داستانک معنوی
مردی با خانواده اش مسافرت دریا کرد، کشتی آنها شکست و
از کسانی که در کشتی بودند، جز زن آن مرد نجات نیافت،
او بر تخته پاره ای از الوار کشتی نشست
تا به یکی از جزیره های آن دریا پناهنده شد،
در آن جزیره مردی راهزن بود که همه پرده های حرمت خدا را دریده بود،
ناگاه دید آن زن بالای سرش ایستاده است،
سر به سوی او بلند کرد و گفت: تو انسانی یا جنی؟
گفت: انسانم، بی آنکه با او سخنی گوید، آماده گناه با او شد،
زن لرزان و پریشان گشت، به او گفت: چرا پریشان گشتی؟
زن گفت: از این می ترسم ـ و با دست اشاره به آسمان کرد ـ
مرد گفت: مگر تا کنون چنین کاری کرده ای؟(گناه)
زن گفت: نه، به عزت خدا سوگند. مرد گفت:
چرا از خدا چنین می ترسی، در صورتی که چنین کاری نکرده ای و
من تو را مجبور می کنم،
به خدا که من به پریشانی و ترس از تو سزاوارترم،
سپس کاری نکرده برخاست و به سوی خانواده اش رفت و
همواره به فکر توبه و بازگشت بود.
روزی در اثنای راه به راهبی برخورد و آفتاب داغ بر سر آنها می تابید،
راهب به جوان گفت: دعا کن تا خدا ابری بر سر ما آرد که آفتاب ما را نسوزاند،
جوان گفت: من برای خود نزد خدا کار نیکی نمی بینم تا
جرأت کنم و چیزی از او بخواهم.
راهب گفت: پس من دعا می کنم و تو آمین بگو.
گفت: آری خوب است، راهب دعا می کرد و جوان آمین می گفت.
به زودی ابری بر سر آنها سایه انداخت.
هر دو پاره ای از روز را زیر ابر راه رفتند تا سر دو راهی رسیدند.
جوان از یک راه و راهب از راه دیگر رفت،
و ابر همراه جوان شد. راهب گفت:
تو بهتر از منی. دعا به خاطر تو مستجاب شد نه به خاطر من،
گزارش اعمال خوب خود را به من بگو،
جوان داستان آن زن را بیان کرد. راهب گفت:
چون ترس از خدا تو را گرفت، گناهان گذشته ات آمرزیده شد،
اکنون مواظب باش که در آینده چگونه باشی .
تزکیه نفس و تهذیب اخلاق و حفظ طهارت روح و سلامت نفس و ترک گناه،
برای همگان بایسته و لازم است،
اما برای جوان زیبنده و مایه آراستگی روح و روان است.
ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود:
بهترین های امت من، کسانی هستند که چون خداوند آنان را به بلا گرفتار
کند، پاک دامنی ورزند، گفتند: کدام بلا؟ فرمود: عشق!
جوانی که در راستی و امانت داری پای بند به دستورات شرع است،
در واقع نوعی حس قدسی را در خود پدید آورده که زندگی او را در
نهایت آرامش پیش خواهد برد. او با رعایت تقوا خداوند را
ناظر و ناصری توانمند بر رفتار خویش دانسته و در کوران حوادث او را مددکار خویش می داند.
و بی گمان چنین جوانی به نیکوترین صورت با یاری های خداوند مدد خواهد شد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هر گاه قیامت برپا شود،
خداوند برای گروهی از امّت من، بال هایی قرار می دهد که با آنها،
از قبرها به سوی بهشت پرواز می کنند، در آن گردش نمایند و
هرگونه خواستند، از نعمت ها بهره برند. فرشتگان به آنان می گویند:
آیا حسابرسی را دیدید؟ می گویند: ما حسابرسی ندیدیم. می پرسند:
از صراط، عبور کردید؟ می گویند: ما صراطی ندیدیم.
می پرسند: جهنم را دیدید؟ می گویند: چیزی ندیدیم. آن گاه فرشتگان می گویند:
از امّت چه کسی هستید؟ می گویند: از امّت محمد صلی الله علیه و آله.
فرشتگان می گویند: شما را به خدا سوگند، بگویید رفتارتان در دنیا چه بود؟
می گویند: دو ویژگی در ما بود که خداوند ما را بدین پایه از رحمت خویش رسانید.
می پرسند: آن دو ویژگی چیست؟ می گویند:
هرگاه در خلوت بودیم، شرم داشتیم نافرمانی خدا کنیم و
به اندکی که روزی ما بود خشنود بودیم. فرشتگان می گویند:
این جایگاه سزاوار شماست .
در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است
ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار
خوشا آنان که در جوانی شکستند
که پیری خود شکستگیست
**********************************
https://telegram.me/eshgekhodayi