عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

فلسفه احکام اسلامی

نهج البلاغه حکمت 252

(اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى)
 
فلسفه احکام اسلامی


و درود خدا بر او، فرمود:


🍃🌹خدا«ایمان»را براى پاکسازى دل از شرک

🍃🌹و «نماز» را براى پاک بودن از کبرو خودپسندى،

🍃🌹و «زکات» را عامل فزونى روزى

🍃🌹و «روزه» را براى آزمودن اخلاص بندگان

🍃🌹و«حج» را براى نزدیکى و همبستگى مسلمانان

🍃🌹و «جهاد» را براى عزّت اسلام

🍃🌹و «امر به معروف» را براى اصلاح توده هاى ناآگاه

🍃🌹و «نهى از منکر» را براى بازداشتن بى خردان از زشتى ها

🍃🌹«صله رحم» را براى فراوانى خویشاوندان

🍃🌹و «قصاص» را براى پاسدارى از خون ها،


🍃🌹و اجراى «حدود» را براى بزرگداشت محرّمات الهى

🍃🌹و ترک «مى گسارى» را براى سلامت عقل،


🍃🌹و دورى از «دزدى» را براى تحقّق عفّت،

🍃🌹و ترک «زنا» را براى سلامت نسل آدمى،


🍃🌹و ترک «لواط» را براى فزونى فرزندان،

🍃🌹و «گواهى دادن» را براى به دست آوردن حقوق انکار شده،

🍃🌹و ترک «دروغ» را براى حرمت نگهداشتن راستى،

🍃🌹و«سلام»کردن را براى امنیّت از ترس ها

🍃🌹و«امامت»را براى سازمان یافتن امور امّت

🍃🌹و «فرمانبردارى از امام» را براى بزرگداشت مقام رهبرى، واجب کرد.


**************************



به علی شناختم من

به خدا قسم خدا را



عشق فقط خدا

❤️ کانال تلگرامی عشق فقط خدا ❤️

https://telegram.me/eshgekhodayi

تلگرام عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

🍃🌹شاید یکی از تکان‌دهنده‌ترین جمله‌ها و

زیباترین دعاهایی که بشر گفته،

جمله زیر از امیرالمومنین علی(ع) باشد؛

🍃🌹«اللهم اجعل نفسی اول کریمة تنتزعها من کرائمی»

🍃🌹«خدایا، کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،

جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری»

یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری،

✅ شرافتم،

✅ انسانیتم،

✅ عدالتم،

✅ انصافم،

✅ اخلاقم

✅ و ظرفیتم

 را بگیری...

📚 #نهج_البلاغه_خطبه_۲۱۵

*****************************

عشق فقط خدا


❤️ کانال تلگرامی عشق فقط خدا ❤️


https://telegram.me/eshgekhodayi

تلگرام عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

🌹🌹شناخت اقسام #ایمان از منظر امام علی علیه السلام: 


👈 ایمان بر چهار پایه استوار است:

✅ صبر

✅ یقین

✅ عدل

✅ جهاد

👈 صبر نیز بر چهار پایه قرار دارد:

🔹 شوق

🔹 هراس

🔹 زهد

🔹 انتظار.

⬅️ آن کس که اشتیاق بهشت دارد، شهوتهایش کاستی گیرد

⬅️ و آن کس که از آتش جهنم می ترسد، از حرام دوری می گزیند

⬅️ و آن کس که که در دنیا زهد می ورزد، مصیبتها را ساده پندارد

⬅️ و آن کس که مرگ را انتظار می کشد در نیکیها شتاب می کند.


👈 یقین نیز بر چهار پایه استوار است: 

🔹 بینش زیرکانه

🔹 دریافت حکیمانه واقعیتها

🔹 پند گرفتن از حوادث روزگار

🔹 و پیمودن راه درست پیشینیان

⬅️ پس آن کس که هوشمندانه به واقعیتها نگریست، حکمت را آشکارا بیند

⬅️ و آنکه حکمت را آشکارا دید، عبرت آموزی را شناسد

⬅️ و آنکه عبرت آموزی شناخت گویا چنان است که با گذشتگان می زیسته است.


👈 عدل نیز بر چهار پایه برقرار است

🔹 فکری ژرف اندیش

🔹 دانشی عمیق و به حقیقت رسیده

🔹 نیکو داوری کردن

🔹 استوار بودن در شکیبایی.

⬅️ پس کسی که درست اندیشید به ژرفای دانش رسیده

⬅️ و آن کس که به حقیقت دانش رسد، از چشمه زلال شریعت نوشد

⬅️ و کسی که شکیبا باشد در کارش زیاده روی نکرده با نیکنامی در میان مردم زندگی خواهد کرد.


👈 جهاد نیز بر چهار پایه استوار است:

🔹 امر به معروف

🔹 نهی از منکر

🔹 راستگویی در هر حال

🔹 و دشمنی با فاسقان

⬅️ پس هر کس به معروف امر کرد، پشتوانه نیرومند مومنان است

⬅️ و آن کس که از زشتی ها نهی کرد، بینی منافقان را به خاک مالید

⬅️ و آن کس که در میدان نبرد صادقانه پایداری کند حقی را که بر گردن او بوده ادا کرده است

⬅️ و کسی که با فاسقان دشمنی کند و برای خدا خشم گیرد، خدا هم برای او خشم آورد، و روز قیامت او را خشنود سازد.


📚نهج البلاغه، حکمت 31



عشق فقط خدا


❤️ کانال تلگرامی عشق فقط خدا ❤️


https://telegram.me/eshgekhodayi

تلگرام عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

توصیف بهشت


🍀توصیف بهشت😍😘😋

از زبان امام علی علیه السلام :

اگر خیالی از بهشت را چنانکه وصف شده تصور کنی، از هر چه در دنیاست🌍دلسرد می شوی؛

اگر چه همه زیبا و پر جاذبه باشند و

بر سر آرزوها و امیال نفسانی خود نسبت به لذت ها و مناظر زیبای جهان پا می گذاری.


اگر درباره درختان 🌳بهشتی اندیشه کنی

که چگونه شاخه های آن ها با وزش نسیم می رقصند و

ریشه هاشان در توده های مشک پنهانند، بر کنار رودهای زلال و خوشه هایی از گوهرهای آبدار و میوه های

🍓گوناگونی که از هر طرف جلوه می کنند، غرق حیرت می شوی. شاخه های پر میوه

🍊بدون زحمت در دسترس تو قرار می گیرند تا هر چه خواهی بر چینی.

🌸مهمانداران بهشت و خدمتگزاران آن لحظه ای از آن کاخ ها و

ساکنانشان غفلت نکرده و مدام با طعامهای لذیذ و نوشیدنی های گوارا پذیرایی می کنند. 😍

🔸ساکنان آن دیار، مورد تکریم خداوند بوده از هر گونه دگرگونی و انتقال در امانند.🌱

اگر تو دل را به آن مناظر زیبا متوجه کنی،

از دل و جان در اشتیاق آن سامان خواهی بود؛

و چون مرگ و قبر در و دروازه آن دیارند، آرزو خواهی کرد که از همین جا تو را بردارند و به گور سپارند.

نهج البلاغه، خ 165، بند 7


  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


#داستانک_معنوی

ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ...


ﺧﻮﺩ ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻫﻤﺎﯾﺶ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ
،ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ
ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ .

ﺟﺮﺝ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ است؟


ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﮔﻔﺖ 1400: ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺣﺪﻭﺩﺍ،ﻧﻮﺷﺘﻪ شده

ﺟﺮﺝ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻄﺎﻟﺐ 1400ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ
ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ،

ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺮﻭﯾﯽ ﺍﯾﻦ
ﻫﺪﯾﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩﻡ .

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻍ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻡ ﻭ
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮔﺬﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ .

ﯾﮏ ﻣﻄﻠﺒﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ : ‏( ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻭﻟﯿﻪ
ﻫﻤﻪ ﮐﺎﯾﻨﺎﺕ ﻭ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ . ‏)


ﺟﺮﺝ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﻭﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺳﺮﺍﻏﺶ ﻧﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺴﯽ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ
ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ، ﺟﺪﯾﺪﺗﺮﯾﻦ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﻤﯽ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ .

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﻤﺘﺪﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻋﻠﻤﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ
ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻋﻠﻤﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻫﻤﻪ
ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﺪ .


ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ
ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺁﻥ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﺎﺳﻒ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ
ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻏﺎﻓﻞ ﺑﻮﺩﻡ .
.

ﻫﺮﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻡ ﻧﮕﺮﺷﻬﺎ ﻭ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻓﻘﻬﺎﯼ
ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺍﺯ ﻋﻠﻮﻡ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﻣﯿﺸﺪ .


ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺵ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪ ۲۰۰ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ
ﺭﺍﺑﺨﻮﺍﻧﺪ .

ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻬﺎ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ؟

ﯾﮑﺒﺎﺭ؟ ﯾﮏ ﺧﻄﺒﻪ؟
ﺁﯾﺎ ﻣﻮﻻﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯿﻢ؟

ﭘﺸﺖ ﺟﻠﺪ ﻛﺘﺎﺏ ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﺴﻴﺤﻰ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ :
O'Ali,
If I say you're superior to Jesus Christ, my religion
cannot accept it!
If I say he's superior to you, my conscience won't
accept it!
I don't say you're God!
...So, tell us yourself, o'Ali:
Who are you !?


 ﺍﻯ ﻋﻠﻰ !
ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﺴﻴﺢ ﺑﺎﻻﺗﺮﻯ ،
ﺩﻳﻨﻢ ﻧﻤﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ . !
ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ ،
ﻭﺟﺪﺍﻧﻢ ﻧﻤﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ . !
ﻧﻤﻰ ﮔﻮﻳﻢ ﺗﻮ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻰ ... !
ﭘﺲ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﻯ ﻋﻠﻰ :
ﺗﻮ کیستی ؟


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


-------------------------------------------
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
-------------------------------------------

#نهج_البلاغه_حکمت_150


#اخلاقی_اجتماعی_سیاسی

و درود خدا بر او، فرمود:


(مردى از امام علی ع در خواست اندرز کرد.)


از کسانى مباش که


بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است،

و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر مى اندازد،


در دنیا چونان زاهدان، سخن مى گوید،

اما در رفتار همانند دنیا پرستان است،


اگر  نعمت ها به او برسد سیر نمى شود،

و در محرومیّت قناعت ندارد،


از آنچه به او رسید شکر گزار نیست،

و از آنچه مانده زیاده طلب است.

 دیگران را پرهیز مى دهد

اما خود پروا ندارد


به فرمانبردارى امر مى کند اما خود فرمان نمى برد،

نیکوکاران را دوست دارد، اما رفتارشان را ندارد


گناهکاران را دشمن دارد اما خود یکى از گناهکاران است،

و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمى دارد،

اما در آنچه که مرگ را ناخوشایند ساخت پافشارى دارد،


اگر بیمار شود پشیمان مى شود، و

اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانى هاست


در سلامت مغرور و در گرفتارى نا امید است


اگر مصیبتى به او رسد به زارى خدا را مى خواند.

اگر به گشایش دست یافت مغرورانه از خدا روى بر مى گرداند،


نفس به نیروى گمان ناروا، بر او چیرگى دارد،

و او با قدرت یقین بر نفس چیره نمى گردد.


براى دیگران که گناهى کمتر از او دارند نگران،

و بیش از آنچه که عمل کرده امیدوار است.

 اگر بى نیاز گردد مست و مغرور شود، و

اگر تهیدست گردد، مأیوس و سست شود.


چون کار کند در آن کوتاهى ورزد، و

چون چیزى خواهد زیاده روى نماید،


چون در برابر شهوت قرار گیرد گناه را بر گزیده،

توبه را به تأخیر انداز،


و چون رنجى به او رسد از راه ملت اسلام دورى گزیند،

عبرت آموزى را طرح مى کند امّا خود عبرت نمى گیرد

در پند دادن مبالغه مى کند امّا خود پند پذیر نمى باشد.


سخن بسیار مى گوید، امّا کردار خوب او اندک است


براى دنیاى زودگذر تلاش و رقابت دارد

امّا براى آخرت جاویدان آسان مى گذرد


سود را زیان، و زیان را سود مى پندارد


از مرگ هراسناک است امّا فرصت را از دست مى دهد


گناه دیگرى را بزرگ مى شمارد،

امّا گناهان بزرگ خود را کوچک مى پندارد،


طاعت دیگران را کوچک و طاعت خود را بزرگ مى داند


مردم را سرزنش مى کند،

امّا خود را نکوهش نکرده با خود ریاکارانه بر خورد مى کند


خوشگذرانى با سرمایه داران را

بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد،


به نفع خود بر زیان دیگران حکم مى کند

امّا هرگز به نفع دیگران بر زیان خود حکم نخواهد کرد،


دیگران را هدایت امّا خود را گمراه مى کند،

دیگران از او اطاعت مى کنند، و او مخالفت مى ورزد،

حق خود را به تمام مى گیرد امّا حق دیگران را به کمال نمى دهد،

از غیر خدا مى ترسد، امّا از پروردگار خود نمى ترسد.

🌹🌹🌹🌹🌹

محمد دشتی مترجم نهج البلاغه:


(اگر در نهج البلاغه جز این حکمت وجود نداشت،

همین یک حکمت براى اندرز دادن کافى بود

این سخن، حکمتى رسا،

و عامل بینایى انسان آگاه،

و عبرت آموز صاحب اندیشه است).


منبع: وبلاگ عشق فقط خدا


www.deniz.blog.ir


-------------------------------------------
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
-------------------------------------------

***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰



613


اعجاز علمی نهج البلاغه 


خطبه ۱۲۶نهج البلاغه :


… والله لا إطور به ما سمر سمیر و ما إم نجم فی المإ نجما


… به خدا سوگند هرگز ستم نکنم و به ستم نزدیک نشوم تا


روزگار هست و تا ستاره ای به دنبال ستاره ای دیگر روان است.


↓↓↓↓↓↓↓


ستاره های دوتایی از کشفیات اخیر علم نجوم در جهان هستی می باشد،

بصورتی که بعضی از ستاره ها، یک ستاره جفت یا

یک ستاره همدم را در فاصله نزدیک خود دارند که در

حال حرکت با ستاره بزرگ تر هستند و جاذبه این ستاره ها

بروی هم تاثیر گذار است. این ستارگان در اختر فیزیک بسیار مهمند،

زیرا ویژگیهای مدار آنها، جرم و چگالی آنها را مشخص می کند.


و براستی چه شگفت انگیز است، این سخن مولا علی (ع)،


که نه تنها به چرخش ستارگان، بلکه به این ستارگان دوتایی هم اشاره شده است!!!!


چگونگی پیدایش جهان در کلام حضرت علی (علیه السلام )

666


اعجاز علمی نهج البلاغه


نهج البلاغه – خطبه ۹۱ :


وَ نَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِیَ دُخَانٌ، فَالْتَحَمَتْ عُرَى أَشْرَاجِهَا،

وَفَتَقَ بَعْدَ الاِرْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا.


درحالیکه آسمان به صورت گاز متراکم بود به آن فرمان داد؛

پس رابطه های آن را برقرار ساخت سپس آنها را از

هم جدا کرد و بین آنها فاصله انداخت.

↓↓↓↓↓↓↓

یافته های دانشمندان در قرن بیستم نشان می‌دهد کهکشان‌ها در

حال دور شدن از یکدیگر هستند و جهان در حال انبساط است.

حال اگر این انبساط را معکوس کنیم، در می‌یابیم که جهان د

ر حدود ۱۳.۷ میلیارد سال پیش به صورت توده ای گاز بسیار

داغ و فشرده بوده‌ که در اثر انفجاری عظیم شکل گرفته است.
قانون هابل، تابش زمینه ی کیهانی، فراوانی نسبی عناصر سبک و…

از شواهد این حقیقت عظیم میباشند.

شگفت آنکه امیرمؤمنان قرن ها پیش پرده از این اسرار علمی برداشته بودند…



اشاره نهج البلاغه به تاثیر جو زمین در پدیده چشمک زدن ستارگان


644


اعجاز علمی نهج البلاغه


خطبه اول نهج البلاغه :


“…فَسَوَّی مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلَاهُنَّ مَوْجاً مَکْفُوفاً …

ثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَهِ الْکَوَاکِبِ… “


  از آن هفت آسمان را پدید آورد و


آسمان پایین را چون موج مهار شده قرار داد…


آنگاه فضای آسمان پایین را به وسیله


نور ستارگان درخشنده زینت بخشید…

↓↓↓↓↓↓↓

پس از تاکید خداوند در کتاب آسمانی قرآن، مبنی بر

درخشنده نشان دادن ستارگان در آسمان “پایین” (آیه ۶ صافات) ،

در نهج البلاغه نیز به این مورد اشاره شده است :

این درحالیست که قرنها بعد، کشف گردیده که نور در اثر

عبور از لایه های جو زمین شکسته شده و با توجه به غلظت بالات

ر اتمسفر در نزدیکی سطح زمین اوج انحراف و شکست نور را

در پایین ترین لایه جو(تروپوسفر) خواهیم داشت که

باعث وقوع پدیده زیبای چشمک زدن ستارگان میشود.

با فاصله گرفتن از سطح زمین،

لایه های اتمسفر رقیق تر شده و در نگاه فضانوردان خارج از جو،

نور ستارگان، ثابت دیده میشود.



چگونگی آفرینش زمین از زبان حضرت علی (ع)


668


اعجاز علمی نهج البلاغه


خطبه ۹۱ نهج البلاغه :

چگونگی آفرینش زمین


…زمین را به موج‏های پر خروش، و دریاهای موّاج فرو پوشاند،

موج‏هایی که بالای آن‏ها به هم می‏خورد و در تلاطمی سخت،

هر یک دیگری را واپس می‏زد، چونان شتران نر مست،

فریاد کنان و کف بر لب، به هر سوی روان بودند. پس،

قسمت‏های سرکش آب از سنگینی زمین فرو نشست و

هیجان آنها بر اثر تماس با سینه زمین آرام گرفت،

زیرا زمین با پشت بر آن می‏ غلطید…

↓↓↓↓↓↓↓

مطالعات دانشمندانی چون آلفرد وگنر و هری هس در

قرن بیستم به نظریه ای با نام “زمین ساخت ورقه ای” منجر شد که

حرکت لایه های پوسته ی زمین را با دلایل محکم بیان میکند و

نشان میدهد سطح خارجی سیاره ی ما بسیار پویاست.

اشاره امیرمؤمنان در عصر فقر علم، به تحرک لایه های

پوسته زمین و نیز حوادث آغاز شکل گیری کره زمین در

بیش از ۴ میلیارد سال پیش همچون دوران طوفان ها

و باران های سیل آسا، چه نامی جز معجزه دارد؟



کوه ها، تکیه گاه و میخ های نگهدارنده زمین


http://bavarbaran.ir/wp-content/uploads/2016/01/516-768x576.jpg


اعجاز علمی نهج البلاغه


اشاره امیر مومنان علی (ع) به نقش کوه ها


در خطبه ۲۱۱ نهج البلاغه ( در قدرت خداوند ) :


شگفتی آفرینش پدیده ها


از نشانه های توانایی و عظمت خدا، و شگفتی ظرافتهای صنعت او

آن است که از آب دریای موج زننده، و امواج فراوان شکننده،

خشکی آفرید، و به طبقاتی تقسیم کرد، سپس طبقه ها را

از هم گشود و هفت آسمان را آفرید، که به فرمان او برقرار ماندند،

و در اندازه های معین استوار شدند. و زمین را آفرید که

دریایی سبز رنگ و روان آن را بر دوش می کشد،

زمین در برابر فرمان خدا فروتن، و در برابر شکوه پروردگاری تسلیم است،

و آب روان از ترس او ایستاد،

و سپس صخره ها، تپه ها، و کوههای بزرگ را آفرید،

آنها را در جایگاه خود ثابت نگاه داشت، و

در قرارگاهشان استقرار بخشید، پس کوهها در هوا و ریشه های آن

در آب رسوخ کرد، کوهها از جاهای پست و هموار سر بیرون کشیده و

کم کم ارتفاع یافتند، و ریشه آن در دل زمین ریشه دوانید،

قله ها سر به سوی آسمان برافراشت، و نوک آنها را طولانی ساخت،

تا تکیه گاه زمین، و میخهای نگهدارنده آن باشد،

سپس زمین با حرکات شدیدی که داشت آرام گرفت،

تا ساکنان خود را نلرزاند، و آنچه بر پشت زمین است سقوط نکند،

یا از جای خویش منتقل نگردد.

پس پاک و منزه است خدایی که زمین را در میان آنهمه از

امواج ناآرام، نگهداشت، و پس از رطوبت آن را خشک ساخت،

و آن را جایگاه زندگی مخلوقات خود گردانید،

و چون بستری برایشان بگستراند، بر روی دریایی عظیم و

ایستاده ای که روان نیست و تنها بادهای تند آن را بر هم می زند،

و ابرهای پرباران آن را می جنباند.

(و توجه به این شگفتی ها درس عبرتی است برای کسی که بترسد.)

بعد از اشارات زیبای قرآن در ایات متعدد به نقش کوه ها در

استواری زمین و داشتن وضعیتی همانند میخ

( ۷ نباء، ۱۵ نحل، ۳۱ انبیا، ۱۰ لقمان)

از امیر مومنان علی (ع) نیز، این اشاره زیبا در

خطبه ۲۱۱ نقل شده است و این درحالیست که

علم جدید در قرون اخیر به این شگفتی پی برده است .


« حال قضاوت با شما حقیقت جویان »



اشاره علی (ع) به نظریه حرکت خورشید در نهج البلاغه


646


اعجاز در کلام مولا علی (ع)


‍ خطبه ٩١ نهج البلاغه :


… وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آیَهً مُبْصِرَهً لِنَهَارِهَا وَ قَمَرَهَا آیَهً مَمْحُوَّهً مِنْ لَیْلِهَا وَ

أَجْرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا وَ قَدَّرَ سَیْرَهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَاَ …


… و آفتاب را نشانه روشنی بخش روز، و ماه را،

با نوری کم رنگ برای تاریکی شب‏ها قرار داد،

و آن دو را در مسیر حرکت خویش به حرکت در آورد، و

حرکت آن دو را دقیق اندازه گیری کرد تا در درجات تعیین شده حرکت کنند…

↓↓↓↓↓↓↓

ویلیام هرشل ، کسی بود که بعد قرن ها از گذشت قرآن و

نهج البلاغه ، نظریه حرکت خورشید را بیان کرد و این در صورتیست که

علی (ع) در مهد جهل و خرافات،

به حرکت خورشید، ماه و وجود مدار حرکتی

آنان اشاره کرده است.

قابل ذکر است که کپرنیک و گالیله، بعد قرنها، تنها به نظریه خورشید

مرکزی دست یافته بودند، که در آن نظریه هم خورشید را

به اشتباه ثابت و فاقد حرکت میدانستند و

تا قرن های اخیر از این حقیقت غافل بودند.



ساختار گوش از نظر مولاعلی (ع)

http://bavarbaran.ir/wp-content/uploads/2015/12/510-2-768x576.jpg




اعجاز علمی نهج البلاغه



حکمت هشتم نهج البلاغه :


از ویژگی های انسان در شگفتی مانید که :

• با پاره ای ” پی ” مینگرد

• با ” گوشت ” سخن میگوید

• با “استخوان” می شنود

• و از” شکافی” نفس میکشد !!!



اشاره اعجاب آور مولا علی (ع) به گوش پنهان ملخ


643

اعجاز علمی نهج البلاغه


خطبه ١٨۵ نهج البلاغه :


…و اگر خواهی در شگفتی ملخ سخن گو، که خدا


به او گوش پنهان، و دهانی متناسب اندامش بخشیده است…




گوش پنهان ملخ


طبق مطالعات اخیر صورت گرفته در زیست شناسی،

گوش های ملخ شاخک دراز، روی پاهای جلویی و

در برخی گونه ها نیز، بر روی شکم هایشان قرار دارد،

البته آنها شباهتی به گوش انسان ندارند و در واقع، روزنه هایی هستند

که سطح آن ها را پرده ای از پوست پوشانده است و

کمی به طبل گوش داخلی شباهت دارند.

دانشنامه رشد نیز، اندام شنوایی ملخ را تشکیل شده از

یک پرده صماغ کشیده نامیده‌، که به الیاف عصبی حسی متصل است.

و براستی چه کلمه ای جز “اعجاز” برای این سخن،

در عصر فقر تجهیزات پیشرفته تحقیقاتی، می توان بکار برد؟




بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع مقاله: اشاره به طیف شنوایی و بینایی در نهج البلاغه


تهیه کننده: بخش اعجاز علمی قرآن (سرکار خانم زمردی، جناب آقای علی نژاد)


شنوایی و بینایی در نهج البلاغه


در خطبه ۶۵ نهج البلاغه آمده است:


(هر شنونده ای جز خدا در شنیدن صداهای ضعیف کر و


در برابر صدهای قوی ناتوان است و آوازهای دور را نمی شنود.


هر بینندهای جز خدا از مشاهده رنگهای ناپیدا و


اجسام بسیار کوچک بسیار ناتوان است.)


گوش


گوش اندام حسی است که صدا را دریافت می‌کند.

گوش انسان از سه قسمت خارجی، میانی و داخلی تشکیل شده‌ است.

اختلاف زمان جزئی که در رسیدن صدا به دو گوش وجود دارد ،

به تشخیص جهت صدا کمک می­کند. امواج حرکتی صوت در

گوش به امواج الکتریکی تبدیل و به مغز فرستاده می‌شوند.

گوش انسان قادر است بین ۲۰ تا ۲۰۰۰۰ هرتز را درک کند.

به این محدوده محدوده شنوایی انسان می‌گویند.

اگر محدوده این امواج کمتر از این مقدار باشد

امواج فروصوتی و اگر بیشتر از این مقدار باشد امواج فرا صوتی می­گویند.

امواج فروصوتی نیز دارای بسامد کمتر از ۲۰ هرتز هستند

و برخی از حیوانات قادر به شنیدن این صدا­­ها هستند

ولی گوش انسان قادر به شنیدن آنها نیست.

کاربرد امواج فروصوت در سونار زیردریایی­ ها است.

امواج فرا صوتی دارای فرکانس بیشتری از

محدوده شنوایی انسان هستند و گوش انسان قادر به شنیدن آنها نیست

و در جراحی­ها و سونگرافی کاربرد دارند.


http://bavarbaran.ir/wp-content/uploads/2015/12/1-2.jpg

منظور حضرت علی از صداهای ضعیف­تر و

قوی­تر امواج فرو­صوتی و فرا­صوتی بوده است.

در ادامه حضرت به آواز­های دور اشاره کرده که

بی­شک معانی و تعابیر متفاوتی می­تواند داشته باشد و

به خود امواج صوتی فراصوت و فرو­صوت هم می­تواند

دلالت کند ولی هر چیزی در جهان هستی از ذرات ریز

گرفته تا ستارگان دارای صدا می­باشند و

این سخن بر این موضوع نیز می­تواند دلالت داشته باشد.

http://bavarbaran.ir/wp-content/uploads/2015/12/2-2.jpg


در نتیجه:


محدوده شنوایی انسان بین امواج فرو صوت

(بسامد کمتر از ۲۰ هرتز) تا فراصوت

(بسامد بیش از ۲۰۰۰۰ هرتز) است و

انسان جز در این بازه توان شنیدن اصوات را ندارد،

صداها دورتر از بازه­های مذکور،

به جز با دستگاه­های پیشرفته قابل دسترس انسان نیست و

چه زیبا مولا علی(ع) ، ۱۴۰۰ سال پیش، این حقیقت را بیان کرده است.


http://bavarbaran.ir/wp-content/uploads/2015/12/3-2-768x576.jpg


چشم


در ادامه خطبه حضرت به رنگ­هایی اشاره کرده که چشم انسان

قادر به دیدن آن نیست که این موضوع نیز از لحاظ علمی

یک موضوع تایید شده است. بعضی از رنگ­ها وجود دارد

که فرکانس­های نوری آنها در چشم انسان همدیگر را خنثی می­کند

و چشم انسان قادر به دیدن آنها نیست. همچنین برخی از

اشعه­های خورشید یا برخی از اشعه ­های دیگر را در فضا

به صورت مستقیم و با چشم مرئی نمی­توان مشاهده نمود و

باید با ابزار­های خاص و تلسکوپ­های قوی مشاهده شوند.


http://bavarbaran.ir/wp-content/uploads/2015/12/4-1-300x190.jpg


طیف مرئی[۱]


نام بخشی از طیف الکترمغناطیسی است که با چشم انسان قابل رویت و تشخیص است.


طول موج طیف مرئی بین ۳۸۰ تا ۷۵۰ نانومتر و بسامد آن‌ها بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ تراهرتز است.


حساسیت چشم انسان به طول موج‌های مختلف الکترومغناطیسی متفاوت است و


چشم انسان به طول موج ۰.۵۵۵ میکرون بیشترین حساسیت را دارد.


حساسیت چشم نسبت به طول موج بسیار حساس است به طوری که


در طول موج‌های ۰.۵۱ میکرون و ۰.۶۱ میکرون حساسیت چشم


به ۵۰% حساسیت در ۰.۵۵۵ میکرون کاهش پیدا می‌کند.


تشعشعات خورشیدی با طول موج‌هایی کمتر از ۲۹/. میکرون توسط


لایه اُزن جذب می‌شود و تشعشعاتی که طول موجی بیشتر از ۴/۱ میکرون دارند


توسط بخار آب و گاز کربنیک هوا جذب می‌شوند و به زمین نمی‌رسند.


منحنی حساسیت چشم انسان به نور مرئی نشان‌دهنده این حقیقت است


که چشم انسان با گذشت زمان با شرایط محیط تطبیق یافته است.


حساسیت چشم به شدت روشنایی نیز بستگی دارد،


به طوری که در شدت روشنایی‌های پایین، منحنی حساسیت به


اندازه ۵۰ نانومتر به سمت فرابنفش جابجا می‌شود.


http://bavarbaran.ir/wp-content/uploads/2015/12/5-2-300x215.jpg


در ادامه خطبه حضرت به اجسام بسیار کوچک اشاره کرده


که چشم انسان از دیدن آن ناتوان است همانطور که می دانید


همه اجسام از مولکول­ها تشکیل شده­ اند و همه مولکول­ها از


اتم­ها تشکیل شده ­اند و همه اتم­ها از ذرات زیر اتمی و ذرات زیر اتمی


از کوارک­ها تشکیل شده­ اند که با چشم انسان قابل مشاهده نیست


و برای مشاهده نیاز به میکروسکوپ الکترونی دارد.


نکته جالب این است که همه این علوم در قرن نوزده و بیست تشکیل شده است


ولی مولا علی (ع) هزار چهارصد سال قبل از وجود


امواج فروصوتی و فراصوتی و اتمی و رنگها سخن به میان آورده است.


http://bavarbaran.ir/wp-content/uploads/2015/12/6-2-300x135.jpg


در نتیجه خواهیم داشت:


طبق یافته های علمی، حساسیت چشم انسان نسبت به


تمام موج ها یکسان نبوده و هر طول موج به یک رنگ خاص دیده می­شود


که تنها طول موج­های بین ۴۰۰ تا ۷۸۰ نانومتر برای انسان قابل رویت می ­باشد


و هر چیزی با انعکاس طول موج معینی از آن به رنگ خاصی در می ­آید.


آنچه ما می­ ببینیم محدوده بسیار کوچکی از امواج الکترومغناطیس موجود در عالم است.


 http://bavarbaran.ir/wp-content/uploads/2015/12/7-1-768x576.jpg



پی نوشت مدیر وبلاگ


اینها گوشه ای از اعجاز کتاب ارزشمند مولا علی ع درنهج البلاغه هست و


در هر صفحه و سطر این کتاب میتوان اعجاز و حکمت ها را به وضوح دید


پیامبر فرموده است من شهر علم هستم و علی دروازه این شهر


و قطعا علوم نهج البلاغه میراث ارزشمند پیامبر اکرم صلوات الله علیه است که


به ایشان رسیده شخصیتی که از جوانی در محضر پیامبر بزرگ و تربیت شده باشد


باید هم این چنین حکیم و دانشمند و بزرگ باشد


خطبه های دنیا و دنیا گرایی خداشناسی و خطبه معروف همام


با تیتر سیمای پرهیزکارن  (خطبه 192)و نامه های ارزشمند ایشان


همچون وصیت تاریخی ایشان به امام حسن (نامه 31 ) و


سطر سطر حکمتهای ایشان در نهج البلاغه


گنجینه ارزشمند دیگریست که پیشنهاد میکنم


حتما سر فرصت با حال معنوی خوب بخوانید و استفاده کنید


********


و چه زیبا گفت شاعر بزرگ شهریار



دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین


به علی شناختم من به خدا قسم خدا را


**************


مرتضی زمانی مدیر وبلاگ و کانال عشق فقط خدا





  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰

آدمی به خودی خود نمی افتد

اگر بیفتد از همان سمتی می افتد

که به خدا تکیه نکرده است...


چقــــــــــــــدر زیبا گفته سهراب:

ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭﻱ ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ ...

ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ ...

ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ ...

ﻳﻜﻲ ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩی ...

ﻳﻜﻲ ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮﺑﺎﺩﻱ ...

ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩی ...

یکی ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ ...

ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ ...

ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ ...

ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ ...

ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ ...

ﭼﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ ...

ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ ...

ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پایین ...

ﭼﻪ ﺍﺳﻔﻠﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﻠﻴﺎ ...

ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮﻱ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ ! ...


از آن زمان که متوجه عواقب نگرانی شده ام،

اگر همه ثروتم را نیز از دست بدهم

هرگز نگران نخواهم شد؛

آنچه را که می توانم انجام می دهم

و بقیه را به خدا می سپارم

 

جی.سی.بنی


به راستی وقتی توی این عالم

هرکس با همجنس خودش میپره و رفاقت می کنه!

یعنی مشابهت باعث دوستی میشه

پس فکرشو بکن دوستی با خدا چی میشه

بیخود نیست که دوستان خالص حق کراماتی دارند

بیچاره دوستان شیطان...


خدایا

مخم داره سوت میکشه...

الله تویی و ز دلم آگاه تویی  /

درمانده منم دلیل هرراه تویی

  گرمورچه ای دم زند اندر ته چاه  /

آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تویی 

 

اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی او می اندیشیدند،

به راه راست باز می گشتند  اما دلها بیمار و چشمها معیوب است.

آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟ 

به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید،

که چگونه لطافت خلقت او با چشم و اندیشه انسان درک نمی شود،

نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود و برای به دست آوردن

روزی خود تلاش می کند؟ دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد

و در جایگاه مخصوص نگه می دارد، در فصل گرما

برای زمستان تلاش کرده و به هنگام درون رفتن،

بیرون آمدن را فراموش نمی کند! 

روزی مورچه تضمین گردیده و غذاهای متناسب با طبعش

آفریده شده است.خداوند منان از او غفلت نمیکند،

و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد،

گرچه در دل سنگی سخت وصاف یا در میان صخره ای خشک باشد.

اگر در مجاری خوراک و قسمتهای بالا و پائین دستگاه گوارش

و آنچه در درون شکم او از غضروفهای آویخته به دنده تا شکم

و آنچه در سر اوست از چشم و گوش، اندیشه نمایی،

از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده و از وصف او به زحمت خواهی افتاد.

پس بزرگ است خدائی که

مورچه را بر روی دست و پایش بر پا داشت،

و پیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت،

در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد

و هیچ آفریننده ای کمکش نکرد...

 

برگرفته از نهج البلاغه


از ما عمل چندانی نخواسته‌اند ،  مهم‌تر از عمل کردن،

"عمل نکردن" است! 

تقوا یعنی عمل گناه را مرتکب نشدن! 

همه می‌پرسند چه کار کنیم؟ 

من می‌گویم: بگویید چه کار نکنیم!؟ 

و پاسخ این است: 

** گناه نکنید ** 

شاه کلید اصلی رابطه با خدا "گناه نکردن" است...

 

آیت الله بهجت


من رقص دختران هندی را

بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم

چون آنها از روی عشـــــق می رقصند

و اینها از روی عــــــــادت نماز می خوانند


"دکتر شریعتی"


 آری تلاش کنیم نمازمان از روی بندگی و

عشق به خودش باشد یک فرصت باشد نه یک تکلیف




حاج محمد اسماعیل دولابی، می‌گویند


پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود

همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بودوقتی پدر وارد شد،

مادر شکایت او را به پدرش کرد

پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت،

شلاق را برداشت پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است،

همه‌ی درها هم بسته است،

وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟

راه فراری ندارد! خودش را به سینه‌ی پدر چسباند

شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد

شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است

به سوی خدا فرار کنید...

«وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»(۱)

هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست...


عظمت و بزرگی خالق را ببین چه آفریده...

ماهی عجیبی شبیه به ژله

  ماهی شیشه ای سبحان الله !

   او هر چه بخواهد می آفریند ♥•٠·

 خدا بر هر چیزی توانا است...

 

منبع: و خدایی که در این نزدیکیست

http://saeideh-a.blogsky.com/


ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ،

ﺧــﺪﺍ به ﻓـﺮﺷﺘـﻪ ﻫﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ : ﻧﮕــﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﻦ ﻫﺴﺘــﻢ !!!

ﺧﺪﺍﯾﺎ ؛ ﻣﻦ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻓﺘﻪ که ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ

مـن کـه فقط بـه تـو دلخوشـم

چـگونـه مـیشـه فـرامـوشت کنـم


خــــدا

یعنی سجود قطره بر خاک

خــــدا

یعنی رکوع برگ در باد

خــــدا

یعنی تشهد های باران

همان وقتی که گل را آب می داد

خــــدا

یعنی که یک گل با اجازه

کنار لانه ی پروانه رویید

خــــدا

یعنی برای خاطر گل 

دوباره از دل سنگ چشمه جوشید


زندگی زیباست ،

اما کو چشم زیبابین...

خدا پناه بی پناهانه

اما کی باور میکنه...

*************************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

حکایت ا

در مورد ارث فرزندان

 

در زمان خلافت حضرت علی(ع) کودکی که دارای دو سر و

 

دو سینه بر یک کمر بود به دنیا

آمد، میراثش را از آن حضرت جویا شدند. حضرت علی(ع) فرمود:

 

هنگامی که خواب استبر او

فریاد زنند اگر هر دو سر با هم بیدار شدند یک نفر است و

 

یک میراث می برد و اگر یکی بیدار

ودیگری همچنان خواب ماند دو میراث می برد.

فروع کافی ج 7 ص 159 حدیث 1

 


حکایت ۲:

در مورد شناسایی مالکیت فرزند پسر


مردى داراى دو زن بود که هر دو نفر آنها باردار بودند.

 

هر یک از آنها آرزو مى کرد،فرزندى

که به دنیا مى آورد پسر باشد، تا بدین وسیله پیش ‍ شوهرش محبوبتر گردد.

 

در آنزمان - به دلیل

پایین بودن سطح فرهنگ و نقش مهمى که مردان در

 

تقویت بنیه نظامى داشتند -داشتن فرزندان

پسر، افتخار بوده و داشتن فرزندان دختر، موجب سرافکندگى محسوب مى شد.

از قضا هر دو زن در یک شب تاریک و

 

در یک اتاق ، زایمان مى کنند. یکى از آنها دختر،

ودیگرى پسر به دنیا مى آورد. زنى که دختر زاییده بود،

 

در یک زمان مناسب ، فرزندش را

بانوزاد پسر هوویش عوض مى کند و وانمود مى کند که او

 

پسر زاییده و هوویش دختر. این

کارباعث اختلاف و درگیرى بین دو هوو شده و

 

کسى نمى تواند در این مورد قضاوت کند.

طبقمعمول ، براى قضاوت در این مورد،

 

به دریاى علم و حکمت ، امیرمؤ منان ، حضرت على

(ع) مراجعه مى شود. آن حضرت دستور مى دهد،

 

هر دو مادر، مقدار معین و مساوى از

شیرخود بدوشند. آنگاه آن دو شیر را در

 

ترازوى دقیق وزن مى کنند. با کمال تعجب متوجهمى

شوند، وزن حجمى یکى از شیرها بیشتر از دیگرى است .

 

آنگاه آن حضرت حکم مى کندکه

فرزند پسر متعلق به همان زنى است که شیرش سنگین تر است.

به دلیل اختلاف ساختمان جسمانى زن و مرد،

 

خداوند متعال حتى در تغذیه نوزادان نیزاختلاف

قایل شده است . شیرى که پسر از آن تغذیه مى کند،

 

باید از املاح و فلزات بیشترىبرخوردار

باشد، تا استخوان بندى و اسکلت و

 

همچنین عضلات محکم تر و نیرومندترى رابراى مردانى که

وظایف سنگین تر، خشن تر و خطرناکترى به عهده خواهند داشت ،فراهم سازد.

 

 

 

حکایت ۳:


در مورد دیه


در زمان خلافت امیرالمؤمنین حضرت علی (ع)،

 

مردی را نزد آن حضرت آوردند که ادعا می

کند کسی بر سرش ضربه ای زده و در

 

اثر این ضریه چشمانش نمی بیند و زبانش از کار افتاده

و حس بویائی خود را نیز از دست داده. حضرت فرمود:

 

« اگر راست بگوید سه دیه ی کامل بر

او واجب است.» عرض کردند که از کجا صحت و

 

سقم ادعاهای او را تشخیص دهیم.

امیرالمؤمنین فرمود: «برای اینکه درستی ادعای او

 

مبنی بر اینکه چشمش نمی بیند ثابت شود او

را در مقابل آفتاب قرار دهند بطوریکه آفتاب مستقیم به چشمانش بتابد.

 

اگر راست نگفته باشد نمی

تواند چشمانش را باز نگهدارد.

 

و در مورد ادعایش مبنی بر اینکه دیگر حس بویائی ندارد، پنبه

ای را بسوزانند و مقابل بینی اش بگیرند اگر از چشمانش

 

آب سرازیر شد و سرش را از دود

دور کرد صادق نیست و گرنه راست می گوید.

 

ولی در اینکه ادعا می کند زباش آسیب دیده به

طوریکه تکلمش را از دست داده، باید سوزنی در زباش بزنند،

 

اگر خون سرخ بیرون آید زبانش

سالم است ولی اگر خون سیاه بیرون آید در ادعایش صادق است.

 

 

 

حکایت ۴:


در مورد تقسیم شتران


سه نفر در تقسیم هفده شتر با هم نزاع می کردند،

 

اولی مدهی یک دوم و دومی یک سوم و سومی

یک نهم بودند و به هر ترتیب خواستند شترها را قسمت کنند

 

که کسری به عمل نیاید نتوانستند.

خصومت به نزد حضرت علی (ع) بردند. علی (ع) به آنان فرمود :

 

مایل نیستید من یک شتر از مال خودم

بر آنها افزوده و آنها را بین شما تقسیم نمایم؟

گفتند : بله

پس یک شتر بر آنها افزود و مجموعا هیجده شتر شدند و

 

آنگاه یک دوم آنها را که نه شتر باشد به اولی و

یک سوم را که شش شتر باشد به دومی و یک نهم را

 

که دو شتر باشد به سومی داد و یک شتر

باقیمانده خود را نیز برداشت *

* - نکته ریاضی این تقسیم این است که آن سه نفر سهامی را که

 

برای خود تعیین کرده بودند مقدام یک هیجدهم از واحد صحیح کمتر بود،

 

و در حقیقت آن یک هیجدهم به نسبت سهامشان بر سهم هر کدام زیادتر بود،

 

اولی 9 شتر از 17 شتر را مالک بود نه 8/5 از 17 و همچنین دومی و سومی،

 

و چون زیادیها دقیق بود و سائلین به نکات ریاضی آشنایی نداشتند

 

از این جهت حضرت بدون تفصیل و توضیح از

 

راه بسیار ساده ای مشکلشان را حل کرد.



**********************************

 


سه گام با امیر مومنان

 

علی (علیه السلام)

 

گام اول:

 

دنیا دو روز است....یک روز با تو و روز دیگر علیه تو ....

 

روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو...

 

زیرا هر دو پایان پذیرند ...

 

 

گام دوم:

 

بگذارید و بگذرید ..... ببینید و دل نبندید ......

 

چشم بیاندازید و دل نبازید.... که دیر یا زود ......

 

باید گذاشت و گذشت...

 

Image result for ‫دلنوشته در مورد خدا‬‎



گام سوم:

 

اشکها خشک نمیشوند مگر بر اثر قساوت قلبها و قلبها سخت و

 

قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان

 

ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺷﺐ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ؛

 

ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺨﻮﺍﺏ، ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؛

 

 **السلام علیک یا امیرالمومنین**

 


 

 

 


اعــــــــــــــــــجاز قرآن


سایه جهان هستی در قرآن
_______________________

بدن آهو یک قسمتی به نام نافه دارد

کـــــــــــــــه:

وقتی خون وارد نافه آهو میشود، تبدیل به مشک می‌شود که عطر بسیار خوشبویی است

 چقدر قیمت پیدا می‌کند

 

و مردم آن را به سر و صورت و جامه خود می‌کشند.

 

دستگاه الهی هم درست مثل نافه‌ی آهوست


 یعنی هر کس هر قدر هم که آلوده باشد وقتی به آنجا می‌رود پاک و معطر می‌شود،

 گذشته‌ی او اصلاح می‌شود و تمام بدی‌هایش به خوبی بدل می‌شود.
 
 آنجا جایی است، که بدی‌ها و گناهان، به حسنه و زیبایی و خوبی بدل خواهد شد.



 ولَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیم🌱



درست مثل آب گل‌آلودی که به دریا برسد

آب آلوده، همین که به دریا رسید پاک و زلال خواهد شد.

آب بد را چیست درمان؟

باز در جیحون شدن

خوی بد را چیست درمان؟

 باز دیدن، روی یار

سوره نور آیه 10


ا___________________

 

دلـــــــی کـــز معــرفت نورو صفا دید

 

بـــه هــــرچــیزی که دید اول خدا دید

 


 

داستانک

 

 

سلیمان نبی (ع) کنار دریا نشسته بود که چشمش به موری افتاد. مور دانه گندمی با

 

خود به طرف دریا می برد. به محض اینکه به آب رسید قورباغه ای سرش را از آب

 

خارج کرد و دهان گشود و مور به داخل دهانش رفت و او هم به درون آب رفت!؛

 

سلیمان نبی مات و مبهوت از این ماجرا بود که به ناگاه مشاهده کرد قورباغه سرش

 

را از آب خارج کرد و مورچه از دهانش بیرون آمد اما این بار دانه گندمی همراه

 

نداشت. سلیمان نبی تحمل نکرد و مور را صدا و زد و از چون و چرای ماجرا پرسید.

 

مورچه گفت: ای نبی خدا، در اعماق این دریا، سنگی تو خال هست و درون آن کرمی

 

زندگی می کند که قدرت خروج از آنجا را ندارد.من از طرف خداوند مأمورم روزی او

 

را هر روز ببرم و این قورباغه نیز وظیفه حمل من را دارد. او مرا کنار سوراخ آن

 

سنگ می برد، دهانش را باز می کند و من داخل می روم و دانه را می گذارم و بازمی

 

گردم. سلیمان نبی گفت: وقتی دانه را به او می دهی چیزی هم می گوید؟

مور گفت: بله، می گوید:

ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر دریا فراموش نمی کنی،

 

 

 

رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن.

 


 

 

 

دوست خدا بودن سخت نیست !

 پیرمردی هر روز تو محله می دید پسرکی با

 

کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازی می کند…

 

روزی رفت ی کتانی نو خرید و اومد و به پسرک گفت بیا این کفشا رو بپوش…

 

پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟!…

 

پیرمرد لبش را گزید و گفت نه!

 

پسرک گفت پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم که کفش ندارم…

 

(دوست خدا بودن سخت نیست…)

 

 

 

 

 

( داستانی از حضرت مولانا ))

چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد.

 

او می دانست پریدن این بز از جوی آب همان ،

 

و پریدن یک گله گوسفند و بز بدنبال آن همان.

عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون او نتواند از آن بگذرد...

 

نه چوبی که بر تن و بدنش می زد سودی بخشید و

 

نه فریادهای چوپان بخت برگشته.

پیرمرد دنیا دیده ای از آن جا می گذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت :

 

من چاره کار را می دانم .

 

آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد.

 

بز به محض آنکه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید.

چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تاثیری داشت؟

 

پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان می دید گفت :

 

تعجبی ندارد تا خودش را در جوی آب می دید ،حاضر نبود پا روی خویش بگذارد.

 

آب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید.

چه سخت است خودشکستن و از خود گذشتن و پریدن تا رسیدن به معبود و معشوق...

رقص آنجا کن که "خود" را بشکنی

پنبه را از ریش شهوت برکنی

 

 

رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون "خود" مردان کنند.

 


 

 

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

نامه ی ۳۱ نهج البلاغه


از وصیت آن حضرت (ع ) به حسن بن على (علیهما السلام


در آن هنگام که از صفین بازمى گشت در((حاضرین )) نوشته است

:

از پدرى در آستانه فنا و معترف به گذشت زمان ، که عمرش روى در رفتن


دارد و تسلیم گردش روزگار شده ، نکوهش کننده جهان

،

جاى گیرنده در سراى مردگان ، که فردا از آنجا رخت برمى بندد

،

به فرزند خود که آرزومند چیزى است که به دست نیاید

،

راهرو راه کسانى است که به هلاکت رسیده اند و آماج بیماریهاست


و گروگان گذشت روزگار. پسرى که تیرهاى مصائب به سوى او روان است

،

بنده دنیاست و سوداگر فریب

،

و وامدارمرگ و اسیر نیستى است و هم پیمان اندوه ها و همسر غمهاست

،

آماج آفات و زمین خورده شهوات و جانشین مردگان است


اما بعد

.

من از پشت کردن دنیا به خود و سرکشى روزگار بر خود و


روى آوردن آخرت به سوى خود

،

دریافتم که باید در اندیشه خویش باشم و از یاد دیگران منصرف گردم


و از توجه به آنچه پشت سر مى گذارم باز ایستم و هر چند، غمخوار مردم هستم

،

غم خود نیز بخورم و این غمخوارى خود، مرا از خواهشهاى نفس بازداشت


و حقیقت کار مرا بر من آشکار ساخت


و به کوشش و تلاشم برانگیخت کوششى که در آن بازیچه اى نبود و


با حقیقتى آشنا ساخت


که در آن نشانى از دروغ دیده نمى شد. تو را جزئى از خود

،

بلکه همه وجود خود یافتم ، به گونه اى که اگر به تو آسیبى رسد،


چنان است که به من رسیده و اگر مرگ به سراغ تو آید، گویى به سراغ من آمده است

.

کار تو را چون کار خود دانستم و این وصیت به تو نوشتم تا تو را پشتیبانى بود

،

خواه من زنده بمانم و در کنار تو باشم ، یا بمیرم .


تو را به ترس از خدا وصیت مى کنم ، اى فرزندم ،


و به ملازمت امر او و آباد ساختن دل خود به یاد او و دست زدن در ریسمان او

.

کدام ریسمان از ریسمانى که میان تو و خداى توست ، محکمتر است

،

هرگاه در آن دست زنى ؟


دل خویش به موعظه زنده دار و به پرهیزگارى و پارسایى بمیران


و به یقین نیرومند گردان و به حکمت روشن ساز و به ذکر مرگ خوار کن


و وادارش نماى که به مرگ خویش اقرار کند.


چشمش را به فجایع این دنیا بگشاى و از حمله و هجوم روزگار و


کژتابیهاى شب و روز برحذر دار

.

اخبار گذشتگان را بر او عرضه دار و از آنچه بر سر پیشینیان تو رفته است آگاهش ساز

.

بر خانه ها و آثارشان بگذر و در آنچه کرده اند و آن جایها، که رفته اند


و آن جایها، که فرود آمده اند


نظر کن . خواهى دید که از جمع دوستان بریده اند و به دیار غربت رخت کشیده اند


و تو نیز، یکى از آنها خواهى بود.


پس منزلگاه خود را نیکودار و آخرتت را به دنیا مفروش


و از سخن گفتن در آنچه نمى شناسى یا در آنچه بر عهده تو نیست،بپرهیز


و در راهى که مى ترسى به ضلالت کشد، قدم منه

.

زیرا باز ایستادن از کارهایى که موجب ضلالت است ، بهتر است از


افتادن در ورطه اى هولناک

.

به نیکوکارى امر کن تا خود در زمره نیکوکاران در آیى

.

از کارهاى زشت نهى بنماى ، به دست و زبان

،

و آن را که مرتکب منکر مى شود، بکوش تا از ارتکاب آن دوردارى و


در راه خدا مجاهدت نماى ،


آنسان ، که شایسته چنین مجاهدتى است

.

در کارهاى خدایى ملامت ملامتگران در تو نگیرد

.

و در هر جا که باشد، براى خدا، به هر دشوارى تن در ده و دین را نیکو بیاموز


و خود را به تحمل ناپسندها عادت ده و در همه کارهایت به خدا پناه ببر

.

زیرا اگر خود را در پناه پروردگارت در آورى

،

به پناهگاهى استوار و در پناه نگهبانى پیروزمند در آمده اى .


اگر چیزى خواهى فقط از پروردگارت بخواه ، زیرا بخشیدن و


محروم داشتن به دست اوست

.

و فراوان طلب خیر کن و وصیت را نیکو دریاب و از آن رخ بر متاب

.

زیرا بهترین سخنان سخنى است که سودمند افتد و


بدان که در دانشى که در آن فایدتى نباشد

،

خیرى نباشد و علمى که از آن سودى حاصل نیاید، آموختنش شایسته نبود.


اى فرزند، هنگامى که دیدم به سن پیرى رسیده ام و


سستى و ناتوانیم روى در فزونى دارد

،

به نوشتن این اندرز مبادرت ورزیدم و در آن خصلتهایى را آوردم

،

پیش از آنکه مرگ بر من شتاب آورد و نتوانم آنچه در دل دارم با تو بگویم .


یا همانگونه که در جسم فتور و نقصان پدید مى آید،


در اندیشه ام نیز فتور و نقصان پدید آید

.

یا پیش از آنکه تو را اندرز دهم ، هواى نفس بر تو غالب آید


و این جهان تو را مفتون خویش گرداند

.

و تو چون اشترى رمنده شوى که سر به فرمان نمى آورد و اندرز من در تو کارگر نیفتد

.

دل جوانان نوخاسته ، چونان زمین ناکشته است که هر تخم در آن افکنند

،

بپذیردش و بپروردش . من نیز پیش از آنکه دلت سخت و اندرزناپذیر شود


و خردت به دیگر چیزها گراید، چیزى از ادب به تو مى آموزم

.

تا به جدّ تمام ، به کارپردازى و بهره خویش از آنچه اهل تجربت خواستار آن بوده اند


و به محک خویش آزموده اند، حاصل کنى و دیگر نیازمند آن نشوى که خود

،

آزمون از سرگیرى . در این رهگذر،


از ادب به تو آن رسد که ما با تحمل رنج به دست آورده ایم


و آن حقایق که براى ما تاریک بوده براى تو روشن گردد.


اى فرزند، اگر چه من به اندازه پیشینیان عمر نکرده ام ،


ولى در کارهاشان نگریسته ام و در سرگذشتشان اندیشیده ام


و در آثارشان سیر کرده ام ، تا آنجا که ، گویى خود یکى از آنان شده ام .


و به پایمردى آنچه از آنان به من رسیده ، 


چنان است که پندارى از آغاز تا انجام با آنان زیسته ام و دریافته ام 


که در کارها آنچه صافى و عارى از شایبه است کدام است و آنچه کدر و شایبه آمیز است ، 


کدام . چه کارى سودمند است و چه کارى زیان آور.


پس براى تو از هر عمل ، پاکیزه تر آن را برگزیدم


و جمیل و پسندیده اش را اختیار کردم و آنچه را که مجهول و سبب سرگردانى تو شود،


به یک سو نهادم . و چونان پدرى شفیق که در کار فرزند خود مى نگرد،


در کار تو نگریستم و براى تو از ادب چیزها اندوختم که بیاموزى و به کار بندى .


و تو هنوز در روزهاى آغازین جوانى هستى و در عنفوان آن . 


هنوز نیتى پاک دارى و نفسى دور از آلودگى .


مصمم شدم که نخست کتاب خدا را به تو بیاموزم


و از تاءویل آن آگاهت سازم و بیش از پیش به آیین اسلامت آشنا گردانم


تا احکام حلال و حرام آن را فراگیرى و از این امور به دیگر چیزها نپرداختم .


سپس ، ترسیدم که مباد آنچه سبب اختلاف عقاید و آراء مردم شده


و کار را بر آنان مشتبه ساخته ، تو را نیز به اشتباه اندازد.


در آغاز نمى خواستم تو را به این راه کشانم ، ولى با خود اندیشیدم


که اگر در استحکام عقاید تو بکوشم


به از این است که تو را تسلیم جریانى سازم که در آن از هلاکت ایمنى نیست .


بدان امید بستم که خداوند تو را به رستگارى توفیق دهد


و تو را راه راست نماید. پس به کار بستن این وصیتم را به تو سفارش مى کنم .


و بدان ، اى فرزند، که بهترین و محبوبترین چیزى که از این اندرز فرا مى گیرى ،


ترس از خداست و اکتفا به آنچه بر تو واجب ساخته و گرفتن شیوه اى که پیشینیانت ،


یعنى نیاکانت و نیکان خاندانت ، بدان کار کرده اند.


زیرا، آنان همواره در کار خود نظر مى کردند، همانگونه که تو باید نظر کنى


و به حال خود مى اندیشیدند، همان گونه که تو باید بیندیشى


تا سرانجام ، به جایى رسیدند که آنچه نیکى بود، بدان عمل کردند


و از انجام آنچه بدان مکلف نبودند، باز ایستادند.


پس اگر نفس تو از به کار بردن شیوه آنان سرباز مى زند


و مى خواهد خود حقایق را دریابد، چنانکه آنان دریافته بودند،


پس بکوش تا هر چه طلب مى کنى از روى فهم و علم باشد،


نه به ورطه شبهات افتادن و به بحث و جدل بیهوده پرداختن .


پیش از آنکه در این طریق نظر کنى


و قدم در آن نهى از خداى خود یارى بخواه


و براى توفیق یافتنت به او روى آور و از هر چه تو را به شبهه مى کشاند


یا به گمراهیت منجر مى شود،


احتراز کن و چون یقین کردى که دلت صفا یافت و خاشع شد


و اندیشه ات از پراکندگى برست و همه سعى تو منحصر در آن گردید،


آنگاه به آنچه در این وصیت براى تو، بوضوح ، بیان داشته ام ،


بنگر و اگر نتوانستى به آنچه دوست دارى ،


دست یابى و براى تو آسودگى نظر و اندیشه حاصل نیامد،


بدان که مانند شترى هستى که پیش پاى خود را نمى بیند


و در تاریکى گام برمى دارد.


کسى که به خطا مى رود و حق و باطل را به هم مى آمیزد،


طالب دین نیست و بهتر آن است که از رفتن باز ایستد.


اى فرزند، وصیت مرا نیکو دریاب


و بدان که مرگ در دست همان کسى است که زندگى در دست اوست


و آنکه مى آفریند، همان است که مى میراند و آنکه فناکننده است ،


همان است که باز مى گرداند و آنکه مبتلا کننده است همان است که شفا مى بخشد


و دنیا استقرار نیافته مگر بر آن حال که خداوند براى آن مقرر داشته ،


از نعمتها و آزمایشها و پاداش روز جزا یا امور دیگرى که


خواسته و ما را از آنها آگاهى نیست .


اگر درک بعضى از این امور بر تو دشوار آمد،


آن را به حساب نادانى خود گذار، زیرا تو در آغاز نادان آفریده شده اى ،


سپس ، دانا گردیده اى و چه بسیارند چیزهایى که تو نمى دانى و


اندیشه ات در آن حیران است و بصیرتت بدان راه نمى جوید،


ولى بعدها مى بینى و مى شناسى . پس چنگ در کسى زن که تو را آفریده است


و روزى داده و اندامى نیکو بخشیده و باید که پرستش تو خاص او باشد


و گرایش تو به او و ترس تو از او. و بدان اى فرزند،


که هیچکس از خدا خبر نداده ، آنسان ، که پیامبر ما (صلى الله علیه و آله ) خبر داده است .


پس بدان راضى شو، که او را پیشواى خود سازى و راه نجات را به رهبرى او پویى .


من در نصیحت تو قصور نکردم و آنسان ، که من در اندیشه تو هستم ،


تو خود در اندیشه خویش نیستى .


بدان ، اى فرزند، اگر پروردگارت را شریکى بود،


پیامبران او هم نزد تو مى آمدند و آثار پادشاهى و قدرت او را مى دیدى


و افعال و صفات او را مى شناختى .


ولى خداى تو آنگونه که خود خویشتن را وصف کرده ، خدایى است یکتا.


کسى در ملکش با او مخالفتى نکند، هرگز زوال نیابد و همواره خواهد بود.


پیش از هر چیز بوده است ، که او را آغازى نیست و بعد از هر چیز خواهد بود،


که او را نهایتى نیست .


فراتر از این است که پروردگاریش ثابت شود به دانستن و شناختن به دل یا به چشم .


چون این را دانستى ،


اکنون چنان کن که از چون تویى شایسته است با وجود خردى قدر و منزلتش


و اندک بودن تواناییش و فراوانى ناتوانیش و بسیارى نیازش به پروردگارش ،


در فرمانبردارى از او و ترس از عقوبت او و بیم از خشم او.


او تو را جز به نیکى فرمان ندهد و جز از زشتى باز ندارد.


اى فرزند، تو را آگاه کردم از دنیا و دگرگونیهایش و دست به دست گشتنهایش .


و تو را از آخرت خبر دادم و آنچه براى اهل آخرت در آنجا مهیا شده


و براى هر دو مثلهایى آوردم ، تا به آنها عبرت گیرى


و از آنها پیروى کنى . مثل کسانى که دنیا را به آزمون شناخته اند،


مثل جماعتى است از مسافران که در منزلگاهى قحطى زده و بى آب و گیاه منزل دارند


و از آنجا آهنگ جایى سبز و خرم و پر آب و گیاه نمایند.


اینان سختى راه و جدایى از دوستان و مشقت سفر


و ناگوارى غذا را به جان بخرند تا به آن سراى گشاده ،


که قرارگاه آنهاست ، برسند. پس ، آن همه رنجها را که در راه کشیده اند،


آسان شمارند و آن هزینه که کرده اند زیان نپندارند.


و برایشان چیزى خوشتر از آن نیست که به منزلگاهشان نزدیک کند


و به محل موعودشان درآورد. و مثل کسانى که فریب دنیا را خورده اند،


مثل جماعتى است که در منزلگاهى سبز و خرم و با نعمت بسیار بوده اند


و از آنجا به منزلگاهى خشک و بى آب و گیاه رخت افکنده اند.


پس براى آنان چیزى ناخوشایندتر و دشوارتر از جدایى از جایى که در آن بوده اند


و رسیدن به جایى که بدان رخت کشیده اند، نباشد.


اى فرزند، خود را در آنچه میان تو و دیگران است ،


ترازویى پندار. پس براى دیگران دوست بدار آنچه براى خود دوست مى دارى


و براى دیگران مخواه آنچه براى خود نمى خواهى و به کس ستم مکن


همانگونه که نخواهى که بر تو ستم کنند.


به دیگران نیکى کن ، همانگونه که خواهى که به تو نیکى کنند.


آنچه از دیگران زشت مى دارى از خود نیز زشت بدار. آنچه از مردم به تو مى رسد


و خشنودت مى سازد، سزاوار است که از تو نیز به مردم همان رسد.


آنچه نمى دانى مگوى ،


هر چند، آنچه مى دانى اندک باشد و آنچه نمى پسندى که به تو گویند،


تو نیز بر زبان میاور و بدان که خودپسندى ،


خلاف راه صواب است و آفت خرد آدمى . سخت بکوش ، ولى گنجور دیگران مباش .


و چون راه خویش یافتى ، به پیشگاه پروردگارت بیشتر خاشع باش .


و بدان ، که در برابر تو راهى است ، بس دراز و با مشقت بسیار.


پیمودن این راه را نیاز به طلب است ، به وجهى نیکو.


توشه برگیر بدان مقدار که تو را برساند، در عین سبک بودن پشتت از بار گران .


پس بیش از توان خویش بار بر پشت منه که سنگینى آن تو را بیازارد.


هرگاه مستمند بینوایى را یافتى که توشه ات را تا روز قیامت ببرد و


در آن روز که روز نیازمندى توست همه آن را به تو باز پس دهد،


چنین کسى را غنیمت بشمار و بار خود بر او نه و فراوانش مدد رسان ،


اکنون که بر او دست یافته اى ، بسا، روزى او را بطلبى و نیابى .


و نیز غنیمت بشمر کسى را که در زمان توانگریت از


تو وام مى طلبد تا در روز سختى به تو ادا کند.


و بدان ، که در برابر تو گردنه اى است بس دشوار.


کسى که بارش سبکتر باشد درگذر از آن ، نیکو حال تر از


کسى باشد که بارى گران بر دوش دارد.


و آنکه آهسته مى رود، از آنکه شتاب مى ورزد، بدحال تر بود.


جاى فرود آمدن از آن گردنه یا بهشت است یا دوزخ . پس ، پیش از فرود آمدنت ،


براى خود پیشروى فرست و منزلى مهیا کن . زیرا پس از مرگ ،


خشنود ساختن خداوند را وسیلتى نیست و راه بازگشت به دنیا بسته است .


و بدان ، که خداوندى که خزاین آسمانها و زمین به دست اوست ،


تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است


و از تو خواسته که از او بخواهى تا عطایت کند و از او آمرزش طلبى


تا بیامرزدت و میان تو و خود، هیچکس را حجاب قرار نداده و


تو را به کسى وانگذاشت که در نزد او شفاعتت کند و


اگر مرتکب گناهى شدى از توبه ات باز نداشت و در کیفرت شتاب نکرد.


و چون بازگشتى سرزنشت ننمود و در آن زمان ، که در خور رسوایى بودى ،


رسوایت نساخت و در قبول توبه بر تو سخت نگرفت و


به سبب گناهى که از تو سرزده به تنگنایت نیفکند و از رحمت خود نومیدت نساخت .


بلکه روى گردانیدن تو را از گناه ، حسنه شمرد. و گناه تو را یک بار کیفر دهد و


کار نیکت را ده بار جزا دهد. و باب توبه را به رویت بگشود.


چون ندایش دهى ، آوازت را مى شنود و اگر براز سخن گویى ،


آن را مى داند. پس حاجت به نزد او ببر و راز دل در نزد او بگشاى و


غم خود به نزد او شکوه نماى و از او چاره غمهایت را بخواه و


در کارهایت از او یارى بجوى و از خزاین رحمت او چیزى بطلب که


جز او را توان عطاى آن نباشد، چون افزونى در عمر و


سلامت در جسم و گشایش در روزى .


خداوند کلیدهاى خزاین خود را در دستان تو نهاده است ،


زیرا تو را رخصت داده که از او بخواهى و


هر زمان که بخواهى درهاى نعمتش را به دعا بگشایى و


ریزش باران رحمتش را طلب کنى . اگر تو را دیر اجابت فرمود، نومید مشو.


زیرا عطاى او بسته به قدر نیت باشد.


چه بسا در اجابت تاءخیر روا دارد تا پاداش سؤ ال کننده بزرگتر و


عطاى آرزومند، افزونتر گردد.


چه بسا چیزى را خواسته اى و تو را نداده اند،


ولى بهتر از آن را در این جهان یا در آن جهان به تو دهند.


یا صلاح تو در آن بوده که آن را از تو دریغ دارند.


چه بسا چیزى از خداوند طلبى که اگر ارزانیت دارد تباهى دین تو را سبب شود.


پس همواره از خداوند چیزى بخواه که نیکى آن برایت برجاى ماند و


رنج و مشقت آن از تو دور باشد. نه مال براى تو باقى ماند و نه ، تو براى مال باقى مانى .


و بدان ، که تو را براى آخرت آفریده اند، نه براى دنیا.


براى فنا آفریده اند، نه براى بقا و براى مرگ آفریده اند، نه براى زندگى .


در سرایى هستى ناپایدار که باید از آن رخت بربندى .


تنها روزى چند در آن خواهى زیست . راه تو راه آخرت است و تو شکار مرگ هستى .


مرگى که نه تو را از آن گریز است و نه گزیر.


در پى هر که باشد از دستش نهلد و خواه و ناخواه او را خواهد یافت .


از آن ترس ، که گرفتارت سازد و تو سرگرم گناه بوده باشى ،


به این امید که زان سپس ، توبه خواهى کرد. ولى مرگ میان تو و توبه ات حایل شود


و تو خود را تباه ساخته باشى .


اى فرزند، فراوان مرگ را یاد کن و هجوم ناگهانى آن را به خاطر داشته باش و


در اندیشه پیشامدهاى پس از مرگ باش . تا چون مرگ به سراغت آید، مهیاى آن شده ،


کمر خود را بسته باشى ، به گونه اى که فرا رسیدنش بناگهان مغلوبت نسازد.


زنهار، که فریب نخورى از دلبستگى دنیاداران به دنیا و کشاکش آنها بر سر دنیا.


زیرا خداوند تو را از آن خبر داده است و دنیا خود،


خویشتن را براى تو توصیف کرده است و


از بدیهاى خود پرده برگرفته است . دنیاطلبان چون سگانى هستند که بانگ مى کنند و


چون درندگانى هستند که بر سر طعمه از روى


خشم زوزه مى کشند و آنکه نیرومندتر است ،


آن را که ناتوان تر است ، مى خورد و آنکه بزرگتر است ، آن را که خردتر است ،


مغلوب مى سازد، ستورانى هستند برخى پاى بسته و


برخى رها شده که عقل خود را از دست داده اند و


رهسپار بیراهه اند. آنان را در بیابانى درشتناک و صعب رها کرده اند تا


گیاه آفت و زیان بچرند. شبانى ندارند که نگهداریشان کند و نه چراننده اى که بچراندشان .


دنیا به کوره راهشان مى راند و دیدگانشان را از فروغ چراغ هدایت محروم داشته .


سرگردان در بیراهه اند ولى غرق در نعمت . دنیا را پروردگار خویش گرفته اند.


دنیا آنها را به بازى گرفته و آنها نیز سرگرم بازى با دنیا شده اند و


آن سوى این جهان را به فراموشى سپرده اند.


اندکى بپاى تا پرده تاریکى به کنارى رود. گویى کجاوه ها رسیده اند و


آنکه مى شتابد به کاروان گذشتگان مى رسد. بدان ،


اى فرزند، کسى که مرکبش شب و روز باشد،


او را مى برند، هر چند به ظاهر ایستاده باشد و مسافت را طى مى کند،


هر چند، در امن و راحت غنوده باشد.


وبه یقین بدان تو به همه آرزوهای خود نخواهی رسید و


تا زمان مرگ بیشتر زنده نخواهی ماند


تو به همان راهى مى روى که پیشینیان تو مى رفتند.


پس ‍ در طلب دنیا، لختى مدارا کن و سهل گیر و در طلب معاش نیکو تلاش کن ،


زیرا چه بسا طلب که به نابودى سرمایه کشد.


زیرا چنان نیست که هر کس به طلب خیزد، روزیش دهند و


چنان نیست که هر کس در طلب نشتابد، محروم ماند.


نفس خود را گرامى دار از آلودگى به فرومایگى ،


هر چند تو را به آروزیت برساند.


زیرا آنچه از وجود خویش مایه مى گذارى دیگر به دستت نخواهد آمد.


بنده دیگرى مباش ، خداوندت آزاد آفریده است .


خیرى که جز به شر حاصل نشود، در آن چه فایدت؟


و آسایشى که جز به مشقت به دست نیاید، چگونه آسایشى است ؟


بپرهیز از اینکه مرکبهاى آزمندى تو را به آبشخور هلاکت برند.


اگر توانى صاحب نعمتى را میان خود و خداى خود قرار ندهى ،چنان کن .


زیرا تو بهره خویش خواهى یافت و سهم خود بر خواهى گرفت .


آن اندک که از سوى خداى سبحان به تو رسد بزرگتر و گرامیتر است از


بسیارى که از آفریدگانش رسد، هر چند، هر چه هست ، از اوست .


جبران آنچه به سبب خاموش ماندنت به دست نیاورده اى ،


آسانتر است از به دست آوردن آنچه به گفتن از دست داده اى .


نگهدارى آنچه در ظرف است ، بسته به محکمى بند آن است .


نگهدارى آنچه در دست دارى ،


براى من دوست داشتنى تر است از طلب آنچه در دست دیگرى است .


تلخى نومیدى بهتر است از دست طلب پیش مردمان دراز کردن .


پیشه ورى با پارسایى به از توانگرى آلوده به گناه .


آدمى بهتر از هر کس دیگر نگهبان راز خویش ‍ است .


بسا کسان که بکوشند و ندانند به سوى چه زیانى پیش مى تازند.


پرگو همواره یاوه سراست .


آنکه مى اندیشد، چشم بصیرتش ‍ بینا شود.


با نیکان بیامیز تا از آنان شمرده شوى . از بدان بپرهیز تا در شمار آنان نیایى .


بدترین خوردنیها چیزى است ، که حرام باشد. ستم بر ناتوان نکوهیده ترین ستم است .


جایى که مدارا، درشتى به حساب آید، درشتى ، مدارا شمرده شود.


بسا که دارو سبب مرگ شود و بسا دردا که خود دارو بود.


بسا کسا که در او امید نصیحتى نرود و نصیحتى نیکو کند و


کسى که از او نصیحت خواهند و خیانت کند.


زنهار از تکیه کردن به دیدار آروزها، که آرزو سرمایه کم خردان است .


عقل ، به یاد سپردن تجربه هاست .


بهترین تجربه تو تجربه اى است که تو را اندرزى باشد.


فرصت را غنیمت بشمار، پیش از آنکه غصه اى گلوگیر شود.


چنان نیست که هر که به طلب برخیزد به مقصود تواند رسید و


چنان نیست که هر چه از دست شود، دوباره ، بازگردد. از تبهکارى است ،


از دست نهادن زاد راه و تباه کردن آخرت .


هر کارى را عاقبتى است . آنچه تو را مقدر شده خواهد آمد.


بازرگان دستخوش خطر است .


بسا اندک که از بسیار بارورتر بود. در دوست فرومایه و یار بخیل فایدتى نیست .


سخت مکوش با زمانه چندانکه ، مرکب آن رام و مطیع توست و


تا سود بیشتر حاصل کنى ،


خطر را به جان مخر. زنهار از اینکه مرکب ستیزه جویى تو را از جاى برکند.


اگر دوستت پیوند از تو گسست ، پیوستن او را بر خود هموار سازد و


چون از تو رخ برتافت تو به لطف پیوند روى آور و چون بخل ورزید،


تو دست بخشش بگشاى و چون دورى گزید، تو نزدیک شو و چون درشتى نمود،


تو نرمى پیش آر و چون مرتکب خطایى شد، عذرش را بپذیر،


آنسان ، که گویى تو بنده او هستى و او ولى نعمت تو.


ولى مباد که اینها نه به جاى خود کنى یا با نااهلان نیکى کنى .


دشمن دوست را دوست خود مشمار که سبب دشمنى تو با دوست گردد.


وقتى که برادرت را اندرز مى دهى چه نیک و چه ناهنجار،


سخن از سر اخلاص گوى و خشم خود اندک اندک فرو خور که


من به شیرینى آن شربتى ننوشیده ام و پایانى گواراتر از آن ندیده ام .


با آنکه ، با تو درشتى کند، نرمى نماى تا او نیز با تو نرمى کند.


با دشمن خود احسان کن که آن شیرینترین دو پیروزى است ، انتقام و گذشت .


اگر از دوست خود گسستن خواهى ، جایى براى آشتى بگذار که


اگر روزى بازگشتن خواهد، تواند.


اگر کسى درباره تو گمان نیک برد،


تو نیز با کارهاى نیک خود گمانش را به حقیقت پیوند.


به اعتمادى که میان شماست ، حق دوستت را ضایع مکن ،


زیرا کسى که حق او را ضایع کنى ، دیگر دوست تو نخواهد بود.


با کسانت چنان کن که بى بهره ترین مردم از تو نباشند.


با کسى که از تو دورى مى جوید، دوستى مکن .


و نباید دوست تو در گسستن پیوند دوستى ،


دلیلى استوارتر از تو در پیوند دوستى داشته باشد.


و نباید انگیزه اش در بدى کردن به تو


از نیکى کردن به تو بیشتر باشد.


ستم آنکه بر تو ستم روا مى دارد در چشمت بزرگ نیاید،


زیرا در زیان تو و سود خود مى کوشد.


پاداش کسى که تو را شادمان مى سازد، بدى کردن به او نیست .


و بدان ، اى فرزند، که روزى بر دو گونه است


یکى آنکه تو آن را بطلبى و یکى آنکه او در طلب تو باشد


و اگر تو نزد او نروى او نزد تو آید.


چه زشت است فروتنى هنگام نیازمندى و درشتى به هنگام بى نیازى .


از دنیایت همان اندازه بهره توست که در آبادانى خانه آخرتت صرف مى کنى .


اگر آنچه از دست مى دهى ، سبب زارى کردن توست پس


به هر چه به دستت نیامده ، نیز، زارى کن . دلالت جوى از آنچه بوده بر آنچه نبوده ،


زیرا کارها به یکدیگر همانندند.


از آن کسان مباش که اندرز سودشان نکند، مگر آنگاه که در آزارشان مبالغت رود،


زیرا عاقلان به ادب بهره گیرند و به راه آیند و ستوران به زدن .


هر غم و اندوه را که بر تو روى آرد، به افسون شکیبایى و یقین نیکو، از خود دور ساز.


هر که عدالت را رها کرد به جور و ستم گرایید. دوست به منزله خویشاوند است .


و دوست حقیقى کسى است که در غیبت هم در دوستیش صادق باشد.


هوا و هوس شریک رنج و الم است . چه بسا بیگانه اى که خویشاوندتر از خویشاوند است ،


و چه بسا خویشاوندى که از بیگانه ، بیگانه تر است .


غریب کسى است که او را دوستى نباشد. هر که از حق تجاوز کند به تنگنا افتد.


هر کس به مقدار خویش بسنده کند قدر و منزلتش برایش باقى بماند.


استوارترین رشته پیوند، رشته پیوند میان تو و خداست . هر که در اندیشه تو نیست ،


دشمن توست . گاه نومید ماندن به منزله یافتن است هنگامى که طمع سبب هلاکت باشد.


نه هر خللى را به آشکارا توان دید و نه هر فرصتى به دست آید.


چه بسا بینا در راه ، به خطا رود و نابینا به مقصد رسد.


انجام دادن کارهاى بد را به تاءخیر انداز،


زیرا هر زمان که خواهى توانى بشتابى و به آن دست یابى .


بریدن از نادان ، همانند پیوستن به داناست . هر که از روزگار ایمن نشیند،


هم روزگار به او خیانت کند. هر که زمانه را ارج نهد، زمانه خوارش دارد.


نه چنان است که هر که تیرى افکند به هدف رسد. چون راءى سلطان دگرگون شود،


روزگار دگرگون گردد. پیش از قدم نهادن در راه بپرس که همراهت کیست و


پیش از گرفتن خانه بنگر که همسایه ات کیست . زنهار از گفتن سخن خنده آور،


هر چند، آن را از دیگرى حکایت کنى .


از راءى زدن با زنان بپرهیز،


زیرا ایشان را راءیى سست و عزمى ناتوان است .


زنان را روى پوشیده دار تا چشمشان به مردان نیفتد،


زیرا حجاب ، زنان را بیش از هر چیز از گزند نگه دارد.


خارج شدنشان از خانه بدتر نیست از اینکه کسى را که


به او اطمینان ندارى به خانه در آورى .


اگر توانى کارى کنى که جز تو را نشناسد چنان کن و کارى را که برون از توان اوست ،


به او مسپار، زیرا زن چون گل ظریف است ، نه پهلوان خشن .


گرامى داشتنش را از حد مگذران و او را به طمع مینداز،


چندان که دیگرى را شفاعت کند. زنهار از رشک بردن و غیرت نمودن نابجا،


زیرا سبب مى شود که زن درستکار به نادرستى افتد و


زنى را که به عفت آراسته است به تردید کشاند.


براى هر یک از خادمانت وظیفه اى معین کن که به انجام آن پردازد


و هر یک ، کار تو را به عهده آن دیگر نیندازد. عشیره خود را گرامى دار،


که ایشان بالهاى تو هستند که به آن مى پرى و اصل و ریشه تواند که بدان بازمى گردى


و دست تو هستند که به آن حمله مى آورى .


دین و دنیایت را به خدا مى سپارم و از او بهترین سرنوشت را براى تو مى طلبم ،


هم اکنون و هم در آینده ، هم در دنیا و هم در آخرت . والسلام...


************************************************************


**************************************************************


نگاهی تفسیری به وصیت نامه امام و تربیت در کلام امیر مومنان



تأمل در اهتمام دین اسلام به همه ابعاد وجودی انسان از جمله روح و جسم ،


فطرت و عقل، توجه ویژه آن به بلوغ فکری و رشد انسان و 


تربیت و تزکیه او، و ارائه برنامه‌ای فراگیرتر از مکاتب بشری،


به غنای واقعی آن می‌توان پی‌برد؛ چنان که خداوند تزکیه را 


جزء اهداف اصلی بعثت پیغمبر خود و انسان را موجودی توانا و مسئول می‌داند.


تربیت باید مایه دینی بیابد تا ناقص و صوری و بی‌دوام نماند و 


بتواند خُلق و سیرت افراد و اعتماد و ایمان و باور آنها را اصلاح و تکمیل کند.


کار عمده تربیت اسلامی این است که آدمی را به ماهیت وجودی و 


هدف خلقت خود آگاه سازد تا با تکیه بر عقل و مقتضای فطرتش بر


اساس راه و روشی حرکت کند که برای او تبیین شده است. در


روش الگویی که بیشتر صورت رفتاری مطرح است و غالباً بر


اساس فطرت انسان تدوین یافته، نقش مؤثر الگویی رسول اعظم(ص) و


ائمه اطهار(ع) برای خانواده‌‌ها به عنوان الگوهای مجسّم و


علمای عامل بر مبنای همان ویژگی‌ها، درخور توجه است. 



از آن جا که اسلام، دین آگاهی بخش و هدایت است و در


تمام راه کارهایش پیشگیری را بر درمان مقدم می‌شمرد، 


روش کنترل و پیشگیری به ویژه در بعد تربیتی از دوران کودکی در


اجتماع انسانی و خانواده را بسیار مهم دانسته، بر آن تأکید می‌ورزد.


پس از آن، روش موعظه و تذکر به عنوان غذای روح و لازمه فطری بشر و


سپس محبت و مدارا که به مثابه اکسیر جان انسان‌ها و


با طبع بشر سازگار است و روش‌های عبرت آمیز، 


بصیرت آفرینی و تشویق و تنبیه (عفو و تغافل) مورد اهتمام قرار گرفته است


روش الگوبرداری



بررسی شیوه‌های تربیتی از منظر اسلامی اهمیت ویژه‌ای دارد.


تربیت آن گاه به بار می‌نشیند که اصول تربیتی آن در


قالب شیوه‌های درستی به اجرا در اید. یکی از آن روش‌ها،


الگوبرداری برحسب نیاز فطری انسان و همانند سازی و الگوپذیری از


همان زمان کودکی است، ولی هرم این الگو هر چه مناسب‌تر و


کامل‌تر باشد، آدمی را در راه رسیدن به کمال مطلوب بیشتر یاری می‌رساند


. از دیدگاه امام علی(ع) تأسّی به اسوه‌های حسنه،


نقش مهمی در رشد و تعالی انسان‌ها ایفا می‌کند:



«و اقتدوا بهدی نبیکم أفضل الهدی و استنّوا بسنّتهِ فإنّها أهْدَی السنن ؛ 


به سیرت پیامبرتان اقتدا کنید که برترین سیرت است و


به سنّت او باشید که هدایت کننده‌ترین سنّت‌هاست».

آن حضرت در جای دیگر،


از تأسّی و اقتدای خویش به حضرت رسول اعظم(ص) سخن می‌گوید: 



«و لقد کنت اتبعُهُُ اتباع الفصیل أثر أمّه یرفع لی فی کلّ یوم 


من أخلاقه علماً یأمرنی بالاقتداء بِهِ؛


و من در پی او بودم، چنان که بچه شتر در پی مادر است.


هر روز برای من از اخلاق خود نشانه‌ای بر پا می‌داشت


و مرا به پیروی آن می‌گماشت».

امیر علم و بیان مولا علی(ع) در سخنی دیگر


نقش الگوپردازی و الگوپذیری از معصومان(ع) و لزوم پیروی از


ایشان را در ابعاد والای تربیتی چنین بیان می‌فرمایند:



«به خاندان پیامبرتان بنگرید، بدان سو که می‌روند،


بروید و پی آنان را بگیرید که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کرد


و به هلاکتتان باز نخواهند آورد. 


اگر ایستادند، بایستید و اگر برخاستند، برخیزید. 


بر ایشان پیشی مگیرید که گمراه می‌شوید و از آنان پس نمانید که تباه گردید».



اسلام چون به نقش مهم و سازنده الگوها و اسوه‌های حسنه در


تربیت افراد، واقف بوده است، به افراد ممتاز که


دارای موقعیت خاص اجتماعی هستند و می‌توانند برای


سایرین الگو و سرمشق باشند، سفارش می‌کند که قبلاً سیره و رفتار خودشان را 


اصلاح کنند؛ زیرا نقش الگودهی در تربیت در


زمان غیبت بر عهده آنان است. از این رو،


آنان باید متخلّق به اخلاق معصومان(ع) باشند و با ارائه صحیح مسیر تربیتی،


انسان‌ها را در پرورش روح و جان خود یاری رسانند و


به مقابله با لغزش‌های فکری و علمی و ناهمسویی در قول و عمل خود برخیزند.



مولا علی(ع) می‌فرماید: 



«هر کس که خودش را در منصب پیشوایی و رهبری مردم قرار داد،


لازم است قبل از تعلیم دیگران، نفس خودش را اصلاح کند و 


باید تأدیب او به وسیله رفتارش، قبل از تأدیب با زبانش باشد.


کسی که معلم و تأدیب‌کننده نفس خویش باشد، 


شایسته‌تر به احترام است از معلم و تأدیب‌کننده دیگران».



در جای دیگری آن حضرت می‌فرماید:



«ای مردم! به خدا قسم من شما را به طاعتی بر نمی‌انگیزم، 


جز اینکه خود پیش از شما به گزاردن آن برمی‌خیزم و


شما را از معصیتی باز نمی‌دارم، جز اینکه پیش از شما آن را فرو می‌گذارم».



روش پیشگیری و کنترل


رفتار و کردار انسان، متأثر از اوضاع محیطی مثل زمان و مکان و 


عوامل اجتماعی مثل دوستان و نزدیکان در معرض تغییر و تحوّل است.


بنابراین در تربیت افراد، باید نهاد آنها را نیز به دست گرفت تا در


معرض آسیب‌های گوناگون اجتماعی قرار نگیرند. کودکی که در


دامان پر مهر خانواده‌ای پرورش یافته که خود متخلّق به مبانی دینی و


آشنا به فنون تربیت اسلامی بوده، در سنین بالاتر که غالباً به دور از


چشم والدین و معلم به انتخاب دوست و همنشین می‌پردازد، کمتر در


معرض آسیب‌ها و انحرافات اجتماعی قرار می‌گیرد و


نقش نظارتی خانواده را نیز بر خود می‌پذیرد.


پس اسلام، پیشگیری در تربیت را به عنوان سازنده‌ترین شیوه کنترل افراد،


بر درمان آن مقدم می‌داند و امام علی(ع) از آن به عنوان


امری لازم در مسیر تربیت و رشد انسان‌ها یاد می‌کند و


خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) درباره فلسفه تربیتش در نوجوانی می‌فرماید:



«قلب نوجوان، چون زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر


بذری است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم،


پیش از اینکه دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگری مشغول شود تا 


به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه زحمت آزمون آن را 


کشیده و تو را از تلاش و یافتن بی‌نیاز ساخته‌اند».


صد هزاران دام و دانه است ای خدا

ما چو مرغان حریص بینوا

دم به دم ما بسته دام توایم

هر یکی گر باز و سیمرغی شویم

چشم باز و گوش باز و دام پیش

سوی دامی می‌پرد با پر خویش



روش موعظه و تذکر

یکی از شیوه‌های تربیت و هدایت، موعظه حسنه و تذکّر بجاست که


نیاز فطری انسان است و بدون آن، دل به شرار غفلت و


ضلالت دچار می‌شود و می‌میرد. به فرموده امام علی(ع):

«الموعظةُ جلاءُ القلوبِ و صقالُ النفوس؛ موعظه، جلا دهنده قلب‌ها


و روشنی بخش جان‌‌هاست».

روش نیکوی موعظه و تذکّر در قرآن کریم نیز بعد از


حکمت مورد تأکید قرار گرفته است؛ چنان که خداوند خطاب به


پیامبر خود در راه ابلاغ رسالت فرمود: )


ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ... (


  ؛ «ای پیامبر! مردم را به راه خدا با کلام حکمت‌بار و


موعظه حسنه دعوت کن و با آنها به بهترین شیوه، سخن بگو».

تذکّر و یادآوری نعمت‌ها و تکالیف ابتدا در حق خود و


آن گاه در حق دیگران، از آن رو لازم است که در طریق معرفت و


رشد یا درمان باشد و غفلت‌ها را از دلمان در مسیر نورانی تربیت بزداید.

امیرمؤمنان(ع) ندای وعظ آمیز پیامبران را چنین می‌داند:


« پس خدای تعالی پیامبران خود ر برانگیخت و ایشان را


پی در پی فرستاد تا عهد و پیمان خداوند را که فطری آنان بود،


بطلبند و نعمت‌های فراموش شده را یادآوری و از


راه تبلیغ با ایشان گفتگو کنند و عقل‌ها را از زیر غبار ضلالت و


غفلت بیرون آورند و به کار اندازند».


شیوه امام علی(ع) در سفر و حضر، و در دوران زمامداری و


خانه‌نشینی‌اش، همین بود که جاهلان را از راه وعظ و نصیحت و تذکّر،


هدایت و تربیت می‌کرد و طاغیان سرکش را از راه مبارزه و



تهدید و تنبیه بیدار می‌ساخت و تأکید می‌فرمود:


«إن للقلوب شهوة و اقبالاً و ادباراً فأتوها من قبل شهوتها و


اقبالها فانّ القلوب إذا أکره عمی؛


دل‌ها را روی کردن و پشت کردنی است؛ پس دل‌ها را


آن گاه به کار وادارید که بخواهند؛


زیرا اگر دل را به اجبار به کاری واداری، کور می‌گردد».

یکی از راه‌های موعظه و تذکّر، عبرت است.


عبرت، حالتی است که در اثر برخورد با اموری به انسان دست می‌دهد و


به خودی خود یک روش نیست، بلکه یک پیامد شیرین تربیتی است.


لکن با توجه به عامل ایجاد کننده این حالت، می‌توان آن را


روش نامید و اظهار داشت که حالت تربیتی عبرت به دو طریق پدید می‌اید:

1. گاهی خود فرد با خواندن جریانات تاریخی یا دیدن طبیعت و


آثار به جای مانده از گذشتگان به این حالت می‌رسد.

2. گاهی دیگران زمینه‌ها و مقدمات به وجود آمدن چنان حالتی را


برای فرد فراهم می‌کنند؛ مثلا مربی با هدف عبرت آموزی،


تربیت آموزان خود را به دیدن برج و بارو‌ها،


کاخ‌های سلطنتی، مقابر و زیارتگاه‌ها می‌برد که در


این صورت کار او «روش تربیتی» است.

به عامل و طریق اول، «عبرت گیری یا عبرت پذیری»


و به عامل دوم، «عبرت‌دهی یا عبرت‌آموزی» می‌گوییم.

امیرمؤمنان حضرت علی(ع) در تربیت فرزند خویش امام حسن مجتبی(ع)،


از روش و عامل دوم استفاده برد و در نامه‌ای خطاب به ایشان فرمود:

«ای پسرم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش و


نابودی و دست به دست گردیدنش، آگاه کردم و از آخرت و


آنچه برای انسان‌ها در آنجا فراهم است، آگاه ساختم و برای تو از


هر دو مثال زدم تا به آن پندپذیری و بر اساس آن در زندگی گام برداری».


در این سخن،حضرت علی(ع) متذکّر می‌شوند که


ای فرزندم! من، اخبار را برای تو گفتم و نشانه‌ها را نیز بیان کردم و


راه را نشان دادم. حال تو باید خود پندگیری و مسیر زندگی را


بر اساس آن بپیمایی.

تأکید بر عبرت در مسیر موعظه و تذکّر به مثابه یک روش


ایده‌آل تربیتی، به دلیل پیامد‌های مطلوب و شایسته‌ای است که در تربیت دارد.


این پیامد‌ها از دیدگاه امام علی(ع) در نهج‌البلاغه بدین قرارند:

1. عبرت، کلید بصیرت است؛


زیرا «مَنْ اعتبر أبصر و مَنْ أبصر فَهِمَ و مَنْ فَهِمَ عَلِمَ؛


کسی که عبرت آموزد آگاهی یابد و کسی که آگاهی یابد،


می‌فهمد و آنکه بفهمد، دانش آموخته است».



سخن اصلی در این کلام، آن است که تفکر زمینه‌ساز عبرت است و

عبرت، زمینه بصیرت را فراهم می‌آورد.


در حقیقت، در مسیر تربیت، زمانی انسانی به بینش و بصیرت می‌رسد که


به شنیدن اکتفا نکند، بلکه در شنیده‌ها، اندیشه کند و با دقت به امور بنگرد.


نتیجه این اندیشه و دقت نظر، همان عبرتی است که در


تصمیم‌گیری‌ها و رفتار انسان مؤثر خواهد بود.

2. عبرت، عامل انتقال تجارب است.


انسان‌ها در طول زندگی سعی می‌کنند هر امری را


حداقل یک بار تجربه کنند و یک خطا را چند بار مرتکب نشوند.


خردمندان در تلاش هستند که آن یک خطا را هم که دیگران تجربه کرده‌اند،


اصلاً مرتکب نشوند و در واقع سعی در بهره‌مندی از تجارب دیگران دارند:


«إنّما العاقل مَنْ وَعَظته التّجاربُ؛ همانا عاقل، کسی است که تجربه‌ها او را پند دهند».


همچنین امیرمؤمنان(ع) در وصیتی به فرزند خویش امام حسن مجتبی(ع) می‌فرمایند:


«ای بُنی إنّی و إنْ لم أکُنْ عُمِّرتُ عُمُرَ مَنْ کانَ قَبْلی فَقَدْ نَظَرْتُ فی أعمالِهِمْ ...؛


ای پسرم! اگر چه من به اندازه همه کسانی که پیش از من می‌زیسته‌اند،


عمر نکردم، اما در کردار آنها نظر افکندم و در اخبارشان اندیشیدم و


در آثارشان سیر کردم؛ تا بدان جا که همانند یکی از آنها شدم؛


بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسید،


با همه آنها از اول تا آخر بوده‌‌ام.


پس من قسمت زلال و مصفّای زندگی آنان را از بخش کدر و


تاریک آن بازشناختم و سود و زیانش را دانستم.


از میان تمام آنها، قسمت‌های مهم و برگزیده را برایت خلاصه کردم و


از بین همه آنها زیبایش را برایت برگزیدم و ناشناخته‌های آن را از تو دور کردم».

بر اساس این کلام گهر بار امام علی(ع)، تجربه اندوزی از


سرگذشت دیگران، بهره‌مندی از حاصل عمر آنهاست.


گویا انسان، عمری به درازای همه آنها داشته است،


با این تفاوت که خطاهای آنان را مرتکب نشده است.


نکته دیگری که در سخن امام علی(ع) مشهود است،


وظیفه‌ای است که ایشان برای مربی ترسیم می‌کند و آن،


این است که وی باید تجربیات خود و دیگران را جمع آوری،


تلخیص و تنقیح کند و آن را به طور صریح و


دسته‌بندی شده، در اختیار تربیت آموز قرار دهد.

3. عبرت، عامل بازداری از خطاست؛


زیرا همواره انسان در سایه عبرت به رشد و کمال می‌‌رسد


و به راه درست هدایت می‌شود.


عبرت به منزله چراغ‌هایی است که راه صحیح زندگی را نشان می‌دهد:

«الاعتبارُ یقودُ إلی الرُّشد؛

عبرت گرفتن، انسان را به سوی راه صواب و درست می‌کشاند».

ثمره این هدایتگری نیز دوری از خطاست:

«الاعتبارُ یثْمَرُ العصمة؛ میوه عبرت گرفتن، نگاهداری است».

4. عبرت چراغ راه اینده است؛ زیرا


«و لو اعتبرتَ بما مَضی حفظت ما بَقی؛


اگر از آنچه گذشته است عبرت بگیری،


آنچه را که باقی است، حفظ خواهی کرد»؛


زیرا تاریخ تکرار پذیر است:


همواره قومی می‌رود و قومی دیگر جایگزین می‌شود.


اختلاف حوادث و رویدادهای تاریخی، در جزئیات آنهاست.


انسان‌های عاقل و عبرت‌گیر، می‌توانند با موازنه و مقایسه این پدیده‌ها و


بررسی اسباب و عوامل آنها، پیامد‌ها و نتایج آنها را پیش‌بینی و


تصمیم درست و متناسب را در هر مورد اتخاذ کنند.


امام علی(ع) در نامه خویش به حارث هَمْدانی به این نکته اشاره فرموده است:

«از حوادث گذشته دنیا برای باقی مانده آن عبرت‌گیر؛


چرا که بعضی از آنها شبیه بعضی دیگر است و


پایانش به ابتدای آن می‌پیوندد و در هر حال، تمام آن گذرا و ناپایدار است».

ب توجه به تاریخ نیز می‌توان بصیرتی راهگشا در


مسیر تربیت افراد فراهم کرد؛ بصیرتی که به تحولات عمیق در


زندگی و رفتار فرد منجر می‌شود و از غفلت به آگاهی و


از غرور به شعور برساند؛


چنان که علی(ع) برای ادامه مسیر تربیت، امام حسن(ع) را


به عبرت‌آموزی از سرنوشت دیگران در طول تاریخ توصیه می‌کند و می‌فرماید:

«و سر فی دیارهم و آثارهم فانظر فیما فعلوا و


عما انتقلوا و این حلوا و نزلوا؛


در دل تاریخ گذر کن و از میان راه‌های رفته و نرفته‌اش بگذر


و آثار به جای مانده‌اش را بنگر و ببین که مردمان آن،


چه کردند و چه با خود بردند و ...».


روش محبّت و مدارا

محبّت، اساس و رکن دین است و دین بر پایه آن به


دل‌ها رسوخ کرده و راسخ مانده است.


شیوه محبّت و مدارا در سراسر زندگی انسان‌ها، درس آموز و


روشی مطلوب و ایده‌آل در مسیر تربیت اسلامی است که


هم جاذبه در افراد می‌آفریند و هم انگیزه؛ تا از تلاطم و


پراکندگی، انسان‌ها را به اتفاق و اجتماع بر


محور دین سوق دهد و فرهنگ دینی رواج یابد.

از آنجا که محبّت با سرشت و فطرت آدمی سازگار است و


پذیرش آن از ناحیه درون و به دور از هیچ تحمیلی است،


باید مربیان تربیتی به ویژه خانواده‌ها برای جذب فرزندان و


جلوگیری از انحراف آنان بدان متوسل شوند و آگاه باشند که


اگر جام محبّت در خانواده‌ها لبریز باشد، فرزندان کمتر به


ناهنجاری‌های جامعه تن می‌دهند. در


شیوه تربیتی امام علی(ع) به نهایت بعد عاطفی آن حضرت در


برابر فرزندانش برمی‌خوریم؛ از جمله آنگاه که به


امام حسن مجتبی(ع) در بیان وصایای خود چنین خطاب می‌کند:

«فرزندم! تو را دیدم که پاره تن من بلکه همه جان منی؛


آن گونه که اگر آسیبی به تو رسد، به من رسیده است و


اگر مرگ به سراغ تو اید، زندگی مرا گرفته است.


پس کار تو را کار خود شمردم و نامه‌ای برای تو نوشتم تا تو را


در سختی‌های زندگی رهنمون باشد، من زنده باشم یا نباشم».


بنابراین طبق فرمایش و سیره امام علی(ع)، برای


تربیت فرزند لازم است که با مدارا، ابتدا شفقت و


دلسوزی و مهربانی خود را به اثبات رسانیم و این شیوه را در


سطح گسترده برای همه در پیش بگیریم.


آن امام همام در تربیت افراد جامعه نیز به اصل تألیف قلوب و


محبّت و مدارا بسیار توجه می‌کرد و بر اشاعه آن تآکید می‌فرمود:

«قلوب الرجال حشیة فمن تألفها اقبلت علیه؛ دل‌های مردم وحشی (پراکنده) است.


به کسی روی می‌آورند که با آنها خوش‌رویی (محبت و مدارا) کند».


عفو و تغافل، تنبیه و تشویق

یکی از روش‌های تربیتی دین اسلام، تمسّک به

عفو و تغافل و تنبیه و تشویق افراد است که در

 باب برتری هر یک از ملاک‌ها، بحث‌ها و گفتار‌های بسیار وجود دارد.

 چون انسان جایز الخطاست و مصون از اشتباه و خطا نیست،

 اگر در مسیر دچار سهوی شود، نباید چنان مورد عتاب و

خطاب قرار گیرد که از ادامه راه بازماند و از خود باوری و

 اعتماد به نفس فاصله بگیرد. اما باید در مسیر تربیت فرزندان در

 خانواده‌ها و افراد در جامعه، معیار و میزان تنبیه و

 تشویق به خوبی شناخته و مراعات شود؛

چنان که ائمه اطهار(ع) با شناختی که از نهاد افراد و

 قابلیت‌هایشان داشتند، به این مهم یعنی تقدم عفو و تشویق بر تنبیه و

 مجازات مبادرت می‌ورزیدند.

امام علی(ع) در دستگاه عدالت خود هر دوی آنها یعنی مهر و قهر،

و شمشیر تیز عدالت و زبان رأفتش را نیز در جای مناسب به کار می‌بست.

 در عین حال در مسیر تربیت و پرورش فکری و اخلاقی افراد،

به سان پیامبر اعظم(ص) از حقوق خود و جسارت‌های افراد در

 اوج قدرت می‌گذشت و ناسزای معاندان جاهل را به

 جای اینکه به محکمه قضاوت بکشاند، با خود به مسجد می‌برد و

 صمیمانه از خدا برای چنین افرادی طلب مغفرت، و

 برای هدایت ایشان دعا می‌کرد. آن حضرت برای بیداری و

 هوشیاری مربیان در مسیر تربیت افراد، خطاب به امام حسن مجتبی(ع) می‌فرماید:

« پس اگر یکی از شما مرتکب خطایی شد، عفو و تغافل همراه با

توازن و به تناسب خطا، از تنبیه و زدن فرد ـ

البته برای کسی که عاقل است ـ بهتر و برتر است».

البته آن حضرت برای تعدیل در برخوردها با این اعتقاد که

 گاهی، بخشیدن یک فرد تبهکار برای فرد و جامعه مضر و فساد آور است،

 به تعیین حدود و مرزهای تشویق و تنبیه متربّیان پرداخته، فرمودند:

«نباید نیکوکار و بدکار نزد تو به یک پایه باشند که آن،

نیکوکاران را در نیکویی بی‌رغبت سازد و بدکاران را به

 بدی کردن وا می‌دارد. پس هر یک از ایشان را به آنچه عمل کرده است، جزا بده».

نکته شایان توجه دیگر در این روش آن است که حضرت علی(ع) بر

 اساس کرامتی که برای انسان‌ها قائل بودند،

 همواره تأکید می‌کردند که با انسان خطاکار در مرحله اول از

 روی رأفت و کرامت رفتار کنید و به منظور بیداری و

 تحرّک انسان‌ها بر اساس همان غیرت و روح کرامتش وارد عمل شوید؛

 چنان که خود در خطاب به تمام وجدان‌های خفته می‌فرماید:

«بزرگوارتر از آن باش که به پستی دنیا تن دهی؛

 هر چند تو را به مقصود برساند؛

 زیرا نمی‌توانی در برابر آنچه از شخصیت خود که در این

 راه از دست می‌دهی، جایگزینی به دست آوری.

 بنده دیگری مباش؛ در حالی که خدایت آزاد آفریده است».

به راستی، خداوند برای حفظ کرامت انسان‌ها،

آنان را از هر گونه هدف و روشی که به کرامتش لطمه بخورد،

 بازداشته و از این رو، می‌بینیم که حضرت علی(ع)

 بدین طریق به افراد منزلت می‌بخشید و آنها را با اعتماد به نفس و

مسئولیت پذیری به تربیت خودشان وامی‌داشت تا

ضمن حفظ عزّت و کرامت خود، به سراغ تخلّفی نروند و

 به عجز کشیده نشوند؛ بلکه متوجه شخصیت کریمانه خویش باشند و در

 سایه‌سار آن از پستی‌های گناه به بلندای قلّه تقوا پناه آورند.


نتیجه


1. هر یک از روش‌های مذکور در تعلیم و تربیت اسلامی برای هر

 فردی تعریف و جایگاه خاصی می‌یابد که

خداوند متعال و پیامبر اعظم(ص) و ائمه هدی(ع) همه این روش‌ها

و راه‌ها را در مقام بیان و عمل به ما نشان داده‌اند.

2. چگونگی تطبیق شرایط و مقتضیات افراد به تناسب شاخصه‌های مذکور

 و نیازمند درک ظرفیت‌ها در افراد است و فهم این امر بر

 عهده مربیان از جمله پدر، مادر و معلم است که

 بر اساس توانایی و درایت خاص، با شناخت توانایی‌های افراد و

 متناسب با محور‌های عملی راه کارهای بیان شده، وارد عرصه عمل می‌شوند.

3. در کاربرد روش‌ها در مسیر تربیت اسلامی، حتماً باید به

 مسئله کرامت و شخصیت انسان‌ها توجه و تعدیل در برخوردها اعمال شود.



************************************************************

پی نوشت:

این نامه کامل و واقعا توصیف ناپذیر را با یک بار مطالعه نمیشه کاملا درک کرد و

باید چند بار و در بهترین زمان حال روحی و معنوی و فراغت خواند ...

صد البته که تربیت امام حسن قبل از این نامه به شکلی بود که

اگر این نامه را هم امام برای ایشان نمی نوشت باز هم در

رفتار و کردار ایشان بعنوان امام معصوم خطایی دیده نمیشد

پس با کمی تامل میتوان فهمید که این نامه را امام علی برای ایشان نوشته اند تا

دیگران در مقام گوش کننده از این وصیت گرانبها استفاده کنند

بدون شک تامل و رعایت توصیه های این امام همام میتواند راهگشای

کامل حل مشکلات مادی و معنوی هر کسی باشد که راه را گم کرده است....


در پناه حق باشید...مدیر وبلاگ


سائلی بی دست و پایم ...راه را گم کرده ام

عبد کوی شاه عشقم...شاه را گم کرده ام

بس که دوری جستم از این بارگاه باصفا...

صاحب در گاه را گم کرده ام...

*********************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰




یکی از یاران پرهیزکار امام (ع) به نام همام گفت:

 ای امیرمومنان پرهیزکاران را برای من آن چنان توصیف کن گویا آنان را با چشم می‏نگرم.

 امام (ع) در پاسخ او درنگی کرد و فرمود:

 (ای همام! از خدا بترس و نیکوکار باش که خداوند با پرهیزکاران و نیکوکاران است)

 اما همام دست بردار نبود و اصرار ورزید، تا آنکه امام (ع) تصمیم گرفت

 صفات پرهیزکاران را بیان فرماید.

پس خدا را سپاس و ثنا گفت، و بر پیامبرش درود فرستاد، و فرمود)

سیمای پرهیزکاران

پس از ستایش پروردگار! همانا خداوند سبحان پدیده‏ ها را در حالی آفرید

که از اطاعتشان بی‏ نیاز، و از نافرمانی آنان در امان بود،

 زیرا نه معصیت گناهکاران به خدا زیانی می‏رسانند و نه اطاعت مومنان برای او سودی دارد،

روزی بندگان را تقسیم، و هر کدام را در جایگاه خویش قرار داد،

 اما پرهیزکاران! در دنیا دارای فضیلت‏های برترند، سخنانشان راست،

پوشش آنان میانه ‏روی، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنی است،

 چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده می‏پوشانند،

و گوشهای خود را وقف دانش سودمند کرده ‏اند،

 و در روزگار سختی و گشایش حالشان یکسان است،

و اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدر فرمود، روح آنان حتی به اندازه

برهم زدن چشم، در بدنها قرار نمی‏گرفت، از شوق دیدار بهشت، و از ترس عذاب جهنم،


 خدا در جانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند.

بهشت برای آنان چنان است که گویی آن را دیده و در نعمتهای آن بسر می‏برند،

 و جهنم را چنان باور دارند که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتارند


دلهای پرهیزکاران اندوهگین، و مردم از آزارشان در امان، تنهایشان فربه نبوده،

 و درخواستهایشان اندک، و عفیف و پاکدامنند.

در روزگار کوتاه دنیا صبر کرده تا آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند،

 تجارتی پرسود که پروردگارشان فراهم فرمود
، دنیا می‏خواست آنها را بفریبد اما عزم دنیا نکردند،

 می‏خواست آنها را اسیر خود گرداند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند.


 شب پرهیزکاران
 
پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می‏خوانند،

 با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را می‏یابند،

 وقتی به آیه‏ ای برسند که تشویقی در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روی آورند،

و با جان پرشوق در آن خیره شوند، و گمان می‏برند که نعمتهای بهشت در برابر دیدگانشان قرار داد

 و هرگاه به آیه‏ای می‏رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن می‏سپارند، و گویا صدای

برهم خوردن شعله‏ های آتش، در گوششان طنین ‏افکن است،


 پس قامت به شکل رکوع خم کرده، پیشانی و دست و پا بر خاک مالیده،

 و از خدا آزادی خود از آتش جهنم را می‏طلبند.

روز پرهیزکاران پرهیزکاران در روز، دانشمندانی بردبار، و نیکوکارانی باتقوا هستند

 که ترس الهی آنان را چونان تیر تراشیده لاغر کرده است،

کسی که به آنها می‏نگرد می‏پندارد که بیمارند اما آنان را بیماری نیست،

و می‏گوید، مردم در اشتباهند!

 در صورتیکه آشفتگی ظاهرشان از امری بزرگ است.

از اعمال اندک خود خشنود نیستند، و اعمال زیاد خود را بسیار نمی‏شمارند،

 نفس خود را متهم می‏کنند،

 و از کردار خود ترسناکند، هرگاه یکی از آنان را بستایند،

 از آنچه در تعریف او گفته شد در هراس افتاده می‏گوید: (من خود را از دیگران بهتر می‏شناسم

 و خدای من، مرا بهتر از من می‏شناسد، بار خدایا، مرا بر آنچه می‏گویند محاکمه نفرما،

 و بهتر از آن قرارم ده که می‏گویند، و گناهانی که نمی‏دانند بیامرز.)

نشانه‏ های پرهیزکاران
 
و از نشانه‏های یکی از پرهیزکاران این است که او را اینگونه می‏بینی، در دینداری نیرومند،

نرمخو و دوراندیش، دارای ایمانی پر از یقین، حریص در کسب دانش، و با داشتن علم بردبار،

 و در توانگری میانه‏ رو، در عبادت فروتن، و آراسته در تهیدستی، در سختی‏ها بردبار،

در جستجوی کسب حلال، در راه هدایت شادمان، پرهیزکننده از طمع ‏ورزی، می‏باشد،

اعمال نیکو انجام می‏دهد و ترسان است،

 روز را به شب می‏رساند با سپاسگزاری، و شب را به روز می‏ آورد با یاد خدا،

شب می‏خوابد اما ترسان، و برمی‏خیزد شادمان، ترس برای اینکه دچار غفلت نشود،

 و شادمانی برای فضل و رحمتی که به او رسیده است.

 اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش می‏کند،

 روشنی چشم پرهیزکار در چیزی قرار دارد که جاودانه است،

 و آنچه را ترک می‏کند که پایدار نیست،

 بردباری را با علم، و سخن را با عمل، درمی‏ آمیزد پرهیزگار را می‏بینی که:

 آرزویش نزدیک، لغزشهایش اندک، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراکش کم،

 کارش آسان، دینش حفظ شده، شهوتش مرده، خشمش فرو خورده است. مردم

به خیرش امیدوار،

 و از آزارش در امانند، اگر در بیخبران باشد نامش در گروه یادآو
ران

 خدا ثبت می‏گردد، و اگر در یادآوران باشد نامش در گروه بیخبران نوشته نمی‏شود،

 ستمکار خود را عفو می‏کند، به آنکه محرومش ساخته می‏بخشد،

 آن کس که با او بریده می‏پیوندد، از سخن زشت دور، و گفتارش نرم،

 بدیهای او پنهان و کار نیکش آشکار است. نیکی‏های او به همه رسیده،

و آزار او به کسی نمی‏رسد.

در سختی‏ها آرام، و در ناگواریها بردبار و در خوشیها سپاسگزار است،

 به آنکه دشمن دارد ستم نکند، و نسبت به آنکه دوست دارد به گناه آلوده نشود،

 پیش از آن که بر ضد او گواهی دهند به حق اعتراف می‏کند،

و آنچه را به او سپرده ‏اند ضایع نمی‏سازد،

و آنچه را به او تذکر دادند فراموش نمی‏کند. مردم را با لقبهای زشت نمی‏خواند،

 همسایگان را آزار نمی‏رساند، در مصیبتهای دیگران شاد نمی‏شود،

و در کار ناروا دخالت نمی‏کند، و از محدوده حق خارج نمی‏شود،

 اگر خاموش است سکوت او اندوهگینش نمی‏کند، و اگر بخندد آواز خنده او بلند نمی‏شود،

 و اگر به او ستمی روا دارند صبر می‏کند تا خدا انتقام او را بگیرد.

نفس او از دستش در زحمت، ولی مردم در آسایشند،

برای قیامت خود را به زحمت می‏افکند،

 ولی مردم را به رفاه و آسایش می‏رساند، دوری او از برخی مردم، از روی زهد و پارسایی،

و نزدیک شدنش با بعضی دیگر از روی مهربانی و نرمی است، دوری او از تکبر و خودپسندی،

 و نزدیکی او از روی حیله و نیرنگ نیست، (سخن امام که به اینجا رسید،

ناگهان همام ناله ای زد و جان داد. امام (ع) فرمود:)

 سوگند بخدا من از این پیش ‏آمد بر همام می‏ترسیدم،

سپس گفت: آیا پندهای رسا با آنان که پذیرنده آنند چنین می‏کند؟

شخصی رسید و گفت: چرا با تو چنین نکرد؟ امام (ع) پاسخ داد:

 وای بر تو، هر اجلی وقت معینی دارد که از آن پیش نیافتد

 و سبب مشخصی دارد که از آن تجاوز نکند،

 آرام باش و دیگر چنین سخنانی مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است.



  • مرتضی زمانی