من خــــــدا هستم.
امروز مــــــــن همه مشکلاتت را اداره می کنم .
لطفا به خاطـــــــر داشته باش که من به کمک تــــــو نیــــــاز ندارم.
اگر در زندگی وضعیتی برایت پیش آید که قادر به اداره کردن آن نیستی برای رفع کردن آن تلاش نکن .
آن را در صندوق ( چیزی برای خــــــ♥ـــــــدا تا انجام دهد ) بگذار .
همه چیـز انجام خواهد شد ولی در زمان مورد نظر مـــــــــن ، نه تـــــــــو .
وقتی که مطلبی را در صندوق من گذاشتی ، همواره با اضطراب دنبال (پیگیری) نکـــن .
در عوض روی تمام چیزهای عـــــــــالی و شگفت انگیزی که الان در زندگی ات وجود دارد تمرکز کن .
ناامیـــــــــد نشو…
شاید یک روز بد در محل کارت داشته باشی : به مردی فکر کن که سال هـــــــــاست بیکار است و شغلی ندارد،
ممکنه غصــه زودگذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری : به زنی فکـر کن که با تنگدستی وحشتناکی روزی دوازده ساعت ،
هفت روز هفته را کار می کند تا فقط شکم فرزندانش را سیر کند…
وقتی که روابط تو رو به تیـرگی و بـــــــدی می گذارد و دچار یاس می شوی :
به انسانی فکر کن که هرگــــــــز طعم دوسـت داشتن و مورد محبــت واقع شدن را نچشیده
وقتی ماشینت خراب می شود و تو مجبوری برای یافتن کمک کیلومترها پیاده بروی :
به معلولی فکر کن که دوست دارد یک بار فرصت راه رفتن داشته باشد.
ممکنه احساس بیهودگی کنی و فکر کنی که اصلا برای چی زندگی می کنی و بپرسی هدف من چیه ؟
شکـــــــــر گزار باش .
در اینجا کسانی هستند که عمرشان آن قــــــــدر کوتاه بوده که فرصت کـافی برای زندگی کردن نداشتند،
وقتی متوجه موهات که تازه خاکستری شده در آینه می شی :
به بیمار سرطانی فکر کن که آرزو دارد کــاش مویی داشت تا به آن رسیدگی کند …
*******
بنـده ی مــن!
بخـوان مـــــــــا را
بگردان قبــله ات را سوی ما
اینک وضـــــــویی کن
خجالت می کشی از مــــــــن؟
بگــــــــو ، جز من کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایــــــــــم کن
بدان آغــ♥ــــــوش من بـاز است
برای درک آغـــــــــوشم
شــــــروع کن ، یک قـــــــدم با تـو
تمـــــــــام گامهای مانده اش با مــن.
خراب کرده ام آقا خودتــــــــ درستش کن
امید آخــــر دنیا خودتـــــــــ درستش کن
نمانده پشتـــ سر مـن پلی که برگردم
خراب کرده ام آقا خودتـــــــ درستش کن
ببین چگونه به هم خورده کــار من ماندم
به حق حضرتــــــ زهــــــرا خودتــــــ درستش کن
گرفت دست مــرا هرکسی ، زمینم زد
شکست بال و پــرم را خودتــــــــــ درستش کن
.
.
.
.
.
.
سفال توبـه خـــــود را شکسته ام از بــــــس
تر کـــــ ترکـــــــ شده اما خودتـــــــ درستش کن
اگرچه پیش تـــــو در خلوتــــــ آبرویم رفت
برای محشـر کبری خودتـــــــــ درستش کن
ثمـر نداده درخت الهی العفـوم
به پیش صاحب نجوا خودت درستش کن
شکسته بال و پــــر مـن ولی دلــم تنگــــــــ است
سفــــر به کرببلا را خودتـــــــــ درستش کن
خودش خدا نیست
اما در چشمانش خدا را می بینم
پـــــــــــدرم را می گویم..
پـــــــــــــــــــدر همون کسی هست
که لرزش دستش دیگه چیزی از چای توی استکان باقی نگذاشته
ولی بهت میگه به من تکیه کن
و تو انگار
کوه رو پشتت داری
پـــیامـبـر اکـــرم (ص) فـــرمــودنــد . . .
نـگـه داشــتـن و حـفـظ دیــن و ایـمــان در آخــرالــزمــان هـمـانـنـد
نگـه داشـتـن ذغــــــال گــداخـتـه در کــف دســت اســت . . .
بانـــوی ســـرزمــیـن مـــن !
بـه خاطــر بســپار
صـــدایــت "دلـنــشیــن" اســت
قـشـنگ نیـســت بــر هــر دلـﮯ نـشـسـتن
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا :
پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید
که بیمار دلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید.
بــرادر دینـﮯ مــن!
فــرامـــوش نـکن
بعـضـﮯ کـارهــا "واجــب" نـیـسـت
مــثل ســلام کـــردن !
دیگه زندگی مان پر از غلط است ولی نگران نباش!!
گاهی نه گریه آرامت می کند و نه خنده
نه فریاد آرامت می کند نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس رو به
آسمان میکنی و میگویی :
من فقط تورو دارم!
خدایــــــا
از بـد کردن آدمهایت شکایـت داشتـم به درگــاهت…
امـا شکایتـم را پس میگیـرم…
من نفهمیدم…فراموش کرده بودم که بـدی را خلـق کـردی
تا هـــــر زمان که دلــ♥ـــم گرفت از آدمهایت…نگاهـــــم به تــ♥ـــو باشد…
گاهی فرامــــوش میکنم که وقتی کسـی کنــــــارم نیست…
معنایش این نیست که تنهایــــــــم…
معنایش اینست که هــــمه را کنار زدی تـا خودم باشم و خــــــودت…
با تــــ♥ـــو تنهایی معنا ندارد…
مانده ام تــــ♥ــــو را نداشتم چه میکردم…
دوستت دارم خدای من
بعضـــــی از دختـــــرکان…!! هر چقدر میتوانند بـد حجابی بکنند.!!
لباس تنــــگ و بـــــد نما بپوشــــند و بقول خودشان..
اگـــه تیــپ نزنیم اْفـــته کـــلاس داره برامـــــون..!!
اون آقا پسـر هایی که میـگن..!!
یه جــوون باید در دانـشگاه دوست دختر !! داشته باشه..!!
و بقـــول خودشان ما جــوانایم فعلا بی خیال محــــرم و نامحــرم..!!
اون عـروس خانومی که کـراهت دارد یک تکـه پارچه روی صورتش بندازه
که نکنه آرایــش یک میـلیون تومنیش خـراب بشه..!!
و اینچــــنین خودش رو به همه نـــشون میده..!!
اون خانوم هایی که به بـهانه تفــریح بی خیال محرم و نامحرم میشوند..!!
و اینگونه تـفریح میکنند..!!
اون خانـوم هایی که با آرایـش و لبـــاس تنگ عکس هایشان را..
در شبکه های اجتماعی به نمایــــــش میگذارند..!!
و میگویند بــــذار خوش باشیم که دنــــیا دو روزه..!!
هـــمه اینــها بداننـد کـه..!!
این خوبـی ها یک روزی تـــموم میشن..!!
ایـنها باید بدانـند که..!!
یک روزی اینجوری روی سنگ غسالخانه آنها را غــسل میــت میدهند..!
پـــس از یاد نبـریم که یک روزی ما را درقـــبر خواهند گذاشت و دیـــگر..
هیچ راه بازگــشتی برای تــــوبه وجـــود ندارد..!؟
ایــــن ها از مـــن و شمــــا پْــــر میشونـــد…؟!
یــادت نـره…
اگه یـــ ـــادت رفت بدان همیشه یکی خیلی بـــیادتــ ـــه خیلی..!!
جـنــــاب عـــزرائــیل را میگـوئیم…
کمبــــــــود محبتت را به اشتـراک بذار با نـــــامحرمان…
که آنان این برهـــــنگی افکارت را هــــــــزاران بار لایک خواهند کرد…
تاســـــــــف بار است…
حال و روز کسی که تشنـــــــه نگــــــاه دیگران باشد!!!
میگن با تمام فــــــــقر هرگـز محبت را گـدایی نکن!
و با تمام ثروت هرگز عشـــــــق را خریداری نکن!
مسلما آنچه که به دست می اید…
عشـــــق و محبـت نخواهد بود…
خواهرم!!!
بعضی چشم ها منتظر یک جرقه اند ؛ تا جامعه را به آتش بکشند؛
مراقب باش رفتارت جرقه آفرین نباشد
وقتــی میپرسند : نمیپـزید در این گرمــا؟!
یک لبــخند بزن و بگو :
سرگرمِ عشقــبازی که باشی و در اشتیاق خاکستر شدن ،
این گرما که شوخی کوچکی بیش نیست!
و بعد دقیق شو در چهرهشان ، تا خوب ببینی که چطور میشود
با یک چادر، تمام معادلات عقلانیشان را در لحظهای بر هم زد !
بـر چادر مشکی ات ، نستعلیق می نویسم عشق را …
وقتی که
این اِحرام سیاه را می پوشی و حج شکوهمند حیــــــا را به جا می آوری ،
آنگـــاه
طواف می کنند تو را صفوف فرشته هــــا
و متبرک می کنند بال هایشان را
به تـــار و پــود حریــم آسمانی ات
تـــو ! گمنــام ترین حاجیـــه ی امروز زمـــان هستی بانـــو !
چـادرِ تو
نـه بـرای نشـان دادن فقـر در سریالهای کشورم است …
نـه لبـاس متهمـان ِ دادگـاه و زنـدان هـا …
چـادر تو تـاج بنـدگـی تو است …
سنـد زهـرایی بـودنـت را امضــا میکنـد …!
طعنـه هـا دلسردت نکنـد بـانــو …
بـا افتخـار در کوچـه هـای شهـر قـدم بـزن …!
.
گـاهـی کـه چـادرت خـاکـی میشـود …
از طعنــه هــای مــردم شـهــر …
یاد چفیـه هـایی بیفتـــ …
که برای چادری ماندنت …
خــونـی شدند …
گآهی چقدر روح محتآج ِ فرصت هآیی ست که در آن هیچ کس نباشد
به جز