#داستانک_معنوی
این سوال و جواب میتونه راهگشا و جواب سوال خیلیا باشه👌
شیطان به خدا عرض کرد: من چند فقره بحث و عرض دارم ولی از اظهار او می ترسم خطاب شد مترس و سئوال کن، عرض کرد:
من اعتراف و اقرار دارم بر اینکه خدای من قادر و عالم و حکیم است در افعال خود. او می دانست قبل از ایجاد من که چه می کنم چرا مرا خلق کرد؟
دوم: این که چرا مرا امر کردی بر طاعت و عبادت خود و حال آنکه از اطاعت من نفعی به تو نمی رسید و چیزی بر خدائی تو نمی افزود و از نافرمانی من چیزی از سلطنت و خدائی تو کم نمی شد.
سوم: اینکه من ملتزم به طاعت و معرفت شدم چرا مرا امر کردی به سجده آدم؟
چهارم: این که چرا مرا به واسطه سجده نکردن لعنت کردی؟ و حال آنکه سالها بندگی کردم و به محض اینکه گفتم: غیر تو را سجده نمی کنم به من خشم کردی.
پنجم: اینکه چرا مرا در بهشت راه دادی که آدم را فریب دهم و اغواء کنم.
ششم: اینکه عداوت مرا با آدم می دانستی چرا مرا بر اولادش مسلط گردانیدی؟
هفتم: اینکه چرا تا قیامت مهلت دادی؟
اگر مرا هلاک کرده بودی همه راحت بودند، این هفت بحث را کرد و یک جواب شنید:
خطاب شد: ای شیطان،
مرا حکیم می دانی؟
شیطان گفت: بله.
خداوند فرمود: پس تمام این بحث های تو بی جا است.