عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۷۴۶ مطلب با موضوع «عشق فقط خدا» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰




داستان تولد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

 

شرایط زمان تولد امام زمان (ع) شرایط عادى نبود،


زیرا طبق روایات منقول از پیامبر اسلام (ص) مهدى آل محمد (ع)

 

 ـ آن که ستمگران را نابود و زمین را پر از عدل و داد مى کند ـ


فرزند امام حسن عسکرى (ع) است. از این رو

 

 دستگاه خلافت عباسى امام حسن عسکرى (ع) را در


شهر سامرا تحت نظر داشت، و منتظر بود تا اگر فرزندى

 

 از ایشان به دنیا آید، او را بکشد، همان گونه که فرعون،


در کمین بود تا اگر حضرت موسى (ع) به دنیا آید، او را

 

 به قتل برساند. در این شرایط خفقان و


غیر عادى، حضرت مهدى (ع) مخفیانه به دنیا آمدند.


جریان تولد حضرت را حکیمه خاتون، دختر امام جواد (ع) و


عمه ى امام حسن عسکرى (ع) این گونه بازگو کرده است:


«ابو محمد امام حسن عسکرى (ع) شخصى را دنبال من فرستاد که امشب


ـ شب نیمه ى شعبان ـ براى افطار نزد ما بیا،

 

 زیرا خداوند امشب حجتش را آشکار مى کند.


پرسیدم این مولود از چه کسى است؟ حضرت فرمود: از نرجس خاتون.

 

 عرض کردم: من در نرجس خاتون آثار باردارى نمى بینم


حضرت فرمود: موضوع همین است که گفتم.


من در حالى که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از


پایم بیرون آورد و فرمود: بانوى من حالتان چطور است؟

 

 گفتم: تو بانوى من و خانواده ام هستى. او از سخن من


تعجب کرد و ناراحت شد و فرمود: این چه سخنى است؟

 

گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندى عطا مى کند که سرور و


آقاى دنیا و آخرت خواهد شد. نرجس خاتون از این

 

 سخن من خجالت کشید ، بعد از افطار و نماز عشا به بستر رفتم.


چون پاسى از نیمه ى شب گذشت، برخاستم و

 

 نماز شب را به جا آوردم، بعداز تعقیب نماز به خواب رفتم و


دوباره بیدار شدم. در این هنگام، نرجس نیز بیدار شد و

 

 نماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بیرون رفتم،


تا از طلوع فجر باخبر شوم; دیدم فجر اول طلوع کرده و نرجس

 

 در خواب است. در این حال، به ذهنم خطور کرد که چرا حجت خدا آشکار نشد؟!


نزدیک بود شکى در دلم ایجاد شود که

 

 ناگهان حضرت امام حسن عسکرى (ع) از اتاق مجاور صدا زدند:


اى عمه! شتاب مکن که موعود نزدیک است. من مشغول

 

 خواندن سوره «الم سجده» و «یس» شدم.


در این هنگام ناگهان نرجس خاتون با ناراحتى از خواب بیدار شد. من او را

 

 به سینه چسباندم و نام خدا را بر زبان جارى کردم.


امام حسن عسکرى (ع) فرمود: سوره ى قدر را برایش بخوان.

 

 آن سوره را خواندم و از نرجس پرسیدم: حالت چطور است؟


گفت: آنچه مولایت فرموده بود ظاهر شد. من دوباره سوره ى

 

 قدر را خواندم. کودک نیز در شکم مادر،


همراه من سوره ى قدر را خواند که من ترسیدم. در این هنگام پرده ى نورى میان

 

 من و او کشیده شد، ناگاه متوجه شدم کودک ولادت یافته است.


چون جامه را از روى نرجس برداشتم، آن مولود سر به

 

 سجده گذاشته و مشغول ذکر خدا بود. هنگامى که او را برگرفتم،


دیدم پاک و پاکیزه است. در این موقع حضرت امام

 

 حسن عسکرى (ع) صدا زدند: عمه! فرزندم را نزد من بیاور.


وقتى نوزاد را نزد حضرت بردم، وى را در آغوش گرفت،

 

 و بر دست و چشم کودک دست کشید و در گوش راستش اذان و


در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: فرزندم!

 

 سخن بگو! پس آن طفل گفت:


«اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمداً رسول الله»


پس از آن به امامت امیرالمؤمنین (ع)

 

 و سایر امامان معصوم (علیهم السلام) شهادت داد و


چون به نام خود رسید فرمود: «اللهم انجز . لى وعدى و اتمم لى

 

 امرى و ثبت و طأتى واملاء الارض بى عدلا و قسطاً» «پروردگارا!


وعده ى مرا قطعى گردان امر مرا به اتمام رسان،

 

 و مرا ثابت قدم بدار، و زمین را به وسیله ى من از عدل و داد پر کن.»

 

( بحارالانوار، ج 51، ص 19، منتهى الامال، ج 2، ص 285، غیبت شیخ طوسى ص 141)



ویژگی های حضرت مهدی (عج)

برخی خصایص و ویژگی های امام زمان (عج) مطابق احادیث و روایات عبارتند از:

 از خاندان و ذریه پیامبر است


 هم نام و هم کنیه پیامبر (ص) و شبیه ترین مردم به آن حضرت است


 نهمین فرزند از فرزندان امام حسین (ع) است


 اسم پدرش حسن (ع) است


 مادرش سیده کنیزان و بهترین ایشان است


 دوازدهمین امام و خاتم الائمه است


 دارای دو غیبت صغری و کبری


 عمر بسیار طولانی دارد


 زمین را پر از عدل و داد میکند پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد


 گذشت روزگار او را پیر نمیکند


 ولادتش پنهانی است


 دشمنان خدا را میکشد و زمین را از شرک و ظلم پاک میکند


 دین خدا را آشکار و اسلام حقیقی را در روی زمین گسترش میدهد


و فرمانروای روی زمین میشود


 با شمشیر قیام میکند


 دارای نسبتهایی از انبیاست که از آن جمله غیبت است


 روش او سیره پیامبر است


 پس از آنکه مردم در آزمایش های سخت واقع شوند ظهور میکند


 وقتی حضرت مهدی ظهور کند حضرت عیسی نازل میشود و پشت سرش نماز میخواند


 پیش از ظهورش بدعت ها و ظلم و گناه و تجاهر به فسق و فجور رایج میشود


 هنگام ظهورش منادی آسمان به نام او و پدرش ندا میکند که همه آن


را میشنوند و ظهور آن حضرت را اعلام میکنند


 پیش از ظهورش نرخ ها بالا میرود و بیماری ها زیاد میشود و


جنگ های بزرگ برپا میشود و بسیاری کشته میشوند
 

پیش از ظهورش نفس زکیه و یمانی کشته میشوند و


در بیدا (مکانی بین مکه و مدینه)خسوفی واقع میشود و دجال و سفیانی


خروج میکنند و حضرت آنها را میکشد


 پس از ظهورش برکات آسمان و زمین آشکار میشود و


زمین آباد میگردد و هیچ کس غیر خدا را پرستش نمیکند


 سیصد و سیزده نفر اصحاب او هستند که در یک ساعت به محضرش حاضر میشوند


 معجزات بسیاری دارد و بسیاری به دیدار رحضرتش مشرف شده اند








طلوع می کند آن آفتاب پنهانی

ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی

دوباره پلک دلمـ می پرد نشانه چیست

شنیده امـ که می آید کسی به مهمانی

کسی که سبز تر از هزار بار بهار

کسی شگفت کسی آن چنان که می دانی


اللهم عجل لولیک الفرج ...





شعر بدون نقطه در فراق مهدی موعود (عج)

گلی گم کرده ام ای حیّ دادار


که دارد عطر روی آل اطهار


هوای وصل او دارم همه عمر


دم گورم، الهی همرهم دار


ره وصل گل روی مرادم


که راه‌مرگ مارا کرده هموار


در آورده دمارِ عمر ما را


که‌ وصل روی او را دارم اصرار


سرآمد عمرم اَر آواره‌‌گی ها


ولی دارم هوای کوی دلدار


ألا ای مصــــــلحِ اولادِ آدم


رسی کی دادِ دلهای هوادار


گرامی گوهری گم کرده دارم


که او هم در دلم دارد سر کار


دوصد سال ار دهد عمرم همه درد


رود در ســـر مرا همــــواره مســـمار


هوای کوی او دارم مکرر


مگر در راه او گردم در آوار


رها کردی مرا آواره گردم


که گردد کم همی آمار و طومار


که عمری سائل کوی مرادم


مرادم، کی دهی سردار احرار


گره دارد امور اهل عالم


که سرها می رود محروم در دار


رسد کی دادرس، دادِ دلِ ما


عدو همواره می گردد طمع کار


الهی عالماً در راهِ اسلام


همه آماده اما کو علمدار
🌸🌸



✨گفتم✨

 ✨ اگر✨

 ✨مے دانستم✨

 ✨چه روزے✨

 ✨مے آیے✨

 ✨ به احترام آمدنت✨

 ✨گناه نمے کردم✨

 ✨ گفت:✨

 ✨آن روز✨

✨ که گناه نکنے✨

 ✨به احترام گناه نکردنت✨

 میآیم✨

 ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨





 نماز و روزه و افطار عشق است سحر خوردن کنار یار عشق است

 

نه یکبار از کنار خیمه گاهش گذشتن بل هزاران بار عشق است

 

شنیدم هاتفی در اسمان گفت غم دل گر خورد غمخوار عشق است

 

بیا مهدی که بی تو روزه سخت است ضیافتخانه با دلدار عشق است

 

گلستان جهان همراه خار است گل نرگس بود بی خار عشق است

 

خدایا جان ما گردان فدایش شهادت در بر سردار عشق است

 

نه یک تن بل هزاران تن فدایش فداییّش به روی دار عشق است

 

دل و مهدی دل و دوری هجران گل زهرا ییم دیدار عشق است

 

دلم وصل تو جانا ارزو داشت ولی شد فاصله بسیار عشق است

 

بیا در ماه روزه یاریم کن کنارت مهدیا افطار عشق است




چندگاهیست ، 👈وقتی میگویم :

💙و فی کل الساعة💙

دلم می سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست.

👈وقتی می گویم:

«ولیا و حافظا»

احساس می کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده

و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.

👈وقتی می گویم: 💚و قائدا وناصرا💚

به یاد پیروزی لشکرت،

در میان گریه لبخند بر لبم نقش می بندد.

👈وقتی می گویم:

💜و دلیلا و عینا💜

یقین دارم که تو راهنما و ناظر اعمال منی.

👈وقتی می گویم:

💛حتی تسکنه أرضک طوعا💛

یقین دارم که روزی حکومت تو بر زمین گسترده می شود

و همگی شاهد مدینه فاضله ات خواهیم بود. 👈وقتی می گویم:

❤️و تمتعه فیها طویلا❤️

به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین شما

طعم عدالت را می چشند غبطه می خورم
و....

😞چندگاهیست دعای فرج را چند بار می خوانم😞

تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،

هم اشکم بریزد،😪
هم در جست و جویت باشم،😇

هم سرپرستم باشی،😊

هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم😔

و هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است😍

پس باز هم از ته دل مخلصانه بگوییم : 💓 اللهم عجل لولیک الفرج 💓





تشنگان را سحاب پیدا شد

رحمت بیحساب پیدا شد

در دل این کویر تفیده

بهر جوشید و آب پیدا شد

چشم ِچشمانتظارها روشن

روی حق بینقاب پیدا شد

در جمال منورِ یک ماه

چارده آفتاب پیدا شد

بامدادان ز نکهت یک گل

یک گلستان گلاب پیدا شد

انقلاب جهانیِ دین را

رهبر انقلاب پیدا شد

همه عالم تراب مقدم او

هیبت بوتراب پیدا شد

چشمتان روشن ای مسلمانان

روح اسلام ناب پیدا شد

سامره شهر مکه گشت و در آن

احمدی با کتاب پیدا شد

طلعت غیب را که میگفتند

صبحدم بینقاب پیدا شد

بر فراز سر ستمکاران

آیه های عذاب پیدا شد

اهل ایمان امانتان آمد

که امام زمانتان آمد


نقل هر بزم صحبت مهدی است

دولت عدل دولت مهدی است

ما همه در حضور او هستیم

گرچه دوران غیبت مهدی است

وسعت بیحدود ملک خدا

پایگاه حکومت مهدی است

گو همه شرق و غرب حمله کنند

شیعه در ظلّ رایت مهدی است

شوکت و قدرت ستمکاران

همه پامال قدرت مهدی است

خال و خط محمّدی پیدا

در تماشای صورت مهدی است

هیچکس نیست مصلح عالم

این قبا وقف قامت مهدی است

به تمام موالیان گویید

که ولایت، ولایت مهدی است

آسمان و زمین و لیل و نهار

در پناه حکومت مهدی است

بگذارید کافران بکشند

جرم شیعه، محبت مهدی است

عدل و آزادی و حقوق بشر

در نظام عدالت مهدی است

دست «میثم» بوَد به دامانش

پـدر و مــادرم بـه قربانش



تو یگانه امام منتظری

تو نویدِ نجاتِ هر بشری

بین جمعی و جمعها ز تو دور

آشکار همیشه پنهانی

آفتاب همیشه جلوهگری

تو فروغ دو دیدۀ زهرا

تو امید دل پیامبری

تو به اسلام و دین یگانه پدر

تو تمام ائمه را پسری

ثانی احمد و نظیر علی

فاتح بدر و خیبر دگری

تو فروغ چهارده خورشید

تو تجلای چارده قمری

تو دُرِ ناب یازده دریا

تو حسن را ستارۀ سحری

تو به سینای آرزو موسی

تو به طور امیدها شجری

کربلا سامره نجف مشهد،

یا به سوی مدینه ره سپری؟

ما ز تو غافلیم و بیخبریم

تو ز ما لحظه لحظه باخبری

آن که مولای عالم است تویی

آن که در جمع ما کم است تویی



ای به پیغمبران امید بیا

ای خداوند را نوید بیا

طالب خون سیدالشهدا

مرهم زخم هر شهید بیا

قامت راست قامتان بیتو

چون قد فاطمه خمید بیا

یوسفا همچو دیدۀ یعقوب

موی اسلام شد سفید بیا

صبر اسلام شد تمام ببین

جان شیعه به لب رسید بیا

تو به هر جمعه اشک ما دیدی

دیدۀ ما تو را ندید بیا

به همان نالهای که در پس در

فاطمه از جگر کشید بیا

همه در انتظار روز ظهور

همه در هالۀ امید بیا

به خدا که خدا تو را ز آغاز

بر چنین روز آفرید بیا

به سرشکی که در عزای حسین

دائم از دیدهات چکید بیا

به سری کز قفا بریده شده

به دلی کز سنان درید بیا

همه چشمند تـا تـو بـاز آیی

همچو خورشید دیده بگشایی



ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی


دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی


یا ابا صالح المهدی

تو یک گوشه چشمت غم عالم ببرد،

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد



اللهم عجل لولیک الفرج

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

 راز قصه توکل


قصه وکالت را زیاد شنیده ام !


اما قصه وکیلی چون تو را نه ...


 تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است ...


پرونده ای که تو وکیل باشی قصه اش ستودنی است ...


وکیل که توباشی یک قدم با من است ده قدم باتو ...


در قصه وکالت تو به ازای دادخواهیت عشق و محبت است که هزینه می شود ...


از لحظه سپردن حالم به تو آرامش مهمان خانه زندگی ام شد ...


 از روزی که ایمان آوردم تو وکیل منی و تنها پناهم ...


کتاب زندگی ام روی میزِ تو و تو آگاه از تمام خطوطش ، کلماتش ...


من یقین دارم که تو همه جا با منی

 ...
 و تو در این عشق بازی ، پرده ازرازی بزرگ برداشتی ،


رازی که اسمش رامی دانستم اما رسمش را .....


رازی به اسم "توکل" ...


"توکل" قصه ای است که از روز ازل بر ایمان خواندی و گفتی در هر


تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی درتمام لحظات روشنایی دستانت دردست من است ...


نگران نباش و به من اعتماد کن ...


"توکل"، "توکل" ...


اما من نفهمیده بودم راز این قصه را ...


روزها و شبها بر من گذشت تا که شیرینی اش را به من چشاندی ...


قصه ای که در آن خدا وکیل من است ...


و فهمیدم :


"حسبنا الله ونعم الوکیل"


****************************

داستانک


رابرت داوینسن قهرمان مشهور گلف وقتی در یک مسابقه قهرمان شد،


زنی به‌سوی او دوید و گفت: بچه مریضی دارم و به من کمک کن وگرنه بچه‌ام می‌میرد.


رابرت بلافاصله همه پولی رو که برنده شده بود به آن زن داد.


هفته بعد یکی از مقامات ورزش گلف با رابرت تماس گرفت و به او گفت


خبر بدی برایت دارم آن زن کلاه بردار بوده و اصلا ازدواج نکرده بوده


که بچه مریض داشته باشد رابرت داوینسن در پاسخ گفت خدارو شکر که


هیچ بچه‌ای مریض نبوده که در حال مرگ باشه این که خیلی خبر خوبیه.


"" چقدر دنیا را زیبا می‌کنند انسان‌هایی که بی‌هیچ توقعی مهربانند


****************************


⛔️امُّل بودن جسارت میخواد...

✅اینکه وسط یه عده بی نماز،نماز بخونی!!
.
✅اینکه وسط یه عده بی حجاب تو گرمای تابستون حجاب داشته باشی!!.

✅اینکه حد و حدود محرم و نامحرم و رعایت کنی!!
.
✅اینکه تو فاطمیه مشکى بپوشى و مردم عروسى بگیرن!!
.
✅اینکه به جاى آهنگ و ترانه ،قرآن گوش کنى!!
.

⛔️ناراحت نباش خواهر و برادرم، دوره آخر الزمان است،
.
💥به خودت افتخار کن،

👈تو خاصی..

👈تو فرزند زهرایى..

👈تو شیعه على هستى..

👈تو منتظر فرجى..

👈تو گریه کن حسینى.. ⛔️نه اُمُّل
...
💥بگذار تمام دنیا بد وبیراهه بگویند!

👈به خودت...

👈به محاسنت..

👈به چادرت...

👈به عزاداریت... به سیاه بودنش... می ارزد به یک لبخند رضایت مهدی فاطمه س.
.
✅باافتخار قدم بزن خواهر!

✅با افتخار قدم بزن برادر.



.*****************

******************
حکمت صلوات :

صلوات: تنها دعایی هست که حتما مستجاب می شود.

صلوات : بهترین هدیه از طرف خداوند برای انسان است.

صلوات : تحفه‌ای از بهشت است.

صلوات : روح را جلا می‌دهد.

صلوات : عطری است که دهان انسان را خوشبو می‌کند.

صلوات : نوری در بهشت است.

صلوات : نور پل صراط است.

صلوات : شفیع انسان است.

صلوات : ذکر الهی است.

صلوات : موجب کمال نماز می‌شود.

صلوات : موجب کمال دعا و استجابت آن می‌شود.

صلوات : موجب تقرب انسان است.

صلوات : رمز دیدن پیامبر در خواب است.

صلوات : سپری در مقابل آتش جهنم است.

صلوات : انیس انسان در عالم برزخ و قیامت است.

صلوات : جواز عبور انسان به بهشت است.

صلوات : انسان را در سه عالم بیمه می‌کند.

صلوات : از جانب خداوند رحمت است و از

سو فرشتگان پاک کردن گناهان و از طرف مردم دعا است.


صلوات : برترین عمل در روز قیامت است.

صلوات : سنگین‌ترین چیزی است که در قیامت بر میزان عرضه می‌شود.

صلوات : محبوب‌ترین عمل است.

صلوات : آتش جهنم را خاموش می‌کند.

صلوات : فقر و نفاق را از بین می‌برد.

صلوات : زینت نماز است.

صلوات : بهترین داروی معنوی است.

صلوات : گناهان را از بین می‌برد.






********************************************************************

ضرب المثل های قرآنی


🎊هدیه قرآنی زن تازه مسلمان شده بلاروسی بعد از چند سال زندگی در ایران به ایرانیان🎊

🎉ﺿـﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜـﻞ ﻫـﺎﯼ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﻗﺮﺁﻧﯽ🎉

↩️ﺁﺷﭙﺰ ﻛﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺷﺪ، ﺁﺵ ﻳﺎ ﺷﻮﺭ ﻣﻰ ‌ ﺷﻮﺩ، ﻳﺎ ﺑﻰ ‌ﻧﻤﻚ .


" ﻟﻮ ﻛﺎﻥ ﻓﻴﻬﻤﺎﺀ ﺍﻟﻬﺔ ﺍﻻ ﺍﻟﻠﻪ ﻟﻔﺴﺪﺗﺎ "


ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺟﺰ ﺧﺪﺍﯼ ﯾﮑﺘﺎ ﺧﺪﺍﻳﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺑﻮﺩ، ﻓﺴﺎﺩ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥﺭﺍﻩ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩ .


‏( ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻧﺒﻴﺎﺀ - ﺁﻳﻪ 22 ‏)

↩️ﺍﺯ ﺗﻮ ﺣﺮﻛﺖ ، ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﻛﺖ .


" ﻭ ﻣﻦ ﻳﻬﺎﺟﺮ ﻓﻲ ﺳﺒﻴﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﻳﺠﺪ ﻓﻲ ﺍﻻﺭﺽ ﻣﺮﺍﻏﻤﺎً ﻛﺜﻴﺮﺍً ﻭ ﺳﻌﺔ "


ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩِ ﺧﺪﺍ ﻫﺠﺮﺕ ﮐﻨﺪ، ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ‏(ﭘﻬﻨﺎﻭﺭ ﺧﺪﺍ ‏) ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻭ


ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺍﻣﻮﺭﺵ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ . ‏( ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺴﺎﺀ - ﺁﻳﻪ 100 ‏)

↩️ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﺎ ﺭﺍﻧﺪﻩ .


" ﺧﺴﺮ ﺍﻟﺪﻧﻴﺎ ﻭ ﺍﻷﺧﺮﺓ "


ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺰﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﻈﺎﻫﺮ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺯﻳﺎﻥ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ‏( ﺳﻮﺭﻩ ﺣﺞ - ﺁﯾﻪ 11 ‏)

↩️ﻫﺮ ﮔﻠﻰ ﺑﺰﻧﻰ ، ﺑﻪ ﺳﺮِ ﺧﻮﺩﺕ ﺯﺩﻩﺍﻯ .


" ﺍﻥ ﺍﺣﺴﻨﺘﻢ ﺍﺣﺴﻨﺘﻢ ﻷﻧﻔﺴﻜﻢ "


ﺍﮔﺮﻧﻴﻜﻲ ﻛﻨﻴﺪﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻧﻴﻜﻰ ﻣﻰﻛﻨﻴﺪ (ﺳﻮﺭﻩ ﺍﺳﺮﺍﺀ -7‏)


↩️ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﯿﺮ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ .


"ﻟﮑﻢ ﺩﯾﻨﮑﻢ ﻭﻟﯽ ﺩﯾﻦ "


ﭘﺲ ﺍﯾﻨﮏ ﺩﯾﻦِ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﺩﯾﻦِ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ .


‏( ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻟﮑﺎﻓﺮﻭﻥ - ﺁﯾﻪ 6 )



***********************************


مقاومت در برابر گناه



🌹جوانی نزد عالمی آمد واز او پرسید:


 من جوان کم سنی هستم اما آرزوهای بزرگی دارم و نمی توانم خود


رااز نگاه کردن به دختران منع کنم، چاره ام چیست؟

عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را


به سلامت به جای معینی ببرد و هیچ چیزاز کوزه نریزد.


واز یکی از شاگردانش درخواست کرد او را همراهی کند


واگر شیر را ریخت جلوی همه ی مردم او را کتک بزند.

جوان نیز شیر را به سلامت به مقصدرساند. و هیچ چیز از آن نریخت.

 وقتی عالم از او پرسید چند دختر را در سر راهت دیدی؟


 جوان جواب داد: هیچ، فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که


مبادا در جلوی مردم کتک بخورم و در نزد مردم خوار و خفیف شوم.

عالم هم گفت: این حکایت انسان مؤمن است که همیشه خداوند را


ناظر بر کارهایش میبیند و از روز قیامت و حساب و کتاب بیم دارد.



**************************************************************

حجاب


زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و


چادر زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که


یه زن نسبتا بدحجاب طوری که همه بشنوند گفت:


آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها !


زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و


خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت:


من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ،


و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد .


همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به


تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و


در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم،


زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم،


بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.


من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم.


من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر


توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم،


تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم.

چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد:


راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد.


حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و


لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.


حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟

زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم …


*******************

رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود .


دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید ؛کسی تا آخر هوایم را دارد....


رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده


یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،


مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ...


برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ...!


قبول دارم آفت زده ام و خیلی وقت است که گُل نمیدهم ...


اما خیالم راحت است که مراقبم هستی...


گیرم چند روزی را آبم ندهی،


بگذاری جایی پرت و دور از نور تا آفتم کشته شود..!


گاهی روزهایم سخت میگذرند ، خیییلی سخت...


اما به رَبّ که فکر میکنم خیالم راحت میشود ....




***************************************


خداوند میفرمایند:


🌹ای فرزند آدم تو را در شکم مادرت قرار دادم و


صورتت را پوشاندم تا اینکه از رحم متنفر نگردی

💦 صورتت را به سمت پشت مادرت قرار دادم تا بوی غذا و معده تو را نیازارد!


🍃برایت متکا در سمت راست و چپ قرار دادم که


در راست کبد و در سمت چپ طحال میباشد تا بیارامی.


✨بر تو در شکم مادر نشست و برخواست را آموزش دادم.

🌴آیا کسی غیر از من را توانای چنین کاری هست؟؟

🍃وقتی مدت حمل به پایان رسید و مراحل آفرینشت تکمیل گردید.


✨بر فرشته مامور بر ارحام امر کردم که تو را از رحم خارج و با نرمش بالهایش به دنیا وارد کند.


💦دندانی که چیزی را ریز کند نداشتی!!

🌹دستی که بگیرد و قبض کند نداشتی!!

✨قدم و گامی برای سعی و رفتن نداشتی!!

🍃از دو رگ نازک(پستانها)در سینه مادرت طعامی بصورت شیرخالص که


در زمستان گرم و در تابستان سرد باشد برایت غذا قرار دادم


🌴مهر و محبتت بر قلب پدر و مادرت قرار دادم تا تو را سیر نمیکردند خود سیر نمیشدند.

✨و تا تو را نمی آسودند خود استراحت نمیکردند!

🌹اما وقتی پشتت قوت گرفت و بازوانت پرتوان شد


به مبارزه من قیام نمودی در خلوت نافرمانی من کردی و از من حیا ننمودی!!!


🌴اما باز هم و با همین صورت: اگر بخوانی مرا اجابتت کنم.

💦و اگر از من بخواهی و سؤالم کنی بدهمت و برآورده کنم!!!

🌹اگر بسویم بازآیی میپذیرمت!!!
 
🍃شگفتا از تو ای فرزند آدم هنگامیکه متولد شدی


در گوشت اذان گفتند بدون نماز؛ و هنگام مرگت نماز بر تو اقامه شد بدون اذان !!!


🌴شگفتا بر تو ای فرزندآدم هنگام تولد ندانستی چه کسی تو را


از شکم مادر خارج گردانید و هنگام مرگ ندانستی چه کسی تو را بر قبر وارد نمود!


💥شگفتا ای ابن آدم هنگام تولد غسل و نظافت شدی


و هنگام مرگ نیز غسلت دادند و نظافتت کردند!😔


🍃شگفتا از تو ای فرزندآدم هنگام تولد بر شادی و


مسرت اطرافیانت آگاه نبودی و هنگام مرگ برسوگ و شیون و گریه واندوهشان! 😔


🌹عجبا از تو ای فرزندآدم در شکم مادر در مکان تنگ و تاریک بودی


و بعد از مرگ دوباره در مکان تنگ و تاریک قرار میگیری


🌴عجبا ای فرزندآدم وقت تولد با پارچه پیچانده شدی


تا به پوشانندت و وقت مرگ باز با پارچه می پیچانندت تا پوشانده شوی


🌹شگفتا بر تو ای فرزندآدم وقتی متولد میگردی و بزرگ میشوی


ازمدارکت و مهارتهایت مردم جویا میشوند


و وقتی بمیری ملائکه از کردار و اعمال صالحت خواهند پرسید

💥👈پس برای آخرتت چه مهیا و آماده کرده ای!!!


🌹بجاست که از صمیم قلب بگوئیم:

✨اشهدان لااله الاالله و اشهد ان محمدا رسول الله ✨



*****************


آیین همسرداری



1.هرگاه زنی برای مرتب کردن خانه چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد خداوند


به او نظر رحمت میکند.پیامبر اکرم (صل الله علیه و اله وسلم)


٭************
2.در هربار شیر مکیدن نوزاد خداوند ثواب آزاد کردن یک بنده را به زن میدهد.


پیامبر اکرم ( صل الله علیه و اله وسلم )


٭************

3.جهاد زن خوب شوهرداری کردن است.امام علی (علیه السلام)


٭************
4.بهترین زنان زنی است که برای شوهرش خوشبو باشد.امام صادق ( علیه السلام)


٭************
5.چند گروه از زنان با حضرت زهرا در قیامت محشور میشوند.یکی از


انان زنانی هستند که بر بداخلاقی شوهر خود صبر میکنند.امام صادق (علیه السلام)


٭************
6.هیچ چیز برای زن در شب اول قبر بهتر از رضایت شوهرش نیست.


امام محمد باقر (علیه السلام)


٭************
7.یک لیوان آب دست شوهر دادن بهتر از یک سال نماز شب خواندن و


روزه گرفتن است.پیامبر اکرم (صل الله علیه و اله وسلم)


٭************
8.چون زنی به شوهر خود آب گوارایی دهد خداوند 60 گناه او را میبخشد.


پیامر اکرم (صل الله علیه و اله وسلم)



************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

حکایت ا

در مورد ارث فرزندان

 

در زمان خلافت حضرت علی(ع) کودکی که دارای دو سر و

 

دو سینه بر یک کمر بود به دنیا

آمد، میراثش را از آن حضرت جویا شدند. حضرت علی(ع) فرمود:

 

هنگامی که خواب استبر او

فریاد زنند اگر هر دو سر با هم بیدار شدند یک نفر است و

 

یک میراث می برد و اگر یکی بیدار

ودیگری همچنان خواب ماند دو میراث می برد.

فروع کافی ج 7 ص 159 حدیث 1

 


حکایت ۲:

در مورد شناسایی مالکیت فرزند پسر


مردى داراى دو زن بود که هر دو نفر آنها باردار بودند.

 

هر یک از آنها آرزو مى کرد،فرزندى

که به دنیا مى آورد پسر باشد، تا بدین وسیله پیش ‍ شوهرش محبوبتر گردد.

 

در آنزمان - به دلیل

پایین بودن سطح فرهنگ و نقش مهمى که مردان در

 

تقویت بنیه نظامى داشتند -داشتن فرزندان

پسر، افتخار بوده و داشتن فرزندان دختر، موجب سرافکندگى محسوب مى شد.

از قضا هر دو زن در یک شب تاریک و

 

در یک اتاق ، زایمان مى کنند. یکى از آنها دختر،

ودیگرى پسر به دنیا مى آورد. زنى که دختر زاییده بود،

 

در یک زمان مناسب ، فرزندش را

بانوزاد پسر هوویش عوض مى کند و وانمود مى کند که او

 

پسر زاییده و هوویش دختر. این

کارباعث اختلاف و درگیرى بین دو هوو شده و

 

کسى نمى تواند در این مورد قضاوت کند.

طبقمعمول ، براى قضاوت در این مورد،

 

به دریاى علم و حکمت ، امیرمؤ منان ، حضرت على

(ع) مراجعه مى شود. آن حضرت دستور مى دهد،

 

هر دو مادر، مقدار معین و مساوى از

شیرخود بدوشند. آنگاه آن دو شیر را در

 

ترازوى دقیق وزن مى کنند. با کمال تعجب متوجهمى

شوند، وزن حجمى یکى از شیرها بیشتر از دیگرى است .

 

آنگاه آن حضرت حکم مى کندکه

فرزند پسر متعلق به همان زنى است که شیرش سنگین تر است.

به دلیل اختلاف ساختمان جسمانى زن و مرد،

 

خداوند متعال حتى در تغذیه نوزادان نیزاختلاف

قایل شده است . شیرى که پسر از آن تغذیه مى کند،

 

باید از املاح و فلزات بیشترىبرخوردار

باشد، تا استخوان بندى و اسکلت و

 

همچنین عضلات محکم تر و نیرومندترى رابراى مردانى که

وظایف سنگین تر، خشن تر و خطرناکترى به عهده خواهند داشت ،فراهم سازد.

 

 

 

حکایت ۳:


در مورد دیه


در زمان خلافت امیرالمؤمنین حضرت علی (ع)،

 

مردی را نزد آن حضرت آوردند که ادعا می

کند کسی بر سرش ضربه ای زده و در

 

اثر این ضریه چشمانش نمی بیند و زبانش از کار افتاده

و حس بویائی خود را نیز از دست داده. حضرت فرمود:

 

« اگر راست بگوید سه دیه ی کامل بر

او واجب است.» عرض کردند که از کجا صحت و

 

سقم ادعاهای او را تشخیص دهیم.

امیرالمؤمنین فرمود: «برای اینکه درستی ادعای او

 

مبنی بر اینکه چشمش نمی بیند ثابت شود او

را در مقابل آفتاب قرار دهند بطوریکه آفتاب مستقیم به چشمانش بتابد.

 

اگر راست نگفته باشد نمی

تواند چشمانش را باز نگهدارد.

 

و در مورد ادعایش مبنی بر اینکه دیگر حس بویائی ندارد، پنبه

ای را بسوزانند و مقابل بینی اش بگیرند اگر از چشمانش

 

آب سرازیر شد و سرش را از دود

دور کرد صادق نیست و گرنه راست می گوید.

 

ولی در اینکه ادعا می کند زباش آسیب دیده به

طوریکه تکلمش را از دست داده، باید سوزنی در زباش بزنند،

 

اگر خون سرخ بیرون آید زبانش

سالم است ولی اگر خون سیاه بیرون آید در ادعایش صادق است.

 

 

 

حکایت ۴:


در مورد تقسیم شتران


سه نفر در تقسیم هفده شتر با هم نزاع می کردند،

 

اولی مدهی یک دوم و دومی یک سوم و سومی

یک نهم بودند و به هر ترتیب خواستند شترها را قسمت کنند

 

که کسری به عمل نیاید نتوانستند.

خصومت به نزد حضرت علی (ع) بردند. علی (ع) به آنان فرمود :

 

مایل نیستید من یک شتر از مال خودم

بر آنها افزوده و آنها را بین شما تقسیم نمایم؟

گفتند : بله

پس یک شتر بر آنها افزود و مجموعا هیجده شتر شدند و

 

آنگاه یک دوم آنها را که نه شتر باشد به اولی و

یک سوم را که شش شتر باشد به دومی و یک نهم را

 

که دو شتر باشد به سومی داد و یک شتر

باقیمانده خود را نیز برداشت *

* - نکته ریاضی این تقسیم این است که آن سه نفر سهامی را که

 

برای خود تعیین کرده بودند مقدام یک هیجدهم از واحد صحیح کمتر بود،

 

و در حقیقت آن یک هیجدهم به نسبت سهامشان بر سهم هر کدام زیادتر بود،

 

اولی 9 شتر از 17 شتر را مالک بود نه 8/5 از 17 و همچنین دومی و سومی،

 

و چون زیادیها دقیق بود و سائلین به نکات ریاضی آشنایی نداشتند

 

از این جهت حضرت بدون تفصیل و توضیح از

 

راه بسیار ساده ای مشکلشان را حل کرد.



**********************************

 


سه گام با امیر مومنان

 

علی (علیه السلام)

 

گام اول:

 

دنیا دو روز است....یک روز با تو و روز دیگر علیه تو ....

 

روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو...

 

زیرا هر دو پایان پذیرند ...

 

 

گام دوم:

 

بگذارید و بگذرید ..... ببینید و دل نبندید ......

 

چشم بیاندازید و دل نبازید.... که دیر یا زود ......

 

باید گذاشت و گذشت...

 

Image result for ‫دلنوشته در مورد خدا‬‎



گام سوم:

 

اشکها خشک نمیشوند مگر بر اثر قساوت قلبها و قلبها سخت و

 

قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان

 

ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺷﺐ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ؛

 

ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺨﻮﺍﺏ، ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؛

 

 **السلام علیک یا امیرالمومنین**

 


 

 

 


اعــــــــــــــــــجاز قرآن


سایه جهان هستی در قرآن
_______________________

بدن آهو یک قسمتی به نام نافه دارد

کـــــــــــــــه:

وقتی خون وارد نافه آهو میشود، تبدیل به مشک می‌شود که عطر بسیار خوشبویی است

 چقدر قیمت پیدا می‌کند

 

و مردم آن را به سر و صورت و جامه خود می‌کشند.

 

دستگاه الهی هم درست مثل نافه‌ی آهوست


 یعنی هر کس هر قدر هم که آلوده باشد وقتی به آنجا می‌رود پاک و معطر می‌شود،

 گذشته‌ی او اصلاح می‌شود و تمام بدی‌هایش به خوبی بدل می‌شود.
 
 آنجا جایی است، که بدی‌ها و گناهان، به حسنه و زیبایی و خوبی بدل خواهد شد.



 ولَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیم🌱



درست مثل آب گل‌آلودی که به دریا برسد

آب آلوده، همین که به دریا رسید پاک و زلال خواهد شد.

آب بد را چیست درمان؟

باز در جیحون شدن

خوی بد را چیست درمان؟

 باز دیدن، روی یار

سوره نور آیه 10


ا___________________

 

دلـــــــی کـــز معــرفت نورو صفا دید

 

بـــه هــــرچــیزی که دید اول خدا دید

 


 

داستانک

 

 

سلیمان نبی (ع) کنار دریا نشسته بود که چشمش به موری افتاد. مور دانه گندمی با

 

خود به طرف دریا می برد. به محض اینکه به آب رسید قورباغه ای سرش را از آب

 

خارج کرد و دهان گشود و مور به داخل دهانش رفت و او هم به درون آب رفت!؛

 

سلیمان نبی مات و مبهوت از این ماجرا بود که به ناگاه مشاهده کرد قورباغه سرش

 

را از آب خارج کرد و مورچه از دهانش بیرون آمد اما این بار دانه گندمی همراه

 

نداشت. سلیمان نبی تحمل نکرد و مور را صدا و زد و از چون و چرای ماجرا پرسید.

 

مورچه گفت: ای نبی خدا، در اعماق این دریا، سنگی تو خال هست و درون آن کرمی

 

زندگی می کند که قدرت خروج از آنجا را ندارد.من از طرف خداوند مأمورم روزی او

 

را هر روز ببرم و این قورباغه نیز وظیفه حمل من را دارد. او مرا کنار سوراخ آن

 

سنگ می برد، دهانش را باز می کند و من داخل می روم و دانه را می گذارم و بازمی

 

گردم. سلیمان نبی گفت: وقتی دانه را به او می دهی چیزی هم می گوید؟

مور گفت: بله، می گوید:

ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر دریا فراموش نمی کنی،

 

 

 

رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن.

 


 

 

 

دوست خدا بودن سخت نیست !

 پیرمردی هر روز تو محله می دید پسرکی با

 

کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازی می کند…

 

روزی رفت ی کتانی نو خرید و اومد و به پسرک گفت بیا این کفشا رو بپوش…

 

پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟!…

 

پیرمرد لبش را گزید و گفت نه!

 

پسرک گفت پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم که کفش ندارم…

 

(دوست خدا بودن سخت نیست…)

 

 

 

 

 

( داستانی از حضرت مولانا ))

چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد.

 

او می دانست پریدن این بز از جوی آب همان ،

 

و پریدن یک گله گوسفند و بز بدنبال آن همان.

عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون او نتواند از آن بگذرد...

 

نه چوبی که بر تن و بدنش می زد سودی بخشید و

 

نه فریادهای چوپان بخت برگشته.

پیرمرد دنیا دیده ای از آن جا می گذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت :

 

من چاره کار را می دانم .

 

آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد.

 

بز به محض آنکه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید.

چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تاثیری داشت؟

 

پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان می دید گفت :

 

تعجبی ندارد تا خودش را در جوی آب می دید ،حاضر نبود پا روی خویش بگذارد.

 

آب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید.

چه سخت است خودشکستن و از خود گذشتن و پریدن تا رسیدن به معبود و معشوق...

رقص آنجا کن که "خود" را بشکنی

پنبه را از ریش شهوت برکنی

 

 

رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون "خود" مردان کنند.

 


 

 

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰



با عشق...


از کفر من تا دین تو ، راهی به جز تردید نیست !

دلخوش به فانوسم مکن ، اینجا مگر خورشید نیست ؟...


با حس ویرانی بیا ... تا بشکند دیوار من

چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وار من


بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود
حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود


با عشق آنسوی خطر ، جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه ... دیگر مجال درس نیست


کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه ... با عشق ممکن می شود


عشق فقط خدا

       مولانا


********************


حرف دل


✳لپ تاپم رو روشن کردم و افتادم توی کوچه پس کوچه های اینترنت.


چندتاکوچه روکه دورزدم،یهو دیدم آژیرآنتی ویروس به صدادراومد،فهمیدم


ویروس گرفته.

سریع ویروس رواز بین بردم تابه سیستمم،آسیبی نرسونه ...

کارم که تموم شد به حال خودم خندیدم.

البته ازاون خنده ها


"خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است"!


باخودم گفتم: کاش اینقدر که هوای لپ تاپت رو داری،هوای خودتم داشتی..

کاش وقتی گناه میکردی و آژیر دلت داد میزدکه:خطر..خطر..!!


دلم به حال خودم سوخت...!!

تازه فهمیدم خیلی وقته گناهها، آنتی ویروس دلم رو هم خفه کردند..!

نمی دونم چی بگم...!!؟


اما خوش به حال اونایی که آنتی ویروس دلشون اورجیناله و


هر روز با وصل شدن به خدا آپدیتش میکنن.

خوش به حال اونایی که هر شب خودشون روچک می کنن واگر گناهی


ناخواسته وارددلشون شده با آنتی ویروس استغفار نابودش میکنن...


امروز،آنتی ویروس لپ تاپم بهم درس بزرگی داد:


یه آنتی ویروس جدید خریدم به نام " استغفار "


ازته دل گفتم:

"استغفرالله ربی و اتوب الیه..


***************************


حدیث قدسی


یه حدیث قدسی هست که آدمو ازخجالت آب میکنه...

الله تعالی عزوجل:


"یا مطلقا فی وصالنا،ارجع. و یا محلفا علی هجرنا،کفر.


انما ابعدنا ابلیس لانه لم یسجد لک،فواعجبا،کیف صالحته و هجرتنا"

میدونی یعنی چی؟


فرض کن یه رفیقی داری که عاشقشی و خیلی دوستش داری.


براش همه کار میکنی.


مثلا یه روز تو خیابون راه میری و میبینی یه نفر داره با رفیقت دعوا میکنه،


و شما میری جلو و برای دفاع از دوستت،ب


ا اون طرف دعوا میکنی کتک کاری میکنی و


دیگه باهاش قهر میکنی.چون دوستت رو زده.


اما بعداز چندروز میبینی دوست و رفیقت داره با اون آدم راه میره و


میگه و میخنده.چه حالی پیدامیکنی؟


به دوستت میگی بابا من بخاطر تو با اون دعوا کردم و حالا تو رفتی



با اون رفیق شدی و خوش میگذرونی؟!!


آره.قضیه ما و خدا هم همینطوره.معنی حدیث بالا همینه.


خدا میگه من شیطان رو بخاطر اینکه بر تو سجده نکرد


از خودم روندم.اما تو حالا رفتی با


اون دوست شدی و منو ترک کردی؟!


"ای کسی که وصال ما را ترک کرده ای،برگرد.


و ای کسی که بر جدایی از ما سوگند خورده ای، سوگند خود را بشکن.


ما ابلیس را برای این از خود راندیم که بر تو سجده نکرد...😔

**********************************

دنیا برای مومن


بودن کشتی درآب خطرناک نیست..


اما بودن آب درکشتی خطر داره..!


بودن موءمن دردنیا خطرناک نیست..


اما بودن دنیا درقلب موءمن خطرداره. !


***************************

دفتر مشق زندگی


 پدری، دفتر مشق فرزندش رو که 


خیلی تمیز و مرتب بود نگاهی کرد و گفت:


فرزندم! چرا توی این دفتر، حرفای زشت ننوشتی؟


چرا کثیفش نکردی؟


چرا خط خطیش نمیکنی؟


پسر با تعجب گفت!!


بابااااا ! چون معلم هر روز نگاه میکنه و نمره میده.


پدر گفت: آفرین! دفتر زندگیت رو مثل این دفتر، پاک نگه دار،


چون معلمی هست و هر لحظه داره نگاه میکنه و بهت نمره میده!


ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری؟ « آیا انسان نمیدونه که خدا داره می بینه؟ » علق/۱۴


 وضعیت دفتر ما چطوره؟؟

*****************************

پادشاهی درویشی را به زندان انداخت

نیمه شب خواب دید که بیگناه است

پس او را آزاد کرد،

پادشاه گفت حاجتی بخواه

درویش گفت :

وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار میکند تا مرا از بند رها کنی،

نامردیست که از دیگری حاجت بخواهم



*********************************************

مراقب امیدمان باشیم


حراج وسایل شیطان !!!

روزی شیطان همه جا اعلام کرد قصد دارد از کارش دست بکشد و


وسایلش را با تخفیف ویژه به حراج بگذارد!

همه مردم جمع شدن و شیطان وسایلی از قبیل : غرور، خودبینی، شهوت، مال اندوزی،


خشم، حسادت، شهرت طلبی و دیگر شرارت ها را عرضه کرد...

در میان همه وسایل یکی از آنها بسیار کهنه و مستعمل بود و بهای گرانی داشت!


کسی پرسید : این عتیقه چیست !؟


شیطان گفت : این نا امیدی است...


شخص گفت : چرا اینقدر گران است !؟


شیطان با لحنی مرموز گفت :


این موثرترین وسیله من است !


شخص گفت : چرا اینگونه است !؟


شیطان گفت : هرگاه سایر ابزارم اثر نکند فقط با این میتوانم در قلب انسان


رخنه کنم و وقتی اثر کند با او هر کاری بخواهم میکنم...


این وسیله را برای تمام انسانها بکار برده ام، برای همین اینقدر کهنه است


،مراقب "امیدمان"باشیم



********************************************************************




اعجاز قرآن


دانشمند مسلمان مصری دکتر عبد الباسط محمد توانست با


ساختن قطره ی چشم برای درمان آب مروارید با الهام گرفتن از


سوره یوسف به دو مجوز اختراع بین المللی یکی از آمریکا و دیگری از اروپا دست یابد.

دانشمند مسلمان مصری دکتر عبد الباسط محمد سید پژوهشگر


مرکز ملی تحقیقات وابسته به وزارت پژوهش علمی و فناوری مصر یک


روز صبح هنگامی که در حال تلاوت سوره ی یوسف علیه السلام بود


آن قصه ی عجیب وی را به تأمل واداشت و شروع به تدبر در آیات قرآن کریم کرد


که داستان توطئه ی برادران یوسف علیه السلام و سرنوشت پدر آن حضرت را


بیان میکرد و اینکه چگونه چشمان حضرت یعقوب کور شد و دچار آب مروارید گردید


و سپس چگونه خداوند متعال به واسطه ی پیراهن یوسف (ع) آن حضرت را شفا داد .

دکتر عبدالباسط با خود می اندیشید که پیراهن یوسف علیه السلام


چه می تواند داشته باشد که باعث شفای چشمان پدرش شد؟


وی ایمان داشت که داستان یوسف معجزه ایست که خداوند متعال به وسیله ی یکی از


پیامبران خود آن را به اجرا گذاشته است.


ولی دکتر معتقد بود که در کنار محتوای روحی داستان ،


محتوای مادی دیگری نیز دارد که از طریق تحقیق و مطالعه می توان به آن دست یافت


تا دلیلی باشد بر راستگویی قرآن کریم. وی همچنان در حال تحقیق و


جستجو بود تا اینکه با یاری خداوند به رابطه ی بین غم و غصه و دچار شدن


به آب مروارید پی برد. چرا که غم و غصه باعث افزایش هرمون ادرینالین می شود


که این ماده، ماده ای ضد هرمون انسولین به شمار می رود.


بنابراین اندوه و یا شادی شدید باعث افزایش مستمر هرمون ادرینالین می شود که


به نوبه ی خود باعث افزایش قندخون می گردد که این یکی از دلایل تار و کدر شدن


دید چشم می باشد. و این بر هم زمان بودن گریه و اندوه می باشد


که نخستین بارقه ی امید در سوره ی یوسف برای وی زده می شود آنجا که


خداوند در مورد حضرت یعقوب علیه السلام می فرماید :


﴿ وتولى عنهم وقال یا أسفی على یوسف وابیضّت عیناه من الحزن فهو کظیم ﴾ (یوسف 84)


حضرت یوسف علیه السلام با وحی پروردگار از برادرانش خواست که


پیراهنش را برای پدرش ببرند


﴿ اذهبوا بقمیصی هذا فألقوه على وجه أبی یأت بصیرا وأتونی بأهلکم أجمعین﴾ (یوسف 93)

خداوند متعال می فرماید :

﴿ ولما فصلت العیر قال أبوهم إنی لأجد ریح یوسف لولا أن تفندون،


قالوا تالله إنک لفی ضلالک القدیم، فلما أن جاء البشیر ألقاه على وجهه فارتد


بصیرا قال ألم أقل لکم إنی أعلم من الله ما لا تعلمون﴾(یوسف 96)

آغاز پژوهش از اینجا بود که چه چیزی در


حضرت یوسف علیه السلام بود که باعث شفا شده است ؟

بعد از فکر و تأمل دکتر عبد الباسط به جوابی جز عرق (بدن) نرسید؛


بنابراین شروع به جستجو در مورد عناصر عرق کرد و لنزهای خارج شده از


چشم را در عرق فرو می برد که باعث شفافیت تدریجی این لنزهای کدر شده می گردید.

*****************************


ماهی ها چقدر ساده اند


قلاب علامت سؤال کدامین سؤال است که بدان پاسخ میدهند؟


آزمون زندگی ما پر از قلابهایی است که وقتی اسیر طعمه اش


میشویم تازه میفهمیم که ماهی ها بی تقصیرند...


حسد...کینه...خشم...لذت....غرور...انزجار...انتقام...ترس...شهوت...


من اسیر کدام طعمه خواهم شد؟...


پروردگارا...!


دانشی عطا فرما تا از کنار این قلابها بگذرم شاید دیگر


فرصتی برای برگشت به پاکی دریا نباشد.....

*********************************


زبان تنها عضویست که


  هم رنج بی پایان به همراه دارد


  وهم گنج بی پایان


 بیایید حواسمان باشد که: ﺑﺎ ﺍﯾﻦ "ﺯباﻥ "ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ و


ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ


ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ و با ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ


ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ و ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ


ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ و ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ


ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸوداز جدایی ها جلوگیری کرد و


با همین زبان میشود  جدایی انداخت .


با همین زبان میشود آتش زد


و با همین زبان میشود آتش را خاموش کرد


*************************



Image result for ‫خدا‬‎


*****************************************************************

استاد پناهیان:


باز هم میگویی دلم پاک است؟؟!!


هر روز شالهایتان عقب ‌تر


مانتوهایتان چسبان ‌تر


 ساپورتتان تنگ‌ تر


رژ لبتان پررنگ‌تر میشود


❓بنده‌ی کدام خداییید؟


❓دل چند نفر را لرزانده‌اید؟


❓کدام مرد را از همسر خود دلسرد کرده‌اید؟


❓چند پسربچه را به سمت پنهانی دیدن عکس و


فیلم مستهجن سوق داده‌اید؟


❓چند جوان را به سمت خودارضایی و زنا سوق داده اید؟


❓اشک چند پدر و مادر و همسر شهید را درآوردید؟


❓چند دختر بچه را تشویق کرده‌اید که بعدها بی حجابی را انتخاب کند؟


❓چند زن را به فکرانداخته‌اید که از قافله مد عقب نمانند؟


❓آه حسرت چند کارگر دور از خانواده را بلند کرده‌اید؟


❓پا روی خون کدام شهید گذاشتید؟


❓باعث دعوای چند زن و شوهر، بخاطر مدل تیپ زدن و آرایش کردن شدید؟


❓چند زوج را بهم بی اعتماد کرده‌اید؟


❓ نگاه‌های یواشکی چند مردی که


همسرش دارد کنارش راه میرود، به تیپ و هیکلت افتاد؟


نگاه های هوس آلود چند رهگذر و...


چطور؟


بازهم میگویی، دلم پاک است!


چادری ها بروند خودشان را اصلاح کنند؟


بازهم میگویی، مردها چشمشان را ببندندنگاه نکنند؟


جامعه چاردیواری اختیاری تو نیست❗



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

نامه ی ۳۱ نهج البلاغه


از وصیت آن حضرت (ع ) به حسن بن على (علیهما السلام


در آن هنگام که از صفین بازمى گشت در((حاضرین )) نوشته است

:

از پدرى در آستانه فنا و معترف به گذشت زمان ، که عمرش روى در رفتن


دارد و تسلیم گردش روزگار شده ، نکوهش کننده جهان

،

جاى گیرنده در سراى مردگان ، که فردا از آنجا رخت برمى بندد

،

به فرزند خود که آرزومند چیزى است که به دست نیاید

،

راهرو راه کسانى است که به هلاکت رسیده اند و آماج بیماریهاست


و گروگان گذشت روزگار. پسرى که تیرهاى مصائب به سوى او روان است

،

بنده دنیاست و سوداگر فریب

،

و وامدارمرگ و اسیر نیستى است و هم پیمان اندوه ها و همسر غمهاست

،

آماج آفات و زمین خورده شهوات و جانشین مردگان است


اما بعد

.

من از پشت کردن دنیا به خود و سرکشى روزگار بر خود و


روى آوردن آخرت به سوى خود

،

دریافتم که باید در اندیشه خویش باشم و از یاد دیگران منصرف گردم


و از توجه به آنچه پشت سر مى گذارم باز ایستم و هر چند، غمخوار مردم هستم

،

غم خود نیز بخورم و این غمخوارى خود، مرا از خواهشهاى نفس بازداشت


و حقیقت کار مرا بر من آشکار ساخت


و به کوشش و تلاشم برانگیخت کوششى که در آن بازیچه اى نبود و


با حقیقتى آشنا ساخت


که در آن نشانى از دروغ دیده نمى شد. تو را جزئى از خود

،

بلکه همه وجود خود یافتم ، به گونه اى که اگر به تو آسیبى رسد،


چنان است که به من رسیده و اگر مرگ به سراغ تو آید، گویى به سراغ من آمده است

.

کار تو را چون کار خود دانستم و این وصیت به تو نوشتم تا تو را پشتیبانى بود

،

خواه من زنده بمانم و در کنار تو باشم ، یا بمیرم .


تو را به ترس از خدا وصیت مى کنم ، اى فرزندم ،


و به ملازمت امر او و آباد ساختن دل خود به یاد او و دست زدن در ریسمان او

.

کدام ریسمان از ریسمانى که میان تو و خداى توست ، محکمتر است

،

هرگاه در آن دست زنى ؟


دل خویش به موعظه زنده دار و به پرهیزگارى و پارسایى بمیران


و به یقین نیرومند گردان و به حکمت روشن ساز و به ذکر مرگ خوار کن


و وادارش نماى که به مرگ خویش اقرار کند.


چشمش را به فجایع این دنیا بگشاى و از حمله و هجوم روزگار و


کژتابیهاى شب و روز برحذر دار

.

اخبار گذشتگان را بر او عرضه دار و از آنچه بر سر پیشینیان تو رفته است آگاهش ساز

.

بر خانه ها و آثارشان بگذر و در آنچه کرده اند و آن جایها، که رفته اند


و آن جایها، که فرود آمده اند


نظر کن . خواهى دید که از جمع دوستان بریده اند و به دیار غربت رخت کشیده اند


و تو نیز، یکى از آنها خواهى بود.


پس منزلگاه خود را نیکودار و آخرتت را به دنیا مفروش


و از سخن گفتن در آنچه نمى شناسى یا در آنچه بر عهده تو نیست،بپرهیز


و در راهى که مى ترسى به ضلالت کشد، قدم منه

.

زیرا باز ایستادن از کارهایى که موجب ضلالت است ، بهتر است از


افتادن در ورطه اى هولناک

.

به نیکوکارى امر کن تا خود در زمره نیکوکاران در آیى

.

از کارهاى زشت نهى بنماى ، به دست و زبان

،

و آن را که مرتکب منکر مى شود، بکوش تا از ارتکاب آن دوردارى و


در راه خدا مجاهدت نماى ،


آنسان ، که شایسته چنین مجاهدتى است

.

در کارهاى خدایى ملامت ملامتگران در تو نگیرد

.

و در هر جا که باشد، براى خدا، به هر دشوارى تن در ده و دین را نیکو بیاموز


و خود را به تحمل ناپسندها عادت ده و در همه کارهایت به خدا پناه ببر

.

زیرا اگر خود را در پناه پروردگارت در آورى

،

به پناهگاهى استوار و در پناه نگهبانى پیروزمند در آمده اى .


اگر چیزى خواهى فقط از پروردگارت بخواه ، زیرا بخشیدن و


محروم داشتن به دست اوست

.

و فراوان طلب خیر کن و وصیت را نیکو دریاب و از آن رخ بر متاب

.

زیرا بهترین سخنان سخنى است که سودمند افتد و


بدان که در دانشى که در آن فایدتى نباشد

،

خیرى نباشد و علمى که از آن سودى حاصل نیاید، آموختنش شایسته نبود.


اى فرزند، هنگامى که دیدم به سن پیرى رسیده ام و


سستى و ناتوانیم روى در فزونى دارد

،

به نوشتن این اندرز مبادرت ورزیدم و در آن خصلتهایى را آوردم

،

پیش از آنکه مرگ بر من شتاب آورد و نتوانم آنچه در دل دارم با تو بگویم .


یا همانگونه که در جسم فتور و نقصان پدید مى آید،


در اندیشه ام نیز فتور و نقصان پدید آید

.

یا پیش از آنکه تو را اندرز دهم ، هواى نفس بر تو غالب آید


و این جهان تو را مفتون خویش گرداند

.

و تو چون اشترى رمنده شوى که سر به فرمان نمى آورد و اندرز من در تو کارگر نیفتد

.

دل جوانان نوخاسته ، چونان زمین ناکشته است که هر تخم در آن افکنند

،

بپذیردش و بپروردش . من نیز پیش از آنکه دلت سخت و اندرزناپذیر شود


و خردت به دیگر چیزها گراید، چیزى از ادب به تو مى آموزم

.

تا به جدّ تمام ، به کارپردازى و بهره خویش از آنچه اهل تجربت خواستار آن بوده اند


و به محک خویش آزموده اند، حاصل کنى و دیگر نیازمند آن نشوى که خود

،

آزمون از سرگیرى . در این رهگذر،


از ادب به تو آن رسد که ما با تحمل رنج به دست آورده ایم


و آن حقایق که براى ما تاریک بوده براى تو روشن گردد.


اى فرزند، اگر چه من به اندازه پیشینیان عمر نکرده ام ،


ولى در کارهاشان نگریسته ام و در سرگذشتشان اندیشیده ام


و در آثارشان سیر کرده ام ، تا آنجا که ، گویى خود یکى از آنان شده ام .


و به پایمردى آنچه از آنان به من رسیده ، 


چنان است که پندارى از آغاز تا انجام با آنان زیسته ام و دریافته ام 


که در کارها آنچه صافى و عارى از شایبه است کدام است و آنچه کدر و شایبه آمیز است ، 


کدام . چه کارى سودمند است و چه کارى زیان آور.


پس براى تو از هر عمل ، پاکیزه تر آن را برگزیدم


و جمیل و پسندیده اش را اختیار کردم و آنچه را که مجهول و سبب سرگردانى تو شود،


به یک سو نهادم . و چونان پدرى شفیق که در کار فرزند خود مى نگرد،


در کار تو نگریستم و براى تو از ادب چیزها اندوختم که بیاموزى و به کار بندى .


و تو هنوز در روزهاى آغازین جوانى هستى و در عنفوان آن . 


هنوز نیتى پاک دارى و نفسى دور از آلودگى .


مصمم شدم که نخست کتاب خدا را به تو بیاموزم


و از تاءویل آن آگاهت سازم و بیش از پیش به آیین اسلامت آشنا گردانم


تا احکام حلال و حرام آن را فراگیرى و از این امور به دیگر چیزها نپرداختم .


سپس ، ترسیدم که مباد آنچه سبب اختلاف عقاید و آراء مردم شده


و کار را بر آنان مشتبه ساخته ، تو را نیز به اشتباه اندازد.


در آغاز نمى خواستم تو را به این راه کشانم ، ولى با خود اندیشیدم


که اگر در استحکام عقاید تو بکوشم


به از این است که تو را تسلیم جریانى سازم که در آن از هلاکت ایمنى نیست .


بدان امید بستم که خداوند تو را به رستگارى توفیق دهد


و تو را راه راست نماید. پس به کار بستن این وصیتم را به تو سفارش مى کنم .


و بدان ، اى فرزند، که بهترین و محبوبترین چیزى که از این اندرز فرا مى گیرى ،


ترس از خداست و اکتفا به آنچه بر تو واجب ساخته و گرفتن شیوه اى که پیشینیانت ،


یعنى نیاکانت و نیکان خاندانت ، بدان کار کرده اند.


زیرا، آنان همواره در کار خود نظر مى کردند، همانگونه که تو باید نظر کنى


و به حال خود مى اندیشیدند، همان گونه که تو باید بیندیشى


تا سرانجام ، به جایى رسیدند که آنچه نیکى بود، بدان عمل کردند


و از انجام آنچه بدان مکلف نبودند، باز ایستادند.


پس اگر نفس تو از به کار بردن شیوه آنان سرباز مى زند


و مى خواهد خود حقایق را دریابد، چنانکه آنان دریافته بودند،


پس بکوش تا هر چه طلب مى کنى از روى فهم و علم باشد،


نه به ورطه شبهات افتادن و به بحث و جدل بیهوده پرداختن .


پیش از آنکه در این طریق نظر کنى


و قدم در آن نهى از خداى خود یارى بخواه


و براى توفیق یافتنت به او روى آور و از هر چه تو را به شبهه مى کشاند


یا به گمراهیت منجر مى شود،


احتراز کن و چون یقین کردى که دلت صفا یافت و خاشع شد


و اندیشه ات از پراکندگى برست و همه سعى تو منحصر در آن گردید،


آنگاه به آنچه در این وصیت براى تو، بوضوح ، بیان داشته ام ،


بنگر و اگر نتوانستى به آنچه دوست دارى ،


دست یابى و براى تو آسودگى نظر و اندیشه حاصل نیامد،


بدان که مانند شترى هستى که پیش پاى خود را نمى بیند


و در تاریکى گام برمى دارد.


کسى که به خطا مى رود و حق و باطل را به هم مى آمیزد،


طالب دین نیست و بهتر آن است که از رفتن باز ایستد.


اى فرزند، وصیت مرا نیکو دریاب


و بدان که مرگ در دست همان کسى است که زندگى در دست اوست


و آنکه مى آفریند، همان است که مى میراند و آنکه فناکننده است ،


همان است که باز مى گرداند و آنکه مبتلا کننده است همان است که شفا مى بخشد


و دنیا استقرار نیافته مگر بر آن حال که خداوند براى آن مقرر داشته ،


از نعمتها و آزمایشها و پاداش روز جزا یا امور دیگرى که


خواسته و ما را از آنها آگاهى نیست .


اگر درک بعضى از این امور بر تو دشوار آمد،


آن را به حساب نادانى خود گذار، زیرا تو در آغاز نادان آفریده شده اى ،


سپس ، دانا گردیده اى و چه بسیارند چیزهایى که تو نمى دانى و


اندیشه ات در آن حیران است و بصیرتت بدان راه نمى جوید،


ولى بعدها مى بینى و مى شناسى . پس چنگ در کسى زن که تو را آفریده است


و روزى داده و اندامى نیکو بخشیده و باید که پرستش تو خاص او باشد


و گرایش تو به او و ترس تو از او. و بدان اى فرزند،


که هیچکس از خدا خبر نداده ، آنسان ، که پیامبر ما (صلى الله علیه و آله ) خبر داده است .


پس بدان راضى شو، که او را پیشواى خود سازى و راه نجات را به رهبرى او پویى .


من در نصیحت تو قصور نکردم و آنسان ، که من در اندیشه تو هستم ،


تو خود در اندیشه خویش نیستى .


بدان ، اى فرزند، اگر پروردگارت را شریکى بود،


پیامبران او هم نزد تو مى آمدند و آثار پادشاهى و قدرت او را مى دیدى


و افعال و صفات او را مى شناختى .


ولى خداى تو آنگونه که خود خویشتن را وصف کرده ، خدایى است یکتا.


کسى در ملکش با او مخالفتى نکند، هرگز زوال نیابد و همواره خواهد بود.


پیش از هر چیز بوده است ، که او را آغازى نیست و بعد از هر چیز خواهد بود،


که او را نهایتى نیست .


فراتر از این است که پروردگاریش ثابت شود به دانستن و شناختن به دل یا به چشم .


چون این را دانستى ،


اکنون چنان کن که از چون تویى شایسته است با وجود خردى قدر و منزلتش


و اندک بودن تواناییش و فراوانى ناتوانیش و بسیارى نیازش به پروردگارش ،


در فرمانبردارى از او و ترس از عقوبت او و بیم از خشم او.


او تو را جز به نیکى فرمان ندهد و جز از زشتى باز ندارد.


اى فرزند، تو را آگاه کردم از دنیا و دگرگونیهایش و دست به دست گشتنهایش .


و تو را از آخرت خبر دادم و آنچه براى اهل آخرت در آنجا مهیا شده


و براى هر دو مثلهایى آوردم ، تا به آنها عبرت گیرى


و از آنها پیروى کنى . مثل کسانى که دنیا را به آزمون شناخته اند،


مثل جماعتى است از مسافران که در منزلگاهى قحطى زده و بى آب و گیاه منزل دارند


و از آنجا آهنگ جایى سبز و خرم و پر آب و گیاه نمایند.


اینان سختى راه و جدایى از دوستان و مشقت سفر


و ناگوارى غذا را به جان بخرند تا به آن سراى گشاده ،


که قرارگاه آنهاست ، برسند. پس ، آن همه رنجها را که در راه کشیده اند،


آسان شمارند و آن هزینه که کرده اند زیان نپندارند.


و برایشان چیزى خوشتر از آن نیست که به منزلگاهشان نزدیک کند


و به محل موعودشان درآورد. و مثل کسانى که فریب دنیا را خورده اند،


مثل جماعتى است که در منزلگاهى سبز و خرم و با نعمت بسیار بوده اند


و از آنجا به منزلگاهى خشک و بى آب و گیاه رخت افکنده اند.


پس براى آنان چیزى ناخوشایندتر و دشوارتر از جدایى از جایى که در آن بوده اند


و رسیدن به جایى که بدان رخت کشیده اند، نباشد.


اى فرزند، خود را در آنچه میان تو و دیگران است ،


ترازویى پندار. پس براى دیگران دوست بدار آنچه براى خود دوست مى دارى


و براى دیگران مخواه آنچه براى خود نمى خواهى و به کس ستم مکن


همانگونه که نخواهى که بر تو ستم کنند.


به دیگران نیکى کن ، همانگونه که خواهى که به تو نیکى کنند.


آنچه از دیگران زشت مى دارى از خود نیز زشت بدار. آنچه از مردم به تو مى رسد


و خشنودت مى سازد، سزاوار است که از تو نیز به مردم همان رسد.


آنچه نمى دانى مگوى ،


هر چند، آنچه مى دانى اندک باشد و آنچه نمى پسندى که به تو گویند،


تو نیز بر زبان میاور و بدان که خودپسندى ،


خلاف راه صواب است و آفت خرد آدمى . سخت بکوش ، ولى گنجور دیگران مباش .


و چون راه خویش یافتى ، به پیشگاه پروردگارت بیشتر خاشع باش .


و بدان ، که در برابر تو راهى است ، بس دراز و با مشقت بسیار.


پیمودن این راه را نیاز به طلب است ، به وجهى نیکو.


توشه برگیر بدان مقدار که تو را برساند، در عین سبک بودن پشتت از بار گران .


پس بیش از توان خویش بار بر پشت منه که سنگینى آن تو را بیازارد.


هرگاه مستمند بینوایى را یافتى که توشه ات را تا روز قیامت ببرد و


در آن روز که روز نیازمندى توست همه آن را به تو باز پس دهد،


چنین کسى را غنیمت بشمار و بار خود بر او نه و فراوانش مدد رسان ،


اکنون که بر او دست یافته اى ، بسا، روزى او را بطلبى و نیابى .


و نیز غنیمت بشمر کسى را که در زمان توانگریت از


تو وام مى طلبد تا در روز سختى به تو ادا کند.


و بدان ، که در برابر تو گردنه اى است بس دشوار.


کسى که بارش سبکتر باشد درگذر از آن ، نیکو حال تر از


کسى باشد که بارى گران بر دوش دارد.


و آنکه آهسته مى رود، از آنکه شتاب مى ورزد، بدحال تر بود.


جاى فرود آمدن از آن گردنه یا بهشت است یا دوزخ . پس ، پیش از فرود آمدنت ،


براى خود پیشروى فرست و منزلى مهیا کن . زیرا پس از مرگ ،


خشنود ساختن خداوند را وسیلتى نیست و راه بازگشت به دنیا بسته است .


و بدان ، که خداوندى که خزاین آسمانها و زمین به دست اوست ،


تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است


و از تو خواسته که از او بخواهى تا عطایت کند و از او آمرزش طلبى


تا بیامرزدت و میان تو و خود، هیچکس را حجاب قرار نداده و


تو را به کسى وانگذاشت که در نزد او شفاعتت کند و


اگر مرتکب گناهى شدى از توبه ات باز نداشت و در کیفرت شتاب نکرد.


و چون بازگشتى سرزنشت ننمود و در آن زمان ، که در خور رسوایى بودى ،


رسوایت نساخت و در قبول توبه بر تو سخت نگرفت و


به سبب گناهى که از تو سرزده به تنگنایت نیفکند و از رحمت خود نومیدت نساخت .


بلکه روى گردانیدن تو را از گناه ، حسنه شمرد. و گناه تو را یک بار کیفر دهد و


کار نیکت را ده بار جزا دهد. و باب توبه را به رویت بگشود.


چون ندایش دهى ، آوازت را مى شنود و اگر براز سخن گویى ،


آن را مى داند. پس حاجت به نزد او ببر و راز دل در نزد او بگشاى و


غم خود به نزد او شکوه نماى و از او چاره غمهایت را بخواه و


در کارهایت از او یارى بجوى و از خزاین رحمت او چیزى بطلب که


جز او را توان عطاى آن نباشد، چون افزونى در عمر و


سلامت در جسم و گشایش در روزى .


خداوند کلیدهاى خزاین خود را در دستان تو نهاده است ،


زیرا تو را رخصت داده که از او بخواهى و


هر زمان که بخواهى درهاى نعمتش را به دعا بگشایى و


ریزش باران رحمتش را طلب کنى . اگر تو را دیر اجابت فرمود، نومید مشو.


زیرا عطاى او بسته به قدر نیت باشد.


چه بسا در اجابت تاءخیر روا دارد تا پاداش سؤ ال کننده بزرگتر و


عطاى آرزومند، افزونتر گردد.


چه بسا چیزى را خواسته اى و تو را نداده اند،


ولى بهتر از آن را در این جهان یا در آن جهان به تو دهند.


یا صلاح تو در آن بوده که آن را از تو دریغ دارند.


چه بسا چیزى از خداوند طلبى که اگر ارزانیت دارد تباهى دین تو را سبب شود.


پس همواره از خداوند چیزى بخواه که نیکى آن برایت برجاى ماند و


رنج و مشقت آن از تو دور باشد. نه مال براى تو باقى ماند و نه ، تو براى مال باقى مانى .


و بدان ، که تو را براى آخرت آفریده اند، نه براى دنیا.


براى فنا آفریده اند، نه براى بقا و براى مرگ آفریده اند، نه براى زندگى .


در سرایى هستى ناپایدار که باید از آن رخت بربندى .


تنها روزى چند در آن خواهى زیست . راه تو راه آخرت است و تو شکار مرگ هستى .


مرگى که نه تو را از آن گریز است و نه گزیر.


در پى هر که باشد از دستش نهلد و خواه و ناخواه او را خواهد یافت .


از آن ترس ، که گرفتارت سازد و تو سرگرم گناه بوده باشى ،


به این امید که زان سپس ، توبه خواهى کرد. ولى مرگ میان تو و توبه ات حایل شود


و تو خود را تباه ساخته باشى .


اى فرزند، فراوان مرگ را یاد کن و هجوم ناگهانى آن را به خاطر داشته باش و


در اندیشه پیشامدهاى پس از مرگ باش . تا چون مرگ به سراغت آید، مهیاى آن شده ،


کمر خود را بسته باشى ، به گونه اى که فرا رسیدنش بناگهان مغلوبت نسازد.


زنهار، که فریب نخورى از دلبستگى دنیاداران به دنیا و کشاکش آنها بر سر دنیا.


زیرا خداوند تو را از آن خبر داده است و دنیا خود،


خویشتن را براى تو توصیف کرده است و


از بدیهاى خود پرده برگرفته است . دنیاطلبان چون سگانى هستند که بانگ مى کنند و


چون درندگانى هستند که بر سر طعمه از روى


خشم زوزه مى کشند و آنکه نیرومندتر است ،


آن را که ناتوان تر است ، مى خورد و آنکه بزرگتر است ، آن را که خردتر است ،


مغلوب مى سازد، ستورانى هستند برخى پاى بسته و


برخى رها شده که عقل خود را از دست داده اند و


رهسپار بیراهه اند. آنان را در بیابانى درشتناک و صعب رها کرده اند تا


گیاه آفت و زیان بچرند. شبانى ندارند که نگهداریشان کند و نه چراننده اى که بچراندشان .


دنیا به کوره راهشان مى راند و دیدگانشان را از فروغ چراغ هدایت محروم داشته .


سرگردان در بیراهه اند ولى غرق در نعمت . دنیا را پروردگار خویش گرفته اند.


دنیا آنها را به بازى گرفته و آنها نیز سرگرم بازى با دنیا شده اند و


آن سوى این جهان را به فراموشى سپرده اند.


اندکى بپاى تا پرده تاریکى به کنارى رود. گویى کجاوه ها رسیده اند و


آنکه مى شتابد به کاروان گذشتگان مى رسد. بدان ،


اى فرزند، کسى که مرکبش شب و روز باشد،


او را مى برند، هر چند به ظاهر ایستاده باشد و مسافت را طى مى کند،


هر چند، در امن و راحت غنوده باشد.


وبه یقین بدان تو به همه آرزوهای خود نخواهی رسید و


تا زمان مرگ بیشتر زنده نخواهی ماند


تو به همان راهى مى روى که پیشینیان تو مى رفتند.


پس ‍ در طلب دنیا، لختى مدارا کن و سهل گیر و در طلب معاش نیکو تلاش کن ،


زیرا چه بسا طلب که به نابودى سرمایه کشد.


زیرا چنان نیست که هر کس به طلب خیزد، روزیش دهند و


چنان نیست که هر کس در طلب نشتابد، محروم ماند.


نفس خود را گرامى دار از آلودگى به فرومایگى ،


هر چند تو را به آروزیت برساند.


زیرا آنچه از وجود خویش مایه مى گذارى دیگر به دستت نخواهد آمد.


بنده دیگرى مباش ، خداوندت آزاد آفریده است .


خیرى که جز به شر حاصل نشود، در آن چه فایدت؟


و آسایشى که جز به مشقت به دست نیاید، چگونه آسایشى است ؟


بپرهیز از اینکه مرکبهاى آزمندى تو را به آبشخور هلاکت برند.


اگر توانى صاحب نعمتى را میان خود و خداى خود قرار ندهى ،چنان کن .


زیرا تو بهره خویش خواهى یافت و سهم خود بر خواهى گرفت .


آن اندک که از سوى خداى سبحان به تو رسد بزرگتر و گرامیتر است از


بسیارى که از آفریدگانش رسد، هر چند، هر چه هست ، از اوست .


جبران آنچه به سبب خاموش ماندنت به دست نیاورده اى ،


آسانتر است از به دست آوردن آنچه به گفتن از دست داده اى .


نگهدارى آنچه در ظرف است ، بسته به محکمى بند آن است .


نگهدارى آنچه در دست دارى ،


براى من دوست داشتنى تر است از طلب آنچه در دست دیگرى است .


تلخى نومیدى بهتر است از دست طلب پیش مردمان دراز کردن .


پیشه ورى با پارسایى به از توانگرى آلوده به گناه .


آدمى بهتر از هر کس دیگر نگهبان راز خویش ‍ است .


بسا کسان که بکوشند و ندانند به سوى چه زیانى پیش مى تازند.


پرگو همواره یاوه سراست .


آنکه مى اندیشد، چشم بصیرتش ‍ بینا شود.


با نیکان بیامیز تا از آنان شمرده شوى . از بدان بپرهیز تا در شمار آنان نیایى .


بدترین خوردنیها چیزى است ، که حرام باشد. ستم بر ناتوان نکوهیده ترین ستم است .


جایى که مدارا، درشتى به حساب آید، درشتى ، مدارا شمرده شود.


بسا که دارو سبب مرگ شود و بسا دردا که خود دارو بود.


بسا کسا که در او امید نصیحتى نرود و نصیحتى نیکو کند و


کسى که از او نصیحت خواهند و خیانت کند.


زنهار از تکیه کردن به دیدار آروزها، که آرزو سرمایه کم خردان است .


عقل ، به یاد سپردن تجربه هاست .


بهترین تجربه تو تجربه اى است که تو را اندرزى باشد.


فرصت را غنیمت بشمار، پیش از آنکه غصه اى گلوگیر شود.


چنان نیست که هر که به طلب برخیزد به مقصود تواند رسید و


چنان نیست که هر چه از دست شود، دوباره ، بازگردد. از تبهکارى است ،


از دست نهادن زاد راه و تباه کردن آخرت .


هر کارى را عاقبتى است . آنچه تو را مقدر شده خواهد آمد.


بازرگان دستخوش خطر است .


بسا اندک که از بسیار بارورتر بود. در دوست فرومایه و یار بخیل فایدتى نیست .


سخت مکوش با زمانه چندانکه ، مرکب آن رام و مطیع توست و


تا سود بیشتر حاصل کنى ،


خطر را به جان مخر. زنهار از اینکه مرکب ستیزه جویى تو را از جاى برکند.


اگر دوستت پیوند از تو گسست ، پیوستن او را بر خود هموار سازد و


چون از تو رخ برتافت تو به لطف پیوند روى آور و چون بخل ورزید،


تو دست بخشش بگشاى و چون دورى گزید، تو نزدیک شو و چون درشتى نمود،


تو نرمى پیش آر و چون مرتکب خطایى شد، عذرش را بپذیر،


آنسان ، که گویى تو بنده او هستى و او ولى نعمت تو.


ولى مباد که اینها نه به جاى خود کنى یا با نااهلان نیکى کنى .


دشمن دوست را دوست خود مشمار که سبب دشمنى تو با دوست گردد.


وقتى که برادرت را اندرز مى دهى چه نیک و چه ناهنجار،


سخن از سر اخلاص گوى و خشم خود اندک اندک فرو خور که


من به شیرینى آن شربتى ننوشیده ام و پایانى گواراتر از آن ندیده ام .


با آنکه ، با تو درشتى کند، نرمى نماى تا او نیز با تو نرمى کند.


با دشمن خود احسان کن که آن شیرینترین دو پیروزى است ، انتقام و گذشت .


اگر از دوست خود گسستن خواهى ، جایى براى آشتى بگذار که


اگر روزى بازگشتن خواهد، تواند.


اگر کسى درباره تو گمان نیک برد،


تو نیز با کارهاى نیک خود گمانش را به حقیقت پیوند.


به اعتمادى که میان شماست ، حق دوستت را ضایع مکن ،


زیرا کسى که حق او را ضایع کنى ، دیگر دوست تو نخواهد بود.


با کسانت چنان کن که بى بهره ترین مردم از تو نباشند.


با کسى که از تو دورى مى جوید، دوستى مکن .


و نباید دوست تو در گسستن پیوند دوستى ،


دلیلى استوارتر از تو در پیوند دوستى داشته باشد.


و نباید انگیزه اش در بدى کردن به تو


از نیکى کردن به تو بیشتر باشد.


ستم آنکه بر تو ستم روا مى دارد در چشمت بزرگ نیاید،


زیرا در زیان تو و سود خود مى کوشد.


پاداش کسى که تو را شادمان مى سازد، بدى کردن به او نیست .


و بدان ، اى فرزند، که روزى بر دو گونه است


یکى آنکه تو آن را بطلبى و یکى آنکه او در طلب تو باشد


و اگر تو نزد او نروى او نزد تو آید.


چه زشت است فروتنى هنگام نیازمندى و درشتى به هنگام بى نیازى .


از دنیایت همان اندازه بهره توست که در آبادانى خانه آخرتت صرف مى کنى .


اگر آنچه از دست مى دهى ، سبب زارى کردن توست پس


به هر چه به دستت نیامده ، نیز، زارى کن . دلالت جوى از آنچه بوده بر آنچه نبوده ،


زیرا کارها به یکدیگر همانندند.


از آن کسان مباش که اندرز سودشان نکند، مگر آنگاه که در آزارشان مبالغت رود،


زیرا عاقلان به ادب بهره گیرند و به راه آیند و ستوران به زدن .


هر غم و اندوه را که بر تو روى آرد، به افسون شکیبایى و یقین نیکو، از خود دور ساز.


هر که عدالت را رها کرد به جور و ستم گرایید. دوست به منزله خویشاوند است .


و دوست حقیقى کسى است که در غیبت هم در دوستیش صادق باشد.


هوا و هوس شریک رنج و الم است . چه بسا بیگانه اى که خویشاوندتر از خویشاوند است ،


و چه بسا خویشاوندى که از بیگانه ، بیگانه تر است .


غریب کسى است که او را دوستى نباشد. هر که از حق تجاوز کند به تنگنا افتد.


هر کس به مقدار خویش بسنده کند قدر و منزلتش برایش باقى بماند.


استوارترین رشته پیوند، رشته پیوند میان تو و خداست . هر که در اندیشه تو نیست ،


دشمن توست . گاه نومید ماندن به منزله یافتن است هنگامى که طمع سبب هلاکت باشد.


نه هر خللى را به آشکارا توان دید و نه هر فرصتى به دست آید.


چه بسا بینا در راه ، به خطا رود و نابینا به مقصد رسد.


انجام دادن کارهاى بد را به تاءخیر انداز،


زیرا هر زمان که خواهى توانى بشتابى و به آن دست یابى .


بریدن از نادان ، همانند پیوستن به داناست . هر که از روزگار ایمن نشیند،


هم روزگار به او خیانت کند. هر که زمانه را ارج نهد، زمانه خوارش دارد.


نه چنان است که هر که تیرى افکند به هدف رسد. چون راءى سلطان دگرگون شود،


روزگار دگرگون گردد. پیش از قدم نهادن در راه بپرس که همراهت کیست و


پیش از گرفتن خانه بنگر که همسایه ات کیست . زنهار از گفتن سخن خنده آور،


هر چند، آن را از دیگرى حکایت کنى .


از راءى زدن با زنان بپرهیز،


زیرا ایشان را راءیى سست و عزمى ناتوان است .


زنان را روى پوشیده دار تا چشمشان به مردان نیفتد،


زیرا حجاب ، زنان را بیش از هر چیز از گزند نگه دارد.


خارج شدنشان از خانه بدتر نیست از اینکه کسى را که


به او اطمینان ندارى به خانه در آورى .


اگر توانى کارى کنى که جز تو را نشناسد چنان کن و کارى را که برون از توان اوست ،


به او مسپار، زیرا زن چون گل ظریف است ، نه پهلوان خشن .


گرامى داشتنش را از حد مگذران و او را به طمع مینداز،


چندان که دیگرى را شفاعت کند. زنهار از رشک بردن و غیرت نمودن نابجا،


زیرا سبب مى شود که زن درستکار به نادرستى افتد و


زنى را که به عفت آراسته است به تردید کشاند.


براى هر یک از خادمانت وظیفه اى معین کن که به انجام آن پردازد


و هر یک ، کار تو را به عهده آن دیگر نیندازد. عشیره خود را گرامى دار،


که ایشان بالهاى تو هستند که به آن مى پرى و اصل و ریشه تواند که بدان بازمى گردى


و دست تو هستند که به آن حمله مى آورى .


دین و دنیایت را به خدا مى سپارم و از او بهترین سرنوشت را براى تو مى طلبم ،


هم اکنون و هم در آینده ، هم در دنیا و هم در آخرت . والسلام...


************************************************************


**************************************************************


نگاهی تفسیری به وصیت نامه امام و تربیت در کلام امیر مومنان



تأمل در اهتمام دین اسلام به همه ابعاد وجودی انسان از جمله روح و جسم ،


فطرت و عقل، توجه ویژه آن به بلوغ فکری و رشد انسان و 


تربیت و تزکیه او، و ارائه برنامه‌ای فراگیرتر از مکاتب بشری،


به غنای واقعی آن می‌توان پی‌برد؛ چنان که خداوند تزکیه را 


جزء اهداف اصلی بعثت پیغمبر خود و انسان را موجودی توانا و مسئول می‌داند.


تربیت باید مایه دینی بیابد تا ناقص و صوری و بی‌دوام نماند و 


بتواند خُلق و سیرت افراد و اعتماد و ایمان و باور آنها را اصلاح و تکمیل کند.


کار عمده تربیت اسلامی این است که آدمی را به ماهیت وجودی و 


هدف خلقت خود آگاه سازد تا با تکیه بر عقل و مقتضای فطرتش بر


اساس راه و روشی حرکت کند که برای او تبیین شده است. در


روش الگویی که بیشتر صورت رفتاری مطرح است و غالباً بر


اساس فطرت انسان تدوین یافته، نقش مؤثر الگویی رسول اعظم(ص) و


ائمه اطهار(ع) برای خانواده‌‌ها به عنوان الگوهای مجسّم و


علمای عامل بر مبنای همان ویژگی‌ها، درخور توجه است. 



از آن جا که اسلام، دین آگاهی بخش و هدایت است و در


تمام راه کارهایش پیشگیری را بر درمان مقدم می‌شمرد، 


روش کنترل و پیشگیری به ویژه در بعد تربیتی از دوران کودکی در


اجتماع انسانی و خانواده را بسیار مهم دانسته، بر آن تأکید می‌ورزد.


پس از آن، روش موعظه و تذکر به عنوان غذای روح و لازمه فطری بشر و


سپس محبت و مدارا که به مثابه اکسیر جان انسان‌ها و


با طبع بشر سازگار است و روش‌های عبرت آمیز، 


بصیرت آفرینی و تشویق و تنبیه (عفو و تغافل) مورد اهتمام قرار گرفته است


روش الگوبرداری



بررسی شیوه‌های تربیتی از منظر اسلامی اهمیت ویژه‌ای دارد.


تربیت آن گاه به بار می‌نشیند که اصول تربیتی آن در


قالب شیوه‌های درستی به اجرا در اید. یکی از آن روش‌ها،


الگوبرداری برحسب نیاز فطری انسان و همانند سازی و الگوپذیری از


همان زمان کودکی است، ولی هرم این الگو هر چه مناسب‌تر و


کامل‌تر باشد، آدمی را در راه رسیدن به کمال مطلوب بیشتر یاری می‌رساند


. از دیدگاه امام علی(ع) تأسّی به اسوه‌های حسنه،


نقش مهمی در رشد و تعالی انسان‌ها ایفا می‌کند:



«و اقتدوا بهدی نبیکم أفضل الهدی و استنّوا بسنّتهِ فإنّها أهْدَی السنن ؛ 


به سیرت پیامبرتان اقتدا کنید که برترین سیرت است و


به سنّت او باشید که هدایت کننده‌ترین سنّت‌هاست».

آن حضرت در جای دیگر،


از تأسّی و اقتدای خویش به حضرت رسول اعظم(ص) سخن می‌گوید: 



«و لقد کنت اتبعُهُُ اتباع الفصیل أثر أمّه یرفع لی فی کلّ یوم 


من أخلاقه علماً یأمرنی بالاقتداء بِهِ؛


و من در پی او بودم، چنان که بچه شتر در پی مادر است.


هر روز برای من از اخلاق خود نشانه‌ای بر پا می‌داشت


و مرا به پیروی آن می‌گماشت».

امیر علم و بیان مولا علی(ع) در سخنی دیگر


نقش الگوپردازی و الگوپذیری از معصومان(ع) و لزوم پیروی از


ایشان را در ابعاد والای تربیتی چنین بیان می‌فرمایند:



«به خاندان پیامبرتان بنگرید، بدان سو که می‌روند،


بروید و پی آنان را بگیرید که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کرد


و به هلاکتتان باز نخواهند آورد. 


اگر ایستادند، بایستید و اگر برخاستند، برخیزید. 


بر ایشان پیشی مگیرید که گمراه می‌شوید و از آنان پس نمانید که تباه گردید».



اسلام چون به نقش مهم و سازنده الگوها و اسوه‌های حسنه در


تربیت افراد، واقف بوده است، به افراد ممتاز که


دارای موقعیت خاص اجتماعی هستند و می‌توانند برای


سایرین الگو و سرمشق باشند، سفارش می‌کند که قبلاً سیره و رفتار خودشان را 


اصلاح کنند؛ زیرا نقش الگودهی در تربیت در


زمان غیبت بر عهده آنان است. از این رو،


آنان باید متخلّق به اخلاق معصومان(ع) باشند و با ارائه صحیح مسیر تربیتی،


انسان‌ها را در پرورش روح و جان خود یاری رسانند و


به مقابله با لغزش‌های فکری و علمی و ناهمسویی در قول و عمل خود برخیزند.



مولا علی(ع) می‌فرماید: 



«هر کس که خودش را در منصب پیشوایی و رهبری مردم قرار داد،


لازم است قبل از تعلیم دیگران، نفس خودش را اصلاح کند و 


باید تأدیب او به وسیله رفتارش، قبل از تأدیب با زبانش باشد.


کسی که معلم و تأدیب‌کننده نفس خویش باشد، 


شایسته‌تر به احترام است از معلم و تأدیب‌کننده دیگران».



در جای دیگری آن حضرت می‌فرماید:



«ای مردم! به خدا قسم من شما را به طاعتی بر نمی‌انگیزم، 


جز اینکه خود پیش از شما به گزاردن آن برمی‌خیزم و


شما را از معصیتی باز نمی‌دارم، جز اینکه پیش از شما آن را فرو می‌گذارم».



روش پیشگیری و کنترل


رفتار و کردار انسان، متأثر از اوضاع محیطی مثل زمان و مکان و 


عوامل اجتماعی مثل دوستان و نزدیکان در معرض تغییر و تحوّل است.


بنابراین در تربیت افراد، باید نهاد آنها را نیز به دست گرفت تا در


معرض آسیب‌های گوناگون اجتماعی قرار نگیرند. کودکی که در


دامان پر مهر خانواده‌ای پرورش یافته که خود متخلّق به مبانی دینی و


آشنا به فنون تربیت اسلامی بوده، در سنین بالاتر که غالباً به دور از


چشم والدین و معلم به انتخاب دوست و همنشین می‌پردازد، کمتر در


معرض آسیب‌ها و انحرافات اجتماعی قرار می‌گیرد و


نقش نظارتی خانواده را نیز بر خود می‌پذیرد.


پس اسلام، پیشگیری در تربیت را به عنوان سازنده‌ترین شیوه کنترل افراد،


بر درمان آن مقدم می‌داند و امام علی(ع) از آن به عنوان


امری لازم در مسیر تربیت و رشد انسان‌ها یاد می‌کند و


خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) درباره فلسفه تربیتش در نوجوانی می‌فرماید:



«قلب نوجوان، چون زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر


بذری است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم،


پیش از اینکه دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگری مشغول شود تا 


به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه زحمت آزمون آن را 


کشیده و تو را از تلاش و یافتن بی‌نیاز ساخته‌اند».


صد هزاران دام و دانه است ای خدا

ما چو مرغان حریص بینوا

دم به دم ما بسته دام توایم

هر یکی گر باز و سیمرغی شویم

چشم باز و گوش باز و دام پیش

سوی دامی می‌پرد با پر خویش



روش موعظه و تذکر

یکی از شیوه‌های تربیت و هدایت، موعظه حسنه و تذکّر بجاست که


نیاز فطری انسان است و بدون آن، دل به شرار غفلت و


ضلالت دچار می‌شود و می‌میرد. به فرموده امام علی(ع):

«الموعظةُ جلاءُ القلوبِ و صقالُ النفوس؛ موعظه، جلا دهنده قلب‌ها


و روشنی بخش جان‌‌هاست».

روش نیکوی موعظه و تذکّر در قرآن کریم نیز بعد از


حکمت مورد تأکید قرار گرفته است؛ چنان که خداوند خطاب به


پیامبر خود در راه ابلاغ رسالت فرمود: )


ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ... (


  ؛ «ای پیامبر! مردم را به راه خدا با کلام حکمت‌بار و


موعظه حسنه دعوت کن و با آنها به بهترین شیوه، سخن بگو».

تذکّر و یادآوری نعمت‌ها و تکالیف ابتدا در حق خود و


آن گاه در حق دیگران، از آن رو لازم است که در طریق معرفت و


رشد یا درمان باشد و غفلت‌ها را از دلمان در مسیر نورانی تربیت بزداید.

امیرمؤمنان(ع) ندای وعظ آمیز پیامبران را چنین می‌داند:


« پس خدای تعالی پیامبران خود ر برانگیخت و ایشان را


پی در پی فرستاد تا عهد و پیمان خداوند را که فطری آنان بود،


بطلبند و نعمت‌های فراموش شده را یادآوری و از


راه تبلیغ با ایشان گفتگو کنند و عقل‌ها را از زیر غبار ضلالت و


غفلت بیرون آورند و به کار اندازند».


شیوه امام علی(ع) در سفر و حضر، و در دوران زمامداری و


خانه‌نشینی‌اش، همین بود که جاهلان را از راه وعظ و نصیحت و تذکّر،


هدایت و تربیت می‌کرد و طاغیان سرکش را از راه مبارزه و



تهدید و تنبیه بیدار می‌ساخت و تأکید می‌فرمود:


«إن للقلوب شهوة و اقبالاً و ادباراً فأتوها من قبل شهوتها و


اقبالها فانّ القلوب إذا أکره عمی؛


دل‌ها را روی کردن و پشت کردنی است؛ پس دل‌ها را


آن گاه به کار وادارید که بخواهند؛


زیرا اگر دل را به اجبار به کاری واداری، کور می‌گردد».

یکی از راه‌های موعظه و تذکّر، عبرت است.


عبرت، حالتی است که در اثر برخورد با اموری به انسان دست می‌دهد و


به خودی خود یک روش نیست، بلکه یک پیامد شیرین تربیتی است.


لکن با توجه به عامل ایجاد کننده این حالت، می‌توان آن را


روش نامید و اظهار داشت که حالت تربیتی عبرت به دو طریق پدید می‌اید:

1. گاهی خود فرد با خواندن جریانات تاریخی یا دیدن طبیعت و


آثار به جای مانده از گذشتگان به این حالت می‌رسد.

2. گاهی دیگران زمینه‌ها و مقدمات به وجود آمدن چنان حالتی را


برای فرد فراهم می‌کنند؛ مثلا مربی با هدف عبرت آموزی،


تربیت آموزان خود را به دیدن برج و بارو‌ها،


کاخ‌های سلطنتی، مقابر و زیارتگاه‌ها می‌برد که در


این صورت کار او «روش تربیتی» است.

به عامل و طریق اول، «عبرت گیری یا عبرت پذیری»


و به عامل دوم، «عبرت‌دهی یا عبرت‌آموزی» می‌گوییم.

امیرمؤمنان حضرت علی(ع) در تربیت فرزند خویش امام حسن مجتبی(ع)،


از روش و عامل دوم استفاده برد و در نامه‌ای خطاب به ایشان فرمود:

«ای پسرم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش و


نابودی و دست به دست گردیدنش، آگاه کردم و از آخرت و


آنچه برای انسان‌ها در آنجا فراهم است، آگاه ساختم و برای تو از


هر دو مثال زدم تا به آن پندپذیری و بر اساس آن در زندگی گام برداری».


در این سخن،حضرت علی(ع) متذکّر می‌شوند که


ای فرزندم! من، اخبار را برای تو گفتم و نشانه‌ها را نیز بیان کردم و


راه را نشان دادم. حال تو باید خود پندگیری و مسیر زندگی را


بر اساس آن بپیمایی.

تأکید بر عبرت در مسیر موعظه و تذکّر به مثابه یک روش


ایده‌آل تربیتی، به دلیل پیامد‌های مطلوب و شایسته‌ای است که در تربیت دارد.


این پیامد‌ها از دیدگاه امام علی(ع) در نهج‌البلاغه بدین قرارند:

1. عبرت، کلید بصیرت است؛


زیرا «مَنْ اعتبر أبصر و مَنْ أبصر فَهِمَ و مَنْ فَهِمَ عَلِمَ؛


کسی که عبرت آموزد آگاهی یابد و کسی که آگاهی یابد،


می‌فهمد و آنکه بفهمد، دانش آموخته است».



سخن اصلی در این کلام، آن است که تفکر زمینه‌ساز عبرت است و

عبرت، زمینه بصیرت را فراهم می‌آورد.


در حقیقت، در مسیر تربیت، زمانی انسانی به بینش و بصیرت می‌رسد که


به شنیدن اکتفا نکند، بلکه در شنیده‌ها، اندیشه کند و با دقت به امور بنگرد.


نتیجه این اندیشه و دقت نظر، همان عبرتی است که در


تصمیم‌گیری‌ها و رفتار انسان مؤثر خواهد بود.

2. عبرت، عامل انتقال تجارب است.


انسان‌ها در طول زندگی سعی می‌کنند هر امری را


حداقل یک بار تجربه کنند و یک خطا را چند بار مرتکب نشوند.


خردمندان در تلاش هستند که آن یک خطا را هم که دیگران تجربه کرده‌اند،


اصلاً مرتکب نشوند و در واقع سعی در بهره‌مندی از تجارب دیگران دارند:


«إنّما العاقل مَنْ وَعَظته التّجاربُ؛ همانا عاقل، کسی است که تجربه‌ها او را پند دهند».


همچنین امیرمؤمنان(ع) در وصیتی به فرزند خویش امام حسن مجتبی(ع) می‌فرمایند:


«ای بُنی إنّی و إنْ لم أکُنْ عُمِّرتُ عُمُرَ مَنْ کانَ قَبْلی فَقَدْ نَظَرْتُ فی أعمالِهِمْ ...؛


ای پسرم! اگر چه من به اندازه همه کسانی که پیش از من می‌زیسته‌اند،


عمر نکردم، اما در کردار آنها نظر افکندم و در اخبارشان اندیشیدم و


در آثارشان سیر کردم؛ تا بدان جا که همانند یکی از آنها شدم؛


بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسید،


با همه آنها از اول تا آخر بوده‌‌ام.


پس من قسمت زلال و مصفّای زندگی آنان را از بخش کدر و


تاریک آن بازشناختم و سود و زیانش را دانستم.


از میان تمام آنها، قسمت‌های مهم و برگزیده را برایت خلاصه کردم و


از بین همه آنها زیبایش را برایت برگزیدم و ناشناخته‌های آن را از تو دور کردم».

بر اساس این کلام گهر بار امام علی(ع)، تجربه اندوزی از


سرگذشت دیگران، بهره‌مندی از حاصل عمر آنهاست.


گویا انسان، عمری به درازای همه آنها داشته است،


با این تفاوت که خطاهای آنان را مرتکب نشده است.


نکته دیگری که در سخن امام علی(ع) مشهود است،


وظیفه‌ای است که ایشان برای مربی ترسیم می‌کند و آن،


این است که وی باید تجربیات خود و دیگران را جمع آوری،


تلخیص و تنقیح کند و آن را به طور صریح و


دسته‌بندی شده، در اختیار تربیت آموز قرار دهد.

3. عبرت، عامل بازداری از خطاست؛


زیرا همواره انسان در سایه عبرت به رشد و کمال می‌‌رسد


و به راه درست هدایت می‌شود.


عبرت به منزله چراغ‌هایی است که راه صحیح زندگی را نشان می‌دهد:

«الاعتبارُ یقودُ إلی الرُّشد؛

عبرت گرفتن، انسان را به سوی راه صواب و درست می‌کشاند».

ثمره این هدایتگری نیز دوری از خطاست:

«الاعتبارُ یثْمَرُ العصمة؛ میوه عبرت گرفتن، نگاهداری است».

4. عبرت چراغ راه اینده است؛ زیرا


«و لو اعتبرتَ بما مَضی حفظت ما بَقی؛


اگر از آنچه گذشته است عبرت بگیری،


آنچه را که باقی است، حفظ خواهی کرد»؛


زیرا تاریخ تکرار پذیر است:


همواره قومی می‌رود و قومی دیگر جایگزین می‌شود.


اختلاف حوادث و رویدادهای تاریخی، در جزئیات آنهاست.


انسان‌های عاقل و عبرت‌گیر، می‌توانند با موازنه و مقایسه این پدیده‌ها و


بررسی اسباب و عوامل آنها، پیامد‌ها و نتایج آنها را پیش‌بینی و


تصمیم درست و متناسب را در هر مورد اتخاذ کنند.


امام علی(ع) در نامه خویش به حارث هَمْدانی به این نکته اشاره فرموده است:

«از حوادث گذشته دنیا برای باقی مانده آن عبرت‌گیر؛


چرا که بعضی از آنها شبیه بعضی دیگر است و


پایانش به ابتدای آن می‌پیوندد و در هر حال، تمام آن گذرا و ناپایدار است».

ب توجه به تاریخ نیز می‌توان بصیرتی راهگشا در


مسیر تربیت افراد فراهم کرد؛ بصیرتی که به تحولات عمیق در


زندگی و رفتار فرد منجر می‌شود و از غفلت به آگاهی و


از غرور به شعور برساند؛


چنان که علی(ع) برای ادامه مسیر تربیت، امام حسن(ع) را


به عبرت‌آموزی از سرنوشت دیگران در طول تاریخ توصیه می‌کند و می‌فرماید:

«و سر فی دیارهم و آثارهم فانظر فیما فعلوا و


عما انتقلوا و این حلوا و نزلوا؛


در دل تاریخ گذر کن و از میان راه‌های رفته و نرفته‌اش بگذر


و آثار به جای مانده‌اش را بنگر و ببین که مردمان آن،


چه کردند و چه با خود بردند و ...».


روش محبّت و مدارا

محبّت، اساس و رکن دین است و دین بر پایه آن به


دل‌ها رسوخ کرده و راسخ مانده است.


شیوه محبّت و مدارا در سراسر زندگی انسان‌ها، درس آموز و


روشی مطلوب و ایده‌آل در مسیر تربیت اسلامی است که


هم جاذبه در افراد می‌آفریند و هم انگیزه؛ تا از تلاطم و


پراکندگی، انسان‌ها را به اتفاق و اجتماع بر


محور دین سوق دهد و فرهنگ دینی رواج یابد.

از آنجا که محبّت با سرشت و فطرت آدمی سازگار است و


پذیرش آن از ناحیه درون و به دور از هیچ تحمیلی است،


باید مربیان تربیتی به ویژه خانواده‌ها برای جذب فرزندان و


جلوگیری از انحراف آنان بدان متوسل شوند و آگاه باشند که


اگر جام محبّت در خانواده‌ها لبریز باشد، فرزندان کمتر به


ناهنجاری‌های جامعه تن می‌دهند. در


شیوه تربیتی امام علی(ع) به نهایت بعد عاطفی آن حضرت در


برابر فرزندانش برمی‌خوریم؛ از جمله آنگاه که به


امام حسن مجتبی(ع) در بیان وصایای خود چنین خطاب می‌کند:

«فرزندم! تو را دیدم که پاره تن من بلکه همه جان منی؛


آن گونه که اگر آسیبی به تو رسد، به من رسیده است و


اگر مرگ به سراغ تو اید، زندگی مرا گرفته است.


پس کار تو را کار خود شمردم و نامه‌ای برای تو نوشتم تا تو را


در سختی‌های زندگی رهنمون باشد، من زنده باشم یا نباشم».


بنابراین طبق فرمایش و سیره امام علی(ع)، برای


تربیت فرزند لازم است که با مدارا، ابتدا شفقت و


دلسوزی و مهربانی خود را به اثبات رسانیم و این شیوه را در


سطح گسترده برای همه در پیش بگیریم.


آن امام همام در تربیت افراد جامعه نیز به اصل تألیف قلوب و


محبّت و مدارا بسیار توجه می‌کرد و بر اشاعه آن تآکید می‌فرمود:

«قلوب الرجال حشیة فمن تألفها اقبلت علیه؛ دل‌های مردم وحشی (پراکنده) است.


به کسی روی می‌آورند که با آنها خوش‌رویی (محبت و مدارا) کند».


عفو و تغافل، تنبیه و تشویق

یکی از روش‌های تربیتی دین اسلام، تمسّک به

عفو و تغافل و تنبیه و تشویق افراد است که در

 باب برتری هر یک از ملاک‌ها، بحث‌ها و گفتار‌های بسیار وجود دارد.

 چون انسان جایز الخطاست و مصون از اشتباه و خطا نیست،

 اگر در مسیر دچار سهوی شود، نباید چنان مورد عتاب و

خطاب قرار گیرد که از ادامه راه بازماند و از خود باوری و

 اعتماد به نفس فاصله بگیرد. اما باید در مسیر تربیت فرزندان در

 خانواده‌ها و افراد در جامعه، معیار و میزان تنبیه و

 تشویق به خوبی شناخته و مراعات شود؛

چنان که ائمه اطهار(ع) با شناختی که از نهاد افراد و

 قابلیت‌هایشان داشتند، به این مهم یعنی تقدم عفو و تشویق بر تنبیه و

 مجازات مبادرت می‌ورزیدند.

امام علی(ع) در دستگاه عدالت خود هر دوی آنها یعنی مهر و قهر،

و شمشیر تیز عدالت و زبان رأفتش را نیز در جای مناسب به کار می‌بست.

 در عین حال در مسیر تربیت و پرورش فکری و اخلاقی افراد،

به سان پیامبر اعظم(ص) از حقوق خود و جسارت‌های افراد در

 اوج قدرت می‌گذشت و ناسزای معاندان جاهل را به

 جای اینکه به محکمه قضاوت بکشاند، با خود به مسجد می‌برد و

 صمیمانه از خدا برای چنین افرادی طلب مغفرت، و

 برای هدایت ایشان دعا می‌کرد. آن حضرت برای بیداری و

 هوشیاری مربیان در مسیر تربیت افراد، خطاب به امام حسن مجتبی(ع) می‌فرماید:

« پس اگر یکی از شما مرتکب خطایی شد، عفو و تغافل همراه با

توازن و به تناسب خطا، از تنبیه و زدن فرد ـ

البته برای کسی که عاقل است ـ بهتر و برتر است».

البته آن حضرت برای تعدیل در برخوردها با این اعتقاد که

 گاهی، بخشیدن یک فرد تبهکار برای فرد و جامعه مضر و فساد آور است،

 به تعیین حدود و مرزهای تشویق و تنبیه متربّیان پرداخته، فرمودند:

«نباید نیکوکار و بدکار نزد تو به یک پایه باشند که آن،

نیکوکاران را در نیکویی بی‌رغبت سازد و بدکاران را به

 بدی کردن وا می‌دارد. پس هر یک از ایشان را به آنچه عمل کرده است، جزا بده».

نکته شایان توجه دیگر در این روش آن است که حضرت علی(ع) بر

 اساس کرامتی که برای انسان‌ها قائل بودند،

 همواره تأکید می‌کردند که با انسان خطاکار در مرحله اول از

 روی رأفت و کرامت رفتار کنید و به منظور بیداری و

 تحرّک انسان‌ها بر اساس همان غیرت و روح کرامتش وارد عمل شوید؛

 چنان که خود در خطاب به تمام وجدان‌های خفته می‌فرماید:

«بزرگوارتر از آن باش که به پستی دنیا تن دهی؛

 هر چند تو را به مقصود برساند؛

 زیرا نمی‌توانی در برابر آنچه از شخصیت خود که در این

 راه از دست می‌دهی، جایگزینی به دست آوری.

 بنده دیگری مباش؛ در حالی که خدایت آزاد آفریده است».

به راستی، خداوند برای حفظ کرامت انسان‌ها،

آنان را از هر گونه هدف و روشی که به کرامتش لطمه بخورد،

 بازداشته و از این رو، می‌بینیم که حضرت علی(ع)

 بدین طریق به افراد منزلت می‌بخشید و آنها را با اعتماد به نفس و

مسئولیت پذیری به تربیت خودشان وامی‌داشت تا

ضمن حفظ عزّت و کرامت خود، به سراغ تخلّفی نروند و

 به عجز کشیده نشوند؛ بلکه متوجه شخصیت کریمانه خویش باشند و در

 سایه‌سار آن از پستی‌های گناه به بلندای قلّه تقوا پناه آورند.


نتیجه


1. هر یک از روش‌های مذکور در تعلیم و تربیت اسلامی برای هر

 فردی تعریف و جایگاه خاصی می‌یابد که

خداوند متعال و پیامبر اعظم(ص) و ائمه هدی(ع) همه این روش‌ها

و راه‌ها را در مقام بیان و عمل به ما نشان داده‌اند.

2. چگونگی تطبیق شرایط و مقتضیات افراد به تناسب شاخصه‌های مذکور

 و نیازمند درک ظرفیت‌ها در افراد است و فهم این امر بر

 عهده مربیان از جمله پدر، مادر و معلم است که

 بر اساس توانایی و درایت خاص، با شناخت توانایی‌های افراد و

 متناسب با محور‌های عملی راه کارهای بیان شده، وارد عرصه عمل می‌شوند.

3. در کاربرد روش‌ها در مسیر تربیت اسلامی، حتماً باید به

 مسئله کرامت و شخصیت انسان‌ها توجه و تعدیل در برخوردها اعمال شود.



************************************************************

پی نوشت:

این نامه کامل و واقعا توصیف ناپذیر را با یک بار مطالعه نمیشه کاملا درک کرد و

باید چند بار و در بهترین زمان حال روحی و معنوی و فراغت خواند ...

صد البته که تربیت امام حسن قبل از این نامه به شکلی بود که

اگر این نامه را هم امام برای ایشان نمی نوشت باز هم در

رفتار و کردار ایشان بعنوان امام معصوم خطایی دیده نمیشد

پس با کمی تامل میتوان فهمید که این نامه را امام علی برای ایشان نوشته اند تا

دیگران در مقام گوش کننده از این وصیت گرانبها استفاده کنند

بدون شک تامل و رعایت توصیه های این امام همام میتواند راهگشای

کامل حل مشکلات مادی و معنوی هر کسی باشد که راه را گم کرده است....


در پناه حق باشید...مدیر وبلاگ


سائلی بی دست و پایم ...راه را گم کرده ام

عبد کوی شاه عشقم...شاه را گم کرده ام

بس که دوری جستم از این بارگاه باصفا...

صاحب در گاه را گم کرده ام...

*********************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


پیامی ازسوی خدا به بنده های دلشکسته :


می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود.


همان دل های بزرگی که جای من در آن است،


آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم.

دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!


هنوز من هستم.


هنوز خدایت همان خداست!

هنوز روحت از جنس من است!

اما من نمی خواهم تو همان باشی!

تو باید در هر زمان بهترین باشی.

نگران شکستن دلت نباش!

می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.

و جنسش عوض نمی شود ...

و می دانی که من شکست ناپذیر هستم ...

و تو مرا داری ...برای همیشه!


چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...

چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...

چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،

صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!

درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...

می خواهم شاد باشی ...

این را من می خواهم ...

تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.

من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)

و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.

شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟

اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!

فقط کافیست خوب گوش بسپاری!

و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!

********************************



یقین


امام رضا(ع) می‌فرماید :


ایمان یک درجه بالاتر از اسلام و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان و یقین یک درجه بالاتر از تقوا است


و میان بندگان چیزی کم تر از یقین تقسیم نشده است!

اسلام >> ایمان >> تقوا >> یقین

در حدیثی امام علی(ع) یقین را به تسلیم واقعی معنا کرد و فرمود : التسلیم هو الیقین!

مرحوم علامه مجلسی می‌گوید : یقین دارای سه مرتبه است :

علم الیقین

عین الیقین

حق الیقین

که این سه مرتبه با یک مثال روشن می‌شود :

علم الیقین به آتش، مشاهده آن توسط دود است!

عین الیقین به آتش، دیدن حجم و اندازه آتش است!

حق الیقین به آتش، سوختن در آن است!

این سه اصطلاح در قرآن مجید در سوره تکاثر و واقعه آمده است.


امام باقر(ع) توکل بر خدا و تسلیم در برابر ذات پاک او و رضا به قضای الهی


و واگذاری تمام امور به خداوند را از آثار یقین ذکر کرده است.

قرآن مجید راه رسیدن به یقین را عبادت می‌داند :

و اعبد ربّک حتی یأتیک الیقین؛ پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسی!

بدون عبادت ممکن نیست کسی به یقین نائل آید. منظور از عبادت،


حرکات و سکنات ظاهری نیست! بلکه حقیقت عبادت و بندگی خدا است


که در آن صورت غیر خدا در انسان جای ندارد.

از رسول خدا(ص) نقل است که :


اگر نبود شیاطینی که اطراف دل های بنی آدم را احاطه کرده‌اند،


آنها حقایق ملکوت آسمانها و زمین را مشاهده می‌نمودند؛

یعنی گناه و رذایل اخلاقی مانع رسیدن به مقامات معنوی، از جمله یقین می‌شود

******************************************


کلینیک خدا



به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم،فهمیدم که بیمارم ...............


خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.


زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشانداد.


آزمایش ضربان قلبنشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود


کرده بود و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.


به ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم وآنها را در آغوش بگیرم.


بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کردهبودم


فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم،


چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراترببرم.


زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است


که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم


خدای مهربانم برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد.


به شکرانه اش تصمیم گرفتم


از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم.


هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم


قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم


هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.


زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم و


زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.


امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:


رنگین کمانی به ازای هر طوفان


لبخندی به ازای هر اشک


دوستی فداکار به ازای هر مشکل


نغمه ای شیرین به ازای هر آه


و اجابتی نزدیک برای هر دعا


******************************


سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

****************************

التماس دعا


ﺩﻟﻢ ... !!

ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ...


ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ


ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ " ﺩﺭﯾﺎ " ﻣﯽ ﺯﻧﺪ !!!!


ﻭ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﺍﻟﻠﻪ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ


ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺩﻋﺎ ﮐﻨﻨﺪ ... !


ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺟﺎﻧﺖ ﻻ ﺑﻪ ﻻﯼ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ


ﺑﺎ ﭼﻪ "" ﺯﻭﺭﯼ "" ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ... !


ﺁﻧﻮﻗﺖ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ


" ﺯﻣﺰﻣﻪ ﯼ ﺧﺪﺍﯾﺎ "


ﮔﻔﺘﻦ ﺧﻠﻖ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﯽ !!


ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻋﺮﺵ ﻧﺮﺳﯿﺪ !


ﻻﺍﻗﻞ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﻠﻖ ﺍﻟﻠﻪ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺁﻧﻘﺪﺭ


ﺭﺳﺎ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺮﺷﯿﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﺷﯿﺎﻥ ﺍﺯ


"" ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮔﻔﺘﻨﺶ ""


ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ !!!


..... ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎﯾﺖ .....


ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺩﻋﺎ ﮐﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻡ !!!


ﯾﻌﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮ ... !


ﮐﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ


ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ... !!!


التماس دعا

**************************


وقتی چترت خداست


بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ا
ببارد.

         وقتی دلت با خداست

بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند.

        وقتی توکلت با خداست

بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند.

        وقتی امیدت با خداست

بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند.

       وقتی یارت خداست

بگذار هر چقدر میخواهند نا رفیق شوند.

       همیشه با خدا بمان.

چتر پروردگار، بزرگترین چتر دنیاست. . .

**************************

داستانک


بزرگى با شاگردش از باغى میگذشت.چشمشان به یک کفش کهنه افتاد


شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار میکند


بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم


و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنیم


بیا کارى که میگویم انجام بده و عکس العملش را ببین...مقدارى پول درون ان قرار بده


شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند


کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود مراجعه کرد


و همین که پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى درون کفش شد


و بعد از وارسى ،پول ها را دید با گریه ،فریاد زد خدایا شکرت


خدایی که هیچ وقت بندگانت را فراموش نمیکنى


میدانى که همسر مریض و فرزندان گرسنه دارم


و در فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رویی به نزد انها باز گردم


و همین طور اشک میریخت..


استاد به شاگردش گفت


همیشه سعى کن براى خوشحالیت ببخشى نه بستانی




.
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻣﻴﮕﻦ ‌ : ﺑﺎﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ !

ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ :

ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺁﻣﻨﻮﺍ ‏]

ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ :

[ ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ ‏]

ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ ،

 ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ .


ﺍﮔﺮ ﺗﺨﻤﻪ ﮐﺪﻭ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ ﻭ ﻣﻐﺰﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .

ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ . ﻣﻐﺰ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ .

ﻫﻢ ﺩﻝ ؛ ﻫﻢ ﻋﻤﻞ ..

**********************



عشق فقط خدا
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

بخوان من را

منم پروردگارت ؛ خالقت ازذره ای ناچیز

صدایم کن مرا آموزگار قادر خود را...قلم را علم را من هدیه ات کردم

بخوان من را ، منم معشوق زیبایت منم نزدیک تر از تو به تو اینک صدایم کن

رها کن غیر من را ، سوی من باز آ...منم پروردگار پاک بی همتا

منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم؛ تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید:

تورا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد

بساط روزی خود را به من بسپار

رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را...تو راه بندگی طی کن

به من بسپار

عزیزا من خدایی خوب می دانم

تو دعوت کن مرا بر خود به اشکی یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم...طلب کن خالق خود را

بجو ما را که خواهی یافت که عاشق می شوی بر من و عاشق می شوم بر تو

که وصل عاشق و معشوق هم آهسته می گویم : خدایی عالمی دارد


قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم .

قسم بر عصر روشن تکیه کن بر من

قسم بر نور هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن اما دور

رهایت من نخواهم کرد..


بخوان من را

که میگوید که تو خواندن نمی دانی؟

تو بگشا لب

تو غیر از من خدای دیگری داری ؟؟؟؟


رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

توغیر از من چه می جویی ؟

تو با هر کس به جز با من چه می گویی؟

و تو بی من چه داری .. هیچ ؟

بگو با من چه کم داری عزیزم .. هیچ !!

هزاران کهکشان و کوه و دریا را و خورشید وگیاه و نور و هستی را

برای جلوه ی خود آفریدم من

ولی وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم

تویی زیباتر از خورشید زیبایم تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیایم تو را کم داشت

تو ای محبوب ترین میهمان دنیایم

نمی خوانی چرا من را ؟

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد ؟


هزاران توبه ات را گرچه بشکستی

ببینم من تو را ازدرگهم راندم ؟؟

اگر در روز سختی ات خواندی مرا

اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی

بگو با من

به رویت بنده ی من ، هیچ آوردم ؟؟


که می ترساندت از من ؟؟؟

رها کن آن خدای دور آن نامهربان معبود

منم پروردگار مهربانت ؛ خالقت ...

به پیش آور دو دست خالی خود را ... با زبان بسته ات کاری ندارم من

که غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام حاجتی داری ؟؟

تو ای از ما

کنون برگشته ای ، اما

کلام آشتی را تو نمی دانی ؟؟

ببینم چشمهای خیست آیا ، گفته ای دارند ؟

بخوان من را بگردان قبله ات را سوی من اینک وضویی کن
.

.

خجالت می کشی از من

بگو ... جز من ، کس دیگر نمی فهمد به نجوایی صدایم کن


بدان آغوش من باز است

برای درک آغوشم

شروع کن ... یک قدم باتو

تمام گام های مانده اش ،با من... 

*************************************************

روزهای تکراری


ﯾﻪ ﺭﻭﺯهاﯾﯽ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮﻥ ﻫﺴﺖ،ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﻪ ...

ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯها ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ... ﺧﺴﺘﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ !





ﻭﻟﯽ ﺣﻮﺍﺳﻤﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﯼ ﺑﺪى تو همین روزها بیفته؛

که روزى صد بار دعا کنى کاش همون روزها تکرار بشن....




ﺧﺪﺍﯾـــــــــﺎﺍﺍﺍﺍ...

ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﻫﻤﻪ ﯼ ﺭﻭﺯهاﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ اما بى مصیبت..هزار بار ﺷﮑــــــر 



****************************************************

یکی رفت و ...

یکی موند و ...

یکی از غصه هاش خوند و ...

یکی برد و ...

یکی باخت و ...

یکی با قسمتش ساخت و ...

یکی رنجید ...

یکی بخشید ...

یکی از آبروش ترسید ...

یکی بد شد ...

یکی رد شد ...

یکی پابند مقصد شد ...



تو اما باش!

خدا اینجاست ...!

تو قلب ماست ...!

************************************

از عجایب آفرینش:

ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ؟

ﻫﺮ ﮔﺮﻡ DNA ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻇﺮﻓﯿﺖ 455 ﺍﮔﺰﺍﺑﺎﯾﺖ ﺍﺳﺖ .

ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺍﮔﺰﺍ ﺑﺎﯾﺖ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﮔﯿﮕﺎ ﺑﺎﯾﺖاﺳﺖ .

ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩﻫﺎﯼ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﻞ ﺩﻧﯿﺎ 1.8 ﺯﺗﺎﺑﺎﯾﺖ ﺍﺳﺖ .

ﻫﺮ ﺯﺗﺎﺑﺎﯾﺖ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎ 1000 ﺍﮔﺰﺍ ﺑﺎﯾﺖ ﺍﺳﺖ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ


ﮐﻪ ﻓﻘﻂ حدود ۳ ﮔﺮﻡ DNA ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﮐﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ


ﺧﻮﺩ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﻨﺪ .

ﻣﻘﺪﺍﺭ DNA ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯼ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ


ﻣﻮﺳﯿﻘﯽﻫﺎﯼ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﻨﺪ .

ﻫﺮ DNA ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺩﻣﺎﯼ 50 ﺩﺭﺟﻪ ﻓﺎﺭﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ 2000 ﺳﺎﻝ ﺩﺍﺩﻩﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ


ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩ ﺻﻔﺮ ﺩﺭﺟﻪ ﻓﺎﺭﻧﻬﺎﯾﺖ


ﮐﺎﻫﺶ ﺩﻫﯿﻢ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎ 2 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺳﺎﻝ


ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺩﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺣﻔﻆ ﮐﻨد!

فتبارک الله احسن الخالقین...



 ***************************************


مذاکرات 1+1  من و خدا


۱-خدایا . . .


من لذت گناه را ترک میکنم، . . .


در مقابل تو تحریم لذت مناجات را از من بردار . . .


۲-خدایا . . .


من کسانی که تو دوستشان نداری را ترک میکنم
و درمقابل تو لذت با خود بودن را به من بده . . .


۳-خدایا . . .


من پناهگاه شیطان را ترک میکنم .


و تو در . . . مقابل پناهگاه امن خودت را به من بده. . . .

خدایا . . .


برای شفاف سازی گام اول را من برمیدارم . و


سانتری فیوژهای گناه را که شیطان در وجودم برپا کرده .


یکی یکی و با کمک تو از کار . می اندازم . . .


هسته ی درونی ام را خودت غنی سازی کن . . .


در کنار این که معترفم . . .


 "و ما توفیقی الا بالله"


در عین حال معتقدم . . .

 " آدم شدن حق مسلم ماست "

*************************************

خدا را بیاد بیاور


خدا را به یاد بیاور ، او مدتهاست در انتظار توست که به یادش بیاوری .

زمین جای قشنگی نبود آدمیزاد ها تا زمینی شدند آسمان را فراموش کردند .

دیگر کسی سراغ خدا را نمی گیرد ، دیگر کسی به خدا فکر نمی کند


دیگر کسی برای خدایش وقت نمیگذارد ، خدا را به استدلال های فلسفی وا میگذارند ،


آدم ها یاد گرفتند وجودش را فقط با استدلال عقلی بپذیرند لیکن وجود خدا


ادراک قلبی میخواهد نه استدلال عقلی .

شاید برای همین است که حتی ملا صدرا هم با همه ی استدلال های عقلی اش


آخر رو به سماع آورد حتی بوعلی سینا هم حکمت مشرقی را نگاشت ...

خدا را با قلبت به یاد آور همانگونه که عشق را ...

به قلبت بیاموز و به عقلت که زندگی بدون آن دو بی معناست .


خدا در قلب تو ریشه دوانده بیرون از آن به دنبالش نگرد ...

" خدا را همچو عشق باید بیابی

خدا را چون نفس باید بخواهی

بیـــــا بگذار عـقل را کنــاری

خـــــدا را در دلت باید بدانی "

***************************************

کور واقعی


فقیری به در خانه ی بخیلی آمد و گفت :

شنیده ام که تو بخشی از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای

و من در نهایت فقرو تنگدستی ام ... چیزی به کَرمت به من بده ...

بخیل گفت: من نذر کوران کرده بودم !

فقیر گفت: کور واقعی من هستم،زیرا اگر بینا بودم از در خانه ی خداوند

به در خانه ی کسی چون تو نمی آمدم ..!

**************************************

سلام ای خالق من،معبودمن!

چقدرنامه نوشتن برای توسخت است.


نمی دانم ازکجاشروع کنم.آنقدرمشغول این دنیا وآدم

هایش شده ام آنقدرباهمه جزتو حرف زده ام که اکنون نامه نوشتن برای توبه نظرم سخت

می آید.

گاهی ان قدرتوی اینترنت گم میشوم ،توی سایت های مختلف،توی وبلاگ های جورواجور

یادم می رود نمازم قضا شده،شب ازنیمه شب گذشته ومن تو راازیاد برده ام.گاهی آنقدربه

قول خودم مشغول کتاب های درسی ام میشوم که فکرمیکنم،هیچ کتابی به اندازه ی کتاب

های درسی ام اهمیت ندارد حتی قرآن خواندن هم یادم رفته....



خدایا خیلی وقت ها صدای اذانت لابلای صدای ترانه هایی که گوش میدهم گم میشود.اصلا

نمیشنوم.

تاریخچه ی انواع بازیگرای ایرانی وکره ای رامی دانم


ولی هیچ وقت فرصت نکرده ام درمورد

امام زمانم هم تحقیق کنم،یعنی راستش دوست داشته ام ولی خوب دیگه....

خدای من فقط گاهی که توی امتحانات گیرمیکنم تو یادم می افتی،می دانم کاربدی میکنم.

مدتی است که بغض کرده ام، احساس پوچی تمام وجودم راگرفته.دلم کلی هوای تو راکرده

هوای بودن باتو،نفس کشیدن درجایی که حسی ازتو رابه من میدهد.میدانم کلی بدکرده ام،

حق بندگی برای تو راهرگز ادانکرده ام ....

خدایاکمکم کن وقتی صدای اذانت رامیشنوم(وقتی داری من راهم صدامیکنی)


دل بکنم از این

مانیتورلعنتی وبیایم ومثل سهراب وضو بگیرم باتپش پنجره ها بیایم وباتو مناجات کنم.

میدانی خدا دروغ میگویندعصرارتباطات است دنیاشده


عصرجدایی ازتو.انگار این صفحه های

مجازی همه مان را دارند ازتو دورمیکنند...



ولی من تو را می خواهم دارم ذوب میشوم،


خدایابه قول چمران که همیشه می گفت می سوزم

می سوزم می سوزم....

خدایا مرابسوزان،درآتش عشقت خاکسترم کن ونگذار جزتوکسی را وچیزی رابخواهم.

والسلام. 


************************************

... هنوز مشتاقیم!

نیامدی و پنجره از طلوع خالی بود

و حال من، من ِ تنها بگو چه حالی بود

تمام رهگذران از نشانی ات گفتند

خیال دیدن رویت چه خوش خیالی بود

 

نشانه های تو را بی هدف هدر دادم

تمام قصه همین درد بی خیالی بود

سپیده بود و به دنبال نور می گشتم

و عمق فاجعه این ذهن لاابالی بود

 

دمی، نبودی و آهی نماند و این هجران

امان بریده ترین بغض این حوالی بود

هزار و یکصد و اندی بدون خورشیدی

صد البته که نشد این نود چه سالی بود

نمک به زخم تو پاشیده اند فاصله ها

به شب بگو که چه کردی نتیجه عالی بود!

غم و شب و شب و غم پوده شد به قیمت روز

کدام سرّ غریبی در این توالی بود

 

کنار پنجره چشمی به انتظار تو نیست

و گرنه قهر تو اندیشه ی محالی بود

دلت گرفته از این شهر و خوب می دانم

به افتخار تو هر ساله قیل و قالی بود!

 

به رنگ شب شده ایم و هنوز مشتاقیم

تمام دلخوشی این لطف احتمالی بود

که رخ فروزی و گرمی دهی، صفا بخشی

به بام هر که دلش چشمه ی زلالی بود

به خاک مرده بتابی دوباره جان گیرد

اگر برای تو در این خزان مجالی بود

پرندگان مهاجر دوباره برگردند

به کوچه ای که سزایش شکسته بالی بود

هوای تازه در این کوچه ها بیاری باز

ز چهره ها بزدایی اگر ملالی بود

دوام رونق بازار شب شکسته شود

که نقش سکه ی شب فسرده حالی بود


مناجات


ای به وفا نور ، دل تار من

 عزت من ، هستی من یار من

صبح امید من دل خسته ای

 پای دلم را بغمت بسته ای

خاطرم از یاد تو روشن بود

 خاک وجودم زتو گلشن بود

عشق تو روشنگر جان من است

 عفو تو اندر خورشان من است

جان و دلم را به غمت زنده کن

 لطف بر این بنده شرمنده کن

رحم کن ای دوست بر این زاریم

 عفو کن ای یار خطا کاریم

یاد تو شمع شب تار من است

 عین شفای دل زار من است

از گنه ای دوست نجاتم بده

 ز اتش دوزخ تو براتم بده

زاری من ، ناله من ، آه من

 توبه من سوی تو شد راه من

لطف تو اید دست نصیب من است

 عشق تو ای یار طبیب من است

خلوت دل وادی سینای من

 جلوه تو طور تجلای من

هرگز از این در تو مران بنده است

 بنده آواره شرمنده ات

در دو جهان عشق تو یار من است

 لابه بدر گاه تو کار من است

مست زصبهای تو مسکین شده

 عشق تواش یکسره ائیین شده



مناجات عارفان


الهی ای امید این دل زار ...................مرا از شر هر شیی نگهدار

الهی ای چراغ جان انسان...................زهر دردی مرا بنمای درمان

الهی گم شدم گمگشته راه....................زلطفت کن مرا یارت تو آگاه

الهی گرچه عهد خود شکستم................در رحمت بروی خود ببستم

کنون دارم بجان شرمند گی ها.............در این درگه ندارم بندگی ها

چسانی با چنین عبد گنهکار ..............چه سازد این شکسته این تبهکار

بده راهش بلطف و مهرت ای دوست ............گرفتارش مکن بر قهرت ای دوست

نظر کن بر من از ژا فتاده.......................دو دست از بهررحمت بر گشاده

فرخوان این گدایت را زمانی ........زاحسانش بده یارب نشانی

ببین او را که بوده مست عصیان........ببین او را که بسته با تو پیمان

پناهم ده پناه ای داور من ...........نجاتم ده نجات ای یاور من

اگر چه در میانه بی نوایم...........ولی بر درگهت من آشنایم

فقیرم دلغمینم مستمندم ....تهی دستم ضعیفم دردمندم

ترا مسکین طلب دارد به یاری .......ندارد مایه ای جز اشک و زاری

 

 مناجات عارفان --حسین انصاریان


http://ascending.persiangig.com/2010.1%201024x768%20(12).jpg



مـن مثــل ایـن گـداهـا نیستــم !!


ڪـه زنگ تمـام خـانـه هــاے ڪوچـه را مــــے زنــد ،


تـا شایــد یڪــــے در را بـاز ڪنــد .


مـن فقـط درب خانـۀ خودت بست نشستــه ام ..

مهربــان پـروردگــار مـن "


مــــے دانـم حتــــے دست خـالــــے بـازگشتـن از درگــاهت

" بــــے حڪمت " نیست ...



بهار...عشق...جنون!

بی حساب و کتاب!


 

ضرب گرفته بر دلم خاطره ی قشنگ تو

آه که نبض من تویی وای ز آب و رنگ تو

 

حرف ز تفریق مزن عاطفه تقسیم نکن

سهم مرا به دشمنم یکسره تقدیم نکن

 

این تب و این تاب ز من هندسه ی ناب ز تو

منحنی قامت من باقی اسباب ز تو

 

دایره ام به دست تو نقطه ی پرگار منی

حاصل جمع جبری رشته ی افکار منی

 

یکسر این معادله صد گره کور منم

بر الف قامت تو وصله ی ناجور منم

 

اصل تویی وصل تویی چاره ی بن بست تویی

حاصل این معادله هر عددی هست تویی

 

حوصله ات توان من حدّ من آستان تو

خیال کهکشانیم کوکب آسمان تو

 

مدّ مرا جذر مکن جهد مرا هرز نکن

با من دیوانه دگر صحبت اندرز نکن
 






خداپرستان

گهی درد تو درمان می نماید
گهی وصل تو هجران می نماید

دلی کو یافت از وصل تو درمان
همه دشوارش آسان می نماید

مرا گه گه بدردی یاد میکن
که دردت مرهم جان می نماید

بپرس آخر که بی تو چونم ای جان
که جانم بس پریشان می نماید

مرا جور و جفا و رنج و محنت
غمت هر دم دگر سان می نماید

ز جان سیر آمدم بی روی خوبت
جهان بر من چو زندان می نماید

عراقی خود ندارد چشم ورنه
رخت خورشید تابان می نماید


(عراقی)



شعر صائب تبریزی


 این چه حرفی ایست که در عالم بالاست بهشت

هر کجا وقت خوش افتاد همان جاست بهشت

از درون تو بود تیره جهان چون دوزخ

دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت

عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت

او ندانست که در ترک تمناست بهشت

صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش

که در این آیینه بی پرده هویداست بهشت


****************************************

عشق فقط خدا





  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

http://rozup.ir/up/lorpatough/wp-content/photo/norooz94/2/39978.png



http://bd-jolfa.com/wp-content/uploads/2013/12/%D9%8A%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%AF%D9%8A.jpg


سائلی بی دست و پایم راه را گم کرده ام


خداوند متعال به حضرت موسی فرمود :


ای موسی ! من شش چیز را در شش جا قرار دادم؛


ولی مردم در جای دیگر آنها را جست و جو می کنند


و این درحالی است که هرگز آنها را در آنجا نخواهند یافت :



✅1- راحتی و آسایش مطلق را در '' آخرت'' قرار دادم،
ولی مردم در


'' دنیا '' به دنبال آن می‌گردند!


✅۲- عزت و شرف را در ''عبادت'' قرار دادم، ولی مردم آن را در


'' پست و مقام '' میجویند!



✅۳- بی‌نیازی را در ''قناعت'' قرار دادم، ولی مردم آن را در


''زیادی مال و ثروت'' جستجو می‌کنند!



✅۴- رسیدن به بزرگی و مقام را در ''فروتنی'' قرار دادم ولی مردم آن را در


'' تکبّر و خودبرتر بینی'' می جویند!



✅۵- کسب علم را در ''گرسنگی و تلاش'' قرار دادم، ولی مردم با


''شکم سیر'' دنبال آن می‌گردند!



✅۶-اجابت دعا را در " لقمه حلال " قرار دادم، ولی مردم آن را د


ر ''طلسم و جادو'' جست و جو میکنند،


http://img1.tebyan.net/Medium/1392/04/28d311e0f06d4b6a817a3dad29a8af60.jpg


حکمت


ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺧﻮﺍﺳﺖ ؛


ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭ ﯾﮏ ﮔﻞ ... ﺍﻣﺎﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ


ﻋﻮﺽ ﺑﻪ ﺍﻭﺑﺨﺸﯿﺪﯾﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ ﻭ ﯾﮏ ﮐﺮﻡ ﺑﻮﺩ؛


ﻣﺮﺩ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ . ﺑﺎﺧﻮﺩ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪ :


ﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺍﺭﺩﺑﺎﯾﺪﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﺟﻪ


ﮐﻨﺪﻭﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺭﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﻧﭙﺮﺳﺪ.


ﺑﻌﺪﺍﺯﻣﺪﺗﯽ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ


ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ ﺯﺷﺖ ﻭﭘﺮﺍﺯ ﺧﺎﺭ ﮔﻠﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ


ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺋﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﮐﺮﻡ ﺯﺷﺖ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ


ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛


ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﻨﻈﺮ

ﻣﺎ ﻏﻠﻂ ﺑﯿﺎﯾﺪ؛




ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧﭽﻪ


ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﺪ


ﻭ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ


ﮐﻨﯿﺪ ..


" ﺧﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺩﺍﯾﻨﺪ


http://lailatolgadr.ir/images/stories/18bakhshha/9-tobeh.jpg



خدایا شکرت


روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیزم را رها کنم.شغلم را


...دوستانم را ...زندگی ام

را ...


به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم.به خدا گفتم :


آیا می توانی دلیلی

برای ادامه ی زندگی برایم بیاوری؟ و جواب او مرا شگفت زده کرد


. او گفت : آیا درخت

سرخس و بامبو را می بینی؟ پاسخ دادم : بلی


. فرمود : هنگامی که درخت بامبو و سرخس

را آفریدم به خوبی از آنها مراقبت کردم . به آنها نور و غذای کافی دادم . دیر زمانی

نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فراگرفت اما از بامبو خبری نبود .

من از او قطع امید نکردم .... در دومین سال سرخس ها بیشتر رشد کردند و زیبایی خیره

کننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبو ها خبری نبود . من بامبو ها را رها

نکردم . در سال های سوم و چهارم نیز بامبو ها رشد نکردند اما من باز از آنها قطع

امید نکردم . در سال پنجم جوانه ی کوچکی از بامبو نمایان شد .


در مقایسه با سرخس

... کوچک و کوتاه بود اما با گذشت شش ماه ارتفاع آن به بیش از ۱۰۰ متر رسید . ۵ سال

طول کشیده بود تا ریشه های بامبو به اندازه ی کافی قوی شدند . ریشه هایی که بامبو

را قوی می ساختند و آنچه را برای زندگی نیاز داشت فراهم می کردند . خداوند در ادامه

فرمود : آیا می دانی در تمام این سال ها که تو درگیر مبارزه با سختی ها و مشکلات

بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحکم می ساختی ؟


من در تمامی این مدت تو را رها نکردم

همان گونه که بامبوها را رها نکردم .


هرگز خودت را با دیگران مقایسه نکن ... بامبو

و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنند . زمان تو بالاخره

نیز فرا خواهد رسید . تو نیز رشد می کنی و قد می کشی


. از او پرسیدم : من چقدر قد

می کشم ؟ در پاسخ از من پرسید : بامبو چقدر رشد می کند ؟


جواب دادم : هر چقدر که

بتواند . گفت : تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی...


هر اندازه که بتوانی ! به امید رشد

کردن و قد کشیدن همچنان باید مبارزه کرد !

امید داشتن یعنی باور به این که خدا درست در لحظه ی مناسب وارد عمل خواهد شد .

امید داشتن حفظ این باور است که خدا ، چیز بهتری برای ما مقدّر کرده است ؛


و ما باید دست به دست او دهیم تا به تحقّق اراده اش نائل شویم .

مطمئن باش که " تو می توانی " !

 به زندگی چنگ بزن . امید داشته باش . دست به دامان خدا شو .

 خورشید بار دیگر خواهد درخشید. خدایا به خاطر سه چیز سپاسگزارم

 دادن هایت و ندادن هایت و گرفتن هایت دادنهایت را نعمت

 ندادنهایت را رحمت ؛ گرفتنهایت را حکمت می دانم.

اگر روزی دلم گرفت یادم باشد

که خدا با من است،

که فرشته ها برایم دعا میکنند،

که ستاره ها شب را برایم روشن خواهند کرد.

یادم باشد که قاصدکی در راه است،

که بهار نزدیک است،

که فردا منتظرم می ماند،

که من راه رفتن می دانم و دویدن،

و جاده ها قدم هایم را شماره خواهند کرد.

 اگر روزی دلم گرفت یادم باشد



که خدای من اینجاست همین نزدیکیها،

و من، تنها نیستم

خدایا شکرت


https://encrypted-tbn2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRIOQ7Yo6C_n8JtOmCGr0qGOvy-KH3FIrgKwXXZl9ThkKRaQW0QMQn6Hnxj8Q


خدایا


خدایا تو را گم میکنم در میان کوه گناهانم


جیب های دلم را می گردم؛

مبادا چیزی گم کرده باشم؛

آه خدا، خویش را؛


و مهم تر از همه، تو را ...



http://8pic.ir/images/t6u7mceyjv3dlo0hfnb9.jpg


آزادگی


امام صادق ( ع ) می فرمایند :

1-« پنج خصلت است که در هر کس یکی از آنها نباشد خیر و بهره ی زیادی در او نیست ،


وفاداری ، تدبیر ، حیا ، خوش اخلاقی ،


و پنجم که چهار خصلت دیگر را نیز در خود دارد و آن آزادگی است . »




http://static.hawaacdn.com/PE/2011/11/25/01/1194691128_small-1.jpg


ساده زیستی حضرت عیسی ( ع )

حضرت عیسی‏ علیه السلام :


خادِمی یَدایَ و دابَّتی رِجلای و فِراشِی الأرضُ و وِسادِی الحَجَرُ و دِفئی فِی الشِّتاءِ مَشارِقُ الأرضِ . . . .


أبیتُ و لَیسَ لی شَی‏ءٌ و أصبِحُ و لَیس لی شَی‏ءٌ و لَیسَ عَلی وَجهِ الأرضِ أحَدٌ أغنی مِنّی


خدمت کار من دو دست من است و مرکبم دو پای من و بسترم


زمین و بالشم سنگ و گرمابخشم در زمستان مکان‏های آفتابگیر . . . .


شب و روز خود را با ناداری سپری می‏ کنم و با این حال روی زمین ،


هیچ کس توانگرتر و بی‏ نیازتر از من نیست


http://betoo.loxblog.com/upload/b/betoo/image/10653760_826446594056982_7034539098594902100_n.jpg


نماز

رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ المُصَلّى اِذا صَلّى فَاِنَّهُ یُناجى رَبَّهُ تَبارَک وَتَعالى فَلیَعلَم بِما یُناجیهِ؛

اى مردم همانا نمازگزار هنگام نماز با پروردگار بزرگ و بلند مرتبه اش مناجات مى کند،


پس باید بداند چه مى گوید.

مسند ابن حنبل، ج 2، ص 129


نماز اول وقت


رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

اَوَّلُ الوَقتِ رِضوانُ اللّه وَوَسَطُ الوَقتِ رَحمَةُ اللّه وَآخِرُ الوَقتِ عَفوُ اللّه ؛

نماز در اول وقت خشنودى خداوند، میان وقت رحمت خداوند و پایان وقت عفو خداوند است.

سنن الدار قطنى، ج 1، ص 201، ح 974



کلید همه خوبی ها

رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

اَلصَّلاةُ مِفتاحُ کُلِّ خَیرٍ؛

نماز کلید همه خوبی هاست.



نماز


رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

لا تَزالُ اُمَّتى بِخَیرٍ ما تَحابّوا وَاَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَکاةَ وَقَروا الضَّیفَ... ؛

امّتم همواره در خیر و خوبى اند تا وقتى که یکدیگر را دوست بدارند،


نماز را برپا دارند، زکات بدهند و میهمان را گرامى بدارند...



http://img1.tebyan.net/Medium/1392/11/c064a1f21e0a41b9be028788a6f3f074.jpg


اعتدال در عبادت


بی تردید عبادت و جستجوی قرب پروردگار از طریق نیایش با او،


از والاترین ارزشها در اسلام است؛ 


اما اگر در انجام عبادت افراط شود، ارزش خود را از دست خواهد داد، 


چرا که صرف بیش از حدّ وقت و نیرو در انجام عبادات، 


مانع انجام وظایف دیگر می شود و اعتدال در رشد ارزشها را به هم می زند .


از این رو، یگانه معبود هستی ،؛ فرستاده گرامی خود را براعتدال در عبادت تأدیب فرمود


تا الگوی پرستشگران و کمال جویان باشد؛«آن گاه که وحی برحضرت رسالت پناه نازل گشت،


حضرت عبادت بسیار می کرد؛به ویژه ایستاده به عبادت می پرداخت،


به گونه ای که پاهای مبارک متورم می گردید؛گاه برای این که به عبادت خود ادامه دهد، 


، سنگینی بدن را بر یک پا قرار می داد و گاه برپای دیگر؛ گاه برپاشنه پا می ایستاد


و گاه برانگشتان پا در این هنگام آیه نازل شد که 


:«ما أَنزَلنَا عَلَیکَ القُرانَ لِتشقی»بدین ترتیب خداوند به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور داد


که این همه رنج برخود تحمیل نکند .»


در حدیث دیگر از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند:


«در دوران جوانی در انجام عبادت سخت تلاش می نمودم. پدرم فرمود: 


فرزندم!کمتر از آن را انجام ده،


چرا که خداوند«آن گاه که بنده ای را[به سبب عقاید و اخلاق نیک و تقوا]دوست بدارد، 


از عمل اندک او راضی می شود.»در روایت معروفی آمده است:


«عده ای از صحابه تصمیم گرفتند، پیوسته روزها را روزه بدارند


و شبها به عبادت برخیزند و دنیا را یکسره کنند...


پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم آنان را به شدت از این کار منع کرد و فرمود


:«...من هرگز به چنین کارهایی[افراطی]امر نکردم، ...پس روزه بگیرید و افطار کنید،


شب را به عبادت برخیزید و بخوابید، چرا که من، هم عبادت می کنم و همه می خوابم


، هم روزه می گیرم و هم افطار می کنم...


و هر کس از سنت من روی گرداند از من نیست... .»


به طور اصولی عبادت آن گاه که عاشقانه و با شور و اشتیاق و در حال نشاط انجام گیرد


اثر و ارزش حقیقی خود را دارد.


بنابراین جز واجبات که در هر حالی بایستی انجام شود، عبادات مستحبی را نباید برخود تحمیل کرد، 


در این باره امام صادق علیه السلام می فرمایند :


«عبادت را برخود تحمیل نکنید.»


و امیرمؤمنان علیه السلام فرموده اند:«همانا دلها را روی آوردن و پشت نمودن است ،


پس آن گاه که روی آوردندو شور و نشاط عبادت حاصل شدآنها را برانجام مستحبات وادارید، 


و آنگاه که پشت کردند، به واجبات بسنده نمایید.»


آری!«یاد خدا و ذکر»که سکّوی اوج گرفتن آدمی و سبب تقویت عزم او


برانجام وظایف و بالا رفتن درجه اخلاص و توکّل است،


تنها عبادتی است که حدّ و اندازه خاصی ندارد، و این معنا در آیاتو روایات فراوان،


وارد شده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند :«هر چیزی را حدّی است


که بدان منتهی می شود، جز«ذکر و یاد خدا، که اندازه ای ندارد


و خداوند به کم آن راضی نشده و حدّی برای آن قرار نداده است»؛


پس این آیه را تلاوت فرمود:«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذکُروُ ا اللهَ ذِکراً کثیراً.».


روشن است که یاد فزون خداوند بدان معناست


که دل و جان آدمی پیوسته به یاد او باشد؛ یادی که او را از زشتیها باز دارد


و به نیکیها ترغیب نماید؛ نه صرفاً ذکری لفظی و زبانی


http://sangariha.com/i/attachments/1/1354901903844140_large.jpg



کینه

پیامبر اسلام ( ص ) می فرمایند : « به یکدیگر هدیه بدهید ، زیرا کینه ها را از بین می برد . »

امام علی ( ع ) می فرمایند :

1- « دنیا کوچکتر و حقیر تر از آن است که در آن از کینه ها پیروی شود . »

2-« کینه ، خوبی را نابود می کند . »

3-«هر کس کینه را از خود دور کند ، قلب و عقلش آسوده می گردد . »

4-« علت فتنه ها و آشوب ها کینه توزی است . »

5-«برای درو کردن بدی از سینه دیگران ، آن را از سینه خودت ریشه کن کن . »

6- « برادرت را با همان وضعی که دارد تحمل کن و زیاد سرزنش نکن زیرا این کار کینه می آورد . »

امام حسین ( ع ) می فرمایند : « بی گمان شیعیان ما دل هایشان از هر خیانت ، کینه و فریبکاری پاک است . »

امام هادی ( ع ) می فرمایند : « گلایه کردن کلید سر سنگینی و بهتر از کینه است . »



http://www.askquran.ir/gallery/images/25519/large/1_435image.gif


به پنج دلیل کودکان را دوست می دارم


پیامبر مهربان اسلام (ص) فرمودند به ۵ دلیل کودکان را دوست میدارم.

 

- گریه می کنند، و گریه کلید بهشت است.

۲- قهر میکنند ولی زود آشتی میکنند، چون که دلی بی کینه دارند.

۳- چیزی را که درست میکنند زود خراب می کنند، چون دلبستگی به دنیا ندارند.

۴- با خاک بازی میکنند، چون غرور ندارند.

۵- هرچه دارند می خورند و چیزی را برای فردا ذخیره نمی کنند، چون غم فردا ندارند.

منبع: اصول کافی ۶/۵۰


http://www.hamseda.ir/files/fa/news/1387/12/30/6940_971.jpg


http://www.ironiha.com/wp-content/uploads/2013/12/Sms-Besalamati2.gif


حسد


پیامبر اسلام ( ص ) :

1 – در بر آوردن نیازهای خود از پنهان کاری کمک بگیرید ،


زیرا هر صاحب نعمتی مورد حسد واقع می شود . »

2 - « از حسادت بپرهیزید ، زیرا نیکی ها را می خورد چنان که آتش هیزم را می خورد . »

امام علی ( ع ) :

1 – «آفرین بر حسادت ! چه عدالت پیشه است ! پیش از همه صاحب خود را می کشد . »

2 – « حسادت عیبی رسوا و بخلی سهمگین است


و حسود تا به آرزوی خود در باره ی محسودش نرسد ، آرام نمی گیرد. »

3 - « حسود زود خشمگین می شود و دیر کینه از دلش می رود . »

4 - « حسادت نتیجه ای جز زیان و ناراحتی که دلت را سست و تنت رابیمار می گرداند ،


به بار نمی آورد . »

امام صادق ( ع ) :

1 - « لقمان به فرزندش گفت حسود را سه نشانه است ، پشت سر غیبت می کند


، رو به رو تملق می گوید ، و از گرفتاری دیگران شاد می شود. »

2 - « نصیحت و خیر خواهی از حسود محال است . »

3 - « شش صفت در مؤمن نیست ، سخت گیری ، بی خیری ،


حسادت ، لجاجت ، دروغگویی و تجاوز »

4 - « شیطان به سپاهیانش می گوید :


میان مردم حسد و تجاوزگری بیاندازید چون این دو نزد خدا برابر با شرک است . »



http://montazer313.persiangig.com/muhammad025.JPG


حضرت محمّد (ص) :

برترین ایمان آن است که بدانی خداوند همه جا با توست (کنزل العمال، 66)

...........................................
 حضرت محمّد (ص) :

هر گاه بنده دروغ بگوید، از بوى گندى که پدید آورده‏است


، فرشته به مسافت یک میل از او فاصله گیرد.


دروغ، درى از نفاق(5122/11؛ الترغیب والترهیب: 597/3)

...........................................

حضرت محمّد (ص) :

دروغ، درى از درهاى نفاق است. (5122/11؛ کنزالعمال: 8212)

...........................................
حضرت محمّد (ص) :

دروغ، چه جدّى و چه شوخى آن، درست نیست. 


همچنین درست نیست که مرد به فرزند خود وعده‏اى بدهد وبه آن عمل نکند. 


همانا راستگویى، به نیکى رهنمون مى‏شود و نیکى به بهشت هدایت مى‏کند


و دروغ به‏ ناراستى و انحراف مى کشاند و ناراستى و انحراف به آتش رهنمون مى شود.


(51260/11؛ کنزالعمال: 8217)

..........................................

 حضرت محمّد (ص) :

واى بر کسى که براى خنداندن مردم دروغ بگوید، واى بر او، واى بر او.


(5126/11؛ کنزالعمال: 8215)

...........................................

حضرت محمّد (ص) :

ناتوان ترین مردم کسى است که از دعا کردن ناتوان باشد.


(1646/4؛ امالى طوسى: 89)

...........................................

 حضرت محمّد (ص) :

خداوند عزّ و جل نفرت دارد از مردى که در خانه‏اش بر او حمله کنند و او نجنگد.


(6874/14؛ عیون اخبارالرضا)ع): 28/2)

...........................................

حضرت محمّد (ص) :

زیرک‏ترین شما کسى است که بیشتر از دیگران به یاد مرگ باشد


ودور اندیش‏ترین شما آماده‏ترینتان براى آن‏است.


(1142/3؛ اعلام الدین: 333)

...........................................

حضرت محمّد (ص) :

نخستین کسى که به دوزخ مى‏رود فرمانرواى قدرتمندى است که دادگرى نکند


و توانگرى که حقوق مالى خودرا نپردازد و تهیدست متکبّر.


(890/2؛ عیون اخبارالرضا)ع): 28/2)

...........................................

حضرت محمّد (ص) :

هر که براى دیدن برادر مؤمن خود - و نه به قصد نیاز خواهى - به خانه او رود،


از دیدارکنندگان خدا انگاشته شود وسزاوار است بر خدا که دیدار کننده خود را گرامى دارد.


.(2276/5؛ بحار: 192/77)

...........................................

http://www.ironiha.com/wp-content/uploads/2013/12/Sms-Besalamati2.gif


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


به حضرت داوود علیه السلام وحی آمد:


ای داوود خانه را پاک گردان تا بر تو مهمان آیم.


عرض کرد: خدایا، آن خانه کدام است که لیاقت پذیرایی تو را دارد؟


خداوند فرمود: دل بندۀ مؤمن.


عرض کرد: ای دانای توانا، چگونه پاک گردانم؟


خداوند فرمود: آتش عشق در او زن تا هرچه غیر ماست سوخته گردد.


رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن




تکه ای از پازل خدا



من تکه ای از پازل خداوندم...


بی هدف آفریده نشده ام که بی هدف زندگی کنم...


میدانم آفریدگاری دارم که همیشه بوده...همیشه هست. ..


رهایم نمی کند...


تنهایم نمی گذارد...


مرگ عاقبت زندگیم نیست...


عدم درقاموس پروردگارم واژه ای بی معناست...


من قطعه ای از زندگانیم...


تکه ای از پازل هستی...


مرابا مرگ؛با عدم سرو کاری نیست...


خدایم مرا آفریده تا آینه ی او شوم...


آفریده تا جان ببخشم...امید دهم...


او که نه زاده ونه زاییده شده مرا نفس داده تا نفس دهم...


من تکه ای از پازل زندگی هستم...


اگر خود را گم کنم همه چیز وهمه کس ناقص می مانند...


من باید آگاهانه زندگی کنم  تا پازلی که خدا چیده بر هم نریزد...



اعتماد بنفس


من نمی دانم این لفظ اعتماد به نفس از کجا آمده است؟


چرا اعتماد انسان به نفس باشد؟


قرآن میفرماید ؛اعتماد به خدا کن!

نفس را زیر پا بگذار!


این نفس را فدای پرودگار کن!


آن نفسی که نورانی و آیت خدا باشد اگر به او اعتماد کنید اعتماد به خداست...

علامه طهرانی





نقاشی خدا



نقاش مشهوری درحال اتمام نقاشی اش بود. آن نقاشی بطورباورنکردنی زیبا بود


و میبایست در مراسم ازدواج شاهزاده خانمی نمایش داده میشد.


نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی اش بود



که ناخودآگاه در حالیکه آن نقاشی را تحسین میکرد،


چند قدم به طرف عقب رفت. نقاش هنگام عقب رفتن پشتش را نگاه نکرد


که یک قدم به لبه پرتگاه ساختمان بلندش فاصله دارد.


شخصی متوجه شد که نقاش چه میکند .میخواست فریاد بزند،


اما ممکن بود نقاش بر حسب ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و نابود شود،


مرد به سرعت قلمویی رابرداشت و روی آن نقاشی زیبا را خط خطی کرد.


نقاش که این صحنه را دید باسرعت و عصبانیت تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند.


اما آن مرد تمام جریان را که شاهدش بود را برایش تعریف کرد


که چگونه در حال سقوط بود.


براستی گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم میکنیم،


اما گویا خالق هستی میبیند چه خطری در مقابل ماست و نقاشی زیبای مارا خراب میکند.


گاهی اوقات از آنچه زندگی بر سرمان آورده ناراحت میشویم اما یک مطلب را هرگز فراموش نکنیم:


"خالق هستی همیشه بهترین ها را برایمان مهیا کرده است. خدایا به


خاطر مهربانیت شکر.


باز گله کردی


عالم ز برایت آفریدم، گله کردی*

از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی*


گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند

صد ناز بکردی و خریدم،گله کردی*


جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور

از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی*


گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم

بر بخشش بی منت من هم گله کردی*


با این که گنه کاری و فسق تو عیان است

خواهان توأم، تویی که از من گله کردی*


هر روز گنه کردی و نادیده گرفتم

با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی*


صد بار تو را مونس جانم طلبیدم

از صحبت با مونس جانت، گله کردی*


رغبت به سخن گفتن با یار نکردی

با این که نماز تو خریدم، گله کردی*


بس نیست دیگر بندگی و طاعت شیطان؟؟

بس نیست دگر هرچه که از ما گله کردی؟؟!*


از عالم و آدم گله کردی و شکایت

خود باز خریدم گله ات را، گله کردی





الهی!


 

چه خوش روزی که خورشید جلال تو بما نظری کند...

 


چه خوش روزی که مشتاق از مشاهده جمال تو مارا خبری دهد...



جان خود را طعمه ی باز سازیم که در فضای طلب تو پروازی کند...



و دل خود را نثار دوستی کنیم که بر سر کوی تو آوازی دهد...




الهی!

 

ما در دنیا معصیت می کردیم...دوست تو محمد (ص) غمگین شود و دشمن تو ابلیس شاد...!




الهی!


کدام درد بود از این بیش... که معشوق توانگر و عاشق درویش...




الهی!


دست با ادب دراز است و پای بی ادب...




الهی!


جان به لب رسید...تا جام به لب رسید

 






امروز ظهر شیطان را دیدم
 !
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت...

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند...

شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!

گفتم:...


به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟

 گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم.


دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم،


روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟

شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت:


آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن،


نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود،


و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی.



بارالهـــــــــــــــــا!

 

در پیشگاه تو ایستاده ام،

 

و دست هایم را به سوی تو بلند کرده ام،

 

آگاهم که در بندگی ات کوتاهی نموده و در فرمانبری ات سستی کرده ام،

 

اگر راه حیا را می پیمودم از خواستن و دعا کردن می ترسیدم...

 

ولــــــــــــــــــــی...

 

پروردگـــــــــارم!

 

آنگاه که شنیدم گناهکاران را به درگاهت فرا می خوانی،

 

و آنان را به بخشش نیکو و ثواب وعده می دهی،

 

برای پیروی ندایت آمدم،

 

و به مهربانی های مهربانترین مهربانان پنــــــــــــــاه آوردم،

 

و بوسیله برترین زن، و فرزندانش، که پیشوایان و جانشینان اویند،

 

و به تمامی فرشتگانی که به وسیلۀ اینان به تو روی می کنند،

 

و در شفاعت نزد تو، آنان را که خاصان درگاه تو اند، وسیله قرار می دهند،

 

به تو روی آورده ام،

 

پس برایشان درود فرست

 

و مرا از دلهره ملاقاتت در امان دار، و مرا از خاصان و دوستان قرار ده،

 

پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو می شود قرار دادم،

 

اگر با این همه،  خواسته ام را رد کنی،

 

امیدهایم به تو به ناامیدی مبدل می گردد،

 

و آقایی که از بنده اش عیوبی دیده،

 

و از جوابش سر باز می زند،

 

وای بر من اگر رحمت گسترده ات مرا فرا نگیرد،

 

اگر مرا از درگاهت برانی،

 

پس به درگاه چه کسی روی کنم؟

 

امــــــــــــــــا...

 

اگر برای دعایم درهای قبول را گشوده،

 

و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانی،

 

چونان مالکی هستی که لطف و بخششی را آغاز کرده،

 

و دوست دارد آن را به انجام رساند،

 

و مولایی را مانی که لغزش بنده اش را نادیده انگاشته،

 

و به او رحم کرده است،

 

دراین حالت نمیدانم کدام نعمتت را شکر گذارم!

 

آیا آن هنگام که به فضل و بخششت از من خشنود شده و

 

گذشته هایم را به من ببخشایی؟

 

یا آنگاه که با آغاز کردن کرم و احسان، بر عفو و بخششت می افزایی؟

 

پروردگـــــــــارا!

 

خواسته ام  در این جایگاه، یعنی جایگاه بنده فقیر ناامید،

 

آن است که:

 

گناهان گذشته ام را بیامرزی

 

و در باقیمانده عمرم،مرا از گناه باز داری ...

 

 

خدایـــــــــــم!

 

به درگاه تو دعا می کنم،

 

که در قلب منی،

 

در عبور از دنیــــــــــــــای رنــــــــــــــج،

 

راهــــــــــنمایم باش،

 

قلبم را به سوی تو می گیرم،

 

پس مرا به سوی خویشتن بخوان،

 

و راه لطف و رحمتت را نشانم ده،

 

خــــــــــــــــدایـــــــــــــا،

 

قلب من، تقدیر من و راهنمایم باش،

 

و مرا از قلمرو اشـــک و رنـــــــــج،

 

به ســـــــــلامــــــــــــــــــت عبور ده...

 

زندگی دفتری از خاطره هاست...

 

خدایا میدانم که تو مهربانترین در تک تک لحظات این دفتر، همراه منی،


از تو عاجزانه درخواست می کنم، دستان پرمهرت را در دستان سردم بار دیگر چنان


بفشار تا جانی دوباره یابم...

 

کوله باری از نگرانی را سالهاست بر شانه هایم به دوش میکشم،


معبودا!


آنان را از من بگیر و قلبم را از عشق و محبت خود سرشار گردان،

 

...آرامــــــــــــش را تنــــــــــها از تــــــــــــو آرامـــــــــبـخش

 

 قــــــــلــــــبهـــــــــــــــا میخواهم...


Image result for ‫تصاویر معنوی‬‎



ای آنکه هر که به درگاهت دعا کند اجابت می کنی...

 

 

ای آنکه هر کس اطاعتت کند او را دوست می داری...

 

 

ای آنکه هر که را دوست داری به او نزدیک هستی...

 

 

ای آنکه هر کس از تو محافظت طلبد، او را حفظ و مراقبت می کنی...

 

 

ای آنکه در حق کسی که به تو امیدوار است، کرم میفرمایی...

 

 

ای آنکه درباره کسی که نافرمانیت کند، حلم می کنی...

 

 

ای آنکه در عین عظمت و بزرگی، رئوف و مهربانی...

 

 

ای آنکه در انجام حکمتت بزرگواری...

 

 

ای آنکه لطف و احسانت قدیم است...

 

 

ای آنکه به هرکس اراده و اشتیاق تو دارد، آگاهی...

 

 

ای خدایی که جز تو خدایی نیست...

 

 

به تو پناه آوردم...     به تو پناه آوردم...

 

         ...ما را از آتش قهرت آزاد کن ای پروردگار من...

 




الهـی
باز آمدیم با دو دست تهی چه باشد اگر مرحمی بر خستگان نهی
الهـی
گرفتار آن دردم که تو دوای آنی و در آرزوی آن سوزم که تو سرانجام آنی
الهـی
هر دلشده ای با یاری و غمگساری و من بی یار و غریبم
الهـی
چراغ دل مریدانی و انس جان غریبانی، کریما آسایش سینه محبانی و نهایت همت قاصدانی
الهـی
جرم من زیر حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران
الهـی
این چیست که با دوستان خود را کردی که هر که ایشان را جست ترا یافت و تا ترا ندید ایشان را نشناخت
الهـی
عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم
الهـی
بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن
الهـی
چون به تو بنگریم شاهیم و تاج بر سر وچون بخود تگریم خاکیم و از خاک کمتر
الهـی
هر کس تو را شناخت هرچه غیر تو بود بینداخت



عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

دریافتی از مناجات خمس عشره

 
اَللّهُمَّ یا مَلاذَ اللاَّّئِذینَ وَ یا مَعاذَ الْعاَّئِذینَ


و َیا مُنْجِىَ الْهالِکینَ وَ یا عاصِمَ الْباَّئِسینَ وَ یا راحِمَ الْمَساکینِ


وَ یا مُجیبَ الْمُضْطَرّینَ وَ یا کَنْزَ الْمُفْتَقِرینَ وَ یاجابِرالْمُنْکَسِرینَ


وَ یا مَأوَىالْمُنْقَطِعینَ وَ یا ناصِرَ الْمُسْتَضْعَفینَ


وَ یامُجیرَ الْخاَّئِفینَ وَ یا مُغیثَ الْمَکْرُوبینَ وَ یا حِصْنَ اللاّجینَ...

خداوندا!

ای پناهگاه تبعیدیان! گریزگاه گریزندگان! مأمن پناهندگان! مأوای سالکان!


ای امید محرومان و رانده شدگان! ای منجی به هلاک افتادگان و پای در گل ماندگان!


ای نگاهدارنده بینوایان! ای چراغ در راه ماندگان! و ای شنوای ناله فریاد در گلو ماندگان!


ای دست گیرنده دست از جان شستگان!


ای سر فرا آورنده از تنها و آخرین در امید بیچارگان!


ای گنج مخفی مستمندان! ای یکتای دو تا شدگان!


ای بند زننده کاسه دل در خود شکستگان! ای مرهم زخم خوردگان!


ای پناهگاه جداشدگان !


ای پشتیبان مستضعفان! ای پناه وحشت زدگان!


ای فریاد رس اندوهگینان! ای قلعه آوارگان!
 
خدای من !سزای کوبنده در نگشادن نیست و سزای پناهنده، راه ندادن،


نه.جزای آنکه پای آبله و درد آلوده تا قله عز تو بالا آمده است، به دره سوق دادن نیست.

اِنْ لَمْ اَعُذْ بِعِزَّتِکَ فَبِمَنْ اَعُوذُ وَاِنْ لَمْ اَلُذْ بِقُدْرَتِکَ فَبِمَنْ اَلوُذُ


وَ قَدْ اَلْجَاَتْنِى الذُّنُوبُ اِلىَ التَّشَبُّثِ بِاَذْیالِ عَفْوِکَ وَ اَحْوَجَتْنِى


الْخَطایا اِلىَ اسْتِفْتاحِ اَبْوابِ صَفْحِکَ وَدَعَتْنِى الاِْساَّئَةُ اِلَى الاِْناخَةِ بِفِناَّءِ عِزِّکَ


وَ حَمَلَتْنِى الْمَخافَةُ مِنْ نِقْمَتِکَ عَلَى الْتَّمَسُّکِ بِعُرْوَةِ عَطْفِکَ...


اگر پناهنده به درگاه عز تو نشوم، به کجا پناهنده شوم؟


مطمئن تر از قلعه قدرت تو کجاست؟


کجا پنهان شوم امن تر از سایه مهابت تو؟
 

خدایا!


گرگان درنده گناهانم مرا به دامن عفو تو آویخته اند، مرانم.


و خطاهایم مرا به کوچه اغماض تو کشیده اند، مخواه که نمانم.


نادرستی رفتارم مرا در زیر سایه پرده پوشی تو نشانده است، به کس منمایانم.


آلودگیم مرا به چشمه عفو تو گسیل داشته است، راضی مشو که تشنه بمانم.
 


خدایا!


من از بیم کیفر تو و وحشت انتقام تو، نیز به تو پناه آورده ام.


مولای خویش را آزرده ام و از ترس مجازات او دامن خود او را چسبیده ام.


گل را شکسته ام و به دامان باغبان پناهنده شده ام.


آب فطرت خویش گل آلود کرده ام و خالق را به شفاعت می طلبم.
 

خدایا!


نافرمانی تو کرده ام و از بیم نگاه خشم آلود تو به زیر شولای مهر تو پنهان می شوم.


گریز گاهی جز به سوی تو نیست.
 

خدایا!


ما را در میان دستهای خویش گیر و بر زانوی عصمت خویشت بنشانمان،


به حق مهرت رحمتت ای مبدأ مهر و ای منتهای رأفت.
 


وَ ما حَقُّ مَنِ اعْتَصَمَ بِحَبْلِکَ اَنْ یُخْذَلَ وَ لا یَلیقُ بِمَنِ اسْتَجارَ



بِعِزِّکَ اَنْ یُسْلَمَ اَوْ یُهْمَلَ اِلهى فَلا تُخْلِنا مِنْ حِمایَتِکَ وَ لاتُعْرِنا


مِنْ رِعایَتِکَ وَذُدْنا عَنْ مَوارِدِ الْهَلَکَةِ فَاِنّا بِعَیْنِکَ وَ فى کَنَفِکَ


وَ لَکَ اَسْئَلُکَ بِاَهْلِ خاَّصَّتِکَ مِنْ مَلاَّئِکَتِکَ وَالصّ الِحینَ مِنْ بَرِیَّتِکَ...



خدای من !


سزای کوبنده در نگشادن نیست و سزای پناهنده، راه ندادن، نه.



جزای آنکه پای آبله و درد آلوده تا قله عز تو بالا آمده است، به دره سوق دادن نیست.
 



خدایا!


گرسنه ای غریب افتاده است و جز راه خانه تو نمی داند، سزاوار گرسنه ماندن نیست.


سزای تشنه ای که به یقین آب را نزد تو می داند، ترک خوردن لبها و زبان از خشکی نیست.
 
خدایا!


به دردمند مویه کننده، خشمگین نگریستن رواست؟


بیچاره پناه آورده را از خویش راندن شایسته است؟
 
خدایا!


ما چون کوری که بوی منزل معشوق را دنبال میکند رو به سوی تو راه افتاده ایم


از چاههای بین راه نیز دستگیرمان تویی. چرا که ما در جاده توجه تو


گام می زنیم.


ما از اقصای دیدرس بی منتهای تو می آئیم.


ما در فضای نگاه تو تنفس می کنیم.


مگر نه اینکه ما از آن توایم؟ بی تو کیستیم؟
 
خدایا!


آلودگیم مرا به چشمه عفو تو گسیل داشته است، راضی مشو که تشنه بمانم.
 

خدایا!


به تقدیس برگزیدگان ملائکه ات و شایستگان آفرینشت و بندگانت،


که سپری ما را عطا کن که از خنجرهای مهلک و تیرهای آفت بار و زخم بلاهای


ایمان خوار، حفظ کند.


 
و اَنْ تَجْعَلَ عَلَیْنا واقِیَةً تُنْجینا مِنَ الْهَلَکاتِ وَتُجَنِّبُنا مِنَ الاْفاتِ و َتُکِنُّنا


مِنْ دَواهِى الْمُصیباتِ وَا َنْ تُنْزِلَ عَلَیْنا مِنْ سَکینَتِکَ وَ اَنْ تُغَشِّىَ وُجُوهَنا بِاَنْوارِ


مَحَبَّتِکَ وَ اَنْ تُؤْوِیَنا اِلى شَدیدِ رُکْنِکَ وَ اَنْ تَحْوِیَنا فى اَکْنافِ


عِصْمَتِکَ بِرَاْفَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ...


خدایا!


آرامش در دست توست وجان، تنها با دم تو قرار می یابد و دل،


تنها با یاد تو اطمینان می پذیرد.


 
خدایا!


جوی کوچک و جود ما تنها با


پیوستن به دریای تو آرام می گیرد.


آرامشی از خویشتن نسیبمان فرما و آینه صور ما را با انوار محبت خویش جلا بخش.
 
خدایا!


ما را در میان دستهای خویش گیر و بر زانوی عصمت خویشت بنشانمان،


بحق مهرت رحمتت ای مبدأ مهر و ای منتهای رأفت




http://www.beytoote.com/images/stories/religious/re1346.jpg





ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ


ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ


ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻂ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ .


ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟


ﮔﻔﺖ : ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﻡ


ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟


ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ .


ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟


ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ !


ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻣﺒﻠﻎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ


ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺎﻥ ﻓﻘﯿﺮﺍﻥ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﺮﺩ.


ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﺐ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ


ﺷﺪﻩ، ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪ


ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ:


ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮ ﺗﻮﺳﺖ !!..


ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ ؛


ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻗﺼﻪﯼ ﺁﻥ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ !


ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﺰﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ


ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﺩ .


ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟


ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ .


ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :


ﺑﻬﺎﯾﺶ ﭼﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟


ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ !


ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﻧﺎﭼﯿﺰﯼ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﯼ !


ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﺴﺮﺕ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺗﻮ


ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽﺧﺮﯼ !!!


ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ، ﻓﺮﻕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ !!!...


ﺍﺭﺯﺵ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا…!


http://shararehmahtab1.persiangig.com/new_folder1/1266135364.gif?w=384&h=486





... و با تو از شب های سرد بی کسی می گویم




از التهاب اشک، از عبور سنگین لحظه ها و سکوت مرگ آور حسرت،


در این صحرای بی پایان، به روی ماسه های سرنوشت خویش می بارم


نه نای رفتن دارم، نه تاب ماندن


آرام و سنگین قدم بر می دارم، به کدامین سو، نمی دانم


سر به سوی آسمان می کنم،


معبودا! از این همه گذشتن خسته ام،


پناهم ده امشب، که از خویشتن گسسته ام،


به راه خود ادامه می دهم، چشمانم به دور دست ها خیره مانده،


گام هایم، آرام و آرام تر می شوند، دیگر سرما تمام وجودم را گرفته


نفس هایم به شماره افتاده و دیگر توان ایستادن ندارم،


هوای پریدن به سرم زده،


ندایی در من نجوا می کند،


باور کن فردا خواهد آمد.


https://encrypted-tbn1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTGacMXqocT8vsQcolyToWshjyXSFZqzWQmqs8m0Qq-OGBn6Eq5



آنگاه که آرزوهایم را به روی دیوار نوشتم نمی دانستم چشم نامحرمی بدان نظارگر است.


آنگاه که مشق سکوتم را خواستم بر دیواره های تاریک شب بنویسم طوفانی آمد



و آرامش مرا به یغما برد و آنگاه که درد بی کسی هایم را به رودخانه زلال صاف سپردم


او با بی اعتنایی از کنار من گذشت
 
و آنگاه که فریادم را بر سر کو ها کشیدم تا بلکه آرام گیرم او نیز فریادم را پس داد


و مرا قبول نکرد حالا با توام 


با تویی که حرف و دلم و درد تنهایی هامو صدای فریادم را که از سوز و زخم دل است


را از پشت دیوارها و فاصله ها می شنوی تو چی تو هم می خواهی 


مرا تو این دنیای وانفسا تنها گذاری و مرا به حال خود رها کنی
 
خدای من من تنهام ، یارایی را برای یاری دهنده ام نیست


دستم را بگیر که احساس می کنم


هر چه بیشتر برای رهایی از مرداب سختی ها و دلتنگی های این دنیا دست و پا می زنم


بیشتر در آن غرق می شوم و در آن فرو می روم یا پر پروازم ده یا...
 
گفته بودی هر گاه تو را به دهنه پرتگاه بردم
 
هراس مکن چون یا تو را از پشت خواهم گرفت یا به تو پرپرواز خواهم داد
 
خدای من خدای من وقتش فرا رسیده پس چرا کاری نمی کنی


سنگ ریزه های زیر پایم در حال فرو ریختنند پس چرا یاریم نمی دهی .


http://parsgroup.persiangig.com/love/niayesh.jpg



هفت جا ، نفس خویش را حقیر دیدم :




نخست ، وقتی دیدمش که به پستی تن می داد تا بلندی یابد.


دوم ، آن گاه که در برابر از پاافتادگان ، می پرید.


سوم ، آنگاه که میان آسانی و دشوار مختار شد و آسان را برگزید.


چهارم ، آن که گناهی مرتکب شد


و با یادآوری این که دیگران نیز همچون او دست به گناه میزنند ، خود را دلداری داد.


پنجم ، آنگاه که از ناچاری ، تحمیل شده ای را پذیرفت و شکیبایی اش را ناشی از توانایی دانست.


ششم ، آن گاه که زشتی چهره ای را نکوهش کرد ، حال آن که یکی از نقاب های خودش بود.


هفتم ، آنگاه که آوای ثنا سرداد و آن را فضیلت پنداشت.

 

الهی!

ای بیننده نمازها ،ای پذیرنده نیازها...ای داننده رازها و ای شنونده آوازها...

ای مطلع بر حقایق و ای مهربان بر خلایق...

عذرهای ما بپذیر که تو غنیّ و ما فقیر...

عیبهای ما مگیر که تو قویّ و ما حقیر...

اگر بگیری بر ما،حجت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم...

از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت...

 


الهی!


تو بر رحمت خود و من بر حاجت خویش...تو توانگری و ما درویش...
 
 

الهی!

چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر...و چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم و خاک بر سر...

 

الهی!

در سر خمار تو داریم و در دل اسرار تو داریم و به زبا ن اشعار تو داریم...

اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم...


http://islamicpics.ir/wp-content/gallery/monajat/monajat-imam-sajad-08.jpg


برای کدامین گناه خود استغفار بگویم خدایا...؟

آن چنان درگیر خود شده ام که لحظه هایم دلتنگ حضورت شده اند...

آن چنان سخت دنیا را می نگرم

که نگاهم از نور رحمت تو خالی شده است...

آن چنان بی صبرانه گوش به دنیا سپرده ام

که دیگر نجوای رحیمانه ی تو را نمی شنوم...

تو خود از همه کس به من آگاه تری

و نزدیکتر!

پس تو را به خودت قسم!

ببخش بر من همه ی گناهانم را...

و بگذر از من

اگر ندانسته در میان تمام مشغولیت های دنیا

لحظه ای تو را فراموش کرده ام!

آمین...

ای مهربانترین مهربانان!


http://www.askdin.com/gallery/images/8361/1_________51_________________________.jpg


*************************



نیایش هاى حضرت رضا علیه السلام
 

-بارالها!


در پیشگاه تو ایستاده ام،و دستهایم را بسوى تو بلند کرده ام،آگاهم


که دربندگى ات کوتاهى نموده و در فرمانبرى ات سستى کرده ام،

اگر راه حیا را مى پیمودم از خواستن و دعا کردن مى ترسیدم...


ولى … پروردگارم!

آن گاه که شنیدم گناهکاران را به درگاهت فرا مى خوانى ،

و آنان را به بخشش نیکو و ثواب وعده مى دهى ،

... براى پیروى ندایت آمدم،

و به مهربانى هاى مهربانترین مهربانان پناه آوردم.

و مرا از دلهره ملاقاتت درامان دار،

و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،

پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو مى شود قرار دادم

اگر با این همه، خواسته ام را رد کنى ، امیدهایم به تو به یأس مبدّل مى گردد،

همچون مالکى که از بنده خود گناهانى دیده و او را از درگاهش رانده،

و آقایى که از بنده اش عیوبى دیده و از جوابش سر باز مى زند.

واى بر من اگر رحمت گسترده ات مرا فرانگیرد،

اگر مرا از درگاهت برانى ، پس به درگاه چه کسى روى کنم؟

اما...

اگر براى دعایم درهاى قبول را گشوده،

و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانى ،


چونان مالکى هستى که لطف و بخششى را آغاز کرده،

و دوست دارد آن را به انجام رساند،


و مولایى را مانى که لغزش بنده اش را نادیده انگاشته و به او رحم کرده است.

در این حالت نمى دانم کدام نعمتت را شکرگزارم؟

... آیا آن هنگام که به فضل و بخششت از من خشنود شده،


و گذشته هایم را بر من مى بخشایى ؟

... یا آن گاه که با آغاز کردن کرم و احسان بر عفو و بخششت مى افزایى ؟
 
 
پروردگارا!

خواسته ام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است که...

گناهان گذشته ام را بیامرزى ،

و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى ،

و پدر و مادرم را که دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاکها خفته اند، ببخشى .

... تنهایى شان را با انوار احسانت از بین ببر،

و وحشتشان را با نشانه هاى بخششت به انس بدل کن،

و به نیکوکارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،

و به گناهکارشان مغفرت و رحمت عطا کن،

... تا به لطف و مرحمتت ازخطرات قیامت درامان باشند،

به رحمتت در بهشت ساکنشان گردان،

و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار کن،

تا مشمول شادمانى گذشته وآینده شویم.
 

آقایم!

اگر در کارهایم چیزى سراغ دارى که مقامشان را بالا مى برد


و بر اکرامشان مى افزاید، آن را در نامه اعمالشان قرار ده،

و مرا در رحمت با آنان شریک کن،

و آنان را مشمول رحمتت بگردان، همچنان که مرا در کودکى تربیت کردند.



https://encrypted-tbn1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcR_CCk9zhBMY-sX2poy108vOXFz_6uLLsWaJA59YAJ2LwHhcl8P


در رحمت برین بیچاره بگشای

 
 الها! پادشاها! بی‌نیازا!

خداوندا! کریما! کارساز!!

 
به صدق سینة پاکان راهت

به شوق عاشقان بارگاهت

 
به شب نالیدن پادر کمندان

به آه سوزناک مستمندان

 
به حقّ صبر بی‌پایان ایّوب

به آب چشم خون افشان یعقوب

 
به حقّ رهنوردان طریقت

به حقّ نیکمردان حقیقت

 
که بر جان من مسکین ببخشای

در رحمت برین بیچاره بگشای

 
که بر جان من مسکین ببخشای

در رحمت برین بیچاره بگشای

 
بر احوال تباهم رحمت آور

به آه صبحگاهم رحمت آور
 

دل ریش (عبید) از غم جدا کن

به فضل خویشتن کامش روا کن


https://encrypted-tbn1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQBAHmAR0mjP5wQthj3S2ADcd2pda12a2cRFXb3OcK1ROOBkg919g


خـــــدایا ...

مـــن عشق به تو را از تو میخواهم وعشق به عاشقانت را وعشق را به هر راهی که


مرا به تو نزدیک کند. 


 خـــــدایا ...


مرا راهی ده که فقط به درخانه تومنتهی شود ودستی که فقط در خانه تورا بکوبد . 


 خـــــدایا ...


مـــرا را چشــمی ده که فقط گریان تــــو باشد و ســـینه ای که فقط ســوزان تــــو .


به مـــن نگاهی ده که جــز روی تــــو روی کســـی را نبینم . و گوشی بده که جــز


صدای توصدایی نشنوم خودت را معشوقترین من قراربده ومراعاشقترین خویش . 


 خـــــدایا ...


چشـم جویبارعشـق مرا به تماشای دریایت روشـنی بده , مبادا دل من اسـیر کـوی



دیگری شــود و پیشانی محبت من بر خاک دیگری بســاید . 


 خـــــدایا ...


مرغ دلـــم که در دام توســت مبادا که یـاد آشـــیان دیگــری کند . 


 خـــــدایا ...


چه لذت بخش اســـت گذر نسیم یاد تو بر دلها و چه زیباســـت پرواز پرنده خاطره


تو بر قلبها و چه شـــیرین است پیمودن اندیشه در جاده ی غیب ها بسوی تو. 


 خـــــدایا ...


چه خوش است طعم عشـــق تـــو , چه شوق آفرین است نگاه عاشقانه تـــو , چه


تکان دهنده است تـــوجه مهرآمیز تو و چه شــیرین است زندگی در کنار تـو و در


 زیر سایه لطف تو , چه لذت بخش است گرمای دست نوازش تو. 


 خـــــدایا ...


همزمان با رشـد محبتت در باغچه دلم هرچه هرزه گیاه هست از ریشه بخشکان . 


 خـــــدایا ...


نکند که روی از مــن بتابی و نشـود که نگاه حیران مرا منتـظر بگـذاری . 


 خـــــدایا ...


 و ای در وجـــود آورنده ی رتبه های بلـــند , ای عظــیم ای جلیل , ای بخشنـده


کرم و ای کرامت محض , ای دسـت گیرنده و به مقصد رســاننده ای باغبان رحمت


 ای عزیز و مهربانم , ای خــدای بی همتای مــن تو را ســوگند به رحمت و نعمت


بی منتهایت مــــرا دریــــاب .



https://encrypted-tbn1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcT-hyV4Dy7Uhjc0o21y2ycNY4MUGq-yjaMdkDWJzm-gfp12UEeV


************************************


خدا ببخش

خدا جونم قسمت میدم به تموم بزرگیت منو کوچیک رو ببخش

منو ببخش بخاطر تموم کوتاهی های که کردم و تموم لحظه هایی که از یادت غافل بودم

منو ببخش بخاطر اشتباهاتی که کردم و رفتم به در خونه هر کسی جز در خونه تو

منو ببخش بخاطر حماقتهایی که کردم و همه حاجاتی که بجز تو از دیگران خواستم رواش کنن

منو ببخش بخاطر نفهمی هایی که کردم و تو هرچی کردی من بفهمم بازم نفهمیدم

منو ببخش بخاطر تموم بدی هایی که کردم و تو تموم گناهامو با مهربونی و بخشش جواب دادی

منو ببخش بخاطر سوء استفاده کردن هام از کرمت که باعث شد گستاخ تر بشم

منو ببخش بخاطر همه چی

ازت میخوام منو ببخشی

منو ببخش نه واسه اینکه لیاقتش رو دارم بخاطر بزرگیت

منو ببخش نه واسه اینکه گناهام کوچیکه بخاطر عظمتت

منو ببخش نه واسه اینکه بنده خوبی بودم بخاطر اینکه تو خدای خوبی هستی

منو ببخش

[+] نو

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/OnlyGodA/5.jpg

***************************************


او با همه فرق دارد


اوهیچ گاه مارا تنها نمی گذارد او اهل قهر نیست و همیشه معنای عشق را میفهمد.


بعضی وقتها با خودم فکر می کنم وقتی او هست پس عشق به دیگران چرا...؟!


من از او چیزی جز محبت و عشق ندیده ام،پس چرا...؟!


زندگی یعنی او،یعنی عشق به او،یعنی عاشقی با او،وقتی غرق در او شوی دنیا


دیگر برایت رنگی نخواهد داشت.


او مانند عشق ها دیگرت نیست و همیشه دستان مهربانش به تو گرمای زندگی


خواهد بخشید.


تو و او تنها تا ابد...!


پس یادمان باشد او با همه فرق دارد...


****************************************


میخواهم با تو باشم


امروز یک روز مثل روز های دیگر

امروز هم دوباره فصل بی تو بودن آغاز میشود


امروز هم دوباره دل بی قرار توست


تویی که عشق وجود و روشنی بخش دلهایی


امروز هم قرار است از تو بگویم


اما دیگر روی سخن باتو را ندارم


من شاید دگر لیاقت نگاهت را ندارم


شاید من دگر...


من از این که تو هستی کنارم شادمانم


من به خودم بابت وجود تو افتخار میکنم


تو تمام امید من در زمین هستی


تو همه چیز و همه کسی...


 نمیدانم این روز ها که میگذرد


به تو نزدیک تر میشوم یا دور تر


دلم میخواهد با تو باشم


وقتی با توام از همه دنیا رها میشوم


دوستدارم با تو بمانم "تا همیشه"


من عاشقتم،خدای خوبم


*******************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰



شخصی از طفلی سوال کرد،که اگر گفتی خدا کجاست یک اشرفی به تو

خواهم داد.

آن طفل در جواب گفت:


اگر شما گفتی خدا کجا نیست


من دو اشرفی به شما میدهم!



http://blog.sepehreftekhari.com/wp-content/uploads/komak.jpg





شیطان برای پدر و مادرمان (آدم و حوا) سوگند خورد که خیر خواه آنان

هست ،دیدی با آنها چه کرد !!؟؟؟

حال که به گمراه کردن ما قسم خورده ، معلوم است چه خواهد کرد!!!


دلم کمی خدا می خواهد…

کمی سکوت…

کمی آخرت…

دلم دل بریدن می خواهد…

کمی اشک …

کمی بهت…

کمی آغوش آسمانی…

دلم یک کوچه می خواهد بی بن بست!! و یک خدا!!

تا کمی با هم قدم بزنیم ..

فقط همین!


داشتم نماز ظهر میخوندم داشتم میخوندم که صدای رسیدن یه اس به گوشیم رسید


صداشو شنیدم تموم شد پریدم سراغ گوشی


شب شد داشتم اس میفرستادم اذان دادند صداشو نشنیدم!!!


اینه ایمانم که وقت نیاز منتش رو به خدا دارم!!!! 



آرامش نه عاشق بودن است نه حرف های عاشقانه و قربان صدقه های چند ثانیه ای...

 

آرامش حضور خداست وقتی در اوج نبودن ها نابودت نمیکند..


.وقتی ناگفته هایت را بی آنکه بگویی میفهمد


وقتی نیاز نیست برای بودنش التماس کنی غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری ،


وقتی مطمئن باشی با او هرگز تنها نخواهی بود آرامش یعنی همین ،


تو بی هیچ قید و شرطی خدا را داری ..


ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ،ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽﺳﺖﻣﻬﺮﺑﺎﻥ، ﺧﻮﺏ، ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﺳﺨﻨﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ،


ﺑﺎ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ،ﺳﺎﺩﻩﺗﺮ ﺍﺯ ﺳﺨﻦ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﻦ


ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﻓﻬﻤﺪﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ


ﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺫﮐﺮ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ،ﺩﺭ ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺷﺎﺩﯼﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻏﻢ ﻣﯽﻧﮕﺮﻡ،


ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﻗﺺﮐﻨﺎﻥ ﻣﯽﺧﻨﺪﻡﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﯾﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ،


ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖﺍﻭ ﺧﺪﺍﯾﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ


ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ....


زیباترین حس سجده  این است که  تو درگوش زمین  پچ پچ  می کنی؛


اما درآسمانها صدایت رامی شنوند....


تقدیری سراسر خیر؛ سلامت؛ خوشبختی توشه راهتان



به عزتت اى سید و مولاى من به راستى سوگند می خورم


که اگر مرا با زبان گویا (به دوزخ) گذارى


من در میان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همى کنم


و بسى فریاد می زنم بسویت مانند شیون گریه کنندگان


و بنالم به آستانت مانند عزیز گم کردگان


و به صداى بلند تو را م‏ی خوانم


که اى یاور اهل ایمان


و اى منتهاى آرزوى عارفان


و اى فریادرس ‏فریاد خواهان


و اى دوست دلهاى راستگویان


و اى یکتا خداى عالمیان .....


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


صبح زود همین که از خانه بیرون زد گفت:


مسابقه می دیم! از الان تا شب


چشمش به دختری که از سر کوچه می آمد افتاد :


نگاهش را کج کردو به شیطان گفت:


فعلا یک – هیچ به نفع من !!



رسول الله فرموده اند

ترک نماز صبح : نور صورت

ظهر : برکت رزق

عصر : طاقت بدن

مغرب : فایده فرزند

عشاء : آرامش خواب

را از بین میبرد..


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

آیت الله مجتهدی تهرانی:

وضو میگیری، اما در همین حال اسراف میکنی

نماز میخوانی اما با برادرت قطع رابطه میکنی

روزه میگیری اما غیبت هم میکنی

صدقه میدهی اما منت میگذاری

بر پیامبر و آلش صلوات می فرستی اما بدخلقی می کنی

دست نگه دار!

ثوابهایت را در کیسهٔ سوراخ نریز!

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

آیت الله بهجت (ره) فرمود:

هر وقت نیمه شب بی


اختیار بیدار شدید، سریع نخوابید.

چون ملکی به اذن خدا شما رو بیدار کرده

تا با خدا هم صحبت بشی ...

اگه خیلی برات سخته بیدار شدن،

لااقل بلند شو بهشون سلام کن، بعد دوباره بخواب ... 



http://www.pic.tooptarinha.com/images/746b7h9t5wutsh5gv6q.jpg


خدایـــــــــــــــا


فانوست را کمی پایین تر بگیر



جاده ای که در آن قدم نهاده ام تاریک است،


انتهایش را نمی دانم چیست. میترسم انتهایش بن بست باشد


تو را به مهربانیت سوگند،


فانوست را کمی پایین تر بگیر تا روشنی بخش راه نامشخصم باشد.


نمی خواهم بی فانوس تو به جایی برسم که برگشتنم دشوار گردد و پشیمان شوم.


ای مهربانترینم ، من اکنون سخت به نور فانوست محتاجم ...‬


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


عمری گشتیم به دنبال دست خدا برای گرفتن …


غافل ار آنکه دست خدا ، دست همان بنده اش بود ؛


بنده ای که نیاز به دستگیری داشت !


http://images.persianblog.ir/437341_TsZyxK4c.jpg



سهراب سپهری چقدر زیبا گفته:

ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭﻱ ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ!ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ...


ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ...ﻳﻜﻲ ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩﻱ...


ﻳﻜﻲ ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮﺑﺎﺩﻱ...ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩﻱ...


ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ...ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ..


.ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ...ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ...


ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ...ﭼﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ..


.ﭼﻪ ﺗﻠﺨی ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ...ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پایین...


ﭼﻪ ﺍﺳﻔﻠﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﻠﻴﺎ...


ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮﻱ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ!!!



https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTrbHDiE_8UCp00CMiBf2l6RbF3Chl32geqWcmjGcw0EbbD412UBA



با خودت پیمان ببند...


آن قدر قوی بشوی که هیچ چیز و هیچ چیز و هیچ چیز آرامش ذهنیت را به هم نریزد.



با خودت پیمان ببند


در هر گفتگویی کلامی از سلامتی ، شادی و ثروت به زبان بیاری.


با خودت پیمان ببند


همیشه توانایی های دوستانت را به آنها یادآور بشوی


و حس خوب و مفید بودن را توی دوستانت بوجود بیاوری


با خودت پیمان ببند


نیمه روشن هر چیزی را ببینی، آن وقت تاریکی کنار می رود


و رویاهایت تحقق پیدا می کند.

 
با خودت پیمان ببند


مشتاق موفقیت دیگران باشی، جوری که انگار موفقیت خودت است.

 
با خودت پیمان ببند


اشتباهات گذشته ات را فراموش کنی


و به سمت دستاوردهای بزرگتر در آینده حرکت کنی.

 
با خودت پیمان ببند


به تمام موجودات زنده با لبخند نگاه کنی.

 
با خودت پیمان ببند


آن قدر برای رشد و تعالی خودت زمان صرف کنی،


تا دیگر زمانی برای انتقاد کردن از دیگران را نداشته باشی.


با خودت پیمان ببند


برای ناراحتی هایت ((صبوری)) ، برای ترس هایت ((قوی بودن))


و در برابر خشم هایت(( متانت)) داشته باشی.


با خودت پیمان ببند


که عاشق باشی


آزاد باشی


خودت باشی...


http://www.askdin.com/gallery/images/3889/1_emza15.jpg


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

خداگو با خداجو فرق دارد


حقیقت با هیاهو فرق دارد


بسا مشرک که خود قرآن بدست است


نداند در حقیقت بت پرست است


** مهدی سهیلی **
 


یک استکان یاد خدا باید بنوشم


شیطان/ اندازه یک حبّه قند است/


گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما/ حل می شود آرام آرام/


بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم/ و روحمان سر می کشد آن را/


آن چای شیرین را/ شیطان زهرآگین ِدیرین را/ آن وقت او


خون می شود در خانه تن/ می چرخد و می گردد و می ماند آنجا/


او می شود من...


" عرفان"


http://reewn.persiangig.com/image/sher%20hafez%20va%20ax%20sham.jpg




سرتاپایم را خلاصه کنند

می‌شوم مشتی خاک...

که ممکن بود!

خشتی باشد بر دیوار یک خانه

یا سنگی در دامن کوه

یا قدری سنگریزه در انتهای یک اقیانوس

ویا شاید خاکی از گلدان!

یا حتی غباری بر پنجره

 
اما مرا ازاین میان برگزیدندبرای :

نهایت شرافت..

برای انسان بودن وانسانیت...

 
 
وپروردگارم که بزرگوارانه اجازه‌ام داد به

نفس کشیدن...

دیدن...

شنیدن...

فهمیدن...


 
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه‌ام داد به:

انتخاب وتغییر...

به شوریدن...

به عشق...

 

وای برمن که اگر قدر ندانم...



http://s5.picofile.com/file/8123686434/AKSGIF_IR_qorangif_%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1_%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A9_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86la_ilaha_illallah_animation.gif


به ابوسعید ابوالخیر، گفتند :


فلانی  قادر است پرواز کند،


 گفت : این که مهم نیست، مگس هم میپرد.


گفتند :فلانی را چه میگویی؟  روی آب راه میرود!


گفت: اهمیتی ندارد، تکه ای چوب نیز همین کار را میکند.


گفتتند : پس از نظر تو شاهکار چیست؟ 👈👈👈گفت:


این که در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی،


دروغ نگویی، کلک نزنی و سوءاستفاده نکنی، و کسی را از خود ناراحت نکنی.

این شاهکار است.!!!



http://www.jazzaab.ir/upload/2/0.300632001319729557_jazzaab_ir.jpg




پروردگارا من ان


پروردگارا من انسانم ، بدان گونه که تو آفریدی !


نمیتوانم مثل فرشتگان آسمانی پاک بمانم...گاهی فریب میخورم ،


گاه فریب میدهم ، گاه شکرگذارم ، گاه ناشکر...


وهمیشه و همیشه پشیمان وبه آغوش توبازمیگردم ، پس رهایم نکن من تنهایم.....





http://s5.picofile.com/file/8123681284/AKSGIF_IR_qorangif_%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1_%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A9_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86alhamdulillah_tumblr_animation122.gif


عبادت آزادگان


ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار،


و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید،


و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الاحرار.(1)


همانا گروهی خدای را به انگیزه پاداش می‌پرستند،


این عبادت تجارت پیشگان است، و گروهی او را از ترس می‌پرستند،


این عبادت عبادت برده صفتان است،


و گروهی او را برای آنکه او را سپاسگزاری کرده باشند می‌پرستند،


این عبادت آزادگان است.


لو لم یتوعد الله علی معصیته لکان یجب ان لا یعصی شکرا لنعمه.(2)


فرضا خداوند کیفری برای نافرمانی معین نکرده بود،


سپاسگزاری ایجاب می‌کرد که فرمانش تمرد نشود.


اهل دنیا مردن بدن خویش را بزرگ می‌شمارند


اما آن‌ها برای مردن دل خودشان اهمیت قائل هستند و آن را بزرگ‌تر می‌شمارند


از کلمات آن حضرت است:


الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک.(3)


من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشت پرستش نکرده‌ام،


من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم


http://www.8pic.ir/images/57roqqhrj6k1e0ja621w.jpg




در تفسیر «روح البیان» حکایتی نقل شده است. از این قرار که:


یکی از فاسقان و روسیاهان عالم دست به دعا بلند کرد


و به خداوند توجّه نمود، ولی خداوند با نظر لطف و رحمت به او نگاه نکرد.



بار دیگر او دست به دعا به طرف خدای متعال دراز کرد،


خداوند باز از او روی گرداند،


بار سوم دست نیاز به سوی بی نیاز مطلق دراز کرد و تضّرع و ناله نمود.



خداوند به ملائکه اش فرمود: فرشتگانم! دعای بنده ام را به اجابت رساندم


که پروردگاری جز من ندارد.او را عفو نمودم و حوائجش را برآوردم؛ 


زیرا که من از تضرّع و گریه ی بندگانم شرم دارم.


http://d.yimg.com/gg/u/7bbfdf324ec1d751a2a1fa53567a411c7e668f09.jpeg



چهار راه رسیدن به آرامش :

1. نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

2. نـگاه کردن به عقب و تشـکر از خدا

3. نـگاه کردن به جلو و اعـتماد به خدا

4. نگاه کردن به اطراف وخدمت به خدا

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


خدا هم باشی انسانهایی هستند که از دست تو ناراضی باشند...!

به دنبال رضایت چه کسی میگردی...

وقتی این روزها آدم ها هم از دست خودشان کلافه اند...!

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

چه خوب می شد توی یکی از این روزها ،

خدا میومد بغلم میکرد و بهم می گفت :

این چند وقت رو داشتم باهات شوخی میکردم ...!

میخواستم ببینم ، جنبه اش رو داری یا نه ...!



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


ای عشق من" زیباترین معشوق من

آندم که با یاد توام "عاشق ترین عاشق منم

در وصف تو عاجز منم" آندم که تو یاد منی

ای عشق من" هستی من "معشوقه ی زیبای من

هر دم که من یاد توام " با یاد تو من صاحب عشق توام

ای نازنین "خدای یکتای زمین "ای مهربان "ای بهترین

در دل بمان "همچون خدای بی کسان




مردم شهر به گوشید...؟

امشب همه ی میکده را سیر بنوشید.

با مردم این کوچه و آن کوچه بجوشید.

دیوانه و عاقل همگی جامه بپوشید.

در شادی این کودک و آن پیر زمینگیر و فلان بسته به زنجیر وزن و مرد بکوشید.

امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت...

نخور جان برادر به خدا حسرت دیروز عذاب است.

مردم شهر به هوشید...؟

هر چه دارید و ندارید بپوشید وبرقصید و بخندید


که امشب سر هر کوچه


خدا هست.

روی دیوار دل خود بنویسید


خدا هست.

نه یک بار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست...خدا هست.

سر آن سفره خالی که پر از اشک یتیم است...


خدا هست.

پشت دیوار گلی پیرزنی گفت


:خدا هست.

آن جوان با همه خستگی و در به دریها سر تعظیم فرو برد و چنین گفت


:خدا هست.

کودکی رفت کنار تخته...

گوشه تیره این تخته نوشت:در دل کوچک من درد زیاد است ولی


یاد خدا هست.

مادری گفت:دلم میلرزد!


کودکانم چه بپوشند؟!

چه بگویم که بدانند نداری درد است!


پدر از شرم سرش پایین بود....


زیر لب زمزمه میکرد:


خدا هست.




https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSg58AyOedAMafkolGN01zipJ3Vc2koqA3QxK_nyINy_uqhysOc


ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ :


ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻔﺘﺎﺩ ٬ ﻫﺸﺘﺎﺩ ﺳﺎﻝ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻤﺎﻡ

ﺩﻧﯿﺎ !!!

ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻧﯿﺎ !!!

ﭼﻘﺪﺭ ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ﻭ ﻏﻮﺍﺻﯽ ﺩﺭ ﻋﻤﻖ

ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ !!!

ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ﻭ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﮐﺮﻩ ﻣﺎﻩ

ﻧﻤﯿﺒﯿﻨﻢ !!

ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﭼﻨﺪ ﮐﻠﯿﺴﺎ ﻣﻌﺒﺪ ﻭ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺰﺭﮒ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ

ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ !!!

ﻭ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﻔﺎﻋﯽ ﺑﻠﻨﺪ

ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ !!

ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻬﺎﯼ ﻣﻦ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ٬

ﺑﻠﻨﺪﻧﺪ٫

ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﻧﺪ٫

ﺍﻣﺎ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ :


ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ٬ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﺷﻮﻡ !!!


ﭼﻘﺪﺭ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻭﻗﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯﻡ ٫


ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﻢ !!!ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ !!!


ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ ﻫﻤﻪٔ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ !!!


ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ٫ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ


ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ٫ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﻫﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ٫ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻬﺸﺖ


ﺍﺳﺖ !!!!

https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTWa8CURyJJoPjLRhCeTU3dUV19t2x8EVcWsV1TBssd8_WY5YZzOQ


داستانک


حکایات خواندنی از لطف خداوند مهربان



در زمان حضرت موسی آن حضرت وقتی از کسی ناامید می شد


از خدا تقاضای مرگ او را می کرد


  وچون پیامبران مستجاب الدعوه هستند خداوند می پذیرفت


تا اینکه نفرین موسی شدت یافت


خداوند به موسی فرمان داد که چند روزی کوزه بسازد


وحضرت موسی شروع کرد به ساختن کوزه کار که به پایان رسید


موسی ع پایان کار را اعلام کرد


خداوند به موسی فرمان شکستن تک تک کوزه ها را داد 


موسی ع گفت بارلها؛


من برای این کوزه ها زحمتکشیدم این چه فرمانیست که آنها را بشکنم؟!


 فرمود ای موسی تو چند کوزه بی جان ساخته ای


برای شکستنش ناراحت می شوی


چطور توقع داری تو هر وقت بخواهی من جان بندگانم رابگیرم؟


ای موسی ممکن است بنده من تا چهل سال از حیوان هم پایینتر رفته باشد


ولی با یک پشیمانی واقعی از فرشته ها هم بالاتر میرود


یا در صلب بنده خطاکار من بنده  بزرگواری باشد


حضرت موسی از خداوند طلب استغفار کرد و از کردار خود سخت پشیمان شد


https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSnYofzRz2D3sSAevaUCzxKhttdMRKjI0oo37FYQD99HpncZYgV


داستانک


نقل است شبهای زیادی


ﺷﺎﮔﺮﺩﯼ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭﺗﻀرع ﺑﻮﺩ!


ﺩﺭﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﺪﺗﯽ ﮔﺬﺷﺖ تا اﺳﺘﺎﺩﺧﻮﺩﺭﺍ،ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺩﯾﺪ،


ﮐﻪ ﺑﺎﺗﻌﺠﺐ اﻭﺭﺍ،ﻧﻈﺎﺭﻩ میکند!


ﺍﺳﺘﺎﺩﭘﺮﺳﯿﺪ:اﯾﻦ ﻫﻤﻪ عبادت و ﺍﺑﺮﺍﺯﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭﮔﺮﯾﻪ برای چیست؟


ﺷﺎﮔﺮﺩﮔﻔﺖ:ﺑﺮﺍﯼ ﻃﻠﺐ ﺑﺨﺸﺶ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍﺯ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻢ،


ﺍﺳﺘﺎﺩﮔﻔﺖ:


به این سوال جواب بده!


ﺍﮔﺮﻣﺮﻏﯽ ﺭﺍ،ﭘﺮﻭرﺵ ﺩﻫﯽ،ﻫﺪﻑ ﺗﻮﺍﺯﭘﺮﻭﺭﺵِ ﺁﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟


ﺷﺎﮔﺮﺩﮔﻔﺖ:


ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺯﮔﻮﺷﺖ ﻭﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﺁﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﻨﺪﺷﻮﻡ،


ﺍﺳﺘﺎﺩﮔﻔﺖ:


اﮔﺮﺁﻥ ﻣﺮﻍ،ﺑﺮﺍﯾﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﻭﺯﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ،ﺁﯾﺎ ﺍﺯﺗﺼﻤﯿﻢ ﺧﻮﺩ،ﻣﻨﺼﺮﻑ


میشوی؟



ﺷﺎﮔﺮﺩﮔﻔﺖ:


ﺧﻮﺏ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻧﻪ!نمیتوانم,ﻫﺪﻑ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯﭘﺮﻭﺭﺵ ﺁﻥ ﻣﺮﻍ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ،ﺗﺼﻮﺭﮐﻨﻢ!


ﺍﺳﺘﺎﺩﮔﻔﺖ:


ﺍﮔﺮﺍﯾﻦ ﻣﺮﻍ,ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﺨﻢ ﻃﻼ ﺩﻫﺪﭼﻪ ! ﺁﯾﺎ ﺍﻭرا بازخواهیﮐﺸﺖ،ﺗﺎﺍﺯﺁﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﻨﺪﮔﺮﺩﯼ؟


ﺷﺎﮔﺮﺩﮔﻔﺖ:


ﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰﺍﺳﺘﺎﺩ، ﻣﻄﻤﺌﻨﺎﺁﻥ ﺗﺨﻤﻬﺎ،ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﻭﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪﺑﻮﺩ!


ﺍﺳﺘﺎﺩﮔﻔﺖ:


ﭘﺲ ﺗﻮﻧﯿﺰ،ﺑﺮﺍﯼﺧﺪﺍﻭﻧﺪ،ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺎﺵ!...ﺗﻼﺵ ﮐﻦ،


ﺗﺎ ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﺗﺮﺍﺯﺟﺴﻢ,ﮔﻮﺷﺖ,ﭘﻮﺳﺖ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﺖ ﮔﺮﺩﯼ،


ﺗﻼﺵ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ،ﻫﺴﺘﯽ ﻭﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ،


ﻣﻔﯿﺪﻭ ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﺷﻮﯼﺗﺎدرﻣﻘﺎﻡ ﺗﻮﺟﻪ،ﻟﻄﻒ ﻭﺭﺣﻤﺖِ ﺍﻭ قرارگیری…


ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ...


ﺍﺯﺗﻮﮔﺮﯾﻪ ﻭﺯﺍﺭﯼﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ! اﻭ، ﺍﺯ ﺗﻮتفکر،


ﺣﺮﮐﺖ،ﺭﺷﺪ ،ﺗﻌﺎﻟﯽ، ﻭﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﺷﺪﻥ ﺭﺍﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪﻭ ﻣﯽﭘﺬﯾﺮﺩ،


ﻧﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻭﺯﺍﺭﯼ و عبادت کورکورانه!


https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSQXaw9YtoRJ7fXdL8tLnhErUvLll94cf0IqLz7__iI2GiJuD4H



ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ!!!

ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ،

 ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ!

 ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ!!!

ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ,

ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﻱ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻱ!

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ,

ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ,

ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ!

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ!!!

ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ!

ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ!!!

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﻨﺪ,

ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ!

ﮔﺎﻫﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ...

ﺑﺎ ﻧﻔﺲﻫﺎﯾﺶ...

ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ...

ﺑﺎ ﮐﻼﻣﺶ...

ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩﺵ...

ﺑﺎ ﺑﻮﺩﻧﺶ...

ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻣﯿﺴﺎﺯﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯾﺖ...

ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ...

ﺑﻬﺸﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﯽ...!



https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSPCx8MrqrqSL7GFyiASfqkBypJ9d2lbyKjbYlnpsADpZPYYPUh



یادمان باشد که:


"حق الناس "


همیشه پول نیست!

گاهی "دل" است...


دلی که باید به دست می آوردیم و نیاوردیم!


دلی که باید می دادیم و ندادیم!


دلی را که شکستیم و رها کردیم!


دلهای غمگینی که بی تفاوت از کنارشان گذشتیم!


خدا از هرچه بگذرد از حق الناس نمی گذرد

     بیایید حواسمان باشد که:


ﺑﺎ ﺍﯾﻦ "ﺯباﻥ "ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ


و ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ


ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ


 و با ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ


ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ


و ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ


ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ


و ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ


ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود جدایی انداخت


و با همین زبان میشود آتش زد


و با همین زبان میشود آتش را خاموش کرد

حواسمان به دلهایمان باشد:
                         


   "آلوده اش نکنیم"

              بیاید ارزش این را بدانیم که:
        

      نبودنها،دوربودنها و ندیدنها
 

   هرگزبهانه ای نمیشود برای از یاد بردن دوستان

دوست من؛


نمیدانم درزندگیت "بهترین" چگونه معنا میشود؟
   

        "من همان بهترین را برایت آرزو دارم..."


https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTiW2EHpXXau49mxW34L2T2xhaL8pKSFEANfKrY0JZjFB4CkN0ung


سیمین بهبهانی:


ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﻨﻮﻁ ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎ


ﻧﮑﻦ .. ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﯼ


ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﺗﺎ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻧﯿﺎﺑﯽ ﻭ


ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ


ﺑﻬﺘﺮین ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺧﻄﺎﺏ ﻧﮑﻦ ...


ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ،


ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺷﻮﻧﺪ ﺧﯿﺎﻻﺗﯽ


ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ .. ﻫﻮﺍ ﺑﺮﺷﺎﻥ


ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻬﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ...


ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻨﯽ ﺟﺎﯾﯽ


ﺑﺮﺍﯼ


ﮐﺸﻒ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ .. ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻪ


ﻣﻬﻢ ﺗﻠﻘﯽ ﺷﻮﻧﺪ


ﺗﻐﯿﯿﺮﺕ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ . ﺁن ﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﯾﮏ ﺩﻭﮔﺎنگی ﺷﺨﺼﯿﺖ.


ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ


ﮐﺴﯽ ﺑﻬﺘﺮین ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ


ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ..


 ﻣﺒﺎﺩﺍ


ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺎﺯﯼ ﺁﻟﺖ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺷﻮﯼ


ﻣﮕﺬﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ


ﺑﺎﺷﺪ ..


ﺑﺎ ﺩﻫﻦ ﮐﺠﯽ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺕ،،ﺣﻔﻆ ﻇﺎﻫﺮ


ﮐﻦ ..


ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ


ﭘﻨﺎﻩ ﻧﺒﺮ


ﻫﺮ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩ ، ﺭﻧﺠﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ .


ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ


ﺗﺮﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ


ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ...


ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﮑﻦ


ﺗﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﯽ


ﮐﺴﯽ ﺍﺕ ﻧﺒﺎﺷﺪ


ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ


ﻣﺎﺩﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩﻩ


ﺑﺎﺷﯽ ...


https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcS4PuyXQAS6kADyh_vUmTTiURYhrUdO3z7ayvhZ4BkR_nfL6_NiGw



ﺁﺩﻡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ


ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ، ﭘﺎﯾﺒﻨﺪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ


ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ


ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ


ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ


ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭ ﻋﻘﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﻧﺪ


ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ، ﻫﯿﭻ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ


ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺰ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ


ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ....


ﺁﺩﻡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ


ﺍﻣﺎ


ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﻧﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ


ﺍﺯﻫﺮ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺁﺋﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ


ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺋﯿﻦ ﻣﺬﻫﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ


ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻫﻢ ﮐﯿﺸﺎﻧﺸﺎﻥ، ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﮐﺎﻓﺮ ﻣﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭﻧﺪ


ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ !


ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ، ﮐﺎﻓﺮ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ


ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺰ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ


ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ ...


ﺁﺩﻡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ

ﺍﻣﺎ

ﺧﺪﺍ، ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.



https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSwaNJKB3dwSb9dVk_M7e4woFKj3Qb64MjTpLZWYlHJ62QZoSMB



تو در جان منی



خدایا از من دور نیستی که به دور دست ها بنگرم؛


از دیده ام نرفته ای که دیدنت را آرزو کنم؛


پنهان نبوده ای که برای پیدا کردنت از پای در آیم؛


با همه نا پیدایی در همه جا پیدایی،


الهی خود را فراموش کرده ام که به یاد تو باشم،


از دیگران گسسته ام که به تو بپیوندم،


تو را در آیئنه چشمانم می بینم در پرده پندارم


در جای جای وجودم در محراب سینه ام در کعبه ام،


الهی تو درجویبار رگهایم جریان داری در همه نفسهایم جاری هستی،


در شگفتیهای وجودم بودنت را به تماشا گذاشته ای


هر نگاهم تو را آیئنه داری می کند


و هر طپش دلم تو را فریاد می زند خدایادر کعبه چرا؟


تو در دیده منی سر گشتگی در بادیه ها چرا؟


تو در دل منی در بی سوئی ها و بی کرانگی ها چرا؟


تو در جان منی…




https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQ7AG-IwuW2Q-rIxUMCQrhn3d4Q51WRrYCe6nnS-ZoIT1rAaulL





داستانک


پسر کوچکی برای مادر بزرگش می پرسد


که چگونه همه چیز ایراد دارد و هیچ چیز عالی بنظر نمیرسد.مدرسه ،


خانواده،دوستان و ... مادربزرگ که مشغول پختن کیک است از پسر کوچولو میپرسد:

کیک دوست داری؟ وپاسخ پسر مثبت است!

-روغن چطور؟

-نه!

-دوتا تخم مرغ؟

-نه مامان جون!

آردچی؟

جوش شیرین چطور؟

نه مادربزرگ حالم از همشون بهم میخوره!


-بله همه این چیزها به تنهایی بد به نظر میرسه


اما وقتی باهم مخلوط بشن یه کیک خوشمزه میشه!


خدا هم میدونه که وقتی همه سختی هارو به درستی کنار هم قرار بده


از نوع صبر انسانها و نوع نگرش و مواجهه انسانها با مشکلات نتیجه زیبا و جالبی بدست میاد...


https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRHRboxWjn8FwI9COTyLdtVTAaqTsCtur7wXdByz3tYno32URpD

مهربان پروردگارم ..........



ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﻣــــﺮﺍ ﺍﻳــﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺭﺿﺎ ﻣﻲ ﻛﻨـﯽ ﻳﺎ ﻧﻪ ؟!

ﺑﮕــﻮ ﻗﻠﺐ ﻣــﺮﺍ ﺁﻏـــﻮﺵ ﺩﺭﻳﺎ ﻣﻲ ﻛﻨﯽ ﻳﺎ ﻧﻪ

ﺑﺒﻴﻦ! ﻣــﻦ ﻳـــﻮﺳﻔﻢ ﺍﻣّﺎ، ﻛﻤﯽ ﺗﺎ ﻗﺴﻤﺘﯽ ﻧﺎﭘﺎﮎ

ﻣــــﺮﺍ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺁﻏﻮﺵ ﺯﻟﻴـــﺨﺎ ﻣﻲ ﻛﻨــــﯽ ﻳﺎ ﻧﻪ ؟!

ﻣﺮﺍ ﺍﯼ ﺍﻭّﻟﻴﻦ ﻭ ﺁﺧﺮﻳــــــــﻦ ﺯﻧﺠﻴــــــﺮ ﺷﻮﺭﻳـــﺪﻥ

ﺭﻫﺎ ﺍﺯ ﻃﻌﻨﻪ ﻫﺎ، ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﻣﯽ ﻛﻨﯽ ﻳﺎ ﻧﻪ ؟!

ﺭﻫﺎ ﻛﻦ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﺑﻴﺎ ﺍﻳﻦ ﺟﺎ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻛﻦ

ﺑﺒﻴﻨﻢ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻳﮏ ﻣﺮﺩ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻲ ﻛﻨــﯽ ﻳﺎ ﻧﻪ ؟!

ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺣﺎﺟﺘــــﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻄﻤﺌـــــﻦ ﺑﺎﺷﻢ

ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﻲ ﻛﻨﯽ ﻳﺎ ﻧﻪ ؟!

ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻧﻨﮓ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﻴﻬــــــــﻮﺩﻩ ﻓــــﺮﺳﻮﺩﻥ

ﺍﻣﻴـــــﺪ ﺁﺧــــﺮﻳﻦ ﻣﻦ! ﻣﺒـــﺮّﺍ ﻣﯽ ﻛﻨﯽ ﻳﺎ ﻧﻪ ؟!

ﺑﺮﺍﻱ ﺁﺧــﺮﻳــﻦ ﭘﺮﺳﺶ، ﻭ ﺣﺘّﯽ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺗﻬﺪﻳﺪ

ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ ـ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ـ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻲ ﻛﻨـﯽ ﻳﺎ ﻧﻪ ؟!




مهربان پروردگارم ..........










عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است


زنی فقیر که به خداوند اعتقاد داشت و شوهرش به بیماری فلج دچار شده بود،


اطمینان داشت که خداوند مقدار پولی را که او


برای تهیه غذا و هدایای روز عید لازم دارد فراهم خواهد کرد.


وی به فروشگاهی وارد شد


و از فروشنده غذای کافی برای روز عید فرزندانش خواست.


وقتی فروشنده از او پرسید چقدر پول دارد، زن پاسخ داد: "


شوهرم چندین ماه است که مریض شده است.


در حقیقت هیچ پولی ندارم که بدهم، فقط می توانم برایتان دعا کنم."


فروشنده که مردی بی اعتقاد بود به طعنه گفت: " دعایت را روی کاغذ بنویس،


به اندازه ی وزن آن میتوانی غذا ببری."


زن بی درنگ کاغذی از کیفش در آورد و گفت:"


این دعای کوچک من است


که دیشب در حالی که به شوهر بیمار خود می نگریستم نوشتم."


روی کاغذ نوشته بود: خداوندا!تو پناه من هستی!


تو هر آنچه را برای عید فردا لازم است فراهم خواهی کرد،


حتی بیش از آنچه من نیاز دارم،


به طوری که آن روز عید با سایر فرزندان تهی دستم سهیم خواهم شد.


مرد دعا را خواند و خندید، کاغذ را روی ترازو گذاشت و گفت:


خب حالا ببینم، این کاغذ به اندازه ی چقدر غذاست؟


او با تعجب دید که وقتی یک پاکت آرد را روی کفه ترازو گذاشت هیچ اتفاقی نیفتاد،


چیزهای دیگری روی ترازو گذاشت هیچ اتفاقی نیفتاد،


چیزهای دیگری روی ترازو گذاشت اما عقربه های آن اصلا تکان نخورد.


سرانجام به زن گفت:" نمیدانم امروز چه شده است


که این ترازو کار نمی کند، اما من زیر قولم نمی زنم، هر چه لازم داری بردار،


چرا که به نظرم می رسد کاغذ تو از همه اجناس این فروشگاه سنگین تر است."


زن فقط چیزهایی را که برای عید نیاز داشت،


برداشت و با چشمانی اشک آلود از فروشنده تشکر کرد


و به راه افتاد و در دل خدایی را که همه نیازهای پیروانش را برآورده می سازد،


ستایش کرد.





دو تا بچه بودن توی شکم مادر.


اولی میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟


دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم


اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم.


طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه.


اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده.


دومی: شاید مادرمونم ببینیم


اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش


دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه.


اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.


دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و


اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی...


مثل دنیای امروز ما و خدایی که همین نزدیکیست...




خدایا بیا پشت آن پنجره که وا میشود رو به سوی دلم !

بیا پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم !


خدایا کمک کن که پروانه ی شعر من جان بگیرد

کمی هم به فکر دلم باش ، مبادا بمیرد


خدایا دلم را که هر شب نفس می کشد در هوایت
اگرچه شکسته ، شبی می فرستم برایت




به نابودی کشوندیم تا بدونم

همه بود و نبود من تو بودی


بدونم هر چی باشم بی تو هیچم

بدونم فرصت بودن تو بودی

همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره... تمومه


همین که اول و آخر تو هستی
به محتاج تو محتاجی حرومه

تو همیشه هستی اما، این منم که از تو دورم

من که بی خورشید چشمات، مثل ماهِ سوت و کورم

نمیخوام وقتی تو هستی آدم آدمکا شم

چرا عادتم تو باشی؟ میخوام عاشق ِ تو باشم

تازه فهمیدم به جز تو حرفِ هیچکی خوندنی نیست

آدما میان و میرن هیچکی جز تو موندنی نیست

منو از خودم رها کن تا دوباره جون بگیرم

خستم از این عقل خسته

من میخوام جنون بگیرم


همه دنیا بخواد و تو بگی نه

نخواد و تو بگی آره... تمومه


همین که اول و آخر تو هستی

به محتاج تو محتاجی حرومه ...




تو را دارم چه غم دارم


گر عبد گنه کارم تو را دارم چه غم دارم

اگر مرغ گرفتارم تو را دارم چه غم دارم


اگر آلوده و پستم و گر خالی بود دستم

و گر سنگین بود بارم تو را دارم چه غم دارم


اگر آتش برافروزی تن و جان مرا سوزی

چه باک از شعلۀ نارم تو را دارم چه غم دارم


هم از لطفت بود هستم هم از جام تو سرمشتم

هم از شوق تو سرشارم تو را دارم چه غم دارم


چه در صحرا چه در دریا چه در پایین چه در بالا

به هر جانب که رو آرم تو را دارم چه غم دارم


کیم من عبد شرمنده سیه روی و سرافکنده

که با این جرم بسیارم تو را دارم چه غم دارم


تهی از برگ و از بارم میان لاله ها خارم

نباشد کس خریدارم تو را دارم چه غم دارم


قرار من شکیب من طبیب من حبیب من

دوایم ده که بیمارم تو را دارم چه غم دارم


تو ستّار العیوب استی تو غفّار الذّنوب استی

الا ستّار و غفّارم تو را دارم چه غم دارم


سیه رویم سیه بختم بدین پروندۀ سختم

بدین اشکی که میبارم تو را دارم چه غم دارم


نه آبی در صبو دارم نه نائی در گلو دارم

نه بر رو آبرو دارم تو را دارم چه غم دارم


منم (میثم) که پیوسته به احسان تو دل بسته

بغیر از تو که را دارم تو را دارم چه غم دارم









به نسیمی که بر صورتت میخورد فکر کن


و به برگ هایی که با لمس آن ,از شادمانی میرقصند.


به آبی فکر کن که در اثر وزش نسیم می لرزد و و آرام و قرار ندارد


و به انسان هایی که بی خیال از کنار آن می گذرند ,


گویی که وجودش را حس نمیکنند و به تمام درختان روی زمین فکر کن


که نسیم را چون نوازش مادری دوست میدارند.....

و به اندازه ی تمام قطرات آب اقیانوس ها به خودت بنگر

بنگر تا خودت را بیابی... خدایت را در خود ببینی

و آنگاه که او را یافتی , بشناسی و بخوانی... 


اگر رو سیاهم اگر رو سفیدم

تو هستی پناهم تو هستی امیدم


همه از گنه شرمسارند اما

من از کثرت تو به خجلت کشیدم


تو آغوش خود را برویم گشودی

ولی من به دنبال شیطان دویدم


تو از من به جز جرم و عصیان ندیدی

من از تو به جز عفو و رحمت ندیدیم


تو نزدیک بودی و من دور از تو

تو پیوند کردی من از تو بریدم


نه رنگی به رویم نه عطری به بویم

همه گرد گل بودم خار چیدم


تو بیدار و من خفته در خواب غفلت

تو هشدار دادی و من آرمیدم


تو از مهر ناز مرا می کشیدی

من از جهل قهر تو را می خریدم


بیا بر گناهم بکش خط غفران

کرم کن که بر آخر خط رسیدم


تو بر عیب ها پرده پوشی دریغا

که من پرده خویشتن را دریدم


الهی الهی به "میثم" نگاهی

به روی سیاهم به روی سفیدم





(مناجات)


تو بینای منی من از تو کورم
تو نزدیک منی من از تو دورم


خطا دیدی عطا کردی هماره
که لطف و رحمتت کرده جسورم


دریغ از نورهای رفته از دست
امان از خانه ی تاریک گورم


تو گفتی من کریمم، من غفورم
تمام هست و بودم رحمت توست


چو در بازار حشر افتد عبورم
مبادا جرم های بی شمارم


به سر ریزند همچون مار و مورم
تو دستم را بگیر از لطف و رحمت


که سر گردان میان نار و نورم
ببخشی یا نبخشی شرمسارم


بخوانی یا نخوانی در حضورم
تویی دارو و تویی درمان دردم


تویی جنّت تویی حورو قُصورم
گرفتم پای تا سر چشم گردم


تو می دانی که بی نور تو کورم
منم "میثم" که با غم های عالم


تویی شادی، تویی وجد و سرورم



کسی را دارم


که آنقدر برایم کسی هست که نگاهم به دنبال کسی نیست


و این را هزاران بار فریاد می زنم که دیگر کسی به چشمانم نمی آید


و هیچ نگاهی دلم را نمی لرزاند...


تنها یک نفر است که مانند گنجینه ای گرانبها در دلم جای گرفته...


انسان که سهل است ...


وجودش را به دنیا هم نمیدم..سلامتی خدا



اینم هنرمندی خداست




یک روز علامه جعفری سوار تاکسی شده بودند ،


در مسیر راه نفس عمیقی میکشه و از ته دل میگه : ای خدای من !


راننده تاکسی با اعتراض میگه


یه جوری میگی ای خدای من که انگار فقط خدای شماست !!!


ایشان در جواب فورا دو بیت از سعدی می خواند :


چنان لطف او شامل هر تن است
که هر بنده گوید خدای من است


چنان کار هرکس به هم ساخته
که گویا به غیری نپرداخته 








اصلاح تایپی در متن عکس :اطلاح=اصلاح



*****************************************

دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت:


دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو به پدر کرد و گفت:


من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر. پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟


مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم. دخترک گفت:


فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم،


اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد!!


این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است


؛ هر گاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم،


اما اگر از او بخواهیم دستمان را بگیرد، هرگز دستمان را رها نخواهد کرد!!!


و این یعنی عشق... "دعا کنیم فقط خدا دستمونو بگیره"



عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


راهی به خدا دارد  خلوتـگه  تنـهایی

آنجا که روی از خود آنجا که به خود آیی


هر جا که سری بردم در پــرده تو را دیدم
تو پرده نشینی و من هـرزه ی هر جایی


بیدار تو تا بـــــودم رویای تو می دیدم
بیدار کن از خوابم ای شاهد رویایی


از چشم تو می خیزد هنگامه ی سر مستی
وز زلف تو می زایـد انگیزه ی شیدایی


هر نقش نگارینــت چــون منظره ی خورشید
مجموعه ی لطف است و منظومه ی زیبایی


چشمی که تماشاگر در حسن تو باشد نیست
در عشق نمی گنجد این حسن تماشـایی
 

شهریار




وقتی “‘خـــــــــــــــــــــدا ”  بخواد

بزرگــــــــــی آدمـــــــــی رو اندازه بگیره !

مـتـــر رو به جای قـــــــدش ، دور “قلبـــــــــش”   میگــــــــــیره …




شش آئین زندگی:


قبل از دعا، ایمان داشته باش .


قبل ازصحبت کردن، گوش کن .


قبل از خرج کردن، بدست آور.


قبل از نوشتن، فکر کن.


قبل ازتسلیم شدن، تلاش کن .

و قبل از مُردن، زندگی کن... و قبل از مُردن، زندگی کن...


http://up99.com/upfiles/gif_files/2it31509.gif


قلبت را آرام کن..

یک وقتهایی بنشین و خلوت کن با تمام سکوت هایت…

نگاه کن به اطرافت…

به خوشبختى هایت…

به کسانی که میدانی دوستت دارند…

به وجود آدم هایی که برایت اهمیت دارند…

و به خدایی که تنهایت نخواهد گذاشت…

گاهی یک جای دنج انتخاب کن…

گاهی یک جای شلوغ…

آرامش را در هر دو پیدا کن…

هم درکنار شلوغی آدم ها…

هم درکنار پنجره ای چوبی و تنها…

دلمشغولی ها را گاهی ساده تر حس کن…

باران را بی چتر بشناس…

خوشحالی را فریاد بزن…

و بدان که تو" بهترینى"



گر با سحر خو کنی بانگ خدا را بشنوی


دل را اگر گیسو کنی ، هرشب ندا را بشنوی


در آن سکوت جانفزار از عرش می آید صدا


گوش دگر باید ترا تا آن صدا را بشنوی


مهدی سهیلی



http://up99.com/upfiles/gif_files/8kn31731.gif


هرگز دلم از یاد تو غافل نشود

گر جان بشود مهر تو از دل نشود


افتاده ز روی تو در آیینهٔ دل

عکسی که به هیچ وجه زایل نشود


یا رب نظری بر من سرگردان کن

لطفی بمن دلشدهٔ حیران کن


با من مکن آنچه من سزای آنم

آنچه از کرم و لطف تو زیبد آن کن


ابوسعید ابوالخیر





گر مرد رهی ز رهروان باش

در پردهٔ سر خون نهان باش


بنگر که چگونه ره سپردند

گر مرد رهی تو آن چنان باش


خواهی که وصال دوست یابی

با دیده درآی و بی زبان باش


از بند نصیب خویش برخیز

دربند نصیب دیگران باش


در کوی قلندری چو سیمرغ

می‌باش به نام و بی نشان باش


بگذر تو ازین جهان فانی

زنده به حیات جاودان باش


در یک قدم این جهان و آن نیز

بگذار جهان و در جهان باش


منگر تو به دیدهٔ تصرف

بیرون ز دو کون این و آن باش


عطار ز مدعی بپرهیز

رو گوشه‌نشین و در میان باش

 

 از عطار نیشابوری





خداوندا شبی دمساز خود کن      مرا پروانه ی جانباز خود کن

چشان شهد وصالت را به جانم      اسیر درگه پر راز خود کن



برترین و بزرگ ترین واجب الهی و زیبا ترین سرود زندگی خدایی نماز است

نماز کامل ترین پاسخ به عالی ترین نیاز انسان است

نماز نوید گر سلامت جسم بهداشت روان و پاکی درون است

نماز کلاس درس و کتاب هستی است

نماز آرامش روان و سکینه ی خاطر است و درس توحید

 و رمز اخلاص راز عبودیت است

قربانی کردن هوس ها و زدودن زشتی ها است





 چقدرخدا پیش تو اعتبار داره؟

گفت: عباس آقا با این درآمدت زندگیت می چرخه؟

گفتم: خدا رو شکر ،کم وبیش می سازیم.خدا خودش می رسونه .

گفت : حالا ما دیگه غریبه شدیم؟! لو نمیدی ؟

گفتم: نه یه خورده قناعت می کنم. گاهی اوقات هم کار دیگه  ای جور بشه،

انجام میدم ،خدا بزرگه .نمی ذاره دست خالی بمونم.

گفت: نه. راستشو بگو.

گفتم: هر وقت کم آوردم ،یه جوری حل شده.خدا رزاقه، می رسونه .

گفت: ای بابا ، ما نامحرم نیستیم. راستشو بگو دیگه .

گفتم: حقیقتش یه یهودی توی بازار هست. هر ماه یه مقدار پول برام میاره ،

کمک خرجم باشه .

 گفت: آهان. ناقلا ،دیدی گفتم. حالا شد یه چیزی.حالا فهمیدم چطور سر می کنی .

گفتم: مرد حسابی، سه بار گفتم خدا می رسونه باور نکردی

. یک بار گفتم یه یهودی می رسونه ،باور کردی ؟!

!!یعنی خدا به اندازه یه یهودی پیش تو اعتبار نداره؟





زنی خدمت حضرت داود (ع) رسید و پرسید آیا خدا عادل است؟!


حضرت فرمود: عادل تر از خداوند وجود ندارد،


چه شده که این سوال را می پرسی؟!


زن گفت من بیوه هستم و ۳فرزند دارم ،


بعداز مدتها شال بزرگی بافته به بازار میبردم


تا با پولش آذوقه ای برای فرزندان گرسنه ام فراهم کنم


که ناگهان پرنده ای پارچه را از دست من ربود و دور شد


و الان محزون و بی پول و گرسنه مانده ایم...


هنوزم صحبت زن تمام نشده بود که درب خانه حضرت داود را زدند


و ایشان اجازه ورود دادند


ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کیسه صد دیناری مقابل حضرت گذاشتند


و گفتند اینها را به مستحق بدید.


حضرت پرسید علت چیست؟


ایشان گفتند که در دریا دچار طوفان و آسیب دیدگی کشتی امان شده بودیم


و خطر غرق شدن بسیار نزدیک بود


که در کمال تعجب ناگهان پرنده ای پارچه ای بزرگ را به طرف ما رها کرد


و دیدیم که شال بزرگی است پس با آن قسمت آسیب دیده را بستیم


و نذر کردیم اگر نجات یافتیم هریک صد دینار به مستحق بدهیم.


حضرت رو به زن گفت خداوند از دریا برای تو هدیه می فرستد


و تو اورا ظالم میدانی!


این هزار دینار را بگیرو معاش کن و بدان خداوند بر حال تو بیش از دیگران آگاه هست...



*************************
♔ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ♔


اگر مستضعفی دیدی،

ولی از نان امروزت

 به او چیزی نبخشیدی.

به انسان بودنت شک کن

 اگر چادر به سر داری،

ولی از زیر آن چادر

 به یک دیوانه خندیدی

به انسان بودنت شک کن

 اگر قاری قرآنی،

ولی در درکِ آیاتش

دچارِ شک و تردیدی.

به انسان بودنت شک کن

 اگر گفتی خدا ترسی،

ولی از ترس اموالت

 تمام شب نخوابیدی.

به انسان بودنت شک کن

 اگر هر ساله در حجّی،

ولی از حال همنوعت

 سوالی هم نپرسیدی.

به انسان بودنت شک کن

 اگر مرگِ کسی دیدی،

ولی قدرِ سَری سوزن

ز جای خود نجنبیدی

به انسان بودنت شک کن



*****************************************
در عسلویه بوشهر اتفاقی عجیب افتاد...


وقتـــــی موذن مسجد برای اذان گفتن میره میبینه کولرهای مسجد به سرقت رفته


به امام مسجـــــد زنگ میزنه و امام مسجد هم به نیروی انتظامــــی خبر میده


وقتی نیروی انتظامـــــی میاد میبینه فقط کولــــرها رو بردن


داشت صورت جلسه می کرد که یه نامه در محراب مسجد پیدا میکنه


📧متن نامه:


خــــدای بزرگ من از تو دزدی میکنم


چون زن وبچه نداری که از گرما بیقراری کنن!


از این مومنانت خیری نصیب هیچ کس نمیشود.


حق الناســــی هم بر گردنم نیست از خانه تو دزدی کردم،


طفل شیر خوارم از گرما تلف میشه


اگر وضع مالیم خوب شد کولرها رو پس میارم کسانـــی که میان اینجا نماز می خوانند


اگر بخاطر تو هست باید گرما رو با وجود تو حس نکنند


اگر تمام فکرشان به عبادت با تو باشد.


با تشکر دزد هستم دنبالم نگردین از خدا دزدی کردم!!



***************************************************


. از دختــــر جوانى پرسیدند:


از چه نوع آرایشى استفاده مى کنى؟

گفت اینها رو به کار مى برم:


ﺑراى لبانم.........رﺍﺳﺘــــــگویى

براى صدایم..........ذکــــــر الله

براى چشمانم.........ﭼـــــــشم پوشـــــى از حرامـــات

ﺑراى ﺩﺳﺘانم.......کـــــمک و یارى به مستمندان

براى پاهایم............ایــــــــستادن براى نماز

براى قامتم...........ســــجده بردن براى الله

براى قلبم............حــــب الله

به فکر نمازت باش مثل شارژ موبایلت!

با صدای اذان بلند شو مثل صدای موبایلت!

از انگشات واسه اذکار استفاده کن مثل صفحه کلید موبایلت!

قرآن رو همیشه بخون مثل پیامهای موبایلت!

خدایی ما کجاییم؟؟؟؟؟



توکل


هر که بر لطف خدای خود توکّل می کند * * *

گر کشد بار غم عالم تحمّل می کند


بیمی از آتش مکن وقت توکّل چون خلیل * * *

کز توکّل آتش نمرود هم گُل می کند


جام گردون از غم عالم نمی گردد تهی * * *

قدر وسعش هر کسی از آن تناول می کند


بیشتر از خوان دوزخ نان غفلت می خورد * * *

هر که عمر خویش را صرف تغافل می کند


نیست در قاموس هستی هیچ کاری بی حساب * * *

کار را هر کس به مبنای تعادل می کند


خط و مشی زندگی را نیست جبر انتخاب * * *

هر کسی با فکر خود سیر تکامل می کند


در سرابِ زندگی لب تشنه از حق غافلیم * * *

ورنه زیر پای ما صد چشمه قل قل می کند


( ژولیده نیشابوری )


http://up99.com/upfiles/gif_files/dys30950.gif


اندیشه


لحظه ای خود را بیا از خویشتن بیگانه کن * * *

دیدنی ها را فدای دیدن جانانه کن


تا به کی مِی از سبوی غیر می نوشی بیا * * *

از سبوی رحمت حق باده در پیمانه کن


گنج در ویرانه پنهان ست باید رنج کرد * * *

گنج بی رنج ار که خواهی خویش را ویرانه کن


تا نگردد از پریشانی پریشان خاطرت * * *

هر کجا دیدی پریشان گیسوانی شانه کن


هر کجا دیدی که عقل تو حریف نفس نیست * * *

عقل را بگذار و خود را در جهان دیوانه کن


همچو شمعی فیض بخش دیگران باش و بسوز * * *

در مقام جانفشانی خویش را پروانه کن


بهر تاریکی گورِ خویش شمعی برفروز * * *

فکر فردا و حساب خالق جانانه کن


در مقام خاکساری همچنان خورشید باش * * *

خدمت خلق خدا با همّتی مردانه کن


پند عبرت می دهد « ژولیده » با پندش تو را * * *

تا نگردیدی اسیر دام ترک دانه کن


( ژولیده نیشابوری )


http://up99.com/upfiles/gif_files/TDm31509.gif


میهمان تو


الهی ! بنده ای گم کرده راهم * * * بده راهم که سرتاپا گناهم
اگر عمری به غفلت زیست کردم * * * تمام هستیم را نیست کردم


به هر در ، حلقه کوبیدم خدایا * * * لباس یأس پوشیدم خدایا
اسیر نفس هر جایی شدم من * * * مقیم شهر رسوایی شدم من


نچیدم گل زشاخ آرزویی * * * ندارم پیش مردم آبرویی
کنم با عجز و لابه بر تو اظهار * * * گنه کارم گنه کارم گنه کار


تو رحمان و رحیم و مهربانی * * * منم مهمان تو ، تو میزبانی
تو سوز سینه ام را ساز کردی * * * در رحمت به رویم باز کردی


تو گفتی توبه کن ، من می پذیرم * * * ترحم کن امیرا من فقیرم
الهی ! هرچه هستم هر که هستم * * * سر خوان عطای تو نشستم


یقین دارم که با این شرمساری * * * نجاتم می دهی از خوار و زاری

اگر کوه گنه گردیده بارم * * * یقین دارم علی را دوست دارم



ببخشا ای همه آگاهی من * * * گناهم را به خاطرخواهی من


الهی ! گرچه هستم غرق عصیان  پشیمانم پشیمانم پشیمان           


ژولیده نیشابوری



خداوند بی همتا؛ ابدی، بی نهایت، کاملا بی نقص، نامحدود و قادر و عالم مطلق است.

بقاء او از ابدیت تا ابدیت است.

حضور او از بی نهایت تا بی نهایت است.

او ابدیت نیست، اما ابدی و نامحدود است.

او زمان یا مکان نیست، اما جاودان است و همیشه حضور دارد.

او برای همیشه ماندگار است و همه جا حاضر است.

و با حضور همیشگی و جاودانش در هر زمان


و در هر کجا، او زمان و فضا را تشکیل میدهد.

در او همه چیز موجود و در جنبش است.

نیوتون


http://up99.com/upfiles/gif_files/YAf31200.gif



از مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری

هر روز من از روز پسین یاد کنم

از رحمت او خاطر خود شاد کنم

از ترس گناه خود شوم غمگین باز

از رحمت او خاطر خود شاد کنم


الهی چه یاد کنم که خود همه یادم، من خرمن نشان خود فرا باد دادم،


یاد کردن کسب است و فراموش نکردنِ


زندگانی ورای دو گیتی و کسب است چنانکه دانی.

الهی چندی به کسب تو یاد ورزیدم، باز یک چندی بیاد خود تو را نازیدم،


اکنون که یاد بشناختم خاموش گردیدم،


چون من کیست که این مرتبت را بسزیدم،


فریاد از یاد به اندازه و دیدار به هنگام


و از آشنایی به نشان و دوستی به پیغام.

الهی کار آن کس کند که تواند، عطا آن کس بخشد که دارد،


پس بنده چه تواند و چه دارد؟


الهی تو دوختی من در پوشیدم


و آنچه در جام ریختی نوشیدم، هیچ نیاید از آنچه کوشیدم.

الهی چون تو توانایی کِرا توان است،

در ثناء تو کِرا زبان است و بی مِهر تو کِرا سر و جان است.

الهی به شناخت تو زندگانیم، به نصرت تو شادانیم،


به کرامت تو نازانیم و به عزت تو عزیزانیم.

الهی ما بتو زنده ایم هرگز کی میریم،


ما که بتو شادمانیم کی اندوهگین شویم،


ما که بتو نازانیم چون بی تو بسر آریم،


ما که بتو عزیزیم هرگز چون ذلیل شویم.

الهی چه غم دارد که تو را دارد و کِرا شاید که تو را نستاید،


آزاد آن نفس که بیاد تو یازان و آباد آن دل که به مِهر تو نازان و شاد آن کس که با تو در پیمان است.


http://up99.com/upfiles/gif_files/vDY31079.gif


✔دکتر الهی قمشه ای


وقتی دعا میکنی،


دعای تو از این جهان خارج میشود و به جایی میرود که هیچ زمانی نیست.


دعایت به قبل از پیدایش عالم میرود.


دعایت به آنجا که دارند تقدیرت را مینویسند میرود.


و تقدیر نویس مهربان عالم تقدیرت را با توجه به دعایت مینویسد.




✔و چقدر مولانا قشنگ میگه:


گر در طلب گوهر کانی، کانی / گر در هوس لقمه نانی، نانی 


این نکته رمز اگر بدانی، دانی /  هر چیز که در جستن آنی، آنی




عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


خوشا به نیمه شبى با خدا صفا کردن


زبان حال گشودن زدل دعا کردن

تمام لذّت عالم نمى رسد قدرش

به یک دقیقه مناجات، با خدا کردن

به صد هزار قبولى عمره مى ارزد

به دهر یک گره از کار خلق وا کردن

به ادّعا نتوان برد بهره اى فردا

که بهره از عمل آید نه ادّعا کردن

در این سراى دو در، از درى درآ اى دوست

که حاجتى بتوان از کسى روا کردن

براى جلب رضاى خدا بکوش اى دل

که مشکل است خدا را زخود رضا کردن



چه شامها که چراغم فروغ ماه تو بود

پناهگاه شبم گیسوی سیاه تو بود

اگر به عشق تو دیوانگی گناه منست

ز من رمیدن و بیگانگی گناه تو بود

دلم به مهر تو یکدم غم زمانه نداشت

که این پرنده ی خوش نغمه در پناه تو بود

عنایتی که دلم را همیشه خوش می داشت

اگر نهان نکنی لطف گاهگاه تو بود

بلور اشک به چشمم شکست وقت وداع

که اولین غم من آخرین نگاه تو بود


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com




بهشت همین جاست ، لازم نیست راه خود را دور کنی


بهشت یعنی کمک کردن به دیگران


پس قدمی در جهت شادی دیگران برداریم


حتی با یک لبخند


یک سلام گرم


یک تماس


یک پیام


یک دلداری


یک دعا



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


مرا بیــهوده

درگیـــر ِ فلسفه ی ِبودن و نبودن نکن

درگیــر ِگنــاه وُ زمیــن وُ سیـب وُ حــوا

من آمــده ام تا

به تو برسَـــم.





 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



شیطان مثل یک حبه قند است،

گاهی می افتد در فنجان دل ما و آب می شود، آرام آرام . . .

بی آنکه اصلا بفهمیم،

و روحمان سر میکشد آن را . . . آن چای شیرین را، شیطان زهر آگین را

آنوقت آن، خون می شود در خانه ی تن، می چرخد و می گردد و می ماند آنجا . . .

او می شود، من...!!

.................................................. ....
...

یک توضیح کوچولو: منظور از من، منیت است، یعنی وجود خود ما


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com





مـن مثــل ایـن گـداهـا نیستــم !!

ڪـه زنگ تمـام خـانـه هــاے ڪوچـه را مــــے زنــد ،

تـا شایــد یڪــــے در را بـاز ڪنــد .

مـن فقـط درب خانـۀ خودت بست نشستــه ام ..

"مهربــان پـروردگــار مـن "

مــــے دانـم حتــــے دست خـالــــے بـازگشتـن از درگــاهت

" بــــے حڪمت " نیست ..



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com








 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:

مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش...

بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد

و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:

چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی،

میتونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.

ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد...

مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلاتها خجالت میکشه گفت:

"دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"

دخترک پاسخ داد:

"عمو! نمیخوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمیشه شما بهم بدین؟ "

بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی میکنه؟

و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!

داشتم فکر میکردم حواسمون به اندازه یه بچه کوچولو هم جمع نیس که بدونیم و مطمئن

باشیم که مشت خدا از مشت ما بزرگتره!



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


الهی! فانوس معرفتت به دلم بیاویز

مبادا تاریک دل به سویت باز گردم...

بســــمِ اللّهِ الرَّحـــــمنِ الرَّحـــــیمِ

به نام الله

به نام او که نا محدودها را در محدود جای داد...

اندیشه را در سر

عشق را در قلب

روح را در جسم

و این سه را جوهری در قلم به دست من داد...

شگفتی آفرین تر از خدایم کیست؟؟؟





 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com




و کسی می گوید سر خود بالا کن

به بلندا بنگر

به بلندای عظیم

به افق های پر از نور امید

و خودت خواهی دید

و خودت خواهی یافت

خانه دوست کجاست...!

خانه دوست در آن عرش خداست

خانه دوست در آن قلب پر از نور خداست

و فقط دوست خداست...!



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



ایه۲۵۵سوره بقره:


خدای یکتاست که جز او خدایی نیست،زنده و پاینده است،


هرگز او را کسالت خواب فرا نگیرد تا چه رسد که به خواب رود...


(خدای همیشه بیدار من!خوشحالم از اینکه حداقل تو بیداری وحواست به همه چیزهست.


اما دلگیرم از خودم که عمریست در خوابم.


بی زحمت یه سیلی محکم بزن تو گوشم که منم بیدار شم.


خوش به حالت خدا تو نمی خوابی که کابوس ببینی اما من ...


هرچند خوشحالم که جای تو نیستم من احساس میکنم


خودم باتمام گناهانم برای تو یه کابوس بزرگم)



من از بی نیازی به ثروت رسیدم

که از بی نیازان غنی تر ندیدم

برای رسیدن به آرامش دل

من از مال دنیا چه آسان بریدم

خدایا من از تو دولت نمی خواهم

متاع دنیا و شوکت نمی خواهم

فقط زلطف بی کرانت

به من عطا کن آرامش خاطر

ای خالق قادر

من مشتری دائم میخانه عشقم

سرمست و خراباتی پیمانه عشقم

با من سخن از قصر سلیمان نتوان زد

درویش صفت عاشق ویرانه عشقم



سجاده ام را به سمت قبله نیاز می گشایم

تا ذره ذره وجودم را به معراج

نگاهت، پرواز دهم

می ایستم به قامت در برابرت تا عظمتت راسپاس گویم

به رکوع می روم تا بزرگی ات را به یاد بیاورم

و به سجده می افتم تا بر بندگی ام مهر عشق بزنم…

چه آرامش پایان ناپذیری در نگاه توست

چه لحظه های مهرافروزی در ذکر یادت…

پروردگارا! دستان دعایم را

به عرش الهیت برسان ،

دلم را به حلاوت دوستیت

و چشمان باران زده ام رابه دیدارت

نورانی گردان


لحظه اى در خود فنا شو تا بقا پیدا کنى

از منیّت ها جدا شو تا منا پیدا کنى

حاصلى ما و تو را از ارتباط خلق نیست

سعى کن تا ارتباطى با خدا پیدا کنى

تا توانى در رفاقت با خدا یکرنگ باش

صاف شو در زندگانى تا صفا پیدا کنى

بگذر از قدر و بها و خاکسارى پیشه کن

تا مقامى برتر از شیخ بها پیدا کنى

همچو زرگر روز و شب دنبال سیم و زر مگرد

بگذر از زر تا به عالم کیمیا پیدا کنى

دیدن نادیده را چشم خدابین لازم است

از خودى بیگانه شو تا آشنا پیدا کنى

تا نگردى لا ز الاّالله، اللّهى بجو

جستجو کن تا که الله را ز لا پیدا کنى




واى از آن دل که درى رو به خدا باز نکرد

تا فراسوى ملک، همت پرواز نکرد

بال نگشود و خیال و سر پرواز نداشت


با شهیدان خدا زمزمه اى ساز نکرد


در حصار تن خود ماند و وجودش پوسید


خطر عشق نکرد و سفر آغاز نکرد


دید نجواى شب و حادثه و سوز دعا


پر به خلوتکده زمزمه ها باز نکرد


عرق شرم به پیشانى خود، هیچ ندید


خویش را با نفس لاله هم آواز نکرد


بارها شاهد خاکستر نخلى سرسبز


بود اما سفرى آن طرف راز نکرد


اى صدافسوس که این فرصت بشکوه گذشت


مى توانست ولى حیف که اعجاز نکرد




 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 

در ضمن مناجات خداوند به حضرت موسی (ع) فرمود:

" ای موسی! من نماز نپذیرم جز از

 کسی که برای بزرگواری ام فروتنی کند،

 دلش ملازم ترس من باشد،

 روز خود را با ذکر من طی کند،

شب با قصد پی گیری گناه نخوابد

وحق اولیاء و دوستان مرا بشناسد".



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


ای فرزند آدم...


من تو را آفریده ام و از حال درون تو باخبرم,


اسرار تو را می دانم و برملا نمی کنم.

تنها کسی هستم


که مطمئنی به تو خیانت نمی ورزم,


از تو کوچکتر نیستم و هیچگاه پایان نمی پذیرم.


سرچشمه و منبع همه عشق ها و محبتها

منم.


تو را برای خودم درست کرده و پرداخته ام.


به من روی آور و با من انس بگیر.


از دیگران بگریز و در من بیاویز,


تو مال منی,نه از آن دیگران,


اگر یک قدم به سوی من بیایی ده قدم سوی تو برخواهم داشت.


ای فرزند آدم...


من سخنانت را می شنوم وقتی که با من حرف می زنی


و درد دل باز می گویی.


تو نیز سخنان مرا در کتاب من بخوان که فرشتگانم بر تو فرود آورده اند


و من بدان وسیله با تو سخن می گویم.


اگر با من انس بگیری تو را از همگان بی نیاز می کنم


و اگر با غیر من مانوس شوی در هر کاری محتاج


و گرفتار خواهی ماند.


از کسی جز من بیم نداشته باش و مهراس,


به یاد آور که هیچ قدرتی یارای مقابله با اراده من را ندارد.


از یاد مبر که هیچ اتفاقی در عالم


جز به خواست من نمی افتد.


من همنشین کسی ام که به یاد من باشد,


من از رگ گردن به تو نزدیکترم و تو را از خودت بهتر می شناسم,


در هیچ حالی فراموشم مکن و یاد مرا


از خود دور مساز.


در خلوت خود به اندیشه بنشین


و در تنهایی خود سخنان مرا بشنو,


نعمت های مرا بشمار و خطاهای خودت را به یاد آر,


مرا دوست داشته باش


و محبتم را در دل دیگران نیز بیانداز,


مهربانی های مرا برایشان بازگو کن


و سایه سار لطف مرا بر فراز وجودشان


نشان ده.


ای فرزند آدم...


دل به دنیا مبند و با دنیا انس مگیر.


دنیا بسیار کوچکتر از آن است که پاداش و مزد حتی لحظه ای از خاطر تو باشد


و بهای حتی پاره ای از دل تو شمرده شود.


جان آسمانی تو جز من قیمتی ندارد


و جز بهشت من هیچ چیز نمی تواند


هزینه وجود تو را جبران کند.


اگر چشم تو می دید آنچه را برای اولیای خود آماده کرده ام


قلب تو آب می شد


و جان تو به شوق از تن به در می رفت.


این ها پاداش دلی است که تنها به من گره خورده


و فقط مرا در خود جای داده.

به دل خود نگاه کن,


هر قدر دلت به دنیا بسته باشد


همانقدر محبت مرا از دلت بیرون کرده ای


چرا که هیچگاه من محبت خود و محبت دنیا را


در یک دل جمع نمی کنم.


ای فرزند آدم...


درشگفتم چگونه تو با مردم انس می گیری


و به دیگران دل می بندی در حالی که می دانی


تنها خواهی مرد


و می دانی تنها در قبر خواهی خفت


و تنها در پیشگاه من خواهی ایستاد


و تنها حساب پس خواهی داد؟


آیا اندیشیده ای چقدر تنها خواهی بود؟


ساعتی؟


روزی؟


ماهی؟


سالی؟


چند هزار سال؟


چند میلیون سال؟


با خودت فکر کن وبیاندیش.


هرقدر که قرار است پس از مرگ با من تنها


باشی


در دنیا با من انس بگیر.


اگر لحظه ای,لحظه ای


و اگر همیشه,همیشه.


 ای فرزند آدم...


تو را نیافریده ام تا تنهایی و بی کسی مرا


برطرف سازی


و بیمناک و غمگین نبودم تا تو بخواهی


انیس و همدم من شوی,


بلکه تو را خلق کردم تا مرا بشناسی


و روزگاری دراز عبادتم کنی


و مرا هماره سپاس گویی


و صبحگاه و شامگاه تسبیح گوی من باشی.


من به تو نیازمند نیستم.


اگر همه مخلوقات من جمع شوند


و صف در صف به طاعت من بایستند و سر به آستان من بسایند


به اندازه سر سوزنی در ملک و اقتدار من


نخواهند افزود,


این تو هستی که به من نیاز داری


و این دل توست که تنها با من خو می گیرد و


آرام می یابد.


 ای فرزند آدم...


دل تو حرم من است,


چگونه در حرم من بیگانه را راه می دهی؟


جان تو منزلگاه عشق من است,


چگونه در این منزلگاه,محبت دیگران را


پذیرایی می کنی؟


وجود تو فرش قدمهای یاد من است,


چگونه یاد دیگران قدم بر این فرش


می نهد؟


به من اعتماد داشته باش.


از من مگریز,


زبانت را با نام من,دلت را با عشق من و قلبت را


با یاد من تازه کن.


من دوست آن کسم که دوستم بدارد,


من همنشین آن کسم که با من بنشیند,


من همدم آن کسم که با من مانوس شود.


 ای فرزند آدم...


من همدل آن کسم که همراهم باشد.


پس به سوی کرامت و مصاحبت من بشتاب


و با من انس بگیر تا با تو انس بگیرم.


مرا انتخاب کن تا من هم تو را برگزینم,


از من بپذیر تا من نیز از تو بپذیرم و در محبت به تو شتاب کنم.


ای فرزند آدم...


هر که دل به دوستی کسی بندد


سخنش را راست می داند و تایید می کند,


هر که از دوستی کسی خوشنود باشد


از کارهای او خوشنود می گردد


هر که به دوستی کسی اعتماد کند


به او اعتماد می کند,


هر که به دوستی کسی مشتاق باشد


در حرکت به سوی او سستی نمی کند.


پس چرا...؟

چرا...؟
چرا...؟


پس چگونه کتابم را زیر پا می نهی و دنیا را


بر سر خویش می گذاری,


چگونه خانه خویش را برافراشته ای اما خانه مرا


فرو میریزی؟


چگونه به خانه خود دل می بندی اما از خانه من می گریزی؟


مساجد خانه های من در زمین هستند,


آیا می شود کسی به دیدنم بیاید و در خانه ام قدم بگذارد,


اما از او پذیرایی نکنم و میهمان خود را گرامی ندارم؟

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰



شکسته های دلت را به بازارخدا ببر


خدا خود بهای شکسته دلان است . . .




فاصله بین مشکل و حل آن یک زانو زدن است

اما نه در برابر مشکل

بلکه در برابر خدا





خداوندا:


من این بنده ی ضعیف,از الان تا هروقت دیگری خودم را به تو می سپارم...

قادری و مطلق...

بنده نوازی و کامل...

و ای خدا می دانی و می دانم که سخت است اعتراف...

ولی من امروز در این ساعت و در این لحظه


لباس منیت را از تن بیرون می کشم و بی رنگی می پوشم.

عرق شرم می ریزم و ضربان قلبم را با نوسان دلم یکی می کنم.

رو به قبله ات می نشینم و سر به سجاده ات می نهم


و اشک از چشمانم جاری می کنم و کوچک می شوم در بزرگی تو.

قطره می شوم در دریای بی کران تو...

ذوب می شوم,محو می شوم,خارتر از خار درخت می شوم.

نیست می شوم از هست تو و در پیشگاهت خدایا حاضر می شوم با همه ی حضور دلم...

به واسطه ی رحمت و بزرگیت از من بگذر و رحم کن به حال ناتوانم.

من بندگی تو نکردم در حالی که از نفسم فرمان بردم


و رضا گفتم و راضی نشدم به رضایت ...

مستوجب قهر تو هستم ولی باز جز در خانه ی تو پناه دیگری ندارم


و بر من ببخش این زبان ضعیفم را که با این قلم صدا می گیرد.

نشانه هایت را برایم متجلی کن که بفهمم


از الان تا ابدیت که من فقط بنده ام و قاضی تویی و صلاحم در توست هرچه که بخواهی.

و اعتراف میکنم در محضرت که غافل بودم


از هر آنچه در کتابت خواندی و من نیز فقط خواندم.


نه با چشم دل بلکه با چشم به ظاهر فریبنده که شرمم باد


و ننگم باد که هر لحظه خود را فریفتم و دم نزدم و خدا مرگم بدهد


اگر باز هم اعترافم به گناه خواسته ی زبانم باشد نه گفته ی دلم.

خدایم همیشه بودی و من ندیدمت.پس چشم بینا عطایم کن .

این کوری دل را از من بگیر و به دیدگانم ببخش.

طوری که دیگر تو را ببینم و بنده هایت را نه...

و شرح صدری ببخشم که دیگر حتی غم فراق تنگش نکند


و مشکلات و سختی های کوچک زمینش نزند و در هر حال خود را در تو ببیند.

پس از حالا محرمم کن از همه ی بدی ها و سیاهی ها و پلیدی ها.

می خواهم اینگونه بشناسم خود را... در تو...




حلاج در خطابیی مناجات گونه از تعجب می پرسد :


کدام نقطه از زمین از تو خالی است که خلق تو را در آسمان می جوید.





الهی عاشقان را ذکر یاهوست

هر آنچه می رسد از دوست نیکوست

رسد گر مشکلی بر ما حرامست

شکایت بردن بر غیر از دوست



ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :


‏ﻣﻦ 20 ﺩلار ،ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ،


ﻫﺮ ﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ.‏


ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻎ 20 ﺩلار ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ


ﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺳﺎﻛﻦ ﻣﻨﺰﻝ ﻫﺴﺖ


ﺷﺨﺺ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ


ﺷﻤﺎ ﻧﻔﺮ 12 ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ.


ﺟﻮﺍﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﻯ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ خروجی  ﺣﺮﮐﺖ ﻛﺮﺩ،


ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﭘﺴﺮﻡ،


ﻭﺭﻗﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻦ، ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ،


ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﻤﺪﺭﺩﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ ﻛﺮ


ﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
**

هرکجا انسانی هست فرصتی برای محبت کردن هست

ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﻴﺪ،


ﺗﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﺪ


آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟


عشق است و همین لذت اظهار و دگرهیچ 








زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمیتواند آنها را از ما بگیرد

زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق میکنیم

و سپیده دمان از آن بیرون میرویم

فقط یک چیزهایی اهمیت دارند

چیزهایی که وقت کوچ ما از خانه ی بدن با ما همراه باشند...

همچون معرفت بر الله و به خود آیی.

دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم و با بی پروایی از آن در گذریم

دنیا چیزیست که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم

سالکان حقیقی میداند که همه آن زندگی با شکوه  هدیه ای از طرف

خداوند است و بهره ی خود را از دنیا فراموش نمیکنند.

کسانی که از دنیا روی بر میگردانند نگاهی تیره ویاس آلود دارند

آنها دشمن زندگی و شادمانی اند

خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم

سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید :

آیا :زندگی" را "زندگی کرده ای" ؟!

 



چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است ،



شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم



وقتی قلبت بیدار شد و شعله ای از نور شد



تو معنا و اهمیت زندگی را خواهی شناخت



و این فیضی عظیم است . و آنگاه سپاسگزاری و حمد طلوع می کند



آنگاه فقط هدیه زندگانی کافی است



تا با آن برای همیشه و همیشه راضی و خشنود باشی



خدایا منو ببخش اگر همیشه به فکر رضای همه ی هیچ ها هستم ولی به فکر رضای تو که همه هستی،  نیستم...


وهرکه توبه کند و نیکوکار شود پس بسوی خدا بازگشتی خداپسندانه دارد....قرآن کریم




دیروز در کوچه ی ما خبری بود

برگ ها زرد شده

خشک شده ، از درخت افتاده بود

باد آمده بود

کودکی تب کرده بود

دیروز در کوچه ی ما پاییز آمده بود

من چ آرام شدم

با صدای خش خش

با صدای هو هو

باز هم گام زدم

مرد پیری میگفت : زود تاریک شده

کوچه خالی شده، گام ها سست شده

من ولی پاییزم داغ داغ است از تو

من جنون میگیرم با نگاهت از نو

من ولی عاشق این پاییزم

ک هر بار ذکر تورا یادم داد

در سیاهی ، سردی ، در بی برگی

ک خدایی دارم

ک مرا گرم نگه میدارد.....




باز هم عاشقم کن

تو خوب میدانی چه کنی


بگذار همه بدانند تو عجیبی

تو زیبایی ، تو خاصی

بیخود نیست نامت را مخاطب خاص گذاشتند

مخاطب خاصم بمان

من دوستت دارم خدی مهربان


دنیای مجازی ام سلام ....

گاه گاهی درد دلم را با تو میگویم

ب امید اینکه همدردی در گوشه ای از تو مرا بخواند

من در دنیای واقعی ام همدردی ندارم

از تو چه پنهان گاهی با خدایم گپ میزنیم او فقط گوش میدهد

اما....

خوب از بی هیچی بهتر است خداست دیگر عادت دارد

مانند انسان بالم را نمیشکند نطقم را کور نمیکند

مرا دیوانه نمیخواند خوب گوش میدهد

بعد از دو روز هردو ب گفته های پوچم میخندیم

خدایم همچین است

اینهارا نوشتم بدانی از سر بی کسی نیست اینجا آمدم

می آیم تا خدایم را با دیگران دوست کنم

آشتی دهم ، آخر میدانی

خدایم واقعا خداست......... 



اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ عَلى‏ کُلِّ نِعْمَةٍ وَاَسْئَلُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ

وَ اَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ وَ اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ ذََنْبٍ

ستایش خداى را بر هر نعمتى و از او خواهم هر خیری را

پناه برم به خدا از هر شرى و آمرزش خواهم از خدا از هر گناهى





چون دانستی که خدا از خاکت آفریده کردنکشی و خود رایی مکن



تمام آنچه را ما در این جهان می بینیم دارای علتی است



و اگر زنجیر علت ها را دنبال کنیم سر انجام به نخستین علت می رسیم



و این نخستین علت را خدا می نامیم





خدایا چگونه صدایت کنم در حالی که من منم

و چگونه از تو قطع امید کنم در حالی که تو تویی...!؟

خدایا اگر از تو نخواهم به من خواهی داد

چه کسی هست که از او بخواهم و به من بدهد؟؟؟؟

خدایا اگر صدایت نکنم نیازم را اجابت میکنی

چه کسی هست که او را صدا کنم و اجابتم کند؟؟؟؟

خدایا اگر التماس و خواهش نکنم تو به من رحم خواهی کرد

پس چه کسی است که به او التماس کنم و او به من رحم خواهد کرد؟؟؟

خدایا همانطور که دریا را برای حضرت موسی علیه السلام شکافتی و نجاتش دادی

از تو میخواهم بر محمد و ال محمد صلوات فرستی و مرا نجات دهی از آنچه درآنم

و مرا خارج کنی از مشکلی که درآنم




یا حیّ و یا قیّوم

الله جان سلام

خودت خوب می دانی عزیزم

که لبریزم از عشقت و دارم سر می روم

لبالبم از سخن عاشقانه برایت

هر چه می گویم بیشتر سرریزم می کنی

هر چه می گریم بغضم گلوگیرتر می شود

هر چه می نوشانی تشنه ترت می شوم

تنها و تنها تو را دارم یا الله

مگر می شود که خودت را قربانی خودت کرد؟

می خواهی باز هم قربان ما شوی؟

ای مهربانترین مهربانان یا ارحم الراحمین

آخر چقدر تو قربان ما میشوی؟

حسین زیبایت در سخنی سخت عاشقانه گفته:

انا قتیل العَبَره!

من کشته اشک چشمم

گویی به دوستدارانش می گوید:

من به قربان اشک چشم های شما

الهی! ای مهربانی که حسین زیبایت را و این عاشق سخت زیبایت را

قربانی ما کردی که اشک ما را در بیاوری

و اینگونه به این اشک ما را ببخشایی

شگفت و صد شگفت از این همه مهربانی ات






  من !

عابدی شبانه روز مشغول دعا ونیایش به درگاه پروردگار بود وبه ندرت از عبادت گاه بیرون می آمد.

یک روز که برای حاجتی ازآن خارج شد،شیطان داخل عبادت گاه رفت ودر را به روی او بست.

وقتی که عابد بازگشت و در را بسته دید تعجب کرد.

شیطان پرسید:"  کیست؟ "

عابد جواب داد: " من! " شیطان دوباره پرسید:" کیست؟" وعابد باز هم گفت:" من! "

در آخر شیطان در را باز کرد و به او گفت:" من هم عمری مشغول نیایش وستایش بودم،
 
ولی یک بار گفتم من،و برای همیشه از در گاهش رانده شدم."





نیـایـش
 
 
خداوند گفت : دیگر پیامبری مبعوث نخواهم فرستاد ،


ان گونه که شما انتظار دارید اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند.


وآنگاه پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد.


پرنده آوازی خواند که در هر نغمه اش خدا بود عده ای به او گرویدند و ایمان آوردند.


وخدا گفت اگر بدانید حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد.


خدا رسولی از آسمان فرستاد .


باران نام او بود همین که باران ،


باریدن گرفت آنان که اشک را می شناختند رسالت او را دریافتند


پس بی درنگ توبه کردند و روح شان را زیر بارش بی دریغ خدا شستند .


خدا گفت : اگر بدانید با رسول باران هم می توان به پاکی رسید.


خداوند پیغامبر باد را فرستاد تا روزی بیم دهد و روزی بشارت .


پس باد روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان که پیام او را فهمیدند


روزی در خوف و روزی در رجا زیستند .


خداوند گفت : آن که خبر باد را می فهمد قلبش در بیم و امید می لرزد .


قلب مومن این چنین است .


خدا گلی را از خاک برانگیخت تا معاد را معنا کند .

و گل چنان از  رستخیز گفت


که هر از آن پس هر مومنی گلی که دید رستاخیز را به یاد آورد .


خدا گفت : اگر بفهمید تنها با گلی قیامت خواهد شد .


خداوند یکی از هزاران نامش را به دریا گفت .


دریا بی درنگ قیام کرد و چنان به سجده افتاد که هیچ از هزارموج او باقی نماند .


مردم تماشا می کردند عده ای پیام را دانستند پس قیام کردند


و چنان به سجده افتادند که هیچ از آنها باقی نماند .



خدا گفت : آن که به پیغمبر آبها اقتدا کند به بهشت خواهد رفت .


و یاد دارم که فرشته ای به من گفت : جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر مرسل است ،


اما همیشه کافری هست تا بارش باران را انکار کند و با گل بجنگد ،


تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر .





وصل

 
ای خدا این وصل را هجران مکن
 
سرخوشان عشق را نالان مکن
 
باغ جان را تازه و سرسبز دار
 
قصد این مستان و این بستان مکن
 
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن
 
خلق را مسکین و سرگردان مکن
 
بر درختی کشیان مرغ توست
 
شاخ مشکن مرغ را پران مکن
 
جمع و شمع خویش را برهم مزن
 
دشمنان را کور کن شادان مکن
 
گر چه دزدان خصم روز روشنند
 
آنچ می‌خواهد دل ایشان مکن
 
کعبه اقبال این حلقه است و بس
 
کعبه اومید را ویران مکن
 
این طناب خیمه را برهم مزن
 
خیمه توست آخر ای سلطان مکن
 
نیست در عالم ز هجران تلختر
 
هرچ خواهی کن ولیکن آن مکن
 
مولوی






گفتم گرفتارم خدا

گفتی که آزادت کنم


گفتم گنه کارم خدا

گفتی که عفوت میکنم


گفتم خطا کارم خدا

گفتی که می بخشم خطا



گفتم جفا کارم خدا

گفتی وفایت میدهم


گفتم صدایت میکنم
گفتی جوابت می دهم


گفتم ز پا افتاده ام
گفتی بلندت میکنم


گفتم نظر بر من نما
گفتی نگاهت می کنم


گفتم بهشتم می بری؟ 
گفتی ضمانت می کنم


گفتم که ادعونی بگم
گفتی اجابت می کنم


گفتم که من شرمنده ام
گفتی که پاکت می کنم


گفتم که یارم می شوی
 گفتی رفاقت میکنم


گفتم ندارم توشه ای
گفتی عطایت میکنم


گفتم دردمندم خدا
گفتی مداوایت کنم


گفتم پناهی نی مرا
گفتی پناهت می دهم


عاشقتم خدااااااااااااااااا




عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰




صدا زد ای خدای جهانیان

جواب شنید: بله

صدازد ای خدای نیکوکاران جواب شنید:بله

صدازد ای خدای اطاعت کنندگان جواب شنید:بله

این بار صدازد ای خدای گنهکاران جواب شنید:

بله بله بله

با تعجب گفت:خدایا تو را

خدای جهانیان خدای نیکوکاران و خدای اطاعت کنندگان خواندم

یک بار فرمودی بله

ولی تورا خدای گنهکاران خواندم سه بار گفتی بله

حکمتش چیست؟

جواب آمد:

مطیعان به اطاعت خود

نیکوکاران به نیکوکاری خود

و عارفان به معرفت خود اعتماد دارند

گنهکاران که جز به فضل من پناهی ندارند

اگر از درگاه من نا امید گردند به درگاه چه کسی پناهنده شوند؟؟




شخصی سی سال عبادت خدا میکرد.


شبی وقت مناجات شیطان بر وی ظاهر شد و گفت:


بیچاره ! سی سال است ترا می بینم


او را می خوانی اما ندیده ان جوابی به تو بدهد.دیگر این خواندنت برای چیست؟


نه الهامی ... نه آگاهی بر غیبی ... نه مکاشفه ای ... نه


مرد لحظه ای تردید کرد و مناجات خویش قطع نمود


و قبول کرد که اگر قرار بود عنایتی از سوی حضرت ربوبیت میشد


تا حال یکبار شده بود پس من جایگاهی ندارم و تنها به خودم زحمت میدهم.


رنج تشنگی و گرسنگی و عبادات و ریاضات و....


رفت و خوابید.


فرشته ای بر او ظاهر شد و گفت:


هان ... امشب صدایت را نشنیدیم؟


مرد گفت:


این همه خواندم و شنیدی چه گفتی؟


فرشته خندید و گفت:


خدا سلام رساند و گفت ای بنده من این آمدنت و به نماز ایستادن


و به سجده رفتن و به دعا ایستادن همه به خواست من بود و پاسخی بود بر خواندن تو .


من ترا برای خودم می خواستم نه برای چیزی دیگر...


مرد بیدار شد و دانست آنچه که در این سی سال بر وی گذشته بود


از حال دعا و نماز تنها عنایت حق بود و بس


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com




پیامبری از کنار خانه ما رد شد. باران گرفت. مادرم گفت: چه بارانی می آید.


پدرم گفت: بهار است. و ما نمی دانستیم باران و بهار نام دیگر آن پیامبر است.


پیامبری از کنار خانه ما رد شد. لباسهای ما خاکی بود. او خاک روی لباسهایمان


را به اشارتی تکانید. لباس ما از جنس ابریشم و نور شد و ما قلبمان را از زیر


لباسمان دیدیم. پیامبری از کنار خانه ما رد شد. آسمان حیاط ما پر ازعادت ودود


بود. پیامبر، کنارشان زد. خورشید را نشانمان داد وتکه ای ازآن را توی دستهایمان


گذاشت. پیامبری از کنار خانه ما رد شد و ناگهان هزار گنجشک عاشق از سر


انگشتهای درخت کوچک باغچه روییدند و هزار آوازی را که در گلویشان جا مانده


بود، به ما بخشیدند. و ما به یاد آوردیم که با درخت و پرنده نسبت داریم. 


پیامبری از کنار خانه ما رد شد. ما هزار درِ بسته داشتیم و هزار قفل بی کلید. 


پیامبر کلیدی برایمان آورد. اما نام او را که بردیم، قفلها بی رخصت کلید باز شدند. 


من به خدا گفتم: امروز پیامبری از کنار خانه ما رد شد. امروز انگار اینجا بهشت است.


خدا گفت:

کاش می دانستی هر روز پیامبری از کنار خانه تان می گذرد

و کاش می دانستی بهشت همان قلب توست.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com





       خداوند به داوود فرمود: ای داوود راه ما بر بندگان ما روشن دار

 و دوستی ما در دل ایشان افکن و نعمت ما به یاد ایشان ده

 و سخنان ما را در دل ایشان شیرین کن

و بگوی که من آن خداوندم که با وجودم بخل نیست

و با علمم جهلی نیست و با صبرم عجزی نیست و با غضبم ذجری نیست .

و اگر بنده تقصیر کند و حق کرامت حق را نشناسد

 و شکر نعمت نگذارد خداوند او را عتاب کند.

      چنانکه به نقل از امیرالمومنین که خداوند می فرماید :

ای بنده من ! انصاف ده من با تو به نعمتها دوستی کنم

 و تو به معصیتها با من دشمنی ! نیکی من پیوسته بر تو فرود آید

و بدی تو همواره به سوی من اوج می گیرد



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


کسی که دنبال اسم و رسم و موقعیت خود گشت ،
دیگر دنبال خدا نمی گردد.





گاه گاهی کوچ کوچکی به کوچه ی خداکنیم.
همین

من خطم ایرانسله ولی هیچوقت تنها نیستم میدونی چرا؟؟؟؟؟؟؟چون من همراه اولم خــــــــــداااااس




O God! whenever I talk to you I feel astrang composure

خدایا! هرگاه با توسخن میگویم آرامش عجیبی رادر خود احساس می کنم،

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com





خدا "گناه" .. کاران .. را "فرصت" زندگی میدهد ...

تا "توبه" کنن ... تا اعمال "خوب" خود را بیشتر از اعمال "بد" خود کنن ....

 اما .... آن هایی که "نیکو" کار هستن و به قول معروف عمل "صالح" انجام دادن "

این فرصت را به آن ها نمیدهد" چرا بماند ! ...

و حالا "این" عمل خدا را توصیف میکنم با دانش هایی که "دارم".

"بسمه الله" مثل خورشید آن "گل"های که ریشه در "زمین" ندارن

 و در تابش نور آن هستن زودتر خشک میکند "و" ..

 آن هایی که تو "سایه"اند دیر تر خشک میکند.





گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید..

هرکاری که شیطان دایم اون رو به رختون میکشه

 ( دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...)


هرچی که هست...


باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و همه چیز رو دیده.


همه زندگیتون ، همه کاراتون رو دیده.


اون میخواد که شما بدونید که دوستتون داره و شما رو بخشیده...


فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید

 به خاطر این کارا شما رو در خدمت بگیره!



بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش میکنید


 نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه.



همیشه به خاطر داشته باشید:


*خدا پشت پنجره ایستاده*





خدایا

مرا راهی ده که فقط به در خانه ی تو توانم آمد

دستی که فقط در خانه تو توانم کوفت

من را چشمی ده که فقط گریان تو باشد وسینه ای که فقط سوزان تو

به من نگاهی ده که جز رو ی تو نتوانم دید

وگوشی که جز صدای تو نتواند شنید






خدای من؛

مردم همه شکر نعمت های تو را می کنند؛

اما من، شکر بودنت؛

تو نعمت منی .....
..



دوستی خدا با بنده های خوبش به این معنی نیست


 که اون بنده ها هیچ وقت دچار مشکل نشن،

 بلکه به این معنیه که هرگز توی مشکلات تنهاشون نمیذاره.





خدایا ، تو را می خوانیم

وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصه هایمان میشود

وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلک هایمان مخفی کنیم

و بغض هایمان پشت سر هم میشکند،

وقتی احساس میکنیم بدبختیها بیشتر از سهم مان است

 و رنجها بیشتر از صبرمان؛

وقتی امیدها ته میکشد و انتظارها به سر نمیرسد،

وقتی طاقتمان طاق میشود و تحمل مان تمام...

آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم و مطمئنیم که تو،

فقط تویی که کمک مان میکنی...

آن وقت است که تو را صدا میکنیم، تو را میخوانیم.

آن وقت است که تو را آه میکشیم، تو را گریه میکنیم، تو را نفس میکشیم.

وقتی تو جواب میدهی،

دانهدانه اشکهایمان را پاک میکنی و یکییکی غصه ها را از توی دلمان برمیداری،

گره تکتک بغض هایمان را باز میکنی و دل شکسته مان را بند میزنی،

سنگینی ها را برمیداری و جایش سبکی میگذاری و راحتی؛

بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی و بیشتر از لبها، لبخند،

خوابهایمان را تعبیر میکنی و دعاهایمان را مستجاب و آرزوهایمان را برآورده،

قهرها را آشتی میکنی و سختها را آسان.

تلخها را شیرین میکنی و دردها را درمان،

ناامیدها، امید میشود و سیاه ها سفید سفید...

خدایا

تورا صدا میکنیم ،تو را می خوانیم





یارب...

هنگامی ک ثروتم دادی خوشبختی ام را نگیر.

هنگامی ک توانایی ام دادی عقلم را نگیر.

هنگامی ک مقامم دادی تواضعم را نگیر.

آنگاه ک تواضعم دادی عزتم را نگیر.

هنگامی ک قدرتم دادی عفوم را نگیر.

هنگامی ک تندرستی ام دادی ایمانم را نگیر.

و آنگاه ک فراموشت کردم فراموشم نکن...

آمین...






دیوارهای خالی اتاقم را

از تصویرهای خیالی او پر می کنم

خدای من زیباست...

خدای من رنگین کمان خوشبختی ست

که پشت

هر گریه

انعکاسش را

روی سقف اتاق می بینم

من هیچ

با زبان کهنه صدایش نکرده ام

و نه

لای بقچه پیچ سجاده

رهایش...

او در نهایت اشتیاق به من عاشق شد و

من در نهایت حیرت

حالا...

گاه گاهی که به هم خیره می شویم

تشخیص خدا و بنده

چه سخت است!!!




 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


خدایا...

خدایا ! تو در آن بالا بر قله بلند الوهیتت ، تنها چه می کنی ؟

ابدیت را بی نیازمندی ، بی چشم به راهی ،

 بی امید چگونه به پایان خواهی برد؟

ای که همه هستی از تو است ، تو خود برای که هستی؟

چگونه هستی و نمی پرستی؟

چگونه نمی دانی عبودیت از معبود بودن بهتر است؟

نمی دانی که ما از تو خوشبخت تریم؟

ای خدای بزرگ ! تو که بر هر کاری توانایی !

چرا کسی را برای آنکه بدو عشق ورزی،بپرستی

،بر دامنش به نیاز چنگ زنی،

غرورت را بر قامتش بشکنی ،برایش باشی،نمی آفرینی؟

چرا چنین نمی کنی ؟

مگر غرورها را برای آن نمی پروریم تا

 بر سر راه مسافری که چشم به راه آمدنش

هستیم قربانی کنیم ؟

خدایا تو از چشم به راه کسی بودن نیز محرومی ؟!









عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

صدایی میگوید:

چشم از من برندار!

همه چراغ ها روزى خاموش میشوند...

من اینجا

"همیشه"

"براى تو"

روشنم !

دوستدارت: خداوند








دلم هوای دیروز را کرده

هوای روزهای کودکی را

دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم

آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد !

.دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم

الفبای زندگی را

میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند

دلم میخواهد اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان

هر چه میخواهید بکشید

این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو !




فرصتی تازه دارم امروز

تا ببخشم بیش تر،

تا دوست بدارم بیش تر،

و بدین سان، نزدیک تر شوم به خدا.

ستوده باد خدایی که داده است به من

چنین فرصتی را.

ستوده باد خدا!





خدایا خسته ام ،



از بد بودن هایم ...



از اینهمه تظاهر به خوب بودن هایی که نیستم .



از آفرینش کوهها و آسمانها و هستی که سخت تر نیست ...



خوبم کن ؛



فقط همین.






افسوس که بسیاری از انسان ها

در جهنم خود ساخته خویش زندگی می کنند...

همه ما با اختیارمان می توانیم جهنم را به بهشت تبدیل کنیم،

 اما نباید از یاد ببریم که بهشت هدف نهایی زندگی نیست.

 برای ماوا گزیدن در ابدیت باید به فراسوی بهشت و دوزخ گذر کنیم.

 این جاودانگی نوعی تفکر است

 که بعد از تخریب غرور و خودبینی به دست می آید.

 صوفی ابوسعید گفته است:

هیچ جهنمی، جز غرور و هیچ بهشتی، جز فروتنی وجود ندارد...




این است زندگی یکپارچه از عشق، پس این زمزمه ی عاشقانه چه زیباست:

محبوبم!

اگر برای رهایی از آتش جهنم

به سویت آمدم،

بگذار در آتش جهنم بسوزم.

اگر در طلب لذایذ بهشتی

به سوی تو آمدم،

بگذار

درهای بهشت

بر من بسته باشد.

اما اگر فقط به خاطر خودت

به سویت آمدم،

ای محبوب من!

مرا از خویش دور مکن.

و آن قدر آگاهم گردان

تا بتوانم در یک همدلی پایدار

در تو،

ای زیبای زلال،

تا ابد

ماوا گزینم



چه غم انگیز است وقتی که چشمه ای سرد و

زلال در برابرت می جوشد و می خواند و

می نالد ،

تو تشنه ی آتش باشی و نه آب. و چشمه که

خشکید ، و چشمه که از آن آتش که تو

تشنه ی آن بودی ،

بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تافت

و در خود گداخت و از زمین آتش رویید

و از آسمان آتش بارید ، تو تشنه ی آب گردی

و نه آتش!!!

و بعد ، عمری گداختن از غم نبودن کسی که

تا بود ، از غم نبودن تو می گداخت ...!




یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا

 هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم

من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما

.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید.

 او کسی هست که خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن

 تا شما رو از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون بیارن.

 خدا نسبت به مؤمنین مهربان است




خدایِ من نه دورِ کعبه است

نه در کلیسا

نه در معبد

خدایِ من همینجاست

کنارِ تمامِ دلواپسی هایم

کنارِ تمامِ بغض هایم؛خنده هایم

خدای من نمی ترساند مرا از آتش

اما

می ترساند مرا از شکستنِ دلی

اشک آوردن به چشمی

نا حق کردنِ حقی

خدایِ من می بیند مرا هرجا که باشم

می فهمد مرا با هر زبانی که سخن می گویم

خدایِ من حواسش به کوتاه تر شدنِ موهایم

رنگی شدنِ ناخن هایم

گل گلی شدنِ لباس هایم هست

آنوقت که از زبان بنده ای دیگر به من می رساند که

موهایت چه زیباست

ناخن هایت چه خوشرنگ است

این پیراهن را تازه خریده ای؟

خدایِ من مرا از هیچ نمی ترساند

جز بی فکر سخن گفتن و رنجاندنِ دلی

خدایِ من، خدایِ تمامِ مهربانی هاست...








ﺑﻪ ﺗﻮ ﺳﻮﮔﻨﺪ ، ﺑﻪ ﺭﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ




ﻭ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﺸﻖ ﻓﻨﺎ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ





ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺁﻧﭽﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺗﻮﯾﯽ





ﺗﻮ ﮐﻪ ﺁﻏﺎﺯ من و ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﻨﯽ





عشق فقط خدا
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰



معجزه ها پس از14قرن

پیامبراکرم بما امرکرده تا


(روزهای13و14و15)


هرماه را روزه بگیریم!


به تازگی"ناسا"درامریکا


تاکیدکرده که"ماه"قدرت


جذب آب مانده دربدن را


هم دارد.!


امادراین 3روز ماه قمری


قدرت جذب آبش کم میشود


آب راکد مانده دربدن آبی


که ازراه عرق و ادرار دفع


نمیشه!

محققان امریکایی به نتیجه


رسیده اندکه مردم دراین3


روزکمتر غذاوآب بخورند!


واین چیزیست که برپیامبر


وحی نازل شده بود تا ما


بهتربفکرسلامتیمان باشیم!

بدن دارای چندین انبار:


(شادی،درد وناراحتیه)


چشم مثل دوربین عکاسی


مثبت ومنفی راضبط کرده

درموقع خوابیدن شروع به

نمایش عملکرد فرددرطول

روزکه شامل دل نگرانی

واسترسش بوده مینماید.!

پیامبردستورفرمودند:

وقت خواب زیاداستغفارکنید

اخیرا علم پزشکی ثابت کرده

درهنگام استغفار شبانه:

زبان بسمت بالاوآخردندانهای

فوقانی که جایگاه غده نخاعی

سرانسان است برخوردمیکند

تاشروع به پاک کردن سلولها

ازافکارمنفی ووسوسه شود!

جانم خدااااااااااااااااااااااااا



حضرت موسی(ع) و مرد کشاورز

روزی حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد:

دلم می خواهد یکی از آن بندگان خوبت را ببینم. خطاب آمد:

به صحرا برو. آنجا مردی کشاورزی می کند. او از خوبان درگاه ماست.

حضرت به صحرا آمد و مردی را مشغول به کشاورزی دید.

حضرت تعجب کرد که او چگونه به درجه ای رسیده است

که خداوند می فرماید از خوبان ماست. از جبرئیل پرسش کرد.

جبرئیل عرض کرد: در همین لحظه خداوند او را امتحان میکند،

عکس العمل او را مشاهده کن.

بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد.

نشست و بیلش را در مقابلش قرار داد و گفت:

مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم.

حال که تو مرا نابینا می پسندی من نابینایی را بیش از بینایی دوست می دارم.

حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده است.

رو کرد به آن مرد و فرمود: ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه.

میخواهی دعا کنم خداوند چشمانت را شفا دهد؟

مرد گفت: خیر. حضرت فرمود: چرا؟ گفت:

آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست می دارم

تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم.





کلامی از شیخ بهائی:





آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا :

اگر بسیار کار کند، می‌گویند احمق است !

اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است!

اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند!

اگر جمعگرا باشد، می‌گویند بخیل است!

اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است!!!

اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست ..!

اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاکاراست!!!

و اگر نکند میگویند کافراست و بی‌دین .....!!!

لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد

و جز ازخداوند نباید ازکسی ترسید.

پس آنچه باشید که دوست دارید.

شاد باشید ؛

مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.



راهب و عابد


یک راهب و یک عابد که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند


 و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند ،


 سر راه خود دختری را دیدند


 در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. 


وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد.


 راهب بلا درنگ دخترک را برداشت و از رودخانه گذراند.


آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند.


 در همین هنگام عابد که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:


 « دوست عزیز! ما  نباید به جنس لطیف نزدیک شویم.


 تماس با جنس لطیف بر خلاف عقاید و مقررات مکتب ماست.


 در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.»


راهب  با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد:


« من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی




 

روزی چند دقیقه؟؟؟



7پند مولانا


در بخشیدن خطای ‏دیگران مانند شب باش


در فروتنی مانند زمین ‏باش.


در مهر و دوستی مانند ‏خورشید باش .


هنگام خشم و غضب مانند ‏کوه باش .


در سخاوت و کمک به ‏دیگران مانند رود باش

.
در هماهنگی و کنار ‏امدن با دیگران مانند دریا باش .


خودت باش همانگونه که ‏مینمایی .


پس از تعمق در این هفت ‏پند به این کلمات یک بار دیگر دقت کن :


شب ، زمین ، خورشید ، ‏کوه ، رود ، دریا و انسان




حکایت بهلول و شیخ جنید بغداد

 
آورده‌اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت

 و مریدان از عقب او شیخ احوال بهلول را پرسید.

گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است.

 پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.

 شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد.

بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی (هستی)؟

 عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.

 فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟

عرض کرد آری.. بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟

عرض کرد اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم

 و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم

 و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم

و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم..
 
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود

 تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که

 هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت.

 مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.

 خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید

و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی؟

 جواب داد شیخ بغدادی که طعام  خوردن خود را نمی‌داند.

 بهلول فرمود آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری.

 بهلول پرسید چگونه سخن می‌گویی؟ عرض کرد

 سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم

 و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم

 و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند

 و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم.

 پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
 
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی‌دانی..

 پس برخاست و دامن بر شیخ افشاند و برفت. مریدان گفتند

 یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟

 جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.

 باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟

 تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی،

 آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری.

 بهلول فرمود چگونه می‌خوابی؟

 عرض کرد چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم،

 پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد.
 
بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی.

 خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت

 و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.
 
 بهلول گفت چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.


بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است

 و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید

 و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد

 و سبب تاریکی دل شود. جنید گفت جزاک الله خیراً!

و در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد

 و آن گفتن برای رضای خدای باشد

 و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود..

هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد.

 پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.

 و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛

اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد.








الحــمــدلله

گـاهــی هـــم

نه برای اینکه، دنبال ازدیاد نعمتیـم

نـه از تــرس...

نـه از روی عـادت...

نـه بــرای دل خـودمـان...

تنها برای خاطـر خــــدا...

بـگـویــیــم :

الحــمــدلله



خـدایـا!

بـه که واگـذارم مـی کـنـی؟

به سـوی که مـی فرسـتـی ام؟

مـن به سـوی دیـگران دسـت دراز کـنـم؟

در حالـی که خـدای مـن تـویـی و تـویـی کـارسـاز و زمـامـدار مـن.

ای آنکه:

در بیماری خواندمش و شفایم داد؛

در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد؛

در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید؛

در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند؛

در فقر خواستمش و غنایم بخشید؛

من آنم که بدی کردم من آنم که گناه کردم

من آنم که به بدی همت گماشتم

من آنم که در جهالت غوطهور شدم

من آنم که غفلت کردم

من آنم که پیمان بستم و شکستم

من آنم که بدعهدی کردم ...

و ... اکنون بازگشته ام.

پس تو در گذر ای خدای من!



توکل



اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ وَعَلَى اللَّـهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١٣﴾



خدا یکتاست که جز او خدایی نیست و اهل ایمان باید تنها به خدا توکل کنند. (۱۳)

قرآن کریم،سوره تغابن،آیه ۱۳



کلام ناب مولا علی ع


از حضرت علی ع روایت است که قرائت ده سوره مانعی برای ده حالت است :

1-قرائت سوره حمد مانع از خشم و غضب خداوند.....2

- قرائت سوره یس مانع عطش روز محشر....3

- سوره دخان مانع از هول روز قیامت...

4-سوره واقعه مانع از فقر و پریشانی....5

-سوره ملک مانع عذاب ....

6- قرائت سوره کوثر مانع از خصومت و تسلط دشمنان .....7

- کافرون مانع از کفر در حال مرگ ...8

- سوره اخلاص مانع نفاق است 9

- سوره فلق مانع از حسد حاسدین .....

10- سوره ناس مانع قروض و وسوسه شیطان میباشد.



 

وای بر من اگر قدر ندانم


سر تا پایم را خلاصه کنند

         می شوم "مشتی خاک"

که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه


یا "سنگی" در دامان یک کوه


یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس


شاید "خاکی" از گلدان‌


یا حتی "غباری" بر پنجره

اما مرا از این میان برگزیدند :

                  برای" نهایت"
                  برای" شرافت"
                  برای" انسانیت"

و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :

                  " نفس کشیدن "
                  " دیدن "
                  " شنیدن "
                  " فهمیدن "

و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید

من منتخب گشته ام :
                  برای" قرب "
                  برای" رجعت "
                  برای" سعادت "

من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:
                  به" انتخاب "
                  به" تغییر "
                  به" شوریدن "
                  به" محبت "
                  به " محبت "
                  به "محبت "
                  به " محبت"

وای بر من اگر قدر  ندانم…






(شهوت پنهان)

یکی ازعلمای اهل بصره می گوید:


روزگاری به فقر وتنگدستی مبتلا شدم


تا جایی که من وهمسر وفرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم

خیلی بر گرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم


خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم.

درراه یکی از دوستانم به اسم


ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه باخبرساختم


پس دوتکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت :


برو و به خانواده ات بده .


به طرف خانه به راه افتادم

در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم


به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت :


این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند


چیزی به او بده خدا حفظت کند


آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم .

گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد .


بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند .


اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه بر


می گشتم .

روی دیواری نشستم  و به فروختن خانه فکر می کردم .


که ناگهان ابو  نصر را دیدم که ازخوشحالی  پرواز می کرد و به من گفت :


ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای !


در خانه ات خیر و ثروت است !


گفتم


: سبحان الله !


از کجا ای ابانصر؟

گفت : مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد و همراهش ثروت فراونی است


گفتم : او کیست؟


گفت : تاجری از شهر بصره است


و پدرت قبل ازسی سال مالی را نزدش به امانت گذاشت


اما بی پول و ورشکست شد .


سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت


و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد


همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده


خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان رابی نیاز ساختم.


درثروتم سرمایه گذاری کردم ویکی از تاجران شدم


مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم


ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد


کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم


که دفترهای ملائکه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم .


شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند


و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند


تا جایی که شخص فاسق ،  شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند .


به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند


گناهانم را در کفه ای و حسناتم


را درکفه دیگر قرار دادند ، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد


سپس یکی یکی از از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند


و دور انداختند چون در زیر هرحسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت .


از شهوت های نفس مثل ریاء ، غرور ،


دوست داشتن تعریف و تمجید مردم


چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم .


آیا چیزی برایش باقی نمانده؟


گفتند : این برایش باقی مانده !


و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم .


سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ،


در کفه حسناتم قرار دادند ،کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت


تا وقتی صدایی آمد و گفت : نجات یافت .


👈 ....  خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد

کتاب (وحی القلم)
تالیف/مصطفی صادق الراف



وضعیت دفتر ما چطوره؟؟

 پدری، دفتر مشق فرزندش رو که خیلی تمیز و مرتب بود نگاهی کرد و گفت:


فرزندم! چرا توی این دفتر، حرفای زشت ننوشتی؟


چرا کثیفش نکردی؟ چرا خط خطیش نمیکنی؟


پسر با تعجب گفت:

بابااااا ! چون معلم هر روز نگاه میکنه و نمره میده.


پدر گفت: آفرین! دفتر زندگیت رو مثل این دفتر،


پاک نگه دار، چون معلمی هست و هر لحظه داره نگاه میکنه و بهت نمره میده!

ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری؟ « آیا انسان نمیدونه که خدا داره می بینه؟ » علق/۱۴

✏ وضعیت دفتر ما چطوره؟



خدا وقتی نخواهد عمــــر دنیا سر نخواهـــد شد
گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهـد شد
و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد
و باغی از هجوم داسها پرپر نخواهد شد
خدا وقتی نخواهد دانه ای کوچکتر از باران
گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد
و کرم کوچکی پروانه ای زیبا و کوهی سخت
عقیق و شیشه و آیینه و مرمر نخواهد شد
خدا وقتی بخواهد میشود وقتی نخواهد هیچ
گلی بازیچه طوفان غارتگر نخواهد شد
خدا وقتی بخواهد غیر ممکن میشود ممکن
ولی وقتی نخواهد واقعا" دیگر نخواهد شد
"مریم سقلاطونی"





در عمق هر فاجعه یک نقطه ی ارامش نهفته ست..........و ان یاد خداست


عشق فقط خدا



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰




یکی از یاران پرهیزکار امام (ع) به نام همام گفت:

 ای امیرمومنان پرهیزکاران را برای من آن چنان توصیف کن گویا آنان را با چشم می‏نگرم.

 امام (ع) در پاسخ او درنگی کرد و فرمود:

 (ای همام! از خدا بترس و نیکوکار باش که خداوند با پرهیزکاران و نیکوکاران است)

 اما همام دست بردار نبود و اصرار ورزید، تا آنکه امام (ع) تصمیم گرفت

 صفات پرهیزکاران را بیان فرماید.

پس خدا را سپاس و ثنا گفت، و بر پیامبرش درود فرستاد، و فرمود)

سیمای پرهیزکاران

پس از ستایش پروردگار! همانا خداوند سبحان پدیده‏ ها را در حالی آفرید

که از اطاعتشان بی‏ نیاز، و از نافرمانی آنان در امان بود،

 زیرا نه معصیت گناهکاران به خدا زیانی می‏رسانند و نه اطاعت مومنان برای او سودی دارد،

روزی بندگان را تقسیم، و هر کدام را در جایگاه خویش قرار داد،

 اما پرهیزکاران! در دنیا دارای فضیلت‏های برترند، سخنانشان راست،

پوشش آنان میانه ‏روی، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنی است،

 چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده می‏پوشانند،

و گوشهای خود را وقف دانش سودمند کرده ‏اند،

 و در روزگار سختی و گشایش حالشان یکسان است،

و اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدر فرمود، روح آنان حتی به اندازه

برهم زدن چشم، در بدنها قرار نمی‏گرفت، از شوق دیدار بهشت، و از ترس عذاب جهنم،


 خدا در جانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند.

بهشت برای آنان چنان است که گویی آن را دیده و در نعمتهای آن بسر می‏برند،

 و جهنم را چنان باور دارند که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتارند


دلهای پرهیزکاران اندوهگین، و مردم از آزارشان در امان، تنهایشان فربه نبوده،

 و درخواستهایشان اندک، و عفیف و پاکدامنند.

در روزگار کوتاه دنیا صبر کرده تا آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند،

 تجارتی پرسود که پروردگارشان فراهم فرمود
، دنیا می‏خواست آنها را بفریبد اما عزم دنیا نکردند،

 می‏خواست آنها را اسیر خود گرداند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند.


 شب پرهیزکاران
 
پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می‏خوانند،

 با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را می‏یابند،

 وقتی به آیه‏ ای برسند که تشویقی در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روی آورند،

و با جان پرشوق در آن خیره شوند، و گمان می‏برند که نعمتهای بهشت در برابر دیدگانشان قرار داد

 و هرگاه به آیه‏ای می‏رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن می‏سپارند، و گویا صدای

برهم خوردن شعله‏ های آتش، در گوششان طنین ‏افکن است،


 پس قامت به شکل رکوع خم کرده، پیشانی و دست و پا بر خاک مالیده،

 و از خدا آزادی خود از آتش جهنم را می‏طلبند.

روز پرهیزکاران پرهیزکاران در روز، دانشمندانی بردبار، و نیکوکارانی باتقوا هستند

 که ترس الهی آنان را چونان تیر تراشیده لاغر کرده است،

کسی که به آنها می‏نگرد می‏پندارد که بیمارند اما آنان را بیماری نیست،

و می‏گوید، مردم در اشتباهند!

 در صورتیکه آشفتگی ظاهرشان از امری بزرگ است.

از اعمال اندک خود خشنود نیستند، و اعمال زیاد خود را بسیار نمی‏شمارند،

 نفس خود را متهم می‏کنند،

 و از کردار خود ترسناکند، هرگاه یکی از آنان را بستایند،

 از آنچه در تعریف او گفته شد در هراس افتاده می‏گوید: (من خود را از دیگران بهتر می‏شناسم

 و خدای من، مرا بهتر از من می‏شناسد، بار خدایا، مرا بر آنچه می‏گویند محاکمه نفرما،

 و بهتر از آن قرارم ده که می‏گویند، و گناهانی که نمی‏دانند بیامرز.)

نشانه‏ های پرهیزکاران
 
و از نشانه‏های یکی از پرهیزکاران این است که او را اینگونه می‏بینی، در دینداری نیرومند،

نرمخو و دوراندیش، دارای ایمانی پر از یقین، حریص در کسب دانش، و با داشتن علم بردبار،

 و در توانگری میانه‏ رو، در عبادت فروتن، و آراسته در تهیدستی، در سختی‏ها بردبار،

در جستجوی کسب حلال، در راه هدایت شادمان، پرهیزکننده از طمع ‏ورزی، می‏باشد،

اعمال نیکو انجام می‏دهد و ترسان است،

 روز را به شب می‏رساند با سپاسگزاری، و شب را به روز می‏ آورد با یاد خدا،

شب می‏خوابد اما ترسان، و برمی‏خیزد شادمان، ترس برای اینکه دچار غفلت نشود،

 و شادمانی برای فضل و رحمتی که به او رسیده است.

 اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش می‏کند،

 روشنی چشم پرهیزکار در چیزی قرار دارد که جاودانه است،

 و آنچه را ترک می‏کند که پایدار نیست،

 بردباری را با علم، و سخن را با عمل، درمی‏ آمیزد پرهیزگار را می‏بینی که:

 آرزویش نزدیک، لغزشهایش اندک، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراکش کم،

 کارش آسان، دینش حفظ شده، شهوتش مرده، خشمش فرو خورده است. مردم

به خیرش امیدوار،

 و از آزارش در امانند، اگر در بیخبران باشد نامش در گروه یادآو
ران

 خدا ثبت می‏گردد، و اگر در یادآوران باشد نامش در گروه بیخبران نوشته نمی‏شود،

 ستمکار خود را عفو می‏کند، به آنکه محرومش ساخته می‏بخشد،

 آن کس که با او بریده می‏پیوندد، از سخن زشت دور، و گفتارش نرم،

 بدیهای او پنهان و کار نیکش آشکار است. نیکی‏های او به همه رسیده،

و آزار او به کسی نمی‏رسد.

در سختی‏ها آرام، و در ناگواریها بردبار و در خوشیها سپاسگزار است،

 به آنکه دشمن دارد ستم نکند، و نسبت به آنکه دوست دارد به گناه آلوده نشود،

 پیش از آن که بر ضد او گواهی دهند به حق اعتراف می‏کند،

و آنچه را به او سپرده ‏اند ضایع نمی‏سازد،

و آنچه را به او تذکر دادند فراموش نمی‏کند. مردم را با لقبهای زشت نمی‏خواند،

 همسایگان را آزار نمی‏رساند، در مصیبتهای دیگران شاد نمی‏شود،

و در کار ناروا دخالت نمی‏کند، و از محدوده حق خارج نمی‏شود،

 اگر خاموش است سکوت او اندوهگینش نمی‏کند، و اگر بخندد آواز خنده او بلند نمی‏شود،

 و اگر به او ستمی روا دارند صبر می‏کند تا خدا انتقام او را بگیرد.

نفس او از دستش در زحمت، ولی مردم در آسایشند،

برای قیامت خود را به زحمت می‏افکند،

 ولی مردم را به رفاه و آسایش می‏رساند، دوری او از برخی مردم، از روی زهد و پارسایی،

و نزدیک شدنش با بعضی دیگر از روی مهربانی و نرمی است، دوری او از تکبر و خودپسندی،

 و نزدیکی او از روی حیله و نیرنگ نیست، (سخن امام که به اینجا رسید،

ناگهان همام ناله ای زد و جان داد. امام (ع) فرمود:)

 سوگند بخدا من از این پیش ‏آمد بر همام می‏ترسیدم،

سپس گفت: آیا پندهای رسا با آنان که پذیرنده آنند چنین می‏کند؟

شخصی رسید و گفت: چرا با تو چنین نکرد؟ امام (ع) پاسخ داد:

 وای بر تو، هر اجلی وقت معینی دارد که از آن پیش نیافتد

 و سبب مشخصی دارد که از آن تجاوز نکند،

 آرام باش و دیگر چنین سخنانی مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است.



  • مرتضی زمانی