بخوان مرا، منم پروردگارت، خالقت از ذره ای ناچیز؛
بخوان مرا؛ منم معشوق زیبایت. منم نزدیک تر از تو به تو، اینک صدایم کن.
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید:
تو را در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد.
بساط روزی خود را به من بسپار.
رها کن غصه یک لقمه آب و نان فردا را، تو راه بندگی طی کن.
عزیزا، من خدایی خوب می دانم. تو دعوت کن مرا بر خود، به اشکی،
یا خدایی میهمانم کن، که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم.
طلب کن خالق خود را، بجو ما را، تو خواهی یافت... که عاشق می شوی
بر ما و عاشق می شوم بر تو...
که وصل عاشق و معشوق هم آهسته می گویم، خدایی عالمی دارد.
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من. قسم بر روز،
هنگامی که عالم را بگیرد نور،
قسم بر اختران روشن، اما دور... رهایت من نخواهم کرد.
بخوان ما را، که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟!
تو بگشا لب، تو غیر از ما، خدای دیگری داری؟
رها کن غیر ما را، آشتی کن با خدای خود، تو غیر از ما چه می جویی؟
تو با هرکس، به جز با ما، چه می گویی؟
و تو بی من چه داری؟ هیچ! بگو با من چه کم داری عزیزم، هیچ!!
هزاران کهکشان و کوه و دریا را، و خورشید و گیاه و نور و هستی را،
برای جلوه خود آفریدم من...
ولی وقتی تو را من آفریدم بر خود احسنت می گفتم.
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین میهمان دنیایم،
که دنیا بی تو، چیزی چون تو را ، کم داشت...
تو ای محبوب ترین میهمان دنیایم، نمی خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی ، ببینم ، من تو را از درگهم راندم؟
یک قدم با تو، تمام گام های مانده اش با من...
شاعر : کیوان شاهبداغی
خدایا ...
در آوای سنگین سکوت امشب ،
در دست افشانی رویا در ظرافت یک متن ،
در راز ناشناختهی زیستن ؛
تو را عاشقانه میخواهم ...
در پوچی یک توهم در اوج وصال ،
در سودای محکومانهی عشقی ،
در رویای مشکوکانهی وصلی ؛
تو را مجنونوار میکاوم ....
در پژواک اندیشههایم ،
در سایهی آرزوهایم ،
و در اوج فاصلهای میان کام و دل ؛
تو را میخواهم ...
در سادگی یک غزل ،
در شور یک عشق ،
در وجد عارفانهی یک نیایش ،
در تبلور یک رویا ؛
تو را میخواهم ...
مرا در بیکسی امشب ،
در غربت لحظه لحظه ی تنهاییم ،
دریاب ...
مرا در دریای بیکران زندگی ،
و در ویرانههای وجودی خسته ،
دریاب ...
در بیصدا گریستنهایم ،
در عجزم از این غربت ،
مرا درک کن ...
بار خدایا !
با وجود مهربان و گرمت ،
تار و پود فرسودهی وجودم را از بین ببر ؛
با وجود نورانی خویش ،
پرده پردهی تاریکیام را نابود کن ؛
از تو میخواهم برفراز دریای وجودت ،
افکار شناور مرا به اهتزاز درآوری ؛
از تو میخواهم در حجم تاریکی و هجوم غربت امشب ،
در سردی وجودم ،
مرا حامی باشی ...
آمین یا رب العالمین ...
ای آنکه رحم میکنی بر کسانی که بندگانت به آنها ترحم نمی کنند ،
و ای آنکه می پذیری بنده ای را که هیچ شهری او را نمی پذیرد ؛
و حاجتمندان به درگاهت را خوار نمی سازی ،
و اصرار کنندگان را نا امید نمی کنی ،
و گستاخان را از آستانت نمی رانی ؛
و تحفه های ناچیز بندگان و کارهای نیک ولی کوچک آنها را رد نکرده و جزای آن را می پردازی ،
و ای آنکه نه تنها از عمل کم تشکر می کنی بلکه پاداش بزرگی بر آن در نظرمی گیری ؛
ای آنکه به هرکه به تو نزدیک شود نزدیک گردی ،
و هرکه را به تو پشت کند به سوی خود می خوانی ...
و ای خدائی که نعمتت را تغییر نمی دهی و در عذاب ما شتاب نمی نمایی ،
و درخت نیکی را به ثمر می رسانی تا در ثواب بیفزایی ،
و از گناهان میگذری تا محو شود .
آرزوها هنوز به انتهای کرمت نرسیده،برآورده شده برگشتند ،
و ظرف های درخواست ها از منبع بخششِ تو لبریز شدند ،
و صفت ها به حقیقت تو نرسیده،از هم گسیخته اند ؛
پس بالاترینِ برتری ها و با شکوه ترین همه ی عظمت ها بی تردید از آن توست ...
خداوند همه ی ما را دوست دارد و درک می کند ،
منظورم از ما ، من و توست ...
مهربانی او همه را کفایت می کند ،
از پیر و جوان گرفته ،
تا افراد تنها و ناتوان ،
از تند خویان تا متکبران ...
عشق او حد و مرزی نمی شناسد ،
پس هرگز گمان مکن که مورد رحمت او واقع نمی شوی ؛
مهم نیست که چه کسی هستی یا چه شغلی داری ،
نام تو نیز در فهرست خداست ...
مهم نیست که چه گذشته ای داشته ای ،
به خدا اعتماد کن تا حقیقت این کلمات را دریابی ؛
به سختی کارت فکر نکن فقط آنرا در دست خدا بگذار ،
زیرا آن زمان که همه رهایت می کنند هنوز در آغوش او هستی ؛
خدا هنوز هم دوستمان دارد ،
از آغاز جهان شیفته مان بوده ،
و همیشه هم خواهد بود ...!
خداوند هیچکس را جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمیکند
بدان ، خدایی که گنج های آسمان و زمین در دست اوست ،
به تو اجازه ی درخواست داده ، و اجابت آن را بر عهده گرفته است .
تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند ، درخواست رحمت کنی تا ببخشاید ،
و خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند ،
و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطه ای پناه ببری ،
و در صورت ارتکاب گناه دَرِ توبه را مسدود نکرده است ،
در کیفر تو شتاب نداشته ، و در توبه و بازگشت ، بر تو عیب نگرفته است ،
در آنجا که رسوایی سزاوار توست ، رسوا نساخته ،
و برای بازگشت به خویش شرایط سنگینی مطرح نکرده است ،
در گناهان تو را به محاکمه نکشیده ، و از رحمت خویش نا امیدت نکرده ،
بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکی شمرده است .
هر گناه تو را یکی ، و هر نیکی تو را ده به حساب آورده ،
و راه بازگشت و توبه را به روی تو گشوده است .
هرگاه او را بخوانی ، ندایت را میشنود ، و چون با او راز دل گویی ، راز تو را میداند ،
پس حاجت خود را با او بگوی ، و آنچه در دل داری نزد او بازگوی ،
غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن ،
تا غم های تو را برطرف کند و در مشکلات تو را یاری رساند ...
(انسان) هر کار (نیکی) را انجام دهد، برای خود انجام داده ؛
و هر کار (بدی) کند، به زیان خود کرده است .
(مومنان میگویند:) "پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، مارا مؤاخذه مکن .
پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده ،
آنچنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر کسانی که پیش از ما بودند قرار دادی .
پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقدر مدار ؛
و آثار گناه را از ما بشوی ؛
ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده .
تو مولا و سرپرست مایی ،
پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان ."
ستایش خداوندی را سزاست که از اسرار نهان ها آگاه است ،
و نشانه های آشکاری در سراسر هستی بر وجود او شهادت می دهند ؛
هرگز برابر چشم بینندگان ظاهر نمی گردد ؛
نه چشم کسی که او را ندیده می تواند انکارش کند ،
و نه قلبی که او را شناخت میتواند مشاهده اش نماید ..
در والایی و برتری از همه پیشی گرفته ؛
پس، از او برتر چیزی نیست ،
و آنچنان به مخلوقات نزدیک است که از او نزدیکتر چیزی نمی تواند باشد ...
مرتبه ی بلند او را از پدیده هایش دور نساخته ،
و نزدیکی او با پدیده ها، او را مساوی چیزی قرار نداده است ..
عقل ها را بر حقیقت ذات خود آگاه نساخته ،
اما از معرفت و شناسایی خود باز نداشته است ..
پس اوست که همه ی نشانه های هستی بر وجود او گواهی می دهند ،
و دل های منکران را بر اقرار به وجودش واداشته است ،
خدایی که برتر از گفتار تشبیه کنندگان و پندار منکران است ...
"خطبه ی 49 نهج البلاغه"
الهی ...
سه خصلت است که نمی گذارد از درگاهت چیزی بخواهم ،
و فقط یک خصلت است که مرا به آن ترغیب می کند ؛
آن سه خصلت عبارتند از :
فرمانی که داده ای و من در انجامش درنگ کرده ام ،
و کاری که مرا از آن نهی فرمودی ولی من بدان شتافته ام ،
و نعمتی است که عطا فرموده ای ولی من در شکرگزاریش کوتاهی نموده ام ...
و اما تنها مساله ای که مرا به سویت می خواند :
تفضل و مهربانی تو به کسی است که به آستانت روی آورده ،
و چشمِ امید به تو بسته است ...
همه ی لطف و احسانت از روی تفضل ،
و همه ی نعمتهایت بی سبب و بدونِ زمینه ی استحقاق است ...
" دعای 12 صحیفه ی سجادیه - بخش 1 تا 3 "
خدایا ممنونم ؛
من میتونم تمام زیباییهای پیرامونم را ببینم ،
کسانی هستند که دنیایشان همیشه تاریک و سیاه هست …
خدایا ؛
من میتونم راه برم ،
کسانی هستند که هیچوقت نتونستهاند حتی یک قدم بردارند …
خدایا از تو ممنونم ؛
که دل رئوف و شکنندهای دارم ،
کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که
هیچ محبت و احساسی رو درک نمیکنن …
خدایا سپاسگزارم ؛
که به من این شانس رو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم ،
کسانی هستند که از این نعمت و برکت وافری که به من دادهای بیبهرهاند …
خدای عزیزم ؛
من میتونم کار کنم ،
کسانی هستند که برای رفع کوچکترین نیازهای روزمرهشون هم به دیگران محتاجند ،
برای این نعمت بزرگ از تو سپاسگزارم …
خدای دوستداشتنی من، از تو ممنونم ؛
که کسی هست که منو دوست داره ،
کسانی هستند که بود و نبودشون واسه هیچکس مهم نیست …
و بیش از همهی اینها ؛
برای هدیهای که هر روز با هزار عشق و امید به من میدهی از تو سپاسگزارم …
هدیهای که نامش زندگیست…
ای فرزند آدم ،
من بی نیازی هستم که نیازمند نمیشوم ،
مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن ، تا تو را آنچنان بی نیاز کنم که نیازمند نشوی ؛
ای فرزند آدم ،
من زنده ای هستم که نمیمیرم ،
مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن ، تا تو را زندگی بخشم که نمیری ؛
ای فرزند آدم ،
من به هرچه میگویم "باش" میشود ،
مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن ،
تا تو را چنان قرار دهم که به هر چیزی بگویی "باش" بشود...
قلب من قالی خداست
تار و پودش از پر فرشته هاست
پهن کرده او دل مرا در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب
برق می زند قالی قشنگ و نو نوار من از تلاش آفتاب
شب که می شود خدا روی قالی دلم
راه می رود؛ ذوق می کنم گریه می کنم
اشک من ستاره می شود
هر ستاره ای به سمت ماه می رود...
یک شبی حواس من نبود
ریخت روی قالی دلم شیشه ای مرکب سیاه
سالهاست مانده جای آن
جای لکه های اشتباه
ای خدا به من بگو
لکه های چرکمرده را کجا خاک می کنند؟
آه؛ آه از اینهمه گناه و اشتباه
آه نام دیگر تو است
آه بال می زند به سوی تو؛ کبوتر تو است
قلب من دوباره تند تند می زند
مثل اینکه بازهم خداست
روی قالی دلم قدم گذاشت
در میان رشته های نازک دلم
نقش یک درخت و یک پرنده کاشته
قلب من چقدر قیمتی است
چون که قالی ظریف و دستباف اوست
این پرنده ای که لای تار و پودش است هدهد است
می پرد به سوی قله های قاف دوست!
"عرفان نظرآهاری"
وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود ،
وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم
و بغضهایمان پشت سر هم میشکند ،
وقتی احساس میکنیم
بدبختیها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان ؛
وقتی امیدها ته میکشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحملمان هیچ ...*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم که تو ،
فقط تویی که کمکمان میکنی ...
آن وقت است که تو را صدا میکنیم
و تو را میخوانیم ...
آن وقت است که تو را آه میکشیم
تو را گریه میکنیم
و تو را نفس میکشیم ...
وقتی تو جواب میدهی ،
دانهدانه اشکهایمان را پاک میکنی
و یکی یکی غصهها را از دلمان برمیداری
گره تکتک بغضهایمان را باز میکنی
و دل شکستهمان را بند میزنی
سنگینی ها را برمیداری
و جایش سبکی میگذاری و راحتی ؛
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لبهایمان ، لبخند
خوابهایمان را تعبیر میکنی
و دعاهایمان را مستجاب
آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخها را شیرین میکنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشود
و سیاهیها سفید سفید ...*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
خداوندا !
تنها تو را صدا میکنیم
و فقط تو را می خوانیم ...
.حمد و سپاس مخصوص اوست و هیچکس و هیچ چیز در مرتبه او شایسته ثنا نیست.
در لحظه سختی , فقط از خداوند کمک بخواه.
او بهترین فریادرس است و همیشه با تو و در کنار توست.
همانگونه
که وقتی موسی(ع) را برای رهایی مردم از بردگی فرستاد ,
یا هنگامی که اسحاق , سرزمین موعود را به خاطر گرسنگی و
قحطی ترک کرد به ایشان فرمود : من با
شما هستم.
در لحظه گمراهی و حیرانی , فقط خدا را جست و جو کن.
او هدایت گر به سوی نعمت هاست. راه درست را
از او بخواه چراکه تنها او از نهان و پیدا باخبر است.
در لحظه آرامش , معبود را مناجات کن.
او تنها اجابت کننده دعاهاست. برا همه دعا کن به
خصوص برای کسانی که با تو مشکل دارند.
و در آخر , مثل من برای خواسته های خودت دعا کن , او همه را گوش می کند.
در لحظه ناامیدی , امیدت به خدا باشد.
او امید ناامیدان است و همیشه به یاد داشته باش که این نیز بگذرد.
در لحظه تنهایی , پروردگار را صدا بزن.
او هیچ وقت بنده اش را تنها نمی گذارد.
همین الان می توانی حضورش را در کنارت حس کنی.
فقط کافی است صدایش بزنی. او تنها یار تنهایــیــهــاست.
در لحظه نیاز , حاجت خود را از درگاه خالق هستی طلب کن.
زیرا
, نتیجه طلب از خلق اگر روا شود منت است و اگر نه ذلت ,
در حالی که طلب ار خالق برآورده شود نعمت است و اگر نه حکمت.
و به خاطر داشته باش که او بی
نیاز مطلق است.
در لحظه های دردناک، به خدا اعتماد کن.
او هرگز پشت تو را خالی نمی کند. برای هر دردی درمانی اندیشیده است.
در لحظه موفــقیت ، از خدا فزونی ایمان بخواه.
و بدان که این مرحله پایان راه نیست بلکه آغازیست برای برداشتن گامهای بعدی.
در هر قدم او را به یاد داشته باش و در هر مرحله بر ایمان خود بیفزا.
در لحظه دلشکستگی , دلت را به خدا بده.
او بهترین مونس است , همیشه برای تو وقت دارد و هیچگاه دل تو را نمی شکند.
در لحظه عاشقی , خالق عشق را در نظر داشته باش.
باید از عشق زمینی به عشق آسمانی رسید.
در لحظه نگرانی و دلواپسی , از ذکرش غافل نشو.
یاد خدا آرام بخش دلـهاست. همه چیز در حیطه قدرت و کنترل اوست.
پس توکلت فقط به خدا باشد. کارها را به او بسپار تا زمان انتظار به آخر رسد.
در لحظه پیروزی , از معبود , تواضع و فروتنی طلب کن.
از غرور بپرهیز که بزرگترین اشتباه است.
در لحظه شکست , مطمئن باش که خدا دست تو را گرفته.
و نمی گذارد که زمین بخوری مگر آنکه خودت دست او را رها کنی.
هر شکستی باید مقدمه ای برای پیروزی باشد.
در لحظه ضعف وناتوانی , از خالق مطلق توانایی بخواه.
هیچ چیز برای او غیر ممکن نیست.
در لحظه کار، به خدا تکیه کن.
او محکم ترین تکیه گاه و پشتیان است. هرکاری را با نام او شروع کن.
بکوش , پشتکار داشته باش , سپس همه چیز را به او واگذار کن.
خداوند فرمود : حرکت از تو برکت از من.
در لحظه تاریکی , با نور کلامش دلت را روشن کن.
و آن را مایه برکت و روشنایی زندگی خود قرار بده.
در لحظه پریشانی , به خدا پناه ببر .
که او امن ترین پناهگاه است.
در لحظه دلتنگی , با معبود خود راز و نیاز کن.
او دانای اسرار نهان و محرم رازهاست.
==========
عشق فقط خدا
همیشه و در هرحال پروردگار را با صدای آرام و با احترام بخوان.
او قدرت و ظرفیت انجام هرکاری رو داره.
توجه ات رو از خود و خلق برداشته و به وی معطوف کن.
خداوند تو رو عاشقانه و بدون هیچ قید و بندی دوست داره.
و هیچ چیز نمی تونه از شدت این عشق بکاهد.
او در لحظه های خواب و بیداری , اضطراب و آرامش , کار و تفریح و خلاصه در
هر موقعیت و شرایطی مراقب تو و لطفش شامل حال توست.
به معبود بیندیش , ایمانت رو محکم کن و از او آمرزش بخواه.
همه چیز درست میشه.... همه چیز... همه چیز...
قلبت رو خالی نگه دار،
اگر هم روزی خواستی کسی رو در قلبت جا بدی
سعی کن فقط یک نفرباشه بهش بگو که:
تو رو بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم ! چون...
به خدا" ایمان و اعتقاد" دارم و به تو "احتیاج و نیاز"
گل آفتابگردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا...
ما همه آفتابگردانیم.
اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی، دیگر آفتابگردان نیست.
آفتابگردان کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد.
اینها
را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش می کردم که
خورشید کوچکی بود در
زمین که هر گلبرگش شعله ای بود
و دایره ای داغ در دلش می سوخت.
آفتابگردان به من گفت:
وقتی دهقان بذر آفتابگردان را می کارد، مطمئن است که
او خورشید را پیدا خواهد کرد.
آفتابگردان هیچ وقت چیزی را با خورشید اشتباه نمی گیرد.
اما انسان همه چیز را با خدا اشتباه می گیرد. . .
آفتابگردان راهش را
بلد است و کارش را می داند.
او جز دوست داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید کار
دیگری ندارد.
او همه زندگیش را وقف نور می کند. در نور به دنیا می آید
و در نور می میرد. نور می خورد و نور می زاید.
دلخوشی آفتابگردان تنها آفتاب است.
آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا.
بدون آفتاب، آفتابگردان می میرد و بدون خدا، انسان.
جلو رفتم بوییدمش، بوی خورشید می داد. تب داشت و عاشق بود.
خداحافظی کردم داشتم می رفتم که نسیمی رد شد
و گفت:
نام آفتابگردان همه را به یاد آفتاب می اندازد.
نام انسان آیا کسی را به یاد خدا می اندازد؟!
آنوقت بود که شرمنده از خدا رو به آفتاب گریستم ...
***************************************