🌺 گر درد دهد بما
و گر راحت دوست
🌺 از دوست هر آن چیز
که آید نیکوست
🌺 ما را نبـود نظــــر
بخوبی و بــدی
🌺 مقصود رضای او
خشنودی اوست
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
🌺 گر درد دهد بما
و گر راحت دوست
🌺 از دوست هر آن چیز
که آید نیکوست
🌺 ما را نبـود نظــــر
بخوبی و بــدی
🌺 مقصود رضای او
خشنودی اوست
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
امام علی ع علیه السلام از مقابل دکه قصّابی می گذشت.
قصاب گفت: ای خلیفه مسلمین گوشت چاق و خوب موجود است.
امام علی علیه السلام فرمود:
پول آن موجود نیست.
قصاب گفت:
من مهلت می دهم و صبر می کنم.
امام علیه السلام پاسخ داد:
من بر نخوردن گوشت صبر می کنم.
و افزودند: خداوند متعال پنج چیز را در پنج چیز دیگر قرار داده است:
🌱عزّت را در بندگی
🌱 ذلّت را در معصیت
🌱 حکمت را در کم خوردن و خالی بودن شکم
🌱هیبت و ابّهت را در روی آوردن به نماز شب
🌱و ثروتمندی و بی نیازی را در قناعت.
📚ارشاد القلوب
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
گویند گوهرشاد خانم (همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی)
سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد،
بر ساخت بنا نظارت کامل داشت و همیشه جهت هدایت و سرکشی حاضر می شد و
دستورات لازم را به معماران مسجد میداد.
از تعداد کارگران و میزان حقوق آنها اطلاع کامل داشت و حتی به کار حیوانات باربر رسیدگی میکرد و به کارفرمایان دستور داده بود از محل آوردن مصالح ساختمانی تا مسجد برای حیوانات باربر ظرفهای آب و علف بگذارند،
مبادا حیوانی در حال گرسنگی و تشنگی بار بکشد.
از زدن حیوانات پرهیز کنید، ساعات کار کارگران باید معین باشد و مزد مطابق زحمت داده شود و...
روزی هنگام سرکشی کارگر جوانی ناگهان چشمش به صورت او افتاد و در اثر همین نگاه، آتش عشق در وجودش شعله ور گشته و عاشق دلباخته ی او شد.
اما در این باره نمی توانست چیزی بگوید تا اینکه غم و غصه ی فراوان او را مریض کرد.
به خانم گزارش دادند که یکی از کارگران بیمار و در منزل بستری است.
گوهرشاد به عیادتش رفت و علّت را جویا شد.
مادر گفت او عاشق شما شده و از درد عشق بیمار است.
گوهرشاد فکری کرد و به مادر جوان گفت:
باشد، من از همسرم جدا شده و با او ازدواج می کنم،
به شرط اینکه مهریه مرا قبل از ازدواج بپردازد و
آن این است که چهل شبانه روز در محراب این مسجد نیمه کاره عبادت کند.
جوان پذیرفت.
پس از چهل روز گوهرشاد از حالش جویا شد، جوان به فرستاده ی او گفت:
لذّتی در عبادت و همنشینی با پروردگار یافتم که با عشق هیچ انسانی معاوضه نخواهم کرد.
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
🍃🌸تا تو به خاطرِ مَنی،
🍃🌸کَس نگذشت بر دلم
🍃🌸مثل تو کیست درجهان،
🍃🌸تا زِ تو مِهر بُگسَلَم
🍃🌸حاصل عمر صرف شد،
🍃🌸در طلبِ وصال تو
🍃🌸با همه سعی اگر به خود،
🍃🌸رَه ندهی چه حاصلم
🍃🌸فِکرَت من کجا رسد،
🍃🌸در طلب وصال تو
🌸🍃این همه یاد میرود،
🌸🍃وَز تو هنوز غافلم
شبی یک کشتی گرفتار طوفان شد.
مسافران وحشت زده شده بودند و فریاد میکشیدند.
دختر ۸ ساله ی ناخدا هم در کشتی بود.
سر و صدای بقیه بیدارش کرد.
از مادرش پرسید: مادر چه شده؟
مادر گفت که توفانی عظیم آمده است.
دخترک: آیا پدر پشت سکان است؟
مادر: بله.
دخترک با شنیدن این پاسخ، دوباره به رختخوابش بازگشت.
دخترک دیگر نمیترسید،
چون به سکاندار ایمان داشت.
تا وقتی خدا سکاندار ماست،
نگرانی برای چه؟؟
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
کارگری که اهالی یکی از روستاهای قزوین بود به تهران رفته تا با فعالیت و دسترنج خود قوت و پولی تهیه کند و به ده خود برگشته و با زن و بچه خود برای امرار معاش از آن پول استفاده نماید، پس از کار کردن مدتی، پول خوبی به دستش آمد و عازم ده خود گردید .
یک مرد تبهکاری از جریان این کارگر ساده مطلع می شود و تصمیم می گیرد که دنبال او رفته و به هر قیمتی که هست پول او را بدزدد و تصاحب نماید
کارگر سوار اتومبیل شده و با خوشحالی عازم ده شد، غافل از اینکه مردی بد طینت در کمین اوست.
بعد از آنکه به ده رسید و به خانه خود نزد زن و بچه اش رفت، آن دزد خائن، شبانه به پشت بام می رود و از سوراخی که پشت بام گنبدی شکل خانه های آن ده معمولاً داشته و اطاق آنها نیز دارای چنین سوراخی بود، کاملاً متوجه آن کارگر می شود، در این میان می بیند که وی پول را زیر گلیم می گذارد.
از آنجائی که شیطان استاد است به پیرو خود دزد چنین یاد می دهد، وقتی که آنها خوابیدند، بچه شیرخوار آنها را به حیاط برده و بیدار کن و به گریه اش بینداز از صدای گریه او پدر و مادر بیرون می آیند، در همان موقع با شتاب خود را به پول برسان و حتماً به نتیجه می رسی.
پدر و مادر می خوابند، نیمه های شب، دزد، آرام آرام وارد اطاق شده بچه شیرخوار را به انتهای حیاطی که وسیع بود آورده و به گریه می اندازد و در همانجا بچه را می گذارد و خودش را پنهان می نماید.
از گریه بچه، پدر و مادر بیدار می شوند و از این پیشامد عجیب، وحشت زده و ناراحت با شتاب به سوی بچه می دوند، در همین وقت، دزد خود را سر پول رسانده، همینکه دستش به پول می رسد، زلزله مهیب سرسام آور به قزوین رسیده، همان اطاق به روی آن خبیث خراب می شود و او در میان خروارها خاک و آوار در حالی که پول را بدست گرفته، به جهنم واصل می شود.
اهل خانه نجات پیدا می کنند ولی از این جریان اطلاع ندارند و گاهی با خود می گویند: دست غیبی ما را نجات داد.
پس از چند روزی که خاک ها را به این طرف و آن طرف ریختند تا ا
ثاثیه خانه و پول معهود را بدست بیاورند
ناگاه چشمشان به لاشه آن خیانتکار که پول ها را به دست گرفته می افتد و از سر مطلب واقف می گردند.
خمیر مایه استاد شیشه گر،
سنگ است
عدو شود سبب خیر
گر خدا خواهد
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
🌸💚🌸💚
🌺 ▪️گلچین احادیث امام صادق علیه السلام▪️
#امام_صادق علیه السلام
✨1. میهمان خدا:
(کافی، ج 3 ، ص 341 ح 3)
هرکس نماز واجبی را بخواند و در پی آن نماز دیگری را، نافله به جا آورد،
پس او مهمان خداست و خداوند بر خود واجب نموده که مهمان خویش را گرامی بدارد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#امام_صادق علیه السلام
✨2. هنر آشپزی:
(وسائل الشیعة، ج 14، ص 15)
بهترین زنان شما زنی است که دارای بویی خوش و دست پختی خوب باشد.
هنگامی که خرج می کند، بجا خرج کند، و
هنگامی که خرج نمی کند بجا از خرج کردن خودداری ورزد.
چنین زنی کارگزاری از کارگزاران خداست و کارگزار خدا نه ناامید می شود و نه پشیمان.
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#امام_صادق علیه السلام
✨3. تقوا چیست؟
(سفینة البحار، ج 2، ص 678)
از امام صادق (ع) سؤال شد معنای تقوا چیست؟
فرمود: تقوا این است که خدا جای تو را در جایی که بدان فرمان داده خالی نیابد
و تو را در جایی که از آن باز داشته نبیند.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌸 #امام_صادق علیه السلام
✨۴: وفای به عهد:
«لاتعدن (تحف العقول، ص 367)
به برادر خود وعده ای نده که وفای به آن از قدرت و توان تو بیرون است.
🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
#امام_صادق علیه السلام
✨5:ثواب برطرف نمودن گرفتاری یک مسلمان:
(جامع الاحادیث، ص 192)
برطرف کردن گرفتاری یک مسلمان ثوابش از نماز و روزه ات بیشتر است
و برترین عملی است که با آن به خداوند عز و جل تقرب جسته می شود.
💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹
#امام_صادق علیه السلام :
✨6. آخرین سفارش پیامبر:
(قرب الاسناد، ص 36، ح 118)
نماز را پاس بدار زیرا آخرین سفارشی که پیامبر (ص) کرد و بر آن ترغیب نمود نماز بود.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#امام_صادق علیه السلام
✨7.: شاد کردن خانواده در مناسبت های فرخنده:
راوی می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: حق زن بر شوهرش چیست؟ حضرت فرمودند:
(وسائل الشیعة، ج 15، ص 227)
. . . هر میوه ای که همه مردم از آن می خورند، باید به خانواده اش بخوراند و
در روزهای عید خوراک آنان را افزایش دهد، و
چیزهایی برای آنان فراهم کند که در روزهای دیگر فراهم نمی کرده است.
💐🍃💐🍃💐🍃💐
#امام_صادق علیه السلام
✨ ۸:دوست داشتنی ترین کارها نزد خداوند:
. (کافی، ج 3، ص 264، ح 2)
نماز دوست داشتنی ترین کارها نزد خداوند و آخرین سفارش پیامبران است .
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
#یک_لحظه_سکوت_قدری_تامل
🔹در روایات دینی و احادیث آمده همسایه ها و فامیلها تا چند روز در منزل خود غذا پخته و برای خانواده عزادار ببرند
که متاسفانه در جامعه ما به این شکل اشتباه تغییر یافته که خانواده عزادار علاوه بر غم و غصه فقدان عزیز از دست رفته،
همزمان باید به فکر تدارک پذیرایی آن هم برای چندین و چند روز از مهمان ها باشند
که با وضعیت اقتصادی فعلی برای بسیاری از خانواده ها بار مضاعفی است که باید در آن شرایط بحرانی به دوش بکشند.
🔸حتی اگر مشکل مالی هم نداشته باشند بار روانی تدارک دیدن و آبرومند ظاهر شدن در انظار هم در آن شرایط یک بار اضافه است،
علاوه بر این از نظر انرژیک، خوردن غذایی که با این شرایط روحی و گاهی هم با نارضایتی، تدارک دیده شده، برای سلامتی می تواند مضر باشد.
🔹خدا را شکر سطح سواد جامعه آنقدر بالا رفته که تقریبا همه می دانند که روح فرد متوفی به دعا نیاز دارد نه غذا.
درست است که برای متوفی باید خیرات کرد
اما بهتر است این خیرات به افراد نیازمند اختصاص یابد و
در زمانی که خانواده متوفی شرایط روحی مناسبی دارند
به اختیار خود آن را انجام دهند نه برای ظاهر سازی و حفظ آبرو
🔸اگر امکان آن برای شما وجود دارد در این مراسمات شرکت نکنید
تا به تدریج این قضیه عمومیت پیدا می کند و
انگیزه تدارک غذای مراسم ترحیم کاهش یافته و
به مرور این رسم برچیده می شود و
دعای خیر خانواده ای که مشکل مالی دارد شامل حال خواهد بود.
🔻از خودمان شروع کرده، و آن را تبدیل به یک فرهنگ کنیم... ان شاء الله
خدایا اگر خودت کمکم نکنی
بازم گناه می کنم
خداوند به حضرت داوود علیه السلام وحی کرد، نزد دانیال پیغمبر برو و به او بگو
تو یک بار گناه کردی یعنی ترک اولی کردی تو را آمرزیدم،
باز دوم گناه کردی، باز آمرزیدم،
بار سوم گناه کردی، باز آمرزیدم و
اگر برای بار چهارم گناه کنی، دیگر تو را نمی آمرزم.
حضرت داوود علیه السلام نزد دانیال رفت و
سخن خدا را به او اطلاع داد.
دانیال به داوود علیه السلام عرض کرد:
ای پیامبر خدا، تو مأموریت خود را ابلاغ نمودی.
هنگامی که نیمه های شب شد،
دانیال به مناجات و راز و نیاز با خدا پرداخت و عرض کرد:
پروردگارا، پیامبر تو داوود علیه السلام سخن تو را به من ابلاغ نمود
که اگر بار چهارم گناه کنم، مرا نمی آمرزی
در این هنگام با چشمانی اشکبار و گریه بلند گفت
به عزتت قسم اگر تو مرا نگاه نداری -
و کمک نکنی -
همانا تو را نافرمانی کنم و
سپس نیز نافرمانی کنم و
باز هم نافرمانی کنم.
خودت منو از این جهنم گناه خلاص کن
منبع اصول کافی جلد ۲
مرحوم شیخ کلینی
#داستانک_معنوی
🌹 #معجزه_استغفار
🌼شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و
از «خشکسالی» شکایت کرد.
حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند: «استغفار کن».
🌼شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و
از «فقر و ناداری» شکایت کرد.
حضرتش فرمودند: «استغفار کن» .
🌼فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و
از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند پسری به او عطا فرماید.
حضرت، به او فرمودند: «استغفار کن».
🌼حاضران باتعجّب پرسیدند:
سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و
شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟!
🌼فرمود: من این توصیه را از خود نگفتم.
همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و
آن گاه این آیات سوره نوح را تلاوت فرمودند:
🌼«اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً
یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال وبنین
وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ ویجعَل لکم اَنهاراً؛
از پروردگار خود آمرزش بخواهید
که او بسیار آمرزنده است؛
تا باران های مفید و پر برکت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و
شما را با مال بسیار و فرزندان متعدّد یاری رساند و
باغ های خرّم و نهرهای جاری به شما عطا فرماید.
📗مجمع البیان، ذیل تفسیر آیه 12 10 سوره نوح
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
هواتو کردم...
من حیرون تو این روزا هواتو کردم
دلم میخوادت
میخوام بیام تو آسمون دورت بگردم
هوایی میشم
همون روزا که می بینم هوام و داری
میخوام بدونم
تا کی میخوای ببینی و به روم نیاری
دلمو دست تو دادم
من دلتنگِ احساسی
نمیذاری که تنها شم
تو رو من خیلی حساسی
دلمو دست تو دادم
دلمو آسمونی کن
همیشه مهربون بودی
دوباره مهربونی کن
چه روزا حالم و دیدی چه شبایی که رسیدی
تو صدای دل تنهای منو شنیدی
تو که دردام و میدونی تو که چشمامو میخونی
بده بازم به دل من یه نشونی
دلمو دست تو دادم
من دلتنگِ احساسی
نمیذاری که تنها شم
تو رو من خیلی حساسی
دلمو دست تو دادم
دلمو آسمونی کن
همیشه مهربون بودی
دوباره مهربونی کن
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
#تلنگر
⚫️ #قیامت
برای دادخواهی به قیامت رفتم.
جگر سوخته ام را هم بردم
، دل شکسته و روح شرحه شرحه و زخم و جراحت و اندوهم را و نام ظالمان را نیز .
ترازو بود و عدالت بود و حق بود و خدا بود.
ظالمان هم بودند یک به یک.
خواستم که شرح دهم قصه هایم را ...
اما قصه ها گفتن نمی خواست.
یوم تبلی السرائر بود.و پرده ها به کنار
دستها سخن می گفتند و پاها سخن می گفتند و چشم ها و گوش ها و زبان ها شهادت می دادند.
آتش بلند بود و جهنم برپا و سوختن به حتم بود.
خدا گفت: من اما این آتش را برپا نکردم این آفریده شماست نه من .این شعله ها را شما با خود از دنیا آورده اید.
و این هیزم ها که آتش ها را بر می افروزد من نیفروختم ، کردار شماست.
خدا به من گفت : اما پیش از آنکه آنها به آتش شان در آیند از تومی پرسم:
آن شور که به تو دادم ، بر زندگی ات پاشیدی؟
گفتم: پاشیدم
گفت: آن نور که به تو دادم بر ظلمتت افشاندی؟
گفتم: افشاندم
گفت: آن سور که به تو دادم بر سوگت افزودی؟
گفتم: افزودم
گفت: آن لاهوت که به تو بخشیدم با ناسوتت آمیختی؟
گفتم: آمیختم
گفت: حالا با آن شور و نور و سور و لاهوت چه هستی؟
گفتم: خوشبخت
گفت: اما اینها شور و نور و سور و لاهوتشان را گم کردند
و جهان بی شور و نور و سور و لاهوت جهنم است.
اینها از جهنمی به جهنمی آمده اند.
خدا گفت: از آن شفقت که به تو داده بودم هنوز چیزی داری؟
گفتم: دارم
گفت : پس به کارش گیر
تمنای سوختن سوختگان، التیامت نباشد که ظالمان همان بیچارگانند.👏👏👌👌
تو پاسدار نور و سور خودت باش .
نگهبان لاهوتت باش.
...
من از قیامت به دنیا برگشتم و گَرد جهنم را از پیراهنم تکاندم و دیگر شکواییه ای به خدا نبردم.
✍️#عرفان_نظرآهاری
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
🌸هرکسی یاری دراین کاشانه دارد
💓من تو را
🌸یک هدف از رفتن میخانه دارد
💓من تو را
هرکه را دیدم به فرداهای خود دل داده است
آرزوها در دل دیوانه دارد؛
من تو را
در طواف عاشقی باید بسوزی دم به دم
کعبه ای اینگونه هر پروانه دارد؛
من تو را
🌸عاشق شوریده دل
💓در دفتر شعرش نوشت
🌸هرکسی یک دلبر جانانه دارد
💓من تو را
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
#داستانک_معنوی
داستانی #واقعی
به روایت یک کارمند بانک
یه جوایزی بود برای قرعه کشی حسابهای قرض الحسنه ، بیست و پنج میلیون تومن نقد.
اسامی که می اومد می فرستادیم شعب که به مشتری اطلاع بدن که بیاد یه جشنی بگیریم و تو جشن حواله ها رو بدیم ، تحویل جایزه ها یکی از بامزه ترین کارهای من بود ، همه جور آدم می اومد با اخلاق های مختلف .
هر کی یه ژستی می گرفت ، یکی خودش رو میزد به بی تفاوتی ، یکی خوشحال بود ، یکی مضطرب ...
یه روز تو دفتر نشسته بودم ، یه همکارمم بود که داشت برا همین جوایز کمک میکرد ، دیدم یه پیرمرد حدودا 70-75 ساله با یه تیپ خیلی شیک اومد تو ، با صدای بلند سلام داد ، محکم با من دست داد ، بعد دستش برد با همکارم که خانم بود دست بده ، همکارم بنده خدا مردد بود ولی دستش رو جلو آورد و مصاحفه کرد ، پیرمرد لهجه اش کاملا ترکی استامبولی بود ، اون هم طرفهای شمال شرق ترکیه ، قهقهه می زد و می خندید ، دیدم از اون آدم هایی است که حیفه زود بره
گفتم حاجی بشین یه چایی بیارم ، گفت من حاجی نیستم ، ولی قراره با این پول برم حج ، با خودم گفتم شاید از این هاست که یه عمر آرزوی رفتن به مکه رو داره ، گفتم خدا قبول کنه ایشالا ، عجب سعادتی ، من نرفتم ولی میگن خیلی سفر خوبیه ، تو این سن خیلی سعادت بزرگیه که آدم بره مکه و ...
هی داشتم همینجوری میگفتم ، گفت بشین ول کن این حرفا رو ، من سفرهای خیلی بهتر رفتم ، ندید بدید نیستم ، این فرق داره ، نشستم کمی از این ور و اون ور گفت ، گفت من اصلا تو برنامه ام نبود برم مکه ، اعتقاد ندارم حقیقتش
گفت من کل دنیا رو گشتم ، از تیپش هم معلوم بود ، گفت روسیه رفتی موبایلش رو از جیبش درآورد و عکسهای سن پطرزبورگ رونشون داد ، تایلند رفتی ، عکس هاش رو نشون داد ، اوکراین رفتی چند تا عکس از کیف نشون داد ،ایتالیا ، اسپانیا ، بلغارستان ، گرجستان ، رومانی ، آلمان ...
خیلی شیک و بامزه حرف میزد ، قهقهه می زد شیشه ها لرزه میکرد ، خیلی "خوش داماخ" بود ، میگفت فک نکن جایی رو ندیدم ، ببین اینجا فلان جاست ، اینجا بهمان جاست ، وسط کار هم دو سه بار خانمش رو نشون داد
گفت این هم خانممه ، گفت این پول برا اونه که با هم بریم مکه ، داستان داره برا خودش ، گفتم چه داستانی ؟
گفت من میلیارد پول دارم ،اینجا خونه دارم ، باغ دارم ، ملک املاک دارم ، ترکیه هم همینطور الان هم سالهاست دیگه رفتم ترکیه زندگی می کنم با خانمم ، سالی یکی دو بار فصل باغ باغات میام ایران
میگفت سه روز پیش تو خونه نشسته بودیم خانمم گفت من از تو خیلی راضی ام خیلی مرد خوبی هستی ، بهترین زندگی ، بهترین خونه ، کل دنیا رو گردوندی منو فقط یه آرزو دارم اونم مکه ، منو یه مکه هم بفرست یا ببر بذار خوبی هات تکمیل شه ، یه مکه هم برم دیگه آرزویی ندارم ، میگفت گفتم نمی برم ، من اعتقادی به مکه رفتن ندارم ، هر جایی بردمت با پول خودم بردم ، تو هم به خدات بگو یه پولی بده بریم مکه
میگفت پیش خانمم رو به آسمان کردم گفتم خدایا ، مگه نمی گی دنیا مال توست ، آسمان و زمین و همه چی برای توست ، من که در مقابل تو هیچم با پول خودم با ثروت خودم اینو این همه گردوندم ، تو هم اگه واقعا راست میگی یه پولی بده من اینو ببرم مکه
برا تو که چیزی نیست کل دنیا برا توست ، میگفت کلی اینجوری گفتم و گفتم ، تهش هم به خانمم گفتم اگه خدات داد ، می برمت مکه ، نداد هم که هیچ من پولی برا مکه ندارم ... میگفت فرداش برادر زاده ام زنگ زد ، گفت از بانک میگن برنده بیست و پنج میلیون تومن شده ای...
قسم میخورد میگفت من اصلا نمی دونم کی این حساب باز کردم ، راست هم میگفت با 50 تومن موجودی برا سالها پیش بود حسابش ...
میگفت خدا زد پس کله ام گفت برا من فیگور نگیربابا
فقط می خندید ، می گفت باور کن این پول برا من پولی نیست ، ولی مزه اش فرق داره ، باهاش می برمش مکه ...
میگفت فقط از این پشیمونم که کم خواستم (قهقهه) ، میگفت آدم از خدا به اون بزرگی باید چیزی بخواد در شان خدا
میگفت باور کن بخوای میده ... میگفت من نه نماز می خونم نه روزه میگیرم ... ولی میگم ازش بخواهی میده ...
موقع رفتن هم آدرس داد ، گفت بیا برو ، من از مهمان خوشم میاد ...
✍ #دکتر_مرتضی_عباد
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
عاشقانه های من و خدا
من از آن روز
که در بند توام آزادم
پادشاهم که
به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان
هیچ اثر مینکند
در من از بس که
به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که
جان میرود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان
به مبارک بادم
من که در هیچ مقامی
نزدم خیمه انس
پیش تو رخت بیفکندم
و دل بنهادم
دانی از دولت وصلت
چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش
ببرد از یادم
به وفای تو کز آن روز
که دلبند منی
دل نبستم
به وفای کس و در نگشادم
سعدی
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
#داستانک_معنوی
ﺭﻭﺯﻱ ﻣﺮﺩﻱ ﻓﻘﻴﺮ،
ﺑﺎ ﻇﺮﻓﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﻮﺭ،
ﻧﺰﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ،
ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻥ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ
ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﻧﮕﻮﺭ
ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻫﺮ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺗﺒﺴﻤﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩ
ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻴﻜﺮﺩ،
ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻨﺎﺑﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻧﻤﺎﻳﺪ
ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ
ﺗﻌﺎﺭﻓﻲ ﻧﻜﺮﺩ .
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﻴﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ
ﺭﻓﺖ .
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﺋﻲ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻳﺪ !!
ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﺯﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ :
ﺩﻳﺪﻳﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ
ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻡ؟
ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ،
ﻛﻪ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺗﻠﺨﻲ
ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ
ﻣﺒﺪﻝ ﺷﻮﺩ . .
...................،..................،.
پی نوشت خادم کانال :
خدایا تو که پیامبرت اینگونه است
خودت چقدر مهربانی؟
عبادتها و بندگی ناخالص و تلخ ما را
هر روز مزه مزه میکنی
و باز هم دلمان را نمیشکنی و
هنوز هم ما آدما
مایه مباهات تو پیش فرشتگانت هستیم
و به هیچ وجه نمیخوای عنوان اشرف مخلوقات را از ما برداری و هنوز هم بخاطر خلقت ما
بخودت #احسنت میگویی...
این یعنی تو واقعا خدایی و
خدایی بهت میاد و از هیچ موجودی نمیشود انتظار چنین بزرگ بودن را داشت.
خدایا عظمتت را سپاس🙏
.........................
مرتضی زمانی ،
خادم کانال و وبلاگ عشق فقط خدا
#داستانک_معنوی
#راز_توکل_به_خدا
قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او ترمان (terman) میگفتند. او بسیار شیرینعقل بود و گاهی سخنان حکیمانهی عجیبی میگفت.
روزی از او پرسیدند: «مصدق خوب است یا شاه؟ بگو تا برای تو شامی بخریم.» ترمان گفت: «از 2 تومنی که برای شام من خواهی داد، 2 ریال کنار بگذار و قفلی بخر بر لبت بزن تا سخن خطرناک نزنی!!!»
مرحوم پدرم نقل میکرد، در سال 1345 برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم.
ساعت 10 صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم. از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم، نزدیک رفتم دیدم، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود میکند.
یک اسکناس 5 تومانی نیت کردم به او بدهم. او از کسی بدون دلیل پول نمیگرفت. باید دنبال دلیلی میگشتم تا این پول را از من بگیرد.
💥گفتم: «ترمان، این 5 تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم.»
ترمان از من پرسید: «ساعت چند است؟» گفتم: «نزدیک 10.» گفت: «ببر نیازی نیست.» خیلی تعجب کردم که این سوال چه ربطی به پیشنهاد من داشت؟
پرسیدم: «ترمان، مگر ناهار دعوتی؟» گفت: «نه. من پول ناهارم را نزدیک ظهر میگیرم. الان تازه صبحانه خوردهام. اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم میکنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه میمانم. من بارها خودم را آزمودهام؛ خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر میدهد.»
واقعا متحیر شدم. رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم. ترمان را پیدا کردم. پرسیدم:
«ناهار کجا خوردی؟»
گفت: «بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید.
جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند.
روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد.»
ترمانِ دیوانه٬ برای پول ناهارش نمیترسید، اما بسیاری از ما چنان از آینده میترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد؛ جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم.
✨وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (2) وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ✨
⚡هر کس از خدا بترسد خدا بر او محل فرار از (مشکلات) قرار میدهد و از جایی که گمان نمیکند روزیاش میرساند و هر کس برخدا توکل کند خدا بر او کافی است. (سوره الطلاق)
🌸کانال عشق فقط خدا🌸
@eshgekhodayi
با خدا باش و پادشاهی کن
راز تسبیح سفید دردستان دالیچ
سرمربی کرواسی فینالیست جام جهانی
#ایمان قوی به خدا دلیل خوشبختی من درزندگی است
تکیه به #خدا در اوج ناامیدی گره گشاست
هرچه دارم ازخدایم دارم
کانال عشق فقط خدا