کاش می شد...
کاش می شد در نیازم عشق را دعوت کنم ...
کاش می شد بهتر از آن با خدا صحبت کنم....
کاش می شد یک شب از شبهای عمرم با خدا
بی خیال از آب و نان در گوشه ای خلوت کنم....
کو مرادی، مرشدی یا خضرِ دانایی که من
همچو موسی مدتی در محضرش خدمت کنم...
تشنه ام من تشنه ی آبی که اسکندر نخورد
می رسم روزی به آن اما اگر همت کنم...
ترسم آخر مثل دل هایی که دورند از خدا
من به این دل مردگی های خودم عادت کنم...
باید امشب شوق رفتن در سرم پیدا شود
کوله بارم کو؟ که از "من " تا " خدا " هجرت کنم...
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺮﺩ .....
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺑﺎﻭﺭﻯ ﺟﺎ ﺩﺍﺩ،
ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭﺍﻳﻤﺎﻥ ﻏﻮﻃﻪ ﻭﺭ ﺑﺎﺷﺪ !....
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻮﻳﻴﺪ !!.......
ﻭﺍﻳﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﻴﺮﻳﻨﻰ ﺍﺳﺖ،
ﻛﻪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺑﻴﻜﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻴﻬﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ،
ﺧﺪﺍﻳﻰ ﻻ ﻣﻜﺎﻥ ﻭﺑﻰ ﻧﺸﺎﻥ ﺳﺎﺯﻳﻢ !!..........
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭﺁﺳﻤﺎﻥ ﺟﺴﺘﻦ ،
ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺳﻮﺩﻯ ﺍﻯ ﺁﺩﻡ !!...........
ﺗﻮ !!
ﺑﺎﻳﺪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺑﺎﺷﻰ!......
ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻮﺵ ﺑﺴﭙﺎﺭﻯ،
ﺑﻪ ﺑﺎﻧﮓ ﻫﺴﺘﻰ ﻭﻋﺎﻟﻢ ........
ﺧﺪﺍ ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﺳﺖ !!..........
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﻴﺴﺖ ﻫﻤﺰﺍﺩﻯ ...........
ﻛﻪ ﺍﻭ ﻳﻜﺘﺎﺗﺮﻳﻦ .......
ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﻳﻦ ........
ﻣﻌﺒﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﺳﺖ
خداوندا ! مرا درآنچه تورا ازمن خشنود می سازد و یاد مرا در
میان مردمان نیک می گرداند ، کامیاب نما.
خداوندا! بار الهی!آگاهی ام باش! خدایا! مرا از شر ناآگاهی ها نجات ده!
خدایا! چراغ ایمان را در دلم روشن کن!
مگر تو نمی گفتی: مثَل تو مثَل نور است در دل مومن؟!
نور حضور را به من غایب عطا کن!
الهی ! مرا در شمار کسانی قرار ده که چون نیکی می کنند
شاد می شوند و چون بدی می کنند آمرزش می خواهند.
خداوندا ! سرانجام ما را در همه ی کارها نیک بگردان و
از خواری در این جهان و رنج آن جهان در پناهمان گیر.
بار خدایا ! مرا به آن چه آموخته ای ، بهره مند گردان و
آن چه برای من مفید است به من بیاموز و همواره بر دانشم بیفزا.
خداوندا ! گوش های دلم را برای شنیدن آیه های قرآنت باز کن و
فرمانبرداری از خود و فرستاده ات را روزی ام گردان ،
چنان کن که مطابق کتاب تو رفتار کنم.
ای زنده ! ای پاینده ! از مهربانی ات ، فریادرسی می خواهم .
مرا چشم بر هم زدنی ، به خودم وامگذار و کارهایم را همه به سامان آر.
ای خدا کیست که مزه شیرینی دوستیت را
چشیده باشدوغیر تو را بجای تو اختیار کند.
و آن کیست که به مقام قرب تو انس یافته و
لحظه ای از تو روی گردانیده باشد ؟
راه گم کردم
راه گم کردم، چه باشد گر به راه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی واندر پناه آری مرا؟
مینهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه
خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا
راه باریک است و شب تاریک، پیش خود مگر
با فروغ نور آن روی چوماه آری مرا
رحمتی داری که بر ذرّات عالم تافتهاست
با چنان رحمت عجب گر در گناه آری مرا
شد جهان در چشم من چون چاه تاریک از فزع
چشم آن دارم که بر بالای چاه آری مرا
دفتر کردارم آن ساعت که گویی: باز کن
از خجالت پیش خود در آه آه آری مرا
اسب خیرم لاغر است و خنجر کردار کُند
آن نمیارزم که در قلب سپاه آری مرا
لاف یکتایی زدم چندان که زیر بار عُجب
بیم آنستم که با پشت دو تا آری مرا
هر زمان از شرم تقصیری که کردم در عمل
همچو کشتی زآب چشم اندر شناه آری مرا
خاطرم تیره است و تدبیرم کژ و کارم تباه
با چنین سرمایه کی در پیشگاه آری مرا
گر حدیث من به قدر جرم من خواهی نوشت
همچو روی نامه با روی سیاه آری مرا
بندگی گر زین نمط باشد که کردم «اوحدی»
آه از آن ساعت که پیش تخت شاه آری مرا
دیوان مراغهای
مناجات نامه
الهی! خواندی تأخیر کردم. فرمودی تقصیر کردم.
الهی! عمر خود بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم.
الهی! اگر کار به گفتار است بر سر همه تاجم و
اگر به کردار است به پشه و مور محتاجم.
الهی! بیزارم از طاعتی که مرا به عجب آرد.
مبارک معصیتی که مرا به عذر آرد.
الهی! اگر بر دار کنی رواست، مهجور مکن و
اگر به دوزخ فرستی رضاست، از خود دور مکن.
الهی! گناه در جنب کرم تو زبون است،
زیرا که کرم تو قدیم و گناه اکنون است.
الهی! اگر عبدالله را بخواهی سوخت، دوزخی دیگر باید آلایش او را و
اگر بخواهی نواخت، بهشتی دیگر باید آسایش او را
الهی! اگر یکبار گویی بنده من، از عرش بگذرد خنده من.
الهی! همه از تو ترسند و عبدالله از خود زیرا که از تو همه نیک آید و از عبدالله بد.
الهی! گفتی کریمم امید برآن تمام است. چون کرم تو در میان است نا امیدی حرام است.
الهی! اگر امانت را نه امینم، آن روز که امانت می نهادی می دانستی که چنینم.
الهی! همچو بید می لرزم که مبادا به هیچ نیرزم. فریاد از
معرفت رسمی و عبارت عاریتی و عبادت عادتی و
حکمت تجربتی و حقیقت حکایتی.
الهی! اقرار کردم به مفلسی و هیچکسی. ای یگانه ای که از همه چیز مقدسی.
چه شود اگر مفلسی را به فریاد رسی.
الهی! اگر با تو نمی گویم افکار می شوم. چون با تو می گویم سبکبار می شوم.
الهی! ترسانم از بدی خود بیامرز مرا به خوبی خود.
الهی! بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن.
پادشاها گریخته بودیم تو خواندی،
ترسان بودیم بر خوان "لاتقنطوا ..." تو نشاندی.
الهی! بر سر از خجالت گرد داریم و رخ از شرم گناه زرد داریم.
الهی! اگر دوستی نکردیم، دشمنی هم نکردیم.
اگر چه بر گناه مصریم بر یگانگی حضرت تو مقریم.
الهی! در سر خمار تو داریم و در دل اسرار تو داریم و به زبان استغفار تو داریم.
الهی! اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم.
الهی! بنیاد توحید ما خراب مکن و باغ امید ما را بی آب مکن
و به گناه روی ما را سیاه مکن.
الهی! تقوایی ده که از دنیا ببریم، روحی ده که از عقبی برخوریم.
یقینی ده که در آز بر ما باز نشود و قناعتی ده تا صعوه حرص ما باز نشود.
الهی! دانایی ده که از راه نیفتیم و بینایی ده تا در چاه نیفتیم.
دست گیر که دستاویزی نداریم، بپذیر که پای گریزی نداریم.
الهی! درگذر که بد کرده ایم و آزرم دار که آزرده ایم.
الهی! مگوی که چه کرده ایم که دردا شویم و مگوی که چه آورده یی که رسوا شویم.
الهی! توفیق ده تا در دین استوار شویم.
عقبی ده تا از دنیا بیزار شویم. بر راه دار تا سرگردان نشویم.
الهی! بیاموز تا سر دین بدانیم. برفروز تا در تاریکی نمانیم
. تلقین کن تا آداب شرع بدانیم. توفیق ده تا خنگ طمع نرانیم.
تو نواز که دیگران ندانند، تو ساز که دیگران نتوانند.
همه را از خودپرستی رهایی ده. مه را به خود آشنایی ده.
همه را از مکر شیطان نگاهدار. همه را از کید نفس آگاه دار.
الهی! فرمایی که بجوی و می ترسانی که بگریز.
می نمایی که بخواه و می گویی که بپرهیز.
الهی! گریخته بودم تو خواندی. ترسیده بودم بر خوان تو نشاندی.
ابتدا می ترسیدم که مرا بگیری به بلای خویش،
اکنون می ترسم که مرا بفریبی به عطای خویش.
الهی! عمر بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم.
گفتی و فرمان نکردم. درماندم و درمان نکردم.
الهی! تو ساز که ازین معلولان شفا نیاید،
تو گشای که از این ملولان کاری نگشاید.
الهی! به صلاح آر که نیک بی سامانیم جمع دار که بد پریشانیم.
الهی! ظاهری داریم شوریده. باطنی داریم در خواب. سینه ای داریم پر آتش.
دیده ای داریم پر آب. گاه در آتش سینه می سوزیم و گاه از آب چشم غرقاب.
الهی! اگر نه با دوستان تو در رهم، آخر نه چون سگ اصحاب کهف بر درگهم.
انتظار را طاقت باید و ما را نیست. صبر را فراغت باید و ما را نیست.
الهی! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این دل سوخته را و مران این بنده آموخته را ...
ساده می گویم : خـدایــا دوسـتـت دارم ...
به تو من خیره می گردم ؛
به این جنگل ...
به این برکه ...
به خط نور ...
به این دریا ...
به رقص آب ...
به این افسون بی همتا ...
چه باید گفت؟
کمک کن واژه ها را بر زبان آرم ؛
بگویم لحظه ای از تو ...
از این زیبائی روشن ،
از این مهتاب ...
بریزم با نسیم و گم شوم در شب ؛
بخندم با تو لختی در کنار آب ...
زبانم گنگ و ذهنم کور ،
تنم خسته ، دلم رنجور ...
تمام واژه ها قامت خمیده ،
ناتوان ...
بی نور ....
پر از پیچیده گیست این ذهن ناهموار ؛
سکوت واژه ها درهم تنیده ،
مثل یک آوار ...
من از پیچیده گی ها سخت بیزارم ؛
تو با من ساده می گویی و من هم ساده می گویم :
" خـدایــا دوسـتـت دارم "
ترجمه دعای دوازدهم صحیفه سجادیه
به نام خداوند بخشاینده مهربان
1. بارالها ! سه خصلت است که مرا از درخواست از تو باز میدارد،
ولی یک خصلت است که مرا بر آن ترغیب میکند: ( آن سه این است )
امری که به ان فرمان دادهای، اما من در انجامش درنگ کردم،
و کاری که مرا از آن نهی نمودی اما بسویش شتافتم، و
نعمتی که به من بخشیدی اما در سپاسگزاری اش کوتاهی نمودم.
2. تفضل و احسانت به کسی که رو به سوی تو آورد و
با گمان نیک به بارگاهت آید، مرا به درخواست از تو وا میدارد،
زیرا تمام احسان هایت از روی تفضل است و
همه ی نعمت هایت بی سبب و ابتدایی میباشد.
3. پس اینک ای خدای من، این منم که به پیشگاه عزّتت همچون بنده تسلیم و
خوار ایستاده و با شرم بسان یک نیازمند عیالوار از تو در خواست مینمایم.
اقرار میکنم که هنگام لطف و احسانت جز خودداری از گناه ؛ طاعتی نکرده ام،
و هیچگاه از نعمت و احسانت بی بهره نبوده ام.
4. خدای من ! آیا اقرارم به گناه در پیشگاه مقدست سودی برایم خواهد داشت؟
و آیا اعترافم به زشتیهایی که در برابرت مرتکب شدم نجاتم خواهد داد؟
یا آن که در این حالی که هستم، خشمت را بر من واجب کردهای؟
و یا در این هنگام که تو را میخوانم، دشمنی تو همراه من است؟
5. پاک و منزهی تو، هرگز از تو نا امید نمیشوم
در حالی که در توبه و بازگشت بسویت را برویم گشودهای ؛
بلکه سخن بنده ذلیلی را به زبان میآورم که به خود ظلم و ستم کرده و
حرمت پروردگارش را سبک شمرده است، کسی که گناهانش بزرگ و
رو به زیادی است، و روزگارش به او پشت کرده و عمرش سپری شده است،
چون بنگرد وقت عمل گذشته است و به پایان عمر رسیده و
یقین حاصل کند که پناهگاه و گریزگاهی از( عذاب و انتقام ) تو
برایش نیست، به سوی تو روی میآورد و توبه اش را برایت خالص نماید.
پس با دلی پاک و پاکیزه بسویت برخیزد، سپس تو را با صدایی سوزناک و آهسته بخواند.
6. در حالی که برای تو فروتنی نموده و خم گشته، و سر به زیر انداخته، و
دوتا (کج) شده، و ترس او پاهایش را به لرزه انداخته، و
سیل اشکهای چشمانش گونههای صورتش را غرق نموده،
تو را میخواند:ای مهربانترین مهربانان، و
ای مهربان تر از کسی که طالبان مهربانی قصد او میکنند،
و ای مهربان تر از کسی که آمرزش جویان گرد او گردند، و
ای کسی که عفو او بیشتر از انتقام او،
و خشنودیش بسیار تر از خشم و غضب اوست.
7. و ای کسی که با گذشت نیک خود بر آفریدگانت منت نهادهای،
وای کسی که بندگانش را به بازگشت نمودن عادت دادی،
و ای کسی که اصلاح مفاسد ایشان را به وسیله توبه خواسته، و
ای کسی که از کارهای نیک بندگانش به اندک راضی گشته، و
بر اعمال اندکشان پاداش بسیاری عطا فرموده، و
ای کسی که اجابت دعا را بر ایشان ضمانت کرده، و
ای آن که از روی تفضل، بندگانش را وعده پاداش نیک داده است.
8. من از آن که نافرمانی تو را کرد و او را آمرزیدی، گناهکارتر نیستم.
و از کسی که در پیشگاه تو عذر تقصیر آورده و
عذرش را پذیرفتی، نکوهیده تر نمیباشم. و از آن که به سویت توبه کرد
و به او احسان نمودی، ستمکارتر نیستم.
( حال این منم که) در این مقام بسویت توبه میکنم،
توبه ی کسی که از گناهانی که پیش از این مرتکب شده پشیمان،
از اعمالی که اندوخته ترسان، و از آنچه در آن افتاده شرمسار واقعی است.
9. دانا است به این که گذشت از گناه بزرگ، برایت بزرگ نمینماید، و
در گذشتن از معصیت بر تو دشوار نمیباشد.
و این که برداشتن ( بار) جنایات از حد گذشته، بر تو گران و مشکل نیست،
و در نزد تو محبوب ترین بندگانت کسی است که به تو سرکشی ننماید،
و از اصرار بر گناه دوری گزیده، و پیوسته استغفار کند.
10. و من به پیشگاه تو از این سرکشی بیزاری میجویم،
از اصرار و پافشاری ( بر گناه) به تو پناه میبرم، و
از کوتاهیهایی که در حق تو روا داشتم آمرزش میطلبم، و
بر آنچه از انجامش ناتوانم از تو یاری میجویم.
11. بار الها ! بر محمد و آل او درود فرست، و
آن(حقوقی) که از تو بر من واجب است به من ببخش،
و مرا از آن (کیفری) که سزاوارم، رهایی بخش، و
از آنچه بدکاران از آن میترسند، پناهم ده، زیرا تو، به عفو و گذشت توانگری،
و به آمرزش موضع امیدی، و به درگذشتن ( از خطا ) معروفی،
حاجتم را جز (بارگاه) تو محل طلب نیست، و آمرزندهای جز تو برای گناهم نمیباشد،
هرگز ( آمرزندهای جز تو نیست ).
12. و من بر خود جز از تو نمیترسم، چرا که شایسته آنی که از تو بترسند،
و سزاواری که بیامرزی.
بر محمّد و آل او درود فرست و حاجتم را رواکن، و خواستم را برآور،
و گناهم را ببخش، و دلم را از ترس ایمنی ده، زیرا تو به هر چیز توانایی و
( اجابت ) اینها بر تو آسان است ؛ای پروردگار جهانیان دعایم را اجابت کن.
الهی!
ای بیننده نمازها ،ای پذیرنده نیازها...ای داننده رازها و ای شنونده آوازها...
ای مطلع بر حقایق و ای مهربان بر خلایق...
عذرهای ما بپذیر که تو غنیّ و ما فقیر...
عیبهای ما مگیر که تو قویّ و ما حقیر...
اگر بگیری بر ما،حجت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم...
از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت...
الهی!
تو بر رحمت خود و من بر حاجت خویش...تو توانگری و ما درویش...
الهی!
چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر...و
چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم و خاک بر سر...
الهی!
در سر خمار تو داریم و در دل اسرار تو داریم و به زبا ن اشعار تو داریم...
اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم
من دست خالی آمدم...
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو
من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو
گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟
سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟
حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو
من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو
شعر فوق العاده زیبا از کیوان شاهبداغی،
دعایت میکنم عاشق شوی روزی
بفهمی زندگی ، بی عشق نازیباست
دعایت می کنم ،
با این نگاه خسته ، گاهی مهربان باشی
به لبخندی ، تبسم را به لب های عزیزی ، هدیه فرمایی
بیابی ، کهکشانی را ، درون آسمان تیره شب ها
بخوانی نغمه ای با مهر
دعایت می کنم ، در آسمان سینه ات
خورشید مهری ، رخ بتاباند
دعایت می کنم ، روزی زلال قطره اشکی
بیابد راه چشمت را
سلامی از لبان بسته ات ، جاری شود با مهر
دعایت می کنم ، یک شب تو راه خانه خود ، گم کنی
با دل بکوبی ، کوبه مهمانسرای خالق خود را
دعایت می کنم ، روزی بفهمی با خدا
تنها به قدر یک رگ گردن ، و حتی کمتر از آن
فاصله داری
و هنگامی که ابری ، آسمان را با زمین ، پیوند خواهد داد
مپوشانی تنت را ، از نوازش های بارانی
دعایت می کنم
روزی بفهمی ، گرچه دوری از خدا
اما خدایت با تو نزدیک است
دعایت می کنم ، روزی دلت بی کینه باشد ، بی حسد
با عشق
بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست
شبانگاهی ، تو هم با عشق با نجوا
بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی ، سینه ات را پر کند از نور
ببوسی سجده گاه خالق خود را
دعایت می کنم ، روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دو دست خالیت را پر کنی از حاجت و
با او بگویی :
بی تو این معنای بودن ، سخت بی معناست
دعایت می کنم روزی
نسیمی ، خوشه اندیشه ات را
گرد و خاک غم ، بروباند
کلام گرم محبوبی
تو را عاشق کند بر نور
دعایت می کنم وقتی به دریا می رسی
با موج ها ی آبی دریا ، برقص آیی
و از جنگل ، تو درس سبزی و رویش ، بیاموزی
بسان قاصدک ها ، با پیامی ، نور امیدی بتابانی
لباس مهربانی ، بر تن عریان مسکینی ، بپوشانی
به کام پر عطش ، یک جرعه آبی ، بنوشانی
دعایت می کنم روزی بفهمی ،
در میان هستی بی انتها ، باید تو می بودی
بیابی جای خود را ، در میان نقشه دنیا
برایت آرزو دارم
که یک شب ، یک نفر با عشق در گوش تو
اسم رمز بگذشتن ز شب ، دیدار فردا را ، به یاد آرد
دعایت می کنم عاشق شوی روزی
بگیرد آن زبانت
دست و پایت گم شود
رخساره ات گلگون شود
آهسته زیر لب بگویی ، آمدم
به هنگام سلام گرم محبوبت
و هنگامیکه می پرسد ز تو ، نام و نشانت را
ندانی کیستی
معشوق عاشق ؟
عاشق معشوق ؟
آری ، بگویی هیچکس
دعایت می کنم روزی بفمهمی ای مسافر ، رفتنی هستی
ببندی کوله بارت را
تو را در لحظه های روشن با او
دعایت می کنم ای مهربان همراه
تو هم ، ای خوب من
گاهی دعایم کن ...
وجود هیچکس غمها را از بین نمی برد
اما کمک میکند با وجود غمها
محکم بایستیم،درست مثل چتر خوب
که باران را متوقف نمیکند،
اما کمک میکندآسوده زیر باران بایستیم...
ابرها به آسمان تکیه میکنند، درختان به زمین و انسانها به مهربانی یکدیگر...
گاهی دلگرمی یکی چنان معجزه میکند که انگار خدا در زمین کنار توست.
جاودان باد سایه ی کسانی که شادی را علتند نه شریک...
و غم را شریکند نه دلیل...
ﻳﻪ ﻗﺴﻤﺘﻲ ﺍﺯﺳﻮﺭﻩ ﯾﺲ ﺗﻮ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ :
•°•(( ﻛــُﻞِ ﻓــﻲ ﻓَﻠَــﻚَ• °)) َ •
ﻛــﻪ ﻣﻌﻨﻴﺶ ﻣﻴــﺸﻪ ﻫﻤــﻪ ﭼﻴـﺰ ﺩﺭ ﮔـﺮﺩﺵ ﺍﺳﺖ ↺
ﺟﺎﻟﺒﻴـﺶ ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛـﻪ ﺍﮔـﺮ ﻫﻤﻴﻨـﻮ ﺑـﺮ ﻋــﻜﺲ ﺑﺨــﻮﻧﻲ ﺑــﺎﺯﻡ
ﻣﻴــﺸﻪ :
↺
ﻛُــﻞِ ﻓــﻲ ﻓَﻠــﮏ
↻
ﯾﻌﻨـــﯽ ﺧـﻮﺩ ﺁﻳـﻪ ﻫــﻢ ﺩﺭ ﮔــﺮﺩﺷـﻪ
ﻋـﺎﺷﻖ ﺍﯾـﻦ ﺍﻋﺠﺎﺯﺍﯼ ﻗــــﺮﺁﻧﻢ
گاهی چه دلگیر میشوی از خدا و گاهی چه بی اندازه دلت برایش تنگ میشود؛
گاهی از حکمتش شاکی و گاهی راضی؛
گاهی مشکوک و گاهی مجذوب عدالتش میشوی؛
گاهی از رگ گردن به تو نزدیکتر و گاهی دور میشود از تو؛
گاهی قدرتش در لبخند تو جاری میشود و گاهی در گریه ات؛
خدا همان خداست،
کاش اینقدر ما گاهی به گاهی نمیشدیم!
شیخ اسماعیل دولابی :
خیلی نگو من گناهکارم.
هی نگو من گنهکارم.
این را ادامه نده تا خودت هم به این یقین برسی.
روی صفات خوب و کارهای خوبت کار کن تا روی اونها به یقین برسی.
معصیت را به یقین نرسان. ایمان را به شک تبدیل نکن.
تاثیر زبان اینه اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی،
اوضاع خیلی بی ریخت می شود..همیشه بگویید شکر خدا.
بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی.
اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو شکر خدا .
آن وقت غمت را از بین می برد...
*******************************************