عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

مخاطب خاص من...


من هم یک مخاطب خاص دارم "


مخاطبم هر روز ب من عشق میورزد


او شب ها قبل از خواب برایم قصه میگوید


صبح ها مرا با بوسه خود بیدار میکند


روزی سه بار صدایم میکند تا با او عاشقانه سخن بگویم


او عاشق من است


اما

اما من گاهی دست رد ب سینه ی عشق او میزنم


زمانی ک صدایم میکند تا با او سخن بگویم ،به او اعتنایی نمیکنم


کتابی پر از نامه های عاشقانه به من داده و


از من خواسته بخوانمش ولی من چیزی از آن نمیدانم


شب ها بدون توجه به او میخوابم و صبح ها بدون یاد او بیدار میشوم


گاهی به عشقش خیانت میکنم


اما او همچنان عاشق من است.......




 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


داستان گنجشک و خدا.......


مدتها بود که گنجشک با خدا هیچ سخنی نمی گفت......


فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان می گفت :


من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود


و یگانه قلبی که درد هایش را در خود نگه می دارد.

و سرانجام گنجشک روی شاخه از درختان دنیا نشست.


فرشتگان چشم بر لب هایش دوختند ..


گنجشک هیچ نگفت. و خدا لب به سخن گشود و گفت :


با من بگو از انچه سنگینی سینه ی توست

گنجشک گفت : لانه ی کوچکی داشتم ، آرامگاه خستگی هایم بود


و سر پناه بی کسی ام! طوفانت آن را از من گرفت.....!


تنها دارایی ام همان لانه ی محقر بود که آن هم........

و سنگینی بغض راه را بر کلامش بست.....


سکوتی در عرش طنین انداز شد... همه ی فرشتگان سر به زیر انداختند.

خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود و تو خواب بودی.


به باد گفتم تا لانه ات را وازگون سازد.


آنگاه تو از کمین مار پر گشودی

گنجشک ، خیره در خدایی خدا مانده بود.

خدا گفت : و چه بسیار بلا ها که به واسطه ی محبتم از تو دور کردم


و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی....!

اشکی در دیدگان گنجشک نشسته بود.ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت.


های های گریه اش ملکوت خدا را پر کرد.....

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com




 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


خدایــ❤ــا ....!!!


اینقـــدر بهــم ظرفیــت بــده ؛


که نعمـــت هـایی که از روی بخشنــدگی ات بهــم میــدی


,به پای ٍ لیــاقت خودم ننـــویسم ... !


✿ خـدایـا !...یــادتـــ مـی آیـَد ،خـواسـتـم کـنـارم بـاشـی ،نـخـواسـتـی. . . !


گـفتی :


" کِـنـار کـ ه هیـچ ،مـیــ شـَوم نـزدیـکـــ تـر از رَگــ ِ گـَردنـَتـــ ... "


بـاشَـد . . . قـَبـول .


✿ فـقـط می خواهم بگویم :


جـهنـم کـ ه آتـش نـمـیــ زنـد ،مـَنی را کـ ه نـزدیـکـــ تـر از رَگــ ِ گـردنـم خـداسـتــ ...


•● ✿ مـگـر نـ ه ، مـِهـرَبـان پـَروردگـار ِ مَن ؟

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


اللّهُــــــــم...

إنی أستودعک قَلبـــ♥ـــی

فلا تَجعل فیه أحدٌ غیرکــــــــــــ...

خدایـــــا...

قَلبَــــ♥ــم را بِه تـــــــــو می سِپارَم

پَس دَر آن هیچ کَســـــــــی جز خـــــــــودِت را قَرار نَده...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
تو بینایی ، اما بینایی تنها برای التیام دردهای ما و


آسوده کردن دل های ما بس نیست .


چه بسیار کسی که بینا بوده ودیده ،


اما دیدنش به فریاد من نرسیده ، دزد به غافله می زند ،


کاروان سالار می بیند ، اما چه فایده ؟


پیرزنی در خیابان زمین می خورد ـ عابران می بینند و


بی اعتنا وعجول می گذرند


از دیدنشان ، از بیناییشان چه سود ؟


گاه این دیدن آنقدر سرد ودور وبی اعتنااست ،


که آرزو می کنم کاش نبودند ، کاش نمی دیدند ،


کاش با درد خودم تنها بودم ، بینایی دیگران وقتی تورا آسوده


می کند که بی اعتنا نباشند ،


وقتی بعد از ماجرایی تلخ ، کسی پیش می ایدو


می گوید من دیدم چه شد وآماده ام اگر شکایت کنی شهادت بدهم


آن تلخی کم میشود ودل کمی ارام می گیرد


شاهدی که تو باشی ، پیش از ماجرا پیش امده ای


به پیامبرت گفته ای بگوید همین یک شاهد اورا بس است .


راست گفته ای . تو اگر شاهدِ کسی باشی ، به دیگران چه نیاز



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

از گرفتاری هایت گله میکنی؟

و پیش بندگانم شکایت میبری؟

نمی دانی...

تا به حال شکایت تورا نافرمانی هایت را

پیش فرشتگان نبرده ام وهیچ نگفته ام!

جایی گوشه قلبت مرا به خاطر آور که تو را در ذات خود یاد خواهم کرد! 


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com





آرامش دنیا مال کیست؟؟
یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت


و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش

داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛


تو همه شیرینیهاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.

پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت


کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون

جوری که قول داده بود تمام شیرینیهاشو به پسرک داد.

همون شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و خوابش برد.


ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر میکرد که همون

طوری که خودش بهترین تیله شو یواشکی پنهان کرده،


شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه

شیرینیها رو بهش نداده .

نتیجه اخلاقی داستان :

عذاب وجدان همیشه مال کسی است که صادق نیست

آرامش مال کسی است که صادق است

لذت دنیا مال کسی نیست که با آدم صادق زندگی میکند

آرامش دنیا مال اون کسی است که با وجدان صادق زندگی میکند...


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



کودک نجوا کرد :خدایا با من حرف بزن

مرغ دریایی اواز خواند و کودک نشنیدش

سپس کودک فریاد زد :خدایا با من حرف بزن

رعد در اسمان پیچید اما کودک گوش نداد

کودک نگاهی به اطرافش کرد گفت خدایا پس بگذار ببینمت

ستاره ای درخشید ولی کودک توجه ای نکرد

کودک فریاد کرد خدایا اااااااا به من معجزه ای نشان بده

ویک زندگی متولد شد اما کودک نفهمید

کودک با ناامیدی گریست

خدایا با من در ارتباط باش بگذار بدانم اینجایی

بنابراین خدا پایین امد و کودک را لمس کرد

ولی کودک پروانه را کنار زد و رفـــــــــــت.....

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

عشق فقط خدا

نظرات (۳)

نوشته هاتون خیلی آرام بخش بود.ممنون


عالیه

سلام...خیلی جملات زیبایی بود بازم بذارید تا همگی از این جملات لذت ببرن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی