از پنجره روزگار به درخت عمر که می نگرم !
خوشتر از یاد خداوند
ثمری نیست...
من خدا را دیدم امروز
توی بارانی که بارید
روی گلبرگ گلی که
شادمانی کرد و خندید
من خدا را بو کشیدم
توی عطر پاک یک گل
من شنیدم نام او را
در صدای شاد بلبل
من خدا را می نویسم
توی قلبم شاد و خندان
او همیشه پیش ما هست
توی ابر و باد و باران
شاعر: اکرم خیبری
آنچه در اسمانها و زمین است به زبان خود تسبیح خدا میگویند
معبودی جز من نیست مرا پرستش کن
و نماز را برای یاد من به پا دار
رستاخیز بطور قطع خواهد آمد
میخواهم آن را پنهان کنم تا هر کس
در برابر سعی و کوشش خود جزا داده شود
از وقتی در زندگی ام کمرنگ شدی،
هزار کلمه، هزار ایده، هزار...
بر جای خالی ات ریختم، ولی پر نشد
به گمانم ازجنس بی نهـایتی...
خدای من!برگرد
خودت میدونی که چقدر تهی شده ام!
محبت خدا به مخلوقاتش:
روزی مردی محضر پیامبر اکرم رسید بقچه ایی همراهش بود
آن را باز کرد. دیدند یک پرنده و چند جوجه داخل آن است.
گفت یا رسول الله، من از راه دور به دیدن شما آمدم.
در بیابان به یک بوته رسیدم. دیدم کنار آن چند جوجه است.
آنها را گرفتم و داخل بقچه کردم. روی سرم گذاشتم
تا برای شما هدیه بیاورم. دیدم هر جا می روم،
مادرشان به دنبال من می آید. نمی تواند از جوجه هایش دل بکند.
بقچه را پهن کردم تا بیاید این جوجه ها را ببرد
یا اینکه خودش را هم بگیرم. وقتی بقچه را بازکردم
دیدم مادر جوجه ها به میان آنها آمد.
شخص گفت: یا رسول الله مادر این جوجه ها
با اینکه می دانست اسیر می شود، آمد نشست
و فرار نکرد من هم او را گرفتم وخدمت شما آوردم.
پیغمبر اکرم از این صحنه خیلی منقلب شد
و فرمودند: این پرنده چقدر جوجه هایش را دوست دارد!
حضرت فرمودند:
مهر و محبت خداوند متعال به بندگان
و مخلوقاتش هزار مرتبه
از این پرنده به جوجه هایش بیشتر است.
«نحنُ اقرب الیه من حبل الورید»
دکترها گفته اند :
خطر سکته ام حتمیست
تو تمام رگهایم را گرفته ای ....
خواستم تا بین آغوش کسی گریه کنم
هرچه گشتم خوبتر از خودت کسی پیدا نشد
تا حالا کی با عمل به دستورات خدا ضرر کرده
تا حالا فکر کردیم خدا چقدر صلاحمون را میخواد
بارها تجربه کردیم چقدر دستورات قرآن کریم
بهمون آرامش و نشاط میده
قربونت برم
که اینقدر تاسف میخوری واسه خوشبختی ما
آیــنت دانـی چــــرا غـــماز نیست ؟
چون که زنگار از رخش ممتاز نیست
"مولانا"
پروردگــــارا . . .
حـقــارت قـلـمـم در نـگـاشـتـن بــرای تــو
چــه افــروخـتـه هـویـدا مــی شـود !
و بـنـد بـنـد واژه هــایــم در وصـف تــو
چــه عـاجـزانه مـنـفـک مـی شـونــد . . .
عارفی را دیدند مشعلی و جام آبی در دست ،
پرسیدند : کجا میروی ؟
گفت : می روم با آتش ، بهشت را بسوزانم
و با آب جهنم را خاموش کنم
گفتندش چرا ؟
گفت : تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند ،
نه به خاطر عیاشی در بهشت و نه به خاطر ترس از جهنم
فقط به خاطر بزرگیش ،
فقط به خاطر مهربانیش ،
فقط به خاطر رزاق بودنش ،
فقط به خاطر خوده خودش
به خاطر تمام الطافش...
خطاب خداوند به حضرت موسی:
یاد دارى روزى در آن موضع گوسفند مى چرانیدى،
یکى از آنها از گله فرار کرد، همراهش رفتى
به او رسیدى و او را اذیت نکردى.
گفتى: اى حیوان، هم مرا و هم خودت را
به تعب و زحمت انداختى
و او را با کمال ملایمت به گله بازگرداندى.
چون این شفقت و مهربانى را از تو دیدم
در حق آن حیوان،
تو را به منصب نبوت رسانیدم...
کلید های غیب تنها نزد اوست
و جز او کسی آن را نمی داند
آنچه در خشکی و دریاست می داند
هیچ برگی (از درختی) نمی افتد مگر اینکه از آن آگاه است
و نه هیچ دانه ای در مخفیگاه زمین
و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد
جز اینکه در کتاب آشکار ثبت است...
"انعام آیه59"
*************************************