حضرت عیسی (ع) با جمعی در جایی نشسته بود. مردی هیزم شکن از آن راه با خوشحالی و خوردن نان می گذشت.
حضرت عیسی (ع) به اطرافیان خود فرمود: «شما تعجب نمی کنید از این که این مرد بیش از یک ساعت زنده نیست؟».
ولی آخر همان روز آن مرد را دیدند که با بسته ای هیزم می آید. تعجب کردند و
از حضرت(ع) علت نمردن او را پرسیدند.
حضرت(ع) بعد از احوال پرسی از مرد هیزم شکن فرمود: «هیزمت را باز کن».
وقتی که باز کرد، مار سیاهی را در لای هیزم او دید.حضرت عیسی (ع) فرمود:
«این مار باید این مرد را بکشد ولی تو چه کردی که از این خطر عظیم نجات یافتی؟»
گفت: «نان می خوردم که فقیری از مقابل من گذشت. قدری به او دادم و او درباره من دعا کرد.»
حضرت عیسی (ع) فرمود: بر اثر همان دستگیری از مستمند، خداوند این بلای ناگهانی را از تو برداشت و 50 سال دیگر زنده خواهی بود.
منبع: تفسیر نمونه
***************************************