زاهد بنی اسرائیل و کفشگر
زاهدی در بنی اسرائیل شصت سال عبادت کرده بود.
در خواب دید که فلان کفشگر از وی بهتر است.
از صومعه به در آمد به خانه اسکاف.
کفشگر برخاست و دست و پای وی بوسید و می گفت
از بهر چه به زیر آمدی و تو را از صومعه چه چیز فرود آورد؟
گفت تو مرا فرود آوردی، مرا از عمل خود آگاه کن.
نمی خواست که بگوید.
گفت مردی پیشه کارم.
آنچه کسب کنم نیمی به قوت کنم از بهر عیال و نیمی به صدقه بدهم.
زاهد از پیش وی بیامد.
در خواب شنید که برو از وی بپرس که این زردی رویت از چیست؟
برفت و پرسید.
گفت از آن است که چشم من بر هیچ آفریده نیاید،
جز این که گویم او از من بهتر است و من نیستم.
پس بدانست که فضل و برتری کفشگر بر زاهد از بهر آن بود که
وی نفس را نکوهیده داشتی و خودبین نبودی.
***************************************