عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی

تغییر نام از دفتر تیره بختان به دیوان نیک بختان


صاحب تفسیر فاتحه الکتاب که یکى از مهم ترین کتاب هاى عرفانى و علمى است و

به قلم یکى از دانشمندان پس از عصر فیض کاشانى نوشته شده روایت مى کند


در بنى اسرائیل عابدى بود دامن انقطاع از صحبت خلق درچیده و

سر عزلت در گریبان خلوت کشیده بود.


چندان رقم طاعت و بندگى در اوراق اوقاتش ثبت کرده بود که

فرشتگان آسمان ها او را دوست گرفتند و

جبرئیل که محرم اسرار پرده وحى بود،

در آرزومندى زیارت و دیدار او

از حضرت حق درخواست نزول از دایره افلاک به مرکز خاک نمود.


فرمان رسید در لوح محفوظ نگر تا نامش را کجا بینى.
جبرئیل نظر کرد و نام عابد را مرقوم در دفتر تیره بختان دید،

از نقش بندى قضا شگفت زده شد.
عنان عزیمت از دیدار وى باز کشید و گفت الهى،

کسى را در برابر حکم تو طاقت نیست و مشاهده این شگفتى ها را قوت و نیرو نمى باشد.


خطاب رسید چون آرزوى دیدن وى را داشتى و مدتى بود که

دانه این هوس در مزرعه دل مى کاشتى،

اکنون به دیدار او برو و از آنچه دیدى وى را آگاه کن.

جبرئیل در صومعه عابد فرود آمد، او را با تنى ضعیف و بدنى نحیف دید.

دل از شعله شوق سوخته و سینه از آتش محبت افروخته،

گاهى قندیل وار پیش محراب طاعت سوزناک ایستاده و

زمانى سجادوار از روى فروتنى به خاک تضرع و زارى افتاده.


جبرئیل بر وى سلام کرد و گفت اى عابد، خود را به زحمت مینداز که

نام تو در لوح محفوظ داخل صحیفه تیره بختان است.


عابد پس از شنیدن این خبر، چون گلبرگ تازه که از وزش نسیم سحرى شکفته شود،


لب خندان کرد و چون بلبل خوش نوا که در مشاهده گل رعنا نغمه شادى سراید،


زبان به گفتن «الحمدلله» به حرکت آورد.

جبرئیل گفت اى پیر فقیر، با چنین خبر دلسوز و پیام غم اندوز،

تو را ناله «انا لله» باید کرد، نعره «الحمدلله» می زنى؟


تعزیت و تسلیت روزگار خود مى باید داشت، نشانه تهنیت و مسرت اظهار مى کنى؟

پیر گفت از این سخن درگذر که من بنده ام و او مولا.

بنده را با خواهش مولا خواهشى نباشد و در پیش ارادت او ارادتى نماند.

هر چه خواهد کند، زمام اختیار در قبضه قدرت اوست.

هر جا خواهد ببرد، عنان اقتدار در کف مشیت اوست.

هر چه خواهد کند، «الحمدلله» اگر او را براى رفتن به بهشت نمى شایم،

بارى براى هیمه دوزخ به کار آیم.

جبرئیل را از حالت عابد رقت و گریستن آمد.

به همان حال به مقام خود بازگشت.

فرمان حق رسید در لوح نگر تا ببینى که نقاش چه نقش انگیخته و صورتگر چه رنگ ریخته؟

جبرئیل نظر کرد و نام عابد را در دیوان نیک بختان دید، وى را حیرت دست داد.

عرضه داشت الهى، در این قضیه چه سرى است و

در تبدیل و تغییر مجرمى به مَحرمى چه حکمت است؟

جواب آمد اى امین اسرار وحى و اى مهبط انوار امر و نهى، چون عابد را

از آن حال که نامزد وى بود خبر کردى ننالید و پیشانى جزع بر زمین نمالید،

بلکه قدم در کوى صبر گذاشت و به حکم قضاى من رضا داد.

کلمه «الحمدلله» بر زبان راند و مرا به جمیع محامد خواند.

کرم و رحمتم اقتضا کرد که به برکت گفتار

«الحمدلله» نامش را از گروه تیره بختان زدودم و در زمره نیک بختان ثبت کردم.

منبع: تفسیر فاتحة الکتاب، صفحه
107


***************************************


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی