عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی

" #اشک_خدا "

💎زن نابینا کنار تخت پسرش در بیمارستان نشسته بود و می گریست.

فرشته ایی فرود آمد و رو به زن گفت: ای زن من از جانب خدا آمده ام

رحمت خدا برآن است که تنها یکی از آرزوهای تو را


برآورده سازد, بگو از خدا چه می خواهی؟

زن رو به فرشته کرد و گفت: از خدا می خوام پسرم رو شفا بده.

فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟

زن پاسخ داد: نه!

فرشته گفت: پسرت اینک شفا یافت ولی تو


می توانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی!

زن لبخندی زد و گفت: تو درک نمی کنی!

سالها گذشت و پسر بزرگ شد. او آدم موفقی شده بود و


مادر موفقیت های فرزندش را با عشق جشن می گرفت.


پسر ازدواج کرد و همسرش را بسیار دوست داشت. روزی رو به مادرش کرد و گفت:


مادر نمی دونم چطور بهت بگم ولی زنم نمی تونه


با شما یه جا زندگی کنه می خوام یه خونه برات بگیرم تا شما برید اونجا.


مادر رو به پسرش گفت: نه پسرم من می خوام برم خونه ی سالمندان زندگی کنم ,


آخه اونجا با هم سن و سالای خودم زندگی می کنم و راحت ترم.


و زن از خانه بیرون آمد , کناری نشست و مشغول گریستن شد.


فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت: ای زن دیدی پسرت با تو چه کرد؟


حال پشیمان شده ایی؟ می خواهی او را نفرین کنی؟

مادر گفت: نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم. آخه تو چی می دونی؟

فرشته گفت: ولی باز هم رحمت خداوند شامل حال تو شده است و


می توانی آرزویی بکنی. حال بگو؟ می دانم که بینایی چشمانت را از


خدا می خواهی , درست است؟


زن با اطمینان پاسخ داد: نه!


فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟


زن جواب داد: از خدا می خوام عروسم زن خوب و مادر مهربونی باشه و


بتونه پسرم رو خوشبخت کنه آخه من دیگه نیستم تا مراقب پسرم باشم.


اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و


از اشک هایش دو قطره در چشمان زن ریخت و زن بینا شد.


هنگامی که زن اشک های فرشته را دید از او پرسید:


تو گریه کردی؟ مگه فرشته ها هم گریه می کنن؟

فرشته گفت: بله , ولی تنها زمانی اشک می ریزیم که خدا گریسته باشد!

زن پرسید: مگه خدا هم گریه می کنه؟!

فرشته پاسخ داد: خدا اینک از شوق


آفرینش موجودی به نام مادر در حال گریستن است...

روح مادران از دست رفته شاد و

به افتخار تمامی مادران در قید حیات این فرشته های زمینی سرزمینم👏👏👏👏




کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

نظرات (۱)

خیلی زیبابود
مرسی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی