دریافتی از مناجات خمس عشره
اَللّهُمَّ یا مَلاذَ اللاَّّئِذینَ وَ یا مَعاذَ الْعاَّئِذینَ
و َیا مُنْجِىَ الْهالِکینَ وَ یا عاصِمَ الْباَّئِسینَ وَ یا راحِمَ الْمَساکینِ
وَ یا مُجیبَ الْمُضْطَرّینَ وَ یا کَنْزَ الْمُفْتَقِرینَ وَ یاجابِرالْمُنْکَسِرینَ
وَ یا مَأوَىالْمُنْقَطِعینَ وَ یا ناصِرَ الْمُسْتَضْعَفینَ
وَ یامُجیرَ الْخاَّئِفینَ وَ یا مُغیثَ الْمَکْرُوبینَ وَ یا حِصْنَ اللاّجینَ...
خداوندا!
ای پناهگاه تبعیدیان! گریزگاه گریزندگان! مأمن پناهندگان! مأوای سالکان!
ای امید محرومان و رانده شدگان! ای منجی به هلاک افتادگان و پای در گل ماندگان!
ای نگاهدارنده بینوایان! ای چراغ در راه ماندگان! و ای شنوای ناله فریاد در گلو ماندگان!
ای دست گیرنده دست از جان شستگان!
ای سر فرا آورنده از تنها و آخرین در امید بیچارگان!
ای گنج مخفی مستمندان! ای یکتای دو تا شدگان!
ای بند زننده کاسه دل در خود شکستگان! ای مرهم زخم خوردگان!
ای پناهگاه جداشدگان !
ای پشتیبان مستضعفان! ای پناه وحشت زدگان!
ای فریاد رس اندوهگینان! ای قلعه آوارگان!
خدای من !سزای کوبنده در نگشادن نیست و سزای پناهنده، راه ندادن،
نه.جزای آنکه پای آبله و درد آلوده تا قله عز تو بالا آمده است، به دره سوق دادن نیست.
اِنْ لَمْ اَعُذْ بِعِزَّتِکَ فَبِمَنْ اَعُوذُ وَاِنْ لَمْ اَلُذْ بِقُدْرَتِکَ فَبِمَنْ اَلوُذُ
وَ قَدْ اَلْجَاَتْنِى الذُّنُوبُ اِلىَ التَّشَبُّثِ بِاَذْیالِ عَفْوِکَ وَ اَحْوَجَتْنِى
الْخَطایا اِلىَ اسْتِفْتاحِ اَبْوابِ صَفْحِکَ وَدَعَتْنِى الاِْساَّئَةُ اِلَى الاِْناخَةِ بِفِناَّءِ عِزِّکَ
وَ حَمَلَتْنِى الْمَخافَةُ مِنْ نِقْمَتِکَ عَلَى الْتَّمَسُّکِ بِعُرْوَةِ عَطْفِکَ...
اگر پناهنده به درگاه عز تو نشوم، به کجا پناهنده شوم؟
مطمئن تر از قلعه قدرت تو کجاست؟
کجا پنهان شوم امن تر از سایه مهابت تو؟
خدایا!
گرگان درنده گناهانم مرا به دامن عفو تو آویخته اند، مرانم.
و خطاهایم مرا به کوچه اغماض تو کشیده اند، مخواه که نمانم.
نادرستی رفتارم مرا در زیر سایه پرده پوشی تو نشانده است، به کس منمایانم.
آلودگیم مرا به چشمه عفو تو گسیل داشته است، راضی مشو که تشنه بمانم.
خدایا!
من از بیم کیفر تو و وحشت انتقام تو، نیز به تو پناه آورده ام.
مولای خویش را آزرده ام و از ترس مجازات او دامن خود او را چسبیده ام.
گل را شکسته ام و به دامان باغبان پناهنده شده ام.
آب فطرت خویش گل آلود کرده ام و خالق را به شفاعت می طلبم.
خدایا!
نافرمانی تو کرده ام و از بیم نگاه خشم آلود تو به زیر شولای مهر تو پنهان می شوم.
گریز گاهی جز به سوی تو نیست.
خدایا!
ما را در میان دستهای خویش گیر و بر زانوی عصمت خویشت بنشانمان،
به حق مهرت رحمتت ای مبدأ مهر و ای منتهای رأفت.
وَ ما حَقُّ مَنِ اعْتَصَمَ بِحَبْلِکَ اَنْ یُخْذَلَ وَ لا یَلیقُ بِمَنِ اسْتَجارَ
بِعِزِّکَ اَنْ یُسْلَمَ اَوْ یُهْمَلَ اِلهى فَلا تُخْلِنا مِنْ حِمایَتِکَ وَ لاتُعْرِنا
مِنْ رِعایَتِکَ وَذُدْنا عَنْ مَوارِدِ الْهَلَکَةِ فَاِنّا بِعَیْنِکَ وَ فى کَنَفِکَ
وَ لَکَ اَسْئَلُکَ بِاَهْلِ خاَّصَّتِکَ مِنْ مَلاَّئِکَتِکَ وَالصّ الِحینَ مِنْ بَرِیَّتِکَ...
خدای من !
سزای کوبنده در نگشادن نیست و سزای پناهنده، راه ندادن، نه.
جزای آنکه پای آبله و درد آلوده تا قله عز تو بالا آمده است، به دره سوق دادن نیست.
خدایا!
گرسنه ای غریب افتاده است و جز راه خانه تو نمی داند، سزاوار گرسنه ماندن نیست.
سزای تشنه ای که به یقین آب را نزد تو می داند، ترک خوردن لبها و زبان از خشکی نیست.
خدایا!
به دردمند مویه کننده، خشمگین نگریستن رواست؟
بیچاره پناه آورده را از خویش راندن شایسته است؟
خدایا!
ما چون کوری که بوی منزل معشوق را دنبال میکند رو به سوی تو راه افتاده ایم
از چاههای بین راه نیز دستگیرمان تویی. چرا که ما در جاده توجه تو
گام می زنیم.
ما از اقصای دیدرس بی منتهای تو می آئیم.
ما در فضای نگاه تو تنفس می کنیم.
مگر نه اینکه ما از آن توایم؟ بی تو کیستیم؟
خدایا!
آلودگیم مرا به چشمه عفو تو گسیل داشته است، راضی مشو که تشنه بمانم.
خدایا!
به تقدیس برگزیدگان ملائکه ات و شایستگان آفرینشت و بندگانت،
که سپری ما را عطا کن که از خنجرهای مهلک و تیرهای آفت بار و زخم بلاهای
ایمان خوار، حفظ کند.
و اَنْ تَجْعَلَ عَلَیْنا واقِیَةً تُنْجینا مِنَ الْهَلَکاتِ وَتُجَنِّبُنا مِنَ الاْفاتِ و َتُکِنُّنا
مِنْ دَواهِى الْمُصیباتِ وَا َنْ تُنْزِلَ عَلَیْنا مِنْ سَکینَتِکَ وَ اَنْ تُغَشِّىَ وُجُوهَنا بِاَنْوارِ
مَحَبَّتِکَ وَ اَنْ تُؤْوِیَنا اِلى شَدیدِ رُکْنِکَ وَ اَنْ تَحْوِیَنا فى اَکْنافِ
عِصْمَتِکَ بِرَاْفَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ...
خدایا!
آرامش در دست توست وجان، تنها با دم تو قرار می یابد و دل،
تنها با یاد تو اطمینان می پذیرد.
خدایا!
جوی کوچک و جود ما تنها با
پیوستن به دریای تو آرام می گیرد.
آرامشی از خویشتن نسیبمان فرما و آینه صور ما را با انوار محبت خویش جلا بخش.
خدایا!
ما را در میان دستهای خویش گیر و بر زانوی عصمت خویشت بنشانمان،
بحق مهرت رحمتت ای مبدأ مهر و ای منتهای رأفت
ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ
ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻂ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ .
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﻡ
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ .
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ !
ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻣﺒﻠﻎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺎﻥ ﻓﻘﯿﺮﺍﻥ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﺮﺩ.
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﺐ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ
ﺷﺪﻩ، ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮ ﺗﻮﺳﺖ !!..
ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ ؛
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻗﺼﻪﯼ ﺁﻥ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ !
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﺰﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ
ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﺩ .
ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ .
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﺑﻬﺎﯾﺶ ﭼﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ !
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﻧﺎﭼﯿﺰﯼ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﯼ !
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﺴﺮﺕ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺗﻮ
ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽﺧﺮﯼ !!!
ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ، ﻓﺮﻕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ !!!...
ﺍﺭﺯﺵ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا…!
... و با تو از شب های سرد بی کسی می گویم
از التهاب اشک، از عبور سنگین لحظه ها و سکوت مرگ آور حسرت،
در این صحرای بی پایان، به روی ماسه های سرنوشت خویش می بارم
نه نای رفتن دارم، نه تاب ماندن
آرام و سنگین قدم بر می دارم، به کدامین سو، نمی دانم
سر به سوی آسمان می کنم،
معبودا! از این همه گذشتن خسته ام،
پناهم ده امشب، که از خویشتن گسسته ام،
به راه خود ادامه می دهم، چشمانم به دور دست ها خیره مانده،
گام هایم، آرام و آرام تر می شوند، دیگر سرما تمام وجودم را گرفته
نفس هایم به شماره افتاده و دیگر توان ایستادن ندارم،
هوای پریدن به سرم زده،
ندایی در من نجوا می کند،
باور کن فردا خواهد آمد.
آنگاه که آرزوهایم را به روی دیوار نوشتم نمی دانستم چشم نامحرمی بدان نظارگر است.
آنگاه که مشق سکوتم را خواستم بر دیواره های تاریک شب بنویسم طوفانی آمد
و آرامش مرا به یغما برد و آنگاه که درد بی کسی هایم را به رودخانه زلال صاف سپردم
او با بی اعتنایی از کنار من گذشت
و آنگاه که فریادم را بر سر کو ها کشیدم تا بلکه آرام گیرم او نیز فریادم را پس داد
و مرا قبول نکرد حالا با توام
با تویی که حرف و دلم و درد تنهایی هامو صدای فریادم را که از سوز و زخم دل است
را از پشت دیوارها و فاصله ها می شنوی تو چی تو هم می خواهی
مرا تو این دنیای وانفسا تنها گذاری و مرا به حال خود رها کنی
خدای من من تنهام ، یارایی را برای یاری دهنده ام نیست
دستم را بگیر که احساس می کنم
هر چه بیشتر برای رهایی از مرداب سختی ها و دلتنگی های این دنیا دست و پا می زنم
بیشتر در آن غرق می شوم و در آن فرو می روم یا پر پروازم ده یا...
گفته بودی هر گاه تو را به دهنه پرتگاه بردم
هراس مکن چون یا تو را از پشت خواهم گرفت یا به تو پرپرواز خواهم داد
خدای من خدای من وقتش فرا رسیده پس چرا کاری نمی کنی
سنگ ریزه های زیر پایم در حال فرو ریختنند پس چرا یاریم نمی دهی .
هفت جا ، نفس خویش را حقیر دیدم :
نخست ، وقتی دیدمش که به پستی تن می داد تا بلندی یابد.
دوم ، آن گاه که در برابر از پاافتادگان ، می پرید.
سوم ، آنگاه که میان آسانی و دشوار مختار شد و آسان را برگزید.
چهارم ، آن که گناهی مرتکب شد
و با یادآوری این که دیگران نیز همچون او دست به گناه میزنند ، خود را دلداری داد.
پنجم ، آنگاه که از ناچاری ، تحمیل شده ای را پذیرفت و شکیبایی اش را ناشی از توانایی دانست.
ششم ، آن گاه که زشتی چهره ای را نکوهش کرد ، حال آن که یکی از نقاب های خودش بود.
هفتم ، آنگاه که آوای ثنا سرداد و آن را فضیلت پنداشت.
الهی!
ای بیننده نمازها ،ای پذیرنده نیازها...ای داننده رازها و ای شنونده آوازها...
ای مطلع بر حقایق و ای مهربان بر خلایق...
عذرهای ما بپذیر که تو غنیّ و ما فقیر...
عیبهای ما مگیر که تو قویّ و ما حقیر...
اگر بگیری بر ما،حجت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم...
از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت...
الهی!
تو بر رحمت خود و من بر حاجت خویش...تو توانگری و ما درویش...
الهی!
چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر...و چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم و خاک بر سر...
الهی!
در سر خمار تو داریم و در دل اسرار تو داریم و به زبا ن اشعار تو داریم...
اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم...
برای کدامین گناه خود استغفار بگویم خدایا...؟
آن چنان درگیر خود شده ام که لحظه هایم دلتنگ حضورت شده اند...
آن چنان سخت دنیا را می نگرم
که نگاهم از نور رحمت تو خالی شده است...
آن چنان بی صبرانه گوش به دنیا سپرده ام
که دیگر نجوای رحیمانه ی تو را نمی شنوم...
تو خود از همه کس به من آگاه تری
و نزدیکتر!
پس تو را به خودت قسم!
ببخش بر من همه ی گناهانم را...
و بگذر از من
اگر ندانسته در میان تمام مشغولیت های دنیا
لحظه ای تو را فراموش کرده ام!
آمین...
ای مهربانترین مهربانان!
*************************
نیایش هاى حضرت رضا علیه السلام
-بارالها!
در پیشگاه تو ایستاده ام،و دستهایم را بسوى تو بلند کرده ام،آگاهم
که دربندگى ات کوتاهى نموده و در فرمانبرى ات سستى کرده ام،
اگر راه حیا را مى پیمودم از خواستن و دعا کردن مى ترسیدم...
ولى … پروردگارم!
آن گاه که شنیدم گناهکاران را به درگاهت فرا مى خوانى ،
و آنان را به بخشش نیکو و ثواب وعده مى دهى ،
... براى پیروى ندایت آمدم،
و به مهربانى هاى مهربانترین مهربانان پناه آوردم.
و مرا از دلهره ملاقاتت درامان دار،
و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،
پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو مى شود قرار دادم
اگر با این همه، خواسته ام را رد کنى ، امیدهایم به تو به یأس مبدّل مى گردد،
همچون مالکى که از بنده خود گناهانى دیده و او را از درگاهش رانده،
و آقایى که از بنده اش عیوبى دیده و از جوابش سر باز مى زند.
واى بر من اگر رحمت گسترده ات مرا فرانگیرد،
اگر مرا از درگاهت برانى ، پس به درگاه چه کسى روى کنم؟
اما...
اگر براى دعایم درهاى قبول را گشوده،
و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانى ،
چونان مالکى هستى که لطف و بخششى را آغاز کرده،
و دوست دارد آن را به انجام رساند،
و مولایى را مانى که لغزش بنده اش را نادیده انگاشته و به او رحم کرده است.
در این حالت نمى دانم کدام نعمتت را شکرگزارم؟
... آیا آن هنگام که به فضل و بخششت از من خشنود شده،
و گذشته هایم را بر من مى بخشایى ؟
... یا آن گاه که با آغاز کردن کرم و احسان بر عفو و بخششت مى افزایى ؟
پروردگارا!
خواسته ام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است که...
گناهان گذشته ام را بیامرزى ،
و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى ،
و پدر و مادرم را که دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاکها خفته اند، ببخشى .
... تنهایى شان را با انوار احسانت از بین ببر،
و وحشتشان را با نشانه هاى بخششت به انس بدل کن،
و به نیکوکارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،
و به گناهکارشان مغفرت و رحمت عطا کن،
... تا به لطف و مرحمتت ازخطرات قیامت درامان باشند،
به رحمتت در بهشت ساکنشان گردان،
و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار کن،
تا مشمول شادمانى گذشته وآینده شویم.
آقایم!
اگر در کارهایم چیزى سراغ دارى که مقامشان را بالا مى برد
و بر اکرامشان مى افزاید، آن را در نامه اعمالشان قرار ده،
و مرا در رحمت با آنان شریک کن،
و آنان را مشمول رحمتت بگردان، همچنان که مرا در کودکى تربیت کردند.
در رحمت برین بیچاره بگشای
الها! پادشاها! بینیازا!
خداوندا! کریما! کارساز!!
به صدق سینة پاکان راهت
به شوق عاشقان بارگاهت
به شب نالیدن پادر کمندان
به آه سوزناک مستمندان
به حقّ صبر بیپایان ایّوب
به آب چشم خون افشان یعقوب
به حقّ رهنوردان طریقت
به حقّ نیکمردان حقیقت
که بر جان من مسکین ببخشای
در رحمت برین بیچاره بگشای
که بر جان من مسکین ببخشای
در رحمت برین بیچاره بگشای
بر احوال تباهم رحمت آور
به آه صبحگاهم رحمت آور
دل ریش (عبید) از غم جدا کن
به فضل خویشتن کامش روا کن
خـــــدایا ...
مـــن عشق به تو را از تو میخواهم وعشق به عاشقانت را وعشق را به هر راهی که
مرا به تو نزدیک کند.
خـــــدایا ...
مرا راهی ده که فقط به درخانه تومنتهی شود ودستی که فقط در خانه تورا بکوبد .
خـــــدایا ...
مـــرا را چشــمی ده که فقط گریان تــــو باشد و ســـینه ای که فقط ســوزان تــــو .
به مـــن نگاهی ده که جــز روی تــــو روی کســـی را نبینم . و گوشی بده که جــز
صدای توصدایی نشنوم خودت را معشوقترین من قراربده ومراعاشقترین خویش .
خـــــدایا ...
چشـم جویبارعشـق مرا به تماشای دریایت روشـنی بده , مبادا دل من اسـیر کـوی
دیگری شــود و پیشانی محبت من بر خاک دیگری بســاید .
خـــــدایا ...
مرغ دلـــم که در دام توســت مبادا که یـاد آشـــیان دیگــری کند .
خـــــدایا ...
چه لذت بخش اســـت گذر نسیم یاد تو بر دلها و چه زیباســـت پرواز پرنده خاطره
تو بر قلبها و چه شـــیرین است پیمودن اندیشه در جاده ی غیب ها بسوی تو.
خـــــدایا ...
چه خوش است طعم عشـــق تـــو , چه شوق آفرین است نگاه عاشقانه تـــو , چه
تکان دهنده است تـــوجه مهرآمیز تو و چه شــیرین است زندگی در کنار تـو و در
زیر سایه لطف تو , چه لذت بخش است گرمای دست نوازش تو.
خـــــدایا ...
همزمان با رشـد محبتت در باغچه دلم هرچه هرزه گیاه هست از ریشه بخشکان .
خـــــدایا ...
نکند که روی از مــن بتابی و نشـود که نگاه حیران مرا منتـظر بگـذاری .
خـــــدایا ...
و ای در وجـــود آورنده ی رتبه های بلـــند , ای عظــیم ای جلیل , ای بخشنـده
کرم و ای کرامت محض , ای دسـت گیرنده و به مقصد رســاننده ای باغبان رحمت
ای عزیز و مهربانم , ای خــدای بی همتای مــن تو را ســوگند به رحمت و نعمت
بی منتهایت مــــرا دریــــاب .
************************************
خدا ببخش
خدا جونم قسمت میدم به تموم بزرگیت منو کوچیک رو ببخش
منو ببخش بخاطر تموم کوتاهی های که کردم و تموم لحظه هایی که از یادت غافل بودم
منو ببخش بخاطر اشتباهاتی که کردم و رفتم به در خونه هر کسی جز در خونه تو
منو ببخش بخاطر حماقتهایی که کردم و همه حاجاتی که بجز تو از دیگران خواستم رواش کنن
منو ببخش بخاطر نفهمی هایی که کردم و تو هرچی کردی من بفهمم بازم نفهمیدم
منو ببخش بخاطر تموم بدی هایی که کردم و تو تموم گناهامو با مهربونی و بخشش جواب دادی
منو ببخش بخاطر سوء استفاده کردن هام از کرمت که باعث شد گستاخ تر بشم
منو ببخش بخاطر همه چی
ازت میخوام منو ببخشی
منو ببخش نه واسه اینکه لیاقتش رو دارم بخاطر بزرگیت
منو ببخش نه واسه اینکه گناهام کوچیکه بخاطر عظمتت
منو ببخش نه واسه اینکه بنده خوبی بودم بخاطر اینکه تو خدای خوبی هستی
منو ببخش
[+] نو
***************************************
او با همه فرق دارد
اوهیچ گاه مارا تنها نمی گذارد او اهل قهر نیست و همیشه معنای عشق را میفهمد.
بعضی وقتها با خودم فکر می کنم وقتی او هست پس عشق به دیگران چرا...؟!
من از او چیزی جز محبت و عشق ندیده ام،پس چرا...؟!
زندگی یعنی او،یعنی عشق به او،یعنی عاشقی با او،وقتی غرق در او شوی دنیا
دیگر برایت رنگی نخواهد داشت.
او مانند عشق ها دیگرت نیست و همیشه دستان مهربانش به تو گرمای زندگی
خواهد بخشید.
تو و او تنها تا ابد...!
پس یادمان باشد او با همه فرق دارد...
****************************************
میخواهم با تو باشم
امروز یک روز مثل روز های دیگر
امروز هم دوباره فصل بی تو بودن آغاز میشود
امروز هم دوباره دل بی قرار توست
تویی که عشق وجود و روشنی بخش دلهایی
امروز هم قرار است از تو بگویم
اما دیگر روی سخن باتو را ندارم
من شاید دگر لیاقت نگاهت را ندارم
شاید من دگر...
من از این که تو هستی کنارم شادمانم
من به خودم بابت وجود تو افتخار میکنم
تو تمام امید من در زمین هستی
تو همه چیز و همه کسی...
نمیدانم این روز ها که میگذرد
به تو نزدیک تر میشوم یا دور تر
دلم میخواهد با تو باشم
وقتی با توام از همه دنیا رها میشوم
دوستدارم با تو بمانم "تا همیشه"
من عاشقتم،خدای خوبم
*******************************