نامه ی ۳۱ نهج البلاغه
از وصیت آن حضرت (ع ) به حسن بن على (علیهما السلام
در آن هنگام که از صفین بازمى گشت در((حاضرین )) نوشته است
:
از پدرى در آستانه فنا و معترف به گذشت زمان ، که عمرش روى در رفتن
دارد و تسلیم گردش روزگار شده ، نکوهش کننده جهان
،
جاى گیرنده در سراى مردگان ، که فردا از آنجا رخت برمى بندد
،
به فرزند خود که آرزومند چیزى است که به دست نیاید
،
راهرو راه کسانى است که به هلاکت رسیده اند و آماج بیماریهاست
و گروگان گذشت روزگار. پسرى که تیرهاى مصائب به سوى او روان است
،
بنده دنیاست و سوداگر فریب
،
و وامدارمرگ و اسیر نیستى است و هم پیمان اندوه ها و همسر غمهاست
،
آماج آفات و زمین خورده شهوات و جانشین مردگان است
اما بعد
.
من از پشت کردن دنیا به خود و سرکشى روزگار بر خود و
روى آوردن آخرت به سوى خود
،
دریافتم که باید در اندیشه خویش باشم و از یاد دیگران منصرف گردم
و از توجه به آنچه پشت سر مى گذارم باز ایستم و هر چند، غمخوار مردم هستم
،
غم خود نیز بخورم و این غمخوارى خود، مرا از خواهشهاى نفس بازداشت
و حقیقت کار مرا بر من آشکار ساخت
و به کوشش و تلاشم برانگیخت کوششى که در آن بازیچه اى نبود و
با حقیقتى آشنا ساخت
که در آن نشانى از دروغ دیده نمى شد. تو را جزئى از خود
،
بلکه همه وجود خود یافتم ، به گونه اى که اگر به تو آسیبى رسد،
چنان است که به من رسیده و اگر مرگ به سراغ تو آید، گویى به سراغ من آمده است
.
کار تو را چون کار خود دانستم و این وصیت به تو نوشتم تا تو را پشتیبانى بود
،
خواه من زنده بمانم و در کنار تو باشم ، یا بمیرم .
تو را به ترس از خدا وصیت مى کنم ، اى فرزندم ،
و به ملازمت امر او و آباد ساختن دل خود به یاد او و دست زدن در ریسمان او
.
کدام ریسمان از ریسمانى که میان تو و خداى توست ، محکمتر است
،
هرگاه در آن دست زنى ؟
دل خویش به موعظه زنده دار و به پرهیزگارى و پارسایى بمیران
و به یقین نیرومند گردان و به حکمت روشن ساز و به ذکر مرگ خوار کن
و وادارش نماى که به مرگ خویش اقرار کند.
چشمش را به فجایع این دنیا بگشاى و از حمله و هجوم روزگار و
کژتابیهاى شب و روز برحذر دار
.
اخبار گذشتگان را بر او عرضه دار و از آنچه بر سر پیشینیان تو رفته است آگاهش ساز
.
بر خانه ها و آثارشان بگذر و در
آنچه کرده اند و آن جایها، که رفته اند
و آن جایها، که فرود آمده اند
نظر کن . خواهى دید که از جمع دوستان بریده اند و به دیار غربت رخت کشیده اند
و تو نیز، یکى از آنها خواهى بود.
پس منزلگاه خود را نیکودار و آخرتت را به دنیا مفروش
و از سخن گفتن در آنچه نمى شناسى یا در آنچه بر عهده تو نیست،بپرهیز
و در راهى که مى ترسى به ضلالت کشد، قدم منه
.
زیرا باز ایستادن از کارهایى که موجب ضلالت است ، بهتر است از
افتادن در ورطه اى هولناک
.
به نیکوکارى امر کن تا خود در زمره نیکوکاران در آیى
.
از کارهاى زشت نهى بنماى ، به دست و زبان
،
و آن را که مرتکب منکر مى شود، بکوش تا از ارتکاب آن دوردارى و
در راه خدا مجاهدت نماى ،
آنسان ، که شایسته چنین مجاهدتى است
.
در کارهاى خدایى ملامت ملامتگران در تو نگیرد
.
و در هر جا که باشد، براى خدا، به هر دشوارى تن در ده و دین را نیکو بیاموز
و خود را به تحمل ناپسندها عادت ده و در همه کارهایت به خدا پناه ببر
.
زیرا اگر خود را در پناه پروردگارت در آورى
،
به پناهگاهى استوار و در پناه نگهبانى پیروزمند در آمده اى .
اگر چیزى خواهى فقط از پروردگارت بخواه ، زیرا بخشیدن و
محروم داشتن به دست اوست
.
و فراوان طلب خیر کن و وصیت را نیکو دریاب و از آن رخ بر متاب
.
زیرا بهترین سخنان سخنى است که سودمند افتد و
بدان که در دانشى که در آن فایدتى نباشد
،
خیرى نباشد و علمى که از آن سودى حاصل نیاید، آموختنش شایسته نبود.
اى فرزند، هنگامى که دیدم به سن پیرى رسیده ام و
سستى و ناتوانیم روى در فزونى دارد
،
به نوشتن این اندرز مبادرت ورزیدم و در آن خصلتهایى را آوردم
،
پیش از آنکه مرگ بر من شتاب آورد و نتوانم آنچه در دل دارم با تو بگویم .
یا همانگونه که در جسم فتور و نقصان پدید مى آید،
در اندیشه ام نیز فتور و نقصان پدید آید
.
یا پیش از آنکه تو را اندرز دهم ، هواى نفس بر تو غالب آید
و این جهان تو را مفتون خویش گرداند
.
و تو چون اشترى رمنده شوى که سر به فرمان نمى آورد و اندرز من در تو کارگر نیفتد
.
دل جوانان نوخاسته ، چونان زمین ناکشته است که هر تخم در آن افکنند
،
بپذیردش و بپروردش . من نیز پیش از آنکه دلت سخت و اندرزناپذیر شود
و خردت به دیگر چیزها گراید، چیزى از ادب به تو مى آموزم
.
تا به جدّ تمام ، به کارپردازى و بهره خویش از آنچه اهل تجربت خواستار آن بوده اند
و به محک خویش آزموده اند، حاصل کنى و دیگر نیازمند آن نشوى که خود
،
آزمون از سرگیرى . در این رهگذر،
از ادب به تو آن رسد که ما با تحمل رنج به دست آورده ایم
و آن حقایق که براى ما تاریک بوده براى تو روشن گردد.
اى فرزند، اگر چه من به اندازه پیشینیان عمر نکرده ام ،
ولى در کارهاشان نگریسته ام و در سرگذشتشان اندیشیده ام
و در آثارشان سیر کرده ام ، تا آنجا که ، گویى خود یکى از آنان شده ام .
و به پایمردى آنچه از آنان به من رسیده ،
چنان است که پندارى از آغاز تا انجام با آنان زیسته ام و دریافته ام
که در کارها آنچه صافى و عارى از شایبه است کدام است و آنچه کدر و شایبه آمیز است ،
کدام . چه کارى سودمند است و چه کارى زیان آور.
پس براى تو از هر عمل ، پاکیزه تر آن را برگزیدم
و جمیل و پسندیده اش را اختیار کردم و آنچه را که مجهول و سبب سرگردانى تو شود،
به یک سو نهادم . و چونان پدرى شفیق که در کار فرزند خود مى نگرد،
در کار تو نگریستم و براى تو از ادب چیزها اندوختم که بیاموزى و به کار بندى .
و تو هنوز در روزهاى آغازین جوانى هستى و در عنفوان آن .
هنوز نیتى پاک دارى و نفسى دور از آلودگى .
مصمم
شدم که نخست کتاب خدا را به تو بیاموزم
و از تاءویل آن آگاهت سازم و بیش
از پیش به آیین اسلامت آشنا گردانم
تا احکام حلال و حرام آن را فراگیرى و
از این امور به دیگر چیزها نپرداختم .
سپس ، ترسیدم که مباد آنچه سبب
اختلاف عقاید و آراء مردم شده
و کار را بر آنان مشتبه ساخته ، تو را نیز به اشتباه اندازد.
در آغاز نمى خواستم تو را به این راه کشانم ، ولى با خود
اندیشیدم
که اگر در استحکام عقاید تو بکوشم
به از این است که تو را تسلیم جریانى سازم که در آن از هلاکت ایمنى نیست .
بدان امید بستم که خداوند تو
را به رستگارى توفیق دهد
و تو را راه راست نماید. پس به کار بستن این وصیتم را به تو سفارش مى کنم .
و
بدان ، اى فرزند، که بهترین و محبوبترین چیزى که از این اندرز فرا مى گیرى
،
ترس از خداست و اکتفا به آنچه بر تو واجب ساخته و گرفتن شیوه اى که پیشینیانت ،
یعنى نیاکانت و نیکان خاندانت ، بدان کار کرده اند.
زیرا، آنان همواره در کار خود نظر مى کردند، همانگونه که تو باید نظر کنى
و به حال خود مى اندیشیدند، همان گونه که تو باید بیندیشى
تا سرانجام ، به جایى رسیدند که آنچه نیکى بود، بدان عمل کردند
و از انجام آنچه بدان مکلف نبودند، باز ایستادند.
پس اگر نفس تو از به کار بردن شیوه آنان سرباز مى
زند
و مى خواهد خود حقایق را دریابد، چنانکه آنان دریافته بودند،
پس بکوش
تا هر چه طلب مى کنى از روى فهم و علم باشد،
نه به ورطه شبهات افتادن و به بحث و جدل بیهوده پرداختن .
پیش از آنکه در این طریق نظر کنى
و قدم در آن
نهى از خداى خود یارى بخواه
و براى توفیق یافتنت به او روى آور و از هر چه
تو را به شبهه مى کشاند
یا به گمراهیت منجر مى شود،
احتراز کن و چون یقین
کردى که دلت صفا یافت و خاشع شد
و اندیشه ات از پراکندگى برست و همه سعى تو
منحصر در آن گردید،
آنگاه به آنچه در این وصیت براى تو، بوضوح ، بیان داشته ام ،
بنگر و اگر نتوانستى به آنچه دوست دارى ،
دست یابى و براى تو آسودگى نظر و اندیشه حاصل نیامد،
بدان که مانند شترى هستى که پیش پاى خود
را نمى بیند
و در تاریکى گام برمى دارد.
کسى که به خطا مى رود و حق و باطل
را به هم مى آمیزد،
طالب دین نیست و بهتر آن است که از رفتن باز ایستد.
اى
فرزند، وصیت مرا نیکو دریاب
و بدان که مرگ در دست همان کسى است که زندگى
در دست اوست
و آنکه مى آفریند، همان است که مى میراند و آنکه فناکننده است ،
همان است که باز مى گرداند و آنکه مبتلا کننده است همان است که شفا مى
بخشد
و دنیا استقرار نیافته مگر بر آن حال که خداوند براى آن مقرر داشته ،
از نعمتها و آزمایشها و پاداش روز جزا یا امور دیگرى که
خواسته و ما را از آنها آگاهى نیست .
اگر درک بعضى از این امور بر تو دشوار آمد،
آن را به
حساب نادانى خود گذار، زیرا تو در آغاز نادان آفریده شده اى ،
سپس ، دانا گردیده اى و چه بسیارند چیزهایى که تو نمى دانى و
اندیشه ات در آن حیران
است و بصیرتت بدان راه نمى جوید،
ولى بعدها مى بینى و مى شناسى . پس چنگ در کسى زن که تو را آفریده است
و روزى داده و اندامى نیکو بخشیده و باید که پرستش تو خاص او باشد
و گرایش تو به او و ترس تو از او. و بدان اى فرزند،
که هیچکس از خدا خبر نداده ، آنسان ، که پیامبر ما (صلى الله علیه و آله ) خبر داده است .
پس بدان راضى شو، که او را پیشواى خود سازى و راه نجات را به رهبرى او پویى .
من در نصیحت تو قصور نکردم و آنسان ، که من در اندیشه
تو هستم ،
تو خود در اندیشه خویش نیستى .
بدان
، اى فرزند، اگر پروردگارت را شریکى بود،
پیامبران او هم نزد تو مى آمدند و آثار پادشاهى و قدرت او را مى دیدى
و افعال و صفات او را مى شناختى .
ولى خداى تو آنگونه که خود خویشتن را وصف کرده ، خدایى است یکتا.
کسى در ملکش
با او مخالفتى نکند، هرگز زوال نیابد و همواره خواهد بود.
پیش از هر چیز بوده است ، که او را آغازى نیست و بعد از هر چیز خواهد بود،
که او را
نهایتى نیست .
فراتر از این است که پروردگاریش ثابت شود به دانستن و شناختن
به دل یا به چشم .
چون این را دانستى ،
اکنون چنان کن که از چون تویى
شایسته است با وجود خردى قدر و منزلتش
و اندک بودن تواناییش و فراوانى ناتوانیش و بسیارى نیازش به پروردگارش ،
در فرمانبردارى از او و ترس از عقوبت او و بیم از خشم او.
او تو را جز به نیکى فرمان ندهد و جز از زشتى باز ندارد.
اى فرزند، تو را آگاه کردم از دنیا و دگرگونیهایش و دست به دست گشتنهایش .
و
تو را از آخرت خبر دادم و آنچه براى اهل آخرت در آنجا مهیا شده
و براى هر
دو مثلهایى آوردم ، تا به آنها عبرت گیرى
و از آنها پیروى کنى . مثل کسانى
که دنیا را به آزمون شناخته اند،
مثل جماعتى است از مسافران که در منزلگاهى قحطى زده و بى آب و گیاه منزل دارند
و از آنجا آهنگ جایى سبز و خرم و پر آب و گیاه نمایند.
اینان سختى راه و جدایى از دوستان و مشقت سفر
و ناگوارى غذا را به جان بخرند تا به آن سراى گشاده ،
که قرارگاه آنهاست ، برسند. پس ، آن همه رنجها را که در راه کشیده اند،
آسان شمارند و آن هزینه که کرده اند زیان نپندارند.
و برایشان چیزى خوشتر از آن نیست که به منزلگاهشان نزدیک کند
و به محل موعودشان درآورد. و مثل کسانى که فریب دنیا را خورده اند،
مثل جماعتى است که در منزلگاهى سبز و خرم و با نعمت بسیار بوده اند
و از آنجا
به منزلگاهى خشک و بى آب و گیاه رخت افکنده اند.
پس براى آنان چیزى
ناخوشایندتر و دشوارتر از جدایى از جایى که در آن بوده اند
و رسیدن به جایى که بدان رخت کشیده اند، نباشد.
اى
فرزند، خود را در آنچه میان تو و دیگران است ،
ترازویى پندار. پس براى
دیگران دوست بدار آنچه براى خود دوست مى دارى
و براى دیگران مخواه آنچه براى خود نمى خواهى و به کس ستم مکن
همانگونه که نخواهى که بر تو ستم کنند.
به دیگران نیکى کن ، همانگونه که خواهى که به تو نیکى کنند.
آنچه از دیگران زشت مى دارى از خود نیز زشت بدار. آنچه از مردم به تو مى رسد
و خشنودت مى سازد، سزاوار است که از تو نیز به مردم همان رسد.
آنچه نمى دانى مگوى ،
هر چند، آنچه مى دانى اندک باشد و آنچه نمى پسندى که به تو گویند،
تو نیز بر
زبان میاور و بدان که خودپسندى ،
خلاف راه صواب است و آفت خرد آدمى . سخت
بکوش ، ولى گنجور دیگران مباش .
و چون راه خویش یافتى ، به پیشگاه پروردگارت بیشتر خاشع باش .
و بدان ، که در برابر تو راهى است ، بس دراز و با مشقت بسیار.
پیمودن این راه را نیاز به طلب است ، به وجهى نیکو.
توشه برگیر بدان مقدار که تو را برساند، در عین سبک بودن پشتت از بار گران .
پس بیش از توان خویش بار بر
پشت منه که سنگینى آن تو را بیازارد.
هرگاه مستمند بینوایى را یافتى که توشه ات را تا روز قیامت ببرد و
در آن روز که روز نیازمندى توست همه آن را به تو باز پس دهد،
چنین کسى را غنیمت بشمار و بار خود بر او نه و فراوانش
مدد رسان ،
اکنون که بر او دست یافته اى ، بسا، روزى او را بطلبى و نیابى .
و نیز غنیمت بشمر کسى را که در زمان توانگریت از
تو وام مى طلبد تا در روز سختى به تو ادا کند.
و
بدان ، که در برابر تو گردنه اى است بس دشوار.
کسى که بارش سبکتر باشد درگذر از آن ، نیکو حال تر از
کسى باشد که بارى گران بر دوش دارد.
و آنکه آهسته مى رود، از آنکه شتاب مى ورزد، بدحال تر بود.
جاى فرود آمدن از آن گردنه یا بهشت است یا دوزخ . پس ، پیش از فرود آمدنت ،
براى خود پیشروى فرست و منزلى مهیا کن . زیرا پس از مرگ ،
خشنود ساختن خداوند را وسیلتى نیست و راه بازگشت به دنیا بسته است .
و بدان ، که خداوندى که خزاین آسمانها و زمین به دست اوست ،
تو را رخصت دعا
داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است
و از تو خواسته که از او بخواهى
تا عطایت کند و از او آمرزش طلبى
تا بیامرزدت و میان تو و خود، هیچکس را حجاب قرار نداده و
تو را به کسى وانگذاشت که در نزد او شفاعتت کند و
اگر
مرتکب گناهى شدى از توبه ات باز نداشت و در کیفرت شتاب نکرد.
و چون بازگشتى
سرزنشت ننمود و در آن زمان ، که در خور رسوایى بودى ،
رسوایت نساخت و در قبول توبه بر تو سخت نگرفت و
به سبب گناهى که از تو سرزده به تنگنایت
نیفکند و از رحمت خود نومیدت نساخت .
بلکه روى گردانیدن تو را از گناه ، حسنه شمرد. و گناه تو را یک بار کیفر دهد و
کار نیکت را ده بار جزا دهد. و
باب توبه را به رویت بگشود.
چون ندایش دهى ، آوازت را مى شنود و اگر براز
سخن گویى ،
آن را مى داند. پس حاجت به نزد او ببر و راز دل در نزد او بگشاى
و
غم خود به نزد او شکوه نماى و از او چاره غمهایت را بخواه و
در کارهایت
از او یارى بجوى و از خزاین رحمت او چیزى بطلب که
جز او را توان عطاى آن نباشد، چون افزونى در عمر و
سلامت در جسم و گشایش در روزى .
خداوند
کلیدهاى خزاین خود را در دستان تو نهاده است ،
زیرا تو را رخصت داده که از
او بخواهى و
هر زمان که بخواهى درهاى نعمتش را به دعا بگشایى و
ریزش باران رحمتش را طلب کنى . اگر تو را دیر اجابت فرمود، نومید مشو.
زیرا عطاى او
بسته به قدر نیت باشد.
چه بسا در اجابت تاءخیر روا دارد تا پاداش سؤ ال کننده بزرگتر و
عطاى آرزومند، افزونتر گردد.
چه بسا چیزى را خواسته اى و تو
را نداده اند،
ولى بهتر از آن را در این جهان یا در آن جهان به تو دهند.
یا صلاح تو در آن بوده که آن را از تو دریغ دارند.
چه بسا چیزى از خداوند طلبى که اگر ارزانیت دارد تباهى دین تو را سبب شود.
پس همواره از خداوند چیزى بخواه که نیکى آن برایت برجاى ماند و
رنج و مشقت آن از تو دور باشد. نه مال براى تو باقى ماند و نه ، تو براى مال باقى مانى .
و
بدان ، که تو را براى آخرت آفریده اند، نه براى دنیا.
براى فنا آفریده
اند، نه براى بقا و براى مرگ آفریده اند، نه براى زندگى .
در سرایى هستى
ناپایدار که باید از آن رخت بربندى .
تنها روزى چند در آن خواهى زیست . راه
تو راه آخرت است و تو شکار مرگ هستى .
مرگى که نه تو را از آن گریز است و نه گزیر.
در پى هر که باشد از دستش نهلد و خواه و ناخواه او را خواهد یافت .
از آن ترس ، که گرفتارت سازد و تو سرگرم گناه بوده باشى ،
به این امید که زان سپس ، توبه خواهى کرد. ولى مرگ میان تو و توبه ات حایل شود
و تو خود را تباه ساخته باشى .
اى فرزند، فراوان مرگ را یاد کن و هجوم ناگهانى آن را به خاطر داشته باش و
در اندیشه پیشامدهاى پس از مرگ باش . تا چون مرگ به سراغت آید، مهیاى آن شده ،
کمر خود را بسته باشى ، به گونه اى که فرا رسیدنش بناگهان مغلوبت نسازد.
زنهار، که فریب نخورى از دلبستگى دنیاداران به دنیا و کشاکش آنها بر سر
دنیا.
زیرا خداوند تو را از آن خبر داده است و دنیا خود،
خویشتن را براى تو توصیف کرده است و
از بدیهاى خود پرده برگرفته است . دنیاطلبان چون سگانى
هستند که بانگ مى کنند و
چون درندگانى هستند که بر سر طعمه از روى
خشم زوزه مى کشند و آنکه نیرومندتر است ،
آن را که ناتوان تر است ، مى خورد و آنکه
بزرگتر است ، آن را که خردتر است ،
مغلوب مى سازد، ستورانى هستند برخى پاى بسته و
برخى رها شده که عقل خود را از دست داده اند و
رهسپار بیراهه اند.
آنان را در بیابانى درشتناک و صعب رها کرده اند تا
گیاه آفت و زیان بچرند. شبانى ندارند که نگهداریشان کند و نه چراننده اى که بچراندشان .
دنیا به کوره راهشان مى راند و دیدگانشان را از فروغ چراغ هدایت محروم داشته .
سرگردان در بیراهه اند ولى غرق در نعمت . دنیا را پروردگار خویش گرفته اند.
دنیا آنها را به بازى گرفته و آنها نیز سرگرم بازى با دنیا شده اند و
آن سوى این جهان را به فراموشى سپرده اند.
اندکى
بپاى تا پرده تاریکى به کنارى رود. گویى کجاوه ها رسیده اند و
آنکه مى
شتابد به کاروان گذشتگان مى رسد. بدان ،
اى فرزند، کسى که مرکبش شب و روز
باشد،
او را مى برند، هر چند به ظاهر ایستاده باشد و مسافت را طى مى کند،
هر چند، در امن و راحت غنوده باشد.
وبه یقین بدان تو به همه آرزوهای خود نخواهی رسید و
تا زمان مرگ بیشتر زنده نخواهی ماند
تو به همان راهى مى روى که پیشینیان تو مى رفتند.
پس در طلب دنیا، لختى مدارا کن و سهل گیر و در طلب معاش نیکو تلاش کن ،
زیرا چه بسا طلب که به نابودى سرمایه کشد.
زیرا چنان نیست که هر کس به طلب خیزد، روزیش دهند و
چنان نیست
که هر کس در طلب نشتابد، محروم ماند.
نفس خود را گرامى دار از آلودگى به فرومایگى ،
هر چند تو را به آروزیت برساند.
زیرا آنچه از وجود خویش مایه مى گذارى دیگر به دستت نخواهد آمد.
بنده دیگرى مباش ، خداوندت آزاد آفریده
است .
خیرى که جز به شر حاصل نشود، در آن چه فایدت؟
و آسایشى که جز به مشقت به دست نیاید، چگونه آسایشى است ؟
بپرهیز
از اینکه مرکبهاى آزمندى تو را به آبشخور هلاکت برند.
اگر توانى صاحب نعمتى را میان خود و خداى خود قرار ندهى ،چنان کن .
زیرا تو بهره خویش
خواهى یافت و سهم خود بر خواهى گرفت .
آن اندک که از سوى خداى سبحان به تو رسد بزرگتر و گرامیتر است از
بسیارى که از آفریدگانش رسد، هر چند، هر چه هست ، از اوست .
جبران آنچه به سبب خاموش ماندنت به دست نیاورده اى ،
آسانتر است از به دست آوردن آنچه به گفتن از دست داده اى .
نگهدارى آنچه در ظرف است ، بسته به محکمى بند آن است .
نگهدارى آنچه در دست دارى ،
براى من
دوست داشتنى تر است از طلب آنچه در دست دیگرى است .
تلخى نومیدى بهتر است از دست طلب پیش مردمان دراز کردن .
پیشه ورى با پارسایى به از توانگرى آلوده به گناه .
آدمى بهتر از هر کس دیگر نگهبان راز خویش است .
بسا کسان که بکوشند و ندانند به سوى چه زیانى پیش مى تازند.
پرگو همواره یاوه سراست .
آنکه مى اندیشد، چشم بصیرتش بینا شود.
با نیکان بیامیز تا از آنان
شمرده شوى . از بدان بپرهیز تا در شمار آنان نیایى .
بدترین خوردنیها چیزى است ، که حرام باشد. ستم بر ناتوان نکوهیده ترین ستم است .
جایى که مدارا،
درشتى به حساب آید، درشتى ، مدارا شمرده شود.
بسا که دارو سبب مرگ شود و
بسا دردا که خود دارو بود.
بسا کسا که در او امید نصیحتى نرود و نصیحتى نیکو کند و
کسى که از او نصیحت خواهند و خیانت کند.
زنهار از تکیه کردن به
دیدار آروزها، که آرزو سرمایه کم خردان است .
عقل ، به یاد سپردن تجربه هاست .
بهترین تجربه تو تجربه اى است که تو را اندرزى باشد.
فرصت را غنیمت بشمار، پیش از آنکه غصه اى گلوگیر شود.
چنان نیست که هر که به
طلب برخیزد به مقصود تواند رسید و
چنان نیست که هر چه از دست شود، دوباره ،
بازگردد. از تبهکارى است ،
از دست نهادن زاد راه و تباه کردن آخرت .
هر کارى را عاقبتى است . آنچه تو را مقدر شده خواهد آمد.
بازرگان دستخوش خطر است .
بسا اندک که از بسیار بارورتر بود. در دوست فرومایه و یار بخیل
فایدتى نیست .
سخت مکوش با زمانه چندانکه ، مرکب آن رام و مطیع توست و
تا
سود بیشتر حاصل کنى ،
خطر را به جان مخر. زنهار از اینکه مرکب ستیزه جویى
تو را از جاى برکند.
اگر دوستت پیوند از تو گسست ، پیوستن او را بر خود هموار سازد و
چون از تو رخ برتافت تو به لطف پیوند روى آور و چون بخل
ورزید،
تو دست بخشش بگشاى و چون دورى گزید، تو نزدیک شو و چون درشتى نمود،
تو نرمى پیش آر و چون مرتکب خطایى شد، عذرش را بپذیر،
آنسان ، که گویى تو بنده او هستى و او ولى نعمت تو.
ولى مباد که اینها نه به جاى خود کنى یا با نااهلان نیکى کنى .
دشمن دوست را دوست خود مشمار که سبب دشمنى تو با دوست گردد.
وقتى که برادرت را اندرز مى دهى چه نیک و چه ناهنجار،
سخن از سر
اخلاص گوى و خشم خود اندک اندک فرو خور که
من به شیرینى آن شربتى ننوشیده
ام و پایانى گواراتر از آن ندیده ام .
با آنکه ، با تو درشتى کند، نرمى نماى تا او نیز با تو نرمى کند.
با دشمن خود احسان کن که آن شیرینترین دو پیروزى است ، انتقام و گذشت .
اگر از دوست خود گسستن خواهى ، جایى براى آشتى بگذار که
اگر روزى بازگشتن خواهد، تواند.
اگر کسى درباره تو گمان نیک
برد،
تو نیز با کارهاى نیک خود گمانش را به حقیقت پیوند.
به اعتمادى که
میان شماست ، حق دوستت را ضایع مکن ،
زیرا کسى که حق او را ضایع کنى ، دیگر دوست تو نخواهد بود.
با کسانت چنان کن که بى بهره ترین مردم از تو نباشند.
با
کسى که از تو دورى مى جوید، دوستى مکن .
و نباید دوست تو در گسستن پیوند
دوستى ،
دلیلى استوارتر از تو در پیوند دوستى داشته باشد.
و نباید انگیزه
اش در بدى کردن به تو
از نیکى کردن به تو بیشتر باشد.
ستم آنکه بر تو ستم روا مى دارد در چشمت بزرگ نیاید،
زیرا در زیان تو و سود خود مى کوشد.
پاداش کسى که تو را شادمان مى سازد، بدى کردن به او نیست .
و بدان ، اى فرزند، که روزى بر دو گونه است
یکى آنکه تو آن را بطلبى و یکى
آنکه او در طلب تو باشد
و اگر تو نزد او نروى او نزد تو آید.
چه زشت است
فروتنى هنگام نیازمندى و درشتى به هنگام بى نیازى .
از دنیایت همان اندازه بهره توست که در آبادانى خانه آخرتت صرف مى کنى .
اگر آنچه از دست مى دهى ،
سبب زارى کردن توست پس
به هر چه به دستت نیامده ، نیز، زارى کن . دلالت
جوى از آنچه بوده بر آنچه نبوده ،
زیرا کارها به یکدیگر همانندند.
از آن
کسان مباش که اندرز سودشان نکند، مگر آنگاه که در آزارشان مبالغت رود،
زیرا عاقلان به ادب بهره گیرند و به راه آیند و ستوران به زدن .
هر غم و اندوه
را که بر تو روى آرد، به افسون شکیبایى و یقین نیکو، از خود دور ساز.
هر که عدالت را رها کرد به جور و ستم گرایید. دوست به منزله خویشاوند است .
و دوست حقیقى کسى است که در غیبت هم در دوستیش صادق باشد.
هوا و هوس شریک رنج و الم است . چه بسا بیگانه اى که خویشاوندتر از خویشاوند است ،
و چه بسا
خویشاوندى که از بیگانه ، بیگانه تر است .
غریب کسى است که او را دوستى
نباشد. هر که از حق تجاوز کند به تنگنا افتد.
هر کس به مقدار خویش بسنده کند قدر و منزلتش برایش باقى بماند.
استوارترین رشته پیوند، رشته پیوند میان تو و خداست . هر که در اندیشه تو نیست ،
دشمن توست . گاه نومید ماندن به منزله یافتن است هنگامى که طمع سبب هلاکت باشد.
نه هر خللى را به آشکارا توان دید و نه هر فرصتى به دست آید.
چه بسا بینا در راه ، به خطا رود و نابینا به مقصد رسد.
انجام دادن کارهاى بد را به
تاءخیر انداز،
زیرا هر زمان که خواهى توانى بشتابى و به آن دست یابى .
بریدن از نادان ، همانند پیوستن به داناست . هر که از روزگار ایمن نشیند،
هم روزگار به او خیانت کند. هر که زمانه را ارج نهد، زمانه خوارش دارد.
نه چنان است که هر که تیرى افکند به هدف رسد. چون راءى سلطان دگرگون شود،
روزگار دگرگون گردد. پیش از قدم نهادن در راه بپرس که همراهت کیست و
پیش از گرفتن خانه بنگر که همسایه ات کیست . زنهار از گفتن سخن خنده آور،
هر چند،
آن را از دیگرى حکایت کنى .
از راءى زدن با زنان بپرهیز،
زیرا ایشان را راءیى سست و عزمى ناتوان است .
زنان را روى پوشیده دار تا چشمشان به مردان
نیفتد،
زیرا حجاب ، زنان را بیش از هر چیز از گزند نگه دارد.
خارج شدنشان از خانه بدتر نیست از اینکه کسى را که
به او اطمینان ندارى به خانه در آورى .
اگر توانى کارى کنى که جز تو را نشناسد چنان کن و کارى را که برون از توان اوست ،
به او مسپار، زیرا زن چون گل ظریف است ، نه پهلوان خشن .
گرامى
داشتنش را از حد مگذران و او را به طمع مینداز،
چندان که دیگرى را شفاعت کند. زنهار از رشک بردن و غیرت نمودن نابجا،
زیرا سبب مى شود که زن درستکار به نادرستى افتد و
زنى را که به عفت آراسته است به تردید کشاند.
براى هر یک از خادمانت وظیفه اى معین کن که به انجام آن پردازد
و هر یک ، کار تو را
به عهده آن دیگر نیندازد. عشیره خود را گرامى دار،
که ایشان بالهاى تو هستند که به آن مى پرى و اصل و ریشه تواند که بدان بازمى گردى
و دست تو هستند که به آن حمله مى آورى .
دین و دنیایت را به خدا مى سپارم و از او بهترین سرنوشت را براى تو مى طلبم ،
هم اکنون و هم در آینده ، هم در دنیا و هم در آخرت . والسلام...
************************************************************
**************************************************************
نگاهی تفسیری به وصیت نامه امام و تربیت در کلام امیر مومنان
تأمل در اهتمام دین اسلام به همه ابعاد وجودی انسان از جمله روح و جسم ،
فطرت و عقل، توجه ویژه آن به بلوغ فکری و رشد انسان و
تربیت و تزکیه او، و ارائه برنامهای فراگیرتر از مکاتب بشری،
به غنای واقعی آن میتوان پیبرد؛ چنان که خداوند تزکیه را
جزء اهداف اصلی بعثت پیغمبر خود و انسان را موجودی توانا و مسئول میداند.
تربیت باید مایه دینی بیابد تا ناقص و صوری و بیدوام نماند و
بتواند خُلق و سیرت افراد و اعتماد و ایمان و باور آنها را اصلاح و تکمیل کند.
کار عمده تربیت اسلامی این است که آدمی را به
ماهیت وجودی و
هدف خلقت خود آگاه سازد تا با تکیه بر عقل و مقتضای فطرتش بر
اساس راه و روشی حرکت کند که برای او تبیین شده است. در
روش الگویی که بیشتر صورت رفتاری مطرح است و غالباً بر
اساس فطرت انسان تدوین یافته، نقش مؤثر الگویی رسول اعظم(ص) و
ائمه اطهار(ع) برای خانوادهها به عنوان الگوهای مجسّم و
علمای عامل بر مبنای همان ویژگیها، درخور توجه است.
از
آن جا که اسلام، دین آگاهی بخش و هدایت است و در
تمام راه کارهایش پیشگیری را بر درمان مقدم میشمرد،
روش کنترل و پیشگیری به ویژه در بعد تربیتی از دوران کودکی در
اجتماع انسانی و خانواده را بسیار مهم دانسته، بر آن تأکید میورزد.
پس از آن، روش موعظه و تذکر به عنوان غذای روح و لازمه فطری بشر و
سپس محبت و مدارا که به مثابه اکسیر جان انسانها و
با طبع بشر سازگار است و روشهای عبرت آمیز،
بصیرت آفرینی و تشویق و تنبیه (عفو و تغافل) مورد اهتمام قرار گرفته است
روش الگوبرداری
بررسی شیوههای تربیتی از
منظر اسلامی اهمیت ویژهای دارد.
تربیت آن گاه به بار مینشیند که اصول تربیتی آن در
قالب شیوههای درستی به اجرا در اید. یکی از آن روشها،
الگوبرداری برحسب نیاز فطری انسان و همانند سازی و الگوپذیری از
همان زمان کودکی است، ولی هرم این الگو هر چه مناسبتر و
کاملتر باشد، آدمی را در راه رسیدن به کمال مطلوب بیشتر یاری میرساند
. از دیدگاه امام علی(ع) تأسّی به اسوههای حسنه،
نقش مهمی در رشد و تعالی انسانها ایفا میکند:
«و
اقتدوا بهدی نبیکم أفضل الهدی و استنّوا بسنّتهِ فإنّها أهْدَی السنن ؛
به سیرت پیامبرتان اقتدا کنید که برترین سیرت است و
به سنّت او باشید که
هدایت کنندهترین سنّتهاست».
آن حضرت در جای دیگر،
از تأسّی و اقتدای خویش به حضرت رسول اعظم(ص) سخن میگوید:
«و
لقد کنت اتبعُهُُ اتباع الفصیل أثر أمّه یرفع لی فی کلّ یوم
من أخلاقه علماً یأمرنی بالاقتداء بِهِ؛
و من در پی او بودم، چنان که بچه شتر در پی مادر است.
هر روز برای من از اخلاق خود نشانهای بر پا میداشت
و مرا به
پیروی آن میگماشت».
امیر علم و بیان مولا علی(ع) در سخنی دیگر
نقش الگوپردازی و الگوپذیری از معصومان(ع) و لزوم پیروی از
ایشان را در ابعاد والای تربیتی چنین بیان میفرمایند:
«به خاندان پیامبرتان بنگرید،
بدان سو که میروند،
بروید و پی آنان را بگیرید که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کرد
و به هلاکتتان باز نخواهند آورد.
اگر ایستادند، بایستید و اگر برخاستند، برخیزید.
بر ایشان پیشی مگیرید که گمراه میشوید و از آنان پس نمانید که تباه گردید».
اسلام چون به نقش مهم و سازنده
الگوها و اسوههای حسنه در
تربیت افراد، واقف بوده است، به افراد ممتاز که
دارای موقعیت خاص اجتماعی هستند و میتوانند برای
سایرین الگو و سرمشق باشند، سفارش میکند که قبلاً سیره و رفتار خودشان را
اصلاح کنند؛ زیرا نقش الگودهی در تربیت در
زمان غیبت بر عهده آنان است. از این رو،
آنان باید متخلّق به اخلاق معصومان(ع) باشند و با ارائه صحیح مسیر تربیتی،
انسانها را در پرورش روح و جان خود یاری رسانند و
به مقابله با لغزشهای فکری و علمی و ناهمسویی در قول و عمل خود برخیزند.
مولا علی(ع) میفرماید:
«هر
کس که خودش را در منصب پیشوایی و رهبری مردم قرار داد،
لازم است قبل از تعلیم دیگران، نفس خودش را اصلاح کند و
باید تأدیب او به وسیله رفتارش، قبل از تأدیب با زبانش باشد.
کسی که معلم و تأدیبکننده نفس خویش باشد،
شایستهتر به احترام است از معلم و تأدیبکننده دیگران».
در جای دیگری آن حضرت میفرماید:
«ای
مردم! به خدا قسم من شما را به طاعتی بر نمیانگیزم،
جز اینکه خود پیش از شما به گزاردن آن برمیخیزم و
شما را از معصیتی باز نمیدارم، جز اینکه پیش از شما آن را فرو میگذارم».
روش پیشگیری و کنترل
رفتار و کردار
انسان، متأثر از اوضاع محیطی مثل زمان و مکان و
عوامل اجتماعی مثل دوستان و نزدیکان در معرض تغییر و تحوّل است.
بنابراین در تربیت افراد، باید نهاد آنها را نیز به دست گرفت تا در
معرض آسیبهای گوناگون اجتماعی قرار نگیرند. کودکی که در
دامان پر مهر خانوادهای پرورش یافته که خود متخلّق به مبانی دینی و
آشنا به فنون تربیت اسلامی بوده، در سنین بالاتر که غالباً به دور از
چشم والدین و معلم به انتخاب دوست و همنشین میپردازد، کمتر در
معرض آسیبها و انحرافات اجتماعی قرار میگیرد و
نقش نظارتی خانواده را نیز بر خود میپذیرد.
پس اسلام، پیشگیری در تربیت را به عنوان سازندهترین شیوه کنترل افراد،
بر درمان آن مقدم میداند و امام علی(ع) از آن به عنوان
امری لازم در مسیر تربیت و رشد انسانها یاد میکند و
خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) درباره فلسفه تربیتش در نوجوانی میفرماید:
«قلب نوجوان،
چون زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر
بذری است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم،
پیش از اینکه دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگری مشغول شود تا
به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه زحمت آزمون آن را
کشیده و تو را از تلاش و یافتن بینیاز ساختهاند».
صد هزاران دام و دانه است ای خدا
ما چو مرغان حریص بینوا
دم به دم ما بسته دام توایم
هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
چشم باز و گوش باز و دام پیش
سوی دامی میپرد با پر خویش
روش موعظه و تذکر
یکی از شیوههای تربیت و هدایت، موعظه حسنه و
تذکّر بجاست که
نیاز فطری انسان است و بدون آن، دل به شرار غفلت و
ضلالت
دچار میشود و میمیرد. به فرموده امام علی(ع):
«الموعظةُ جلاءُ القلوبِ و صقالُ النفوس؛ موعظه، جلا دهنده قلبها
و روشنی بخش جانهاست».
روش
نیکوی موعظه و تذکّر در قرآن کریم نیز بعد از
حکمت مورد تأکید قرار گرفته
است؛ چنان که خداوند خطاب به
پیامبر خود در راه ابلاغ رسالت فرمود: )
ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ... (
؛ «ای پیامبر! مردم را به راه
خدا با کلام حکمتبار و
موعظه حسنه دعوت کن و با آنها به بهترین شیوه، سخن
بگو».
تذکّر و یادآوری نعمتها و تکالیف ابتدا در حق خود و
آن گاه در حق دیگران، از آن رو لازم است که در طریق معرفت و
رشد یا درمان باشد و
غفلتها را از دلمان در مسیر نورانی تربیت بزداید.
امیرمؤمنان(ع) ندای وعظ آمیز پیامبران را چنین میداند:
«
پس خدای تعالی پیامبران خود ر برانگیخت و ایشان را
پی در پی فرستاد تا عهد و پیمان خداوند را که فطری آنان بود،
بطلبند و نعمتهای فراموش شده را یادآوری و از
راه تبلیغ با ایشان گفتگو کنند و عقلها را از زیر غبار ضلالت
و
غفلت بیرون آورند و به کار اندازند».
شیوه امام علی(ع) در سفر و
حضر، و در دوران زمامداری و
خانهنشینیاش، همین بود که جاهلان را از راه
وعظ و نصیحت و تذکّر،
هدایت و تربیت میکرد و طاغیان سرکش را از راه مبارزه و
تهدید و تنبیه بیدار میساخت و تأکید میفرمود:
«إن للقلوب شهوة و
اقبالاً و ادباراً فأتوها من قبل شهوتها و
اقبالها فانّ القلوب إذا أکره
عمی؛
دلها را روی کردن و پشت کردنی است؛ پس دلها را
آن گاه به کار
وادارید که بخواهند؛
زیرا اگر دل را به اجبار به کاری واداری، کور
میگردد».
یکی از راههای موعظه و تذکّر، عبرت است.
عبرت، حالتی است که در اثر برخورد با اموری به انسان دست میدهد و
به خودی خود یک روش
نیست، بلکه یک پیامد شیرین تربیتی است.
لکن با توجه به عامل ایجاد کننده این حالت، میتوان آن را
روش نامید و اظهار داشت که حالت تربیتی عبرت به دو
طریق پدید میاید:
1. گاهی خود فرد با خواندن جریانات تاریخی یا دیدن طبیعت و
آثار به جای مانده از گذشتگان به این حالت میرسد.
2.
گاهی دیگران زمینهها و مقدمات به وجود آمدن چنان حالتی را
برای فرد فراهم
میکنند؛ مثلا مربی با هدف عبرت آموزی،
تربیت آموزان خود را به دیدن برج و باروها،
کاخهای سلطنتی، مقابر و زیارتگاهها میبرد که در
این صورت کار
او «روش تربیتی» است.
به عامل و طریق اول، «عبرت گیری یا عبرت پذیری»
و به عامل دوم، «عبرتدهی یا عبرتآموزی» میگوییم.
امیرمؤمنان حضرت علی(ع) در تربیت فرزند خویش امام حسن مجتبی(ع)،
از روش و عامل دوم استفاده برد و در نامهای خطاب به ایشان فرمود:
«ای
پسرم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش و
نابودی و دست به دست گردیدنش، آگاه کردم و از آخرت و
آنچه برای انسانها در آنجا فراهم است، آگاه ساختم و برای تو از
هر دو مثال زدم تا به آن پندپذیری و بر اساس آن در زندگی گام برداری».
در این سخن،حضرت علی(ع) متذکّر میشوند که
ای فرزندم! من، اخبار را برای تو گفتم و نشانهها را نیز بیان کردم و
راه را نشان دادم. حال تو باید خود پندگیری و مسیر زندگی را
بر اساس آن بپیمایی.
تأکید
بر عبرت در مسیر موعظه و تذکّر به مثابه یک روش
ایدهآل تربیتی، به دلیل پیامدهای مطلوب و شایستهای است که در تربیت دارد.
این پیامدها از دیدگاه
امام علی(ع) در نهجالبلاغه بدین قرارند:
1. عبرت، کلید بصیرت است؛
زیرا «مَنْ اعتبر أبصر و مَنْ أبصر فَهِمَ و مَنْ فَهِمَ عَلِمَ؛
کسی که عبرت آموزد آگاهی یابد و کسی که آگاهی یابد،
میفهمد و آنکه بفهمد، دانش آموخته است».
سخن اصلی در این کلام، آن است که تفکر زمینهساز عبرت
است و
عبرت، زمینه بصیرت را فراهم میآورد.
در حقیقت، در مسیر تربیت، زمانی انسانی به بینش و بصیرت میرسد که
به شنیدن اکتفا نکند، بلکه در شنیدهها، اندیشه کند و با دقت به امور بنگرد.
نتیجه این اندیشه و دقت نظر، همان عبرتی است که در
تصمیمگیریها و رفتار انسان مؤثر خواهد بود.
2.
عبرت، عامل انتقال تجارب است.
انسانها در طول زندگی سعی میکنند هر امری
را
حداقل یک بار تجربه کنند و یک خطا را چند بار مرتکب نشوند.
خردمندان در تلاش هستند که آن یک خطا را هم که دیگران تجربه کردهاند،
اصلاً مرتکب
نشوند و در واقع سعی در بهرهمندی از تجارب دیگران دارند:
«إنّما العاقل مَنْ وَعَظته التّجاربُ؛ همانا عاقل، کسی است که تجربهها او را پند دهند».
همچنین امیرمؤمنان(ع) در وصیتی به فرزند خویش امام حسن مجتبی(ع) میفرمایند:
«ای
بُنی إنّی و إنْ لم أکُنْ عُمِّرتُ عُمُرَ مَنْ کانَ قَبْلی فَقَدْ
نَظَرْتُ فی أعمالِهِمْ ...؛
ای پسرم! اگر چه من به اندازه همه کسانی که پیش از من میزیستهاند،
عمر نکردم، اما در کردار آنها نظر افکندم و در اخبارشان اندیشیدم و
در آثارشان سیر کردم؛ تا بدان جا که همانند یکی از
آنها شدم؛
بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسید،
با همه آنها از اول تا آخر بودهام.
پس من قسمت زلال و مصفّای زندگی آنان را از بخش کدر و
تاریک آن بازشناختم و سود و زیانش را دانستم.
از میان تمام آنها، قسمتهای مهم و برگزیده را برایت خلاصه کردم و
از بین همه آنها زیبایش را برایت
برگزیدم و ناشناختههای آن را از تو دور کردم».
بر اساس این کلام
گهر بار امام علی(ع)، تجربه اندوزی از
سرگذشت دیگران، بهرهمندی از حاصل
عمر آنهاست.
گویا انسان، عمری به درازای همه آنها داشته است،
با این تفاوت
که خطاهای آنان را مرتکب نشده است.
نکته دیگری که در سخن امام علی(ع) مشهود
است،
وظیفهای است که ایشان برای مربی ترسیم میکند و آن،
این است که وی باید تجربیات خود و دیگران را جمع آوری،
تلخیص و تنقیح کند و آن را به طور صریح و
دستهبندی شده، در اختیار تربیت آموز قرار دهد.
3. عبرت،
عامل بازداری از خطاست؛
زیرا همواره انسان در سایه عبرت به رشد و کمال میرسد
و به راه درست هدایت میشود.
عبرت به منزله چراغهایی است که راه
صحیح زندگی را نشان میدهد:
«الاعتبارُ یقودُ إلی الرُّشد؛
عبرت گرفتن، انسان را به سوی راه صواب و درست میکشاند».
ثمره این هدایتگری نیز دوری از خطاست:
«الاعتبارُ یثْمَرُ العصمة؛ میوه عبرت گرفتن، نگاهداری است».
4.
عبرت چراغ راه اینده است؛ زیرا
«و لو اعتبرتَ بما مَضی حفظت ما بَقی؛
اگر
از آنچه گذشته است عبرت بگیری،
آنچه را که باقی است، حفظ خواهی کرد»؛
زیرا تاریخ تکرار پذیر است:
همواره قومی میرود و قومی دیگر جایگزین میشود.
اختلاف حوادث و رویدادهای تاریخی، در جزئیات آنهاست.
انسانهای عاقل و عبرتگیر، میتوانند با موازنه و مقایسه این پدیدهها و
بررسی اسباب و عوامل آنها، پیامدها و نتایج آنها را پیشبینی و
تصمیم درست و متناسب را در هر مورد اتخاذ کنند.
امام علی(ع) در نامه خویش به حارث هَمْدانی به این
نکته اشاره فرموده است:
«از حوادث گذشته دنیا برای باقی مانده آن
عبرتگیر؛
چرا که بعضی از آنها شبیه بعضی دیگر است و
پایانش به ابتدای آن
میپیوندد و در هر حال، تمام آن گذرا و ناپایدار است».
ب توجه به
تاریخ نیز میتوان بصیرتی راهگشا در
مسیر تربیت افراد فراهم کرد؛ بصیرتی که به تحولات عمیق در
زندگی و رفتار فرد منجر میشود و از غفلت به آگاهی و
از
غرور به شعور برساند؛
چنان که علی(ع) برای ادامه مسیر تربیت، امام حسن(ع)
را
به عبرتآموزی از سرنوشت دیگران در طول تاریخ توصیه میکند و میفرماید:
«و
سر فی دیارهم و آثارهم فانظر فیما فعلوا و
عما انتقلوا و این حلوا و نزلوا؛
در دل تاریخ گذر کن و از میان راههای رفته و نرفتهاش بگذر
و آثار به جای ماندهاش را بنگر و ببین که مردمان آن،
چه کردند و چه با خود بردند و ...».
روش محبّت و مدارا
محبّت، اساس و رکن دین است و دین بر
پایه آن به
دلها رسوخ کرده و راسخ مانده است.
شیوه محبّت و مدارا در سراسر زندگی انسانها، درس آموز و
روشی مطلوب و ایدهآل در مسیر تربیت اسلامی
است که
هم جاذبه در افراد میآفریند و هم انگیزه؛ تا از تلاطم و
پراکندگی، انسانها را به اتفاق و اجتماع بر
محور دین سوق دهد و فرهنگ دینی رواج
یابد.
از آنجا که محبّت با سرشت و فطرت آدمی سازگار است و
پذیرش آن از ناحیه درون و به دور از هیچ تحمیلی است،
باید مربیان تربیتی به ویژه خانوادهها برای جذب فرزندان و
جلوگیری از انحراف آنان بدان متوسل شوند و
آگاه باشند که
اگر جام محبّت در خانوادهها لبریز باشد، فرزندان کمتر به
ناهنجاریهای جامعه تن میدهند. در
شیوه تربیتی امام علی(ع) به نهایت بعد عاطفی آن حضرت در
برابر فرزندانش برمیخوریم؛ از جمله آنگاه که به
امام حسن
مجتبی(ع) در بیان وصایای خود چنین خطاب میکند:
«فرزندم! تو را
دیدم که پاره تن من بلکه همه جان منی؛
آن گونه که اگر آسیبی به تو رسد، به من رسیده است و
اگر مرگ به سراغ تو اید، زندگی مرا گرفته است.
پس کار تو را
کار خود شمردم و نامهای برای تو نوشتم تا تو را
در سختیهای زندگی رهنمون باشد، من زنده باشم یا نباشم».
بنابراین طبق فرمایش و سیره امام علی(ع)، برای
تربیت فرزند لازم است که با مدارا، ابتدا شفقت و
دلسوزی و
مهربانی خود را به اثبات رسانیم و این شیوه را در
سطح گسترده برای همه در پیش بگیریم.
آن امام همام در تربیت افراد جامعه نیز به اصل تألیف قلوب و
محبّت و مدارا بسیار توجه میکرد و بر اشاعه آن تآکید میفرمود:
«قلوب
الرجال حشیة فمن تألفها اقبلت علیه؛ دلهای مردم وحشی (پراکنده) است.
به کسی روی میآورند که با آنها خوشرویی (محبت و مدارا) کند».
یکی از روشهای تربیتی دین اسلام، تمسّک به
عفو و تغافل و تنبیه و تشویق افراد است که در
باب برتری هر یک از ملاکها، بحثها و گفتارهای بسیار وجود دارد.
چون انسان جایز الخطاست و مصون از اشتباه و خطا نیست،
اگر در مسیر دچار سهوی شود، نباید چنان مورد عتاب و
خطاب قرار گیرد که از ادامه راه بازماند و از خود باوری و
اعتماد به نفس فاصله بگیرد. اما باید در مسیر تربیت فرزندان در
خانوادهها و افراد در جامعه، معیار و میزان تنبیه و
تشویق به خوبی شناخته و مراعات شود؛
چنان که ائمه اطهار(ع) با شناختی که از نهاد افراد و
قابلیتهایشان داشتند، به این مهم یعنی تقدم عفو و تشویق بر تنبیه و
مجازات مبادرت میورزیدند.
امام علی(ع) در دستگاه عدالت خود هر دوی آنها یعنی مهر و قهر،
و شمشیر تیز عدالت و زبان رأفتش را نیز در جای مناسب به کار میبست.
در عین حال در مسیر تربیت و پرورش فکری و اخلاقی افراد،
به سان پیامبر اعظم(ص) از حقوق خود و جسارتهای افراد در
اوج قدرت میگذشت و ناسزای معاندان جاهل را به
جای اینکه به محکمه قضاوت بکشاند، با خود به مسجد میبرد و
صمیمانه از خدا برای چنین افرادی طلب مغفرت، و
برای هدایت ایشان دعا میکرد. آن حضرت برای بیداری و
هوشیاری مربیان در مسیر تربیت افراد، خطاب به امام حسن مجتبی(ع) میفرماید:
« پس اگر یکی از شما مرتکب خطایی شد، عفو و تغافل همراه با
توازن و به تناسب خطا، از تنبیه و زدن فرد ـ
البته برای کسی که عاقل است ـ بهتر و برتر است».
البته آن حضرت برای تعدیل در برخوردها با این اعتقاد که
گاهی، بخشیدن یک فرد تبهکار برای فرد و جامعه مضر و فساد آور است،
به تعیین حدود و مرزهای تشویق و تنبیه متربّیان پرداخته، فرمودند:
«نباید نیکوکار و بدکار نزد تو به یک پایه باشند که آن،
نیکوکاران را در نیکویی بیرغبت سازد و بدکاران را به
بدی کردن وا میدارد. پس هر یک از ایشان را به آنچه عمل کرده است، جزا بده».
نکته شایان توجه دیگر در این روش آن است که حضرت علی(ع) بر
اساس کرامتی که برای انسانها قائل بودند،
همواره تأکید میکردند که با انسان خطاکار در مرحله اول از
روی رأفت و کرامت رفتار کنید و به منظور بیداری و
تحرّک انسانها بر اساس همان غیرت و روح کرامتش وارد عمل شوید؛
چنان که خود در خطاب به تمام وجدانهای خفته میفرماید:
«بزرگوارتر از آن باش که به پستی دنیا تن دهی؛
هر چند تو را به مقصود برساند؛
زیرا نمیتوانی در برابر آنچه از شخصیت خود که در این
راه از دست میدهی، جایگزینی به دست آوری.
بنده دیگری مباش؛ در حالی که خدایت آزاد آفریده است».
به راستی، خداوند برای حفظ کرامت انسانها،
آنان را از هر گونه هدف و روشی که به کرامتش لطمه بخورد،
بازداشته و از این رو، میبینیم که حضرت علی(ع)
بدین طریق به افراد منزلت میبخشید و آنها را با اعتماد به نفس و
مسئولیت پذیری به تربیت خودشان وامیداشت تا
ضمن حفظ عزّت و کرامت خود، به سراغ تخلّفی نروند و
به عجز کشیده نشوند؛ بلکه متوجه شخصیت کریمانه خویش باشند و در
سایهسار آن از پستیهای گناه به بلندای قلّه تقوا پناه آورند.
نتیجه
1. هر یک از روشهای مذکور در تعلیم و تربیت اسلامی برای هر
فردی تعریف و جایگاه خاصی مییابد که
خداوند متعال و پیامبر اعظم(ص) و ائمه هدی(ع) همه این روشها
و راهها را در مقام بیان و عمل به ما نشان دادهاند.
2. چگونگی تطبیق شرایط و مقتضیات افراد به تناسب شاخصههای مذکور
و نیازمند درک ظرفیتها در افراد است و فهم این امر بر
عهده مربیان از جمله پدر، مادر و معلم است که
بر اساس توانایی و درایت خاص، با شناخت تواناییهای افراد و
متناسب با محورهای عملی راه کارهای بیان شده، وارد عرصه عمل میشوند.
3. در کاربرد روشها در مسیر تربیت اسلامی، حتماً باید به
مسئله کرامت و شخصیت انسانها توجه و تعدیل در برخوردها اعمال شود.
************************************************************
پی نوشت:
این نامه کامل و واقعا توصیف ناپذیر را با یک بار مطالعه نمیشه کاملا درک کرد و
باید چند بار و در بهترین زمان حال روحی و معنوی و فراغت خواند ...
صد البته که تربیت امام حسن قبل از این نامه به شکلی بود که
اگر این نامه را هم امام برای ایشان نمی نوشت باز هم در
رفتار و کردار ایشان بعنوان امام معصوم خطایی دیده نمیشد
پس با کمی تامل میتوان فهمید که این نامه را امام علی برای ایشان نوشته اند تا
دیگران در مقام گوش کننده از این وصیت گرانبها استفاده کنند
بدون شک تامل و رعایت توصیه های این امام همام میتواند راهگشای
کامل حل مشکلات مادی و معنوی هر کسی باشد که راه را گم کرده است....
در پناه حق باشید...مدیر وبلاگ
سائلی بی دست و پایم ...راه را گم کرده ام
عبد کوی شاه عشقم...شاه را گم کرده ام
بس که دوری جستم از این بارگاه باصفا...
صاحب در گاه را گم کرده ام...
*********************************
چقدر وبلاگتون معطر و مزین شده با این سخنان امیر مومنان...
امید به اینکه رهنمودهایشان راهگشایی باشد در زندگیمان که راه را گم نکنیم
ممنون از وبلاگتون که چون پنجره ایست به سمت خدا
وتشکر از توصیه های خوبتون در پی نوشت