#داستانک_معنوی
در بنى اسرئیل عابدى بود که دنبال کارهاى دنیا هیچ نمى رفت و
دائم در عبادت بود،
ابلیس صدایى از دماغ خود در آورد که ناگاه جنودش جمع شدند، به آنها گفت :
چه کسى از شما فلان عابد را براى من مى فریبد؟ یکى از آنها گفت : من او را مى فریبم .
ابلیس پرسید: از چه راه ؟ گفت : از راه زن ها.
شیطان گفت : تو اهل او نیستى و این ماءموریت از تو ساخته نیست ،
او زنها را تجربه نکرده است .
دیگرى گفت : من او را مى فریبم . پرسید: از چه راه بر او داخل مى شوى ؟
گفت : از راه شراب ، گفت : او اهل این کار نیست که با اینها فریفته شود.
سومى گفت : من او را فریب مى دهم ، پرسید: از چه راه ؟
گفت : از راه عمل خیر و عبادت ! ، شیطان گفت :
برو که تو حریف اویى و مى توانى او را فریب دهى .
آن بچه شیطان به جایگاه عابد رفت و سجاده خود را پهن کرده ، مشغول نماز شد،
عابد استراحت مى کرد، شیطان استراحت نمى کرد.
عابد مى خوابید، شیطان نمى خوابید و مدام نماز مى خواند،
بطورى که عابد عمل خود را کوچک دانست و
خود را نسبت به او پست و حقیر به حساب آورد و نزد او آمده ، گفت :
اى بنده خدا به چه چیزى قوت پیدا کرده اى و اینقدر نماز مى خوانى ؟
او جواب نداد، سؤ ال سه مرتبه تکرار شد که در مرتبه سوم شیطان گفت :
اى بنده خدا من گناهى کرده ام و از آن نادم و پشیمان شده ام ؛
یعنى توبه کرده ام ، حال هرگاه یاد آن گناه مى افتم به نماز قوت و نیرو پیدا مى کنم .
عابد گفت : آن گناه را به من هم نشان بده تا من نیز آن را مرتکب شوم و
توبه کنم که هر گاه یاد آن افتادم بر نماز قوت پیدا کنم .
شیطان گفت : برو در شهر فلان زن فاحشه را پیدا کن و دو درهم به او بده و با او زنا کن .
عابد گفت : دو درهم از کجا بیاورم ؟
شیطان گفت : از زیر سجاده من بردار.
عابد دو درهم را برداشت و راهى شهر شد.
عابد با همان لباس عبادت در کوچه هاى شهر سراغ خانه آن زن زناکار را مى گرفت .
مردم خیال مى کردند براى موعظه آن زن آمده است ،
خانه اش را نشان عابد دادند.
عابد به خانه زن که رسید، مطلب خود را اظهار نمود.
آن زن گفت : تو به هیئت و شکلى نزد من آمده اى که هیچ کس با این وضع نزد من نیامده است
جریان آمدنت را برایم بگو، من در اختیار تو هستم .
عابد جریان خود را تعریف نمود. آن زن گفت :
اى بنده خدا! گناه نکردن از توبه کردن آسانتر است وانگهى از کجا معلوم که تو توفیق توبه را پیدا کنى ،
برو، آن که تو را به این کار راهنمایى کرده شیطان است .
عابد بدون آن که مرتکب گناهى شود برگشت و آن زن همان شب از دنیا رفت ،
صبح که شد مردم دیدند که بر در خانه زن فاحشه نوشته که
بر جنازه فلان زن حاضر شوید که اهل بهشت است !
مردم در شک بودند و سه روز از تشییع خوددارى کردند،
تا خدا وحى فرستاد به سوى پیامبرى از پیامبرانش که
برو بر فلان زن نماز بگزار و امر کن مردم را که بر وى نماز گزارند.
به درستى که من او را آمرزیده ام ،
و بهشت را بر او واجب گردانیدم ؛
زیرا که او فلان بنده مرا از گناه و معصیت بازداشت
***************************************