عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کانال تلگرام درباره خدا» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


داستانک معنوی



مردی داخل بقالی محله شد ، و از بقال پرسید که قیمت موزها چقدر است ؟

بقال گفت : شش هزار تومان و سیب هشت هزار تومان ...


در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت ،

و اونیز  در همان منطقه سکونت داشت  .

زن نیز قیمت موز و سیبها را پرسید و مرد جواب داد  :

موز کیلویی دو هزار تومان و سیب  سه هزار تومان ..

زن گفت : الحمدلله


و میوه ها را خواست .. مرد که هنوز آنجا بود از کار بقال تعجب کرد و

خشمگینانه نگاهی به بقال انداخت و خواست با او درگیر شود که جریان چیست ...

که مرد بقال چشمکی به او زد تا دست نگه دارد و صبر کند تا زن از آنجا برود ...

بقال میوه ها را به زن داد و زن باخوشحالی گفت

الحمدلله بچه هایم میوه خواهند خورد و از آنجا رفت ،

هردو مرد شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می کرد ...

مرد بقال روبه مرد مشتری کرد و گفت :

به خدا قسم من تو را گول نمی زنم بلکه این زن چهار تا یتیم دارد ،

و از هیچ کس کمکی دریافت نمی کند ،

و هرگاه می گویم میوه یا هرچه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود ،

اما من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم ..

من با خداوند معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم .

این زن هر هفته یک بار به اینجا می آید به خدا قسم و باز به خدا قسم هربار که این زن ازمن خرید می کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می برم در حالیکه نمی دانم چگونه چنین می شود و این پولها چگونه به من می رسد ...

وقتی بقال چنین گفت ، اشک از چشمان مرد مشتری سرازیر شد و پیشانی بقال را به خاطر کار زیبایش بوسید ...

هرگونه که قرض دهی همانگونه پس می گیری
نه اینکه فقط برای پس گرفتن آن بلکه بخاطر رضای خدا چرا که روزی خواهد آمد که همه فقیر و درمانده دربرابر خدا می ایستند و صدقه دهنده پاداش خود را خواهد گرفت ..آن هم ده ها و یا صدها برابر طبق قول خداوند در قرآن...

و چه پاداشی در آن روز بهتر از رضای خدا..


امیدورام این شبهای زمستان و در آستانه شب یلدا

اینچنین رفتار های خدا پسندانه رو

از بزرگمردان هموطن میوه فروش یا هر صنفی که

به پذیرایی این شب مخصوص مربوط باشه رو بیشتر ببینیم...


عشق خدا نصیبتان


عشق فقط خدا


عشق فقط خدا


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰




🔶حضرت داوود علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! همنشین مرا در بهشت به من معرفی کن و نشان بده.

خداوند فرمود: مَتّی (پدر حضرت یونس) همنشین تو در بهشت است.

🔶داوود اجازه خواست به دیدار متّی برود، خداوند به او اجازه داد.

او با فرزندش سلیمان به محل زندگی متی آمدند. خانه ای را دیدند که از برگ خرما ساخته شده بود.

پرسیدند: متی کجا است؟ گفتند: در بازار است.

هر دو به بازار آمدند و از محل او پرسیدند.

در جواب گفتند: او در بازار هیزم فروشان است. به سراغ او رفتند.

عده ای گفتند: ما هم منتظر او هستیم.

داوود و سلیمان به انتظار دیدار و نشستند و او در حالی که پشته ای از هیزم بر سر داشت.

مردم به احترام او برخاستند و پشته را از سر او بر زمین نهادند.

🔶متی پس از حمد خدا هیزم را در معرض فروش گذاشت و گفت:

چه کسی جنس حلالی را با پول حلال می خرد؟

یکی از حاضران هیزم را خرید. داوود و سلیمان به او سلام کردند.

متی آن ها را به منزل خود دعوت کرد و با پول هیزم مقداری گندم خرید و به منزل آورد،

سپس آن را با آسیاب آرد کرد و خمیر نمود، آن گاه آتش افروخت و مشغول پختن نان شد.

🔶در آن حال با داوود و سلیمان به گفت و گو پرداخت تا نان پخته شد.

مقداری نان در ظرف چوبی گذاشت و کمی نمک بر آن پاشید و

ظرفی پر از آب هم در کنارش نهاد و دو زانو نشست و همگی مشغول خوردن آن شدند.

🔶متی لقمه ای برداشت، وقتی خواست آن را در دهان بگذارد گفت:


بسم الله و هنگامی که خواست ببلعد گفت: اَلْحَمْدُلِلَّه و


این عمل را در لقمه های بعدی نیز تکرار کرد،


آن گاه با نام خدا کمی آب میل کرد و هنگامی که خواست آب را بر زمین بگذارد،


خدا را ستود و گفت: الهی! چه کسی را مانند من نعمت بخشیدی و


درباره اش احسان نمودی؟


چشم بینا، گوش شنوا و تن سالم به من عنایت کردی و


نیرو دادی تا توانستم نزد درختی آن را نه، کاشته ام و


نه در حفظ آن کوشش نموده ام بروم و آن را وسیله روزی من قرار دادی و


کسی را فرستادی که آن را از من خرید و


با پول آن، گندمی خریدم که آن را نکاشته بودم و


آتش را مسخرم ساختی تا با آن نان بپزم و با میل و رغبت آن را بخورم


تا در عبادت و اطاعت تو نیرومند باشم، خدایا! تو را سپاسگزارم.


پس از آن، مدتی گریست.


در این موقع داوود به فرزندش سلیمان فرمود:

فرزندم! بلند شو برویم، من هرگز بنده ای مانند این شخص ندیده بودم که

نسبت به پروردگار سپاسگزارتر و حق شناس تر باشد.

📚داستان های بحار، ج 4، ص 214 -218


عشق فقط خدا

عشق فقط خدا

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰




آیا کسی هست که #خدا را دیده باشد؟

تنها کسی که با خدا ملاقات داشته و با خدا سخن گفته حضرت #محمد_مصطفی (ص)بود

که بین خدا و حضرت محمد ص فقط یک پرده بود

مامون گفت : ای پسر رسول خدا ( اگر حضرت موسی نبی خدا و معصوم است ) پس معنی

این ایه چیست که حضرت #موسی در آنجا از خدا در خواست میکند که خدا را ببیند :

رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ چرا حضرت موسی از خدا چنین درخواستی کرد ؟

مگر نمیدانست که خدا دیده نمیشود ؟

امام رضا علیه السلام فرمودند : بدرستیکه حضرت موسی علیه السلام می دانست که

خداوند به چشم دیده نمیشود ولی هنگامی که خداوند عزوجل با او صحبت کرد و نجوا کرد ،

‌حضرت موسی به سمت قوم خودش بازگشت و به قوم خود خبر داد که خدا با من مستقیما
و بدون واسطه وحی صحبت کرد .

قوم بنی اسرائیل گفتند ما باور نمیکنیم الا اینکه خدا باما هم هم مثل تو سخن بگوید .

در میان قوم موسی علیه السلام 700 هزار مرد بودند که موسی علیه السلام از میان آنها 70

هزار مرد را انتخاب کرد . سپس از میان آن 70 هزار نفر 700 نفر انتخاب کرد . سپس از میان

آن 700 نفر ، 70 نفر انتخاب کرد تا انها را به میقات ببرد و تا انها هم صدای خدا را بشنوند .

پس موسی با آن هفتاد نفر به سوی طور سینا رفتند .

پس آن 70 نفر را در دامنه کوه قرار داد و خود با بالای کوه رفت و

از خدا در خواست کرد تا خدای عزوجل با انها حرف بزند و آنهاصدای خدا را بشنوند .

پس خدا نیز استجابت کرد و با آنها حرف زد و

انها صدای خدا را از بالا ی سر خودشان و از چپ و راست و پایین و روبرو و پشت سر خود شنیدند .

آن هفتاد نفر به موسی گفتند ما باور نمیکنیم که این صدایی که شنیدیم کلام خدا باشد


الا اینکه خدا را به ما #نشان بدهی .

پس هنگامی که این سخن کفر آمیز را زدند و در برابر معجزه خداوند استکبار ورزیدند ،

خداوند صاعقه ای بر آنها فرود اورد و همه آنها به خاطر آن حرف کفر آمیز دچار عذاب الهی شدند .

موسی علیه السلام گفت ای پروردگار من ، هنگامی که به سوی قوم خودم بازگشتم
چه بگویم به آنها ؟
در حالی که میدانم انها به من چه خواهند گفت . انها به من تهمت میزنند و میگویند که تو آن 70 نفر را بردی و کشتی . چون تو نتوانستی ادعای خود (صحبت کردن مستقیم با خدا ) را بر انها ثابت کنی و چون نتوانستی این کار را بکنی انها را کشتی .


خداوند عزوجل ان 70 نفر را دوباره زنده کرد

پس آن هفتاد نفر باز هم از موسی درخواست کردند و گفتند : اگر تو از خدا بخواهی که خودش را نشان بدهد قبول میکند . موسی به انها گفت : این قوم من !!خداوند با چشمان
دیده نمیشود و جسم ندارد که دیده بشود . و خداوند فقط به وسیله آیات و نشانه هایش
شناخته میشود .

آن هفتاد نفر گفتند . ما به این حرف ها ایمان نمیاوریم تا اینکه تو از خدا بخواهی تا
خودش را نشان بدهد .

موسی علیه السلام گفت : ای پروردگار من ، تو شنیدی انچه که بنی اسرائیل درخواست میکند .

و تو اگاهی به صلاح انها .

خداوند عزوجل وحی کرد که ای موسی از من بخواه انچه که قومت میخواهند .

موسی درخواست کرد و گفت : رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ پروردگارا خودت را به من نشان بده

تا من به تو نگاه کنم .

خداوند فرمود : لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ .

من دیده نمیشوم ولی به کوه نگاه کن . اگراین کوه در جاى خود ثابت ماند تو هم مراخواهى دید.

پس چون پروردگارش بر کوه تجلّى کرد آن را خرد و غبار کرد و موسى بی‏هوش افتاد و چون به هوش آمد گفت:

تو (از دیده شدن با چشم) پاک و منزهى،

بازگشتم به معرفت خود از جهل قوم خودم و

من نخستین ایمان اورندگان هستم از میان قوم خود که تو دیده نمیشوی .


عشق فقط خدا


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰




توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم.

روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و

پیرمردی را نشان ‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم.


دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید...
به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر!
بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!
بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!!
تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر...
عفونت از این جا بالاتر نرفته!

لحن و عبارت « #برو_بالاتر » خاطره بسیار تلخی را در من زنده می کرد خیلی تلخ.

دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم.

قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل.

مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند.

عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند و

عده ای از خدا بی خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می کردند.


شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که

دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم.

پدرم هر قیمتی که میگفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت:

#برو_بالاتر...  برو بالاتر... !!!

بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم.

چقدر آشنا بود...

وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت: بچه پامنار بودم.‌..

گندم و جو میفروختم...

خیلی سال پیش...

قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...

دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم.

خود را به حیاط بیمارستان رساندم.

من باور داشتم که

«از #مکافات عمل غافل مشو،
گندم از گندم بروید جو ز جو»؛


اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.

دکتر مرتضی عبدالوهابی

عشق فقط خدا

عشق فقط خدا


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰







رقص حرڪات موزونی است ڪه به منظور لهو و لعب انجام می شود.
و هم چنین برخی گفته اند: هر عملی ڪه عرفاً بدان رقص بگویند.

✅حرمت رقص در احادیث

درباره « حرمت رقص» ممڪن است به دو گونه احادیث استناد گردد:

1- دسته ای از آنها به صورت عام،

مربوط به نهی از هرگونه لهو و لعب و لغو است،

ڪه رقص هم از مصادیق آنها به شمار می رود، مانند حدیث

امام صادق(ع) ڪه فرمودند:

«زمانی ڪه آدم(ع) از دنیا رفت،

ابلیس و قابیل زبان به شماتت او گشودند و

(در مرگ او شادمانی ڪرده) و به ساز و آواز پرداختند،

پس هرڪس ڪه روی زمین به این گونه، لذت جوید به آن دو اقتدا ڪرده است.»

📚وسایل الشیعه ج17 ص314

و یا حدیثی ڪه از امیر المؤمنین علی(ع) نقل شده است ڪه فرمود:

«عاقل نیست ڪسی ڪه در پی لعب باشد و

دائم با لهو و طرب خود را مشغول سازد».

📚مستدرڪ الوسایل ج 13 ص 220

2- دسته ای از روایات ڪه صریحاً از #رقص نهی ڪرده اند؛

به عنوان نمونه به دو مورد اشاره می ڪنیم.

الف. از امام صادق (ع) نقل شده ڪه پیامبر(ص) فرمود:

«نهی می ڪنم شما را از رقص و مزمار و بربط و طبل».

📚وسایل الشیعه ج 17 ص 313

ب. از رسول خدا نیز نقل شده ڪه نهی ڪرد از ضرب و رقص و هر گونه لهو و لعب، و

از حاضر شدن در چنین مجالسی و استماع آن.

📚[مستدرڪ المسائل ج 13 ص 218]


در آیات قرآن تنها احڪام #ڪلی و اساسی بیان شده است و

تفصیل و بیان بسیاری از احڪام در قرآن،

به پیامبر واگذار شده است و بعد از پیامبر ائمه(ع) آنها را بیان می ڪنند،

بنابراین نباید انتظار داشت تمام احڪام جزئی در قرآن مطرح شده باشد.

به عنوان مثال تعداد رڪعات نماز

در روایات ذڪر شده است رقص نیز چنین است و پیامبر اسلام( ص) فرمود :

(انهاڪم عن الزفن ...) یعنی شما را از رقص #نهی می ڪنم.

بعید نیست از آیاتی ڪه دستور ترڪ ڪارهای لغو و بیهوده میدهد

سوره مومنون آیه 3

ڪه رقص هم یڪی از مصادیق آن است بتوان استفاده ڪرد حرمت رقص را .
جهت اطلاع بیشتر مراجعه شود به ڪتاب دلیل تحریر الوسیله نوشته علی اڪبر سیفی مازندرانی ج 6،ص 218.

✅در ضمن توجه داشته باشید که این استدلال که اگر در قرآن آمده قبول می کنم اشتباه است

کسی که قرآن را قبول کند باید روایات و گفته های پیامبر و ائمه (ع) هم بپذیرد.

زیرا در آیات مختلف دستور به اطاعت از آنها داده است.

عشق فقط خدا


عشق فقط خدا

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


باتوجه به اینکه بقدر کافی ما رو از جهنم و عذاب هاش ترسوندن

ما در این وبلاگ بیشتر سعی داریم از رحمت و مهربانی خدا مطلب بزاریم

اما خوش بینی زیاد هم دردسر سازاست و

ممکن است باعث غفلت شود

طبق آیه مبشرا و نذیرا در قرآن که

خداوند قهار میفرماید ای پیامبر بشارت ده و بترسان

نمونه کوچکی از قومهایی که

مورد خشم پروردگار واقع شدند را دراین مطلب مشاهده بفرمایید

1️⃣✨ قوم نوح ع

🔴نحوه عذاب:

🌪 خداوند طوفان عظیمی فرستاد و طومار زندگی ننگین آنها را در هم پیچید


✳️عنکبوت آیه 14

⚔️جرم: بت ‌پرستی و کفر آنان به خدای بزرگ و تکذیب پیامبران
—----------------------------------------


2️⃣✨قوم عاد (حضرت هود ع )

🔴نحوه عذاب :

🌪ما تندباد وحشتناک و سردى را در یک روز شوم مستمر بر آنها فرستادیم.

که مردم را همچون تنه هاى نخل ریشه کن شده از جا برمى کند

✳️قمر 19 و20

⚒جرم : شرک و انکار آیات الهی و زدن تهمت ناروا به هود ع

—-------------------------------------
3️⃣✨قوم ثمود حضرت صالح ع

🔴نحوه عذاب  :

💥💥آنچنان قوم ثمود در اثر این صیحه و زلزله نابود شدند که

گویى هرگز در آنجا ساکن نبوده ‏اند،

بدانید که همانا ثمود به پروردگارشان کفر ورزیدند

✳️هود 66 و 67

⚒جرم :
کشتن شتر حضرت صالح ع که به اذن خداوند از

میان کوه بیرون آمده بود و معجزه این پیامبر بود و ظلم و ستم فراوان

—-------------------------------------
4️⃣✨قوم لوط

 🔴نحوه عذاب :

🔥چون وقت هلاک قوم رسید جبرئیل بال خویش را در زمین فرو برد و

زمین آسمان را واژگون نمود و از طرف خداوند سنگ بر سر قوم لوط بارید و

به سبب سنگی که از آسمان بارید همه آن ها هلاک گشتند
📚 طبری،  ص222

⚒جرم : گناهان جنسی

🌸اى پیامبر به بندگانم خبر ده که همانا من خودم بسیار بخشنده و مهربانم.

والبته عذاب من نیز همان عذاب دردناک است. حجر 49 و50

مراقب باشیم ...

عشق فقط خدا

عشق فقط خدا


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#خصلت_های_پسندیده



گروهی از اسیران کافر را به حضور پیامبر اسلام علیه السلام آوردند.

پیامبر دستور داد همه را اعدام کنند،

به جز یک نفر، که مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد.

مرد با تعجب پرسید: برای چه تنها مرا آزاد کردی!؟

فرمود: جبرئیل امین، به من خبر داد که در وجود تو پنج خصلت خوب وجود دارد

که خداوند و پیامبرش آنها را دوست می دارند.

۱- آن که نسبت به ناموس خودت دارای غیرت شدید هستی.

۲- از صفات سخاوت، بذل و بخشش برخورداری.

۳- اخلاق خوب داری.

۴- همواره راستگو بوده هرگز دروغ نمی گویی.

۵- مرد شجاع و دلیری هستی.

مرد اسیر که سخنان پیامبر را با حالات درونی خود مطابق یافت

به حقانیت اسلام پی برد، مسلمان شد و

تا آخرین لحظه در عقیده پاک خود باقی می ماند

آری اخلاق خوب نجات دهنده است...


عشق فقط خدا



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


بخونید دلتون رو ببره

یقین و ایمان این جوان👏👏👏






🍃اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه.

گفت: حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه.

گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم.

گفت: من رفتنی ام!

گفتم: یعنی چی؟

گفت: دارم میمیرم.

گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟

گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.

گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده.

با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟

فهمیدم آدم فهمیده ایه .

گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟

گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم  کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم

خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد . با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن .آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه. سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم و بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم

ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم . گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم.

مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم. الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم.

حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟

گفتم: بله، اونجور که یاد گرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه

آرام آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟

گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!

یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟

گفت: بیمار نیستم!

هم کفرم داشت در میومد و هم از تعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟

گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم:

 میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!

 خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم کی اش فرقی داره مگه؟


باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد...

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


"آدم"
 گناه کرد🔒،
 کلید 🔑:
💚"رَبّنَا ظلمنا أنفسنا وَإِنْ لَمْ تغفر لنا وَتَرْحَمنَا لَنَکُونَنَّ مِنْ الْخاسرِینَ"

🌹پس مورد عفو وبخشش قرار گرفت
 
=======

 "نوح"

بین دشمنانش گیر افتاده بود🔒،
کلید🔑:
💚"رب انی مغلوب فانتصر"

🌹پس گشایش الهی نصیبش شد و

با کشتی اش نجات یافت و دشمنانش نابود شدند

=======

 "زکریا"
پیر مسن بود و همسرش هم نازا🔒،
کلید🔑:
💚"رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ"

🌹پس یحیی به او عطا گردید

=======

 "یونس"
در تاریکی دریا و شکم ماهی تنها مانده بود🔒،
کلید🔑:
💚"لا إله إلّا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین"

🌹پس نجات یافت

=======

 "أیوب"
به مصیبت و بیماریهای سختی دچار شد🔒،
کلید🔑:
💚"رَبِّ إنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ"

🌹پس از درد و رنج نجات یافت

=======

 "إبراهیم"
 در آتش افکنده شد🔒،
کلید🔑:
💚"حسبنا الله ونعم الوکیل"

🌹پس نجات یافت و پیروز گشت

=======

 "یعقوب"
یوسف را از دست داده بود🔒،
کلید🔑:
💚"إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّه"

🌹پس خداوند بعد سالها یوسف را به او برگرداند

=======

 "محمد"
در غار ثور توسط کفار محاصره شده بود🔒،
کلید🔑:

💚"لا تحزن إن الله معنا"

🌹پس بر آنها پیروز گشت.

👈 آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟


عشق فقط خدا

عشق فقط خدا

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

#داستانک_آموزنده



🌹پسر جوانی مریض شد.

اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معده‌اش او را معذور داشت.

👳حکیم به او عسل تجویز کرد.

👨جوان می‌ترسید باز از خوردن عسل دچار دل‌پیچه شود لذا نمی‌خورد.

👳حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم.

👨جوان خورد و بدون هیچ دردی معده‌اش عسل را پذیرفت.

👳حکیم گفت: می‌دانی چرا عسل را  معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟

👨جوان گفت: نمی‌دانم.

👳حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که

قبل از هضم کردن تو، یک‌بار در معده زنبور هضم شده است.

👌پس بدان که #عسل غذای #معده توست

👌و #سخن غذای #روح توست.

🎯و اگر می‌خواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود،

سعی کن قبل سخت گفتن،

سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معده‌اش هضم می‌کند،

تو نیز در مغزت سخنان خود سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور


عشق فقط خدا اعجاز علمی قرآن

زنبور های عسل دارای دو معده یا شکم یکی برای غذا و آب و دیگری برای ذخیره سازی شهد و عسل هستند که تحت عنوان honey stomach معروف است،

یکی از معده های جاندار برای هضم شهد گل ها و مواد غذایی بکار می رود، و یک معده خاص جاندار برای ذخیره سازی شهد و تبدیل آن به عسل بکار می رود.

و خداوند در عصر فقر علم بیولوژی با به کار بردن اسم جمع (بطون) به تعداد معده های زنبور اشاره می فرماید.

آیا میتوان قرآن را ساخته ی ذهن بشر دانست؟


************************************************

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


معجزه ها پس از14قرن

پیامبراکرم بما امرکرده تا


(روزهای13و14و15)


هرماه را روزه بگیریم!


به تازگی"ناسا"درامریکا


تاکیدکرده که"ماه"قدرت


جذب آب مانده دربدن را


هم دارد.!


امادراین 3روز ماه قمری


قدرت جذب آبش کم میشود


آب راکد مانده دربدن آبی


که ازراه عرق و ادرار دفع


نمیشه!

محققان امریکایی به نتیجه


رسیده اندکه مردم دراین3


روزکمتر غذاوآب بخورند!


واین چیزیست که برپیامبر


وحی نازل شده بود تا ما


بهتربفکرسلامتیمان باشیم!

بدن دارای چندین انبار:


(شادی،درد وناراحتیه)


چشم مثل دوربین عکاسی


مثبت ومنفی راضبط کرده

درموقع خوابیدن شروع به

نمایش عملکرد فرددرطول

روزکه شامل دل نگرانی

واسترسش بوده مینماید.!

پیامبردستورفرمودند:

وقت خواب زیاداستغفارکنید

اخیرا علم پزشکی ثابت کرده

درهنگام استغفار شبانه:

زبان بسمت بالاوآخردندانهای

فوقانی که جایگاه غده نخاعی

سرانسان است برخوردمیکند

تاشروع به پاک کردن سلولها

ازافکارمنفی ووسوسه شود!

جانم خدااااااااااااااااااااااااا💚🌹❤️

عشق فقط خدا

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

عشق فقط خدا 14


عاشقانه های من و خدا


عشق فقط خدا


پیامبر اکرم ص


برترین درجه #ایمان آن است که

#یقین داشته باشی


خداوند هر کجا باشی با توست



عشق فقط خدا


‌.

✨ اشک گرم و

✨ آه سرد و

✨ روی زرد و

✨ سوز دل


✨ حاصل عشقند و

✨ من این نکته میدانم چو شمع 



✨ #علی_اطهری_کرمانی


عشق فقط خدا


✨از قول خدای دوست داشتنی👇

✨ با درد بساز
✨ چون دوای تو منم

✨ در کس منگر
✨ که آشنای تو منم


✨ گر کشته شوی
✨ مگو که من کشته شدم

✨ شکرانه بده
✨ که خونبهای تو منم


✨ #مولانا

عشق فقط خدا


✨🌹 قطره اے در دل یک تُنگم و
✨🌺 دل تنگ تو ام

✨🌹عاقبت می کُشدم
✨🌺 حسرت دریا شدنم...



✨🌺 #حسین_دهلوے


✨🌹خدایا
✨🌺ما را به عشقت واصل کن...


عشق فقط خدا


✨🌹 مستى هــــــر نگــــاه تــو

✨💞  به زِ شراب و

✨🌹 جـــــامِ مِی


✨💞  کی ز ســــرم بـــرون شـود

✨🌹 یک نفـــس

✨💞 آرزوی تـو



✨🌹 #مولانا

عشق فقط خدا


🍃 ﻣﯿﻨﻮیسم "ﺳﺮﺷﺎﺭﺍﺯ ﻋـﺸــﻖ"

ﺑﺮﺍی ﺗـﻮیی ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ

ﺗﻨﻬـﺎ ﻣﺨﺎﻃـب ﺧﺎﺹّ

ﻧـﻮﺷـته هـﺎی ﻣـنی

ﺑﺮﺍی ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍنی

که بدانی ﺩﻭﺳت ﺩاشتنت

در مـن"بی انتهـاست"


🍃 خدایا عاشقتم 🍃



***************************************



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی



پاسخ‌های متفاوت حضرت علی(ع)

به سوال #علم بهتر است یا #ثروت

در کتاب کشکول بحرانی اینگونه آمده است:

 جمعیت زیادی دور حضرت علی (ع) حلقه زده بودند.

مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:


«یا علی! سؤالی دارم، علم بهتر است یا ثروت؟»، علی(ع) در پاسخ گفت:


«علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و

مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.»

 مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.

در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: «اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟» امام در پاسخ آن مرد گفت: «بپرس!»، مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: «علم بهتر است یا ثروت؟»، علی ع فرمود:


«علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند

، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.»


نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.

در همین حال، سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!» هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. اودر حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: «یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟» حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند:


«علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛

ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.»

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند:


«علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند،

ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.»

 با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند، یکی از میان جمعیت گفت: «حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت!»، کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: «یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟»، امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت:


«علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد،

اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد.» مرد ساکت شد.

همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد. در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت  وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید: «یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟» امام فرمودند:


«علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود،

اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.»

 در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: «علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.» سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که، نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: «یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟»، امام در حالی که تبسمی بر لب داشت،

فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند،

اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.»

 نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید: «یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟»، نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی (ع) مردم به خود آمدند:


«علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند،

تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند،

اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند.»


فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.

سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند.

هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند. صدای امام را شنیدند که می‌گفت:

«اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند،

به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.»


دنیا عالمی چون تو را نه به خود دیده بود و نه میبیند


منبع ؛ خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان

منبع: کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷. به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص۱۴۲.

حکمت حضرت علی ع


حکمت ۵۴ نهج البلاغه نصب شده در خیابانهای لندن👌

هیچ ثروتی چون عقل،


هیچ فقری چون نادانی


،هیچ ارثی چون ادب و


هیچ پشتیبانی چون مشورت نیست.


***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

#داستانک_معنوی



ابن عباس نقل می کند:

ما با پیامبر (صلی الله علیه و آله)

در آخرین حجی که در سال آخر عمر خود بجای آورد (حجة الوداع) بودیم.


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حلقه در خانه کعبه را گرفت و رو به ما کرد و فرمود:

آیا حاضرید شما را از علامتهای آخرالزمان باخبر سازم؟

سلمان که در آن روز از همه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیک بود، عرض کرد:

آری، یا رسول الله!

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:

از علامت های آخرالزمان ضایع کردن نماز، پیروی از شهوات، تمایل به هواپرستی،

گرامی داشتن ثروتمندان و فروختن دین به دنیاست و

در آن وقت قلب مؤمن در درونش آب می شود مثل آب نمک در آب!

از این همه زشتیها که می بیند و قدرت بر جلوگیری آن را ندارد.

سلمان پرسید: آیا چنین چیزی واقع خواهد شد؟

حضرت فرمود: آری، سوگند به خداوند! ای سلمان!

در آن وقت زمامداران ظالم، وزیرانی فاسق،

کارشناسان ستمگر و امنایی خائن بر مردم حکومت کنند.

سلمان پرسید: آیا چنین امری واقع خواهد شد؟

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:

آری، سوگند به خدا! ای سلمان! در آن وقت زشتی ها زیبا و زیبایی ها زشت می شود.

امانت به خیانتکار سپرده می شود و امانتدار خیانت می کند،

دروغگو تصدیق می شود و راستگو تکذیب!

سلمان پرسید:

آیا این امر واقع خواهد شد؟

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:

آری، سوگند به خداوند! در آن وقت حکومت به دست زنان و

مشورت با بردگان خواهد بود، کودکان بر منبر می نشینند،


دروغ خوشایند و زرنگی، زکات ضرر و بیت المال غنیمت محسوب می شود!

اولاد در حق پدر و مادر جفا می کنند و به دوستانشان نیکی می نمایند و


ستاره دنباله دار طلوع می کند!

سلمان پرسید:

آیا چنین چیزی واقع خواهد شد، یا رسول الله؟

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:

آری، ای سلمان! در آن زمان زنان در تجارت با شوهران خود شریک می شوند،

باران رحمت کم، جوانمردان بخیل، تهی دستان حقیر می شوند،

بازارها به هم نزدیک می گردد و همه از خدا شکایت می کنند.

یکی می گوید سودی نبردم و دیگری می گوید چیزی نفروختم.

سلمان پرسید: این امر واقع خواهد شد؟

حضرت فرمود:

آری، در آن وقت گروهی به حکومت می رسند،

اگر مردم حرف بزنند آنها را می کشند و اگر سکوت کنند

اموالشان را غارت، حقشان را پایمال می کنند و

خونشان را می ریزند و دلها را پر از کینه و وحشت می کنند و...

در آن زمان اشیا و قوانین را از شرق و غرب می آورند و

امت من رنگارنگ می شوند، نه، بر کوچک رحم می کنند و نه، بر بزرگ احترام می گذارند

و نه، گناه کاری را می بخشند،

هیکل هایشان مانند آدمیان و قلب هایشان همچو شیاطین است.

در آن زمان لواط زیاد می شود، مردان خود را شبیه زنان می کنند و

زنان خود را شبیه مردان، لعنت خدا بر آنها باد!

در آن زمان مساجد را زینت می کنند، قرآن ها را آرایش می دهند و

مناره های مساجد را بلند می نمایند و صفهای نمازگزاران زیاد،

اما دلهایشان به یکدیگر کینه توز و زبانهایشان مختلف است!

مردان و پسران، خود را با طلا زینت می کنند و لباس حریر و دیباج می پوشند،

پوست پلنگ را برای اظهار بزرگی در بر می کنند.

ربا در بین مردم شایع می شود و معاملات با غیبت و رشوه انجام می گیرد،

دین را می گذارند و دنیا را برمی دارند!

طلاق زیاد می شود، حدود اجرا نمی گردد، زنان خواننده و

آلات نوازندگی آشکار می گردد و اشرار امت به دنبال آنها می روند،

ثروتمندان برای تفریح و طبقه متوسط برای تجارت و

فقرا برای ریا و خودنمایی به حج می روند!

عده ای قرآن را برای غیر خدا و عده ای برای خوانندگی یاد می گیرند و

گروهی نیز علم را برای غیر خدا می آموزند، زنازاده فراوان می شود و

برای دنیا با یکدیگر عداوت می کنند!

پرده های حرمت پاره می گردد، گناه زیاد می شود،

بدان بر خوبان مسلط می شوند دروغ فراوان، لجاجت شایع و فقر فزونی می یابد،

با انواع لباسها بر یکدیگر فخر می فروشند، قمار و آلات موسیقی را تعریف می کنند و

امر به معروف و نهی از منکر را زشت می شمرند.

مؤمن واقعی در آن زمان خوار است، قاریان قرآن و

عبادت کنندگان پیوسته از یکدیگر بدگویی می کنند و

در ملکوت آسمانها آنان را افراد پلید می دانند.

ثروتمندان از فقر می ترسند و بر فقرا رحم نمی کنند و

آدمهای نالایق درباره جامعه سخن می گویند که حقیقت ندارند،

حرفهایشان فقط شعار است!

در آن زمان صدای توأم با لرزش از زمین برمی خیزد که همه می شنوند،

گنجهای طلا و نقره بیرون می ریزند


ولی برای انسان دیگر سودی نخواهند داشت و دنیا به آخر می رسد...


عشق فقط خدا

عشق فقط خدا



***************************************



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

داستانک معنوی


روزی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نماز صبح را با مردم در مسجد خواند.

در این میان چشمش به جوانی افتاد که از بی خوابی چرت می زد و سرش پایین می آمد.

رنگش زرد شده بود و اندامش باریک و لاغر گشته، چشمانش در کاسه سر فرو رفته بود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود:

- حالت چطور است و چگونه صبح کرده ای؟

عرض کرد:

- با یقین و ایمان کامل به جهان پس از مرگ، شب را به صبح آوردم و حالتم چنین بود.

حضرت با تعجب پرسید:

- هر یقینی علامتی دارد. علامت یقین تو چیست؟

پاسخ داد:

- یا رسول الله! این یقین است که مرا افسرده ساخته و

شبها خواب را از چشمم ربوده و

در روزهای گرم تابستان (به خاطر روزه)

مرا به دنیا و آنچه در اوست، بی رغبت کرده است.

هم اکنون با چشم بصیرت قیامت را می بینم که

برای رسیدگی به حساب مردم برپا شده و

مردم برای حساب گرد من آمده اند و من در میان آنان هستم.

گویا بهشتیان را می بینم که از نعمتهای بهشتی برخوردارند و

بر تخت های بهشتی تکیه کرده اند و

با یکدیگر مشغول تعارف و صحبتند و

اهل جهنم را می بینم که در میان شعله های آتش ناله می زنند وکمک می خواهند.

هم اکنون غرش آتش جهنم در گوشم طنین انداز است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب فرمود:

این جوان بنده ایست که خداوند قلب او را به نور روشن ساخته است.

سپس روی به جوان نموده، فرمود:

بر همین حال که نیک داری، ثابت باش و آن را از دست مده.

عرض کرد:

- یا رسول الله! از خدا بخواه در راه حق به شهادت برسم.

پیامبر صلی الله علیه و آله او را دعا کرد و طولی نکشید،

همراه پیغمبر در یکی از جنگها شرکت کرد و

دهمین نفری بود که در آن جنگ شهید شد.


عشق فقط خدا


***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

داستانک معنوی




امام صادق علیه السلام و مرد گدا

مسمع نقل می کند:

ما در سرزمین منی محضر امام صادق بودیم،

مقداری انگور که در اختیار ما بود، می خوردیم،

گدایی آمد و از امام کمک خواست.

امام دستور داد یک خوشه انگور به او بدهند!

گدا گفت:

احتیاج به انگور ندارم اگر پول هست بدهید!

امام فرمود:

خداوند به تو وسعت دهد. گدا رفت و امام چیزی به او نداد.

گدا پس از چند قدم که رفته بود پشیمان شد و برگشت و گفت:

پس همان خوشه انگور را بدهید! امام دیگر آن خوشه را هم به او نداد.

گدای دیگری آمد. امام سه دانه انگور به ایشان داد. گدا گرفت و گفت:

سپاس آفریدگار جهانیان را که به من روزی مرحمت کرد!


خواست برود، امام فرمود:

بایست! (برای تشویق وی) دو دست را پر از انگور نمود و به او داد.

گدا گرفت و گفت:

شکر خدای جهانیان را که به من روزی عطا فرمود.

امام باز خوشش آمد، فرمود:

بایست و نرو!

آنگاه از غلام پرسید:

چقدر پول داری؟

غلام: تقریبا بیست درهم.

فرمود:

آنها را نیز به این فقیر بده!

سائل گرفت. باز زبان به سپاسگزاری گشود و گفت:

خدایا! تو را شکر گزارم، پروردگارا این نعمت از تو است و تو یکتا و بی همتایی.


خواست برود، امام فرمود: نرو! سپس پیراهن خود را از تن بیرون آورد و به فقیر داد و فرمود: بپوش!

گدا پوشید و گفت:

خدا را سپاسگزارم که به من لباس داد و پوشانید.

سپس روی به امام کرد و گفت:

خداوند به شما جزای خیر بدهد. جز این دعا چیزی نگفت و برگشت و رفت.

راوی می گوید:

ما گمان کردیم که اگر این دفعه نیز به شکر و سپاسگزاری خدا می پرداخت و

امام را دعا نمی کرد، حضرت چیزی به او عنایت می کرد و همچنان کمک ادامه می یافت.

ولی چون گدا لحن خود را عوض کرد بجای شکر خدا،

امام را دعا نمود به این جهت کمک ادامه پیدا نکرد و حضرت احسانش را قطع نمود.

عشق فقط خدا


***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#مناظره امام رضا و جاثلیق خداناباور

جاثلیق می گفت :

عیسی خــــــــــداست.

و بر عقیده اش پافشاری میڪرد.

امام رضاع فرمود:

ما به عیسی ایمان داریم،او فقط یڪ

 عیب داشت!

ڪاهل نماز و ڪم روزه بود!


جاثلیق برآشفت:

چه میگویی؟!

او حتی یڪ روز افطار نڪرد وشبها تا

 صبح در نماز بود!!

امام با آرامش فرمود :

عیسی برای چه ڪسی نماز

میخواند و روزه می گرفت؟!

 مگر او خــــــــــدا نبود؟

جاثلیق ڪه جا خورده بود سرش را

 انداخت پایین.

گنگ شده بود انگار...☘


منبع : 14 خورشید و یک آفتاب

عشق فقط خدا


***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

داستانک معنوی


معجزه های پیامبران الهی

متوکل عباسی خلیفه وقت از هر راه ممکنی امام هادی را اذیت می کرد،

گاهی به بعضی از اطرافیان خود دستور می داد که پرسشهای دشوار بکنند تا شاید او را مغلوب سازند.

روزی به ابن سکیت گفت:

در حضور من، سؤالهای دشواری از ابن الرضا (حضرت هادی) بکن!

ابن سکیت هم از حضرت پرسید:

چرا خداوند موسی علیه السلام را با عصا و عیسی علیه السلام با شفا دادن کر، کور، پیس و

زنده کردن مردگان و حضرت محمد صلی الله علیه و آله را با قرآن و شمشیر به رسالت برانگیخت؟

امام فرمود:

خداوند موسی علیه السلام را در زمانی با عصا و ید بیضا فرستاد که

علم سحر در میان مردم رونق داشت، موسی نیز معجزاتی از همان نوع برایشان آورد تا بر سحرشان پیروز گردد.

و عیسی علیه السلام را با شفا دادن کره، کورها، پیسها و زنده کردن مردگان

به رسالت برانگیخت که در آن زمان مردم از لحاظ علم و طب نیرومند بودند و

حضرت عیسی با این معجزات بر آنها به اذن خدا غالب شد.

و محمد صلی الله علیه و آله را در زمانی به قرآن و شمشیر به پیامبری مبعوث کرد که

عصر شعر و شمشیر بود و پیامبر گرامی با قرآن تابناک و شمشیر بران بر شعر و شمشیر آنها پیروز گردید.

سپس ابن سکیت پرسید:

اکنون بر مردم حجت چیست؟

امام فرمود:

عقل انسان، که به وسیله آن، کسی را که به خدا دورغ می بندد، می توان شناخت و تکذیبش نمود.
همچنان که راستگو را نیز به وسیله عقل می توان شناخت.


عشق فقط خدا



***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی

نعمتی بنام امید و آرزو

روزی حضرت عیسی در جایی نشسته بود، پیر مردی را دید که

زمین را با بیل برای زراعت زیر و رو می کند.

حضرت عیسی به پیشگاه خدا عرضه داشت:

خدایا #آرزو و #امید را از دل او ببر!


ناگهان پیرمرد بیل را به یک طرف انداخت و روی زمین دراز کشید و خوابید،

کمی گذشت حضرت عیسی علیه السلام عرض کرد:

خداوند #امید و #آرزو را به او بر گردان!

ناگاه مشاهده کرد که پیرمرد از جانب بر خاست و دوباره شروع به کار کرد!

حضرت عیسی از او پرسید و گفت:

پیرمرد چطور شد بیل را به کنار انداختی و خوابیدی و کمی بعد ناگهان بر خاستی و مشغول کار شدی؟

پیرمرد در پاسخ گفت:

در مرتبه اول با خود گفتم من پیر و ناتوانم ممکن است امروز بمیرم و یا همچنین فردا،

چرا این همه زحمت دهم با این اندیشه بیل را به یک طرف انداختم و خوابیدم!

ولی کمی که گذشت با خود گفتم:

از کجا معلوم که من سالها بمانم و اکنون که زنده هستم و انسان تا زنده است وسایل زندگی برایش لازم است،


باید برای خود زندگی آبرومندی تهیه نماید، این بود که برخاستم و بیل را برداشتم و مشغول کار شدم.



***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


🕸 #اسیر_شیطان

🌞حضرت موسی (علیه السلام) در جایی نشسته بود،

ناگاه ابلیس که کلاهی رنگارنگ بر سر داشت نزد حضرت موسی (ع) آمد.

وقتی که نزدیک شد، کلاه خود را برداشت و مؤدبانه نزد حضرت موسی (ع) ایستاد.

💞حضرت موسی (ع) گفت تو کیستی؟

🌚ابلیس گفت من ابلیس هستم.

💞حضرت موسی (ع) گفت آیا تو ابلیس هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند.

🌚ابلیس گفت من آمده ام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم.

💞حضرت موسی (ع) گفت این کلاه چیست که بر سر داری؟

🌚ابلیس گفت با رنگ ها و زرق و برق های این کلاه، دل انسان ها را می ربایم.

💞حضرت موسی (ع) گفت به من از گناهی خبر ده که

اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او چیره می شوی و هر جا که بخواهی، او را به می کشی.

🌚ابلیس گفت سه گناه است که اگر انسان گرفتار آن بشود، من بر او چیره می گردم:

1⃣. هنگامی که او، خودبین شود و از خودش خوشش آید.

2⃣. هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمارد.

3⃣. هنگامی که گناهش در نظرش کوچک گردد.


📗منبع: داستان های اصول کافی، جلد 2، صفحه
262



***************************************


  • مرتضی زمانی