#داستانک_معنوی
گویند گوهرشاد خانم (همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی)
سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد، بر ساخت بنا نظارت کامل داشت و
همیشه جهت هدایت و سرکشی حاضر می شد و
دستورات لازم را به معماران مسجد میداد.
از تعداد کارگران و میزان حقوق آنها اطلاع کامل داشت و حتی به کار
حیوانات باربر رسیدگی میکرد و به کارفرمایان دستور داده بود از
محل آوردن مصالح ساختمانی تا مسجد برای حیوانات باربر ظرفهای آب و
علف بگذارند، مبادا حیوانی در حال گرسنگی و تشنگی بار بکشد.
از زدن حیوانات پرهیز کنید،
ساعات کار کارگران باید معین باشد و مزد مطابق زحمت داده شود و...
روزی هنگام سرکشی کارگر جوانی ناگهان چشمش به صورت او
افتاد و در اثر همین نگاه، آتش عشق در وجودش شعله ور گشته و
عاشق دلباخته ی او شد. اما در این باره نمی توانست چیزی بگوید
تا اینکه غم و غصه ی فراوان او را مریض کرد.
به خانم گزارش دادند که یکی از کارگران بیمار و در منزل بستری است.
گوهرشاد به عیادتش رفت و علّت را جویا شد.
مادر گفت او عاشق شما شده و از درد عشق بیمار است.
گوهرشاد فکری کرد و به مادر جوان گفت: باشد،
من از همسرم جدا شده و با او ازدواج می کنم، به شرط اینکه مهریه مرا
قبل از ازدواج بپردازد و آن این است که
چهل شبانه روز در محراب این مسجد نیمه کاره عبادت کند.
جوان پذیرفت.
پس از چهل روز گوهرشاد از حالش جویا شد، جوان به فرستاده ی او گفت:
لذّتی در عبادت و همنشینی با پروردگار یافتم که
با عشق هیچ انسانی معاوضه نخواهم کرد.👏
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم
💝کانال عشق فقط خدا💝
@eshgekhodayi
*******************************
https://telegram.me/eshgekhodayi