عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۶۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دزد دین

روزی کسی در راهی بسته ای یافت که در ان چیزهای گرانبها بود وایه الکرسی هم پیوست ان بود ان کس

بسته را به صاحبش رد کرد

او را گفتند :چرا این همه مال را از دست دادی؟

گفت : صاحب مال عقیده داشت که این ایت مال او را از دزد نگاه میدارد ومن دزد مال هستم نه دزد دین!

اگر ان را پس نمیدادم در عقیده ی صاحبان ان خللی راجع به دین روی میداد انوقت من دزد دین هم بودم.
******************************
شتابندگان به سوی خداوند:


دوندگان وشتابندگان در راه خداوند مختلفند :

یکی به قدم رفت یکی به ندم یکی به همم

عابد به قدم رفت وبه ثواب رسید.

عاصی به ندم رفت وبه رحمت رسید .

عارف به همم رفت وبه قربت رسید.
 
******************************
اسراف

اهل معرفت گویند انچه از حق خداوند کم بود اسراف

وانچه به ان حق ***** شود اسراف است

وانچه در راه خدا چون کوهی صرف کنی اسراف نیست

ولی اگر دیناری در راه گناه صرف کنی اسراف است

وحرام دانستن طیبات حق نیز اسراف.!
 
******************************
صاحبان دل

صاحب دل چهار کس اند:

زاهد است که دل او به شوق خسته.

خائف است که دل او به اشک شسته.!

مرید است که دل او به خدمت کمر بسته !
و
محب است که دل او به حضرت پیوسته..
 
****************************
پرسش عارفی از یکی از اغنیا

یکی از عرفا روزی از یکی از اغنیا پرسید:دنیا را دوست داری؟

گفت:بسیار.پرسید:برای بدست آوردن آن کوشش می کنی؟ گفت

:بلی .سپس عارف گفت:در اثر کوشش،آن چه می خواهی بدست آوری؟

گفت:متاسفانه تاکنون به دست نیاورده ام.عارف گفت:

این دنیایی که تاکنون با همه ی کوشش هایت آن را به دست نیاورده ای،

پس چطور آخرتی که هرگز طلب نکرده و در راه وصول به آن نکوشیده ای به دست خواهی آورد؟

دنیا طلبیدیم ،به جایی نرسیدیم یارب چه شود آخرت ناطلبیده
 
**************************************
تقوی
پیری را پرسیدند تقوی چیست ؟ گفت :

 تقوی آن است که وقتی با تو حدیث جهنم گویند آتشی

 در درون خود برافروزی چنانکه آثار ترس بر تو ظاهر شود

و وقتی حدیث بهشت گویند نشاطی بر جان تو براید چنانکه از

 شادی گونه های تو سرخ رنگ شود . چون خواهی متقی بر

کمال باشی سواره دل باش و پیاده تن و به زبان بگویی و آنچه گویی

 از مایه علم و سرمایه خردمندی گوی که هر چه نه آن باشد بر شکل

سنگ آسیا باشد که عمری می گردد و یک سر سوزن فراتر نشود .
 
************************************
اوست اول و آخر
خداوند به داوود فرمود: ای داوود راه ما بر بندگان ما روشن دار

 و دوستی ما در دل ایشان افکن و نعمت ما به یاد ایشان ده و سخنان

ما را در دل ایشان شیرین کن و بگوی که من آن خداوندم که با وجودم

 بخل نیست و با علمم جهلی نیست و با صبرم عجزی نیست و با غضبم ذجری نیست .....

.....و اگر بنده تقصیر کند و حق کرامت حق را نشناسد و

 شکر نعمت نگذارد خداوند او را عتاب کند.

چنانکه به نقل از امیرالمومنین که خداوند می فرماید :

ای بنده من ! انصاف ده من با تو به نعمتها دوستی کنم و

 تو به معصیتها با من دشمنی ! نیکی من پیوسته بر تو فرود آید

 و بدی تو همواره به سوی من اوج می گیرد.
 
*************************************
اندوه هجران


به عبدالله مبارک عارف معروف گفتند: خواب دیدیم یک سال دیگر خواهی مرد!

عبدالله :روزگار درازی در پیش ما نهادی..

یک سال دیگر ما را اندوه هجران باید کشید! وتلخی فراق باید چشید!

*****************************************************

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی

پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد

تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش

را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.

در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ،

نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و

 نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه.

 چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.


- آهای، آقا پسر!

پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد

 وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش

و با صدای لرزان پرسید:

- شما خدا هستید؟

- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


مرحوم عبدلکریم حامد می فرمود:


«آقایی منزل ما آمد، که رئیس یکی از گروه منتظرین در مشهد بود،


به او گفتم: شغلتان چیست؟


گفت: نانوایی سنگکی داریم.


گفتم: اگر کسی بیاید و روبروی نانوایی شما یک نانوایی باز کند


شما چه عکس العملی از خود نشان می دهید؟


گفت: معلوم است، می روم از او شکایت می کنم؛


چون که نمی شود دو تا نانوایی روبروی هم باشند. گفتم:


بلند شو و دم و دستگاهت را جمع کن. تو


منتظر امام زمان(ع) نیستی!


برای چه می خواهی حضرت بیایند؟


کسی در انتظار امام زمان(ع) به سر می برد


که در کلاس تهذیب و اخلاص و بندگی قرار دارد.


تو هنوز خدا را رازق نمی دانی، پس چگونه خود را ساخته ای؟»


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰




ستایش خداوندی را سزاست که از اسرار نهان ها آگاه است ،
و نشانه های آشکاری در سراسر هستی بر وجود او شهادت می دهند ؛

هرگز برابر چشم بینندگان ظاهر نمی گردد ؛
نه چشم کسی که او را ندیده می تواند انکارش کند ،
و نه قلبی که او را شناخت میتواند مشاهده اش نماید ..

در والایی و برتری از همه پیشی گرفته ؛
پس، از او برتر چیزی نیست ،
و آنچنان به مخلوقات نزدیک است که از او نزدیکتر چیزی نمی تواند باشد ...

مرتبه ی بلند او را از پدیده هایش دور نساخته ،
و نزدیکی او با پدیده ها، او را مساوی چیزی قرار نداده است ..

عقل ها را بر حقیقت ذات خود آگاه نساخته ،
اما از معرفت و شناسایی خود باز نداشته است ..

پس اوست که همه ی نشانه های هستی بر وجود او گواهی می دهند ،
و دل های منکران را بر اقرار به وجودش واداشته است ،

خدایی که برتر از گفتار تشبیه کنندگان و پندار منکران است ...

"خطبه ی 49 نهج البلاغه"




قلمم عاشق شده است

روی دیوار می نویسد، خدا عاشق را می کُشد، عاشق خودش را، ببار شاید عاشقش شده ای

عشق مثل خدا سه حرف دارد، این بهترین معنای خداست که با او در تطبیق است.

خدا می گوید:



"من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی


و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته"


؛ آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد


و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت،


به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم


و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای


او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم.



وقتی صدایت می زنم، یا حبیب من لا حبیب له

اوج تنهایی ام را درک می کنم

وقتی می گویم، یا طبیب من لا طبیب له

تازه دردهایم را می شناسم

وقتی صدایت می زنم، یا ذخر من لا ذخر له

فقرم را می فهمم

وقتی صدایت می زنم، یا رفیق من لا رفیق له

...

بگذریم خدا! باید به چند درصد جنون برسم تا مرخصم کنی؟؟



مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛


کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ...

کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه ،


آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند ...

کافی است به چشم هایت بیاموزی که چشم آیینه روح است ،


و عشق و مهربانی را می توان با نگاه در تمام عالم پراکند ...

کافی است به دلت یادآوری کنی همیشه دل هایی هستند


که درد امانشان را بریده و احتیاج به همدلی دارند ...

کافی است به گوشهایت یاد دهی که می توانند سنگ صبور باشند ،


حتی اگر صبوری سنگین شان کند ...

کافی است یاد بگیری انسان بودن فقط زنده بودن نیست ؛


باید زندگی کرد ،

و زندگی چیزی جز مهربانی و عشق ورزیدن به آفریده های خداوند نیست ...

الهی ...
سه خصلت است که نمی گذارد از درگاهت چیزی بخواهم ،


و فقط یک خصلت است که مرا به آن ترغیب می کند ؛

آن سه خصلت عبارتند از :


فرمانی که داده ای و من در انجامش درنگ کرده ام ،


و کاری که مرا از آن نهی فرمودی ولی من بدان شتافته ام ،


و نعمتی است که عطا فرموده ای ولی من در شکرگزاریش کوتاهی نموده ام ...

و اما تنها مساله ای که مرا به سویت می خواند :


تفضل و مهربانی تو به کسی است که به آستانت روی آورده ،


و چشمِ امید به تو بسته است ...

همه ی لطف و احسانت از روی تفضل ،


و همه ی نعمتهایت بی سبب و بدونِ زمینه ی استحقاق است ...





" دعای 12 صحیفه ی سجادیه - بخش 1 تا 3 "

*******************************************************


انسان و عشق.

این است امانتی که بر دوش ادم سنگینی می کند.

و این است آن پیمانی

که در نخستین بامداد خلقت با خدا بستیم

و خلافت او را در کویر زمین تعهد کردیم.

ما برای همین هبوط کردیم

و این چنین است که به سوی او باز می گردیم.

((دکتر شریعتی))



هرگاه دنیا و آنچه در آن است به تو پشت کردند، بهترین موقع برای خوب شدن است،




*****************************************


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


آقای دکتر این دارو هاتون تاثیر نداره خوب نمیشم من؟!


ببینم داروهات و سر وقت میخوری؟؟


اونجا بود که فهمیدم چرا نمازام اثر ندارن!!!

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


عاشق این پیام هستم
چون پر از زندگیه

خدا رو شاکرم:
برای مالیاتی که پرداخت میکنم
چون به این معناست که شغلی دارم.

برای شلوغی و کثیفی خانه بعد از مهمانی
چون یعنی دوستانی دارم که پیشم میان.

برای لباسهایی که کمی برام تنگ شدن
چون یعنی غذا برای خوردن دارم.

برای سایه ای که شاهد کار منه
چون یعنی خورشید تو زندگیم میتابه.

برای چمنی که باید زده بشه، برای پنجره هایی که باید تمیز بشه و ناودانهایی که باید تعمیر بشه
چون یعنی خانه ای برای زندگىکردن دارم.

برای هزینه بالا برای گرمایش
چون یعنی خانه گرمی دارم.

برای کوه لباسهایی که باید شسته و اتو بشوند
چون یعنی رختی برای پوشیدن دارم.

برای کوفتگی و خستگی عضلاتم آخر روز
چون یعنی قادر بودم که سخت کار کنم.

برای زنگ ساعتی که صبح مرا از خواب بیدار میکند
چون یعنی هنوز زنده هستم.

و در آخر برای این همه پیامهای زیبا
چون یعنی دوستان زیادی دارم که به فکر من هستند...

*

*
خوب زندگی کنید!
زیاد بخندید!
با تمام قلبتان دوست بدارید!

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


یکی رفت...یکی موند...یکی از غصه هاش خوند...
یکی برد...یکی باخت...یکی با قسمتش ساخت...
یکی بخشید...یکی از آرزوش ترسید...یکی بد شد...
یکی رد شد...یکی پابند مقصد شد...تو اما باش " خدا " اینجاست ......


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ .

ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ

ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ

ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ .

ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ


ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ

ﻣﺎ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭﯾﻢ ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮﯾم....


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com





میخوانمت در بلندی که خودت بلند ترینی

میخوانمت به مهربانی که خود مهربان ترینی

میدانمت به رحمتت که خودت رحیم ترینی

میدانمت به بزرگی که خودت بزرگترینی
***************************************




 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
این روزا آدما سرشون شلوغه…
کسی حوصله خدا رو نداره !
کسی حال او را نمی پرسد !
انگار یادشون رفته برای چی به این دنیا اومدن؟!

اما تو این کار را نکن
تو حالش را بپرس
تو برایش چیزی بنویس
تو فراموش کار و بی وفا نباش
ساعت هایت را با او قسمت کن…




خدایا!!
وقتی ازم گرفتی و بهم بخشیدی . فهمیدم که
معادله زندگی.
نه غصه خوردن برای نداشته هاست.
و نه شاد بودن برای داشته ها
قضاوت با تو.
راضی ام به رضایت.
خدایا شکرت

















 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

عشق فقط خدا
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰





منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی،

یا خدایی میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو

که وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم،

تویی والاترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟

رها کن آن خدای دور؟! آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را.

با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن.

بدان آغوش من باز است قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان.

رهایت من نخواهم کرد.


سهراب سپهری




ایمان داشتن در زندگی به این معنا نیست که کشتی شما با آبهای خروشان


و دردسر ساز مواجه نخواهد شد،


بلکه به این معنا است که کشتی شما هیچگاه غرق نخواهد شد



برادران یوسف وقتی میخواستندیوسف را به چاه بیفکنند یوسف لبخندی زد


!یهودا پرسید: چرا خندیدی ؟ این جا که جای خنده نیست


!یوسف گفت : روزی در این فکر بودم که چگونه کسی میتواند


به من اظهار دشمنی کند با وجود این که


برادران نیرومندی چون شما دارم

!اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که


غیر از خدا تکیه گاهی نیست !و این چاه نشینی


امروز من تاوان تکیه دادن به خلق خداست !



گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که هوس


می کردم سر سنگینم را که پر از

دغدغه دیروز بود و هراس فردا ,بر شانه های صبورت بگذارم ،


آرام برایت بگویم و

بگریم ، در آن لحظات شانه های تو کجا بود ؟

گفت: عزیز تر از هر چه هست ، تو نه تنها در


آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات

بودنت برمن تکیه کرده بودی ، من آنی خود


را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه

هستی . من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد ، با شوق تمام لحظات

بودنت را به نظاره نشسته بودم

گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی ، اینگونه زار بگریم ؟

گفت : عزیزتر از هر چه هست ،


اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج

میکند ،اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای


روحت ریختم تا باز هم

از جنس نورباشی و از حوالی آسمان ، چرا که تنها


اینگونه می شود تا همیشه شاد بود .

گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی ؟

گفت : بارها صدایت کردم ، آرام گفتم از این راه نرو


که به جایی نمی رسی ، تو هرگز

گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که


عزیز از هر چه هست از این

راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید .

گفتم : پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی ؟

گفت : روزیت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ،


پناهت دادم تا صدایم کنی ، چیزی

نگفتی بارها گل برایت فرستادم ، کلامی نگفتی ،


می خواستم برایم بگویی آخر تو

بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو


تنها اینگونه شد که صدایم کردی .

گفتم : پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی ؟

گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم


که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،

تو بازگفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر ،


من می دانستم تو بعد از

علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگر نه


همان بار اول شفایت می دادم .

گفتم : مهربانترین خدا ، دوست دارمت ...

گفت : عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت...




زیباست که با خدای خود چت کنیم /در سایت نماز شب عبادت کنیم/


ای کاش که ما فلاپی دل ها را ? با عشق علی و آلش فرمت کنیم. ملتمس دعا.



خدایا دستانم را محکم تر بگیر...به دستان تو اطمینان دارم از سستی دستان خود نگرانم


عشق اول ، عشق پاک اولیاست

عشق اول ، داده ایی از رب ماست

عشق اول ، روح او به جسم ماست

عشق اول ، یک دم از عشق خداست . . .




عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

امشب تمام عاشقان را دست به سر کن
یک امشبی با من بمان با من سحر کن
بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را
کج کن کلاه دستی بزن مترب خبر کن
گل های شمعدانی همه شکل تو هستند
رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند
تا طاق ابروی بت من تا به تا شد
دُرره کشان پیمانهاشان را شکستند
تو میر عشقی
تو میر عشقی عاشقان بسیار داری
پیغمبری
پیغمبری با جان عاشق کار داری
یک تکه ماه افتاده بر
یاد تو و وقت سحر
این خانه لبریز تو شد
شیرین بیان حلوای تر
تو میر عشقی عاشقان بسیار داری
پیغمبری با جان عاشق کار داری
امشب تمام عاشقان را دست به سر کن
یک امشبی با من بمان با من سحر کن
یک امشبی با من بمان با من سحر کن...


الهـی العـفو !

بـوی ِ نـاب ِ بهشـت می دهـد همـۀ نام های ِ قشـنگ ِتـو

می گذارمشان روی ِ زخــم های ِ د ِ لَ م ..

گفته بودی اَلجَبّـار

یعنی کسی که جُبران می کند همـۀ

شکستگی هایِ د ِ لَ ت را

گفته بودی اَلمُصَـوِّر

یعنی کسی که از نُـو می سازد همـۀ آنچه را ویـران شده است

درون ِ د ِ لَ ت گفته بودی

الشّافـی یعنی کسی که شفا می دهد

تمـام ِ زخم هایِ عمیق و نا علاج را هوای ِ دلـم سبک می شود

با زمزمـۀ نام هایِ زیبایت نَفـَس میـکِشَم در هوایِ مهـربانی هـایِ نابت ...



اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ عَلى‏ کُلِّ نِعْمَةٍ وَاَسْئَلُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ

وَ اَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ وَ اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ ذََنْبٍ

ستایش خداى را بر هر نعمتى و از او خواهم هر خیری را

پناه برم به خدا از هر شرى و آمرزش خواهم از خدا از هر گناهى 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com






خوبِ من؛

در پایانه ی شلوغ دنیا، بی تو خسته و سرگردانم

در این ناکجاآباد ، بدنبال بلیطی می گردم که من را به تو برساند ...

قیمتش را محبت تو درج کرده اند

نمیدانم این قلب سیاه را قابل میدانند یا نه !

خوبِ من

اشکهایم کوچکند و سیاهی هایم بزرگ

آه که در این گستره چه ناتوانم

خوبِ من

دستی برآر و قلبم را از غیر خودت بتکان؛

میدانم ، دستان مهربانت سیاه نمیشوند ،



خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گرساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.



ببخشا!
این قطره را که از تو دور شده

مثل همیشه ببخش و بگذار به دریای عاشقانه ات باز گردد!

این قطره با تو معنا میشود!

نگذار در تنهایی بماندو تبخیر شود!




برخی جاده ها تاریکند. یادم باشد گاهی به آسمان نگاه کنم ، جایی که ستاره ها هدایتم می کنند و فراموش نکنم مهربانترین ، هدایت گرانی را از پیش خود فرستاده تا انسان ها ، بی کس و بی نشان نمانند.
یادمان باشد ، هر گامی که ما به سوی او بر میداریم ، او پیشاپیش ده گام برداشته است ! او مشتاق دیدار ماست






آدمی در آغوش خدا غمی نداشت........

پیش خدا حسرت هیچ بیش و کم نداشت............

دل از خدا برید و در زمین نشست..................

صد بار عاشق شد و دلش شکست..................

به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود................

یادش آمد یک روز دل خدا را شکسته بود...........



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰
سوال: چه اشکالی دارد که انسان به چهره جنس مخالف، نگاه کند و لذت ببرد؟

جواب:

دیدن هر چیز به ظاهر زیبا برای ما خوشایند و سودمند نیست مثلا نگاه مستقیم به خورشید با

آن همه روشنایی و زیبایی نه تنها سودی ندارد، بلکه باعث کوری یا ضعف بینایی می شود. نگاه به

حسن جمال جنس مخالف هم ضررهایی دارد که به طور خلاصه اشاره می‏کنم:

می بینی، می خواهی، به وصالش نمی رسی، دچار افسردگی میشوی…

می بینی، شیفته می شوی، عیب ها را نمی بینی، ازدواج میکنی، طلاق می دهی.

می بینی، دلباخته می شوی، به وصالش نمی رسی، خودکشی میکنی.

می بینی، با همسرت مقایسه می کنی، ناراحت می شوی، بداخلاقی می کنی.

می بینی، لذت می بری، به این لذت عادت می کنی، چشم چران می شوی،

در نظر دیگران خوار می گردی.

می بینی، لذت می بری، حب خدا در دلت کم می شود، ایمانت ضعیف می شود.

می بینی، عاشق می شوی، از راه حلال نمی رسی، دچار گناه میشوی.

می بینی، دائم به او فکر می کنی، از یاد خدا غافل می شوی، از عبادت لذت نمی بری

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰
تونل ها راست میگویند ؛ راه است ، حتی از دلِ سنگ!
" آنجا که راه نیست ، خداوند راه را می گشاید... "




بَچـه تــــر از حــــالا ک بــــودیـــــم

میگُفـــــتَن خـــدا نَه مـیـخوره

نَه مـیپوـشه ... نَه مَنـــزِل داره

کــــَـمــی بُزُرگــــــتَر کِ شـــُدیـــــم



دیــــدیــم اِتِـفاقاَ خــــُدا

هَمـــ خــِــــیلی مـیخوره !! همـــ خوب میـپوشِـه!!

هـَمــــ مـَنـــزِل و مَسـکن هَمـــــ داره!!



مــیـخوره: غـَمـ بـَندِگـانَش رو

میـپوشـِه: گـُـناهانشــون رو

مـَنــزِل و مـَسـکَن داره،دَر دِلـ هایِ شـِکَـسته...!


بیایید کمتر خطوط قلبمان را اشغال کنیم

شاید خدا پشت خط باشد ...




خدای من
خدای خوب و مهربان
قلب کوچکم را در میان شکوفه های بهاری درختان گذاشته ام
تا از کبوتران ترانه محبت بیاموزند
خدای من ، من و قلب کوچکم دوست داریم
در آسمان صاف و آبی پرواز کنیم
و دعا کنیم که ما
همه کودکان
دست در دست هم دهیم و قلک های کوچک خودمان را
برای درمان بیماران هدیه کنیم
و از همه بزرگتر های سبز سرزمین سبزمان بخواهیم تا ما را یاری کنند
تا همه از بهار سبز شیرین لذت ببرند

خدایــــــــا کمک کن انقدر با سرعت از کنار زندگی نگذرم که زیبایی هایش را درک نکنم

اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ عَلى‏ کُلِّ نِعْمَةٍ وَاَسْئَلُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ

وَ اَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ وَ اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ ذََنْبٍ

ستایش خداى را بر هر نعمتى و از او خواهم هر خیری را

پناه برم به خدا از هر شرى و آمرزش خواهم از خدا از هر گناهى

گرمی هوا مانع از خواب راحت می شود بلند می شوم کناره پنجره می ایستم نسیم خنکی صورتم را نوازش می دهد

دلم برای خدا تنگ شده و می خواهم دل سیر گریه کنم خداوند با نسیمی که از لابه لای موهایم می گذرد دست نوازش و

 رحمت بر سرم می کشد یادم می آید که خداوند به خاطر آفرینش موجودی به نام انسان به خودش بالیده و آفرین گفته

است از روحش به کالبد بی جان دمیده است و.... شاید مثال کوچکی و مقایسه ی عینی کمی ما را به خود آورد و آن

 اینکه اگر شما لباسی از دوستتان به امانت جهت شرکت در مراسمی بگیرید و بر حسب اتفاق لباس لکه گرفته یا پاره

شده ویا هر اتفاق دیگر عکس العمل شما چه خواهد بود؟حتما" به فکر چاره افتاده و یا در صدد خرید لباسی از همان

نوع خواهیدبود ویا هر آنچه به ذهنتان برسد.

حال سئوال اینجاست که چرا ما انسان ها در صدد پس دادن صحیح وسالم روح خدا به خودش بر نمی آئیم تجسم کنید از

 دوستتان چقدر شرمنده می شوید اگر لکه ای بر روی لباسش به او پس دهید؟ هنگام مرگ روحی آکنده از زنگ و

چرک و سیاهی به خدا پس دادن شرمندگی وصف ناپذیری دارد. راستی شما اولین های خود را به یاد دارید؟اولین روز

 مدرسه، اولین موفقیت تحصیلی، اولین موقعیت شغلی و... آیا اولین باری که با خدا صادقانه و به سادگی حرف زدید را

 به یاد دارید منظورم درد دلی و شکوه از وضعیت زندگی و سختی ها و با خدا درمیان گذاشتن نیست منظورم صحبتی

از صمیمیت بی حاجت و خواسته ای از خدا مثل دو دوست صمیمی و قدیمی است.

از خدا و یا خودتان پرسیده اید که چرا خداوند این رحمت خود را شامل حال شما نموده و شما را آفریده است؟ هیچ کار

خدا بی هدف و بی دلیل نیست چه دلیلی برای خدا وجود داشته که من و شما را بیافریند؟

فقط به این فکر کنید که خداوند

شما را با نعمت احساس و کمال خواهی آفریده و راهش را نشانتان داده است.


خداوند رحمت خود را از هیچ کس دریغ نمی نماید و اگر ما را آفریده مشمول رحمتش نموده است.حال ما کجای گردونه

 ی هستی قرار داریم خود بهتر از دیگران علم بر آن داریم. اندکی تامل قبل از خواب به چرایی وجودمان بر روی این

کره ی خاکی و لحظه ای تفکر به مرگ از همه ی ما انسان هایی به یاد ماندنی خواهد ساخت پس چرا با خود اینگونه

رفتار می کنیم؟

چرانمی خواهیم به خود به قبولانیم که با تمامی تلا ش های مثبت و منفی جهت حفظ ظاهرمان روزی باید امانت خدا را

 به خودش برگردانیم ؟قدری بی نقاب با خودمان بوده و به این بیاندیشیم که خدا از دل هایمان آگاه است با خدا معامله ای

 شرافت مندانه داشته باشیم و خود را از این بازار مکاره کنار بکشیم. نسیم بی توقف مرا نوازش می دهد هنوز دلم بی

تاب گریه استخدایا بی خواسته ای از تو دوستت دارم امیدوارم روزی که امانتت را پس می دهم شرمسار نباشم. خداوندا

 مرا پاک بمیران. خدایا مرا از آن دسته از بنده هایت قرار بده که دیگر بنده ها مرگم را به یاد نداشته باشند بلکه زندگی

 ام را به یاد بیاورند.





در سمت توأم
دلم باران
دستم باران
دهانم باران
چشمم باران
روزم را با بندگی تو پا گشا میکنم
هر اذانی که می وزد پنجرها باز می شوند
یاد تو کوران میکند
هر اسم تو را که صدا میزنم
ماه در دهانم هزار تکه می شود
کفش های ماه را به پا کرده ام
دوباره عاضم توأم
تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است
زندگی با توست
زندگــــــــــــــی همین حالاست




خداوندا!

کیست که ساغر محبت از دست تو نوش کرد وحلقه بندگی دیگری در گوش کرد ؟!

کدامین نرگس ، پای نیاز در چشمه تو شست وچشم شیفتگی به تو ندوخت ؟



خدایا!


کدامین کهکشان بر گرد تو گشت و واله وحیران تو نگشت ؟


عزیزا!

کدا مین نیلوفر آبی به عشق تو سر فرود آورد وجاذبه مهر تو دید که به برکه گریخت ؟


معشوقا !

کدامین انسان پیشانی عشق بر خاک ربوبیت تو سائید وشیرینی تو چشید ودل به دیگری سپرد ؟


دلبرا!

کدامین پروانه ، شعله های ملتهب جمال تو دید و به ظلمت پناه برد ؟


رحیما!

کدامین یوسف به عشق رویایی تو آواره نگشت ؟

کدامین یوسف در زیر سر پناه تو به زلیخا پناه داد ؟



شاهدا!

کدامین موسی در کوره طور گداخته شد حضور رقیب تو را دوام آورد ؟



کریما!


کدامین مریم کلامی با تو گفت و لب از صحبت دیگران ننهفت ؟


شور آفرینا!

کدامین محمد در حرا صدای تو شنید ونلرزید ؟

خداوندا!

گیاه به خشکی گرائیده ما را در جوار جویبار جاری خودت قرار ده واز زلال محبت خویش سیرابمان کن


خدایا!

ما که در دل از دنیا ومافیها کنده ایم ودل به غیر تو نسپرده ام ، درونمان را در کوره ود ّ ومهر خویش خالص گردان...


ای حبیب!
از مریضان عیادت کن.
تو طبیبی، مریضان را طبابت کن.
ما ضعیفیم و ناتوانیم؛ ناتوان را حمایت کن.
عشق علی در دل ماست، بیش از این ما را اهل ولایت کن.
غرق گناهیم؛ ما را پاک کن و خاک کن و بی خجالت وارد قیامت کن.




زندگی یه امتحانه که کتابشم قران و معلمش خدا ای کاش درسامونو بخونیم

خدایا ....

خیلی ها دلمو شکستن ؛ دیگه تحمل ندارم !

شب بیا باهم بریم سراغشون ....

من نشونت میدم ؛

تو ببخششون ... !!!



وقتی داری ظرف میشویی ...

دعا کن ...

شُکر کن ...

به خاطر اینکه ظرفهایی رو داری که بشویی ...

یعنی غذایی درکار بوده ،

یعنی کسی رو سیر کردی ،

یعنی با محبت با عشق از یکی دونفر مراقبت کردی ،

یعنی براشون آشپزی کردی , میز چیدی ،

تصور کن ؛ .....

چند میلیون نفر در این لحظه ظرفی برای شستن ندارن ! ! !

یا کسی رو ندارن که براش میز بچینن ! !










عشق یعنی با خدا تنها شدن
آنجا که دلت گرفت ….

و هیچــــکس حرف تو را نفهمیــــد …

و از همه جا و همه کس ناامید شـــدی ….

بدان این یک دعوت است،
از کسی که از رگ گردن به تو نزدیکتر است …

واز همه مــهربان تر و با مـــعرفت تر است…

خـــــــــــــــــــــدا.. .


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


http://s1.picofile.com/file/8101069992/57844390836952438187.gif


بوی دود می آید…!

به گمانم جماعتی پای دنیای مجــازی می سوزانند عمـــــر خویش را…!!!

**********************************************************


ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔتند : ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ چهﮐﺴﺎﻧﯽﻫﺴﺘﻨﺪ ؟

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺗﻼﻓﯽ ﮐﻨﻨﺪ

ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ، ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻨﺪ

***********************************


انسان ها تنها موجودات روی زمین هستند

که ادعا میکنند خدایی هست

ولی تنها جاندارانی هستن که

رفتارشون طوریه که انگار خدایی وجود نداره

***************************************

خدایا!…

بـه ایـن نـق زدن هـایم حـواسـت هـست؟…

وقتـی تــــو کمـی از مـن دور می شـوی

 آهـم بلنــد می شـود و بهـانه گیــر می شـوم!..

دسـت خـودم نیسـت!

مـن بهـانه هـایم فقـط گــیر تـــوسـت …

حـالا چـه اخـم کنـی چـه لبخـند بـزنی،

 مـن هـر بهـانه ای را وقـف تـــو می کنــم.. .

اصـلا تـــو خـودت بهــانه ای …

 بهـانه ی زنـدگی مـن...


******************************

 

با تمام ِ وجود باور کنیم !

که خـــــــداوند آنجا که راه نیسـت

راه مـی گشاید و هرگز دیر نمـی کند

فقط کافیست باور کنیم که او

مــی بیند

 مـی دانـد

 مـی توانــد...




*******************************************************************


دست نیازمندی را گرفتم

برای لحظه ایی کوتاه و صدایی شنیدم که مرا لرزاند !!!

صدای خنده ی " خدا " را شنیدم ، واضح تر از صدای نفس هایم …


 ****************************************************

 

هیچ می دانید آخرین زنگ دنیا کی می خورد؟!

 

خدا می داند، ولی ...

 

آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد

 

و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت

 

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش

از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!

 

... و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود

 

سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد

 

خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد،

روی تخته سیاه قیامت

 

اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند

 

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح

 

آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم

 

خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم

و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم

 

و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست

 

چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است

عشق فقط خدا

***********************************************

 

کم کم آماده میشدم . باید میرفتم و  زندگی روی زمین رو در قالب یک انسان تجربه میکردم

٬اما اضطراب شدیدی داشتم.

رو ب آسمان کردم و گفتم :

میترسم ٬خیلی میترسم ٬میترسم

رفتنم باعث بشه راه رو گم کنم و دیگه نتونم پیش خدا برگردم.

کسی اومد و لوح سفیدی رو به من نشون داد و

گفت:اینو ببین ٬آدما بهش میگن دل.

ی تیکه از وجود خداست ک درون هر انسانی قرار داره.

هر وقت دلتنگ خدا شدی یا خواستی راه درست رو پیدا

کنی ٬ ی نگاهی بهش بنداز٬این در واقع نقشه راه تو برای برگشتن  پیش خداست...

اما اینکه روش چیزی نوشته نشده!!

پا توی دنیای خاکی گذاشتم٬روزها میگذشت و من بزرگ و بزرگتر می شدم٬

گاه گاهی هم سری  ب دلم میزدم و

آرامش روزهای خوب با خدا بودن رو دوباره احساس میکردم

با بزرگتر شدنم کم کم تجربه هایی ب دست می آوردم و

احساس میکردم دیگه نیازی ب اون لوح ندارم.

احساس میکردم از همه مردم دنیا برترم و هرگز از راه راست منحرف نمیشم!

روزها میگذشت٬اما حالم روز ب روز بدتر میشد.

ی چیزی توی درونم داشت تغییر میکرد٬و من اصلا احساس خوبی

نداشتم. شده بودم ی آدم عصبی و پرخاشگر ک زندگی براش بی معنا شده بود!

همه ش احساس میکردم ی چیزی توی زندگیم کم دارم٬

چند بار ز خدا خواستم ک بهم کمک کنه٬اما انگار اونم صدای منو نمیشنید.

ی روز سر ظهر زدم ب کوه...

ی گوشه خلوت پیدا کردم و از شدت غصه شروع کردم ب گریه..

که یه دفه یه صدای آشنا شنیدم٬اشتباه نمیکردم ٬خودش بود

ک از من پرسید:گم شدی؟

گفتم :آره...راهمو گم کردم.

دوباره گفت:اما تو ی نقشه  راه داشتی

داد زدم:اما اون ب درد نمیخوره٬خدا هم ک ولم کرده حالا هم تو اومدی تا سرزنشم کنی!

دوباره گفت: ی نگاه دقیق ب اون نقشه ت بنداز

وحشتناک بود!!!

لوح پر از خطوط سیاه بود میتونستم بخونمش:

غرور ٬خودخواهی٬حسادت٬هوس٬حرص...

سرمو از خجالت پایین انداختم.چیزی برای گفتن نداشتم

دوباره اون صدا گفت:تو ب خدا اعتماد نکردی و وجود خودتو با نواقص پوشاندی.

همین دوری از خدا باعث شد که

آرامش از زندگیت بره و اون چیزی ک حس میکردی همیشه تو زندگیت کمه ٬حضور خداوند بود...

همونطور ک سرم پایین بود ٬گفتم:من اشتباه کردم کمکم کن باید جبران کنم

با مهربانی در جوابم گفت:خدا همیشه کنار توست و آماده کمک کردن ب تو

تمام وجودم پر شده بود از شوق بزگشتن و ظهور اولین نقطه سفید توی دلم

اولین جرقه ی وجود خدا اصلاح زندگیم بود.

باید همه چیزو جبران میکردم

باید تمام خطوطی رو ک در این ساالهای دراز توی قلبم حک کرده بودم پاک میکردم

ب شدت سخت بود و دردناک

اما باید اینکارو میکردم .

باید دلمو با خدمت ب دیگران اونقدر صیقل میدادم تا دوباره ی تکه از وجود خدا درون من ظهور کنه... 

***************************************

 سائلی بی دست و پایم راه را گم کرده ام

عبد کوی شاه عشقم شاه را گم کرده ام

بس که دوری جستم از این بارگاه باصفا

صاحب درگاه را گم کرده ام...


****************************

 

در روزگاری که :

زن را بـ‌ه “تن” می شناسند

غیرت را “بددلی” می نامند

و باحجاب را ” اُمل” می دانند ،

تو همچنـان “فرشته” بمان

بانوی سرزمین من




 

می گفتː

حالا که جوونم دلم می خواد جوونی کنم،

خوش باشم،

خوشکل کنم

مث دخترا برم بیرون

 

یه شلوار کردی و پیرهن ساده بپوشم

خوب وقتی یه کم سنم رفت بالا ،

به چهل پنجاه رسیدم یه سفر می رم مکه و بعدش توبه می کنم.

نماز می خونم و …

حالا کووو تا اون موقع!

خیییلی وقت دارم …

بنده خدا نمی دونست مهلت زنده بودنش خیلی محدوده،

بعد از تصادف حتی فرصت استغفارهم پیدا نکرد.

« حجاب فریضه ای است که ترک آن فرصت قضا ندارد. »

صبح زود همین که از خانه بیرون زد گفت:

مسابقه می دیم! از الان تا شب

چشمش به دختری که از سر کوچه می آمد  افتاد :

نگاهش را کج کردو به شیطان گفت:

فعلا یک – هیچ به نفع من !!

****************************************


نگاه به نامحرم یکی از علتهای مهم عقب افتادن یک مسلمان از معنویت است.

 نگاه به نامحرم است که انسان را از خدا دور می کند.

 نگاه به نامحرم است که قلب هایمان دیگر به عشق مهدی فاطمه نمی تپد.

زنی که چشمش به دنبال نامحرمی باشد

رسول خدا(ص) فرمود:

«خشم خداوند سبحان نسبت به آن زن شوهرداری که دیده اش را

به غیر همسرش یا نامحرمی بدوزد،

شدید می شد چرا که اگر چنین کند خداوند همه اعمالش را بی نتیجه خواهد گذاشت.

اگر بیگانه ای را به بستر شوهرش راه دهد،

بر خداوند حق است که او را بعد از این که در قبرش دچار عذاب کرد با آتش بسوزاند.»

نگاه به زنان نامحرم

حضرت عیسی(ع) فرموده است:

«ایاکم و النظر الی المخدرات فانها بذر الشهوات و نبات الفسق؛

از نگاه کردن به زنان نامحرم بپرهیزید، زیرا این عمل سبب افشاندن بذر شهوت و رویش فسق می گردد.»

بسیار رخ می دهد که شیطان برای نگاه کردن به زنان نامحرم،

افراد را از راه های مختلف به گناه می کشاند.

از جمله این که شیطان به او می گوید: این زن مثل خواهر تو است.

نگاه تو به او مثل نگاه به خواهرت می باشد.

یک دفعه نگاه اشکال ندارد، شما نظر بدی نداری

بعلاوه این خانم باید خودش را بپوشاند، شما که نمی توانی چشمت را ببندی

نگاه دام شیطان

حضرت علی(ع) فرموده است:

«العیون مصائد الشیطان؛ دیدگان انسان از دام های شیطان است.»

اگر به چشم انسان«دام شیطان» گفته می شود،

برای این است که شیطان به وسیله چشم، انسان را گرفتار می کند

و او را به فساد و انحراف می کشاند و بر او مسلط می شود.

چشمی که نشانه قدرت خداوند است و از بزرگ ترین نعمت های الهی است

به وسیله آن انسان به رشد و کمال نائل می شود، اگر کنترل نگردد،

در مسیر فساد و جنایت قرار می گیرد.

چه بسا با یک نگاه آلوده انسان در دام شیطان می افتد و

موجبات سیه رویی خود را فراهم می سازد

نگاه سرچشمه گناه

یکی از مسائلی که ذکر آن در این جا ضروری است مسأله«نگاه» است

و این که بسیاری از فجایع و حتی قتل ها از یک نگاه شروع شد

و مرحله به مرحله پیش رفت تا جایی که

سبب نابودی شخصیت انسان و حتی نابودی شخص او گردید،

پس چه زن و چه مرد باید از نگاه به نامحرم بپرهیزند

چرا که نگاه ممتد و خیره سبب می شود که در دل آن ها اثر کند

و سبب نابسامانی هایی در زندگی آن ها شود.

عشق هایی کذایی همه از یک نگاه سرچشمه می گیرد

و لذا زندگی بر اساس این عشق های کذایی سست و بی اساس است

و به خاطر همین است که می گویند:

«نگاه تیری است سهمگین از ناحیه شیطان»

که سبب از بین رفتن عواطف انسانی شده و شیطان جایگزین آن می گردد


******************************************************************************************************

پدر و مادر



( قند ) خون مادر بالاست ، دلش اما همیشه ( شور ) می زند برای ما . . .

اشکهای مادر ، مروارید شده است در صدف چشمانش

دکترها اسمش را گذاشتهاند آب مروارید !

حرفها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد !

دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش . . .
.
.
.
.
وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره

میفهمی پیر شده !

وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !

وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه . . .

و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش

دلت میخواد بمیری . . .
.
.
.
.
تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”

تو ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”

تو ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”

تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”

تو ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ”

تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”

تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”

تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن . . .

بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم . . .

از اعماق وجودم اعتقاد دارم که  هر روز، روز توست  . . .
.
.
.
.
سلامتیه اون پسری که . . .

۱۰ سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .

۲۰ سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .

۳۰ سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه . . .

باباش گفت چرا گریه میکنی ؟

گفت : آخه اونوقتا دستت نمیلرزید . . .


اگر 4 تکه نان خیلی خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشید

 ، کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید مطمئنا مادر  است . . .




 



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

من خــــــدا هستم.

امروز مــــــــن همه مشکلاتت را اداره می کنم .

لطفا به خاطـــــــر داشته باش که من به کمک تــــــو نیــــــاز ندارم.

اگر در زندگی وضعیتی برایت پیش آید که قادر به اداره کردن آن نیستی برای رفع کردن آن تلاش نکن .

آن را در صندوق ( چیزی برای خـــــــــــــدا تا انجام دهد ) بگذار .

همه چیـز انجام خواهد شد ولی در زمان مورد نظر مـــــــــن ، نه تـــــــــو .

وقتی که مطلبی را در صندوق من گذاشتی ، همواره با اضطراب دنبال (پیگیری) نکـــن .

در عوض روی تمام چیزهای عـــــــــالی و شگفت انگیزی که الان در زندگی ات وجود دارد تمرکز کن .

ناامیـــــــــد نشو…

شاید یک روز بد در محل کارت داشته باشی : به مردی فکر کن که سال هـــــــــاست بیکار است و شغلی ندارد،

ممکنه غصــه زودگذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری : به زنی فکـر کن که با تنگدستی وحشتناکی روزی دوازده ساعت ،

هفت روز هفته را کار می کند تا فقط شکم فرزندانش را سیر کند…

 

وقتی که روابط تو رو به تیـرگی و بـــــــدی می گذارد و دچار یاس می شوی :

به انسانی فکر کن که هرگــــــــز طعم دوسـت داشتن و مورد محبــت واقع شدن را نچشیده

وقتی ماشینت خراب می شود و تو مجبوری برای یافتن کمک کیلومترها پیاده بروی :

به معلولی فکر کن که دوست دارد یک بار فرصت راه رفتن داشته باشد.

ممکنه احساس بیهودگی کنی و فکر کنی که اصلا برای چی زندگی می کنی و بپرسی هدف من چیه ؟

شکـــــــــر گزار باش .

در اینجا کسانی هستند که عمرشان آن قــــــــدر کوتاه بوده که فرصت کـافی برای زندگی کردن نداشتند،

وقتی متوجه موهات که تازه خاکستری شده در آینه می شی :

به بیمار سرطانی فکر کن که آرزو دارد کــاش مویی داشت تا به آن رسیدگی کند …

*******

بنـده ی مــن!

بخـوان مـــــــــا را

بگردان قبــله ات را سوی ما

اینک وضـــــــویی کن

خجالت می کشی از مــــــــن؟

بگــــــــو ، جز من کس دیگر نمی فهمد

به نجوایی صدایــــــــــم کن

بدان آغــــــــوش من بـاز است

برای درک آغـــــــــوشم

شــــــروع کن ، یک قـــــــدم با تـو

تمـــــــــام گامهای مانده اش با مــن.


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 خراب کرده ام آقا خودتــــــــ درستش کن

امید آخــــر دنیا خودتـــــــــ درستش کن

نمانده پشتـــ  سر مـن پلی که برگردم

خراب کرده ام آقا خودتـــــــ درستش کن

ببین چگونه به هم  خورده کــار من ماندم

به حق حضرتــــــ زهــــــرا خودتــــــ درستش کن

گرفت دست مــرا هرکسی ، زمینم زد

شکست بال و پــرم را خودتــــــــــ درستش کن

.

.

.

Chanting the Twelfth Imam (1)

.

.

.

سفال توبـه خـــــود را شکسته ام از بــــــس

تر کـــــ ترکـــــــ شده اما خودتـــــــ درستش کن

اگرچه پیش تـــــو در خلوتــــــ آبرویم رفت

برای محشـر کبری خودتـــــــــ درستش کن

ثمـر نداده درخت الهی العفـوم

به پیش  صاحب نجوا خودت درستش کن

شکسته بال و پــــر مـن ولی دلــم تنگــــــــ است

سفــــر به کرببلا را خودتـــــــــ درستش کن

http://aksup.ir/images/ei4ipuolyl5lbnsgb8dv.jpg

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

خودش خدا نیست

اما در چشمانش خدا را می بینم

پـــــــــــدرم را می گویم..

 

پدر

 

پـــــــــــــــــــدر همون کسی هست

که لرزش دستش دیگه چیزی از چای توی استکان باقی نگذاشته

ولی بهت میگه به من تکیه کن

و تو انگار

کوه رو پشتت داری

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

پـــیامـبـر اکـــرم (ص) فـــرمــودنــد . . .


نـگـه داشــتـن و حـفـظ دیــن و ایـمــان در آخــرالــزمــان هـمـانـنـد

نگـه داشـتـن ذغــــــال گــداخـتـه در کــف دســت اســت . . .


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

بانـــوی ســـرزمــیـن مـــن !

بـ‌ه خاطــر بســپار

صـــدایــت "دلـنــشیــن" اســت

قـشـنگ نیـســت بــر هــر دلـﮯ نـشـسـتن

فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا :

 

پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید

که بیمار دلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید.

بــرادر دینـﮯ مــن!


فــرامـــوش نـکن

بعـضـﮯ کـارهــا "واجــب" نـیـسـت

مــثل ســلام کـــردن !


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


دیگه زندگی مان پر از غلط است ولی نگران نباش!!

گاهی نه گریه آرامت می کند و نه خنده

نه فریاد آرامت می کند نه سکوت

 آنجاست که با چشمانی خیس رو به

آسمان میکنی و میگویی :

من فقط تورو دارم!



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

خدایــــــا

از بـد کردن آدمهایت شکایـت داشتـم به درگــاهت…

امـا شکایتـم را پس میگیـرم…

من نفهمیدم…فراموش کرده بودم که بـدی را خلـق کـردی
تا هـــــر زمان که دلـــــم گرفت از آدمهایت…نگاهـــــم به تـــــو باشد…

گاهی فرامــــوش میکنم که وقتی کسـی کنــــــارم نیست…
معنایش این نیست که تنهایــــــــم…
معنایش اینست که هــــمه را کنار زدی تـا خودم باشم و خــــــودت…
با تـــــــو تنهایی معنا ندارد…

مانده ام تــــــــو را نداشتم چه میکردم…

شکلک-متن.shabhayetanhayi (29) دوستت دارم  خدای من شکلک-متن.shabhayetanhayi (29)


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

بعضـــــی از دختـــــرکان…!! هر چقدر میتوانند بـد حجابی بکنند.!!

لباس تنــــگ و بـــــد نما بپوشــــند و بقول خودشان..

اگـــه تیــپ نزنیم اْفـــته کـــلاس داره برامـــــون..!!

اون آقا پسـر هایی که میـگن..!!

یه جــوون باید در دانـشگاه دوست دختر !! داشته باشه..!!

و بقـــول خودشان ما جــوانایم فعلا بی خیال محــــرم و نامحــرم..!!

 

اون عـروس خانومی که کـراهت دارد یک تکـه پارچه روی صورتش بندازه

که نکنه آرایــش یک میـلیون تومنیش خـراب بشه..!!

و اینچــــنین خودش رو به همه نـــشون میده..!!

اون خانوم هایی که به بـهانه تفــریح بی خیال محرم و نامحرم میشوند..!!

و اینگونه تـفریح میکنند..!!

 

اون خانـوم هایی که با آرایـش و لبـــاس تنگ عکس هایشان را..

در شبکه های اجتماعی به نمایــــــش میگذارند..!!

و میگویند بــــذار خوش باشیم که دنــــیا دو روزه..!!

 

هـــمه اینــها بداننـد کـه..!!

این خوبـی ها یک روزی تـــموم میشن..!!

ایـنها باید بدانـند که..!!

یک روزی اینجوری روی سنگ غسالخانه آنها را غــسل میــت میدهند..!

 

پـــس از یاد نبـریم که یک روزی ما را درقـــبر خواهند گذاشت و دیـــگر..

هیچ راه بازگــشتی برای تــــوبه وجـــود ندارد..!؟

 

ایــــن ها از مـــن و شمــــا پْــــر میشونـــد…؟!

یــادت نـره…

اگه یـــ ـــادت رفت بدان همیشه یکی خیلی بـــیادتــ ـــه خیلی..!!

جـنــــاب عـــزرائــیل را میگـوئیم…


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

کمبــــــــود محبتت را به اشتـراک بذار با نـــــامحرمان…

که آنان این برهـــــنگی افکارت را هــــــــزاران بار لایک خواهند کرد…

تاســـــــــف بار است…

حال و روز کسی که تشنـــــــه نگــــــاه دیگران  باشد!!!

 

میگن با تمام فــــــــقر هرگـز محبت را گـدایی نکن!

و با تمام ثروت هرگز عشـــــــق را خریداری نکن!

مسلما  آنچه که  به دست می اید…

عشـــــق و محبـت نخواهد بود…

خواهرم!!!

بعضی چشم ها منتظر یک جرقه اند ؛ تا جامعه را به آتش بکشند؛

مراقب باش رفتارت جرقه آفرین نباشد

hejab (2)

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

وقتــی می‌پرسند : نمی‌پـزید در این گرمــا؟!

یک لبــخند بزن و بگو :

 سرگرمِ عشقــبازی که باشی و در اشتیاق خاکستر شدن ،

 این گرما که شوخی کوچکی بیش نیست!

و بعد دقیق شو در چهره‌شان ، تا خوب ببینی که چطور می‌شود

 با یک چادر، تمام معادلات عقلانی‌شان را در لحظه‌ای بر هم زد !

hejab (1)

بـر چادر مشکی ات ، نستعلیق می نویسم عشق را …

وقتی که

این اِحرام سیاه را می پوشی و حج شکوهمند حیــــــا را به جا می آوری ،

آنگـــاه

طواف می کنند تو را صفوف فرشته هــــا

و متبرک می کنند بال هایشان را

به تـــار و پــود حریــم آسمانی ات

تـــو ! گمنــام ترین حاجیـــه ی  امروز زمـــان هستی بانـــو  !

hejab

چـادرِ تو

نـه بـرای نشـان دادن فقـر در سریالهای کشورم است …

نـه لبـاس متهمـان ِ دادگـاه و زنـدان هـا

چـادر تو تـاج بنـدگـی تو است

سنـد زهـرایی بـودنـت را امضــا میکنـد …!

طعنـه هـا دلسردت نکنـد بـانــو …

بـا افتخـار در کوچـه هـای شهـر قـدم بـزن …!

.

گـاهـی کـه چـادرت خـاکـی میشـود …

از طعنــه هــای مــردم شـهــر

یاد چفیـه هـایی بیفتـــ …

که برای چادری ماندنت …

خــونـی شدند …

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

گآهی چقدر روح محتآج ِ فرصت هآیی ست که در آن هیچ کس نباشد

به جز

 

خـــــدا …

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

عشق فقط خدا




  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

زندگی یعنی: صبر تا صعود ، ذوب و زر گشتن در سجود
زندگی یعنی : پل ، پله ، پر ... پیله و پروانگی
زندگی یعنی : نه گفتن به نفس و رشد روح  ، یعنی تاب تقوا تا به دوست
زندگی یعنی: پای شعله ی احساس سوختن ، شال گردنی از شعر بافتن
زندگی یعنی: آبشار اشکی بی صدا ، چکه چکه جان از چشم ما
زندگی یعنی : دویدن تا دُر شدن ... یعنی نور نوشیدن ، شکستن ، شکفتن ، نو شدن
زندگی یعنی: هر روز کمی خوبتر شدن
زندگی یعنی: تولد درهر طلوع ... کوک کودک تا کمال ...یعنی تمام یک ناتمام
زندگی یعنی : رفع هر چه خط فاصله است
زندگی یعنی : به درد خوردن به داد هم رسیدن ، یعنی مهر بودن ... سوختن
یا چون چراغی چاره ساز ، بیچاره ای را درمان ساز
زندگی یعنی: دلت آفتابی باد ، اما باران باش ، برمردم ببار
زندگی یعنی : امیدی بر دلی ، پاک اشک از گونه ای
زندگی یعنی : دیر است ... دوریم ... زود باش... بدو
زندگی یعنی :حس گرمای دستان خدا ، در سرمای سکوتی بی انتها ...
زندگی یعنی : دیدن اشک و لبخند خدا ، بر خاک بازی ها و خل بازی های ما ...
زندگی یعنی : کاش کلامش .....کاش کوه طور
زندگی یعنی ... خسته ام ، خدایم آرزوست...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

باور نکن تنهاییت را
من در تو پنهانم تو در من
ازمن به من نزدیکتر تو
ازتو به تو نزدیکتر من
باور نکن تنهاییت را
تا یک دلو یک درد داری
تا در عبور از کوچه ی عشق
بر دوش هم سر می گذاری
دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهاییت را
هر جای این دنیا که باشی
من با توام تنهای تنها
من با توام هر جا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز
با هم در این عالم نباشیم
این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبه ی دل
باور نکن تنهاییت را
من با توام منزل به منزل
...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

شهسواری به دوستش گفت : بیا به کوهی که خدا آن جا زندگی می‌کند برویم .
می‌خواهم ثابت کنم که او فقط بلد است به ما دستور بدهد ،
و هیچ کاری برای خلاص کردن ما از زیر بارمشقات نمی‌کند.
دیگری گفت : موافقم . اما من برای ثابت کردن ایمانم می آیم .
وقتی به قله رسیدند ، شب شده بود .
درتاریکی صدایی شنیدند : سنگ های اطرافتان را بار اسبانتان کنید و آن ها را پایین ببرید .
شهسوار اولی‌گفت : می‌بینی ؟
بعد از چنین صعودی ، از ما می‌خواهد که بار سنگین تری را حمل کنیم .
محال است که اطاعت کنم .
دیگری به دستور عمل کرد .
وقتی به دامنه کوه رسیدند ، هنگام طلوع بود
و انوار خورشید ، سنگ هایی را که شهسوار مومن با خود آورده بود ، روشن کرد.
آن ها خالص ترین الماس ها بودند.

مرشد می‌گوید :

تصمیمات خدا مرموزند ، اما همواره به نفع ما هستند ...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


چه دلپذیراست
اینکه گناهانمان پیدا نیستند
وگرنه مجبور بودیم
هر روز خودمان را پاک بشوییم
شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم
و باز دلپذیرو نیکوست اینکه دروغهایمان
شکل مان را دگرگون نمی کنند
چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم
خدای رحیم ! تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس ...


شکوه دنیوی همچون دایره ای است بر سطح آب که لحظه به لحظه به بزرگی
آن افزوده می شود و سپس در نهایت بزرگی هیچ می شود.

"ویلیام شکسپیر"


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

ای دوست عزیزم!
ای مهر ثابت و عشق پایدارم!
و ای خدای مهربانم!
دنیا همچون شکم ماهی که یونس (ع) در آن گرفتار بود برایم سرد و تنگ و تاریک است.
نمی دانم این ذات دنیاست که گاهی نفس کشیدن هم در آن سخت و غیر ممکن می شود؟
یا این منم که با اعمال خود دنیا را برای خود تنگ و تاریک نموده ام؟
هر چه هست تنها تو می دانی و تنها تو می توانی مرا نجات دهی.
تنها توئی که مرا دوست داری و تنها توئی که همچون یونس نبی (ع)  که دعایش را مستجاب نمودی
و او را از شکم ماهی رهانیدی می توانی مرا نجات دهی و برهانی.
عشق من! خدای مهربانم!
از تو می خواهم بار دیگر مرا از شرخودم، نفسم و از شر وسواس خناس رهائی بخشی.
و با رهائی از تنگناها و تاریکی های شکم ماهی تلألو آفتاب را به من مرحمت فرمائی.



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

بسم الله الرحمن الرحیم

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ «1»
مَلِکِ النَّاسِ «2»
إِلَهِ النَّاسِ «3»
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ «4»
الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ«5»
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ«6 »

 به نام خدا که رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش همیشگى.

بگو : پناه می  برم به پروردگار مردم « 1»
" به " پادشاه مردم « 2»
" به " معبود مردم « 3»
از زیان وسوسه گر کمین گرفته و پنهان ، « 4»
آنکه همواره در سینه هاى مردم وسوسه می  کند « 5»
از جنّیان و آدمیان . « 6»

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


افتتاح کلام بنام آن خداییکه نام او راحت روح است و پیغام او مفتاح فتوح.
ای جوانمرد در مردی مرد باش،
کار خام مکن و هر کاری کنی در هوا و هوس مقام مکن و هوا و حرص را بر خود رام مکن.
گر از پی شهوت و هوا خواهی شد، از من خبرت که بی‌نوا خواهی شد.
بنگر که که‌ای، از کجا آمده‌ای. آخر که چه می‌کنی، کجا خواهی شد.
خدایا آنرا که تو خواهی آب در جوی روان است و آنرا که نخواهی چه درمان است؟
ای عزیز یار باش بار مباش.
گل باش و خار مباش بآن ارزی که میورزی.
دوست را از در بیرون کنند اما از دل بیرون نکنند.
خدایا تو بساز که دیگران ندانند تو بنواز که دیگران نتوانند.
الهی تو بساز کار من و منگر بکردار من.
الهی علمی ده که در آن آتش هوا نبود و عملی ده که در آن رنگ ریا نباشد...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

بدان خدائی که گنجهای آسمان دردست اوست
به تو اجازه ی درخواست داده و اجابت آن رابرعهده گرفته
تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطاکند
درخواست رحمت کنی تا ببخشاید
و خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده تا فاصله ایجاد کند
و تو را مجبور نکرده به واسطه ای پناه ببری
و اگرگناه کردی در توبه را نبسته
در کیفر تو شتاب نداشته و در بازگشت بر تو عیب نگرفته
در آنجائی که رسوائی سزاوار توست رسوایت نکرده
و برای بازگشت به سوی خودشرایط سنگینی مطرح نکرده
هرگاه او را بخوانی صدایت را می شنود
و وقتی با او درد و دل می کنی راز تو را می داند
پس حاجتت را به او بگو و آنچه را در دل داری برای او بازگو 
غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن
تا غمهای تو را برطرف کند و در مشکلات تو را یاری کند .
و از گنجینه های رحمت او چیزهایی را درخواست کن
که جز او کسی نمی تواندعطا کند
خداوند کلیدهای گنجینه های خود را در دست تو قرار داده
که به تو اجازه ی دعا کردن داد .
پس هرگاه اراده کردی میتوانی با دعا درهای نعمت خدا را باز کنی
تا باران رحمت الهی بر تو ببارد
هرگز از تاخیر در استجابت دعا ناامیدمباش 
گاه در استجابت دعا تاخیر میشود تا پاداش درخواست کننده بیشتر
و جزای آرزومند کاملتر شود
گاهی درخواست میکنی اما پاسخ داده نمی شود
زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقتی مشخص
به تو بخشیده خواهد شد


هیچ انسانی آنقدر ثروتمند نیست که بتواند گذشته خود را بازخرید کند...

"اسکار وایلد"

 


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

مردی عزم کرد به ملاقات راهبی برود که در نزدیکی صومعه بزرگی زندگی می کرد .
بعد از مدتی سرگردانی در صحرا ، بالاخره مرد تارک دنیا را یافت و پرسید :
می‌خواهم بدانم اولین گامی که در طریقت معنوی باید برداشته شود چیست .
زاهد او را به کنارچشمه کوچکی برد و از او خواست که به تصویرِ خود در آب بنگرد .
تا مردخواست عکسش را ببیند ، زاهد سنگ هایی درآب انداخت .
مردگفت : اگر به این کارت ادامه دهی ، نمی توانم تصویرخودم را در آب ببینم .
زاهدگفت : همان طورکه نمی توانی درآب مغشوش عکست را ببینی ،
هرگز نخواهی توانست به جستجوی خدا بروی
درحالی که دلت از این جستجو مغشوش است .
این اولین قدم است

 
 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

پیامبری و درختی و جوانی کنار هم بودند.
پیامبر ، نامش یوشع بود.
درخت، نامش سرو و جوان ، نامی نداشت. او شهیدی گمنام بود.
پیرزنی دوان دوان به سمتشان آمد.
سراسیمه خودش را روی مزار پیامبر انداخت (بی آنکه او را بشناسد) و به زاری گفت:
پسرم را از تو می خواهم شفایش را.
و به شتاب آبی روی سنگ شهید پاشید(بی آنکه نامش را بداند) و به گریه گفت: پسرم را.
و به چشم بر هم زدنی دستمالی بر دست درخت بست(بی آنکه بداند چرا) و به التماس گفت: شفایش را.
پیرزن با همان شتابی که آمده بود رفت.
او می دانست که فرصت چقدر اندک است.
پیرزن در جستجوی استجابت دعا می دوید.
پیرزن دور شد و پیامبر و درخت و شهید او را می نگریستند.
درخت به پیامبر گفت:
چقدر بی قرار بود ! دعایی کن ای پیامبر پسرش را و شفایش را.
وپیامبر به شهید گفت:
چقدر عاشق بود ! دعایی کن ای شهید پسرش را و شفایش را.
و هر سه به خدا گفتند:
چقدر مادر بود! اجابتی کن ای خدا دعایمان را و پسرش را و شفایش را.
فردای آن روز پیرزنی را بر روی دست می بردند، مردم.
با گام هایی شمرده ، بی هیچ شتابی.
و آن سوتر پسری آرام دستمالی را از دست درختی باز می کرد ،
سنگ قبر شهیدی را با گلاب می شست و خاک روی مزار پیامبری را پاک می کرد.
پسر اما نمی دانست چه کسی دستمال را بر دست درخت بسته است
و نمی دانست چرا سنگ شهید خیس است
و نمی دانست این جای پنج انگشت کیست که بر مزار پیامبر مانده است.
پسر رفت و هرگز ندانست که درخت و پیامبر شهید برایش چه کرده اند.
پسر رفت و هرگز ندانست که مادرش برای شفایش تا کجاها دویده بود.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

شیطانی به شیطان دیگر گفت:
به آن مرد مقدس متواضع نگاه کن که در جاده راه می رود,
در این فکرم که به سراغش بروم و روحش را در اختیار بگیرم.
رفیقش گفت: به حرفت گوش نمی دهد او تنها به چیزهای مقدس می اندیشد.
اما شیطان,به همان روش مشتاق و متعصب همیشگی اش ,
خود را به شکل ملک مقرب، جبریل در آورد و در برابر مرد ظاهر شد و به او گفت:
آمده ام به تو کمک کنم .
مرد مقدس گفت:
باید من را با شخص دیگری اشتباه گرفته باشی زیرا من در زندگی ام
کاری نکرده ام که سزاوار توجه یک فرشته باشم
و مرد مقدس به راه خود ادامه داد,
بدون اینکه هرگز بداند از چه چیزی گریخته است.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

روزی روزگاری شیطان به فکر سفر افتاد.
با خود عهد کرد تازمانی که انسانی نیابد که
بتواند او را به حیرت وا دارد، از این سفر بر نگردد.
نیم دو جین روح را در خورجین ریخت.
نان جویی بر داشت و به راه افتاد.
رفت و رفت و رفت.
هزاران فرسنگ راه رفت تا اینکه تردید در دلش جوانه بست
که شاید تصمیم غلطی گرفته باشد.
در هیچ کدام از جاده های دنیا به هیچ تنابنده ای
که توجه او را جلب کند ویا حتی کنجکاوی او را بر انگیزد، بر نخورد.
دیگر داشت خسته می شد.
تصمیم گرفت به مکان مقدسی سر بزند؛ ولی حتی آنجا هم،
که همیشه مبارزه ای ریشه دار از زمانهای دور، علیه او جریان داشت،
هیچ چیز نتوانست حیرت زده اش کند.
دلسرد و نا امید و افسرده در سایه درختی ایستاده بود
که رهگذری گرما زده با کیفی بر دوش کنار او ایستاد.
کمی که استراحت کرد خواست به رفتنش ادامه دهد.
مرد قبل از اینکه به راه خود ادامه دهد،
به او گفت:"تو شیطان هستی!"
ابلیس حیرت زده پرسید:"از کجا فهمیدی؟!"
" از روی تجربه ام گفتم.
ببین من فروشنده دوره گردم.
خیلی سفر می کنم و مردم را خوب می شناسم .
در نتیجه در همین ده دقیقه ای که اینجا هستیم، تو را شناختم.
چون:
مثل کنه به من نچسبیدی، پس مزاحم یا گدا نیستی !
از آب و هوا شکایت نکردی، پس احمق نیستی !
به من حمله نکردی، پس راهزن نیستی !
به من حتی سلام نکردی، پس شخص محترمی نیستی !
از من نپرسیدی داخل کیفم چه دارم، پس فضول هم نیستی !
حالا که نه مزاحمی، نه احمق، نه راهزن،
نه محترم، نه فضول پس آدمیزاد نیستی !
هیچ کس نیستی ! پس خود شیطانی !"
شیطان با شنیدن این حرفها کلاه ازسر برداشت و کله اش را خاراند.
مرد با دست به پاهایش زد و گفت:
"خوبه! تازه، شاخ هم که داری!"


حاجیان باز آمدند



حاجیان آمدند با تعظیم                              
شاکر از رحمتِ خدایِ رحیم
جَسته از محنت و بلایِ حجاز                   
رَسته از دوزخ و عذابِ الیم
آمده سویِ مکّه از عرفات                       
زده لبّیکِ عُمره از تنعیم
یافته حجّ و کرده عمره تمام                    
بازگشته به سویِ خانه سلیم
من شدم ساعتی به استقبال                
پای کردم برون ز حدِّ گلیم
مر مرا در میانِ قافله بود                        
دوستی مخلص و عزیز و کریم
گفتم او را «بگو که چون رَستی              
زین سفر کردنِ به رنج و به بیم؟
تا ز تو بازمانده ام جاوید                        
فکرتم را ندامت است ندیم
شاد گشتم بدان که کردی حج               
چون تو کس نیست اندرین اقلیم
بازگو تا چگونه داشته ای                      
حرمتِ آن بزرگوار حریم
چون همی خواستی گرفت اِحرام           
چه نیت کردی اندر آن تحریم؟
جمله بر خود حرام کرده بُدی                 
هر چه مادونِ کردگارِ قدیم؟
گفت«نی»گفتمش «زدی لبّیک              
از سرِ علم و از سرِ تعظیم
می شنیدی ندایِ حقّ و جواب              
باز دادی چنانکه داد کلیم؟
 گفت«نی»گفتمش « چو در عرفات         
ایستادیّ و یافتی تقدیم
 عارفِ حق شدیّ و منکرِ خویش             
به تو از معرفت رسید نسیم؟
گفت«نی» گفتمش «چو می گُشتی      
گوسفند از پیِ یسیر و یتیم
قربِ خود دیدی اوّل و کردی                    
قتل و قربانِ نفسِ شومِ لئیم؟
گفت«نی» گفتمش « چو می رفتی        
در حرم همچو اهلِ کهف و رقیم
ایمن از شرِّ نفسِ خود بودی                   
وز غمِ فُرقت و عذابِ جحیم؟
گفت«نی» گفتمش« چو سنگِ جِمار       
همی انداختی به دیوِ رجیم
از خود انداختی برون یکسر                    
همه عادات و فعل هایِ ذمیم؟
گفت«نی» گفتمش چو گشتی تو            
مطّلع بر مقامِ ابراهیم
کردی از صدق و اعتقاد و یقین                 
خویشیِ خویش را به حق تسلیم؟
گفت«نی» گفتمش به وقتِ طواف            
که دویدی به هَروَله چو ظَلیم
از طوافِ همه ملایکتان                           
یاد کردی به گِردِ عرشِ عظیم؟
گفت«نی» گفتمش چو کردی سعی         
از صفا سویِ مروه بر تقسیم
دیدی اندر صفایِ خود کونین                    
شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟
گفت«نی» گفتمش چو گشتی باز           
مانده از هجرِ کعبه بر دل ریم
کردی آنجا به گور مر خود را                     
همچنانی کنون که گشتی رمیم؟
گفت: از این باب هر چه گفتی تو             
من ندانسته ام صحیح وسقیم
گفتم ای دوست پس نکردی حج              
نشدی در مقامِ محو مقیم
رفته‌ای مکّه دیده آمده باز                       
محنتِ بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی که حج کنی پس ازین          
این چنین کن که کردمت تعلیم

"ناصرخسرو قبادیانی"

ناصر خسرو به استقبال دوستی که از حج برگشته می رود و از او می پرسد تا بداند حج را چگونه به جای آورده است و به چه طریق و با چه نیتی اعمالش را انجام داده است. از احرام و طواف و رمی جمرات و وقوف بر عرفات و قربانی می پرسد. حاجی اما فقط گوش می دهد و سر تکان می دهد که نه. آخر هم ناصر خسرو تاسف می خورد به حالش و می گوید تو فقط رفته ای مکه را دیده ای و آمده ای. رنج سفر را به تن خریده ای و حجی به جای نیاورده ای.

به کعبه گفتم: تو از خاکی منم از خاک
 چرا باید به دور تو بگردم؟
نـدا آمد: تو با پا آمدی باید بگردی
برو با دل بیا تا من بگردم
کعبه ی آمال در درون ماست ...
هم او که عیسی ناصری گفت از نفس به شما نزدیک تر است و جبرییل در وحی آیه ای خواند بر محمد که از رگ گردن به شما نزدیکترم...
گاهی با یک بسم الله الرحمن الرحیم به ملکوت اعلی میشود رفت اگر از دل بر آید ...

ای قوم به حج رفته، کجایید؟کجایید؟
معشوق همین جاست، بیایید! بیایید!
معشوق تو همسایه ی دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟
گر صورتِ بی صورت معشوق ببینید
هم حاجی و هم کعبه و هم خانه شمایید
صد بار ازین راه بدان خانه برفتید
یک بار ازین خانه بر این بام برآیید
گر قصد شما دیدن آن خانه ی جان است
اول رخ آیینه به صیقل بزدایید
احرام چو بستید،از آن خانه برستید
از خرقه ی ناموس به کلی بدرآیید
آن خانه لطیفست، نشان هاش مگویید
از خواجه ی آن خانه نشانی بنمایید
کو دسته ای از گل؟ اگر آن باغ بدیدید
کو گوهری از جان؟ اگر از بحر جدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
روبند گشایید ز سرپرده ی اسرار
پس خویش بدانید که سلطان،نه گدایید
گنجید نهان گشته در این توده ی پر خاک
چون قرص قمر زابر سیه باز برآیید
سلطان جهان مفخر تبریز نماید
اشکال عجائب که شما روح فزایید
از پرتو رویش دو جهان نور بیابد
تصویر عجائب به چه شیوه بنمایید؟

"مولانا"

وقتی ابوسعید ابوالخیر با مریدانش در راه سفر حج نزد  ابوالحسن خرقانی رفت این شیخ بود که بوسعید را از حج بازداشت و گفت:ای بوسعید چرا چنان نباشی که کعبه به زیارت تو آید.
گفت:این مرتبه تو را سزاوار است.
گفت:با ما امشب خلوت ساز
در موافقت به مسجد بنشستند
کعبه بر زَبَر سر ایشان طواف کرد.
بوسعید حلقة در"کعبه" گرفت و دعا گفت
و شیخ می گفت
اعوذبا الله من مکر الله  اعوذبالله من وسواس الشیطان...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

هم دعا از تو اجابت هم زتو



ای خدا ای فضل تـو حـاجــت روا          
با تو یاد هیـــچ کــس نبــود روا
این قدر ارشــاد تو بــخـشیـده‌ای          
تا بدین بس عیب ما پوشیده‌ای
قطره دانش که بخشیدی ز پـیش        
متصل گردان به دریاهای خویش
قـطره‌ای علمسـت اندر جـان من         
وارهـانـش از هـوا وز خـاک تـــن     

"مثنوی: دفتر اول"

باد ما و بود ما از داد تـوســت            
هستی ما جمله از ایجاد تـوسـت
لذت هستی نمودی نیست را            
عاشق خود کرده بودی نیسـت را
لـــذت انــعام خود را وامــگیــر             
نقل و باده و جام خـود را وامــگیر
منــگــر اندر ما مـکن در ما نظر            
انـدر اکــرام و سـخای خـود نــگـر

"مثنوی: دفتر اول"

تــو بــزن  یــا ربّــنــا   آب طــهــور          
تا شود این نار عالم جمــله نور
آب دریا جمـله در فــرمـان تـوسـت         
آب و آتش ای خداوند آن توست
گر تو خواهی آتش آب خوش شود         
ور نخواهی آب هم آتش شــود
این طلب در ما هم از ایجـاد تست         
رستن از بیداد یا رب داد تـست
بی‌طلب تو ایــن طلـب‌مان داده‌ای         
بی‌شمار و حـد عطـاها داده‌ای

"مثنوی: دفتر اول"

هم دعـا از تـو اجابت هـم ز تو            
ایمــنی از تــو مـهـابـت هم ز تو
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن           
مصلحی تو ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبـدیلــش کنی           
گر که جوی خون بُوَد نیلش کنی
این‌چنین میناگری‌ها کار تست           
این‌چنین اکسیرها اســرار تست

"مثنوی: دفتر دوم"

یا رب این بخشش نه حدّ‌ کار ماست         
لطف تو لطف خفی را خود سـزاست
دســت‌گیــر از دسـت ما ما را  بـخـر          
پــرده را بــردار و  پـــرده‌ی  مــا مــدر
باز خــر ما را از ایــن نــفــس پــلــیـد          
کــاردش تــا استــخوان مـا رســیــد
ما ز خود سوی تـو گــردانــیــم سـر           
چـون تــویـی از مـا بـه مــا نـزدیـک‌تر
این دعا هم بخشش و تعلیم تـست          
گر نه در گلخن گلستان از چه رُست

"مثنوی: دفتر دوم"

از چو ما بیچارگان این بند سخت           
کی گشاید ای شه بی‌تاج و تخت
این چنین قفل گــران را ای ودود            
که تواند جز که فـضل تــو گــشود

"مثنوی: دفتر دوم"

ما ز حرص و آز خود را سوختیم             
وین دعا را هـم ز تــو آمــوختیم
حرمت آن که دعـا آمـــوخــتــی             
در چنین ظلمت چراغ افروختی

"مثنوی: دفتر سوم"

ای خــدای بـی‌نــظــیـر ایـثـار کـن            
گوش را چون حلقه دادی زین سخن
گوش ما گیر و بدان مجلس کشان           
کز رحیقت می‌خورند آن سرخوشان
چون به ما بـویی رسانیـدی از این           
سر مبنــد آن مشـک را ای ربّ دیــن
از تـو نـوشــند ار ذکــورنــد ار اُنـاث           
بی‌دریغــی در عطا، یا مُــســتــغاث
ای دعا ناگـفـتـه از تو مـسـتـجـاب            
داده دل را هر دمــی صـد فتــح باب

"مثنوی: دفتر پنجم"

ای دهــنــده‌ی عقــل‌هـا فـریادرس          
تا نخواهی تو نخواهد هیچ کس
هم طلب از توست هـم آن نیکـویی         
ما کیــیم اول تویی آخــر تــویی
هم بگو تو هم تو بشنو هم تو باش          
ما همه لاشیم با چندین تلـاش

"مثنوی: دفتر ششم"

چون دعامان امر کردی ای عجاب          
این دعای خویش را کن مستجاب

"مثنوی: دفتر ششم"


 

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

زندگی شیرین

درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده می شود .

پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟

از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و…

حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است:

با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

یک نفر پشت سرت هست

آماده است تا که کمی پای تو لغزش گیرد …

و اگر قرار شود که بیفتی به روی زمین ، آنجاست که نگهت خواهد داشت …

همیشه از سایه هم نزدیکتر به تو !

نور هم که قطع شود ، حضورش پر رنگتر خواهد شد !

چه خدای خوبی داریم ....

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


کسی که به نیک گزینى خدا مطمئن باشد،جز آنچه را که خدا برایش گزیده،آرزو نمی کند 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



یک نگاه به نامحرم
می تواند سالها عبادتت را بسوزاند
ویک نگاه نکردن می تواند برتر از سالها عبادت باشد
فقط یک نگاه را بر گردان!
چشمت را ببند!
باخدا معامله کن!
چکهای خدا سر وقت پاس میشود.....


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



کاش دل ها آنقدر خالص بودند که دعاها قبل از پایین آمدن دست ها مستجاب میشدند....!!


ای پیامبر به بندگانم بگو،اگر دعای شما نبود پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کرد...


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


خطا از من است، می دانم. از من که سالهاست گفته ام "ایاک نعبد"، اما به دیگران هم دلسپرده ام. از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین" ، اما به دیگران هم تکیه کرده ام. اما رهایم نکن...

بیش از همیشه دلتنگم...

به اندازه ی تمام روزهای نبودنم...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


خدای خوبی داریم . . .

آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگین گناه ،

اگر پشیمان شویم و توبه کنیم باز هم مهربانانه ما را می بخشد . . .

و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختیارمان می گذارد . . .

آری خدای خوبی داریم ...

خدایی که مشتاقانه ما را می نگرد ،

با چنین خدای بخشنده و مهربانی ؛

ناامیدی از درگاهش معنایی ندارد . . .

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



پروردگارا تو تکراری ترین “حضور” روزگار منی و من عجیب به آغوش تو از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام !



.... ..................
مردم می گویند، ” آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها کنید.”

اما باید اینگونه باشد، ” خوبی را در آدم ها پیدا کنید و بدی آن ها را نادیده بگیرید. ”

هیچکس کامل نیست 


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

پرتوی از نور خورشید چند روزی مهمان تاریکخانه قلبم بود. با خودش باران را به این شهر نفرین شده آورد. فانوس در دست آمد و شعله ای بر دیوار دلم آویخت و رفت. و حالا، من هستم و خالقــم و چه زیباست لمس خــدا .


خدایا این دستهای منه

همونی که همیشه بطرفت درازه

و این هم سری که جلوی همه خم شده

ولی افسوس از یکبار طاعتِ با صداقت برای اطاعت

خدایا … این منم … اشرف مخلوقاتت … جانشین تو بر روی زمین …

همونی که وقتی منو آفریدی خودت رو احسن الخالقین نامیدی

خدایا من دارم به خودم می بازم

خدایا دستم رو بگیر

دست کسی رو که

امیدی به طاعت ناچیز و ریایی خودش نداره … 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


ای خدای من

ای آفریدگار من

ای همه ی هستیم

بر من این نعمت را ارزانی دار که:

بیشتر در پی تسلا دادن باشم تا تسلی یافتن

بیشتر در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن

بیشتر پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن

زیرا در بخشیدن است که می یابیم

و در عفو کردن است که بخشیده می شویم

و در مردن است که حیات جاوید می یابیم

******************************************

عشق فقط خدا




  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

فرعون و شیطان

فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.

روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل


به طلا کن.

فرعون یک روز از او فرصت گرفت.

شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود


که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.

فرعون پرسید کیستی؟

ناگهان دید که شیطان وارد شد.

شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.

سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد!

بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم

آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده


نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟

شیطان پاسخ داد: زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


من خدا را در نگاه آنانی دیدم که، خود نیاز محبت بودند، ولی بازهم محبت می کردند…

من و خداوند هر روز فراموش میکنیم
من لطف بی انتهای او را
و او خطاها و گناهان من را

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

خدایا ...
اگر گاهی دلتنگش میشوم و در خودم فرو میروم ب معنی فراموش کردن تو نیست...
من چیزی نمیگویم تا دلتنگی هایم گلایه ای نباشد در برابرت....
عظمت تنهایی و بزرگیت بیشتر از ان است ک در گیر تنها بودن من شوی...
خدایا... یادت بودن چ زیباست...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

روزی می رسد که فقط تو میمانی و او...
و همان لحظه است که میفهمی
از اولش هم باید فقط او را دوست میداشتی و بــس .... !


تو اوج خستگیهات..
تو اوج دلتنگیهات..
تو اوج تموم مشکلات..
اونجا ک رسیدی ته خط ...
سرتو بگیر بالا ، چشماتو ببند ، ی نفس عمیق بکشو از ته قلبت بگو :
"خدایـــــــا شکــــــــرت"
(معجزه میکنه!!)

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


Where there is love, there is God also.
ترجمه:
جایی که عشق هست خدا هم هست.


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

ای خدا غصه نخور از تو فراری نشدم

بعد از آن حادثه در کفر تو جاری نشدم

با وجودی که به حکم تو دلم زخمی شد

شاکی از آن که مرا دوست نداری نشدم

ابر را چوب همین سادگی اش ویران کرد

من که ویران تر از آن ابر بهاری نشدم

ای خدا غصه نخور باز همین می مانم

من زمین خورده از این ضربه کاری نشدم

هر کسی خواست مرا از تو جدا سازد دید

هر چه کردی تو به من از تو فراری نشدم



دلــگیـــر مباش ...

دلت کہ گیـر باشد ...

رهـــــا نمے شوی...

خـداونـــــــــــــــد بنده گــان ِ خود را ...

با آنچہ بہ آن « دل » بســته اند مے آزمــاید...!

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

دلت که شکست تازه حضور خدا در تو آغار می شه ...

دلت رو آب و جارو می کنه ...در حالی که تو از اون گله داری !

تیکه تیکه اش رو با حوصله کنار هم می چینه ...

اما تو همه نداشته هات رو به گردنش میندازی!

متهمش می کنی به سنگدلی ..به رنجوندن آدمها ...

به اینکه انگار نمی شنوه صداتو...

و اون چه صبورانه چینی دلت رو بند می زند . . . !

خودش می یاد جای همه چیز و همه کس رو می گیره . . .

چه آرامشی داره دل شکسته ای که همصحبتش خداست ...دنیات زیبا می شه..

یادش که می کنی قلبت آرام می گیره ! حالا به راستی ..

باید از او که دلت رو شکسته گله کرد یا تشکر ؟؟...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
صبوری را خوب به من آموختی...خدای مهربانم...

و هرچه که از سوی توست ای مهربان من ! ... می دانم که خوب است....

چون تو می خواهی من را و روح و جانم را تعالی بخشی....

و من به هر آنچه که تو برای من می خواهی آری می گویم و از صمیم قلب پذیرا هستم...

چون ایمان دارم.. و یقینی بس ژرف..که تو همیشه بهترین ها و ناب ترین ها را به من هدیه کرده ای...

سپاس تو را ای مهربانترین مهربانان و ای قدرتمند متعال .

خدای مهربان و قدرتمندم !

لحظه لحظه ی زندگی ام را با حضورت سرشار از خوشبختی و

آرامش و شادی قلبی کن ای تنها پناه و ای تنها تکیه گاه زمین و آسمان من !

حسبی الله ... توکلت علی الله ...

و الله خیر الحافظین .



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

ساده که باشی همه چیز خوب می شود... خودت... غمت... مشکلت... غصه ات...
هوای شهرت... آدمهای اطرافت... حتی دشمنت...
یک آدم ساده که باشی برایت فرقی نمی کند که تجمل چیست
که قیمت تویوتا لندکروز چند است
فلان بنز آخرین مدل چند ایربگ دارد
مهم نیست نیاوران کجاست
شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه... کدام حوالی اند
رستواران چینی ها

گرانترین غذایش چیست

ساده که باشی... همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود

همیشه لبخند بر لب داری

بروی جدولهای کنار خیابان راه می روی

زیر باران دهانت را باز میکنی و قطره قطره می نوشی...


آدم برفی که درست می کنی

شال گردنت را به او می بخشی

ساده که باشی

همین که بدانی سنگک و لواش

همین که بدانی بربری و لواش چند است
کفایت میکند
نیازی به غذای چینی نیست
آبگوشت هم خوب است

ساده که باشی...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com




 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


شهید چمران
از خدا پروا کنید؛
تا پَر وا کنید ...


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

تنها که شدی

بیندیش:

آغوش خدا هنوز هم باز است!

تنها برای "تو"...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

نردبان دلم شکسته است،
می شود برای من کمی دعا کنی؟
یا اگر خدا اجازه می دهد به جای من خدا خدا خدا کنی؟
راستش دلم مثل یک نماز بین راه، خسته و شکسته است...
می شود برای بی قراری دلم سفارشی به آن رفیق با وفا کنی؟



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

هم چون هوایی که تنفس میکنیم ،
عشق خدا هم در اطراف ما در حال گردش است ...

با لمس هر آنچه روی زمین است ،
خدا را احساس میکنم ...

در زیبایی دانه های برف که آرام بر زمین فرود می آید ،
می توان عمق خلاقیت دستان خدا را دید ...

پیش از هر چیز بر دانش خدا اعتماد کن ،
تا عظیم ترین ثروت جهان یعنی "خوشبختی" را به دست آوری ...

پروردگار سوگند به حمایت از ما خورده ،
پس در هر درد و رنج "پـنـاهـگـاهِ" ماست ...


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


هنگام غروب بود و یک مرد تنها در جنگل نشسته بود و عمیقا در فکر فرو رفته بود. همه ی حیوانات به او نزدیک شدند و گفتند:"ما دوست نداریم تورا غمگین ببینیم. هر چیزی که می خواهی از ما بخواه، به آن می رسی." مرد گفت :" می خواهم دید خوبی داشته باشم. " کرکس جواب داد :" می توانی دید مرا داشته باشی ." مرد گفت :" می خواهم قوی باشم ." پلنگ گفت :" مثل من قوی خواهی شد." بعد مرد گفت:" دوست دارم راز های زمین را بدانم." مار بزرگ جواب داد:" من آنها را به تو نشان خواهم داد."

و همینطور تا آخرین حیوان ادامه پیدا کرد. وقتی که مرد تمامی هدایایی را که می توانست از آنها بگیرد ، بدست آورد ، آنجا را ترک کرد. بعد جغد به سایر حیوانات گفت:" حالا دیگر آن مرد بیشتر می داند و قادر است کار های زیادی کند."آهوی کوهی گفت:" آن مرد هر آنچه که نیاز دارد، به دست آورد. حال دیگر غم و اندوه او متوقّف خواهد شد." اما جغد جواب داد :" نه! من حفره ای در آن مرد دیدم. طوری عمیق که مثل گرسنگی ، هیچگاه سیر نمی شود. این چیزی است که باعث ناراحتی او می شود و باعث می شود او بازهم بخواهد. او آنقدر به کار گرفتن ادامه می دهد نا اینکه یک روز دنیا خواهد گفت :" من دیگر بیشتر از این نیستم و چیزی برای دادن ندارم."

حالا بیاین یکم فکر کنیم بچه ها! واقعا چی بخوایم ؟ چی بخوایم که ارزشش رو داشته باشه؟ از کی بخوایم ؟ چطوری بخوایم؟؟

من دوس ندارم که راجب طرز فکر دیگران نظر بدم ولی یچیزی همیشه وجود داشته که به خواسته هام جهت داده:

همیشه آنان که از خدا درخواست و حاجتی دارند و از او همیشه چیزی می خواهند بسیارند ولی آنان که خود خدا را می خواهند، نایابند و اندک. یادمان باشد ، فقط از خدا بخواهیم و از خدا ، فقط خدا را بخواهیم. زیرا از خدا غیر از خدا را خواستن ، کم خواستن است....

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

این رو قبول دارین:

آنچه ما با خود کردیم هیچ نابینا نکرد /// در میان خانه گم کردیم«صاحب خانه»را

الهی تو بخشنده ترین و زیباترینی ، گوهر اشک میخری

دل شکسته میخواهی ، و عمل بی ریا میپذیری .

ما را از گناه سبکبار کن ، و دیدگانمان را اشکبار و قلبمان را به عشق خودت گرفتار . . .

آمین



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

خدایا ...

در آوای سنگین سکوت امشب ،
در دست افشانی رویا در ظرافت یک متن ،
در راز ناشناختهی زیستن ؛
تو را عاشقانه میخواهم ...

در پوچی یک توهم در اوج وصال ،
در سودای محکومانهی عشقی ،
در رویای مشکوکانهی وصلی ؛
تو را مجنونوار میکاوم ....

در پژواک اندیشههایم ،
در سایهی آرزوهایم ،
و در اوج فاصلهای میان کام و دل ؛
تو را میخواهم ...

در سادگی یک غزل ،
در شور یک عشق ،
در وجد عارفانهی یک نیایش ،
در تبلور یک رویا ؛
تو را میخواهم ...

مرا در بیکسی امشب ،
در غربت لحظه لحظه ی تنهاییم ،
دریاب ...

مرا در دریای بیکران زندگی ،
و در ویرانههای وجودی خسته ،
دریاب ...

در بیصدا گریستنهایم ،
در عجزم از این غربت ،
مرا درک کن ...

بار خدایا !

با وجود مهربان و گرمت ،
تار و پود فرسودهی وجودم را از بین ببر ؛

با وجود نورانی خویش ،
پرده پردهی تاریکیام را نابود کن ؛

از تو میخواهم برفراز دریای وجودت ،
افکار شناور مرا به اهتزاز درآوری ؛

از تو میخواهم در حجم تاریکی و هجوم غربت امشب ،
در سردی وجودم ،
مرا حامی باشی ...

آمین یا رب العالمین .


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
چه تلاش بیفایده ای ...؛
خودش رو از قرصهای آرامبخش پر کرده بود ،
اونکه قلبش رو از یاد خدا خالی کرده بود ...





 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
گاهی آنقدر واقعیت داری که پیشانی ام به یک تکه ابر سجده می برد


به یک درخت خیره می شوم،


از سنگها توقع دارم مهربانی را


باران بر کتفم می بارد،


دستهایم هوا را در آغوش می گیرد،


شادی پایین تر از این مرتبه است که بگویم چقدر...


گاهی آنقدر واقعیت داری که من صدای فرو ریختن شانه های سنگی شیطان را می شنوم!


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

کمی آهسته تر...

گوئی صدائی به گوش میرسد!

ای مستان هلهله نکنید و پای بر زمین مکوبید!

تا بشنوم این صدای کیست؟!

به گمانم آشناست...

آه رها سازید این تار و تنبک را ای بیخبران

میخواهم ببینم چه کسی مرا صدا میزند!

ای گوشهای من کرشوید از این مجلس لهو و لعب

ای چشمانم کور شوید از اینهمه رقاصی و دلدادگی

ای قلب رنجورم ببند دروازه های خود را

راه مده کاروانیان سر از پا گناهکار را!

آهسته تر...!

شما را به خدای بزرگ قسم کمی مراعات کنید

یک نفر مرا صدا میزند واز من کمک میخواهد

چرا نمیشناسمش در این هیاهوی بازار؟!

چرا به ذهنم خطور نمی کند کیست این آشنای گمنام؟!

کمی آهسته تر...!

کمی آهسته تر...!

چه دیر آهسته شدید ای گرگان به ظاهر انسان نما!

و چه زود خاموش شد فریاد کمک خواهی...

حال پای بکوبید!

نی بر دهان برید و آنچه را میخواهید بنوازید!

و رقاصی کنید

امشب شب بزم است و شراب

شب مستی است و خماری

بگذارید تا من هم همصدا با شما بخوانم و قهقهه بزنم بر این دنیای وانفسا!

باشد ببالد بر خود زمین که ما شادیم از وجودش

ساقی بده جام شرابم را...!

بیاور آن جاز و رقاصه هایت را

بگذار امشب دگر تکرار نشود.

پر کن کاسه طلائمان را از شراب تلخ سرخ رنگت

تا جام بهم زنیم و به یاد مستبازان با هم می نوشیم

صبر کنید...

لحظه ای درنگ کنید...!

گوئی اتفاقی بر اهل زمین افتاده ست که در من اینچنین دلشوره غوغا میکند.

بیاورید پائین این جامهای پر از شرابتان را

مستی از سرم پرید

چه شده امشب؟!

مرا چه میشود؟! این چه بوئی است؟!

چه عطر آشنائی!

بین اینهمه دود و خماری و شراب!

اجازه ورود دهید قاصدانمان را تا برایمان خبر آورند که چه بر سر روزگار آمده؟!


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



خــــ♥ـــدایــا !
فقـط گیــرِ یکــ "لایکــــ♥" تــو مـانـده ام!
تـو کــه مــرا بپسنـدی ،
دیگـر چـه باکــــ از پیلـه هـای روزگــار . .


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

چنان زندگی کن که کسانی که تو را می شناسند و خدا را نمی شناسند

بواسطه آشنایی با تو ، با خدا آشنا شوند . . .


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
خدا مرحم تمام دردهاست
هرچه عمق خراشهای وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای میگیرد . . .

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


خدایا ساعت ۳صبح چشامم خیس خیس پر از توام ، به تهیدستی ام نگاه نکن !
مگو که هیچ نداری …
ببین تو را دارم !؟!......
.

دوست دارم از شرم تا قیامت اشک بریزم و بنالم

نفرین بفرستم بر وجودی که

با وجود دیدن این همه زیبایی

باز به سوی نیستی پیش می رود.

.

خدایا از من بگذر

تو را به هر چه دوست داری

به قلب عاشقان با صفایت

مرا به حال خود وامگذار!

الهی دستم را بگیر!

محکم تر از همیشه

اگر این بار دستم را از تو جدا کردم همان لحظه جانم را بستان.

تا باز شرمسار نگردم.




 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

عشق فقط خدا



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

دنیا جز بازیچه کودکانه ای بیش نیست،،سوره حدید آیه 20
یادتونه بچه بودیم بازی خونه بازی مهمون یه دری بود مثلا یه جای مهمونی و یه استکان کوچک اسباب بازی و چند تا وسیله پذیرایی و گفتگوی خیالی که خوش اومدین و چه خبر
یهو مادر صدا میزد بچه ها بیاین ناهار حاضره یهو همشو جمع میکردیم انگار از اول هیچی نبود منظور خدا از ذات دنیا این بازیچه هستش
وقتی سرگرمیم یهو چشم باز میکنیم او وه 70 سالمونه وقت رفتن
انگار هیچ چیزی از اول نبود و دیر یا زود باید جمع کنیم و بریم،،،حالا خودتون قضاوت کنید این بازیچه کودکانه میارزه به رفتار اینروزای آدما؟


با احترام---مدیر وبلاگ

************************************************


عالم مجازی هم محضر خداست
یادت باشد خدا یک کاربر همیشه آنلاین اینجاست
تک تک کلیک هایت را می بیند
حواست را جمع کن
شرمنده اش نشوی



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

دیشب با خدا دعوایم شد،باهم قهر کردیم...


فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد....


رفتم گوشه ای نشستم و چند قطره اشک ریختم


و خوابم برد...


صبح که بیدار شدم مادرم گفت نمیدانی از دیشب


تا صبح چه بارانی می امد...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی. میدانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. سنگپشت، ناراضی و نگران بود. پرندهای درآسمان پر زد، سبک؛ و سنگپشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پُشتم را این همه سنگین نمیکردی.

من هیچگاه نمیرسم. هیچگاه. و در لاک سنگی خود خزید، به نیت نا امیدی.
خدا سنگپشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کُرهای کوچک بود.
 و گفت: نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمیرسد. چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است.
حتی اگر اندکی. و هر بار که میروی، رسیدهای. و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پارهای از هستی را بر دوش میکشی.

خدا سنگپشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راهها چندان دور.
سنگپشت به راه افتاد و گفت: رفتن، حتی اگر اندکی...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
سلامتی اون...

اونیکه یک نفر رو دوست داره فقط
با هر سیمکارت!!!
.
.
فقط خداست که همه رو با یه خط دوست داره...
خط مستقیم 24434!

کو اون روحی که از خود به بنده هایت دمیده ای؟؟؟
نم کشیدن
آفتاب کن هوا را شاید بشود ساخت قالبی شبیه انسان ...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
سه چیز را با احتیاط بردار:قدم،قلم، قسم!
سه چیز را پاک نگه دار:جسم،لباس،خیال
از سه چیز را به کار گیر:عقل،همت، صبر!
از سه چیز خود را دورنگهدار:افسوس، فریاد، نفرین!
سه چیز را آلوده نکن:قلب، زبان، چشم!
اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن:
خدا، مرگ و دوست.




 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
مردم اغلب،بی انصاف،بی منطق وخودمحورند ولی آنان راببخش.....

اگر مهربان باشی تورابه داشتن انگیزه های پنهان متهم می کند ولی مهربان باش .....

اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند ولی شریف و درستکار باش . . .

نیکی های امروزت را فراموش می کنند ولی نیکو کار باش

بهترینهای خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد

ودرنهایت می بینی که هرآنچه هست همواره میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم . . .

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
کوچه ها و مغازه ها را بلد شدم.


رنگهای چراغ قرمز را ...


حتی جدول ضرب را.


و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم


اما گاهی میان آدم ها گم میشوم


خدایا...


آدمها را بلد نیستم.!


گاهی وقتا دوست دارم برم در خونه خدا!!

زنگ خونشو بزنم!!
بگم:
خداجون.. توکه میدونی صلاح من همونیه که تو تقدیرمه.

پس چرا باید ذهنم درگیر خواسته هایی بشه که تو تقدیرم نیست؟ !؟


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد.

می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد.

هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت.

هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.

اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم! وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم.

چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم.

من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود.

می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم

نه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد

و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم.

اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است.

با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی،

اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم.

خدایا! نجاتم بده که تمام استخوان هایم زیر آوار بلا شکست.

در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور کرد ومرا پذیرفت.

نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم.

 گفتم: خدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمایم.

خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم.

گفتم: خدایا عشقت را بپذیرفتم و از این لحظه عاشقت هستم.

سپس بی آنکه نظر خدا را بپرسم به ساختن کاخ رویایی زندگی ام ادامه دادم.

اوایل کار هر آن چه را لازم داشتم از خدا درخواست می کردم و خدا فوری برایم مهیا می کرد.

از درون خوشحال نبودم.

نمی شد هم عاشق خدا شوم و هم به او بی توجه باشم.

از طرفی نمی خواستم در ساختن کاخ آرزوهای زندگی ام از خدا نظر بخواهم زیرا سلیقه خدا را نمی پسندیدم.

با خود گفتم اگر من پشت به خدا کار کنم و از او چیزی در خواست نکنم

بالاخره او هم مرا ترک می کند و من از زحمت عشق و عاشقی به خدا راحت می شوم.

پشتم را به خدا کردم و به کارم ادامه دادم تا این که وجودش را کاملاً فراموش کردم.

در حین کار اگر چیزی لازم داشتم از

رهگذرانی که از کنارم رد می شدند درخواست کمک می کردم.

عده ای که خدا را می دیدند با تعجب به من و به خدا که پشت سرم آماده کمک ایستاده بود نگاه می کردند

 و سری به نشانه تاسف تکان داده و می گذشتند.

اما عده ای دیگر که جز سنگ های طلایی قصرم چیزی نمی دیدند به کمکم آمدند تا آنها نیز بهره ای ببرند.

 در پایان کار همان ها که به کمکم آمده بودند از پشت خنجری زهرآلود بر قلب زندگی ام فرو کردند.

همه اندوخته هایم را یک شبه به غارت بردند و من ناتوان و زخمی بر زمین افتادم و فرار آنها را تماشا کردم.

آنها به سرعت از من گریختند همان طور که من از خدا گریختم.

هر چه فریاد زدم صدایم را نشنیدند همان طور که من صدای خدا را نشنیدم.

من که از همه جا ناامید شده بودم باز خدا را صدا زدم. قبل از آنکه بخوانمش کنار من حاضر بود. گفتم:

خدایا! دیدی چگونه مرا غارت کردند و گریختند. انتقام مرا از آنها بگیر و کمکم کن که برخیزم.

خدا گفت: تو خود آنها را به زندگی ات فرا خواندی.

از کسانی کمک خواستی که محتاج تر از هر کسی به کمک بودند.

گفتم: مرا ببخش. من تو را فراموش کردم و به غیر تو روی آوردم و سزاوار این تنبیه هستم.

اینک با تو پیمان می بندم که اگر دستم را بگیری و بلندم کنی هر چه گویی همان کنم.

دیگر تو را فراموش نخواهم کرد.

خدا تنها کسی بود که حرف ها و سوگندهایم را باور کرد.

 نمی دانم چگونه اما متوجه شدم که دوباره می توانم روی پای خود بایستم

و به زودی خدای مهربان نشانم داد که چگونه آن دشمنان گریخته مرا، تنبیه کرد.

گفتم: خدا جان بگو چگونه محبت تو را جبران کنم.

خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان بی آنکه مرا بخوانی همیشه در کنار تو هستم.

گفتم: چرا اصرار داری تو را باور کنم و عشقت را بپذیرم.

گفت: اگر مرا باور کنی خودت را باور می کنی و اگر عشقم را بپذیری وجودت آکنده از عشق می شود.

آن وقت به آن لذت عظیمی که در جست و جوی آنی می رسی

 و دیگر نیازی نیست خود را برای ساختن کاخ رویایی به زحمت بیندازی.

 چیزی نیست که تو نیازمند آن باشی زیرا تو و من یکی می شویم.

 بدان که من عشق مطلق، آرامش مطلق و نور مطلق هستم و از هر چیزی بی نیازم.

اگر عشقم را بپذیری می شوی نور، آرامش و بی نیاز از هر چیز.



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما گفته بودند و گفته باشند و خواهند گفت !!!

زندگی انشایی است که تنها باید خود بنگاریم ؛


باشد که موضوع انشای زندگیت "خدا" ،

مقدمه اش "عشق او" ،


و انتهایش "نگاه او" باشد ...


آمیــــــــــــــــــــــ ــــــــــن

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


خدایا...

آسمان چه مزه ایست؟!

من،

تا به حال فقط زمین خورده ام!

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


دستهای خالی ام رو بگیر...میدونم که بنده ی


خوبی نبودم اما شک ندارم که خدای خوبی هستی...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

کاش می شــــد " فقــــط " ، تو را داشته باشــــم....

خدا هـــــی بپرسد : خوب ، دیگر چه ؟؟!

من بگویـــم : هیچ ، هـــــمین کافیـــــــــست!!!
 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

هر کس گمشده ای دارد ،

و خدا گمشده ای داشت .

هر کسی دو تاست ،

و خدا یکی بود .

و یکی چگونه می توانست باشد ؟

هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند، هست ،

و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت .

" در آغاز هیچ نبود ، کلمه ای بود و آن کلمه خدا بود "

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
از بزرگی پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا کردی؟

فرمود چهار اصل ....

دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم

دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم

دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم

دانستم که پایان کارم مرگ است پس محیا شدم .


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
روی پـــــرده کعــبه این آیه حک شده اســت :
نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ
و مـــن . . .
هنــــوز و تا همیشــه
به همین یک آیــه دلخــوشــــم
” بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهــــربانم ! “





نگاهم رو به سمتِ تو ؛ شبم آیینه ی ماهه

دارم نزدیکتر میشم ؛ یکم تا آسمون راهه

به دستای نیازِ من ؛ نگاهی کن ازون بالا
من این آرامشه محضو ؛ به تو مدیونم این روزا

تو دیدی من خطا کردم ؛ دلم گُم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده ؛ به آغوشه تو برگردم

تو حتی از خودم بهتر ؛ غریبی هامو میشناسی
نمیخوام چترِ دنیارو ؛ که تو بارونِ احساسی

خدایا دوستت دارم ؛ واسه هرچی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که ؛ ازم حالم رو پرسیدی

بازم چشمامو می بندم ؛ که خوبی هاتو بشمارم
نمیتونم ! فقط میگم : خدایا دوستت دارم . . .

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

راهکار برای حضور قلب در نماز,راه حلی بیان کنید (ذکر ، دعا….) که در نماز مخصوصا” نافله شب حواسمان پرت


نشود. هرچه تلاش میکنم حواسم به مسائل و مشکلات دور و برم مشغول میشود … چه کنم ؟

 

اوّلا: برای تحصیل حضور قلب ممارست و تمرین کنید و شرائطی که برای حضور قلب مؤثر است را رعایت نمایید تا


به تدریج این حالت برای شما حاصل گردد. ثانیا: برای تحصیل حضور قلب در نماز، به این نکات توجه فرمایید:

 

1ـ باید چنان معرفتی بدست آورید که دنیا را در نظرتان کوچک و خدا را در نظرتان بزرگ کند ، تا هیچ کار دنیوی


نتواند به هنگام راز و نیاز با معبود ، نظرتان را به خود جلب و از خدا منصرف سازد

 

2. توجه به کارهای پراکنده و مختلف ، معمولاً مانع تمرکز حواس است و هر قدر انسان توفیق پیدا کند که مشغله های


مشوّش و پراکنده را کم کند ، به حضور قلب خود در نماز و سایر عبادات کمک کرده است .

 

3ـ انتخاب مکان و محل نماز و سایر عبادات نیز در این امر مؤثر است و لذا نماز خواندن در برابر اشیاء و چیزهایی


که ذهن انسان را به خود مشغول می سازد ، مکروه است .

 

4ـ پرهیز از گناه نیز عامل مؤثری است ، زیرا گناه قلب را از خدا دور می سازد و از حضور قلب می کاهد .

 

5ـ آشنایی به معنای نماز و فلسفه افعال و اذکار آن ، عامل مؤثری در حضور قلب است .

 

6ـ انجام مستحبات نماز و آداب مخصوص آن ، چه در مقدمات و چه در اصل نماز ، توصیه می شود .

 

7ـ از همه اینها گذشته، عبادت هم مانند هر کار دیگر نیاز به مراقبت و تمرین و استمرار دارد و اگر مدتی به همین


شیوه عمل کنید ، کم کم تمرکز و حضور قلب در نماز برای شما حاصل می شود .

 

و اگر با روی هم گذاشتن چشمان در نماز ، حضور قلب بهتری پیدا می کنید ، مانعی ندارد ، تا زمانی که این حضور


قلب برای شما عادت شود .


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


افسران - لازم نیس شیطان شما را به یک سایت بد بکشاند همین که نمازتان دیر شود کافیست...


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



"نامه عاشقانه خداوند به تمام بندگان"

سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام میگیرد

 

که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام


( ضحی 1تا 3)


افسوس که هرکس را فرستادم تا به تو بگویم(دوستت دارم)

 

و راهی پیش پایت بگذارم او را به مسخره گرفتی.


(یس 30)


و از تمام پیامهایم روی برگرداندی


(انعام 4)


و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام


(انبیا 87)


و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری.


(یونس 24)


و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی

 

و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری


(حج 73)


پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند

 

و تمام وجودت لرزید گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم

 

ببینم که باورم میکنی اما به من شک داشتی .


( احزاب 10)


تا زمین با آن وسعت بر تو تنگ آمد

 

پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی

 

که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم

 

تا تو نیز به سوی من بازگردی،که من مهربانترینم در بازگشتن.


(توبه 118)    


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

که  گنه  بسی نکوتر ز غرور بی  گناهی


چو کسی به عذر خواهی نرود ز بیگناهی

به گنه خوشم که آورد مرا به عذر خواهی

چه غم ای گناهکاران زگناه ما که هرگز

گنهی  نمی شود  بیش ز رحمت  الهی

به گنه خوشیم وعذرش نه به زهد و نخوت آن

که  گنه  بسی نکوتر ز غرور بی  گناهی

دلی از تو چون شود شاد دل تو شاد گردد

نرسی  به خیر   الا ز طریق خیر  خواهی

دل خسته ای به دست آر اگرچه هست وحشی

که سبکتکین رسیده است از  آن به  پادشاهی

به کس ار پناه گشتی به خدای هر دو عالم

که خدا شود  پناهت به وقت بی  پناهی


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
به سلامتی اونایی که مخاطب خاصشون خداست

به سلامتی اونایی که شبا به خدا شب بخیر میگن

به سلامتی اونایی که صبح با یاد خدا از خواب بیدار میشن

به سلامتی اونایی که خدا همه دار و ندارشونه …


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
کیست آن پرده نشین کاینهمه افسانه از اوست...



خویش از او ، دوست از او ، دشمن و بیگانه از اوست...



به یکی داده خرد بر دگری داده جنون...



دانش عاقل از او ، غفلت دیوانه از اوست...


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
هـمـش کـــه نبایـد تــو روزای سختـــ یـاد خــدا کنــی کــه !!!!


گاهــی وقتــی همـه چــی مرتبـه


وقتــی همـه چــی آرومـه


وقتــی اونــایی کـه بایـد باشـن هستــــن


بایــــد ازش تشکـر کنــی


بایـــد داد بزنــی بگـــی :


خدایـا شـکرتــــــــ . . . !!!



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
جاده ی موفقیت سر راست نیست
پیچی وجود دارد به نام شکست
دور برگردانی به نام سردر گمی
سرعت گیر هایی بنام دوستان
چراغ قرمز هایی بنام دشمنان
چراغ احتیاط هایی بنام خانواده
تایر های پنچری خواهید داشت به نام شغل
اما اگر یدکی بنام عزم داشته باشید
موتوری به نام استقامت
و راننده ای بنام(((( خدا))))
به جایی خواهید رسید که موفقیت نام دارد ...




 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

در یکی روز عجیب، مثل هر روزِ دگر،

خسته و کوفته از کار، شدم منزل خویش.

منزلم بی غوغا، همسر و فرزندان،

چند روزی است مسافر هستند، توی یک شهر غریب.

فرصتی عالی بود، بهرِ یک شکوۀ تاریخی پر درد از او ...
پس به فریاد بلند، حرف خود گفتم من:
با شما هستم من!
خالق هستیِ این عالم و آن بالاها ...!

من چرا آمده ام روی زمین؟

شده ام بازیچه؟   
  
که شما حوصله تان سر نرود؟

بتوانید خدایی بکنید؟  

و شما ساخته اید این عالم،

با همه وسعت و ابعاد خودش،
 
تا به ما بنمایید،


قدرت و هبیت و نیروی عظیم خودتان؟؟؟

هیبتا،    

ما همگی ترسیدیم!  
      
به خداوندیتان،

تنمان می لرزد ...!

چون شنیدیم ز هر گوشه کنار،

که شما دوزخِ سختی دارید،...

آتشی سوزنده و عذابی ابدی!

و شنیدیم اگر ما شب و روز،  
 
زِ گناهان و زِ سرپیچی خود توبه کنیم،  
   
چشممان خون بارد و بساییم به خاکِ درتان پیشانی،

و به ما رحم کنید،
  
و شفاعت باشد و صد البته کمی هم اقبال،

حور و پردیس و پری هم دارید...


تازه غلمان هم هست،    

چون تنوع طلبی آزاد است!

من خودم می دانم که شما از سر عدل،

بخت و اقبال مرا قرعه زدید،

همه چیز از بخت است!     
  
شده ام من آدم،

اشرف مخلوقات،( راستی حیوانات، هرچه کردند ندارد کیفر؟)

داشتم خدمتتان می گفتم،    
  
قسمتم این بوده،

جنس من مرد شده !  

آمدم من دنیا،  
 
مرز سال دو هزار.

قرعه ام این کشور

و همین شهر و دیار،

پدرم این بوده،   

که به من گفت: پسر!

مذهبت این باشد! 

راه و رسم و روشت این باشد!

سرنوشتم این بود.

جنگ و تحریم و از این دست نِعَم ...!    

هرچه شد قرعۀ من این آمد!

راستی باز سؤالی دارم،       
 
بنده را عفو کنید.   

                     
توی آن قرعه کشی،    
     
ناظری حاضر بود؟

من جسارت کردم،

آب هم کز سر من بگذشته،

پاسخی نیست   
  
ولی می گویم:

من شنیدم که کسی این می گفت:

چشم تنها ز خودش بی خبر است. 

چشم را آینه ای می باید، تا خودش دریابد،

تا بفهمد که چه رنگی دارد،

تا تواند ز ِخودش لذّت کافی ببرد.

عجبا فهمیدم، شده ام آینه ای بهر تماشای شما!

به شما بر نخورد ...!

از تماشای قد و قامتتان سیر نگشتید هنوز؟

ظلم و جور ستم آینه را می بینید؟ 
               
شاید این آینه، معیوب و کج است،

خط خطی گشته و پُر گرد و غبار!

یا که شاید سر و ته آینه را می نگرید!

ور نه در ساحتتان، این همه زشتی و نازیبایی؟

کمی از عشق بگوییم با هم.

عرفا می گویند،

که تو چون عاشق من بوده ای از روز ازل، خلق نمودی بنده!

عجبا!   

عشق ما یک طرفه ست؟

به چه کس گویم من؟

می شود دست زِ من برداری؟     
    

بی خیالم بشوی؟

زورکی نیست که عاشق شدنِ ما برهم! 

من اگر عشق نخواهم چه کنم؟

بنده را آوردی، که شوم عاشق تو؟ 
   
که برایت بشوم والِه و حیران وخراب؟

مرحمت فرموده،

همۀ عشق و مِی و ساغر خود را تو زِ ما بیرون کش!

عذر من را بپذیر!   
   
این امانت بده مخلوق دگر!

می روم تا کپه ام بگذارم. 

صبح باید بروم بر سر کار، پی این بدبختی، پی یک لقمۀ نان!

به گمانم فردا، جلوۀ عشق تو را می بینم،

در نگاه غضب آلود رئیسم که چرا دیر شده ... !

خوش به حالت که غمی نیست تو را،

نه رئیسی داری،

نه خدایی عاشق،

نه کسی بالا دست!

تو و یک آینۀ بی انصاف!     
 
کج و کوله ست و پر از گرد و غبار.

وقت آن نیست کمی آینه را پاک کنی؟

خواب سنگین به سراغم آمد.  
    
کم کمک خواب مرا پوشانید.

نیمه شب شد و صدایی آمد،   

از دل خلوت شب، 

از درون خود من.

من خدایت هستم، 

هرچه را می خواهی، عاشقانه به تو تقدیم کنم.

تو خودت خواسته ای تا باشی!

به همان خندۀ شیرین تو سوگند که تو، 
 
     
       هرچه را می بینی،                
                         
ذهن خلاق خودت خلق نمود.

هرچه را خواسته ای آمده است. 
 
من فقط ناظر بازی توام.

منتظر تا که چه را  یا که،که را خلق کنی!

تو فقط یک لحظه و فقط یک لحظه،  
   
زِته دل، زِ درون،

خواهشی نا محسوس،

نه به فریاد بلند،

بلکه از عمق وجود،

زِ برای عدم خود بنما،

تو همان لحظه دگر نابودی،

به همان سادگیِ آمدنت.

خواهش بودن تو،

علت خلقِ همه عالم شد.

تو به اعماق وجودت بنِگر، 
    
زِ  چه رو آمده ای روی زمین؟

پیِ حس کردن و این تجربه ها .

حس این لحظۀ تو،

علّت بودن توست!

تو فقط لب تر کن،

مثل آن روز نخست،

هرچه را می خواهی،

چه وجود و چه عدم،

بهر تو خواهد بود.

در همان لحظۀ آن خواستنت.

و تو را یاد نباشد که چه با من گفتی؟   

دلبرم حرف قشنگت این بود:

شهر زائیده شدن این باشد، تا توانم که فلان کار کنم،

و در این خانه ره عشق نهان گشته و من می یابم.

پدرم آن آقا،

خلق و خویش، روشش، میراثش،

همه اش راه مرا می سازد.

بنده می خواهم از این راه از این شهر به منزل برسم.

همه را با وسواس تو خودت آوردی.

همه را خلق نمودی همه را.

تو از آن روز که خود خواسته پیدا گشتی،

من شدم عاشق تو.

دست من نیست، 

تورا می خواهم

به همین شکل و شمایل که خودت ساخته ای،

شرّ و بی حوصله و بازیگوش،     
 
مثل یک بچۀ پر جوش و خروش،

ناسزا گفتن تو باز مرا می خواند، 
      
که شوم عاشق تر،

هرچه معشوق به عاشق بزند حرف درشت،

رشتۀ عشق شود محکمتر ...!

دیر بازی ست به من سر نزدی!

نگرانت بودم،

تا که آمد امشب و مرا باز به آواز قشنگت خواندی!

و به آواز بلند،

رمز شب را گفتی:

" من چرا آمده ام روی زمین؟ "

باز هم یادم باش!      
 
مبر از یاد مرا

همه شب منتظر گرمیِ آغوش توام.

عشق بی حد و حساب من و تو بهر تو باد ...!

خواب من خواب نبود! 
    
پاسخی بود به بی مهری من،

پاسخ یک عاشق ...

به خداوند قسم،

من از آن شب،

دل خود باخته ام بهر رسیدن....


به عزیزم...

 به خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

الهی بــی پنـاهــان را پنــاهـی

بسوی خسته حالان کن نگاهی

چه کم گـردد زسلطان گــر نوازد

گدایـــی را ز رحمت گاه گاهــی

مرا شرح پریشانـــی چه حاجت

کــه بر حال پریشانـم گواهـــــی

الهــی تکیـــه بر لطف تـو کـردم

که جز لطفت ندارم تکیه گاهـی

دل سرگشته ام را راهنمـا باش

که دل بی رهنما افتد به چاهی

نهــاده ســر بــه خـاک آشیـانت

گدایی، دردمنـدی ،عذر خواهـی

امید لطف و بخشش از تـو دارم

اسیری ،شرمساری ،روسیاهی

تهی دستی که با اشک ندامت

زپـا افتـــــــاده از بـار گنـــاهـــی

گرفتــــم دامن بخشنـــده ای را

که بخشد از کرم کوهی بکاهی

رحیمی،چاره سازی،بی نیــازی

کریمی،دلنـــوازی،دادخـــواهــی

خوشا آنکس که بندد با تو پیوند

خوشا آن دل که دارد با تو راهی

مـــران از آستــــــانت بینــــوا را

که دیگر در بساطم نیست آهی

مقام و عز و جاهت چون ستایم

کــــه برتر از مقام و عز و جاهی

فنـــا کــــی دولت ســرمد پذیرد

کــــه اقلیـــم بقـــا را پادشاهی

ز نخــــل رحمت بــــی انتهــایت

بیفکن ســایه بر روی گیــاهــی

به آب چشمه لطفت فرو شوی

اگر سرزد خطایی   اشتباهـی

مـران یارب زدر گاهت “رسا” را

پنـاه آورده سـویت بـی پناهــی


"شادروان دکتر قاسم رسا"

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

ای در درون جانم و جان از تو بی‌خبر


وز تو جهان پر است و جهان از تو بی‌خبر


چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان


در جان و در دلی، دل و جان از تو بی‌خبر


ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو


پیر از تو بی‌نشان و جوان از تو بی‌خبر


نقش تو در خیال و خیال از تو بی‌نصیب


نام تو بر زبان و زبان از تو بی‌خبر


از تو خبر به نام و نشان است خلق را


وآنگه همه به نام و نشان از تو بی‌خبر


جویندگان جوهر دریای کُنهِ تو


در وادی یقین و گمان از تو بی‌خبر


شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد


شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی‌خبر


عطار اگرچه نعره‌ی عشق تو می‌زند


هستند جمله نعره‌زنان از تو بی‌خبر


"عطار"



گر کسی وصف او ز من پرسد


بی‌دل از بی‌نشان چه گوید باز 
   


"سعدی"



در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز


هر کسی بر حسب فهم گمانی دارد     



"حافظ"


نقل است که: روزی استاد ابوعلی دقّاق بر سر منبر می‌گفت: خدا، و خدا، وخدا کسی گفت:


خواجه، خدا چه بود؟گفت: نمی‌دانم. گفت: چون


نمی‌دانی چرا می‌گویی؟ گفت: این نگویم، چه کنم؟

"تذکرة الاولیا_عطار"


کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

اینقدر هست که بانگ جرسی می‌آید   



"حافظ"


با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم

یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد   



"حافظ"

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com





  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰
مولای من !
من همان کودکم که تو پرورده ای و بزرگش کرده ای !
من همان نادانم که تو آموزشش داده ای و دانایی اش بخشیده ای !
من همان گمراهم که تو به راهش آورده ای و هدایتش کرده ای !
من همان پست بی مقدارم که تو از زمین بلندش کرده ای و رفعتش بخشیده ای !
من همان ترسوی بیم آکنده ام که تو امانش داده ای و خاطرش را آسوده کرده ای !
من همان گرسنه ام که تو سیرش ساخته ای !
من همان تشنه ام که تو آبش داده ای !
من همان برهنه ام که تو لباسش پوشانده ای !
من همان فقیرم که تو غنایش بخشیده ای !
من همان ضعیفم که تو قوت و قدرتش داده ای !
من همان ذلیلم که تو عزیزش کرده ای !
من همان بیمارم که تو شفایش بخشیده ای !
من همان گدایم که تو کرامتش کرده ای !
من همان گنهکارم که تو گناهانش را پوشانده ای !
من همان ضعیف مظلومم که تو به یاریش شتافته ای !
من همان رانده درمانده ام که تو منزل و ماوایش داده ای !
خدای من !
من همانم که در خلوت از تو شرم نکرد و پیش دیگران نیز در اندیشه تو نبود !
منم آن درگیر ماجراهای سترگ !
من همانم که به سرور خود جسارت کرده است و بر مهتر خود دلیری ورزیده است !
من همانم که جبار آسمان را نا فرمانی کرده است !
من همانم که زمینه معصیت خداوند جلیل را فراهم کردم !
من همانم که در گناه از دیگران پیشی گرفتم !
من همانم که تو پرده بر زشتی رفتارم افکندی و من شرم نکردم و همچنان گناه کردم و معصیت را از حد گذراندم !
من همانم که تو وقتی مرا از چشم خود انداختی و نظر عنایتت را برداشتی ، اعتنا نکردم !
تو آن قدر با صبوریت مهلتم دادی و با پرده اغماضت ، گناهانم را پوشاندی که گمان کردم از دیدن من پرهیز می کنی و از عقوبت گناهانم اجتناب می ورزی ؛ انگار تو شرمسار منی ...
 خدای من قصد من به هنگام ارتکاب گناه ، نافرمانی تو نبوده است نمی خواسته ام منکر خدایی تو باشم نمی خواسته ام فرمان تو را سبک بشمارم و زیر پا بگذارم نه !
هرگز چنین نبود. بلکه این نفس من بود که مرا می فریفت و این هوس بود که بر من چیره می شد و این بخت بد بود که به یاری می شتافت و این پرده پوشی تو بود که مرا مغرور می کرد. چنین می شد که پای پرهیزم می لغزید و به وادی گناه می افتادم و معصیت تو را مرتکب می شدم. اما اکنون چه کسی می تواند مرا از عذاب برهاند؟ فردا چه کسی می تواند از دست دشمنان خلاصم کند؟
 پس وای بر من !
وای بر رسوایی ام !
وای بر آنچه در نامه اعمالم ثبت کرده ای! 

 برگرفته از دعای ابوحمزه _شکوای سبز.سیدمهدی شجاعی


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

تمثیلات آیت ا... مجتهدی تهرانی(ره):

_ اگردرپیشانی ها کنتوری بود که چنانچه گناه می کردیم یک شماره می انداخت دراین صورت مجبور بودیم پیش همدیگر نرویم یادستمال رابه پیشانی بگیریم ویا دستمالی ببندیم که آبرویمان نرود.

خدای متعال فرمود:اگردوستانت بوی گناهت را می یافتند باتو نمی نشستند.(احادیث قدسی-۶۹)

ونیز فرمود:اگرآنچه راکه من از تو می دانم مردم هم می دانستند کسی به تو سلام نمی کرد.( احادیث قدسی-۶۶)

حضرت علی (علیه السلام) هم فرموده اند:اگرپرده هارا کنار می زدید همدیگررادفن نمی کردید.(امالی صدوق-۵۳۱)


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

قرآن ؛من شرمنده توام

 اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه اِمان آوازت بلند می شودهمه از هم می پرسند"چه کس مرده است؟" چه غفلت بزرگی که

می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است.

 قران ؛من شرمنده توام

اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام. یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته ،یکی ذوق می کند که تو را

فرش کرده،یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته،یکی به خود می بالد که تو را در کوچکترین قطع ممکن منتشر کرده و... ایا واقعا خدا تو را

فرستاده تا ما موزه سازی کنیم؟
 
قران ،من شرمنده توام

 اگر حتی انان که تو را می خوانند وتو را می شنوند،ان چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند...اگر چند آیه

 از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند"احسنت..." گویی مسابقه نفس است .

 قران من شرمنده توام

اگر به یک فستیوال مبدل شده ای؛حفظ کردن تو با شماره صفحه...؛خواندن تو از آخر به اول...؛یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان

که تو را حفظ کرده اند،حفظ کنی ،تا اینچنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند. خوشا به حال کسی که دلش رحلی است برای تو. آنان که وقتی

تو را می خوانند چنان حظ می کنند،گویی که قران همین الان به ایشان نازل شده است.آنچه ما با قران کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به

 صلیب جهالت کشیده ایم... 

       واقعاً شرمنده ایم قرآن


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
دعای آن حضرت است به هنگامی که روزی بر او تنگ می شد .

خداوندا ، تو ما را آزمودی تا در کم و بیش روزیهایمان بدگمان شدیم و در مدت عمرمان به آرزوهای دور و دراز گرفتار آمدیم ، تا آنگاه که روزی خود از

درگاه دیگر روزیخواران طلبیدیم و به عمری دراز چون عمر پیران کهنسال طمع بستیم . بار خدایا ، بر محمد و خاندانش درود بفرست و ما را به یقینی

 صادق برسان که ما را از رنج طلب معاش کفایت کند و اطمینانی خالص بخش که ما را از شدت تعب معاف دارد . خداوندا ، آن وعده ای را که در

وحی خود بر پیامبر(ص)بدان تصریح کرده ای و در قرآن بر آن سوگند خورده ای سبب قطع دلمشغولی ما به رزقی که خود آن را تکفل کرده ای قرار

ده . خداوندا ، تو خود گفته ای«روزی شما و هر چه به شما وعده شده درآسمان است . »(1) و در پی آن سوگند خورده ای که«سوگند به

پروردگارآسمانها و زمین که این سخن آن چنان که سخن می گویید حتمی است . »(2) ای خداوند گفته تو راست ترین گفته هاست و سوگند

تودرست ترین و کامل ترین سوگندهاست .

پی نوشتها
1 . و فی السماء رزقکم و ما توعدون . (سوره 51/آیه 22)
2 . فو رب السماء و الارض انه لحق مثل ما انکم تنطقون . (سوره 51/آیه 23)
صحیفه سجادیه_نیایش بیست و نهم
 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ "ﻧﻤﺎﺯ " ﺑﻮﺩ


ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ "ﻧﻤﺎﺯ " ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻔﺮ، ﺫﻭﻕ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ !


ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﮐﻌﺖ ﺁﺧﺮﺵ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﮐﯿﻒ ﻧﺪﺍﺷﺖ !


ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،


ﮐﻪ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻤﺶ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ

"ﺧﻼﺹ " ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ...

ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ


ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﭘﺎﻧﺘﻮﻣﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ محل ﺷﺎﺭﮊﺭ ﮔﻮﺷﯽ ...


ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،


ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻠﻖ ﺍﯾﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﮑﺮ !!


ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺗﺮﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﻼﻥ ﻫﻤﮑﺎﺭ !



ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺴﺎﺏ !!


ﻧﻪ


ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ "ﻧﻤﺎﺯ " ﻧﯿﺴﺖ


ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﯾﮏ "ﮐﺎﺭﻭﺍﺵ ﻗﻮﯼ " ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﺷﺴﺖ ﺍﺯ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﻟﮑﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﭘﻠﺸﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ.


ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﻣﯽ ﺷﺪ " ﮐﯿﻤﯿﺎ " ﻭ ﻣﺲ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻃﻼ ...


ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،


ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻞ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻭ، ﻣﯽ ﺷﺪ


ﻣﺮﻫﻢ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺭﻣﺎﻥ،ﻣﯽ ﺷﺪ ﺷﺎﻩ ﮐﻠﯿﺪ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﻣﯿﻌﺎﺩﮔﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ....


ﺧﺪﺍﯾﺎ ! ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺳﺨﺎﻭﺩﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ،


ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ.


ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﻨﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻭ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻦ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻢ،


"ﻧﻤﺎﺯ " ﺷﻮﺩ .... ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ !

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

خدایا:

       بگذار هر کجا تنفر است بذر عشق بکارم

       هر کجا آزادگی هست ببخشایم

       و هر کجا غم هست شادی نثار کنم

       الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدلی همدلی نکنم

       بیش از انکه دوستم بدارند دوست بدارم

       زیرا در عطا کردن است که ستوده میشوم

       و در بخشیدن است که بخشیده میشوم.

دکتر علی شریعتی

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
 نیایش پنجم 

دعای آن حضرت است در حق خود و دوستانش .
 ای خداوندی که عجایب عظمت تو پایان نپذیرد ، درود بفرست برمحمد و خاندانش و ما را از سرگرایی در برابر عظمت خود بازدار . ای خداوندی که زمان فرمانرواییت را نهایتی نیست ، درود بفرست بر محمد و خاندانش و ما را از مکافات عقوبت خویش رهایی بخش . ای خداوندی که خزاین رحمتت فنا نشود ، درود بفرست بر محمد وخاندانش و ما را از رحمت خویش نصیبی ده . ای خداوندی که دیدگان از دیدارت فرومانند ، درود بفرست برمحمد و خاندانش و ما را به مقام قرب خود نزدیک ساز . ای خداوندی که در برابر عظمت تو هر عظمتی حقیر نماید ، درودبفرست بر محمد و خاندانش و ما را در نزد خود گرامی بدار . ای خداوندی که هر نهانی پیش تو آشکار است ، درود بفرست برمحمد و خاندانش و ما را در پیشگاه خود رسوا مگردان . خداوندا ، ما را به عطای خویش از عطای هر بخشنده ای بی نیازگردان . به پیوند خویش وحشت تنهایی از ما دور بدار تا به بخشش تو به کس جز تو نگراییم و در پناه جود و احسان تو از کس نهراسیم . بار خدایا درود بفرست بر محمد و خاندانش و به سود ما تدبیر کن نه بر زیان ما . به سود ما مکر نما نه به زیان ما . ما را پیروزی ده و پیروزی ازما مستان . بار خدایا ، درود بفرست بر محمد و خاندانش و ما را از خشم خوددور نگه دار و در پناه خود بدار . ما را به خود راه نمای و از خود دور مدار ، که هر کرا از خشم خود دور نگهداری سلامت به دست آرد و هر کرا راه نمایی به دانش رسد و هر کرا به خود نزدیک گردانی سود برد . بار خدایا ، درود بفرست بر محمد و خاندانش و ما را از سطوت حوادث زمان و شر دامهای شیطان و تلخی قهر سلطان حفظ فرمای . بار خدایا ، هر که بی نیازی یافته تنها به فضل و قوت تو یافته ، پس درود بفرست بر محمد و خاندان او و ما را بی نیاز گردان . بخشندگان چون دست سخا گشایند ، تنها از فضل انعام تو بخشند ، پس بر محمد وخاندانش درود بفرست و بر ما عطا ببخشای . هدایت یافتگان تنها به نور وجه تو هدایت یافته اند ، پس بر محمد و خاندانش درود بفرست و ما راهدایت فرمای . خداوندا ، آن را که تو یاری کنی به خذلان کس زیان نبیند و آن را که تو بر او ببخشایی به منع کس نقصان نگیرد و آن را که تو راه بنمایی به گمراهی کس از راه نرود . پس درود بفرست بر محمد و خاندانش و ما را به عزت خویش ازآسیب بندگانت در امان دار و به بخشایش خویش از هر کس ، جز خود ، بی نیاز فرمای و به راهنمایی خویش راه ما به حق بگشای . بار خدایا ، درود بفرست بر محمد و خاندانش و سلامت دلهای ما رادر یاد کرد عظمتت ، آسایش ابدان ما را در شکر نعمتت و گشادگی زبان ما را در وصف احسانت قرار ده . بار خدایا درود بفرست بر محمد و خاندان او و ما را در زمره داعیانی درآور که به تو دعوت می کنند و در شمار راهنمایانی که به تو راه می نمایند و ما را از خاصترین خاصان درگاه خود گردان . یا ارحم الراحمین .

امام سجاد ع



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی