فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …
ای خدا از تو کمک میخوام ...
دلم میخواد من رو به آرزوم برسونی
گرچه میدونم لیاقتش رو ندارم اما تو خدایی و فاضل
دست کم اگه میدونی به صلاحم نیست صبر بهم بده و منرو به چیزی بهتر برسون.
تو سوره یونس آیه ۱۰۷ گفتی :
و اگر خداوند، (برای امتحان یا کیفر گناه،) زیانی به تو رساند،
هیچ کس جز او آن را برطرف نمیسازد; و اگر اراده خیری برای تو کند،
هیچ کس مانع فضل
او نخواهد شد! آنرا به هر کس از بندگانش بخواهد میرساند;
و او غفور و رحیم
است!
و همینطور تو آیه ۴۴ همین سوره گفتی :
خداوند هیچ به مردم ستم نمیکند; ولی این مردمند که به خویشتن ستم میکند!
خدایا من هم به خودم ظلم کردم اما تو سوره زمر آیه ۵۳ وعده دادی :
ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید!
از رحمت خداوند نومید نشوید
که خدا همه گناهان را میآمرزد،
زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
خداوند بینهایت است و لامکان وبیزمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید
و به قدر آرزوی تو گسترده میشود
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک میشود...
پدر میشود یتیمان را و مادر
برادر میشود محتاجان برادری را
همسر میشود بی همسرماندگان را
طفل میشود عقیمان را
امید میشود ناامیدان را
راه میشود گمگشتگان را
نور میشود در تاریکی ماندگان را
شمشیر میشود رزمندگان را
عصا میشود پیران را
عشق میشود محتاجان به عشق را
...
خداوند همه چیز میشود همه کس را...
به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح،
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار...
و بپرهیزید از ناجوانمردیها،ناراستیها، نامردمیها!
چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه
بر سفره شما با کاسه های خوراک و تکه های نان مینشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند...
مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود ...؟
پیامی از سوی خدا به بنده های دلشکسته ...
می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دل های بزرگی که جای من در آن است، آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود
من آنجایم.
دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!
هنوز من هستم.
هنوز خدایت همان خداست!
هنوز روحت از جنس من است!
اما من نمی خواهم تو همان باشی!
تو باید در هر زمان بهترین باشی.
نگران شکستن دلت نباش!
می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود ...
و می دانی که من شکست ناپذیر هستم ...
و تو مرا داری ...برای همیشه!
چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...
چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...
چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!
درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!
دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...
می خواهم شاد باشی ...
این را من می خواهم ...
تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.
من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)
و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...
نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.
شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟
اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!
فقط کافیست خوب گوش بسپاری!
و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!
پروردگارت ...
با عشق !
آرامش در پرتو نیایش
عشق، خدا، دوست داشتن
ای خدای مهربان، نمی دانم چه حکمتی داشته است اینکه تو با آن همه عظمت
و بزرگی ات که در مخیله هیچ کس نمی گنجد اجازه
داده ای که بنده ای ناچیز این چنین بی واسطه با تو سخن بگوید.
مقام کبریایی تو کجا و بنده حقیر کجا؟ عرش اعلی کجا و زمین خاکی
کجا؟ حی لایموت کجا و عبد فانی کجا؟
ذات پاک و مقدس کجا و موجود سراسر تقصیر کجا؟
اما می دانم هر چه هست تو فراتر از آنی که عظمت لطف تو را تجسم کنم.
خدایا، اگر تو اجازه نمی دادی این چنین صمیمانه و
خودمانی با تو گفتگو کنم، آنگاه باید در گفتگو با چه کسی دلم را تسکین می دادم؟
به کدام رحمت بی انتها متوصل می شدم تا در
مشکلات و گرفتاری های دنیا احساس نومیدی و شکست در وجودم رخنه نکند؟
کدام محرم راز را پیدا می کردم که تمام آشکار و نهانم
را بداند و آنها را به هیچ کس نگوید؟
چه پناهگاهی را می یافتم که هرگاه مرتکب اشتباه و لغزشی می شدم،
به درگاه او پناه می بردم
و با خلوص دل نزد او اعتراف می کردم و طلب عفو و رحمت؟
خدایا تو خودت می دانی که هرگاه من به نماز می ایستم
آنچنان در افکارم غوطه ور می شوم که گویی هزاران خدا دارم!
و اما تو آنچنان
به کلماتم گوش فرا می دهی که گویا همین یک بنده را داری!
نمی دانم چه سری در این نهفته است؟ اما هر چه باشد من مخلوق
توام و تو کاملا بر خلقتم آگاه! تو به آنچه در وجودم آفریده ای
آگاهی و من از دسترسی به انچه حکمت بالغه ات بوده، عاجز!
خدایا اگر در
زمان هم صحبت شدن با تو افکارم در دنیا و مادیات غوطه ور است،
نه از سر این است که من چنین خواسته ام، بلکه ناتوانی من را در
درک عظمت و مقامی که در مقابل او ایستاده ام می رساند.
مقامی که بندگان مخلصت وقتی در آن قرار می گیرند،
فقط تو را می بینند
و بس. چنان محو وجود تو می شوند که کشیدن تیر را از پای خویش حس نمی کنند!
می خواهم بگویم که از اینکه اجازه دادی در
شبانه روز پنج بار بدون واسطه و رو در رو با تو سخن بگویم سپاسگذارم
و امیدوارم که این نعمت عظمی را از من دریغ نکنی. می
خواهم بگویم که " لا تزق قلوبنا بعد اذ هدیتنا"می خواهم بگویم
گر چه عبادت و بندگی من در مقابل لطف و کرم تو پشیزی نمی ارزد،
اما تو در "یوم یقوم الحساب" از سر لطف و کرمت با من رفتار کن،
چون اگر میزان عبادات و اعمال من باشد خسر الدنیا و الاخره خواهم
بود و اگر میزان بخشش تو باشد،
آنگاه: رسد آدمی به جایی که بجز خدا نداند. ...
خــدایا ! گرسنه ایم ، دانایی را غذایمان کن.
خــدایا ! برهنه ایم ، دانایی را لباس مان کن.
خــدایا !گم شده ایم ، دانایی را چراغ مان کن
خدایا!
سپاس ...
سپاس تو را !
که به هر انسانی
سپری از تنهایی بخشیده ای تا هرگز فراموشت نکند ...
حقیقتِ تنهایی؛ تویی !
و فقط نام تو این تنهایی را راهنماست ...
پس تنهایی ام را نیرو ببخش
زیرا با نام تو این انزوا شفا می یابد
با نام تو که فراتر از هر آرامشی ست که من در جهان می شناسم ...
تنها با نام تو می توانم در برابر تندباد زمان ایستادگی را ...
آری؛
وقتی این تنهایی در تو و از توست
می توانم گناهم را؛ به دست بخشندگی تو بسپارم ...
پس عشق و نور را از من دریغ مکن ...
آری؛
نور آن نگاهی ست که تو به من روا می کنی ...
پس بر من بتاب که
بی عشق تو،
بی نگاه تو،
بی تو ...
رو به غروب رهسپارم !
آری؛
مرا به طلوعی دیگر برسان ...
سپاس ...
صحبت کنم;خدایا میخوام صدات بزنم
میخوام بهت بگممممم:خدا جونی...
وقتی اینجوری صدات میکنم یه حس عجیبی یادم میاره که حقیقتا از رگ گردن
نزدیکتری و هیچ فاصله ای بینمون
نبوده و نیست
خدا جونی!!!!!!!! ای کاش به اندازه ی همین لفظ از
پاکی بچگیا واسه امروزمون سوقاتی بر می داشتیم
تا این جوری تو قطار زندگی دنبال خودمون نباشیم
چه دنیایی واسه خودمون ساختیم: ما بدو; دنیا بدو......
به کجا; کجا میخوایم بریم ...به چی میخوایم برسیم؟!
که همه ی بهونه های گم بودنمون تموم شه....
خودمون باشیم زندگی کنیم اما نه به هر قیمتی...!
شبا که خیلی خسته و شایدم بی خیال سرمونو رو بالشت میذاریم:
یادی از یادها کرده باشیم!!
همین..........!!!!!!!!!!!!!
مرامت عشق، لبخندت صمیمی / قدم هایت “صراط المستقیمی”
بگویم “یا علی” آغاز هر کار / که “بسم الله رحمن الرحیمی”
توهدفی ، من دنبال توام
تو معبودی ، من عبد توام
توعشقی ، من عاشق توام
تو نوری ، من شب پره توام
تو بال باش ، من پرنده ام
تو ارباب باش ، من برده ام
تو همراه باش ، من رونده ام
تو ناز باشی ، من نیازم
تو آوازباشی ، من یه سازم
خدایا فقط باش ، که بی تومی بازم . .
***********************************
عشق فقط خدا