عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کیوان شاهبداغی» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

یک شعر و یک دنیا عشق

عشق فقط خدا


دلنوشته ای عاشقانه با خدا

خیلی_زیباست...

💐سلام‌ای مهربان پروردگار پاک بی همتا

خدایا، جز تو آیا مهربانی هست؟

گر چه پیمانِ خودم را با تو بشکستم

نمی شد باورم اما،

چه زیبا، باز من را سوی خود خواندی

عزیزا، من گمان کردم که دیگر راه برگشتی برایم نیست


💐خداوندا، مرا البته می بخشی
گمان کردم به جرمِ غفلتِ از تو
مرا راندی و در را ، پشت سر بستی

حبیبا، باورش سخت است

اما تو، مرا اینک برای آشتی خواندی؟؟؟


💐به پاس آشتی با تو،

اینک، من خدایا عهد می بندم

از این پس

بی شکایت، دوست خواهم داشت

بی توقع، مهر می‌ورزم
                                                                                                                                                                                                                                                                           💐خدایا، سینه‌ام را رحمتِ پاکِ گشایش، مرحمت فرما
به لب‌هایم، تبسم را
به چشمم، نور پاکت را
به قلبم، مهرورزی را
خداوندا، بلندای دعایت را ، عطایم کن


💐تو معشوقِ همه عالم
از این پس، عاشقی را پیشه‌ام فرما


💐خدایا، راستش من آدمیزادم

گاه گاهی، گر گناهی می کنم

طغیان مپندارش

کریما، من گناهی بنده‌ای دارم

و تو، بخشایشی جنس خدا

بگو آیا امید بخششم، بی جاست؟



💐خودت گفتی بخوان

می‌خوانمت اینک،

مرا دریاب

به چشمانی که می جوید تو را، نوری عنایت کن

و خالی‌ دو دست کوچکم را

هدیه‌ای اینک عطا فرما

خودت گفتی ، کسی را دست خالی برنگردانید


💐کنون این اولین وآخرینم

بارالها، راست می گویم

دگر من با خدایم آشتی هستم

ببخشا آن گناهانی، که دور از چشم مَردم

در حضورت مرتکب گشتم

گناهانی که نعمت های پاکت را مبدل کرد

خداوندا، ببخشا آن گناهانی که باعث شد،

دعایم بی اثر گردد

گناهانی که امید مرا از تو پریشان کرد


💐خدایا پیش آنانی که می‌گویند

من را تو نمی‌بخشی

تو رسوایم مکن

من گفته‌ام:

من مهربان پرودگار قادری دارم

که می‌بخشد مرا

آیا به جز این است؟


💐خدایا،

بین من با آنکه نامت را نمی خواند،

فرقی نیست؟

اگر من رابه عدلت در میان آتش اندازی

در میان آتشت هم باز می گویم:

هلا ‌ای مردمان

من مهربان پروردگار قادری دارم

که او را دوست می دارم


💐خداوندا...

چه پیوندی میان آتش

و قلبی که مهرِ تو، درآن پیداست؟

وگیرم صبر بر آتش

🌸 ولیکن_صبر_بر

     🌸 دوری_تو

         🌸  هرگز


❤️خدایا دوستت دارم!❤️


استاد گرانقدر و عاشق خدا

💖 وبلاگ و کانال عشق فقط خدا💖

www.deniz.blog.ir

@eshgekhodayi


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#شعر_عاشقانه

یکی از شاهکار های عاشقانه خدایی از شاعر غنی دل و عاشق واقعی خدا از

 #استاد_کیوان_شاهبداغی

******************************


💐 درون غار تنهایی ، به لب غوغا ، ولی راز سخن با او ، نمی دانی

کسی چون نور می گوید ، بخوان

و تو آهسته می گویی ، که من خواندن نمی دانم

و او با مهر می گوید

بخوان ، آری به نام خالق انسان ، بخوان ما را


و تو با گریه های شوق ، می خوانی

.

.

💐 تو آیا دیده ای

وقتی که بعد از قهر و بد عهدی

به هنگامی که بر سجاده اش با قامت شرمی

به یک قد قامت زیبا، تو می آیی

به تکبیری، تو را همچون عزیز بی گناهی ، راه خواهد داد

و می پوشاند او ، اسرار عیبت را

و از یاد تو هم ، بد عهدی ات را ، پاک خواهد کرد

جواب آن سلام آخرت را ، بر تو خواهد داد

و با یک نقطه در سجده ، تو گویا باز هم ، در اول خطی
.

.

💐 تو آیا دیده ای وقتی چیزی آرزویت بوده ، آن را جسته ای

آن گاه می بینی ، به جز یک سایه ، چیزی در درون دست هایت نیست

کسی آهسته می گوید

نگاهم کن، حقیقت را رها کرده ، مجازی را تو می جویی ؟

تو سیمرغی درون آسمان گم کرده ،

اینک سایه اش را بر زمین خاک می پویی؟

اگر یابی ،به جز یک سایه ، چیز دیگری داری؟

پس آنگه یک شعاع نور، چشمان تو را ، از خاک تا افلاک خواهد برد
.
.

💐 تو آیا دیده ای ، وقتی هوای سینه ات ابر است و باریدن نمی داند

و دشت سینه ات ، می سوزد از بی آبی خوبی

تمام غنچه های مهر ، در جان تو خشکیده ست

به یادش ، قلب تو ، آرام می گیرد

و چشمان امیدت

گونه های چشم در راه تو را ،

با بارشی سیراب خواهد کرد

و گل های محبت ، در تمام پهنه جان تو می روید
.

.
💐تو آیا دیده ای وقتی دلت می گیرد از دلگیری مردان تنهایی

که شب هنگام، سر به زیر افکنده

شرم خالی دستان خود را ، در کویر مهربانی ، چاره می جویند

کسی آهسته می گوید:

سرای عشق را ، یک بار دیگر آب و جارو کن

سوار صبح در راه است
.

.
💐 تو آیا دیده ای ، وقتی که دریای پر از طوفان مشکل ها

بساط زورق اندیشه را

در صد خروش موج می پیچد

کسی سکان این زورق ، به ساحل می برد با مهر

و می داند که تو

بی آن که در ساحل ، به شکری ، قدر این خوبی بجای آری

بدون گفتن یک یا خدا

این ناخدا ، از یاد خواهی برد
.

.
💐 خدا را دیده ای آیا؟

به هنگامی که در این بیکران ، این پهنه هستی

به ترسی از رها بودن ، تو می پرسی

کسی می بینَدَم آیا ؟

کسی خواهد شنید این بنده تنها؟

جوابت را ، نه از آن کس که پرسیدی

جوابت را ، خودش با تو

و با لحن و کلام مهر می گوید

که من نزدیک تو هستم ، به هنگامی که می خوانی مرا

آری ، تو دعوت کن مرا ، باعشق

اجابت می کنم با مهر

هدایت می شوی بر نور
.

.
💐 خدا را دیده ای آیا؟

گمانم دیده ای او را

که من هم آرزو دارم ، ببینم باز هم او را

به چشم سر ، که نه

او خود گشاید ، دیده های روشن دل را

لطیف و خلق و آگاه است

چه زیبا می شود، چشمی که می بیند تو را

چشم دلی از جنس نور و عشق و آگاهی
.

.

.

................................................


✨کیوان شاهبداغی✨



*****************************

عشق فقط خدا


❤️ کانال تلگرامی عشق فقط خدا ❤️


https://telegram.me/eshgekhodayi

تلگرام عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


http://razesorkh.com/i/attachments/1/1351886917327833_large.jpg


منم مهدی دوباره باز خواهم گشت....

 

  نمیدانم چه هنگام از کدامین راه ولی یکبار دیگر باز

 خواهم گشت وچشمان تو را با نور

 خواهم شست..................

واز عرش خداوندی شما را هدیه های تازه خواهم داد......

به دستان برادر دست خواهم داد........

به زلف کودکان گیلاس خواهم زد..........

نوازشهای مادر رادوباره زنده خواهم کرد زن همسایه را

 نور و هوای تازه خواهم داد...

به ننوی یتیمان من تکان از عرش خواهم داد ......

به لبهای فرو بسته امید خنده خواهم داد.....

به دیوار حریم عشق یکبار دیگر من تکیه خواهم کرد.

به گندم من حدیث نو شکفتن یاد خواهم داد ..

به شمع روشن محفل من رموز همنشینی با پروانه را یاد

 خواهم داد....

گل نرگس به دشت مهربانی هدیه خواهم  برد......

کمرهای خمیده از شقاوت راست خواهم کرد...

برای فهم زیبایی دوباره واژه خواهم ساخت.............

 دوباره مزه لبخند را من بر لبان خشک خواهم راند ......

نگاه مهربانانه..

 امید گرمی خانه..

رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد...

برای قفل لبهاتان  برای فتح دلهاتان  کلید تازه خواهم ساخت...

برای سر نهادن تا سحر بگریستن اینک هزاران شانه خواهم داد.....

زرخسار پدر من شرمساری را....

زچشم مادران من اشک وزاری را.....

تباهی را تباهی را تباهی را دوایی تازه خواهم داد.......

برادر با برادر صلح خواهم داد به خواهر مهربانی یاد خواهم داد....

به مردم بانک خواهم زد:  هلا ای عاشقان خسته ونومید...

به پیش آرید دفترهای مشق زندگانی را که من

سرمشق های تازه خواهم داد.....

برای صبح فردا مشقتان این است:

هزاران بار بنویسید:  آزادی * محبت*  عشق و یکصد بار

 بنویسید انسان بنده حق است وبنویسید رنگ آسمان

 آبی ست من بعد سیاهی ها زدفتر های قلب خویش برگیرید.....

کنون با خط خوش  زیبا در اوراق سفید قلبتان این جمله

 صد باره بنویسید:خدا نور است، زیبایی است خدا

آزادگی را دوست میدارد...

ومیخواهد که بند هر اسارت را زفکروروح ودست وپای

 برگیرید ومشق عشق خواهم داد.......

و آغوش محبت باز خواهم کرد......

و مادر را دوباره از سرای سالمندان به سوی خانه

خواهم برد..وپیران را دوباره گوهر هرخانه خواهم

 کرد....

پدر ها را نوازش های کودک یاد خواهم داد ....

به دست کودکان نان و پنیر عشق خواهم داد......

دوباره با سعادت  بندگی کردن خدایی زندگی کردن 

  سروشی تازه خواهم داد

 به نام عشق و زیبایی دوباره خطبه خواهم خواند ....

و عزت را دوباره  زنده خواهم  کرد ....

به انسان یاد خواهم داد بهایش را، قرار با خدایش را ........

به باران بارش رحمت به دریا زایش گوهر  به تنها شوق

 آزادی به اندیشه رهایی یاد خواهم داد ......

به باغ خشک و بی ریشه وبی حاصل  هزاران بوته بابونه

 خواهم داد.....

به نجوای شبانگاهان دو صد لبیک به باغ زرد پائیزی قبای

 سبز  به رود ساکت و خاموش خروشی تازه خواهم داد....

وهر چه رسم بد عهدی ز پهنای زمین بر چیده  خواهم کرد.....

نمی گویم چه هنگام از کدامین راه ولیکن باز خواهم گشت .......

به ابر آسمان باران،به باران شور باریدن، به بارش شوق

 رویاندن، به رویش باور گندم، به گندم حسرت سفره، به

 سفره شرم نان آور،به نان آور طلوع صبح صادق را خدا را

 یاد خواهم داد،به حکام زمان عشق به مردم را......

به مردم باورخود را .....

به عالم شمع دینداری .....به دینداران سلوک عشق ورزی یاد خواهم داد................

برای هفت سین سفره تان آری:سحرگاهان سروش

سبز   سیمای   سعادت ساز ساقی هدیه خواهم کرد.....

به محنت پیشه گان امید

 به پربشکستگان پرواز 

به ره گم کردگان مشعل

 به حق گم کردگان میزان

 به تنها ماندگان یاران

    به غرقه گشتگان یزدان 

    به یلدا روزگاران

    من بهاران هدیه خواهم داد..........

نمیدانم کدامین روز اآدینه ......

ولی با تو صبور منتظر آهسته میگویم:سرای عشق را

یکباردیگر آب و جارو کن ........

منم مهدی دوباره باز خواهم گشت...

*نویسنده متن: مرتضی زمانی.....

*شعر از:کیوان شاهبداغی

*منبع:ماهنامه موفقیت...

به تاریخ ...۹/۸۴

  • مرتضی زمانی