عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۶۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مناجات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


الهی ! بنده ای گم کرده راهم * بده راهم که سرتاپا گناهم


اگر عمری به غفلت زیست کردم * تمام هستیم را نیست کردم


به هر در ، حلقه کوبیدم خدایا * لباس یأس پوشیدم خدایا


اسیرنفس هر جایی شدم من * مقیم شهر رسوایی شدم من


نچیدم گل زشاخ آرزویی * ندارم پیش مردم آبرویی


کنم با عجز و لابه بر تو اظهار * گنه کارم گنه کارم گنه کار


تو رحمان و رحیم و مهربانی * منم مهمان تو ، تو میزبانی


تو سوز سینه ام را ساز کردی * در رحمت به رویم باز کردی


تو گفتی توبه کن ، من می پذیرم * ترحم کن امیرا من فقیرم


الهی!هرچه هستم هرکه هستم * سرخوان عطای تو نشستم


یقین دارم که با این شرمساری * نجاتم می دهی از خوار و زاری


اگر کوه گنه گردیده بارم * یقین دارم علی را دوست دارم


ببخشا ای همه آگاهی من * گناهم را به خاطرخواهی من


الهی ! گرچه هستم غرق عصیان * پشیمانم پشیمانم پشیمان


برای مـــا مثلی زد وآفرینش خود را فراموش کرد

و گفت: چه کسی این استخوان ها را زنده می کند

در حالی که پوسیده است!

یس 78

بگو همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار

او را آفرید و او به هر مخلوقی آگاه است.


پروانه بال شیشه ای نوعی پروانه است

که بال هایی  همانند شیشه وشفاف دارد

زیستگاه این حشره در جنگل های مرطوب و استوایی است



 ای بندگان من

من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند

اگر شما مرا یاد کنید،

من هم با نعمت هایم شما را یاد می کنم

و اگر شما با عبادت و طاعت به یاد من باشید،

من هم با نعمت ها و احسان و رحمت و رضوانم

شما را یاد میکنم


(حدیث قدسی)


خالق ما تنهاست


آنچنان در لذت دنیا غریق

  گویی از عالم شریک

  شرم از خالق کجاست

   معنویت را کجاست!

ننگ بر ما 

خالق ما هست تنها

 لحظه ایی با او سخن کن 

 سینه را چون ماه روشن کن

   هر چه می خواهی طلب کن

ظرف غفلت را کفن کن

اشک بر دیده بیار ای نازنین

تا ببینی لطف ستار غریب

او مقامت می دهد

از گناهانت نجاتت می دهد

ثروت دنیا که پیشش هیچ هیچ

می دهد او بنده اش را گنج خویش

هر کسی از او شود غافل /خل / است

روزگارش در شب تاریک

گم است

ای خداوند لطیف

رحم کن بر بنده و عبد ذلیل

گر نگاهت دور شد از بنده ایی

می برد شیطان به راهش لحظه ایی

لحظه ایی غافل زتو ای نازنین

عمر بر باد و گناهان پشت و پیش

شاعر:حسین رستمی زاده


دل به دنیا مبند و با دنیا انس مگیر...


دنیا بسیار کوچکتر از آن است که پاداش و مزد حتی

لحظه ای از خاطر تو باشد و بهای حتی پاره ای از

دل تو شمرده شود.جان آسمانی تو جز من قیمتی ندارد

و جز بهشت من هیچ چیز نمی تواند هزینه وجود تو را جبران کند.

اگر چشم تو می دید آنچه را که برای اولیای خود

آماده کرده ام قلب تو آب می شد و جان تو به شوق

از قالب تن به در می رفت، اینها پاداش دلی است که تنها

به من گره خورده و فقط مرا در خود جای داده،

به دل خود نگاه کن ،هر قدر دلت به دنیا بسته باشد

همان قدر محبت و مهر مرا از دلت بیرون کرده ای


(حدیث قدسی /خدا)

آهسته بگو خدایا...


ای دوای درد جانم من عاشق توام وبه تو نیاز دارم


 مطمئن باش که خدا رو یاد کنی اونم یادت میکنه 


خدا فقط منتظر یه حرکت از توست


ای فرزند آدم


چگونه میان دو نعمت بزرگ من روزگار می گذرانی ،


نمی دانی کدامیک برای تو مهمتر است :


گناهانت که از چشم مردم مخفی نگه داشته شده ،


و یا ستایش نیکی که درمیان مردم رواج یافت ؟


چون اگر مردم آنچه را که من از تو می دانم می دانستند


دیگر هیچیک از بندگانم بر تو سلامی نمی کرد.


کردارت را از ظاهر فریبی و به گوش دیگران رساندن ، پاک گردان


که تو بنده ای خوار برای پروردگاری بزرگ


و مأمور به اوامر او می باشی توشه خویش بردار


که تو مسافری و گریزی برای مسافر از زاد و توشه نیست


رازهایت را به دو کس بگو:

خود و خدایت

در تنگنا به دو چیز تکیه کن:

صبر و نماز

در دنیا مراقب دو چیز باش:

پدر و مادر

از دو چیز نترس که به دست خداست:

روزی و مرگ

حضرت آدم (ع) به فرزندانش فرمود:

هر کاری را که خواستید انجام دهید

ساعتی درنگ کنید

زیرا اگر من ساعتی درنگ نموده بودم

آنچه که به سرم آمد نمی آمد....

یک دمی غافل شدم / یک عُمر راهم دور شد

عُمرِ بی‌ حاصل شدم /  چشم دلم هم کور شد


 

داستانک


لــــــــــــذت مناجــــــــــات


روزی حضرت موسی(ع)


در راه به جوانی بی ادبی برخورد کرد.


آن جوان در کمال بی شرمی گفت: «ای موسی!


من آنچه را خدای تو گفته به جا بیاور، انجام نخواهم داد


و آنچه را که امر کرده ترک کنم، به جا خواهم آورد.


به او بگو که تو هم به هر نحوی می خواهی


مرا عقوبت کن.» حضرت موسی(ع) از او صورت برگرداند


و به راه خویش ادامه داد تا این که در حال مناجات،


خداوند به او فرمود:از طرف ما نیز این پیام را به آن جوان برسان


و به او بگو ما تو را به عقوبتی مبتلاساخته ایم


که بالاتر از آن تصور نیست. اما اکنون درد آن را درک نمی کنی.


روزی درد آن را می فهمی که راه گریزی برایت نیست.


حضرت موسی(ع) عرض کرد: پروردگارا! من آن جوان را


بسیار سرحال و خرسند دیدم و در او هیچ گونه گرفتاری


مشاهده نکردم.


خطاب شد: ای موسی! هر گاه من


به بنده ای غضب کنم، بزرگترین عقوبتی که به او می کنم،


لذت مناجات خود را از او می گیرم تا مستحق عذاب


جاودان گرددو این جوان اکنون متوجه نیست


و به زودی متوجه خواهد شد...


خدایا نکنه لذت مناجاتت را از من هم بگیری


نکنه در خونت را به روی من هم ببندی


بنده ی تو جز در خونه ی تو کجا برود...


لحظه اى به آسمان بنگرید!

آیا آنها به آسمانى که بالاى سرشان است

نگاه نکردند که چگونه ما

آنرا بنا کرده ایم ؟


و چگونه به وسیله ستارگان

زینت بخشیده ایم ؟ و هیچ شکاف و

ناموزونى در آن نیست(قرآن کریم)


آرى کـسـى کـه قـدرت بـر آفـرینش آسمانها

با آنهمه عظمت و زیبائى ، و زمین با اینهمه نـعـمـت و جمال

و نظم و حساب را دارد، چگونه نمى تواند مردگان را بار دیگر

لباس حیات بـپـوشـانـد، و قـیـامـتـى بـر پـا کـنـد؟


خدا اینها را مى داند

روزی هارون الرشید به بهلول گفت : مى خواهم

که روزى تو را مقرر کنم ، تا فکرت آسوده باشد.


بهلول گفت : مانعى ندارد ولى سه عیب داد.


اول : نمى دانى به چه چیزى محتاجم ، تا مهیا کنى .


دوم : نمى دانى چه وقت مى خواهم


سوم : نمى دانى چه قدر مى خواهم


ولى خداوند اینها را مى داند،


با این تفاوت که اگر خطائى از من سر بزند


تو حقوقم را قطع خواهى کرد،


ولى خداوند هرگز روزى بندگانش را قطع نخواهد کرد



یا ســـــــریع الرضــــــــا


فرقی نمیکند که کاری کرده باشم یا نه

فرقی نمیکند که دیگران پرونده ای از من

سنگین تر داشته باشند یا سبک تر

وقتی عیبی ، خطایی ، لغزشی از من ببینند ،

همه عالم را خبر می کنند تحقیرم می کنند

زمینم  می زنند . برای نگفتنش باج میخواهند

تهدیدم می کنند

اما تو فرق می کنی وقتی سراغت می آیم ،

انگار بچه ای باشم کوچک ونحیف وباران زده در باز میکنی ،

چیزی نمی پرسی ، شماتت نمی کنی ، سرکوفت نمی زنی

من بهتر از خودت پیدا نکردم...


********************************


عشق فقط خدا


کانال تلگرامی عشق فقط خدا


https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


دوستان و همراهان عزیز وبلاگ عشق فقط خدا




از امروز قسمتی با موضوع ( دلنوشته )

رو ایجاد کردم تا متن های خودمونی بین خدا و

بنده هاشو اینجا درج کنم هر دوستی که

دلنوشته ای خوب و تاثیر گذار داشته باشه

میتونه در قسمت تماس با من  برا وبلاگ بفرسته

تا در این قسمت در صورت رضایتش با نام خودش

درج بشه منتظر نظرات و مطالب خوبتان در این زمینه هستم

با تشکر مدیر وبلاگ

مرتضی زمانی

********************


توو اوج درگیری


دستامو میگیری


وقتی حواسم نیست


نزدیکتر از پیرهن


یا از رگ گردن


غیر از تو واسم نیست


وقتی حواسم نیست


من عاشقت شدم ، با تموم قلبم با تموم وجود


احساس من نسبت به تو کم شدنی نبود


دوست داشتنت خدا همیشه واسه من عین عبادته


با تو آرومم و خیالم یک عمر راحته ، با تو

دلم که میلرزه ، میترسه یک لحظه ، بشم فراموشت


اما تو محکمتر میگیری تا آخر ، منو توو آغوشت


نشم فراموشت


من عاشقت شدم ، با تموم قلبم با تموم وجود


احساس من نسبت به تو کم شدنی نبود


دوست داشتنت خدا همیشه واسه من عین عبادته


با تو آرومم و خیالم یک عمر راحته ، با تو...


توو


  بنام آفریننده عشق


تقدیم به زیباترین عشق


خداوندا چنانم توبه ده تا نافرمانیت نکنم و تا زنده و پاینده ام داشتی


نیکی و نکوکارییت را روزان و شبا ن به من الهام فرمای


ای پروردگار جهانیان  خداوندا 


هرگاه با خود  گفتم  مهیا و آماده  باشم  برای نماز و در

پیشگاهت به راز و نیاز پردازم  کسالت بر من غالب شد و  چون به نماز ایستادم

حال نیایش از من ربوده شد آنگاه که به راز و نیاز پرداختم..........


مرا  چه  دردیست  که


 هرگاه  با خود  گفتم  نهاد خود از آلودگیها رفته ام و  درونم  به

سامان آورده ام  و نزدیک  است به مقام  توبه کاران رسم


آزمایشی سخت گریبانگیرم شد

 که پایم بلغزانید و میان من و خدمتگزارییت مانع شد


سرورا


شاید تو مرا از درگاهت رانده  و از خدمتت  دور کرده باشی



یا شاید مرا در زمره سبک شمارندگان حقت یافته و به دور دستم افکنده ای


یا شاید مرا در شماردروغ زنان  دیده و کنارم زده ای


یا شاید مرا  در شمار  نا سپا سا ن  نعمت هایت یافته و  محرومم ساخته ای


یا شاید مرا همدم بیکارگان دیده  و  به ایشانم  وا گذاشتی



یا شاید  دوست  نداشتی که نیایشم شنوی و از درگاهت دورم کرده ای


یا شاید به واسطه بی پروا یی  و گستاخیم کیفر دادی


یا شاید.........
.

.

.

کریما  اگر اینک از من  درگذری بجاست


 که تو از  گناهکاران پیش از من نیز در گذشتی


زیرا که پروردگارا بزرگواری تو برتراز کیفر دادن تقصیرکاران


و من به فضلت امیدوارم و بسویت   گریزان

   و من  انجام  هر  وعده ای   که از  عفو و چشم   پوشی  به

نیک گمانانت  داده ای را خواهانم


به لطف رحمتت ای مهربانترین مهربانان عالم


خدای خوبم


ای مهربانم سلام


مدت هاست آسمانت را با من تقسیم کرده ای


که هر بار که به آن نگاه می کنم


یاد پاکی سرشار وجود تو بیفتم


و سعی کنم هم چون تو پاک باشم


مدت هاست زمینت را با من تقسیم کرده ای


که هر بار که به گردش آن فکر می کنم


یاد کوچک بودن خودم در مقابل تو بیفتم


و آب هایت را که مرا یاد حرف های زلال تو می اندازد


نازنینم من بی تو هیچم


همه چیز تویی و یاد تو


تو به دست های کوچکم نگاه کن و به پیکر نحیفم


مرا یارای ایستادن در برابر هیچ نیست


مگر تو مرا یاری کنی


به امید توست که سر از خاک برمی کشم


و قدم بر خاک می نهم


خدای من راه من بی تو


به بی راهه می کشد مرا دریاب


در قلبم دردی است به ژرفای ابدیت که درمانش تنها تویی


از همه روگردان شده ام


و چه خوش لحظه ایست که همه هستند


و هیچکس کس نیست


و تنها کس تویی


شیرین ترین رویا


در این سرگردانی


هر موجی مرا به صخره ای می سپارد


روح من عاشقانه از آن توست


پس دست هایم را دریاب


دستانی که عمریست به سوی تو گشوده شده


و هرگز خالی از دست های تو نبوده است


گل بی خار صدایم کن


که مست بوی توام و بی تو در ناکجای ذلت اسیر


شنیده ام تو کوچکترین نجواها را هم شنیده ای


پس به فریادم برس


که فریاد من طنین غمگین ترین


آوای مادری است که کودکش را می جوید


و نگاه حیران کودکی است که پناه می جوید


از هرچه مهربانی است که همه از آن توست


دوستت دارم


و شیدایی تو را دستمایه خود کرده ام


بر این دار و ندار کوچک عشق آن چنان بیفزا


که از هرم نفس هایم بسوزم


و باز شیدایی از سر گیرم


تا روزی که از من جز تو هیچ نباشد


دوستت دارم خدام


گفتم:چقدر احساس تنهایی می کنم


گفت:*فانی قریب*


" من که نزدیکم"(بقره/186)

گفتم:تو همیشه نزدیکی من دورم کاش می شد به تو نزدیک شوم


گفت: واذکر ربک فی نفسک تضرعآ وخیفة و


دون الجهر من القول بالغدو و الاصال *


"هر صبح وعصر پروردگارت را


پیش خودت با تضرع و خوف و با صدای آهسته یاد کن"(اعراف/؟؟؟)

نا خواسته گفتم: الهی وربی من لی غیرک


گفت:* الیس الله بکاف عبده*


"خدا برای بنده اش کافیست"(زمر/؟؟)

گفتم در برابر این هنه مهربانیت چه کنم؟


گفت:*یا ایها الذین آمنوا اذکرو الله ذکرآ کثیرآ و


سبحوه بکرة واصیلآ هو الذی یصلی علیکم و


ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمومنین رحیمآ*


"ای مومنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح وشب تسبیحش کنید


او کسی است که خودش و فرشته هایش برشما درود می فرستند


تا شما را از تایکیها به سوی نور بیرون برند


خدا نسبت به مومنین مهربان است."(احزاب/؟-؟)

گفتم:غیر از تو کسی را ندارم


گفت: *نحن اقرب الیه من حبل الورید*


"از رگ گردن به انسان نزدیکترم."(ق/16)


به چی دل خوش کنم ، چی دارم که با اون ثابت کنم دوستت دارم خدا

 گفتی باید نماز بخونی ، واحب کردی من نماز بخونم ، با خودم

می گفتم شاید دارم یه جوری ناچیز از تو تشکر می کنم ،

ولی  فهمیدم نماز رو دادی برای سلامتی خودم ،

ای خدا تو چقدر عاشق بندگانت هستی ،

ای خدای من  چگونه تشکر کنم از تو ، زبانم قاصر است ،

تک تک اذکار که به من یاد دادی به من انرژی مثبت می دهد ،

تو تشکر نمی خواستی ،

تو سلامتی من را می خواستی ،

خدای بزرگ و مهربانم دوستت دارم

اگرچه آن هم با زبان است ولی من به بزرگی و مهربانیت امید دارم



و اینک نامه ای از طرف خدا


امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم

و امیدوار بودم که با من حرف بزنی حتی برای چندکلمه.....

نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد

از من تشکر کنی.

صبحانه خوردی و حواست به من نبود ( که ماه رمضان است )

سپس متوجه شدم که خیلی مشغولی

مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی

و قراری که با دوستت در دانشگاه داشتی.

وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی

فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی

و به من بگویی : سلام؛

اما تو خیلی هراسان بودی.....

یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و

برای مدت نیم ساعت کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی.

بعد دیدمت که از جا پریدی.....

خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی ؛ اما....

...به طرف موبایلت دویدی

به پیامهای دوستانت جواب دادی و ایمیل و فیس بوکت را چک کردی

تا از آخرین اخبار و شایعات با خبر شوی.

تمام روز با صبوری منتظر بودم...

با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم

که اصلاً وقت نداشتی بامن حرف بزنی

متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی،

شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی،

سرت را به سوی من خم نکردی

تو غروب به خانه رفتی و

به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.

بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی

شبکه های ماهواره را یکبار بررسی کردی

و در حال خوردن چیپس و تخمه به نظاره نشستی......

نمی دانم شبکه های ماهواره را دوست داری یا نه؟

در آن چیزهای زیادی نشان می دهند

و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛

در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...

باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم

و تودر حالی که تلویزیون را نگاه می کردی ، شام خوردی؛

و باز هم با من صحبت نکردی.

موقع خواب...،

فکر می کنم خیلی خسته بودی....

بعد از آن که به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی

به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.

اشکالی ندارد......

احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت

و برای کمک به تو آماده ام.

من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.

حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور بادیگران صبور باشی.

من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.

منتظر یک سر تکان دادن...

دعا ، فکر ، یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد.

خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی.

خب ، من باز هم منتظرت هستم؛

سراسر پر از عشق تو...

به امید آنکه شاید امروزکمی هم به من وقت بدهی.

آیا وقت داری که این را برای کس دیگری هم بفرستی؟

اگر نه،عیبی ندارد،می فهمم و هنوز هم دوستت دارم.

روز خوبی داشته باشی...

دوست و دوستدارت : خدا


*************************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

از پنجره روزگار به درخت عمر که می نگرم !

خوشتر از یاد خداوند

ثمری نیست...


من خدا را دیدم امروز

 

توی بارانی که بارید

 

روی گلبرگ گلی که

 

شادمانی کرد و خندید

 

من خدا را بو کشیدم

 

توی عطر پاک یک گل

 

من شنیدم نام او را

 

در صدای شاد بلبل

 

من خدا را می نویسم

 

توی قلبم شاد و خندان

 

او همیشه پیش ما هست

 

توی ابر و باد و باران

 

 

شاعر: اکرم خیبری


آنچه در اسمانها و زمین است به زبان خود تسبیح خدا میگویند

من  الله هستم

معبودی جز من نیست مرا پرستش کن

و نماز را برای یاد من به پا دار

رستاخیز بطور قطع خواهد آمد

میخواهم آن را پنهان کنم تا هر کس

در برابر سعی و کوشش خود جزا داده شود

"آیات 14/15سوره طه"

 


خدای من،

از وقتی در زندگی ام کمرنگ شدی،

هزار کلمه، هزار ایده، هزار...

بر جای خالی ات ریختم، ولی پر نشد

به گمانم ازجنس بی نهـایتی...

خدای من!برگرد

خودت میدونی که چقدر تهی شده ام!


محبت خدا به مخلوقاتش:

روزی مردی محضر پیامبر اکرم رسید بقچه ایی همراهش بود

آن را باز کرد. دیدند یک پرنده و چند جوجه داخل آن است.

گفت یا رسول الله، من از راه دور به دیدن شما آمدم.

در بیابان به یک بوته رسیدم. دیدم کنار آن چند جوجه است.

آنها را گرفتم و داخل بقچه کردم. روی سرم گذاشتم

تا برای شما هدیه بیاورم. دیدم هر جا می روم،

مادرشان به دنبال من می آید. نمی تواند از جوجه هایش دل بکند.

بقچه را پهن کردم تا بیاید این جوجه ها را ببرد

یا اینکه خودش را هم بگیرم. وقتی بقچه را بازکردم

دیدم مادر جوجه ها به میان آنها آمد.

شخص گفت: یا رسول الله مادر این جوجه ها

با اینکه می دانست اسیر می شود، آمد نشست

و فرار نکرد من هم او را گرفتم وخدمت شما آوردم.

پیغمبر اکرم از این صحنه خیلی منقلب شد

و فرمودند: این پرنده چقدر جوجه هایش را دوست دارد!

حضرت فرمودند:

مهر و محبت خداوند متعال به بندگان

و مخلوقاتش هزار مرتبه

از این پرنده به جوجه هایش بیشتر است.


«نحنُ اقرب الیه من حبل الورید»

دکترها گفته اند : 

خطر سکته ام حتمیست 

تو تمام رگهایم را گرفته ای .... 

خواستم تا بین آغوش کسی گریه کنم 

هرچه گشتم خوبتر از خودت کسی پیدا نشد


 تا حالا کی با عمل به دستورات خدا ضرر کرده

تا حالا فکر کردیم خدا چقدر صلاحمون را میخواد

بارها تجربه کردیم چقدر دستورات قرآن کریم

بهمون آرامش و نشاط میده 

قربونت برم

خدا

که اینقدر  تاسف میخوری واسه خوشبختی ما


آیــنت دانـی چــــرا غـــماز نیست ؟

چون که زنگار از رخش ممتاز نیست

"مولانا"


پروردگــــارا . . .

حـقــارت قـلـمـم در نـگـاشـتـن بــرای تــو

چــه افــروخـتـه هـویـدا مــی شـود !

و بـنـد بـنـد واژه هــایــم در وصـف تــو

چــه عـاجـزانه مـنـفـک مـی شـونــد . . .


عارفی را دیدند مشعلی و جام آبی در دست ،

پرسیدند : کجا میروی ؟

گفت : می روم با آتش ، بهشت را بسوزانم

و با آب جهنم را خاموش کنم 

گفتندش چرا ؟ 

گفت : تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند ،

نه به خاطر عیاشی در بهشت و نه به خاطر ترس از جهنم 

فقط به خاطر بزرگیش ،

فقط به خاطر مهربانیش ،

فقط به خاطر رزاق بودنش ،

فقط به خاطر خوده خودش

 به خاطر تمام الطافش...


خطاب خداوند به حضرت موسی:

یاد دارى روزى در آن موضع گوسفند مى چرانیدى،

یکى از آنها از گله فرار کرد، همراهش رفتى

به او رسیدى و او را اذیت نکردى.

گفتى: اى حیوان، هم مرا و هم خودت را

به تعب و زحمت انداختى

و او را با کمال ملایمت به گله بازگرداندى.

چون این شفقت و مهربانى را از تو دیدم

در حق آن حیوان،

تو را به منصب نبوت رسانیدم...


کلید های غیب تنها نزد اوست

و جز او کسی آن را نمی داند

آنچه در خشکی و دریاست می داند

هیچ برگی (از درختی) نمی افتد مگر اینکه از آن آگاه است

و نه هیچ دانه ای در مخفیگاه زمین

و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد

جز اینکه در کتاب آشکار ثبت است...


"انعام آیه59"


*************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰

آدمی به خودی خود نمی افتد

اگر بیفتد از همان سمتی می افتد

که به خدا تکیه نکرده است...


چقــــــــــــــدر زیبا گفته سهراب:

ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭﻱ ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ ...

ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ ...

ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ ...

ﻳﻜﻲ ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩی ...

ﻳﻜﻲ ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮﺑﺎﺩﻱ ...

ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩی ...

یکی ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ ...

ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ ...

ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ ...

ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ ...

ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ ...

ﭼﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ ...

ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ ...

ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پایین ...

ﭼﻪ ﺍﺳﻔﻠﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﻠﻴﺎ ...

ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮﻱ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ ! ...


از آن زمان که متوجه عواقب نگرانی شده ام،

اگر همه ثروتم را نیز از دست بدهم

هرگز نگران نخواهم شد؛

آنچه را که می توانم انجام می دهم

و بقیه را به خدا می سپارم

 

جی.سی.بنی


به راستی وقتی توی این عالم

هرکس با همجنس خودش میپره و رفاقت می کنه!

یعنی مشابهت باعث دوستی میشه

پس فکرشو بکن دوستی با خدا چی میشه

بیخود نیست که دوستان خالص حق کراماتی دارند

بیچاره دوستان شیطان...


خدایا

مخم داره سوت میکشه...

الله تویی و ز دلم آگاه تویی  /

درمانده منم دلیل هرراه تویی

  گرمورچه ای دم زند اندر ته چاه  /

آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تویی 

 

اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی او می اندیشیدند،

به راه راست باز می گشتند  اما دلها بیمار و چشمها معیوب است.

آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟ 

به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید،

که چگونه لطافت خلقت او با چشم و اندیشه انسان درک نمی شود،

نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود و برای به دست آوردن

روزی خود تلاش می کند؟ دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد

و در جایگاه مخصوص نگه می دارد، در فصل گرما

برای زمستان تلاش کرده و به هنگام درون رفتن،

بیرون آمدن را فراموش نمی کند! 

روزی مورچه تضمین گردیده و غذاهای متناسب با طبعش

آفریده شده است.خداوند منان از او غفلت نمیکند،

و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد،

گرچه در دل سنگی سخت وصاف یا در میان صخره ای خشک باشد.

اگر در مجاری خوراک و قسمتهای بالا و پائین دستگاه گوارش

و آنچه در درون شکم او از غضروفهای آویخته به دنده تا شکم

و آنچه در سر اوست از چشم و گوش، اندیشه نمایی،

از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده و از وصف او به زحمت خواهی افتاد.

پس بزرگ است خدائی که

مورچه را بر روی دست و پایش بر پا داشت،

و پیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت،

در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد

و هیچ آفریننده ای کمکش نکرد...

 

برگرفته از نهج البلاغه


از ما عمل چندانی نخواسته‌اند ،  مهم‌تر از عمل کردن،

"عمل نکردن" است! 

تقوا یعنی عمل گناه را مرتکب نشدن! 

همه می‌پرسند چه کار کنیم؟ 

من می‌گویم: بگویید چه کار نکنیم!؟ 

و پاسخ این است: 

** گناه نکنید ** 

شاه کلید اصلی رابطه با خدا "گناه نکردن" است...

 

آیت الله بهجت


من رقص دختران هندی را

بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم

چون آنها از روی عشـــــق می رقصند

و اینها از روی عــــــــادت نماز می خوانند


"دکتر شریعتی"


 آری تلاش کنیم نمازمان از روی بندگی و

عشق به خودش باشد یک فرصت باشد نه یک تکلیف




حاج محمد اسماعیل دولابی، می‌گویند


پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود

همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بودوقتی پدر وارد شد،

مادر شکایت او را به پدرش کرد

پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت،

شلاق را برداشت پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است،

همه‌ی درها هم بسته است،

وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟

راه فراری ندارد! خودش را به سینه‌ی پدر چسباند

شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد

شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است

به سوی خدا فرار کنید...

«وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»(۱)

هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست...


عظمت و بزرگی خالق را ببین چه آفریده...

ماهی عجیبی شبیه به ژله

  ماهی شیشه ای سبحان الله !

   او هر چه بخواهد می آفریند ♥•٠·

 خدا بر هر چیزی توانا است...

 

منبع: و خدایی که در این نزدیکیست

http://saeideh-a.blogsky.com/


ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ،

ﺧــﺪﺍ به ﻓـﺮﺷﺘـﻪ ﻫﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ : ﻧﮕــﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﻦ ﻫﺴﺘــﻢ !!!

ﺧﺪﺍﯾﺎ ؛ ﻣﻦ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻓﺘﻪ که ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ

مـن کـه فقط بـه تـو دلخوشـم

چـگونـه مـیشـه فـرامـوشت کنـم


خــــدا

یعنی سجود قطره بر خاک

خــــدا

یعنی رکوع برگ در باد

خــــدا

یعنی تشهد های باران

همان وقتی که گل را آب می داد

خــــدا

یعنی که یک گل با اجازه

کنار لانه ی پروانه رویید

خــــدا

یعنی برای خاطر گل 

دوباره از دل سنگ چشمه جوشید


زندگی زیباست ،

اما کو چشم زیبابین...

خدا پناه بی پناهانه

اما کی باور میکنه...

*************************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


 من از عالم تو را تنها گزینم

روا داری که من غمگین نشینم

دل من چون قلم اندر کف توست

ز توست ار شادمان وگر حزینم

بجز آنچ تو خواهی من چه باشم

بجز آنچ نمایی من چه بینم

گه از من خار رویانی گهی گل

گهی گل بویم و گه خار چینم

مرا تو چون چنان داری چنانم

مرا تو چون چنین خواهی چنینم

تو بودی اول و آخر تو باشی

تو به کن آخرم از اولینم

بجز چیزی که دادی من چه دارم

چه می جویی ز جیب و آستینم

 

دیوان شمس

خـــــــــــــــدایا...

  خــــــرابت می شوم 

مـــــــــرا همان گونه که میخواهی 

از نـو بساز


قربون تمام اسمهای قشنگت برم...


به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛

  به من گفت: نرو که بن بسته!

گوش نکردم، رفتم

وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!


زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت

گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می تواند زشــت هم زیبا شــود

حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است

زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا

ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن

با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
مثنوی هایـم همــه نو می شـود

حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد

 

مولانا


إلهی، ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای،

و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای.

 

إلهی، خودت آگاهی که دریای دلم را جزر و مدّ است؛

«یا باسط» بسطم ده و «یا قابض» قبضم کن!

 

إلهی، بسیار کسانی دعوی بندگی کرده اند و دم از ترک دنیا زده اند،

تا دنیا بدیشان روی آوَرْد، جز وی همه را پشت پا زده اند.

 

إلهی، ناتوانم و در راهم و گردنه های سخت در پیش است

و رهزنهای بسیار در کمین و بارِ گران بر دوش.

 

إلهی، از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام، از انس و جان شرمنده ام،

حتی از روی شیطان شرمنده ام، که همه در کار خود استوارند

و این سست عهد، ناپایدار.

 

إلهی، عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد؟

إلهی، همه گویند خدا کو، حسن گوید جز خدا کو.

 

إلهی، همه از تو دوا خواهند، و حسن از تو درد خواهد.

إلهی، آن خواهم  که هیچ نخواهم.

 إلهی، اگر تقسیم شود به من بیش از این که دادی نمی رسد،

 

إلهی، همه گویند بده، حسن گوید بگیر.

إلهی، همه سرِ آسوده خواهند، و حسن دلِ آسوده.

 

إلهی، چون در تو می نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم.

 

إلهی، عقل گوید «الحَذَر الحَذَر!» عشق گوید «العَجَل العَجَل!»

ضعیفِ ظَلوم و جهول کجا، و واحد قهّار کجا.

 

إلهی، آن که از خوردن و خوابیدن شرم دارد، از دیگر امور چه گوید.

إلهی، اگر چه درویشم، ولی داراتر از من کیست، که تو دارایی منی.

 

إلهی، در ذاتِ خودم متحیرم تا چه رسد در ذاتِ تو.

إلهی، حسنم کردی، احسنم گردان!

 

إلهی، دندان دادی، نان دادی، جان دادی، جانان بده!

إلهی، اگر ستّارالعیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟

 

إلهی، اثر و صُنع تواَم، چگونه به خود نبالم.

 إلهی، کلمات و کلامت که این قدر دل نشین اند، خودت چونی؟

 

برگزیده ای از مناجات بسیار زیبای

الهی نامه علامه حسن زاده آملی


خدایا بعضی از

گله هات آدمو داغون میکنه...

فقط بزرگی مثل تو میتونه یه عمر

به بنده هاش لطف کنه

چه شکرش را به جا بیارند چه نیارند

آخه رحیم بودنم حدی داره

والا...


هنگامی که عشق می ورزید

مگویید:

خدا در دل مــن است

بلکه بگویید :

من در دل خــدا هستم...

 

(جبران خلیل جبران)


کاش گاهی خدا از پشت ابرها میآمد

گوشم رو محکم میگرفت و داد میزد:

آهــای بــگـــیــــر بشـــیــن! اینقدرغر نزن ،

همین که هست بعد یه چشمک میزد

و آروم تو گوشم میگفت:

همـــه چی درست میشـــه!


کلاغ و طوطی هر دو سیاه و زشت آفریده شدند

طوطی شکایت کرد

و خداوند او را زیبا کرد...

ولی کلاغ به رضای حضرت دوست تن داد

و نتیجه آن شد که طوطی همیشه در قفس ماند

و کلاغ همیشه آزاد و رها گشت

خدا...

ای بزرگ بی همتا

از ما هم خشنود باش...


روزی پادشاهی درویشی رابه زندان انداخت

نیمه شب خواب دید که او بی گناه است

سپس او را آزاد کرد

پادشاه به درویش گفت حاجتی بخواه

درویش گفت :

وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را

بیدار میکند تا مرا ازبند رها کنی

نامردیست که از دیگری حاجت بطلبم...


راستی که

یه روزی باید پرواز کنیم پیش خدا


ما انسانها خــــیلی چیزها رو

توی زندگی امتحان میکنیم

ولی فقط یک بار

 برای یک بارهم که شده

خــــــــــــــــــــدا رو

امتحان نمیکنیم

ببینیم چقدر بهمون آرامش میده…


مثل دانه های یک تسبیح می چرخم

خدایا ذکر  گفتنت کی تمام می شود؟

نکند قرار است تا آخر جهان…

برای خلقت من  تو توبه کنی؟


بزرگی ، برای خواندن نماز به مسجد رفت...

  مردم ، همگی او را شناختند ؛ پس ، از او درخواست کردند

بعد از نماز ، بر منبر رود و پند گوید.... قبول کرد...

  چشم ها همه به سوی او خیره شده بود

آن صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست

سخنش را آغاز کرد با گفتن بسم الله و ستودن خدا و رسول

آن گاه خطاب به نمازگزاران گفت :مردم! 

هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست

و نخواهد مرد ، برخیزد!  پس از میان جمع کسی برنخاست...

سپس گفت :اکنون هرکدام از شما که خود را آماده مرگ کرده

،برخیزد ! این بار هم کسی بلند نشد

  گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛

با این حال برای رفتن نیز آماده نیستید...

خدا محبوب من و توست

اندکی تامل کن
خدا محبوب من و توست

آنکس که چشم دارد خواهد دید و آنکه قلب دارد احساس میکند که
خدا آنجا نیست ، همینجاست ...
بعدا نیست ، همین حالاست ...
غریبه نیست ، آشناست ...
گاهی نیست ، همیشگیست ...
دور نیست ، نزدیکست ...
بودنش از آن جهت نیست که تنها امیر تو باشد
آمده است که محبوب تو باشد
خداییش از آن جهت نیست که تو گاهی بگویی (کمکم کن)
آمده است که تو همواره بگویی (محبوب ترینم دوست دارم)

به سـوی او قـدمی برداریـم ...

آتشی که نمى سوزاند " ابراهیم " را
و دریایى که غرق نمی کند " موسى " را
کودکی که مادرش او را به دست موجهاى " نیل " می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ، " نمی توانند "
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به " حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او " قدمی بردار "
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی ...


****************************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


ایستاده ام کنار دنیایی که پر از بودن ها و نبودن هاست

جایی که من ایستاده ام تمام دنیا زیر پای من است

من دستانم را سپرده ام به بالا سری ام

حالا دنیا چه بخواهد چه نخواهد،

گیر من است

درگیر عشق خدا بودن به خدا می ارزد...


ﻧﻪ ﺳﻔﻴﺪﻱ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻴﺎﻫﻲ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﺷﺘﻲ...

ﮐﻔﻦ ﺳﻔﻴﺪ، ﺍﻣﺎ ﺗﺮﺳﺎﻧﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...

ﻭ ﮐﻌﺒﻪ ﺳﻴﺎﻩ ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻭﺩﻭﺳﺖ داشتنی ﺍﺳﺖ ...

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻗﺶ ﻫﺴﺖ ﻧﻪ به مظهرش...

ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﻱ ﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ

ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﺧﺪﺍ ﮔﻼﻳﻪ ﮐﻨﻲ ...

ﻧﻈﺮﻱ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎیت ﺭﺍ ﺷﺎﮐﺮ ﺑﺎﺵ..

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ نمی شود ﺟﺰ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﻓﮑﺮﺵ،

ﺷﺮﻳﻒ نمی شود ﺟﺰ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﻱ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ

ﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻧﻤﻴﮕﺮﺩﺩ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻧﻴﮑﺶ...


روزى مردى خدمت امام جعفر صادق (ع) رفت

و عرض کرد: اى پسر رسول خدا،خدا را برایم ثابت کن

امام به او فرمود: آیا تا به حال مسافرت رفته اى ؟

مرد عرض کرد بله ،

امام فرمود: سوار کشتى شده اى ؟ مرد گفت بله ،

  امام فرمود: آیا تاکنون اتفاق افتاده که کشتى شما غرق شود

و کشتى دیگرى براى نجات شما موجود نباشد

و تو نیز شنا بلد نباشى که بتوانى خودت را نجات دهى ؟ 

مرد گفت : بله ، امام فرمود: آن موقع به چه چیز امید دارى ؟ 

مرد عرض ‍ کرد:  وقتى از همه جا ماءیوس و ناامید مى شدم

و مى فهمیدم که دیگر کسى نیست مرا نجات دهد

ته قلبم نورى مى تابید و امیدوار مى شدم که دستى از غیب بیرون آید

و مرا نجات دهد

  امام لبخندى زد و فرمود :  همان نیرویى که امیدوار بودى

ترا نجات دهد، در حالى که هیچ وسیله اى براى نجات تو

باقى نمانده بود همان خداست که در نامیدى ها و بلاها

به داد انسان مى رسد و او را نجات مى دهد...

 

منبع:قلب سلیم : ج

۱)خدایا: من لذت گناه را ترک می کنم در مقابل تو تحریم لذت مناجات

       را از من بردار . . .

۲) خدایا: من کسانی را که تو دوسـتـشان نداری را ترک می کنم و در

      مقابل تو لذت با خود بودن را به من بده . . .

     ۳) خدایا: من پناهگاه شیـطان را ترک می کنم و در مقابـل تو پنـاهـگاه

      امن خودت را به من بده . . .

        امروز روز اول مذاکره است خـدایا بـرای شفاف سازی گام اول را من

      بر می دارم و سانترفیـوژهای گناه را که شیطان در وجودم برپا کرده

      یکی یکی و با کـمک تو از کار می اندازم هـسته درونی ام را خودت

      غنی سازی کن ...

لذت با تو بودن حق مسلم ماست!


مردى دوستش را براى خدا ملاقات کرد،

خدا ملکى را در راه او قرار داد، از او پرسید:  کجا بودى؟

گفت: به زیارت برادرم رفته بودم،

ملک پرسید: به خاطر حاجتى؟

گفت: نه، ملک پرسید: قوم و خویش بودى؟ گفت: نه،

پرسید: چیزى نزد او داشتى؟ گفت: نه، 

پرسید: پس براى چه به دیدار او شتافتى؟

گفت: فقط به خاطر خدا، 

گفت: اى مرد! خداوند مرا فرستاده که به تو بگویم 

خدا به خاطر این گونه دوستى تو را دوست دارد

و بهشت را بر تو واجب کرد...


این روزا آدما سرشون شلوغه…

کسی حوصله خدا رو نداره !

کسی حال او را نمی پرسد !

انگار یادشون رفته برای چی به این دنیا اومدن؟! 

اما تو این کار را نکن

تو حالش را بپرس

تو برایش چیزی بنویس

تو فراموش کار و بی وفا نباش

ساعت هایت را با او قسمت کن…

 

منبع متن :

زیر سایه خدا



مناجات عاشقانه

خدای خوب و مهربانم

عشق مرا بیشتر و بیشتر کن!
تا قلبم را استوار نگاه دارم و روحم را خرسند.
خدایا !
مرا دراقیانوس عشقت غرق کن تا در هر نفس به تو عشق بورزم،
در هر نفس در تو بمیرم و در تو زنده شوم.
در این دنیای غم زده مرا مَجرای عشق خود بگردان
و مَجرای نور و روح خود
تا نور تو را بر زندگی کسانی که اسیر ظلمت،
افسردگی و ناامیدی اند، بتابانم.

خدایم!
خدای خوبم
هر جا که مرا می بری؛ نزدیک خود نگاه دار.
مباد که در هیچ کاری یاد تو را فراموش کنم.

مرا سنگ ریزه ای ساز در معبد عشقت
که نجوا می کند:
تنها تو، فقط تو، پادشاه این قلب مشتاق و آرزومند هستی!

خدایا
چنان نزدیکی که نمی توانم ببینمت.
صدای تو هر لحظه با من سخن می گوید، اما من آن را نمی شنوم.
مرا به اعماق درونم ببر تا شکوه بی پردۀ جمال تو را ببینم
و نجوای روح بخش تو را بشنوم.
خدایا
تو دور نیستی!
پس مرا موهبت عشقی عمیق و نیرومند عطا کن تا پردۀ جهل من فرو افتد
و جمال تو را مشاهده کنم...



در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان ،

همه غصه ها می رود 

چون هزار غصه به دل میزبان است که دل میهمان

از یکی از آنها خبر ندارد 

هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد 

در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی 

اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید

شلوغ نکن

و آبروی صاحبخانه را حفظ کن

 

"مرحوم دولابی"




"پیامبری که عاشق خدا بود"

به روایتی از پیامبر(ص) در مود حضرت شعیب(ع)

آن حضرت از محبت خدا آنقدر گریه کرد تا نابینا شد

و خداوند دوباره چشمانش را بینا کرد و مجددا گریه کرد تا نابینا شد

و این کار تا چهار بار ادامه پیدا کرد

بار چهارم خداوند وحی کرد تا کی می خواهی گریه کنی؟

اگر از ترس جهنم است از آتش  تو را پناه دادم،

اگر از شوق  بهشت است،

آن را در اختیار تو قرار دادم، چرا اینقدر گریه می کنی؟

حضرت شعیب پاسخ داد خدایا خود می دانی که گریه من

نه از آتش جهنم و نه از شوق بهشت و نعمت های آن است

بلکه محبت تو در دل من بسته شده و تا تو را نبینم آرام نمی گیرم

خداوند وحی کرد حال که چنین است من هم ،

هم سُخَنِ خود موسی را خادم تو می کنم...

و بنا به گفته تاریخ حضرت موسی (ع) ده سال

خدمتگزار حضرت شعیب بود...


چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید ، حال آن که

خیرِ شما در آن است

و یا چیزی را دوست داشته باشید ، حال آنکه

شرِّ شما در آن است.

و خدا می داند ، و شما نمی دانید...

 

(216سوره بقره)

لقمان حکیم نیمه شب برای نماز بیدار شد

اربابش را صدا زد که برخیز که از قافله جا نمانی 

ارباب خواب را ترجیح داد و گفت بخواب غلام

خداوند کریم است هنگام نماز صبح شد لقمان

دوباره ارباب را بیدار کرد تا از قافله نمازگزاران باز نماند

ولی ارباب باز هم همان پاسخ را به لقمان داد

خورشید داشت طلوع می کرد که لقمان دوباره به سراغ ارباب آمد

که ای بیخبر از کاروان نمازگران جامانده ای برخیز که

تمام هستی در حال سجود و تسبیح اند ولی تو را

خواب غفلت ربوده است

وارباب پاسخ داد که دل باید صاف باشد به عمل نیست 

خدا کریم است و نیازی به عبادت ما ندارد

روز هنگام ارباب کیسه ای گندم به لقمان داد تا بکارد

ولقمان آن را بفروخت و مشتی تخم علف هرز بر زمین پاشید

هنگام درو ارباب دید در باغ جز علف نیست 

علت را از لقمان جویا شد لقمان گفت

ای ارباب از عمل شما چنان گمان کردم

که اگر نیت صاف باشد عمل چندان مهم نیست

لذا من گندم گرانبها را بر زمین نپاشیدم

بلکه تخم علف هرز را به نیت گندم بذر کردم

چرا که خود گفتی نیت و دل باید صاف باشد

خداوند کریم است و به عمل ما نیاز ندارد...


عشق...

یعنی از خدا خواهش کنی

با تمام رنجها سازش کنی

عشق...

یعنی از جهان غافل شدن

نیمه شبها با خدا کامل شدن

نیمه شبها با  خدا کامل شدن

نیمه شبها با خدا کامل شدن

نیمه شبها با خدا کامل شدن


پروردگارا

چندیست فهمیده ام

که به اندازه همه ی نگرانی هایم

تو را نشناخته ام...


مردی مورچه ای را دید که خاکهای پای کوه را

جابجا می کند، به او گفت چه میکنی؟

مورچه گفت معشوقه ام گفته اگر کوه را جابجا کنی به وصال تو در خواهم آمد.
مرد نگاهی کرد و گفت:

حتی اگر عمر نوح هم داشته باشی این کار امکان پذیر نیست.
مورچه گفت خودم هم می دانم

اما برای عشقم تمام سعی خود را خواهم کرد؛

یا با معشوق و یا در راه معشوق.

شما به کی میگین آدم کریم؟

یکی از اسمهای خدا کریمه؛ یعنی خدا
بدون قابلیت میده
نمیگه عوضش فلان چیزو بهم بده
اون چیزی که داده رو پس نمیگیره

 نکته ی مهم:
اگه یه کیسه طلا توی حیاط خونه مون پنهان شده باشه و ما ندونیم،

هیچ وقت با اون طلا ثروتمند نمیشیم.
برای استفاده ی عالی از گنج کریم بودن خدا باید

درک کرمشو بکنیم؛ باید باورش کنیم

اونوقت خیلی چیزا از خدا میگیریم؛ اونوقت سبک و راحت میشیم


*******************************************

 عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

گه گاهی که دلم میگیرد میگویم:

به کجا باید رفت؟

به که باید پیوست؟

به که باید دل بست؟

حس تنهای درونم گوید:

چه سوالی داری!...

تو خدا را داری..

و خدا اول و آخر با توست...



ای آگاه، ای خدا

ای نجات دهنده موسی از نیل

ای نجات دهنده عیسی از دست ظالمان 

 ای خلاصی دهنده قوم نوح از غرق شدن 

ای بزرگی که آتش را بر ابراهیم گلستان کردی

ای کریمی که اثر کارد را بر اسماعیل خنثی کردی

ای ترحم کننده بر یعقوب و ای برطرف کننده گرفتاری از ایوب

و ای نجاتبخش یونس از ظلمات های قعر دریا

ای کریمی که بنده ای را عزیز مصر کردی

و ای انجام دهنده همه خیرها و ای هدایت کننده به همه خوبی ها

اینک من بنده ضعیف تو اقرار میکنم که همه کارها بدست توست

خدای یگانه و یکتایم، به تو رو آورده ام و نیازم را می دانی

که تو خود بر آشکار و نهان آگاهی

اجابتم نما که همه امیدم به دستان مهربان توست

ای که همواره دو دستت را به رحمت گشوده ای...

وقتی همه امیدت به اونه.. به اون بالاسری..

به اونیکه میگه از رگ گردنت بهت نزدیکترم..

به اونیکه همه چیتو میدونه و بازم با لبخند نگات میکنه..

به اونیکه وقتی میتونست مچتو بگیره ولی دستتو گرفت و کمکت کرد..

به اونیکه وقتی تنبیه هم میکنه میشه تو تنبیهش محبتو دید..

به اونیکه وقتی صداش میکنی

صدای جااااانم گفتنشو تو تک تک لحظات زندگیت میشنوی..

به اونیکه ممکنه دیر بده ولی بهترینو میده..

به اونیکه وقتی داری گریه میکنی با لبخند نگات میکنه

و میگه صبر کن واست بهترین ها رو گذاشتم کنار..

به اونی که گناهتو یک بار مینویسه و ثوابتو صد بار...

به اونی که عاشقانه عاااشقته و صد بار اینو گفته..

آره.. وقتی همه امیدت به اونه خیالت راحته که یه پشت و پناه گرم..

یه حامی قوی و یه دست پر مهرداری

آره دلم کمی خدا میخواهد...

میان آرزوهای تو و معجزه خداوند ،

دیواریست به نام اعتماد

پس اگر دوست داری به آرزوهایت برسی

با تمام وجود به او اعتماد کن


زندگی بافتن یک قالیست 

نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی 

نقشه را اوست که تعیین کرده 

تو در این بین فقط می بافی 

نقشه را خوب ببین 

نکند آخر کار  قالی زندگی ات را نخرند !


نانوایی شلوغ بود و چوپان مدام این پا و آن پا می کرد

نانوا با تعجب پرسید: چرا اینقدر نگران و مضطربی!

چوپان گفت: گوسفندانم را در بیابان رها کرده ام

و آمده ام نان بخرم

می ترسم گرگ ها به گله ام بزنند

نانوا گفت: پس برای چه گوسفندانت را به خدا نسپرده ای!

چوپان گفت: چرا سپرده ام

اما او خدای "گرگها" نیزهست...


تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم

به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهگاهی جز من نداری

پس به سوی من بازگشتی  و من بودم که به تو اجازه بازگشت دادم

و من توبه تو را پذیرفتم که من مهربانترینم در بازگشتن...

 

تفسیر عاشقانه سوره توبه آیه

 شبی یک ساعت دعا بخوانید، اگر حال دعا نداشتید

باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید...

   در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است

هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها می توان حاصل کرد،

از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است

عاشق، خواب ندارد و جز وصال محبوب چیزی نمی خواهد

وقت ملاقات و رسیدن به وصال هنگام سحر است...

 

دستورالعمل های شیخ رجبعلی خیاط


خدایا….

یا نوری بیفکن ،

یا توری…

ماهی کوچکــت از تاریکی این اقیانوس می ترســـــد !

 

منبع متن:زمزار

zamzar.ir


بعضی اشک ها هستند... 

بی دلیل، بی بهانه ، یک دفعه ای، نصف شبی..

عجیب آدم را آرام می کنند... 

میگویند این اشک های بی بهانه،

سندشان به نام 

خداســــــــــــــت....

 

منبع متن:

جملات زیبا

http://jokland.ir/cat/65



اگر بگوییم خدایی وجود ندارد

مانند آن است که بگوییم

فرهنگ لغت

در اثر انفجار چاپخانه به وجود آمده است!! 

 

آنتونی رابینز

هر گاه که نمازت قضا شد و نخواندی

در این فکر نباش که وقت نماز خواندن نیافتی

بلکه بنگر که چه گناهی را مرتکب شدی

که خداوند نخواست در مقابلش بایستی؟؟؟

********************************************



مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود ،

بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و

 از او خواست  کمکش کند تا خانه اش را بفروشد

بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند.

دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش،

یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحب خانه خواند.
 
(( خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته،

 بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان،

اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع.

کاملا دلخواه برای خانواده های بچه دار ))
 
صاحب خانه گفت دوباره بخوان!

مرد اطاعت کرد و متن آگهی را دوباره خواند و صاحب خانه گفت :

این خانه فروشی نیست!

در تمام مدت عمرم میخواستم

 جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی ،

ولی تا وقتی که تو نوشته هایت را نخوانده بودی نمی دانستم که چنین جایی دارم ...

خیلی وقت ها نعمت هایی را که در اختیار داریم را نمی بینیم

چون به بودن با آنها عادت کرده ایم ، مثل سلامتی ،

مثل نفس کشیدن ، مثل دوست داشتن ، مثل پدر ، مادر ،
خواهر و برادر ، فرزند ، دوستان خوب
و

 خیلی چیزهای دیگه که

 بهشون عادت کردیم ولی نعمتهای بزرگ پروردگار مهربونمون هستن...

پروردگارا سپاس

بابت تمام مهربونیهات و تمام این نعمتهای بی دریغت...

********************************

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


مشکل این است که ما آدم‌ها

درد اصلی خود را درک نمی‌کنیم

هر کسی بتواند درد اصلی خود را درک کند،

رنج‌هایش کاهش خواهد یافت

درد اصلی همهٔ انسان‌ها چه خوب و چه بد،

دوری از خداست

خوب‌ها یک جور، بدها یک جور

 

"استاد پناهیان"

 

یـــک عمــــر خــــدا را نافـــرمـانی کــردم

  امــا هیـــچ گـــاه  مـــرا تنبــیــه نکـــرد ...

مـی توانســـت ، امـــا رســوایـم نســـاخـت

و مــرا مــوردِ قضــاوت قـــرار نـــداد ...

هـــر آنچــــه گفتــــم را باور کــــرد ...

و هــــر بهـــانـــه ای آوردم را پذیـــرفت ...

هـــر چـــه خــواستـــم عطـــا کــرد

و هـــرگــاه به او پنـــاهنده شدم مــرا پذیـــرفت ...

امــــــا مــــــــن ....!!!


وقتی دلت با خداست، بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند...

وقتی توکلت با خداست، بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند...

وقتی امیدت با خداست، بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند...

وقتی یارت خداست، بگذار هر چقدر میخواهند نارفیق شوند...

همیشه با خدا بمان... چترِ پروردگار،بزرگترین چترِ دنیاست...


بدون حضورخدا جایے نرو

بہ خیالت کہ بہ آبادی میرسے؟؟؟

نہ رفیق! چراغے کہ درسیاهے میدرخشد

چــــــشـــــم گــــــــــرگـــــ است...


خدایا...

غم می آید من هم سمت تو می آیم

همین که غم می رود ،من نیز می روم

نمی دانم وجدانم را کجای این راه جا گذاشته ام؟؟؟

این بار کفش هایم را دور می اندازم

این بار آمده ام بمانم

خودت دستم را بگیر...


به یاد داشتـــــــه باش 

هر لذتـــــــی که از حرام میـــــــچشی 

پروردگارت لذتی شیــــــــرین تر از حلال را ،

از تو خواهــــــــد گرفت و ذائقــــــه ات تغییر خواهــــــد کرد

اگر طعم شیریـــــــــــــن منــــــــاجات را

مدتهاســــــــت نچشیده ای

کمی فکـــــــــر کن!!!


  بگو چه کسی شما را از تاریکیهای خشکی و دریا می‏رهاند

در حالی که او را به زاری و در نهان می‏خوانید

که اگر ما را از این [مهلکه] برهاند

البته از سپاسگزاران خواهیم بود...

 

سوره الأنعام آیه 63

روایت است که وقتی یونس بن متی

در تاریکی های شب و تاریکی های دریا و تاریکی دل نهنگ

خدا را با این دعا خواند

صدایش از شکم ماهی و تاریکی های دریا و ازآسمانها گذشت

ملایکه گفتند:

پروردگارا صدایی آشنا از مردی آشنا از مکانی غریب به گوش می رسد

خداوند فرمود:این بنده ام یونس بن متی است

سپس فرمودند:

پس دعایش را اجابت کردیم و او را از اندوه نجات دادیم

و اینچنین مومنین را نجات می دهیم


گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم

سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا،

بر شانه های صبورت بگذارم آرام برایت بگویم و بگریم،

در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ 

گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها

در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،

من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،

من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،

با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم ... 

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی،

اینگونه زار بگریم؟ 

گفت: عزیزتر از هر چه هست،اشک تنها قطره ای است

که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید

و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم

از جنس نور باشی و از حوالی آسمان چرا که تنها اینگونه می شود

تا همیشه شاد بود ... 

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ 

گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی

نمی رسی، توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ

فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو

که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید ... 

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ 

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،

پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم،

کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.

آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد

که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی ... 

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟

  گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم

که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،

تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،

من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی ،

وگرنه همان بار اول شفایت می دادم ... 

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت 

گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت...


آرامش واقعی

یعنی وقتی که بعد یه روز خسته کننده بیای خونه

و بشینی پای سجادت

و با اونی که همیشه باصبر به حرفات گوش میده دردودل کنی...

انقده آرومت میکنه که نگو....


ازهر چیز تعریف کردند،

بگو مال خداست و کار خداست

نکند خدا را بپوشانی

و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی

که ظلمی بزرگ تر از این نیست...

 

"برگزیده ای از فرمایشات

حاج محمد اسماعیل دولابی"

تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی

از خودتان است و خودتان خوبید

خدا هم همین طور است تا به خدا می گویید

خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…

خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی...

 کــــــــار مــحبــــــت

هـمـــــــین است....

 

"حاج محمد اسماعیل دولابی"

**********************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


هواشناسی اسلام اعلام کرد...!!!

ابرهای رحمت خدا(درماه رجب) 24 ساعته...

ثانیه به ثانیه...

در حال باریدنند!!! 

لطفا هر گونه "چتر گناه" را از روی سر خود بردارید,

تا دل و جانتان خیس باران لطف و رحمت الهی شود...




آیا ندیدى،

آن چه در آسمان ها و زمین است

خدا را تسبیح می گویند

و مرغان گشاده بال نیز تسبیح می گویند

و هر کدام به دعا و تنزیه خود آشناست

 

"سوره نور آیه 41"


اگر سلاطین عالم می دانستند که انسان در حال عبادت

چه لذت هایی را می برد

هیچگاه دنبال مسایل مادی نمی رفتند...

 

بحث در مورد خدا داغ بود

آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد

مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟

آرایشگر گفت: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟

شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟

بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟

نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج

  وجود داشته باشد...

مشتری به محض اینکه از مغازه بیرون آمد

مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده

با ظاهری کثیف و به هم ریخته

مشتری دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:میدونی چیه!

به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند

آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟

مشتری با اعتراض گفت: آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند

هیچکس مثل مردی که بیرون است پیدا نمی شد

آرایشگر گفت: نه آرایشگر وجود دارد مشکل اینجاست که

مردم به ما مراجعه نمیکنند...

مشتری تاکید کرد:

دقیقا نکته همین است خدا وجود دارد

فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند


هر کجا خدا را سرپیچی کردم به بن بست رسیدم

اما باکی نیست

عارفان

گویند خدایم "جبار" است

گویند اگر اراده کند

تمام گذشته ام را جبران و ترمیم خواهد کرد...


از بس دستهــــــــایم را بلند کرده ام

و صدایــــــــش کرده ام ...

دستهـــــــــــــــایم

بــوی

خـدا

می دهنـــــــــــد



با خودم فکر می کردم بالاترین نعمت خدا به ما بنده هاش چیه ؟

چیزای زیادی توی ذهنم اومد

مثل پدر و مادر ، سلامتی ، عشق و ...

اما دلم به هیچکدوم راضی نمیشد

آخرش دلم بهم گفت بالاترین نعمت

بودن خداست !

گرفتی

فقط بودنش!

به خــدا خـدا همتا نداری!!!


رسول اکرم صلى الله علیه و آله : 

هر لحظه ای که بر فرزند آدم بگذرد

و او به یاد خدا نباشد

روز قیامت حسرتش را خواهد خورد

   کنز العمال ح1819


ای فرزند آدم مرا یاد کن تا اجابت کنم تو را ،

مرا بدون غفلت بخوانید تا بی درنگ پاسختان دهم ،

مرا با دلهای تهی از آلودگی بخوانید تا بهشتی که جایگاه نیکوئی است

به شما پاسخ دهم ،

مرا به همراه ترس و امید بخوانید تا برای شما در هر امری

گشایشی و رهایی قرار دهم ،

مرا با نامهای برتر بخوانید تا پاسختان را با اجابت درخواستهای برتر دهم ،

مرا در این سرزمین ویرانی و نیستی بخوانید

تا پاسخ شما را در آن سرزمین با پاداش و جاودانگی دهم...

 

حدیث قدسی


ابو سعید را گفتند: کسى را مى ‏شناسیم که مقام او

آن چنان است که بر روى آب راه مى ‏رود.  شیخ گفت: کار دشوارى نیست ؛

پرندگانى نیز باشند که بر روى آب پا مى ‏نهند و راه مى ‏روند. 

گفتند: فلان کس در هوا مى ‏پرد . گفت: مگسى نیز در هوا بپرد.

  گفتند: فلان کس در یک لحظه ، از شـهـرى بـه شـهـرى مى‏ رود. 

گفت: شیطان نیز در یک دم، از شرق عالم به غرب عالم مى ‏رود. 

ایـن چنین چیـزهــــا، چـنـدان مـهـــــم و قـیـمتـى نـیـسـت...

مـرد آن باشد که در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد

و با مردم داد و ستد کند و بـا آنان درآمـیـزد

و یک لحظه از خـداى خود غـافل نبـاشد...

 

منبع:

آشتی با خدا

ashtibakhoda.persianblog.ir


قربون اون خدا برم

که از شماها هم غافل نیست

محبت ،آشیانه ، روزی ، آرامش ، تندرستی ...

ای پروردگار مهربانم

وای بر من اگر لحظه ای تصور کنم

که مرا فراموش کرده ای

****************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰



دلت را خانه ی مـا کن، مصفّـا کردنش با من

به‌ ما درد دل افشا کن، مـداوا کردنش با من


اگر گم کرده‌ای ای ‌دل، کلید استجــابت را

بیا یک لحظه با ما باش، پیــدا کردنش با من


بیفشان قطره ‌اشکی، که من‌ هستـم خریدارش

بیاور قطره‌ای اخــلاص، دریـا کردنش با من


اگر درها به رویت بسته شـد دل برمکن بازآ

درِ این خانه دق‌البـاب کُـــن وا کردنش با من


به من گو حاجت خود را، اجـابت می‌کنم آنی

طلب کن آنچه می‌خواهی، مهیّـــا کردنش با من


بیا قبل از وقـوع مرگ روشـن کن حسابت را

بیاور نیک و بد را، جمـع و منها کردنش با من


چو خوردی روزی امروز ما را شـکر نعمت کن

غم فردا مخور، تأمیــن فـــردا کردنش با من


اگر عمری گنـه کردی، مشو نومیــد از رحمت

تو توبه نامه را بنویس، امضـا کردنش با من

*************************

این مطلب رو در وبلاگ داشتیم ولی

از بس زیبا و دوست داشتنی و احساس برانگیز است مجددا تکرار کردیم



به قدریکه شما

به دستورات پروردگار اهمیت بدهید

از عالم غیب هم به شما

اهمیت خواهند داد...

 

"آیت الله حق شناس"

اگر در زندگی تان شکاف هایی هست

دلیل آن این است که از بندگی تان

برای خدای متعال کم گذاشته اید...

 

"آیت الله حق شناس"

منبع:@tezkar

در اطاعت اوامر الهی و نیز در معصیت

و به فرمان شیطان و نفس بودن،

امر دایر است بین این که با کسی که

حیات و ممات، غنا و فقر و مرض و صحت

و مریض خانه و دکتر و خزانه و ثروت و...

به دست او است؛ مجالست کنیم

یا با کسی که هیچ ندارد؟

انسان کدام را اختیار می کند!

 

"در محضر بهجت ص 12"


خدایا دلم می خواهد

شبیه بی کس ترین آدم های روی زمین باشم

شبیه آدم هایی که جز تو یاوری ندارند

از عظمت مهربانی ات درحیرتم

چگونه به من کمک می کنی در حالی که

در سرزمین وجودم فصل سرد شیطانی حاکم است

خدایا...! سجده می کنم در پیشگاهت

که اینقدر در برابر من و گناهانم صبوری

کمک کن تا این مهربانی ها را درک کنم...


میدانی خدایت چقدر بزرگ است!

در این اندیشه باش

که کهکشان راه شیری میلیون ها برابر

از خورشید بزرگتر است

و خورشید، هزاران برابر از زمین؛

و این در حالیست که، کهکشان ما تنها یکی از

میلیاردها کهکشانیست که در عالم معلق است

بنگر که تو در این کرۀ خاکی چیستی؟

بیایید از صمیم دل بگوییم  "الله اکبر"

آری او بزرگتر است از آنچه ما می پنداریم

بزرگ تر از تمام غم ها و ناامیدهای ما...

کیست که از رحمت حق نومید شود جز گمراهان

و من یقنط من رحمه ربه الا الضالون (56/حجر)



در زمین مردمان خانه مکن

کار خود کن کار بیگانه مکن


کیست بیگانه تن خاکی تو

کز برای اوست غمناکی تو


تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی

جوهر خود را نبینی فربهی


گر میان مشک تن را جا شود

روز مردن گند او پیدا شود


مشک را بر تن مزن بر دل بمال

مشک چه بُوَد نام پاک ذوالجلال

 

"مثنوی معنوی"


به هیچ چیز فکرنمیکنم

جز تو

جز تویى که زندگى و سرنوشت ضعیف ترین موجودات را

هم در دست داری

دست به دامن کسی نمیشوم جز تو

جز تویی که به همه چیز احاطه  داری

جز تویی که حتی اگر انکارت کنیم رهایمان نمیکنی...


با هر چه عشق نام تو را میتوان نوشت،

با هرچه رود نام تو را میتوان سرود،


بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را،

با دستهای روشن  تو میتوان گشود


**********************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاى بهار

بلبلان، وقت گل آمد که بنالند از شوق‏
نه کم از بلبل مستى تو، بنال اى هشیار


آفرینش همه تنبیه خداوند دل است‏
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار


کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‏ اند
نه همه مستمعى فهم کند این اسرار

خبرت هست که مرغان سحر مى‏گویند
آخر اى خفته، سر از خواب جهالت بردار


هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آن است که فرداش نبیند دیدار

تا کى آخر چون بنفشه سر غفلت در پیش‏
حیف باشد که تو در خوابى و، نرگس بیدار


که تواند که دهد میوه الوان از چوب؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار؟

آدمى زاده اگر در طرب آید نه عجب‏
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار


گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین
اى که باور نکنى فى الشجر الاخضر نار

پاک و بى عیب خدایى که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار


چشمه از سنگ برون آرد و، باران از میغ‏
انگبین از مگس نحل و دُر از دریا بار


نیک بسیار بگفتیم درین باب سخن‏
و اندکى بیش نگفتیم هنوز از بسیار

تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او
همه گویند و یکى گفته نیاید ز هزار


آن که باشد که نبندد کمر طاعت او؟
جاى آن است که کافر بگشاید زنار


نعمتت، بار خدایا، ز عدد بیرون است‏
شکر انعام تو هرگز نکند شکر گزار


این همه پرده که بر کرده ما میپوشى‏
گر به تقصیر بگیرى نگذارى دیار

ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
تاب قهر تو نداریم خدایا، زنهار!


فعلهایى که زما دیدى و نپسندیدى‏
به خداوندى خود پرده بپوش اى ستار


حیف ازین عمر گرانمایه که در لغو برفت‏
یارب از هرچه خطا رفت هزار استغفار


درد پنهان به تو گویم که خداوند منى‏
یا نگویم، که تو خود مطلعى بر اسرار

سعدیا ، راست رُوان گوىِ سعادت بردند
راستى کن که به منزل نرسد کج رفتار


ای پیامبر

اگر بندگان من از دوری و نزدیکی من بپرسند

بگو من نزدیکم

************************

ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﺴﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ

ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ،

ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ

ما اگر مانده ز راه،

در پس و پیشِ قدم

پشت پرچین بلندِ غمِ تو

ﺩﺭ پسِ ﭘﺮﺩﻩ‌ ی ﺍشکِ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

مأﻣﻦ ﮔﺮﻡ ﺧﺪﺍﺳﺖ؛

ﺍﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

در پسِ هر نفسی که فرو می رود و می‌آید

در پسِ ضربه‌ ی نبضی ست که در گردن ماست

ما اگرتنهاییم من و تو گمشده ایم

او همینجاست کنار من و تو

ﺳﺎﻟﻬﺎﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺴﻮﯾﺶ ﺑﺮﻭﯾﻢ

ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﻮﻕ ﺗﺎ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺑﺰﻧﯿﻢ

ﺍﺯ ﺳﺮ ﻋﺠﺰ ﻭ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻭ

ﻣﻮنسِ ﻭﺍقعیِ خلوت ماست...


از بین موجودات یڪ نفرصدا زد یا اله العاصین

صداے لبیڪش سه مرتبه آمد

ملایڪه با تعجب پرسیدند:

خدایا اینڪه آلود تره سه مرتبه جوابشو دادی!!!

خدا فرمود:ملایڪه من اوناے دیگه

دلشون به اعمالشون خوشه

ولے این غیر من ڪسے را نداره...


اگر نمی‌توانی خدا را ببینی،

لااقل غیر خدا را نبین!

 

"مرحوم دولابی"


خودم را در کوچه تنهایی گم کرده ام

تا شاید تو مرا صدا بزنی

تویی که دوستت دارم,

مثل هیچ کس دیگری

مثل بی مانندی خودت

من منتظر یک پگاه ناگاه هستم

مثل آسمان, در آرزوی دو بال

و مثل پرنده , در امید آفتاب

خدایا ! مرا به آسمان ببر

من خیلی وقت است دلم زمین گیر شده


تا حالا شده آرزویی به دلت بیفته

خیلی غیر ممکن و نشدنی به نظر بیاد

کلا بی خیالش بشی؛

ولی یه روزی آرزو بیفته دنبال تو

همه میگن قانون جاذبست

اما من میگم لطف خداست

ینی خدا خودش این قانون را در عالم دایر کرده

اگه آرزویی را توی دلت انداخت

راه رسیدنش را هم برات فراهم می کنه

البته اگه خودمون مانع لطفش نشیم

از ته دل میگم پاک و منزه است پروردگارم

و عاری از هر عیب و نقصی؛

هیچ وقت کاری عبث و بیهوده نمی کنه

همه کارهاش روی قاعده و حسابه

و چه زیباست آنجا که می گوید

 هر خیری که به شما برسد

از جانب خداست

و هر بدی به شما برسد

از جانب خود شماست

در جایی از قرآن کریم خداوند در بین آیات طلاق

ناگهان اشاره به نماز می کند

یعنی اگر شما با خدا ارتباط داشتید

رابطۀ بینتون بهم نمی خورد

اگه الآن با هم نمی سازید

زیر یک سقف هستید ولی با هم یکی نشدید

همش بر می گرده به اینکه رابطتون با خدا خوب نبوده

دو حبه قند محاله در همدیگه حل بشن

مگر اینکه در آب حل بشن

اگر در آب حل بشن می تونن در همدیگه حل بشن

اگه انسان ها در خدا حل نشوند

محاله بتونن در همدیگه حل بشوند

مَن أَصلَحَ فیما بَینَهُ و َبَینَ اللّه  أَصلَحَ اللّه فیما بَینَهُ وَ بَینَ النّاسِ؛

هر کس رابطه اش را با خدا اصلاح کند،

خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود

من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 396


خدا"در گُل،خدا،در آب و رنگست...

خدا"نقاش این دشت قشنگست...

خدا"یعنی درختان حرف دارند...

شقایق ها درونی ژرف دارند...

خدا"در هر نظر آیینه ماست...

همین حالا خدا"در سینۀ ماست...

خدا"شبنم،خدا"باد و خدا"گُل

خدا"زیباترین باغ تکامل...

گهی،گُل میکند ما را خبردار

گهی،مرغی بما میگوید اسرار!...

خدا"دراوج گُل،درعمق رنگست...

خدا"در معنی لفظ قشنگست

خدا"را میتوان از نور فهمید...

خدا"را در پرستش میتوان دید...


کائنات شما را مجازات نمی کند

برکت  نمی بخشد

کنترل هم نمی کند

فقط عملت به تو بازگردانده می شود

کائنات به ارتعاشى که از جانب شما ساخته میشود؛

پاسخ می دهد

شاد بیاندیشى، شادمانى نصیبت می شود

منفى بیاندیشى،آنچه منفى است؛ نصیبت می شود

این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوى ما آید نداها را صدا

زمانے کـه موسے علیه السلام

شبانه دنبال شعله اے آتش میگشت

درحالـے که نفس نفس زنان راه مے رفت!!!

هرگز به ذهنش خطور نمے کرد

که برای شنیدن صدای پروردگار جهانیان مے رود

به خدایت اعتماد داشته باش

کارهاے او تصــور ناپـَـــذیر است...


همه رهگذر هستیم

به کسی کینه نگیرید

دل بی کینه قشنگ است

به همه مهر بورزید

به خدا مهر قشنگ است

بوسه بر دست پدر

بوسه بر گونه مادر

لحظه حادثه بوسه قشنگ است

بفشارید به آغوش عزیزان

پدر و مادر و فرزند

به خدا گرمی آغوش قشنگ است

نزنید سنگ به گنجشک

پر گنجشک قشنگ است

همه جا عشق بورزید

سینه با عشق قشنگ است

بشناسید خدا را

هر کجا یاد خدا هست

هر کجا نام خدا هست

سقف آن خانه قشنگ است

زندگی در گذر است

آدمی رهگذر است

زندگی یک سفر است

آدمی همسفر است

آنچه می ماند از او

راه و رسم سفر است

رهگذر می گذرد...

***********************************
 عشق فقط خدا
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


از لبیب عابد نقل شده: در ایام جوانی، ماری دست مرا نیش زد،

و پس از مدتی دستم فلج شد، به مرور دست دیگرم

و پس از چندی پاهایم فلج شد


 طولی نکشید که هر دو چشمم نابینا و زبانم گنگ گردید،

فقط از همه اعضای بدنم، گوشم مقداری شنوائی داشت

دیگر توان انجام هیچ کاری را نداشتم، هر حرف ناگواری را

می‏شیندم، اما قدرت پاسخگوئی نداشتم، چه بسیار اوقاتی که

تشنه به سر می‏بردم ولی کسی به من آب نمی‏رسانید


و چه لحظاتی که سیراب بودم و به زور در گلویم آب می‏ریختند،

چه بسیار مواقعی که گرسنه بودم و کسی طعامی به من نمی داد،

و بسا که سیر بودم و به زور به من غذا می دادند


چند سال بدین منوال گذشت، تا اینکه روزی زنی از همسرم

احوال مرا پرسید، همسرم گفت: احوال بسیار بدی دارد،

نه خوب می‏شود که راحت گردد و نه می‏میرد که ما از دست او

راحت شویم...

دانستم از زندگی با من به تنگ آمده است

و راحتی خود را در مرگ من می‏یابد.بی نهایت

دل شکسته شدم و با اخلاص تمام و بیچارگی و درماندگی

و با خضوع و خشوع زیاد، در اندرون دل با خدای خود به مناجات پرداختم

و نجات خود را به موت و یا حیات از او خواستم، پس در آن لحظه فورا

ضرباتی به تمام اعضای بدنم وارد آمد و درد شدیدی بر من عارض شد

و مدتی در خواب رفتم چون ازخواب بیدار شدم، دستم را

روی سینه ‏ام دیدم، در حالیکه یک سال دستم هیچ حرکتی نداشت،

بسیار تعجب کردم که چه شده است،

دست دیگرم را حرکت دادم

و همینطور پاهایم را امتحان نمودم ،بالاخره از جای خود بلند شدم

و از تخت به زیر آمدم و داخل حیاط شدم پس از یک سال

ستاره ‏های آسمان را مشاهده کردم،

نزدیک بود که از شادی قالب تهی کنم و بی اختیار

زبانم به این کلمه گویا گشت که

"یا قدیم الاحسان لک الحمد"

ای کسی که احسان تو دیرینه است ستایش برای توست...


تمام مصیبتها و تنگناهای زندگی دنیا

مسیر های اختصاصی و طراحی

شده ای است به سمت خدا

از گره های بیشمار زندگی گله نکن

آن بافندۀ آفریننده ،

می داند حاصل صبر بر این گره ها

فرشی گرانبها خواهد شد

هرگز فراموش نکن که

تنها اوست که می داند بهترین

در زندگی تو چگونه معنا می شود...


خواستند یوسف را بکشند؛ نمرد

خواستند آثارش را از بین ببرند؛

ارزشش بالاتر رفت

خواستند که او را بفروشند که برده شود

پادشاه شد

خواستند که محبتش از دل پدر خارج شود

محبتش بیشتر شد

از پیشامدهای دنیا ناراحت نشو

چون ارادۀ خدا بالای هر اراده ایست...



خدا میخواهد انسان طعم تلخ نتایج


بدون او بودن و مستقل زندگی کردن را کاملا بچشد؛


تاکنون هیچوقت از خودمان پرسیدیم قیمت یک روز زندگی چنده؟   

ما که همه چیزو با پول می سنجیم تا حالا شده از خدا بپرسیم

نعمت داشتن یک دست و یک پای سالم چقدره؟

یک چشم بی عیب چند می ارزه؟  

چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنیم؟  

قیمت یک روز سلامتی چقدره؟ وخیلی سوالها مثل این...؟  

اگر یک روز فهمیدیم ارزش یک قطره باران،یک ساعت روشنایی خورشید   

و هزینه یک لحظه درد دل با خدا

و نفس کشیدن بی منت با طراوت طبیعت   

وتمام قشنگیهای دنیا چقدره؟

چه کار باید بکنیم؟

خدایا شکرت...

 

منبع متن

نعمتهای خدا


ranginkamanekhoda.blogfa


افسوس بر کسی که سحر بیاید و در خواب باشد

همیشه برای خوابیدن فرصت هست

پس برخیز تا از غافلان نباشی

**********************************

 دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت

ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی 

"خواجه حافظ"

**********************************

و بقول ایت الله مجتهدی تهرانی..

هر که سحر ندارد از خود خبر ندارد

********************************

در قرآن هم بیشترین تاکید به نماز صبح شده است

روایتها هم داریم که روزی انسانها در سحرگاهان تقسیم میشود


از خدا ؛خدا را میخواهم

در کنارم نباشی از غصه خواهم مرد

اگر مرا به حال خود رها کنی

لحظه به لحظه زندگی من همچون مرگ میماند ؛مرگ...

اگر با تو باشم و گرمای وجودت را حس کنم

احساس می کنم که خوشبخت ترینم...


توکل چه کلمه زیباییست "تو" و "کل"...

وقتی "تو" ، "کل" را داری ..

به چه می اندیشی؟؟

ناراحت چه هستی ؟؟

وقتی با کل ، هستی.. با کل دنیا ..

با کل جهان هستی.. دلت قرص باشد..

چه زیباست "توکل"!! 

توکل یعنی : اجازه دادن به خداوند که خودش تصمیم بگیرد

و چه زیباست که او را وکیل زندگی خود قرار داده ای

تنها خداوندست که بهترینها را برای بندگانش رقم میزند

خودش میگه "نعم الرب و نعم الوکیل"

یعنی! من چه پروردگار خوبی و وکیل خوبی هستم

فقط بخواهیم و آرزو کنیم، اما پیشاپیش شاد باشیم

وایمان داشته باشیم که رویاهایمان

همچون بارانی در حال فرو ریختن اند

پیشا پیش شاد باشیم و شکر گزار !

چرا که خداوند نه به قدر رویاهایمان بلکه

به اندازه ایمان و اطمینان ما انسانهاست، که می بخشد



داستانک


دربنى اسرائیل، خانواده اى چادرنشین در بیابان زندگى مى کردند

و زندگى آنها با دامدارى و با کمال سادگى و صحرانشینى مى گذشت

آنها علاوه بر تعدادى گوسفند، یک خروس، یک الاغ و یک سگ هم داشتند

خروس آنها را براى نماز بیدار مى کرد، و با الاغ، وسائل زندگى خود را

حمل مى کردند و به وسیله آن براى خود از راه دور آب مى آوردند،

و سگ نیز در آن بیابان، به خصوص در شب، نگهبان آنها بود

اتفاقا روباهى آمد و خروس آنها را خورد،آن خانواده، محزون و ناراحت شدند،

ولى یکی از آنها که شخص صالحى بود مى گفت: خیر است انشاء الله...

پس از چند روزى، سگ آنها نیز مرد، باز آنها ناراحت شدند،


ولى آن مرد صالح دوباره گفت:

خیر است، طولى نکشید که گرگى به الاغ آنها حمله کرد

و آن را درید و از بین برد، این بار هم فرد صالح گفت: خیر است

در همین ایام، روزى صبح از خواب بیدار شدند و دیدند

همه چادرنشین ها اطراف مورد دستبرد و غارت دشمن واقع شده

و همه اموال آنها به غارت رفته و خود نیز به اسارت دشمن

درآمده اند، و در آن بیابان تنها آنها سالم باقى مانده اند


مرد صالح گفت: رازى که ما باقى مانده ایم این بوده که چادرنشینهاى دیگر

داراى سگ و خروس و الاغ بوده اند، و به خاطر سر و صداى آنها شناخته شده اند

 ولى ما چون سگ و خروس و الاغ نداشتیم، شناخته نشدیم، پس خیر ما

در هلاکت سگ و خروس و الاغ مان بوده است که سالم مانده ایم

این نتیجه کسى است که همه چیزش را به خدا واگذار مى کند

ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است 


نه به آینده فکر میکنم

نه به گذشته

فقط همین که امروز با تو هستم لذت میبرم

همین که دستانم در دستان مهربان توست

برایم کافیست

افسوس که خیلی دیر تو را شناختم

مهربانم از این همه بیراهه رفتن هایم خسته ام

خودت دستم را بگیر

من که میدانم جز تو کسی

کاری برایم نمی تواند بکند


خدایا پر از تواَم...

به تهیدستیم نگاه نکن

به تنهایی ام منگر

نگو که هیچ نداری

ببین تو رو دارم

تـــــــــــــو هم که

مالک آسمانها و زمینی

پس از من داراتر کیست!!!


خداوند هیچ قفلی را

بدون کلیدش خلق نمی کند

و هیچگاه مشکلات را

بدون راه حلشان سر راهتان قرار نمی دهد

فقط باید به او اعتماد کرد

آری تصمیمات او خیلی مرموزند

 ******************************

عشق فقط خدا

 
  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


از لطف تو هیچ بنده نومید نشد

مقبول تو جز مقبل جاوید نشد


مهرت بکدام ذره پیوست دمی

کان ذره به از هزار خورشید نشد

 

"شیخ ابوسعید ابوالخیر"



کار خود با وکیل لطف گذار

تا همه حاجتت روا گردد


نخورد غم به لذت فانی

هر که او عاشق بقا گردد


هر که گردن به بندگی بنهد

بر همه کام پادشا گردد


پای خود استوار کن زان پیش

که ز دستت عنان رها گردد


ای نشاط دل خُرد نامت

خُنُک آن کس که می­برد نامت


چشمه سلسبیل بگشاید

بر زبانی که بگذرد نامت


غم هستی ز خاطرش برود

هر که در خاطر آورد نامت

 

کمال الدین اسماعیل



ای عزیزان من، عالم از هم گسیخته نشده

و ظلم و ستم زیاد نشده،

پریشانی جامعه را فرا نگرفته،

مگر در اثر دوری از خدا

و خدا را از قلم و نظر انداختن

 

عارف فرزانه آیت الله علی سعادت پرور


همه شب به آستانت شده کار من گدایی,


به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی


یتیمان را پدر می شود و مادر    

بی برادران را برادر می شود    

بی همسرماندگان را همسر میشود    

عقیمان را فرزند میشود    

ناامیدان را امید می شود    

گمگشتگان را راه میشود    

در تاریکی ماندگان را نور میشود    

رزمندگان را شمشیر می شود    

پیران را عصا می شود    

و محتاجان به عشق را عشق می شود    

خداوند همه چیز می شود همه کس را    

به شرط اعتقاد    

به شرط پاکی دل    

به شرط طهارت روح    

به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

 

"حکیم ملاصدرا"



خدایا لحظه ای رهایم نکن به حال خودم


که هیچ کس به انداره خودم ؛مرا آزار نداد

..........................


 وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ


 خود را به دست خود ، به هلاکت نیفکنید!


(195سوره بقره)



هر نامی که بر او بگذارید، مهم نیست؛

او کسی است که بیشترین آرامش را در میان

شدیدترین شعله ها به آدمی میدهد،

او همان پروردگار است...

 

گاندی



غصه نخور تو خدایی داری که بزرگ است,بزرگــــــ....

و به قول سهراب:در همین نزدیکیست

ای دل کوچک من....

بگذار که غم و غصه ببارد...

شاید این بار خدا میخواهد که پس از بارش غم...

و پس از خواندن نامش هردم.....

آسمان دل تو صاف شود

و نگاهت به همه اهل زمین پاک شود

شاید این بار خدا میخواهد که خودش چتر تو باشد...

که بمانی.... نروی

ودگربار نگویی:"سهراب,قایقت جادارد؟

ای دل کوچک من...

تو بمان و بگذار که در این بارش بی وقفه ی غم

با نگاهت به خدا شاد شوی

و بخوانی هردم

که خدایی داری که بزرگ است بزرگ است بزرگـــ......



دلبستن.....پیغام خدا


جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود.


زندگی را تماشا میکرد.


رفتن و ردپای آن را.


و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند.


جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند،


ستون ها فرو می ریزند، درها می


شکنند و دیوارها خراب می شوند.


او بارها و بارها تاجهای شکسته،


غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه


های کاخ دنیا دیده بود.


او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد


شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز کمی بلرزد.

روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را که شنید، گفت:


بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند.


غمگین شان می کنی. دوستت ندارند.


می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد،


چیزی نداری.


قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند.

سکوت او آسمان را افسرده کرد.

آن وقت خدا به جغد گفت:

آوازخوان کنگره های خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟

دل آسمانم گرفته است.

جغد گفت: خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.

خدا گفت:
آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدمها عاشق دل بستن اند.

دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه ای!

و آن که می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد.

دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست.

اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.

جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آنکس که می فهمد،

می داند آواز او پیغام خداست


"لَـئِن شَکَرْتُم‌ْ لاَزِیدَنَّکُم; (ابراهیم،7)

اگر شکرگزاری کنید(نعمت خود را)بر شما خواهم افزود

"قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُون‌َ; (ملک، 24)

کم‌تر شکر او را به‌جای می‌آورید...

"وَ قَلِیل‌ٌ مِّن‌ْ عِبَادِی‌َ الشَّکُورُ; (سبا، 13)

اما عده کمی از بندگان من شکر گزارند...

"وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِه; (نمل،40)

هر کس شکرگزاری کند به سود خود شکر کرده است...

" وَ لَـَکِن‌َّ أَکْثَرَهُم‌ْ لاَ یَشْکُرُون‌َ; (نمل، 73)

ولی بیشتر آن‌ها شکرگزاری نمی‌کنند...

خدایا از این همه بد بودنم احساس شرمندگی میکنم

به بزرگی خودت ببخش...


خدایا شکرت


وقتی دعا میکنی،

دعای تو از این جهان خارج میشود و به جایی میرود که

هیچ زمانی نیست...

دعایت به قبل از پیدایش عالم میرود

دعایت به آنجا که دارند تقدیرت را مینویسند میرود

و تقدیر نویس مهربان عالم،

تقدیرت را با توجه به دعایت مینویسد...

 

 

دکتر الهی قمشه ای


به نام خداوند بخشنده و مهربان

دعای پیوند:

الهی، توانم را به توانت پیوند می زنم

الهی علم و آگاهی ام را به علم ازلی و آگاهی

محیط و کامل ات پیوند می زنم

الهی نگاهم را به نگاهت پیوند می زنم

الهی ذهنم را به ذهن ات پیوند می زنم

الهی قلبم را به قلبت پیوند می زنم

الهی روحم را به روحت پیوند می زنم

الهی قدم هایم را به قدم هایت پیوند می زنم

الهی عشقم را به عشقت پیوند می زنم

الهی قوت و قدرتم را به اقتدارت پیوند می زنم

الهی صبرم را به صبر جمیل ات پیوند می زنم

الهی همه امورم را به تدبیر تو پیوند می زنم

و به حریم امن بسم الله وارد می شوم

و به برکت نامت برکت می یابم و برکت می دهم

و منتظر آشکاری اراده ات در خودم می مانم


عصبانی نشوید


ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ 11 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ ،


ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥ ﺑﺮﺟﻬﺎﯼ ﺩﻭﻗﻠﻮ


ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ .

ﯾﮑﯽ از آنها ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺑﻮﺩ که اون روز


ﺑﺎطرﯼ ﺳﺎﻋﺘﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ


ﻭ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﺩﻩ ﺑﻮﺩ


ﻭ ﺩﯾﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،

یه ﻧﻔﺮ دیگه ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ


ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ


ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻋﻮض ﮐﺮﺩﻥ


ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺩﯾﺮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،

اتومبیل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ آنها


ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺘﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ


ﺭﻭﺷﻦ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،

و ﻧﻔﺮ بعدی


ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﯾﺮ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ


ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﻧﻮ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ


ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﻮ ﺑﻮﺩن


ﮐﻔﺶ ﺗﺎﻭﻝ ﻣﯿﺰﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ


ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ


ﻭ ﭼﺴﺐ ﺯﺧﻢ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ


ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻮﺩ


ﺩﯾﺮ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺵ ﺑﺮﺳﺪ


ﻭ این ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﺪ .

ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﮔﯿﺮ می کنید ،


آﺳﺎﻧﺴﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ می دهید ،


ﻓﺮﺯﻧﺪﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ،


ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻘﺒﯽ ﺑﻪ ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﻤﺎ


ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﻭ یا ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﯾﺪ ،

ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻧﺸﻮﯾﺪ

آﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﯿﺪ

ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ ،

ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ

ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ

ﻭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ،

و ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﺳﺖ

این همان حکمت خداوند

 است که در تک تک ذرات هستى جاریست...

سعی کن در همه حال اجازه ی افکار منفی و ناراحتی و عصبانیت رو به


خودت راه ندی چون با داشتن افسوس و عصبانیت


هیچ چیزی درست که نمیشه تازه بدترم میشه !


شاد باش و همیشه چیزای مثبت و نقاط قوت اطراف تون رو ببینید و جذب کنید


بعد از مدتی شادابی به عادت های خوب تون تبدیل میشه ...


عصبانی نشوید


تصاویر زیر گویا هستند



**********************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


من به تو دل سپرده ام ای خدا


سال ها پیش از این

زیر یک سنگ گوشه ای از زمین

من فقط یک کمی خاک بودم همین

یک کمی خاک که دعایش

پرزدن آنسوی پرده آسمان بود

آرزویش همیشه

دیدن آخرین قله کهکشان بود

خاک هر شب دعا کرد

از ته دل خدا را صدا کرد

یک شب آخر دعایش اثر کرد

یک فرشته تمام زمین را خبر کرد

و خدا تکه ای خاک برداشت

آسمان را در آن کاشت

خاک را

توی دست خود ورز داد

روح خو را به او قرض داد

خاک توی دست خدا نور شد

پرگرفت از زمین دور شد

راستی

من همان خاک خوشبخت

من همان نور هستم

پس چرا گاهی اوقات

این همه از خدا دور هستم؟

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست

او جانشین همه نداشتن هاست

نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است

اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند

و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد

تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی

ای پناهگاه ابدی تو می توانی

جانشین همۀ بی پناهی ها شوی

 

دکتر علی شریعتی


******************************


ﺷﺎﻣﻠﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :

ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ

ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ ...


ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ ...


ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .

ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ

ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ ...

ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ

ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :

ﺩﻧﯿﺎ ، ﺩﺍر ِﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ !


دردم دهے بـہ فصلے

درماטּ ڪنے بـہ وصلے

مات ام ڪـہ بر چـہ اصلے!

درد و دوایم از تــوست؟!!



محققی که در جستجوی خداست


ایمانش صد برابر محکمتر


از آنهایی است که


به خدایی ندیده و نشناخته و تحقیق نکرده


ایمان دارند


خدای آنها خدا نیست


اسباب دلگرمی است..

 

"مترلینگ"



بی شک تو هم عازم می شوی؟!!

 

ای دل، چو هست کارِ جهان عدم

بر دل مَنِه ز بهرِ جهان هیچ بارِ غم

 

به این فکر می کنم که صاحب این شعر

منوچهری دامغانی حدود هزار سالی میشه که

از این دنیا کوچ کرده

 



از امام باقر(ع) نقل شده:


خداوند به طور قطع حکم کرده است که

نعمتی را که بر بنده اش ارزانی داشته نگیرد ؛

مگر اینکه از آن بنده گناهی سر بزند

و به خاطر آن گناه ، مستحق نقمت و گرفتاری گردد

 

آتش بدو دست خویش بر خرمن خویش

چون خود زده ام چه نالم از دشمن خویش

 

کس دشمن من نیست منم دشمن خویش

ای وای من و دست من و دامن خویش


شیخ ابوسعید ابوالخیر



فَـهُــوَ حَـسـبُه  کـہ مـے خوانم


انگار کسے دستے بـہ قلبم مے کشد


و من آرام مے شوم


انگار کسے مے گوید :


" خیالت راحت ! من هستم "


و من تمام دلشوره هایَم را مے سپارم بـہ باد


انگار همـہ برایم مے شود تو  و تو مے شوے همـہ ے من !



از رها کردن بیمی نداشته باش


هیچ کس نمی تواند چیزی که مال توست را از تو بگیرد


و تمام دنیا نیز نمی توانند چیزی که مال تو نیست را


به تو ببخشند


پس تنها از رها کردن


تدبیر کننده کل امور جهان بیم داشته باش


همان که کلید تمام آرزوهایت بدست اوست


مگر نمی دانی که خود فرموده


بگو هـــــــــــمه  کــــــارها بــــــدست خــــــداست



اگر آسمان ها و زمین راه را بر بنده اى ببندند


و او تقواى الهى پیشه کند،


خداوند حتما راه گشایشى براى او فراهم خواهد کرد


و از جایى که گمان ندارد روزى اش خواهد داد...


امام علی ع


عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 416 ، ح 7068



آنچه که ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت!!!


حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!!


تاکه خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم!!!!!


بردرخانه نوشتند؛.... درگذشت..‌..

 

مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی



سخت است غرق شدن در روزهای پر از تکرار و تفکراتی

که جز خستگی چیزی برایت ندارد...

آنقدر خسته...

که فقط میتوانی بنگری به دردهایی که

نمک به زخم لحظه های تنهاییت می پاشند...

و گاهی در حسرت لحظه ها...

آنقدر آه می کشی و بغض می کنی

تا آشکار نگردد عمق دردهایی که در دلت پنهان مانده...

خسته از عبور ثانیه ها که به دلخواه خود میگذرند

و تو هیچ نقش و سهمی در ثبت و گذر این لحظه ها نداری...!

و همچنان خسته و دردمند

از روزهای خوبی که با یک دنیا امید...

رسیدنش را ب انتظار می کشیدی...

میدانی!

گاهی فقط باید چشم دوخت ب نگاه و مهربانی "خداوندی"

که خوب میداند

حال دلت اصلا خوب نیست



پروردگارا...


به ما بیاموز که دل آدمی عصاره وجود توست...


حرمت دل ها را از یاد نبریم...


به ما بیاموز که دوست داشتن را از یاد نبریم


و آنانکه دوستمان دارند را از یاد نبریم....


به ما بیاموز که سوگند راست بودن دروغمان را...نام تو نسازیم...


به ما بیاموز که به ناحق کردن حق دیگری...عادت نکنیم...


به ما بیاموز همان باشیم که قولش را دادیم...انسان!!!

آمین


*****************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


شرم میکنم از اینکه

خدایی به این بزرگی و بخشندگی دارم

اما!!! از غیر از او چیزی بخواهم

از اینکه خدایی شنوا دارم

اما حرف دلم را با غیر از او بگویم

از اینکه خدایم زیبایی ها و خوبی ها را برایم می خواهد

اما من صبور و قانع نیستم

از اینکه خدایم از رگ گردن به من نزدیکتر است

اما من او را دور می پندارم

از اینکه خدایم گفته از من بخواه

اما غیر از او را صدا می زنم...

 



فاصلۀ تو تا آرزوهایت

به اندازه ی فاصلۀ زانوهایت تا زمین است

در پیشگاه خدا هیچ چیز شگفت انگیز نیست



مواظب نقطه های سیاهی که

در قلبمون نقش می بنده باشیم

انسان اگر به بیماری قلبش اهمیت نده

به بیشتر شدن بیماری مجازات میشه

زیرا خداوند میفرمایند:

«فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا»

قلب بیمار نه تنها لذت زندگی را درک نمی کنه

و نه تنها حق خالق را ادا نمی کنه

بلکه دیگه زشتی گناه واسش معنا نداره

مجازات بیماری قلب از هر مجازاتی بزرگ تر است

خدا دل پاک تحویلمون داده اونو با گناه سیاه نکنیم


خدایا

سر به هوا نیستم!

در اتمسفر من ....

مغناطیسی جز تو نیست!!!

 

منبع متن:khoda-yaa

instagram


ای موسی به بندگانم دستور بده برای کارهای خود مرا بخوانند

ولی باید قبلا اقرار کنند که

من ارحم الراحمین و دادرس بیچارگان می باشم

که سختی ها و مشقات را از آنان برمی دارم

و زمان را عوض می کنم و به مردم آرامش می دهم

و در قبال هر عمل نیک آنها اگر چه خیلی هم کوچک باشد

راضی می شوم و ثواب زیادی بر آن اعمال می دهم ،

فقیران را غنی می کنم

چون من هستم که عزت و قدرتم جاودانه است...

حدیث قدسی

منبع:ترجمه کتاب الجواهرالسنیه

کلیات حدیث قدسی ص

به ما گفتند باید بازی کنید  

گفتیم با کی ؟؟  

گفتند با تیم دنیا  

تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟ 

سوت آغاز بازی رو زدن

فقط فهمیدیم خدا تو تیم ماست 

بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد  

ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم امتیاز ها برابر بود  

تو همین فکر بودم که خدا زد پشتم و خندید

و گفت :  نگران نباش تو وقت اضافه میبریم

حالا بازی کن  گفتم آخه چطوری ؟؟؟ 

بازم خندید و گفت : خیلی ساده

فقط پاس بده به من  

باقیش با من ... 

پس ،الهى به امید تو ...

 

منبع متن: gozideh.blog

گزیده و گلچین


***********************************

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


  آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن

اکنون زمان زندگیست، تاخیر را باور نکن


حرف از هیاهو کم بزن، از آشتی ها دم بزن

از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکـن


خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان

(..تو شــاهکار خلقتی، تحـقیر را باور نکن..)


بر روی بوم زندگی، هر چیز می خواهی بکش

زیبا و زشتش پای توست، تقـدیر را باور نکـن


تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی

از نو دوباره رســم کن، تصویر را باور نکن


خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید

پرواز کـن تا آرزو، زنجیر را باور نکن


مهدی ایثاری نیا



من به سرچشمه ی خورشید نه خود بردم راه

ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد

من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم

او که می رفت مرا هم به دل دریا برد

 

"علامه طباطبائی"

 


لحظه ای تفکر کنید

و چیزهای  بی ارزش که فانی هستند را برشمارید

و با بهره گیری از صفت آگاهی آن ها را بسنجید ،

سپس نتیجه گیری کنید

چیزهایی که رفتنی و فانی است و فقط در دنیا هستند

و این را باور قلبی داشته باشید ،

آن وقت آرامشی وصف نشدنی خواهید داشت...

 

حاج محمداسماعیل دولابی


داستانک واقعی


یه داستان میگم بهتره بگم یه تجربه زندگی.

من 3 سال پیش یه درس داشتم اخلاق اسلامی ،


یه روز که این درس رو داشتم ،اون روز مصادف بود با تولدم،

بعد کلاس رفتم پیش استادم گفتم


استاد یه جمله بگو بهم واسه کادوی تولدم....

منتظر بودم بگه فلان کار کن ....فلان کار نکن....


خودم آماده کردم که این جملات بشنوم،


ولی برگشت گفت قدر جوونیت بدون و با خدا رفیق باش،


بهش اعتماد کن،اندازه یه رفیق بهش تکیه کن،بیشتر از این نخواستم!..

گفت: اگه باهات رفاقت نکرد ولش کن،باهاش مشتی باش ،


ببین باهات مشتی میشه یا نه....واسش حرکت باحال بزن،


ببین چطور سر حالت میاره...

منتظر شد همه بچه ها برن ،یه خاطره از خودش گفت،

گفت: یه روز نشسته بودم توی بالکن ،داشتم با خدا خلوت میکردم،


یه لحظه به خنده گفتم ،خدا من و تو که داریم عاشقانه حرف میزنیم ،


یه بارون میچسبه که بیاد و دیگه محفلمون نورانی بشه،گفت


به جان بچه ام ،یک دقیقه نشد دیدم نم نم بارون زد به صورتم...


گفت اینا رو نگفتم که فکر کنی من آدم خوبیم نه،


خواستم بگم خدا باهات تا تهش میاد..

واقعا حرفای اون روز استاد موی تنم سیخ کرد. هر دفعه با خدا


عهد بستم و رفیقش شدم ،خودش شاهده واسم کم نزاشته ولی من زدم زیرش ...


همیشه هم یاد جمله آخر استادم میوفتم که گفت


اگه دیدی رفاقتتون بهم خورد : " مطمئن باش تو رفاقت به هم زدی"

امیدوارم توی رفاقت با خدا کم نزاریم.

یا علی


شیخ رجب علی خیاط عارف بزرگ می فرماید:   

پیش از آنکه منزل عوض کنید

آرزوهای مرده ها را عملی کنید:    

آنان آرزو می کنند،   

که حتی برای یک لحظه به دنیا برگردند   

وعملی مورد رضایت خداوند انجام دهند...

 

منبع: وبلاگ آرام جانم خدا


پــــروردگار مـــــن

حـــس وجـــودت در کــــنارم

قلــــبم را

بــــه حــــــــــدی رســــــــــاند

که "بی قــــــــراری" در آن معنایی نــــــدارد ....


حکیمی طعام می خورد

پرسیدند چه می کنی؟

گفت: دنیا را فریب می دهم؟

گفتند: این چگونه باشد؟

گفت: نان دنیا می خورم و برای آخرت کار می کنم...



چو دشنام گویی، دعا نشنوی        به جز کشته‌ی خویشتن ندروی

؛؛؛

همینت پسند است اگر بشنوی       که گر خارکاری، سمن ندروی 

؛؛؛

نپندارم ای در خزان کشته جو        که گندم ستانی به وقت درو 

سعدی 

درختی که کاری چو آید به بار         ببینی به ویژه برش بر کنار

گرش بار خارست، خود کشته ای      وگر پرنیان است، خود رشته ای

؛؛؛

و گر بد کنی، جز بدی ندروی           شبی در جهان شادمان نغنوی

فردوسی 

زآن که می بافی، همه ساله بپوش     زآن که می کاری، همه ساله بنوش

جمله دانند این اگر تو نگروی        هر چه می کاریش روزی بدروی 

مولانا   

من اگر نیکم، اگر بد تو برو خود را باش      هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت 

؛؛؛

 دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر      کای نور چشم من، به جزاز کشته ندروی

حافظ   

«و انسان را نیست جز آنچه کوشش کند» 

سوره نجم، آیه ی 39



داستانک


  پدر و پسری داشتند در کوه قدم میزدند

که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد

به زمین افتاد و داد کشید: آآی ی ی ی!

صدایی از دور دست آمد: آآی ی ی ی!

پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟

پاسخ شنید: کی هستی؟

پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!

باز پاسخ شنید: ترسو!

پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟

پدر لبخندی زد و گفت: پسرم خوب توجه کن...

و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی!

صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی!

پسرک باز بیشتر تعجب کرد؛ پدرش توضیح داد:

مردم میگویند که این انعکاس کوه است

ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است هر چیزی که بگویی

یا انجام دهی،زندگی عینا به تو جواب میدهد؛

حال ،اگر ما هم به عهد خدا وفا کنیم انعکاس وفاداری خدا را

در زندگیمان بی شک حس خواهیم کرد

و براستی کیست در وعده راستگوتر از خدا


**************************************

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۲
  • ۰


کنار تو درگیر آرامشم

خودت را به من باز گردان ؛ همین



دلــم نمی گیرد

تنگـــ هم نمی شود

من دیگر دلــم را به خـــــــدا سپرده ام

 

منبع تصویر: cloob.com

چتر بازها چه لذتی می برند از سقوط

هر چه ارتفاع بیشتر، سقوط برای آن ها

لذت بخش تر است

چرا؟ چون پشت آن ها به چتر گرم است

ایمان چیزی شبیه به چتر نجات است

کسی که ایمان دارد دیگر

از سقوط و افتادن و تهدید هیچ هراس ندارد

این است که قرآن کریم توصیه به ایمان دارد و می فرماید:

ای کسانی که ادعای ایمان دارید

حقیقتا ایمان بیاورید(نساء؛136)




http://www.aparat.com/v/tPeQp


یک نمونه از معجزات خیلی جذاب قرآنی که چند دانشمند غربی

رو باعث شده به اسلام ایمان بیاورندرا در لینک بالا میتوانید ببینید

افسونم کرد کسی که دستی ندارد

ولی در همه ی کارها دست دارد

 همان کسی که

مهربانی اش حد و مرزی نمی شناسد ،

تنها کافیست امروز را با او گام برداریم

و فردا را به او بسپاریم

تا لذت زندگی حقیقی را بچشیم....



شیطان به حضرت یحیی گفت :

می خواهم تو را نصیحت کنم ! 

حضرت یحیی فرمود : من میلی به نصیحت تو ندارم 

ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند 

شیطان گفت :‌ مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند 

1: عده ای مانند شما معصومند ، ار آنها مایوسیم و می دانیم که

نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند... 

2 : دسته ای هم بر عکس در پیش ما شبیه توپی هستند

که به هر طرف می خواهیم می گردانیم 

3 : دسته ای هم هستند که از دست انها رنج می بریم

زیرا فریب می خورند ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند

و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند

دفعه دیگر که نزدیک است موفق شویم اما آنها دوباره

به یاد خدا می افتند و از چنگال ما فرار می کنند

ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم...


وقتی در اوج معصیت تحملت میکنه

وقتی خیلی آرزوهاتو بی آنکه بگی میفهمه و اجابت میکنه

وقتی که میخواد به هر بهونه که هست برگردی به سمتش

حتی با گذاشتن سختی ها و مشکلات جلوی پات

وقتی نیازی نیست برای بودنش التماس کنی

وقتی مطمئن هستی که هرگز دست رد به سینه ات نمیزنه  

حتی اگر هزار بار دلشو شکونده باشی

اون موقع هست که میگی کی جز خدا این همه به من لطف میکنه

کی جز خدا این همه با من مدارا می کنه

و چه زیبا فرمودند حضرت داود (ع)

خدایا سزاوار است که هر کس تو را شناخت 

از رحمتت نومید نشود ...



ماه من غصه چرا


ماه من غصه چرا ؟!!
آسمان را بنگر
که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد


یا زمینی را
که دلش از سردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغازِ بهار
دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز
پُر امنیتِ احساس خداست


ماه من ، غصه چرا ؟!
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم ، همه خوشبختی توست

ماه من!
دل به غم دادن و از یأس سخن ها گفتن

کار آنهایی نیست

که خدا را دارند …

ماه من!
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست ، خدا هست هنوز


او همانی است که در تارترین لحظه شب ، راه نورانی امید
نشانم میداد …
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد
همه زندگی ام ، غرق شادی باشد …


ماه من! غصه اگر هست ، بگو تا باشد
معنی خوشبختی ، بودن اندوه است …
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ، میوه یک باغــند
همه را با هم و با عشق بچیین
ولی از یاد مبر ،


پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست ، خدا هست
خدا هست هنوز ...

این شعر ارزشش را دارد هزاران بار خوانده شود

شاید چندمین بار است در وبلاگ گذاشته میشود


شعر : استاد قیصر امین پور




پزشک متخصصی می گفت که در تهران هجده هزار پیرمرد بیمار داریم

که بخاطر نداشتن رفیق و حرف نزدن با دوست،

دچار بیماری شده اند

دسترسی با رفیق مشکلاتی دارد و باید از قبل تعیین بشود

ولی ملاقات با خدا راحت است و در هر کجا می توان با خدا صحبت کرد

و ساعت مخصوص ندارد

خدا رفیق خوبی است و شوق دارد که حرف های ما را بشنود

در روایت داریم که اگر شما یک قدم به سمت خدا بروید

خدا ده گام به سمت شما می آید

در روایت دیگر داریم: اگر ما یک کار خیر بکنیم،

خدا آنرا ده برابر می کند

یا می فرماید:اگر شما خلاف کنید من آنرا می پوشانم

و در دعا داریم که تو گناهان مرا می پوشانی مثل اینکه تو از من

خجالت می کشی، خوبی ها را نشان می دهی...

گاهی ما خلاف هایی می کنیم که اگر نزدیکترین دوستانمان

از آن آگاه باشند حتی جواب سلام ما را هم نمی دهند

ولی خدا از همه ی گناهان ما باخبر است

ولی باز می فرماید: بیایید...

هر کس که با خدا صحبت نمی کند محروم است

 

سخنان حجت الاسلام والمسلمین

قرائتی در برنامه سمت خدا

**************************************



تنها تویی


تـنها تـوئـی تـنها تـوئی در خـلوت تنهائیم

 تنها تو می خواهی مرا با این همه رسوائیم



 جان گشته سرتا پا تنم از ظلمت تن ایمنم

 شــو آفـتاب روشنـم پـیدا بــه نـاپـیدائیم


 مـن از هـوسها رسته ام از آرزوها جسته ام

 مـرغ قفس بشکسته ام شادم ز بـی پروائیم



 دانـی کـه دلدارم تـوئی دانم خریدارم توئی

 یـارم توئی یارم توئی شادی از این شیدائیم



***************************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰



یکی از بزرگان عرفان پیشه ،

شب تا سحر به نیت توبه و استغفار در حال سجده

فقط این کلمه را میگفت:

"شرمنده ام شرمنده ام شرمنده "

نزدیک صبح ندا رسید:

"بخشنده ام بخشنده ام بخشنده"

 

کتاب "غم عشق" تالیف

آیت الله حاج شیخ عبدالقائم شوشتری

شیخ رجبعلی خیاط می‌فرمودند: 

  امام حسین علیه السلام مشتری زیادی دارد،

ممکن است امامهای دیگر هم همین طور باشند،

ولی خدا مشتری ندارد!

من دلم برای خدا می‌سوزد

که مشتری‌هایش کم است،

کمتر کسی می‌آید بگوید:

که من خدا را می‌خواهم

و می‌خواهم با او آشنا شوم...

و گاه می‌فرمودند:

 در حالی که تو به خداوند محتاجی،

خداوند عاشق توست...


دلم که می گیرد دست معبودم را غرق بوسه می کنم

هنگامی که وجودش را در کنارم حس می کنم

همه ی آن دلتنگی ها

به آرامشی نشاط آور مبدل می شوند

آرمشی که هیچ معشوقی نمی تواند نثار آدمی کند

این چه دوستی است که اینقدر دارمش...

 

اگر بویی از راز خدا ببرید

همه چیز ظاهری را

رها می کنید...

 

آیت الله کشمیری



و خداست که در تمام امور برای ما کافیست،

اگر نماز را تحفظ کردید

همه چیزتان محفوظ می ماند...

 

دستخط آیت الله العظمی سید علی قاضی

کانال تذکره الاولیا tezkar



« چه باید بکنیم در ابتلائات ( بلاها و گرفتاریها )

داخلیه و خارجیه ؟!

چه کار کردیم که به این چیزها مبتلا شدیم ؟!

فکر این را باید بکنیم ،‌

چه کار کردیم که مانده ایم بی سرپرست ؟!

اشکال در این است که خودمان را

اصلاح نمی کردیم و نکردیم و نخواهیم کرد

حاضر نیستیم خودمان را اصلاح کنیم ،

اگر ما خودمان را اصلاح می کردیم به این بلاها مبتلا نمی شدیم

(‌امام علی علیه السلام ) فرمود

نگویم به شما «‌ألا أخبرکم بدائکم و دوائکم ؟!

دائکم الذنوب و دوائکم الاستغفار !‌»

( آیا به شما خبر دهم به مرض و دوای‌ شما ؟

درد شما گناهان است و دوای شما استغفار و طلب آمرزش است)

 

آیت الله العظمی بهجت قدس سره


بعضی روز قیامت می آیند،

می بینند یک چیز بزرگی را آوردند و به یکی دادند

اینکه عملش کم بود داشت بدبختی هایش را ضجه میزد!

یک چیز آوردند و گذاشتند داخل ترازو

هر چه سنگ بود همه را به آسمان پرت کرد!

اینقدر سنگین بود!!

گفت: پروردگارا!به عمرم عملی را که مناسب باشد

به جا نیاوردم که چنین چیزی نصیب من شود..!

این چیست؟! فرمود:

یک حاجت بود تو از ما خواستی و ما ندادیم!

تو مدام میخواستی،ما طاقچه بالا گذاشتیم

حالا این بزرگ شده و به این شکل در آمده....



"عارف بالله حاج اسماعیل دولابی"


مرحوم حاج محمّد اسماعیل دولابی میفرمودند:

این که خدا چیزی را می‌دهد و می‌گیرد،

به این دلیل است که به هوش بیایند،

آگاه شوند و کفران نکنند

واِلّا صِرف دادن و ندادن نعمت مطرح نیست،

بیدار شدن عباد است که قیمت دارد

یکی گفت: خدا نعمت‌های زیادی به ما داد

و نعمت‌های زیادی را هم گرفت

مهمّ نیست؛ مهمّ این است که ما را با خودش آشنا کرد

عمری که از انسان می‌گذرد، تازه می‌فهمد که

این دادن و ندادن چیزی نبود

اصل کار آشنا کردن با خودش بود

در حالی که ما گریه کردیم که

چرا گرفتی؟ چرا کم دادی؟

و نیز می فرمودند:

همین که گردی بر دلتان پیدا می شود

یک «سُبحان الله» بگویید، آن گرد کنار می رود

هرجا هم فیضی و نعمتی به شما رسید،

«اَلحَمدُلِلّه» بگویید؛ چون شکرش را به جای آورده ای،

گرد نمی گیرد؛ هر وقت خطایی خطور کرد

و خواست ایجاد کدورت کند، «اَستَغفِرالله» چاره است

با این سه ذکر با خدا صحبت کنید،

صحبت کردن با خدا، ذات غم و حزن را می برد...

 

طوبی محبت


انسان همچنان که

به آب و اکسیژن نیازمند است

به خدا نیز محتاج است...

 

«الکسیس کارل»


*******************************


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


خدایا:


توانا بود هر که تو را دارا بود


خداوندا

هیچ شباهتی به یوسف ندارم

نه رسولم...نه زیبایم...

نه برای کسی عزیزم...نه چشم به راهی دارم

فقط در چاه افتاده ام

کاروانی بفرست...


از آسمان صاف و آرام انتظار باران نداشته باش،

باران رحمت خداوند هنگامی می بارد که،

تمام آسمان را ابرهای تیره پوشانده باشند...


گاهی درشتاب زندگی

گوشه ای بایست

و آرام زمزمه کن:

خدایا

« دوستت دارم »

زنی نازا و عقیم نزد پیامبر وقت می رود

و می گوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه

پیامبر دعا می کند ؛وحی می رسد که

او را نازا خلق کردیم

زن می گوید خدا رحیم است و می رود

 زن سال بعد هم این درخواست را می کند

و باز هم وحی می رسد که او را نازا آفریدیم

زن این بار هم نگاهی به آسمان می اندازد و می رود

سال بعد پیامبر وقت آن زن را با کودکی در آغوش می بیند

با تعجب میگوید بارالها چگونه کودکی دارد!

او که نازا خلق شده بود؟

وحی می رسد: هر بار گفتیم عقیم است

او باور نکرد و مرا رحیم خواند

رحمتم بر سرنوتش پیشی گرفت...

چه خوب بود اگر

غم ها را در برابر رحمت الهی باور نمی کردیم...



چقدر کوتاه است:

فاصله ی بین

آه من

و

نگاه مهربان تو


گفتی مرا بخوانید تا به شما بدهم

من روی حرفت حساب باز کردم

می دانم!

تو هرگز دروغ نمی گویی...


جبرئیل به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید

و از سوی خدا چنین پیام آورد:

ای محمد!

پروردگارت سلام می‏رساند

و به تو می‏گوید:

 با بندگان من مدارا کن 

 

امام صادق(ع)

اصول کافی2/116

 


گفته بودی:

جن و انس را نیافریدم

مگر برای بندگی

خدایا ببخش برنامه هایت را بهم زدم!

{ذاریات/56}



خدایا می دونم بنده ی خوبی نبودم و نیستم  

به هیچ یک از عهدهام که باهات بستم وفا نکردم ، 

ولی خیلی خوشبختم که تورو دارم  

با تموم بد خلقیام ، با تموم کج رویهام ، 

با تموم بی معرفتیام ،

  خدایی دارم که آخر معرفته ، آخر گذشته 

و آخر آخرشه 

خدا در مقابلت فقط یه چیز دارم که بتونم رو کنم 

اونم...!

یه کوله بار دوست داشتن توئه


خدایا شکرت که

بندگی تو هم وزن زندگیست...




 خداوند علیم 1400 سال پیش در قرآن کریم 

به سنگینی ابرها اشاره کرده است؟!

 هر قطعه ابر کوچک حدود 550 تن وزن دارد،

 یعنی اگر یک روز صبح از خانه خارج شوید و ببینید

چند صد فیل در هوا پرواز می کنند، متعجب نمی شوید؟

یا ابر کومولوس که باران زا و رایج ترین نوع ابر است

می تواند وزنی تا 300000 تن داشته باشد که معادل 

با وزن میلیون ها نهنگ است

ولی چرا با اینکه ابرها چند صد برابر فیل ها جرم دارند،

سقوط نمی کنند؟

چون  فیل ها هم اگربتوانند خود را

به میلیون ها ذره ی ریز و جداگانه تبدیل سازند

شاید بتوانند روزی در جو پرواز کنند و از سقوط ابایی نداشته باشند...

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


rumi-poem-about-god


ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و وز هر دو جهانم بستان

 

با هر چه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان

 

ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

 

تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو

 

خود ممکن آن نیست که بردارم دل
آن به که به سودای تو بسپارم دل

 

گر من به غم عشق تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چه می‌دارم دل

 

در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است
هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است

 

از درد تو هیچ روی درمانم نیست
درمان که کند مرا که دردم هیچ است

 

من بودم و دوش آن بت بنده نواز
از من همه لابه بود از وی همه ناز

 

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه کنم حدیث ما بود دراز

 

دل تنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است

 

بر هیچ دلی مباد بر هیچ تنی
آن کز قلم چراغ تو بر جان من است

 

ای نور دل و دیده و جانم چونی
وی آرزوی هر دو جهانم چونی

 

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی رخ زرد من ندانم چونی

 

افغان کردم بر آن فغانم می سوخت
خامش کردم چو خامشانم می سوخت

 

از جمله کران‌ها برون کرد مرا
رفتم به میان و در میانم می سوخت

 

من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم

 

از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم

 

اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آنرا که وفا نیست از عالم کم باد

 

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد

 

در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زه رآب چشیده‌ام مرا قند چه سود

 

گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است پام بر بند چه سود

 

من ذره و خورشید لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا

 

بی بال و پر اندر پی تو می‌پرم
من کَه شده‌ام چو کهربایی تو مرا

 

غم را بر او گزیده می باید کرد
وز چاه طمع بریده می باید کرد

 

خون دل من ریخته می‌خواهد یار
این کار مرا به دیده می‌باید کرد

 

آبی که از این دیده چو خون می‌ریزد
خون است بیا ببین که چون می‌ریزد

 

پیداست که خون من چه برداشت کند
دل می‌خورد و دیده برون می‌ریزد

 

عاشق همه سال مست و رسوا بادا
دیوانه و شوریده و شیدا بادا

 

با هوشیاری غصه هر چیز خوریم
چون مست شدیم هر چه بادا بادا

 

از بس که برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من

 

دردا که ز هجران تو ای جان جهان
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

 

ما کار و دکان و پیشه را سوخته‌ایم
شعر و غزل و دو بیتی آموخته‌ایم

 

در عشق که او جان و دل و دیده‌ی ماست
جان و دل و دیده هر سه را سوخته‌ایم

 

شعر از مولوی (مولانا رومی)



بارها گفته ام و بار دگر می گویم:

کسی که بداند هر که خدا را یاد کند،

خدا همنشین اوست،

احتیاج به هیچ وعظی ندارد...

 

آیت الله العظمی بهجت قدس سره

خدا می فهمد که من

از ته دل طلب بخشش می کنم یا نه ؟

او شرمندگی من، بهتر از خودم درک می کند

حتی در روایت است که

وقتی هنوز استغفار نکردی هم تو را می آمرزد

مهم این است که

خدا امشب به دل من و تو نگاه می کند

این متن روایت است که

هنوز استغفرلله را نگفته ای،

پاک و تطهیرمان می کند

خدا این است...!

 

مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی

 

بدانید و آگاه باشید که

پروردگارتان را در ایام روزگار شما

نسیمهایی است

هان... بکوشید که خود را

در معرض آنها قرار دهید

و از آنها روی نگردانید...!

 

کتاب لب الباب اثر علامه حسینی طهرانی


خوش دارم که در نیمه های شب

در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم

با ستارگان نجوا کنم

و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم

آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم،

محو عالم بی نهایت شوم

از مرزهای عالم وجود در گذرم

و در وادی فنا غوطه ور شوم

و جز خدا چیزی را احساس نکنم...

 

"شهید چمران"


آرامش حضور خداست . . .

وقتی در اوج نبودن ها نابودت نمی کند . . .

وقتی ناگفته هایت را بی آنکه بگویی می فهمد . . .

وقتی نیاز نیست برای بودنش التماس ﮐﻨﯽ . . .

و غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری وقتی مطمئن باشی:

با او

هرگز

تنها نخواهی بود

آرامش یعنی همین که بی هیچ قید و شرطی خدا را داری

خدایا شکرت بخاطر همه ی داشته ها، نداشته ها و گرفته ها . . .


همیشه که نباید حرف زد

 

هیس گاهی در گوشه ای آرام بگیر

 

خدا تمام حرفهای ناگفته ای تو را میداند

 

با بغض به سراغش برو

 

مطمئن باش ...


باید در سایت خدا رفت و هنر عشق ورزیدن را در 
 
آن تجربه کرد .  
 
 
نماز براى شما این امکان را فراهم کــرده است :
 
 
*** COM.الله اکبـــر.WWW ***
 
 
** نماز ** تورى ست کــه ، خداى هستى توسط 
 
 
آن ** بهــــترین پــــرستنده هایش ** را صــــید 
 
مـــى کـــــند ....

عشق فقط خدا
  • مرتضی زمانی