.
حال آن روح را که جلو چشم شما خارج شده برایم توصیف کنید از چه جنس و چگونه بود !؟
همه سکوت کردند.
امام علی (ع) فرمود: شما قدرت توصیف روحی که جلو چشمتان از
بدن مخلوق خدا
بیرون آمده را ندارید؛ چطور قادر به فهم و
درک ذات أقدس احدیت و خدای خالق
روح هستید؟
*****************************************
مناظره امام رضا با عمران صابی در مورد خدا
امام به حاضران رو کرد و فرمود:
آیا در میان شما کسی هست که با
اسلام مخالف باشد؟
اگر مایل است، بدون اضطراب و نگرانی سؤالاتش را مطرح
نماید.
در این هنگام،«عمران صابی» که یکی از
متکلمان معروف بود،
برخاست و نزد حضرت آمد و گفت: ای دانشمندا بزرگ!
اگر
خودت دعوت به سؤال نمی کردی، من سؤال مطرح نمی کرد؛ چرا که من به
کوفه،
بصره، شام و الجزیره رفته ام و با علمای علم عقاید روبه رو شده ام،
ولی کسی
را نیافته ام که برای من ثابت کند خداوند یگانه
است و قائم به وحدانیت
خویش است.
آیا اجازه می دهی همین مسئله را با تو در میان بگذارم؟
امام
علیه السلام که تا آن روز با عمران صابی روبه رو نشده بود،
ولی نامش را از
مردم شنیده بود، فرمود: اگر در میان این جماعت
عمران صابی باشد، تویی؟
گفت: آری، منم.
امام علیه السلام سؤال کن، امّا اعتدال را در بحث از
دست مده و از کلمات ناموزون و انحراف از اصول انصاف بپرهیز.
عمران صابی: به خدا سوگند، من چیزی جز این نمی خواهم که واقعیت
را برای من
ثابت کنی تا به دامنش چنگ بزنم و از آن صرف نظر
نخواهم کرد.
امام علیه السلام هر چه می خواهی، بپرس.
در این هنگام، حاضران ازدحام کردند و به یکدیگر نزدیک شدند.
همگی گردن
کشیدند و سپس سکوتی مطلق بر مجلس حکم فرما شد
تا ببینند این مناظرة حساس به
کجا می انجامد.
عمران صابی: از نخستین وجود در جهان هستی و مخلوقاتش با من سخن بگوی.
از قرائن استفاده می شود که منظور عمران صابی پاسخ به دو سؤال مهم
در
مسئلة خداشناسی بود: نخست این که خداوند چه
هدفی از آفرینش داشت و چه
کمبودی از او با آفرینش برطرف می شد؟
دیگر این که آیا آفرینش از عدم صورت
گرفته و هیچ ماده ای قبل از
آن نبوده؟ و چگونه این امر تصوّر است؟
امام علیه السلام اکنون که سؤال کردی، با دقت گوش کن.
ما معتقدیم خداوند همیشه بوده و یگانه و واحد بوده و چیزی با او نبوده است.
سپس مخلوقات مختلف را ابداع فرمود. جهان را نه در چیزی برپا داشت
و نه در
چیزی محدود نمود و نه طرح و نقشه ای قبلاً در جهان بود تا مثل آن بیافریند.
سپس مخلوقات را به گروه های مختلف تقسیم کرد:
برگزیده و غیر برگزیده،
مؤخّر و مقدّم، رنگ و طعم (و غیر آن).
نه نیازی به آن ها داشت و نه به این
وسیله ارتقای مقام می یافت
(چرا که او وجودی است بی نهایت و نامحدود از
هر
نظر و چنین وجودی منبع تمام کمالات است
و کمبودی ندارد تا با آفرینش
موجودات برطرف گردد).
آیا می فهمی چه می گویم ای عمران؟
عمران: بله مولای من.
امام علیه السلام بدان ای عمران، اگر خداوند برای نیازی جهان را آفریده
بود،
باید با قدرتی که داشت، چندین برابر این ها را بیافریند؛
چرا که هر
قدر اعوان و یاوران (و عرصة حکومتش) بیشتر باشند،
بهتر است و لذا می گویم
آفرینش او برای رفع نیازی نبود
(بلکه او فیاض است و ذات پاکش مبدأ انواع
فیوضات، و آفرینش فیض وجود اوست).
سپس عمران دربارة علم خداوند به ذات
پاکش در ازل و قبل از
آفرینش موجودات کرد و چگونگی علم خداوند به آن ها بعد
از
وجودشان را جویا شد که اگر علم او از طریق «ضمیر» (و تصور و تصدیق
درونی) باشد،
ذاتش معرض حوادث می شود.
پس پاسخ شنید که علم او
علم حضوری
است و موجودات نزد ذات پاکش حاضرند،
و گرنه تسلسل لازم می آید؛ چرا که باید
به آن علم نیز علمی داشته باشد.
سپس عمران از انواع مخلوقات سؤال کرد.
امام علیه السلام
آن ها را به شش گروه تقسیم فرمود: از محسوسات گرفته تا
ماورای حس،
و از جواهر گرفته تا اعراض، و از ذوات گرفته تا اعمال و حرکات.
هر کدام آفرینش ویژة خود را دارند (و این تنوع خلقت دلیل بر عظمت قدرت
اوست).
سپس پرسید: آیا این آفرینش گسترده در ذات او تغییری ایجاد نمی
کند؟
گویا عمران گرفتار مسئله قیاس در فهم صفات خدا بود؛
چون می دید انسان
هر کاری انجام می دهد؛
نوعی دگرگونی و تغییر در خودش به وجود می آید و
تکامل می یابد
یا مشکلی از مشکلاتش حل می شود.
و خدا را به خود قیاس می
کرد.
امّا جواب شنید که یک وجود قدیم و ازلی که عین هستی مطلق است،
دگرگونی
در او معنا ندارد.
او جامع جمیع کمالات است و نقصی در او وجود ندارد که با
آفرینش مخلوقات برطرف گردد.
بعد عمران سؤال کرد که ذات خدا چیست؟
امام علیه السلام فرمود: او نور است
(امّا نه نور ظاهری و حسّی، بلکه)
نور
به معنای هدایت کنندة همة مخلوقات و تمام اهل آسمان ها و زمین.
باز سؤالات دیگری در این باره که خدا کجاست و
مانند آن مطرح کرد و
جواب شنید که خداوند مکان ندارد.
چیزی نگذشت که وقت نماز فرا رسید.
امام علیه السلام رو به مأمون کرد و
فرمود:
وقت نماز فرا رسیده است و باید به ادای فریضه بپردازیم.
عمران
که از بادة روحانی سخن امام مست شده بود و
باقی قدح در دست داشت، عرض کرد:
مولای من،
جواب مرا قطع مکن که قلبم نرم و آمادة پذیرش شده است!
امام
علیه السلام فرمود: عجله مکن!
نماز می خوانیم و باز می گردیم.
امام علیه
السلام وارد اندرون شدند و نماز را به جا آوردند،
امّا مردم در بیرون پشت
سر محمّد بن جعفر (عموی امام علیه السلام ) نماز خواندند.
بعد از ادای نماز، امام علیه السلام به مجلس بازگشت و
عمران را صدا زد و فرمود: سؤالاتت را ادامه بده.
عمران: آیا ممکن است به این سؤالم پاسخ فرمایی که
آیا خداوند به ذاتش وجود دارد یا به اوصافش؟
امام علیه السلام ضمن توضیحی او را به این حقیقت توجه داد
که بسیاری از
این اوصاف که می بینی،
اوصافی است که بعد از آفرینش موجودات از ذات پاکش
انتزاع می شود
(مثلاً تا مخلوقی آفریده نشده بود، خالق، رازق، رئوف، رحیم،
معبود و ...
مفهومی نداشت. هر چند علم و قدرت بی پایان در او بود).
بنابراین، ذات مقدس او حتی قبل از اوصاف (منظور صفات فعل است،
مانند مثال
های قبل، نه صفات ذات، مانند علم و قدرت) وجود داشته است.
امام سپس به تشریح
مفاهیم «ابداع» ، «مشیت» و «اراده»
که یک حقیقت با سه عنوان اند، پرداخت و
از نخستین
ابداع در عالم هستی سخن گفت و جالب این که امام علیه السلام
نخستین
ابداع الهی را مسئلة «حروف الفبا» شمرد که کلمات همگی از آن تشکیل
می گردند
و این حروف به طور جداگانه مفهومی ندارند.[1]
عمران پیوسته
توضیحات بیشتری از امام علیه السلام می خواست
و امام علیه السلام این
سرچشمة فیاض علم، او را بهره مندتر می ساخت،
تا رسید به آن جا که امام علیه
السلام فرمود:
آیا مطالب را خوب درک کردی ای عمران؟
عمران در میان تعجب
حاضران عرض کرد:
آری، به خوبی فهمیدم و شهادت می دهم خداوند همان گونه است
که
شما وصف کردید و وحدانیتش را ثابت نمودید،
و نیز گواهی می دهم که محمّد
صلی الله علیه و اله و سلّم،
بندة اوست که به هدایت و دین حق فرستاده شده
است.
سپس رو به قبله به سجده افتاد و مسلمان شد.
این جا بود که شگفتی حضار
به اوج رسید.
نوفلی می گوید: هنگامی که علمای کلام مشاهده کردند
عمران
صابی که در استدلال بسیار نیرومند بود و
هرگز کسی بر او بر او غلبه نکرده
بود،
در برابر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام تسلیم شد،
دیگر کسی از
آنان نزدیک نیامد و از حضرت چیزی سؤال نکرد.
اینم لینک تصویری از فیلم امام رضا در مورد مناظره عمران صابی در مورد وجود خدا و
جواب های بسیار زیبای امام رضا پیشنهاد میکنم حتما ویدئوهای مشاب را هم ببینیدhttp://www.aparat.com/v/X7mZ8/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B8%D8%B1%D9%87_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85_%D8%A8%D8%A7_%D8%B9%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D8%B5%D8%A7%D8%A8%DB%8C
و اما مناظره دیگری از امام رضا در مورد وجود خدا
مردى بر امام رضا (ع) وارد شده گفت: اى زادۀ رسول خدا، چه دلیلى بر حدوث عالَم است؟
- فرمود: اینکه تو نبودى سپس به وجود آمدى، و خود این را نیک مىدانى
که تو خودت را ایجاد نکردى و نه کسى که مانند خود
- توست تو را به وجود
آورده است.
از محمّد بن عبد اللّٰه خراسانى خادم امام رضا (ع) نقل است که روزى مردى زندیق
بر آن حضرت وارد شد و گروهى نیز حضور داشتند، امام فرمود:
بگو ببینم، اگر
حرف، حرف شما باشد-اگر چه این طور نیست-آیا ما و شما یکسانیم؟
و نماز و روزه و زکات و اعتقادات ما ضررى به ما نرسانده است؟
آن مرد زندیق چیزى نگفت.
پس آن حضرت فرمود: و اگر حرف، حرف ما باشد-که حقّ هم همین است-
در این صورت آیا شما به هلاکت نیفتاده و ما نجات نیافتهایم؟
زندیق گفت:
خداوند به تو لطف و رحمت فرماید،
برایم توضیح بده که خدا چگونه است؟ و کجاست؟
- حضرت فرمود: واى بر تو! آنچه تو گمان کردهاى غلط است،
- او جا و
مکان را ایجاد کرده است، او بود ولى هیچ جا و مکانى وجود نداشت،
- کیفیّت را
او ایجاد کرده است،
- او بود و هیچ چگونگى و کیفیّتى وجود نداشت؛
- بنابراین با
کیفیّت یا جا و مکان و حواسّ قابل درک نیست و به هیچ چیز شبیه نمىباشد.
مرد گفت: حال که با هیچ حواسّى از حواسّ پنجگانه قابل درک نیست پس، اصلاً نیست!
- حضرت فرمود: واى بر تو!
- چون حواسّت از درک او عاجز است،
- ربوبیّت او
را انکار مىکنى؟
- و حال آنکه ما وقتى از اِدراکش عاجز مىشویم یقین
مىکنیم که او ربّ ما است،
- و او چیزى است بر خلاف سایر اشیاء.
مرد گفت: پس بگو خدا چه زمانى، بوده است؟
- حضرت فرمود: تو به من بگو، خداوند کى نبوده است تا بگویم کى بوده است؟
مرد پرسید: چه دلیلى بر وجود خدا هست؟
- حضرت فرمودند: وقتى به جسدم مىنگرم و مىبینم نمىتوانم
- در طول و
عرض چیزى از آن کم کنم یا بر آن بیفزایم و سختىها
- را از آن دفع کنم و چیزى
به سود آن انجام دهم، مىفهمم که
- این ساختمان بناکنندهاى دارد و به او
معتقد مىشوم،
- افزون بر اینکه چرخش فلک را به امر و قدرتش و ایجاد شدن
- ابرها و گردش بادها و حرکت ماه و خورشید و ستارگان و
- سایر آیات عجیب و متقن
الهى را مىبینیم،
- و لذا مىفهمم که اینها همه تقدیرکننده و ایجادکنندهاى
دارد.
زندیق پرسید: پس چرا چشم او را نمىبیند؟
- فرمود: براى اینکه فرقى باشد بین او و بین آفریدگانش که قابل رؤیت
مىباشند؛
- افزون بر اینکه شأن او والاتر از این است که چشم،
- او را ببیند و
یا فکر او را درک کند یا عقل، او را دریابد.
مرد گفت: پس حدّ و وصفش را برایم بیان کن.
- امام علیه السّلام فرمود: حدّ و وصفى ندارد.
زندیق پرسید: چرا؟
- فرمود: زیرا هر چیزى که حدّى دارد،
- وجودش تا همان حدّ امتداد دارد و
چون حدّ و مرز پذیرفته،
- پس قابلیّت زیاد شدن را نیز دارد و وقتى قابلیّت
زیاد شدن را داشته باشد
- قابلیّت نقصان را نیز دارد،
- پس او نه حدّ دارد و نه
زیادى مىپذیرد نه چیزى از او کم مىشود
- نه قابل تجزیه است و نه با فکر
درک مىشود.
زندیق پرسید: شما که مىگویید او لطیف، سمیع (شنوا)، حکیم، بصیر (بینا) و
علیم است،
یعنى چه؟
آیا کسى مىتواند بدون گوش، شنوا باشد، یا بدون چشم،
بینا باشد یا ظریف و دقیق؛
ولى دست نداشته باشد، و یا حکیم باشد ولى صنعتگر
و سازنده نباشد؟
- حضرت فرمود: «لطیف» در بین آدمیان،
- موقعى به کار میرود که کسى
بخواهد کارى یا صنعتى انجام دهد.
- آیا ندیدهاى وقتى کسى مىخواهد چیزى
برگیرد یا کارى کند
- اگر با دقّت و ظرافت انجام دهد، مىگویند فلانى چقدر با
ظرافت و دقیق است؟
- پس چطور به خداوند بزرگى که مخلوقاتى ریز و درشت دارد و
- در جانوران روحهایى قرار داده و هر جنسى را از
- جنس دیگر متباین ساخته به
طورى که هیچ شبیه یکدیگر نیستند،
- لطیف (دقیق و با ظرافت) گفته نشود؟ پس هر
کدام از این مخلوقات
- در ترکیب ظاهرى خود لطفى از خالق لطیف و خبیر دارا
است.
- سپس در درختان و میوههاى خوراکى و غیر خوراکى آن دقّت کردیم و آن وقت
گفتیم:
- خالق ما، لطیف است ولى نه مانند لطیف بودن مخلوقات در کارهایشان، و
گفتیم:
- او شنوایى است که صداى تمام خلایق از عرش تا فرش از
- مورچههاى ریز
گرفته تا بزرگتر از آن، در دریا و خشکى
- بر او پوشیده نیست و زبان آنها را
با هم اشتباه نمىکند و در این موقع گفتیم:
- او شنوا است ولى بدون گوش و
گفتیم او بینا است ولى نه با چشم،
- زیرا او اثر دانۀ بسیار ریز و سیاه خردل
را در شب ظلمانى بر روى سنگ سیاه مىبیند
- و نیز حرکت مورچه را در شب تاریک
مىبیند و
- از نفع و ضرر آن مطّلع است و آمیزش و بچّهها و نسل آن را
مىبیند
- و در نتیجه گفتیم: او بینا است امّا نه مانند بینا بودن مخلوقات.
راوى گوید: زمانى نگذشت که آن فرد مسلمان شد.
و اما خداشناسی از منظر امام علی ع در نهج البلاغه
خبرگزاری مهر ـ گروه دین و
اندیشه: راههای اثبات وجود خدا دو نوع است:
راه آفاق آن است که از راه
مشاهده مخلوقات و تدبر در
حدوث و امکان و نظم پدیدهها به وجود خالق و
مدبری دانا و توانا،
پی برده شود و راه انفس که هنگامی که انسان در خود
تأمل میکند،
مییابد که شناخت قبلی بی واسطه نسبت به خدا دارد.
امام علی(ع) در خطبه 49 نهج البلاغه می فرماید:
«ستایش مخصوص خداوندى است
که از اسرار پنهانی ها آگاه است و
نشانه هاى واضح و روشن، بر هستى او
دلالت مى کنند،
هرگز در برابر چشم بینایان آشکار نمى شود،
ولى نه چشم
کسى که وى را ندیده انکارش تواند کرد و
نه قلب کسى که او را نشناخته
مشاهده اش تواند نمود.
در علو رتبه بر همه پیشى گرفته،پس، از او برتر
چیزى نتواند بود و
آن چنان نزدیک است که چیزى از او نزدیکتر نیست.
مرتبه
بلندش او را از مخلوقاتش دور نکرده و نزدیکیش با خلق او
را با آنها مساوى
قرار نداده است. عقول را بر کنه صفات
خویش آگاه نساخته اما آنها را از
معرفت و شناسائى خود بازنداشته است،
هم اوست که گواهى نشانه هاى هستى،
دلهاى منکران را
بر اقرار به وجودش وا داشته و بسیار برتر است از
گفتار
آنان که وى را به مخلوقات تشبیه کنند و یا انکارش نمایند.»
خداشناسی از دیدگاه امام علی(ع)
در نهج البلاغه وصف خداوند بسیار آمده است. جایی "ذعلب یمانی" از حضرت
میپرسد:
«آیا پروردگارت را میبینی؟» و حضرت میفرماید: «آیا چیزی را که
نمیبینم میپرستم؟»
و دهها و صدها خطبه، نامه و سخن قصار از ایشان هست که
بهترین راههای خداشناسی را به ما آموختهاند.
امیرمؤمنان علی(ع) در این
باره میفرمایند:
«معرفة الله سبحانه، اعلی المعارف؛ شناختن خدای پاک و
منزه، والاترین معرفتهاست».
ایشان در تعبیر دیگر میفرمایند: «العلم
بالله، افضل العلمین: خداشناسی با فضلیتترین علم است.»
حتی امام علی(ع) توحید و اعتقاد به خدای یگانه را حیات و جان نفس و روح
میداند:
«التوحید حیاة النفس» همچنین در تعبیری دیگر میفرمایند:
«اول
الدین معرفته؛ سرلوحه دین [از نظر اهمیت] شناختن خداست.»
آدمی نیز بالوجدان
احساس میکند که شناخت خدا در درجه نخست اهمیت قرار دارد.
در سخنان مولا امیرمؤمنان علی(ع) استدلال بر وجود خدا را
به طور مستقل
کمتر مشاهده میکنیم؛ یعنی عنوانی تحت براهین اثبات وجود خدا
مشاهده
نمیشود و این امر، به دو دلیل زیر است:
1. امیرمؤمنان علی(ع) خداشناسی و خداجویی را امری فطری میداند چنان که
میفرماید:
«اللهم خلقت القلوب علی ارادتک، و فطرت العقول علی معرفتک:
خداوند قلبها را با ارادت و محبت خود و عقلها را با معرفت خود سرشته
است».
در تعبیری دیگر میفرماید: «عجبت لمن شک فی الله،
و هو یری خلق الله:
من تعجب میکنم از کسانی که مخلوقات الهی را میبینند و در وجود خدا تردید
میکنند.»
این کلام حضرت(ع) برگرفته از این آیه قرآن است که میفرماید:
«افی الله شک فاطر السموات و الارض؛
مگر درباره خدا ـ پدیدآورنده آسمانها
و زمین ـ تردیدی هست؟ (ابراهیم/ آیه 10).»
2. دلیل دیگر آن است که مخاطبان امیرمؤمنان(ع)
اشخاصی بودند که به وجود
خدا اعتقاد داشتند و
در وجود خدا کمتر شک و شبهه میکردند و تنها لازم بود
که اعتقادات آنان تصحیح و تکمیل شود.
البته در لابهلای سخنان حضرت میتوان دلایلی را بر اثبات وجود خدا
مشاهده کرد.
کتاب حاضر، هشت دلیل بر اثبات وجود خدا در کلمات آن حضرت(ع) را
یافته است،
هرچند که راههای به سوی خدا به عدد نفوس خلایق است؛
و اما آن
دلایل عبارتند از:
برهان معقولیت، برهان فطرت، برهان صدیقین،
برهان نظم،
برهان علی، برهان معجزه،
برهان حدوث و برهان فسخ عزائم.
برهان معقولیت یا احتیاط عقلی بر وجود خدا
از راههای شناخت وجود خدا، معقولیت اعتقاد به خداست. امام علی(ع) در
سخنان خود به این راه اشاره فرمودهاند. این برهان به طور خلاصه چنین است:
اعتقاد داشتن به خدا و لوازم آن از معتقد نبودن به خدا و لوازم آن،
معقولتر است. برای توضیح این برهان، یادآوری چند مقدمه ضروری است:
به طور کلی اعتقادات و جهانبینیهای انسان بر اساس پذیرش ماورای طبیعت و
انکار آن، به دو دسته تقسیم میشود: 1. جهانبینی الهی؛ 2. جهان بینی مادی.
در جهانبینی مادی، فرقهها و گرایشهای مختلفی وجود دارد، ولی همه آنها
در انکار وجود خدا و به تبع آن در انکار جهان آخرت مشترکند. همچنین در
جهانبینی الهی نیز گرایشها و نحلههای مختلفی وجود دارد که همه آنها در
اعتقاد به وجود خدا مشترکند. ادیان توحیدی (آسمانی) روشنترین جلوههای
جهانبینی الهیاند که همه آنها در سه اصل کلی مشترکند.
1. اعتقاد به خدای یگانه
2. اعتقاد به زندگی ابدی برای انسانها در جهان آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان انجام میدهند
3. اعتقاد به بعثت پیامبران از سوی خدا برای هدایت بشر به سوی کمال نهایی و سعادت دنیا و آخرت.
البته براساس این اعتقاد که انسان با عقل تنها نمیتواند به قله فلاح و
رستگاری برسد. چنان که در قرآن کریم آمده است: «انزل الله علیک الکتاب و
الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم؛ خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرده و آن چه را
نمیدانستی به تو آموخت (نساء، آیه 113).»
معنای آیه این است که ای پیامبر! تو که اشرف مخلوقات و سرآمد انسانها
هستی، خدا به تو کتاب و حکمت داد و آن چه را که نمیتوانستی فرابگیری، به
تو آموخت. بنابراین، عقل انسان به تنهایی و بدون استمداد از وحی الهی،
نمیتواند به رستگاری دست یابد. لذا انسان با دو اعتقاد روبهروست: یکی
اعتقاد به وجود خدا و دیگری اعتقاد به انکار خدا.
برهان فطرت بر وجود خدا
راههای اثبات وجود خدا دو نوع است: یکی از راه سیر آفاق و راه دیگر راه
انفس است. چنان که در قرآن آمده است: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم
حتی یتبین لهم انه الحق: به زودی نشانههای خود را در افقها[ی گوناگون] و
در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا بر ایشان روشن شود که او خود حق
است(فصلت/ آیه 53).»
راه آفاق آن است که از راه مشاهده مخلوقات و تدبر در حدوث و امکان و نظم
پدیدهها به وجود خالق و مدبری دانا و توانا، پی برده شود. راه انفس این
است که هنگامی که انسان در خود تأمل میکند، مییابد که شناخت قبلی
بیواسطه نسبت به خدا دارد و در برابر چنین خدایی که کمال مطلق است سر به
تعظیم فرود میآورد. راه انفس را راه فطرت مینامند. در قرآن و کلمات امام
علی(ع) به این راه اشاره شده است.
از بیانات قرآن و امام علی(ع) به خوبی بر میآید که خداوند انسان را بر
فطرت خداشناسی و خداجویی خلق کرده است. در این جا پیش از هرچیز باید معنای
فطرت روشن شود.
معنای فطرت
ماده «فطر» در اصل به معنای آغاز و شروع است و به همین دلیل به معنای خلق
نیز به کار میرود، چون خلق چیزی، به معنای ایجاد آن چیز و آغاز و شروع
وجود و تحقق آن شیء است.
ابن عباس می گوید: در معنای آیه شریفه «الحمدلله فاطر السموات و الارض»
حیران بودم و معنای فاطر را در نمییافتم تا این که دو نفر که بر سر چاهی
نزاع داشتند نزد من آمدند و یکی از آن دو گفت: «انا فطرتها» یعنی من پیش از
همه و برای نخستین بار حفر چاه را آغاز کردم... بنابراین، فطر به معنای
آغاز و ابتداست و فطرت، به معنای حالت خاصی از شروع و آغاز است؛ یعنی نوعی
از آفرینش است. اموری را میتوان فطری دانست که آفرینش موجود، اقتضای آنها
را دارد.
فطری بودن خداشناسی
برای فطری بودن خداشناسی هم دلیل نقلی ارائه شده و هم دلیل عقلی و فلسفی، که به نمونههایی از آنها در این کتاب، اشاره میشود:
دلیل نقلی بر فطری بودن خداشناسی
از آیات و روایات به خوبی برمیآید که خداشناسی، فطری است؛ ما قبلا شناخت و
معرفتی نسبت به خداوند داشتهایم ولی آن را فراموش کردهایم و انبیای الهی
آمدهاند تا ما را به تامل در آفاق و انفس دعوت کنند که به این شناخت فطری
آگاهی پیدا کنیم. به تعبیری انبیای الهی نیامدهاند بگویند که ای مردم!
بدانید که خدا وجود دارد، بلکه آمدهاند تا بگویند ای مردم! بدانید که
میدانید خدا وجود دارد. چنان چه قرآن میفرماید: «فذکر انما انت مذکر؛ پس
تذکر ده که تو تنها تذکر دهندهای (غاشیه، آیه21)». یا به تعبیر امام
علی(ع) «لیستادوهم میثاق فطرته...».
هنگامی که از امیرمؤمنان علی(ع) سؤال میشود که آیا پروردگارت را هنگام
پرستش دیدهای؟ میفرماید: «ما کنت اعبد ربا لم اره: من عبادت نمیکنم
پروردگاری را که ندیدهام» و هنگامی که میپرسند: او را چگونه دیدهای؟
میفرماید: «لا تدرکه العیون فی مشاهدة الابصار و لکن راته القلوب بحقائق
الایمان: چشمها و دیدگان، هنگام نظر افکندن او را درک نکنند، بلکه دلها و
قلبها با حقایق ایمان او را میبینند.»
از بیانات فوق به خوبی بر میآید که معرفت و شناخت خدا با سرشت انسان عجین
شده است و امام علی(ع) در روایت فوق میفرماید: «من خدا را رویت قلبی
میکنم، یعنی قلبم با حقیقت ایمان او را میبیند.»
تقریر عقلی بر فطری بودن خداشناسی
در این جا به دو تقریر عقلی اشاره میکنیم:
1. انسان چنان آفریده شده است که در اعماق قلبش یک رابطه وجودی با خدا
دارد. اگر قلب و دل خود را درست بکاود و به اعماق قلب خود راه پیدا کند،
این رابطه را مییابد و به تعبیری، خدا را شهود میکند؛ زیرا در فلسفه به
اثبات رسیده است که معلولی که دارای مرتبهای از تجرد است، درجهای از علم
حضوری نسبت به علت هستیبخش خود را خواهد داشت.
2. میتوان فطری بودن شناخت خدا را به این صورت دانست که گزاره «خدا وجود
دارد» یک گزاره بدیهی است؛ یعنی صرف تصور موضوع و محمول موجب تصدیق به آن
میشود. یکی از گزارههای بدیهی گزارهای است که حمل اولی ذاتی باشد؛ یعنی
محمول، همان موضوع و یا مندرج در موضوع باشد؛ مثلا گزاره «انسان ناطق است»
یک گزاره بدیهی است؛ چون ناطق، مندرج در ذات انسان است.
فلاسفه اثبات کردهاند که هر ممکنالوجودی، مرکب از وجود و ماهیت است.
ماهیت، حد وجود است. همه ممکنات دارای حد وجودیاند؛ یعنی اگر وجود ممکن را
تحلیل کنیم، دو مفهوم در ذهن ما نقش میبندد: یکی ماهیت و دیگری وجود؛ اما
در مورد خداوند، ذات و وجود یکی است؛ یعنی خدا عین وجودش میباشد.
فطری بودن خداجویی یا خداپرستی
خداجویی، از گرایش انسان به سمت و سوی خدا حکایت میکند؛ یعنی انسان به
گونهای آفریده شده است که خدا طلب است. ممکن است این خداجویی بر اثر تعلیم
و تربیت غلط و تاثیرات محیطی و ژنتیکی کم فروغ شود، ولی نابود نمیشود و
در اوضاع و شرایطی، بار دیگر نمایان خواهد شد.
در این اثر کوشش شده تا از میان کلمات امیرالمومنین(ع) هشت برهان، احصا و
شرح شوند. این برهانها عبارتند از: برهان معقولیت، برهان فطری، برهان
صدیقین، برهان نظم، برهان علّی، برهان حدوث و برهان فسخ غرائم.*
شرط شناخت خدا
برخی شرط شناخت خدا را ایمان میداند و اعتقاد دارد بدون ایمان به خدا،
هرگز او را نخواهی شناخت.
اما به راستی آیا برای درک خدا ایمان لازم است
نه؟!
آموختن بسیار مهمتر است. آموختن اعتقادی به اعتقاد ختم میشود
اما یک
شرط دارد و آن اینکه ذهن قبل از آموختن از هر اعتقادی آزاد باشد.
این
مهمترین درسی است که امام علی(ع) در خطبه اول نهجالبلاغه میخواهد به ما
بدهد.
اگر ذهن از هر نوع تصویر از خدا آزاد شد
آنگاه است که میتواند ببیند
این اعتقاد یا عدم اعتقاد است؛
که ما را اسیر کرده است.
اعتقاد و عدم
اعتقاد در واقع همانند هم هستند. آنها فقط دو روی یک سکه هستند.
مثال بارز
آن انسانهایی هستند که خود را لائیک بیاعتقاد میدانند
من دقیقاً میخواهم
بگویم که اعتقاد به بیاعتقادی خود نوعی اعتقاد است!
بنابراین میتوان
ایمان و کفر را یکسره کنار نهاد.
خداشناسی
به راستی آیا خدایی هست؟ کیفیت وجودی او چیست؟
از اینجاست که وارد بحث
خداشناسی امام علی(ع) میشویم.
آنجا که میگوید کمال اخلاص به زدودن
صفتهاست
از وی چرا که هر صفت غیر از موصوف و هر موصوف غیر از صفت است.
اگر
واژه مهربانی به خدا نسبت داده شد این به معنای این نیست که
گوهر وجودی
خدا همان مهربانی است.
پس برای دیدن گوهر وجودی خدا باید ابتدا همه ذهن را
از
همه صفتهای او پاک کرد. واژه خدا با همه اشارات عقلانی و
احساسیاش همه
و همه خدا نیست. واژه خود حقیقت نیست
پس ذهن باید از واژه آزاد شود. در
مورد واژه و کلمهای
مثل درخت جسمی فراروی ماست و ما بر اساس توافق همگانی
این جسم را درخت مینامیم. ولی در مورد خدا
این واژه به هیچ امر مشخصی
دلالت نمیکند. بنابراین
هر کسی میتواند به اشتباه برای خود تصوری از خدا
خلق کرده
در ذهن خویش بگذارد و به نوعی خدا را خلق کند! به نوعی بتپرستی
کند!
بتی که قبلا از سنگ بود حالا از جنس خیال و اوهام شده است و
بتی که
قبلا در مقابل بتپرست قرار داشت حالا در ذهن او جا دارد.
بت شکن دیدم که از اصنام رست از خود نرست/هر خلیلی بتگری در معبر پندار داشت
به همین علت مارکس میگفت قبل از آنکه خدا عارف را خلق کرده باشد
عارف خدا
را خلق کرده! به غیر از خطبه اول که تأکید
امام بر این نکته مهم خداشناسی
است،
در جمله ۴۷ کلمات قصار هم میفرماید:
«بالاترین درجه توحید رهایی از
توهمات است.
وقتی پندار نباشد آنچه هست رخ مینماید.»
آنگاه میتوان آنچه
هست را خدا نامید یا به هر اسمی.
اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی او می اندیشیدند،
به راه راست باز می
گشتند و از آتش سوزان می ترسیدند،
اما دلها بیمار و چشمها معیوب است.
آیا
به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟
که چگونه آفرینش آنرا استحکام بخشید؟
و
ترکیب اندام آنرا بر قرار و گوش و چشم برای آن پدید آورد
و استخوان و پوست
متناسب خلق کرد؟
به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید،
که چگونه لطافت خلقت او
با چشم و اندیشه انسان درک نمی شود،
نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود و
برای
به دست آوردن روزی خود تلاش می کند؟
دانه ها را به لانه خود منتقل می
سازد و در جایگاه مخصوص نگه می دارد،
در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده و
به هنگام درون رفتن، بیرون آمدن را فراموش نمی کند!
روزی مورچه تضمین گردیده و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است.
خداوند
منان از او غفلت نمیکند،
و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد،
گرچه در
دل سنگی سخت وصاف یا در میان صخره ای خشک باشد.
اگر در مجاری خوراک و
قسمتهای بالا و پائین دستگاه گوارش و
آنچه در درون شکم او از غضروفهای
آویخته به دنده تا شکم
و آنچه در سر اوست از چشم و گوش، اندیشه نمایی،
از
آفرینش مورچه دچار شگفتی شده و از وصف او به زحمت خواهی افتاد.
پس بزرگ است
خدائی که مورچه را بر روی دست و پایش بر پا داشت،
و پیکره وجودش را با
استحکام نگاه داشت، در آفرینش آن
هیچ قدرتی او را یاری نداد و هیچ آفریننده
ای کمکش نکرد.
اگر اندیشه ات را بکارگیری تا به راز آفرینش پی برده باشی،
دلائل روشنی به
تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان
آفریدگار درخت بزرگ خرماست، به
جهت دقتی که جدا جدا در
آفرینش هر چیزی به کار رفته و اختلافات و تفاوتهای
پیچیده ای
که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است. همه موجودات سنگین وسبک،
بزرگ وکوچک، نیرومند و ضعیف، در اصول حیات و هستی یکسانند
و خلقت آسمان و
هوا، بادها و آب یکی است. پس اندیشه کن در
آفتاب و ماه و درخت وگیاه و آب و
سنگ و اختلاف شب و روز و
جوشش دریاها و فراوانی کوه ها و بلندای قله ها و
گوناگونی
لغتها و تفاوت زبانها که نشانه های روشن پروردگارند.
پس وای بر آن
کس که تقدیر کننده را نپذیرد و تدبیرکننده را انکار کند!
گمان کردند که
چون گیاهانند و زارعی ندارند و
اختلاف صورتهایشان را سازنده ای نیست،
بر
آنچه ادعا می کنند حجت و دلیلی ندارند و بر آنچه در سر می پرورانند تحقیقی
نمی کنند.
آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده، یا جنایتی بدون جنایتکار
باشد؟!
شناساندن صحیح خداوند سبحان
کسی که کیفیتی برای خدا قائل شد یگانگی او را انکار کرده
و آن کس که
همانندی برای او قرارداد به حقیقت خدا نرسیده است.
کسی که خدا را به چیزی
تشبیه کرد به مقصد نرسید.
آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد، خدا را
بی نیاز ندانسته است.
هرچه که ذاتش شناخته شده باشد آفریده است و
آنچه در
هستی به دیگری متکی باشد دارای آفریننده است.
سازنده ای غیر محتاج به
ابزار، اندازه گیرنده ای بی نیاز از
فکر و اندیشه و بی نیاز از یاری دیگران
است.
با زمانها همراه نبوده و از ابزار و وسائل کمک نگرفته است.
هستی او
برتر از زمان و وجود او برنیستی مقدم است و از
ازلیت او را آغازی نیست. با
پدید آوردن حواس، روشن می شود
که حواسی ندارد و با آفرینش اشیاء متضاد،
ثابت می شود
که در آن ضدی نیست و با هماهنگ کردن اشیاء دانسته می شود
که
همانندی ندارد. خدائی که روشنی را با تاریکی،
آشکار را با نهان، خشکی را با
تری، گرمی را با سردی،
ضد هم قرار داد و عناصر متضاد را با هم ترکیب و
هماهنگ کرد و
بین موجودات ضد هم، وحدت ایجاد کرد و بین آنها
که با هم نزدیک
بودند فاصله انداخت.
خدائی که حدی ندارد و با شماره محاسبه نمی گردد
که همانا ابزار و آلات،
دلیل محدود بودن خویشند و به همانند
خود اشاره می شوند. اینکه می گوئیم
موجودات از فلان زمان
پدید آمده اند پس قدیم نمی توانند باشند و حادثند و
اینکه می گوئیم
حتما پدید آمدند، ازلی بودن آنها رد می شود و اینکه می
گوئیم
اگر چنین بودند کامل می شدند، پس در تمام جهات کامل نیستند.
خدا با
خلق پدیده ها در برابر عقلها جلوه کرد و از مشاهده
چشم ها برتر و والاتر
است و حرکت و سکون در او راه ندارد،
زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید،
چگونه ممکن است آنچه را
که خود آفریده در او اثر بگذارد؟یا خود از پدیده
های خویش اثر پذیرد؟
اگر چنین شود، ذاتش چون دیگر پدیده ها تغییر می کند و
اصل وجودش تجزیه می پذیرد و دیگر ازلی نمی تواند باشد و
هنگامی که «بر فرض
محال» آغازی برای او تصور شود پس
سر آمدی نیز خواهد داشت و این آغاز و
انجام، دلیل روشن
نقص و نقصان و ضعف دلیل مخلوق بودن و نیاز به خالقی
دیگر
داشتن است. پس نمی تواند آفریدگار همه هستی باشد
و از صفات پروردگار که
«هیچ چیز در او مؤثر نیست، و نابودی و
تغییر و پنهان شدن در او راه ندارد.»
خارج می شود.
والاتر از صفات پدیده ها
خدا فرزندی ندارد تا فرزند دیگری باشد و زاده نشده
تا محدود به حدودی
گردد و برتر است از آن که پسرانی داشته باشد
و منزه است که با زنانی از
دواج کند. اندیشه ها به او نمی رسند
تا اندازه ای برای خدا تصور کنند و
فکرهای تیزبین نمی توانند
او را درک کند تا صورتی از او تصور نمایند،
حواس
از احساس کردن او عاجز و دستها از لمس کردن او ناتوان است
و تغییر و
دگرگونی در او راه ندارد و گذشت زمان تأثیری در او نمی گذارد،
گذران روز و
شب او را سال خورده نسازد و
روشنایی و تاریکی در او اثر ندارد. خدا با هیچ
یک از
اجزاء جوارح و اعضاء و اندام و نه با عُرضی از اعراض و
نه با
دگرگونیها و تجزیه، وصف نمی گردد.
برای او اندازه و نهایتی وجود ندارد و
نیستی و سرآمدی نخواهد داشت،
چیزی او را در خود نمی گنجاند که بالا و
پائینش ببرد و
نه چیزی او را حمل می کند که کج یا راست نگهدارد،
نه در درون
اشیاء قرار دارد و نه بیرون آن، حرف می زند
نه با زبان و کام و دهان، می
شنود نه با سوراخهای گوش و عضو شنوائی،
سخن می گوید نه با به کار بردن
الفاظ در بیان،
حفظ می کند نه با رنج به خاطر سپردن، می خواهد
نه با به کار
گیری اندیشه، دوست دارد و خوشنود می شود
نه از راه دلسوزی، دشمن می دارد و
به خشم می آید
نه از روی رنج و نگرانی، به هر چه اراده کند، می فرماید«باش» پدید می آید
نه با صوتی که در گوشها نشیند و نه فریادی که شنیده شود،
بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد می کند.
شناخت قدرت پروردگار
پیش از او چیزی وجود نداشته وگر نه خدای دیگری می بود.
نمی شود گفت «خدا
نبود و پدید آمد»
که در آن صورت صفات پدیده ها را پیدا می کند
و نمی شود
گفت «بین خدا و پدیده ها جدائی است»
و «خدا بر پدیده ها برتری دارد»
تا
سازنده و ساخته شده همانند تصور شوند
و خالق و پدید آمده با یکدیگر تشبیه
گردند.
مخلوقات را بدون استفاده از طرح و الگوی دیگران آفرید
و در آفرینش
پدیده ها از هیچ کسی یاری نگرفت،
زمین را آفرید و آنرا برپا نگهداشت بدون
آنکه مشغولش سازد و
در حرکت و بی قراری، آنرا نظم و اعتدال بخشید و
بدون
ستونی آنرا به پا داشت و بدون استوانه ها
بالایش برد و از کجی و فرو ریختن
نگهداشت و از
سقوط و در هم شکافتن حفظ کرد، میخهای زمین را
محکم و کوه های
آنرا استوار و چشمه هایش را
جاری و دره ها را ایجاد کرد. آنچه بنا کرده به
سستی نگرائید و آنچه را که توانا کرد ناتوان نشد.
خدا با بزرگی و قدرت بر آفریده ها حاکم است و با علم و
آگاهی از باطن و
درونشان با خبر است و با جلال و عزت خود
از همه برتر و بالاتر است، چیزی از
فرمان او سر پیچی نمی کند
و چیزی قدرت مخالف با او را ندارد تا بر او
پیروز گردد و شتابنده ای
از او توان گریختن ندارد که بر او پیشی گیرد و به
سرمایه داری
نیاز ندارد تا او را روزی دهد. همه در برابر او فروتنند و
در
برابر عظمت او ذلیل و خوارند. از قدرت و حکومت او به سوی
دیگری نمی توان
گریخت که از سود و زیانش در امان ماند.
همتائی ندارد تا با او برابری کند و
او را همانندی نیست که شبیه او باشد.
اوست نابود کننده پدیده ها پس از
آفرینش که گویا موجودی نبود.
و اما خدا در قرآن
اللَّهُ
نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا
مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ
دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ
وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ
نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ
اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
(ترجمه: خدا
نور آسمانها و زمین است.
مَثَل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى،
و
آن چراغ در شیشهاى است.
آن شیشه گویى اخترى درخشان است
که از درخت خجسته
زیتونى که نه شرقى است و نه غربى، افروخته مىشود.
نزدیک است که روغنش -هر
چند بدان آتشى نرسیده باشد- روشنى بخشد.
روشنىِ بر روى روشنى است.
خدا هر
که را بخواهد با نور خویش هدایت مىکند،
و این مَثَلها را خدا براى مردم
مىزند و خدا به هر چیزى داناست.
(ترجمهٔ فولادوند))[۲۴–۳۵]
خدا نور آسمانها و زمین است
منظور آیه 35 سوره نور چیست؟
تفسیر آیه نور:
در
تفسیر آیات فوق سخن بسیار گفته شده است ، و مفسران و فلاسفه و عرفای اسلامی
هر کدام بحثهای فراوانی دارند، پیوند ارتباط این آیات با آیات گذشته از
این نظر است که در آیات پیشین سخن از مساءله عفت و مبارزه با فحشاء با
استفاده از طرق و وسائل گوناگون بود، و از آنجا که ضامن اجرای همه احکام
الهی ، مخصوصا کنترل کردن غرائز سرکش ، بخصوص غریزه جنسی که نیرومندترین
آنها است بدون استفاده از پشتوانه ایمان ممکن نیست ، سر انجام بحث را به
ایمان و اثر نیرومند آن کشانیده و از آن سخن می گوید.
نخست می فرماید:
((خداوند نور آسمانها و زمین است )) ( الله نور السموات و الارض ).
چه جمله زیبا و جالب و پر ارزشی
آری خدا نور آسمانها و زمین است ،
روشنی و روشنی بخش همه آنها.
گروهی
از مفسران کلمه ((نور)) را در اینجا به معنی ((هدایت کننده )).
و بعضی به
معنی ((روشن کننده )). و بعضی به معنی زینت بخش تفسیر کرده اند.
همه این معانی صحیح است ولی مفهوم آیه باز هم از این گسترده تر می باشد.
توضیح اینکه : در قرآن مجید و روایات اسلامی از چند چیز به عنوان ((نور)) یاد شده است :
1 - قرآن مجید - چنانکه در آیه 15 سوره مائده می خوانیم :
قد جائکم من الله نور و کتاب مبین :
((از سوی خداوند نور و کتاب آشکاری برای شما آمد))
و در آیه 157 سوره اعراف نیز می خوانیم :
و اتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون :
((کسانی که پیروی از نوری می کنند که با پیامبر نازل شده است آنها رستگارانند)).
2 - ((ایمان )) - چنانکه در آیه 257 بقره آمده است :
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور:
((خداوند ولی کسانی است که ایمان آورده اند،
آنها را از ظلمتهای (شرک و کفر) به سوی نور (ایمان ) رهبری می کند)).
3 - ((هدایت الهی )) و روشن بینی - چنانکه در آیه 122 سوره انعام آمده :
او من کان میتا فاحیینا و جعلنا له نورا یمشی به
فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها:
((آیا کسی که مرده بوده است و ما او را زنده کردیم و
نور هدایتی برای او
قرار دادیم که در پرتو آن بتواند در میان مردم
راه برود همانند کسی است که
در تاریکی باشد و هرگز از آن خارج نگردد))؟!
4 - ((آئین اسلام )) - چنانکه در آیه 32 سوره توبه می خوانیم :
و یابی الله الا ان یتم نوره و لو کره الکافرون :
((خداوند ابا دارد جز از اینکه نور (اسلام ) را کامل کند هر چند کافران نخواهند)).
5 - شخص پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) -
در آیه 46 سوره احزاب درباره پیامبر می خوانیم :
و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا:
((ما تو را دعوت کننده به سوی خدا به اذن و فرمان او قرار دادیم و چراغی نور بخش )).
6
- امامان و پیشوایان معصوم - چنانکه در زیارت جامعه آمده :
خلقکم الله
انوارا فجعلکم بعرشه محدقین :
((خداوند شما را نورهائی آفرید که گرد عرش او
حلقه زده بودید و
نیز در همان زیارتنامه آمده است :
و انتم نور الاخیار و
هداة الابرار:
((شما نور خوبان و هدایت کننده نیکوکاران هستید)).
7 - و
بالاخره از ((علم و دانش )) نیز به عنوان نور یاد شده
چنانکه در حدیث مشهور
است :
العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء:
((علم نوری است که خدا در قلب
هر کس که بخواهد می افکند))...
اینها همه از یکسو.
و از سوی دیگر: باید
در اینجا خواص و ویژگیهای نور را
دقیقا بررسی کنیم ، با مطالعه اجمالی
روشن می شود که نور دارای خواص و ویژگیهای زیر است :
1 - نور زیباترین و لطیفترین موجودات
در جهان ماده است و سرچشمه همه زیبائیها و لطافتها است !
2
- نور بالاترین سرعت را طبق آنچه در میان دانشمندان معروف است
در جهان
ماده دارد نور با سرعت
سیصد هزار کیلومتر در ثانیه می تواند کره زمین را
در
یک چشم بر هم زدن (کمتر از یک ثانیه ) هفت بار دور بزند،
به همین دلیل
مسافتهای فوق العاده عظیم و
سرسام آور نجومی را فقط با سرعت سیر نور می
سنجند
و واحد سنجش در آنها سال نوری است ،
یعنی مسافتی را که نور در یکسال
با آن سرعت سرسام آورش می پیماید.
3 - نور وسیله تبیین اجسام و مشاهده
موجودات مختلف این جهان است ،
و بدون آن چیزی را نمی توان دید،
بنابراین هم
((ظاهر)) است و هم ((مظهر)) (ظاهر کننده غیر).
4 - نور آفتاب که
مهمترین نور در دنیای ما است پرورش دهنده
گلها و گیاهان بلکه رمز بقای همه
موجودات زنده است
و ممکن نیست موجودی بدون استفاده از نور
(به طور مستقیم
یا غیر مستقیم ) زنده بماند.
5 - امروز ثابت شده که تمام رنگهائی را که
ما می بینیم
نتیجه تابش نور آفتاب یا نورهای مشابه آن است و گر نه
موجودات
در تاریکی مطلق رنگی ندارند!.
6 - تمام انرژیهای موجود در محیط ما (بجز
انرژی اتمی )
همه از نور آفتاب سرچشمه می گیرید،
حرکت بادها، ریزش باران و
حرکت نهرها و سیلها و آبشارها
و بالاخره حرکت همه موجودات زنده با کمی دقت
به نور
آفتاب منتهی می شود. سر چشمه گرما و حرارت و
آنچه بستر موجودات را
گرم نگه می دارد همان نور آفتاب است
حتی گرمی آتش که از چوب درختان و یا
ذغال سنگ و یا
نفت و مشتقات آن به دست می آید نیز از گرمی آفتاب است
چرا که
همه اینها طبق تحقیقات علمی به گیاهان و
حیواناتی باز می گردند که حرارت
را از خورشید گرفته و
در خود ذخیره کرده اند، بنابراین حرکت موتورها نیز از
برکت آن است .
7 - نور آفتاب نابود کننده انواع میکربها و موجودات موذی
است
و اگر تابش اشعه این نور پر برکت نبود کره زمین ،
تبدیل به بیمارستان
بزرگی می شد که همه ساکنانش با
مرگ دست به گریبان بودند!خلاصه هر چه در این
پدیده
عجیب عالم خلقت (نور) بیشتر می نگریم و دقیقتر
می شویم آثار گرانبها
و برکات عظیم آن آشکارتر می شود.
حال با در نظر گرفتن این دو مقدمه اگر
بخواهیم برای ذات پاک خدا
تشبیه و تمثیلی از موجودات حسی این جهان انتخاب
کنیم
(گر چه مقام با عظمت او از هر شبیه و نظیر برتر است )
آیا جز از واژه
نور می توان استفاده کرد؟!
همان خدائی که پدید آورنده تمام جهان هستی است ،
روشنی بخش عالم آفرینش است ، همه موجودات زنده به
برکت فرمان او زنده اند،
و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت
او هستند که اگر لحظه ای چشم لطف خود را از
آنها باز گیرد
همگی در ظلمت فنا و نیستی فرو می روند.
و جالب اینکه هر موجودی به هر نسبت با او ارتباط دارد
به همان اندازه نورانیت و روشنائی کسب می کند:
قرآن نور است چون کلام اوست .
آئین اسلام نور است چون آئین او است .
پیامبران نورند چون فرستادگان اویند.
امامان معصوم انوار الهی هستند چون حافظان آئین او بعد از پیامبرانند.
((ایمان )) نور است چون رمز پیوند با او است .
علم نور است چون سبب آشنائی با او است .
بنابراین الله نور السموات و الارض .
بلکه
اگر نور را به معنی وسیع کلمه به کار بریم یعنی
((هر چیزی که ذاتش ظاهر و
آشکار باشد و ظاهر کننده غیر))
در اینصورت به کار بردن کلمه ((نور)) در ذات
پاک او
جنبه تشبیه هم نخواهد داشت ،
چرا که چیزی در عالم خلقت از او
آشکارتر نیست ،
و تمام آنچه غیر او است از برکت وجود او آشکار است .
در
کتاب ((توحید)) از ((امام علی بن موسی الرضا)) (علیهماالسلام ) چنین آمده
:
از آنحضرت تفسیر آیه الله نور السموات و الارض را خواستند فرمود:
هاد لاهل
السموات و هاد لاهل الارض :
((او هدایت کننده اهل آسمانها و هدایت کننده
اهل زمین است )).
در حقیقت این یکی از خواص نور الهی است ،
اما مسلما
منحصر به آن نمی باشد، و به این ترتیب
تمام تفسیرهائی را که در زمینه این
آیه گفته اند می توان
در آنچه ذکر کردیم جمع نمود که هر کدام اشاره به یکی
از ابعاد این نور بی نظیر و این روشنائی بی مانند است .
جالب اینکه در
فراز چهل و هفتم از دعای ((جوشن کبیر))
که مجموعه ای از صفات خداوند متعال
است می خوانیم :
یا نور النور، یا منور النور، یا خالق النور، یا مدبر
النور، یا مقدر النور،
یا نور کل نور، نورا قبل کل نور، یا نورا بعد کل
نور،
یا نورا فوق کل نور، یا نورا لیس کمثله نور!:
((ای نور نورها، و ای
روشنی بخش روشنائیها،
ای آفریننده نور، ای تدبیر کننده نور، ای تقدیر
کننده نور،
ای نور همه نورها، ای نور قبل از هر نور، ای نور بعد از هر نور،
ای نوری که برتر از هر نوری ، و ای نوری که همانندش نوری نیست ))!
و به این ترتیب همه انوار هستی از نور او مایه می گیرید، و به نور ذات پاک او منتهی می شود.
قرآن
بعد از بیان حقیقت فوق با ذکر یک مثال زیبا و دقیق
چگونگی نور الهی را در
اینجا مشخص می کند و می فرماید:
((مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که
در آن چراغی باشد
و آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده
همچون یک ستاره فروزان ))
(مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة
الزجاجة کانها کوکب دری ).
و ((این چراغ با روغنی افروخته می شود که از
درخت
پر برکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی ))
(یوقد من شجرة
مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة ).
((آنچنان روغنش صاف و خالص است که گوئی
بدون تماس با آتش می خواهد شعله ور شود))!(یکاد زیتها یضی ء و لو لم
تمسسه نار).
((نوری
است بر فراز نور)) (نور علی نور). و ((خدا هر کس را بخواهد به نور خود
هدایت می کند))
(یهدی الله لنوره من یشاء). و
برای مردم مثلها می زند (و
یضرب الله الامثال للناس ).
و خداوند به هر چیزی آگاه است (و الله بکل شی ء
علیم )
.برای تشریح این مثال توجه به چند امر ضروری است :
مشکاة در اصل
به معنی روزنه و محل کوچکی است که
در دیوار ایجاد می کردند و چراغهای معمول
قدیم را
برای محفوظ ماندن از مزاحمت باد و طوفان در آن می نهادند،
و گاه
از داخل اطاق طاقچه کوچکی درست می کردند و
طرفی را که در بیرون اطاق و مشرف
به حیاط منزل بود
با شیشه ای می پوشاندند، تا هم داخل اطاق روشن شود و
هم
صحن حیاط، و در ضمن از باد و طوفان نیز مصون بماند،
و نیز به محفظه های
شیشه ای که به صورت مکعب
مستطیلی می ساختند و دری داشت و در بالای آن روزنه
ای
برای خروج هوا، و چراغ را در آن می نهادند گفته شده است .
کوتاه سخن
اینکه : مشکاة محفظه ای برای چراغ در مقابل
حمله باد و طوفان بود، و از
آنجا که غالبا در دیوار ایجاد می شد
نور چراغ را نیز متمرکز ساخته و منعکس
می نمود.
((زجاجه )) یعنی شیشه ، و در اصل به سنگهای شفاف می گویند،
و
از آنجا که شیشه نیز از مواد سنگی ساخته می شود و شفاف است به آن ((زجاجه
))
گفته شده .
و در اینجا به معنی حبابی است که روی چراغ می گذاشتند
تا هم شعله را محافظت کند و هم گردش هوا را،
از طرف پائین به بالا، تنظیم
کرده ، بر نور و روشنائی شعله بیفزاید.
((مصباح )) به معنی خود ((چراغ )) است که
معمولا با فتیله و یک ماده روغنی قابل اشتعال افروخته می شده است .
جمله
یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة
اشاره به ماده انرژیزای
فوق العاده مستعد برای این چراغ است ،
چرا که ((روغن زیتون )) که از درخت
پر بار و پر برکتی گرفته شود
یکی از بهترین روغنها برای اشتعال است آنهم
درختی که
تمام جوانب آن به طور مساوی در معرض تابش نور آفتاب باشد،
نه در
جانب شرق باغ و کنار دیواری قرار گرفته باشد و
نه در جانب غرب که تنها یک
سمت آن آفتاب ببیند،
و در نتیجه میوه آن نیمی رسیده و نیمی نارس و روغن آن
ناصاف گردد.
و با این توضیح به اینجا می رسیم که برای استفاده از
نور کامل چنین چراغی با درخشش و تابش بیشتر نیاز به چهار عامل داریم :
چراغدانی که آن را از هر سو محافظت کند بی آنکه از نورش بکاهد،
بلکه نور آن را متمرکزتر سازد.
و حبابی که گردش هوا را بر گرد شعله تنظیم کند،
اما آن قدر شفاف باشد که به هیچوجه مانع تابش نور نگردد.
و چراغی که مرکز پیدایش نور بر فتیله آن است .
و بالاخره ماده انرژی زای صاف و خالص و زلالی که
آن قدر آماده اشتعال باشد که گوئی بدون تماس با شعله آتش می خواهد شعله ور گردد.
اینها
همه از یکسو، در حقیقت بیانگر جسم و ظاهرشان است .
از سوی دیگر مفسران بزرگ
اسلامی در اینکه
محتوای این تشبیه چیست و به اصطلاح ((مشبه ))
کدام نور
الهی است تفسیرهای گوناگونی دارند:
بعضی گفته اند منظور همان نور هدایتی
است که
خداوند در دلهای مؤ منان بر افروخته ،
و به تعبیر دیگر منظور ایمان
است که در سراچه قلوب مؤ منان جایگزین شده است .
بعضی دیگر آن را به معنی قرآن که در درون قلب آدمی نورافکن می گردد دانسته اند.
بعضی دیگر تشبیه را اشاره به شخص پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ).
و بعضی اشاره به دلائل توحید و عدل پروردگار.
و بعضی به روح اطاعت و تقوا که مایه هر خیر و سعادت است تفسیر کرده اند.
در
واقع تمام مصادیقی که برای نور معنوی در قرآن و
روایات اسلامی آمده در
اینجا به عنوان تفسیر ذکر شده است ،
و روح همه آنها در واقع یک چیز است و
آن همان نور هدایت است
که از قرآن و وحی و وجود پیامبران سرچشمه می گیرید،
و
با دلائل توحید آبیاری می شود، و نتیجه آن تسلیم در برابر فرمان خدا و
تقوا است .
توضیح اینکه : نور ایمان که در قلب مؤ منان است
دارای همان چهار عاملی است که در یک چراغ پر فروغ موجود است :
((مصباح )) همان شعله های ایمان است که در قلب مؤ من آشکار می گردد
و فروغ هدایت از آن منتشر می شود.
((زجاجه )) و حباب قلب مؤ من است که ایمان را در وجودش تنظیم می کند.
و
((مشکاة )) سینه مؤ من و یا به تعبیر دیگر مجموعه شخصیت و
آگاهی و علوم و
افکار او است که ایمان وی را از گزند طوفان حوادث مصون می دارد.
و شجره
مبارکه زیتونه همان وحی الهی است که عصاره آن
در نهایت صفا و پاکی می باشد و
ایمان مؤ منان به وسیله آن شعله ور و پر بار می گردد.
در حقیقت این نور
خدا است همان نوری است که آسمانها و
زمین را روشن ساخته و از کانون قلب مؤ
منان سر بر آورده و
تمام وجود و هستی آنها را روشن و نورانی می کند.
دلائلی را که از عقل و خرد دریافته اند با نور وحی آمیخته می شود
و مصداق نور علی نور می گردد.
و
هم در اینجا است که دلهای آماده و مستعد به این نور الهی هدایت می شوند
و
مضمون یهدی الله لنوره من یشاء در مورد آنان پیاده می گردد.
بنابراین
برای حفظ این نور الهی (نور هدایت و ایمان )
مجموعه ای از معارف و آگاهیها و
خودسازیها و
اخلاق لازم است که همچون مشکاتی این مصباح را حفظ کند.
و نیز قلب مستعد و آماده ای می خواهد که همچون زجاجه برنامه آن را تنظیم نماید.
و امدادی از ناحیه وحی لازم دارد که همچون شجره مبارکه زیتونه به آن انرژی بخشد.
و این نور وحی باید از آلودگی به گرایشهای مادی و
انحرافی شرقی و غربی که موجب پوسیدگی و کدورت آن می شود بر کنار باشد.
آنچنان
صاف و زلال و خالی از هر گونه التقاط و
انحراف که بدون نیاز به هیچ چیز
دیگر تمام نیروهای وجود انسان را بسیج کند،
و مصداق ((یکاد زیتها یضی ء و
لو لم تمسسه نار)) گردد.
هر گونه تفسیر به رای و پیشداوریهای نادرست و
سلیقه های
شخصی و عقیده های تحمیلی و تمایل به چپ و راست و
هر گونه خرافات
که محصول این شجره مبارکه را آلوده کند
از فروغ این چراغ می کاهد و گاه آن
را خاموش می سازد. این است
مثالی که خداوند در این آیه برای نور خود بیان
کرده و او از همه چیز آگاه است .
از آنچه در بالا گفتیم این نکته روشن
می شود که
اگر در روایات ائمه معصومین (علیهمالسلام ) که در تفسیر این آیه
رسیده
است مشکاة گاهی به قلب پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم )
و
((مصباح )) نور علم ، و ((زجاجة )) وصی او علی (علیه السلام ) و
((شجره
مبارکه )) به ابراهیم خلیل که ریشه این خاندان از او است ،
و جمله ((لا
شرقیه و لا غربیه )) به نفی گرایشهای یهود و نصارا تفسیر شده است ،
در
حقیقت چهره دیگری از همان نور هدایت و ایمان ،
و بیان مصداق روشنی از آن
است ، نه اینکه منحصر به همین مصداق باشد.
و نیز اگر بعضی از مفسران این
نور الهی را به قرآن
یا دلائل عقلی یا شخص پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه
و آله و سلّم )
تفسیر کرده اند آن نیز ریشه مشترکی با تفسیر فوق دارد........
و اینم لینک اثبات وجود خدا توسط انیشتین
*******************
این لینک هم خیلی کمک میکنه به اثبات خدا و سوالات مشابه
****************************
بنظرم بیشتر از این نیاز به ادامه این مطالب نباشد
چرا که اگر کسی با تامل و تدبر و تفکر با این دلایل و
تحلیل ها و جواب ها برخورد کند با تحقیق بیشتر از
این خود متوجه حقیقت فرمانروای مطلق عالم خواهد شد
اما اگر با نگاه لجوجانه و عدم پذیرش بر این مبنا
بخواهد با این موضوع برخورد کند قطعا مشمول
آیه خداوند در قرآن خواهد شد که
چشم دارند ولی نمیبینند و گوش دارند ولی نمیشنوند و
قلب دارند ولی درک نمیکنند
چون خداوند بر چشم و گوش و قلب آنان مهر زده است
**************************
و در آخر سوره ای در قرآن که از اول تا آخر اختصاص به وصف خدا دارد
بنام خداوند بخشنده و مهربان
بگو خدا واحد است
خداوند بی نیاز است
نزائیده و زائیده نشده
و هیچ کس همتای او نیست
**********************************
عشق فقط خدا