عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق خدا» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰


مشکل این است که ما آدم‌ها

درد اصلی خود را درک نمی‌کنیم

هر کسی بتواند درد اصلی خود را درک کند،

رنج‌هایش کاهش خواهد یافت

درد اصلی همهٔ انسان‌ها چه خوب و چه بد،

دوری از خداست

خوب‌ها یک جور، بدها یک جور

 

"استاد پناهیان"

 

یـــک عمــــر خــــدا را نافـــرمـانی کــردم

  امــا هیـــچ گـــاه  مـــرا تنبــیــه نکـــرد ...

مـی توانســـت ، امـــا رســوایـم نســـاخـت

و مــرا مــوردِ قضــاوت قـــرار نـــداد ...

هـــر آنچــــه گفتــــم را باور کــــرد ...

و هــــر بهـــانـــه ای آوردم را پذیـــرفت ...

هـــر چـــه خــواستـــم عطـــا کــرد

و هـــرگــاه به او پنـــاهنده شدم مــرا پذیـــرفت ...

امــــــا مــــــــن ....!!!


وقتی دلت با خداست، بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند...

وقتی توکلت با خداست، بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند...

وقتی امیدت با خداست، بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند...

وقتی یارت خداست، بگذار هر چقدر میخواهند نارفیق شوند...

همیشه با خدا بمان... چترِ پروردگار،بزرگترین چترِ دنیاست...


بدون حضورخدا جایے نرو

بہ خیالت کہ بہ آبادی میرسے؟؟؟

نہ رفیق! چراغے کہ درسیاهے میدرخشد

چــــــشـــــم گــــــــــرگـــــ است...


خدایا...

غم می آید من هم سمت تو می آیم

همین که غم می رود ،من نیز می روم

نمی دانم وجدانم را کجای این راه جا گذاشته ام؟؟؟

این بار کفش هایم را دور می اندازم

این بار آمده ام بمانم

خودت دستم را بگیر...


به یاد داشتـــــــه باش 

هر لذتـــــــی که از حرام میـــــــچشی 

پروردگارت لذتی شیــــــــرین تر از حلال را ،

از تو خواهــــــــد گرفت و ذائقــــــه ات تغییر خواهــــــد کرد

اگر طعم شیریـــــــــــــن منــــــــاجات را

مدتهاســــــــت نچشیده ای

کمی فکـــــــــر کن!!!


  بگو چه کسی شما را از تاریکیهای خشکی و دریا می‏رهاند

در حالی که او را به زاری و در نهان می‏خوانید

که اگر ما را از این [مهلکه] برهاند

البته از سپاسگزاران خواهیم بود...

 

سوره الأنعام آیه 63

روایت است که وقتی یونس بن متی

در تاریکی های شب و تاریکی های دریا و تاریکی دل نهنگ

خدا را با این دعا خواند

صدایش از شکم ماهی و تاریکی های دریا و ازآسمانها گذشت

ملایکه گفتند:

پروردگارا صدایی آشنا از مردی آشنا از مکانی غریب به گوش می رسد

خداوند فرمود:این بنده ام یونس بن متی است

سپس فرمودند:

پس دعایش را اجابت کردیم و او را از اندوه نجات دادیم

و اینچنین مومنین را نجات می دهیم


گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم

سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا،

بر شانه های صبورت بگذارم آرام برایت بگویم و بگریم،

در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ 

گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها

در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،

من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،

من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،

با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم ... 

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی،

اینگونه زار بگریم؟ 

گفت: عزیزتر از هر چه هست،اشک تنها قطره ای است

که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید

و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم

از جنس نور باشی و از حوالی آسمان چرا که تنها اینگونه می شود

تا همیشه شاد بود ... 

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ 

گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی

نمی رسی، توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ

فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو

که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید ... 

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ 

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،

پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم،

کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.

آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد

که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی ... 

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟

  گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم

که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،

تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،

من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی ،

وگرنه همان بار اول شفایت می دادم ... 

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت 

گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت...


آرامش واقعی

یعنی وقتی که بعد یه روز خسته کننده بیای خونه

و بشینی پای سجادت

و با اونی که همیشه باصبر به حرفات گوش میده دردودل کنی...

انقده آرومت میکنه که نگو....


ازهر چیز تعریف کردند،

بگو مال خداست و کار خداست

نکند خدا را بپوشانی

و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی

که ظلمی بزرگ تر از این نیست...

 

"برگزیده ای از فرمایشات

حاج محمد اسماعیل دولابی"

تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی

از خودتان است و خودتان خوبید

خدا هم همین طور است تا به خدا می گویید

خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…

خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی...

 کــــــــار مــحبــــــت

هـمـــــــین است....

 

"حاج محمد اسماعیل دولابی"

**********************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


هواشناسی اسلام اعلام کرد...!!!

ابرهای رحمت خدا(درماه رجب) 24 ساعته...

ثانیه به ثانیه...

در حال باریدنند!!! 

لطفا هر گونه "چتر گناه" را از روی سر خود بردارید,

تا دل و جانتان خیس باران لطف و رحمت الهی شود...




آیا ندیدى،

آن چه در آسمان ها و زمین است

خدا را تسبیح می گویند

و مرغان گشاده بال نیز تسبیح می گویند

و هر کدام به دعا و تنزیه خود آشناست

 

"سوره نور آیه 41"


اگر سلاطین عالم می دانستند که انسان در حال عبادت

چه لذت هایی را می برد

هیچگاه دنبال مسایل مادی نمی رفتند...

 

بحث در مورد خدا داغ بود

آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد

مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟

آرایشگر گفت: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟

شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟

بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟

نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج

  وجود داشته باشد...

مشتری به محض اینکه از مغازه بیرون آمد

مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده

با ظاهری کثیف و به هم ریخته

مشتری دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:میدونی چیه!

به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند

آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟

مشتری با اعتراض گفت: آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند

هیچکس مثل مردی که بیرون است پیدا نمی شد

آرایشگر گفت: نه آرایشگر وجود دارد مشکل اینجاست که

مردم به ما مراجعه نمیکنند...

مشتری تاکید کرد:

دقیقا نکته همین است خدا وجود دارد

فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند


هر کجا خدا را سرپیچی کردم به بن بست رسیدم

اما باکی نیست

عارفان

گویند خدایم "جبار" است

گویند اگر اراده کند

تمام گذشته ام را جبران و ترمیم خواهد کرد...


از بس دستهــــــــایم را بلند کرده ام

و صدایــــــــش کرده ام ...

دستهـــــــــــــــایم

بــوی

خـدا

می دهنـــــــــــد



با خودم فکر می کردم بالاترین نعمت خدا به ما بنده هاش چیه ؟

چیزای زیادی توی ذهنم اومد

مثل پدر و مادر ، سلامتی ، عشق و ...

اما دلم به هیچکدوم راضی نمیشد

آخرش دلم بهم گفت بالاترین نعمت

بودن خداست !

گرفتی

فقط بودنش!

به خــدا خـدا همتا نداری!!!


رسول اکرم صلى الله علیه و آله : 

هر لحظه ای که بر فرزند آدم بگذرد

و او به یاد خدا نباشد

روز قیامت حسرتش را خواهد خورد

   کنز العمال ح1819


ای فرزند آدم مرا یاد کن تا اجابت کنم تو را ،

مرا بدون غفلت بخوانید تا بی درنگ پاسختان دهم ،

مرا با دلهای تهی از آلودگی بخوانید تا بهشتی که جایگاه نیکوئی است

به شما پاسخ دهم ،

مرا به همراه ترس و امید بخوانید تا برای شما در هر امری

گشایشی و رهایی قرار دهم ،

مرا با نامهای برتر بخوانید تا پاسختان را با اجابت درخواستهای برتر دهم ،

مرا در این سرزمین ویرانی و نیستی بخوانید

تا پاسخ شما را در آن سرزمین با پاداش و جاودانگی دهم...

 

حدیث قدسی


ابو سعید را گفتند: کسى را مى ‏شناسیم که مقام او

آن چنان است که بر روى آب راه مى ‏رود.  شیخ گفت: کار دشوارى نیست ؛

پرندگانى نیز باشند که بر روى آب پا مى ‏نهند و راه مى ‏روند. 

گفتند: فلان کس در هوا مى ‏پرد . گفت: مگسى نیز در هوا بپرد.

  گفتند: فلان کس در یک لحظه ، از شـهـرى بـه شـهـرى مى‏ رود. 

گفت: شیطان نیز در یک دم، از شرق عالم به غرب عالم مى ‏رود. 

ایـن چنین چیـزهــــا، چـنـدان مـهـــــم و قـیـمتـى نـیـسـت...

مـرد آن باشد که در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد

و با مردم داد و ستد کند و بـا آنان درآمـیـزد

و یک لحظه از خـداى خود غـافل نبـاشد...

 

منبع:

آشتی با خدا

ashtibakhoda.persianblog.ir


قربون اون خدا برم

که از شماها هم غافل نیست

محبت ،آشیانه ، روزی ، آرامش ، تندرستی ...

ای پروردگار مهربانم

وای بر من اگر لحظه ای تصور کنم

که مرا فراموش کرده ای

****************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

هیچکس تنها نیست

در دنیایی که

همراه اول و آخر خداست

هیچکس تنها نیست...

عجیبـــ استـــ

زندگی هم فقط

با وجود خـــــدا

و پیروی از دستوراتشـــــ

زیباستـــــــ


امروزه همه میدانیم که هرچقدر انسان از زمین فاصله میگیرد

و به طرف آسمان بالا میرود بر اثر فشار کم هوا

به او تنگی نفس دست میدهد

دکتر (صلاح الدین مغربی) استاد طب فضا در کشور آمریکا

و عضو انجمن طبی فضا در انگلستان اظهار میدارد: 

"آن هنگامی که به کاوش درباره ی تاثیر ارتفاعات بر انسان پرداختیم

دریافتیم خلبانانی که ارتفاعات مختلف جو را میپیمایند در جاهایی که

ارتفاع سطح دریا حدود 1000 پا باشد با مشکل تنفسی روبرو نخواهند شد

  ولی چون ارتفاع به 16000 پا برسد

خلبان به منطقه ((تکافوء فیزیولوژیکی)) وارد می شود و در آن محدوده

به سیستم های تنفسی بدن فشار وارد آمده و با کمبود اکسیژن مواجه می گردد"

این در حالیست که خداوند 1400 سال پیش در قرآن از این موضوع سخن به میان آورده

در حالی که در آن زمان نه پیامبر و نه هیچ انسان دیگری نمی توانسته

به ارتفاعاتی صعود کند که به تنگی نفس دچار شود.

و همچنین کوهی هم در عربستان وجود ندارد

که ارتفاع آن به حدی باشد که منجر به تنگی نفس شود

آیا متذکر نمی شوید

منبع متن:

(وبلاگ نور ایمان)

baharedelhaaa.blogfa


آب هر چند آلوده باشد 

حتی لجن هم که شده باشد 

اگر به دریا بازگردد 

صاف، زلال و پاک می شود 

 خدا هم دریای رحمت است 

و ما همچون آب آلوده 

که اگر به آغوش رحمت او باز گردیم 

کار تمام است و پاک پاک می شویم

و چه حس خوبیست پاکی و پاک بودن!


خداوند متعال به حضرت موسی (ع)  فرمود :

پست ترین مخلوق مرا پیدا کن و بیاور

حضرت موسی ابتدا در میان مردم رفت ولی ترسید

کسی را انتخاب کند سپس در بین حیوانات به جستجو پرداخت

  پس از جستجوی فراوان سگ بیماری را یافت

و با خود به سمت وادی طور برد 

در بین راه با خود گفت موسی نکند این سگ هم

نزد خداوند آبرویی داشته باشد . . . بلافاصله سگ را رها کرد 

وقتی به وادی طور رسید خطاب آمد ای موسی

به عزت و جلالم قسم اگر آن سگ را می آوردی

نامت را از دیوان انبیاء محو می کردم ...


او خودش از حال من مطلع است

هنگامیکه نمرود حضرت ابراهیم علیه السلام را به آتش انداخت ،

ملائکه آسمانها به گریه در آمدند .

جبرئیل علیه السلام عرض کرد : خدایا در روی زمین یک نفر تو را

عبادت می کرد و حالا دشمن بر او مسلط شده 

خطاب شد من هر وقت بخواهم او را اعانت و یاری می کنم .

ملائکه عرض کردند : پروردگارا پس اذن بده ما به یاری او بشتابیم .

از طرف حضرت حق خطاب شد بروید اگر اذن داد او را یاری کنید .

ملکی که موکل آب بود آمد ملائکه ای که موکل باد و خاک و آتش بودند آمدند

عرض کردند : ای ابراهیم اجازه بده تو را نجات دهیم

و دشمنان تو را هلاک کنیم . حضرت ابراهیم علیه السلام اجازه ندادند .

جبرئیل علیه السلام آمد عرض کرد ای ابراهیم آیا حاجتی داری ؟

ابراهیم (ع) فرمود : حاجتی دارم ولی به تو ندارم .

جبرئیل گفت : به آن کسی که داری بگو .

حضرت ابراهیم (ع) فرمود : حسبی من سؤالی علمه بحالی

( او خودش از حال من مطلع است )

خطاب رسید : ای آتش بر ابراهیم سرد و خاموش شو


معلم برای سفید بودن برگه نقاشی ام تنبیهم کرد

و همه بهم خندیدند

اما من خدایی را کشیده بودم

که همه میگفتند دیدنی نیست!



فخر رازی از مفسران قرآن کریم می‌گوید:

مانده بودم «لفی خسر» را چگونه معنا کنم

از بس فکر کردم خسته شدم و با خود گفتم

بروم سراغ سوره‌های دیگر تا فرجی شود

  نقل میکند روزی گذرم به بازار افتاد و دیدم کسی

با التماس فراوان به مردم می‌گوید:

مردم رحم کنید به کسی که

سرمایه اش در حال آب شدن هست و داره نابود میشه،

نگاه کردم دیدم او یخ فروش است

یک قالب یخ آورده، هوا هم گرم است و یخ هم در حال آب شدن،

و او التماس می‌کند از مردم که از من یخ بخرید

من معنای «لفی خسر» را در سوره عصر از این یخ فروش فهمیدم

ما هم لحظه به لحظه یخ زندگیمان در حال آب شدن است

اما قدر این نعمتها و فرصت های ناب را نمی دانیم و درک نمی کنیم

مگر زمانی که دیر میشود و جز افسوس کاری از ما ساخته نیست

و چه زیبا فرمودند امیرمؤمنان علی (ع)

این شب و روز مانند دو لبه قیچی تیزند

که ریشه‌های درخت عمرت را می‌زنند

و اکنون که سرمایه را از دستت می‌گیرند

با صاحب اصلی این سرمایه معامله کن تا عوض کاملی بگیری


وقتی که تنهای تنها می شوی 

وقـــتی که دوســــتانت،درست در حسـاس ترین لحظه رهایت میکنند 

وقتی که طوفان امتحان،خاشاک دوستی های سطحی رامی رباید 

و لجن متعفن خودخواهی و منفعت طلبی را نمایان می سازد 

وقتــــی که هیچ تکیه گاهـــــــــی برایت نمــــــی ماند 

و هیچ دستی خالصانه به سویت دراز نمی گردد 

یک پناهــــگاه می ماند که هیچ حادثه ای نمیتواند آن را از تو بگیرد 

او حتــــــی در مـقـابـل بـدی هـای تـو خوبـــــــــــــــی مـی آورد 

و روی زشتــــــــی های تو پـرده ی اغماض مـــی افکند 

اگر بدانی که محبت و اشتیاق خدا به تو چقدر است 

بنـد بنـد تـنــت از هــــم مـــــی گســــــلد 

حتــماً دانســــته ای او کیســـــت!؟ 

پس چرا در انتها به او برسی

  از او آغـــاز کن


خدای مهربانم !

از امروز تمامی مشکلاتم را با مداد می نویسم

و نعمتهایم را با خودکار !

می دانم که مشکلاتم را با پاک کن مهربانیت

پاک خواهی کرد . . .

 

منبع متن:

http://www.smsojok.com


اگر میدانستید که یک محکوم به مرگ 

هنگام مجازات تا چه حد آرزوی

    بازگشت به زندگی را دارد      

آنگاه قدر روزهایی را که با غم  سپری میکنید ،

می دانستید...

 

"ابن سینا"


معجزه علمی قرآن کریم

دانشمندان در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده اند

که حافظه کوتاه مدت زنان قوی تر از مردان است

و عکس این مطلب

حافظه بلند مدت مردان بسیار قوی تر از زنان است

شاید به این دلیل خداوند در قرآن کریم

 "شهادت زن را نصف شهادت مرد "

تعیین فرموده است...


خدا هست... آرام باشیم!

حکم حرمت شراب آمده بود ولی جوانی بالای سرش

خمره شراب گرفته بود و می‌آمد به پیامبر برخورد کرد

حضرت فرمود: به به ، چه جوانی! داری برای کار می روی 

جوان گفت: خدایا آبرویم را نبری‌

رسول خدا فرمود: چه داری؟

جوان گفت: عسل

پیامبر گفت: ببینم عسلت را؟!

این مرد ، هیچی نداشت جز خدا ....

گفت : خدا، دوست ندارم پیش پیامبر ضایع بشم!

پیامبر در خمره را باز کرد .... پر از عسل بود

جوان افتاد زمین و پیوسته می گفت: خدایا ممنون خدایا شکرت.

 

"به نقل از استاد پناهیان"

*******************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰



دلت را خانه ی مـا کن، مصفّـا کردنش با من

به‌ ما درد دل افشا کن، مـداوا کردنش با من


اگر گم کرده‌ای ای ‌دل، کلید استجــابت را

بیا یک لحظه با ما باش، پیــدا کردنش با من


بیفشان قطره ‌اشکی، که من‌ هستـم خریدارش

بیاور قطره‌ای اخــلاص، دریـا کردنش با من


اگر درها به رویت بسته شـد دل برمکن بازآ

درِ این خانه دق‌البـاب کُـــن وا کردنش با من


به من گو حاجت خود را، اجـابت می‌کنم آنی

طلب کن آنچه می‌خواهی، مهیّـــا کردنش با من


بیا قبل از وقـوع مرگ روشـن کن حسابت را

بیاور نیک و بد را، جمـع و منها کردنش با من


چو خوردی روزی امروز ما را شـکر نعمت کن

غم فردا مخور، تأمیــن فـــردا کردنش با من


اگر عمری گنـه کردی، مشو نومیــد از رحمت

تو توبه نامه را بنویس، امضـا کردنش با من

*************************

این مطلب رو در وبلاگ داشتیم ولی

از بس زیبا و دوست داشتنی و احساس برانگیز است مجددا تکرار کردیم



به قدریکه شما

به دستورات پروردگار اهمیت بدهید

از عالم غیب هم به شما

اهمیت خواهند داد...

 

"آیت الله حق شناس"

اگر در زندگی تان شکاف هایی هست

دلیل آن این است که از بندگی تان

برای خدای متعال کم گذاشته اید...

 

"آیت الله حق شناس"

منبع:@tezkar

در اطاعت اوامر الهی و نیز در معصیت

و به فرمان شیطان و نفس بودن،

امر دایر است بین این که با کسی که

حیات و ممات، غنا و فقر و مرض و صحت

و مریض خانه و دکتر و خزانه و ثروت و...

به دست او است؛ مجالست کنیم

یا با کسی که هیچ ندارد؟

انسان کدام را اختیار می کند!

 

"در محضر بهجت ص 12"


خدایا دلم می خواهد

شبیه بی کس ترین آدم های روی زمین باشم

شبیه آدم هایی که جز تو یاوری ندارند

از عظمت مهربانی ات درحیرتم

چگونه به من کمک می کنی در حالی که

در سرزمین وجودم فصل سرد شیطانی حاکم است

خدایا...! سجده می کنم در پیشگاهت

که اینقدر در برابر من و گناهانم صبوری

کمک کن تا این مهربانی ها را درک کنم...


میدانی خدایت چقدر بزرگ است!

در این اندیشه باش

که کهکشان راه شیری میلیون ها برابر

از خورشید بزرگتر است

و خورشید، هزاران برابر از زمین؛

و این در حالیست که، کهکشان ما تنها یکی از

میلیاردها کهکشانیست که در عالم معلق است

بنگر که تو در این کرۀ خاکی چیستی؟

بیایید از صمیم دل بگوییم  "الله اکبر"

آری او بزرگتر است از آنچه ما می پنداریم

بزرگ تر از تمام غم ها و ناامیدهای ما...

کیست که از رحمت حق نومید شود جز گمراهان

و من یقنط من رحمه ربه الا الضالون (56/حجر)



در زمین مردمان خانه مکن

کار خود کن کار بیگانه مکن


کیست بیگانه تن خاکی تو

کز برای اوست غمناکی تو


تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی

جوهر خود را نبینی فربهی


گر میان مشک تن را جا شود

روز مردن گند او پیدا شود


مشک را بر تن مزن بر دل بمال

مشک چه بُوَد نام پاک ذوالجلال

 

"مثنوی معنوی"


به هیچ چیز فکرنمیکنم

جز تو

جز تویى که زندگى و سرنوشت ضعیف ترین موجودات را

هم در دست داری

دست به دامن کسی نمیشوم جز تو

جز تویی که به همه چیز احاطه  داری

جز تویی که حتی اگر انکارت کنیم رهایمان نمیکنی...


با هر چه عشق نام تو را میتوان نوشت،

با هرچه رود نام تو را میتوان سرود،


بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را،

با دستهای روشن  تو میتوان گشود


**********************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاى بهار

بلبلان، وقت گل آمد که بنالند از شوق‏
نه کم از بلبل مستى تو، بنال اى هشیار


آفرینش همه تنبیه خداوند دل است‏
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار


کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‏ اند
نه همه مستمعى فهم کند این اسرار

خبرت هست که مرغان سحر مى‏گویند
آخر اى خفته، سر از خواب جهالت بردار


هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آن است که فرداش نبیند دیدار

تا کى آخر چون بنفشه سر غفلت در پیش‏
حیف باشد که تو در خوابى و، نرگس بیدار


که تواند که دهد میوه الوان از چوب؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار؟

آدمى زاده اگر در طرب آید نه عجب‏
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار


گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین
اى که باور نکنى فى الشجر الاخضر نار

پاک و بى عیب خدایى که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار


چشمه از سنگ برون آرد و، باران از میغ‏
انگبین از مگس نحل و دُر از دریا بار


نیک بسیار بگفتیم درین باب سخن‏
و اندکى بیش نگفتیم هنوز از بسیار

تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او
همه گویند و یکى گفته نیاید ز هزار


آن که باشد که نبندد کمر طاعت او؟
جاى آن است که کافر بگشاید زنار


نعمتت، بار خدایا، ز عدد بیرون است‏
شکر انعام تو هرگز نکند شکر گزار


این همه پرده که بر کرده ما میپوشى‏
گر به تقصیر بگیرى نگذارى دیار

ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
تاب قهر تو نداریم خدایا، زنهار!


فعلهایى که زما دیدى و نپسندیدى‏
به خداوندى خود پرده بپوش اى ستار


حیف ازین عمر گرانمایه که در لغو برفت‏
یارب از هرچه خطا رفت هزار استغفار


درد پنهان به تو گویم که خداوند منى‏
یا نگویم، که تو خود مطلعى بر اسرار

سعدیا ، راست رُوان گوىِ سعادت بردند
راستى کن که به منزل نرسد کج رفتار


ای پیامبر

اگر بندگان من از دوری و نزدیکی من بپرسند

بگو من نزدیکم

************************

ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﺴﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ

ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ،

ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ

ما اگر مانده ز راه،

در پس و پیشِ قدم

پشت پرچین بلندِ غمِ تو

ﺩﺭ پسِ ﭘﺮﺩﻩ‌ ی ﺍشکِ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

مأﻣﻦ ﮔﺮﻡ ﺧﺪﺍﺳﺖ؛

ﺍﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

در پسِ هر نفسی که فرو می رود و می‌آید

در پسِ ضربه‌ ی نبضی ست که در گردن ماست

ما اگرتنهاییم من و تو گمشده ایم

او همینجاست کنار من و تو

ﺳﺎﻟﻬﺎﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺴﻮﯾﺶ ﺑﺮﻭﯾﻢ

ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﻮﻕ ﺗﺎ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺑﺰﻧﯿﻢ

ﺍﺯ ﺳﺮ ﻋﺠﺰ ﻭ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻭ

ﻣﻮنسِ ﻭﺍقعیِ خلوت ماست...


از بین موجودات یڪ نفرصدا زد یا اله العاصین

صداے لبیڪش سه مرتبه آمد

ملایڪه با تعجب پرسیدند:

خدایا اینڪه آلود تره سه مرتبه جوابشو دادی!!!

خدا فرمود:ملایڪه من اوناے دیگه

دلشون به اعمالشون خوشه

ولے این غیر من ڪسے را نداره...


اگر نمی‌توانی خدا را ببینی،

لااقل غیر خدا را نبین!

 

"مرحوم دولابی"


خودم را در کوچه تنهایی گم کرده ام

تا شاید تو مرا صدا بزنی

تویی که دوستت دارم,

مثل هیچ کس دیگری

مثل بی مانندی خودت

من منتظر یک پگاه ناگاه هستم

مثل آسمان, در آرزوی دو بال

و مثل پرنده , در امید آفتاب

خدایا ! مرا به آسمان ببر

من خیلی وقت است دلم زمین گیر شده


تا حالا شده آرزویی به دلت بیفته

خیلی غیر ممکن و نشدنی به نظر بیاد

کلا بی خیالش بشی؛

ولی یه روزی آرزو بیفته دنبال تو

همه میگن قانون جاذبست

اما من میگم لطف خداست

ینی خدا خودش این قانون را در عالم دایر کرده

اگه آرزویی را توی دلت انداخت

راه رسیدنش را هم برات فراهم می کنه

البته اگه خودمون مانع لطفش نشیم

از ته دل میگم پاک و منزه است پروردگارم

و عاری از هر عیب و نقصی؛

هیچ وقت کاری عبث و بیهوده نمی کنه

همه کارهاش روی قاعده و حسابه

و چه زیباست آنجا که می گوید

 هر خیری که به شما برسد

از جانب خداست

و هر بدی به شما برسد

از جانب خود شماست

در جایی از قرآن کریم خداوند در بین آیات طلاق

ناگهان اشاره به نماز می کند

یعنی اگر شما با خدا ارتباط داشتید

رابطۀ بینتون بهم نمی خورد

اگه الآن با هم نمی سازید

زیر یک سقف هستید ولی با هم یکی نشدید

همش بر می گرده به اینکه رابطتون با خدا خوب نبوده

دو حبه قند محاله در همدیگه حل بشن

مگر اینکه در آب حل بشن

اگر در آب حل بشن می تونن در همدیگه حل بشن

اگه انسان ها در خدا حل نشوند

محاله بتونن در همدیگه حل بشوند

مَن أَصلَحَ فیما بَینَهُ و َبَینَ اللّه  أَصلَحَ اللّه فیما بَینَهُ وَ بَینَ النّاسِ؛

هر کس رابطه اش را با خدا اصلاح کند،

خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود

من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 396


خدا"در گُل،خدا،در آب و رنگست...

خدا"نقاش این دشت قشنگست...

خدا"یعنی درختان حرف دارند...

شقایق ها درونی ژرف دارند...

خدا"در هر نظر آیینه ماست...

همین حالا خدا"در سینۀ ماست...

خدا"شبنم،خدا"باد و خدا"گُل

خدا"زیباترین باغ تکامل...

گهی،گُل میکند ما را خبردار

گهی،مرغی بما میگوید اسرار!...

خدا"دراوج گُل،درعمق رنگست...

خدا"در معنی لفظ قشنگست

خدا"را میتوان از نور فهمید...

خدا"را در پرستش میتوان دید...


کائنات شما را مجازات نمی کند

برکت  نمی بخشد

کنترل هم نمی کند

فقط عملت به تو بازگردانده می شود

کائنات به ارتعاشى که از جانب شما ساخته میشود؛

پاسخ می دهد

شاد بیاندیشى، شادمانى نصیبت می شود

منفى بیاندیشى،آنچه منفى است؛ نصیبت می شود

این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوى ما آید نداها را صدا

زمانے کـه موسے علیه السلام

شبانه دنبال شعله اے آتش میگشت

درحالـے که نفس نفس زنان راه مے رفت!!!

هرگز به ذهنش خطور نمے کرد

که برای شنیدن صدای پروردگار جهانیان مے رود

به خدایت اعتماد داشته باش

کارهاے او تصــور ناپـَـــذیر است...


همه رهگذر هستیم

به کسی کینه نگیرید

دل بی کینه قشنگ است

به همه مهر بورزید

به خدا مهر قشنگ است

بوسه بر دست پدر

بوسه بر گونه مادر

لحظه حادثه بوسه قشنگ است

بفشارید به آغوش عزیزان

پدر و مادر و فرزند

به خدا گرمی آغوش قشنگ است

نزنید سنگ به گنجشک

پر گنجشک قشنگ است

همه جا عشق بورزید

سینه با عشق قشنگ است

بشناسید خدا را

هر کجا یاد خدا هست

هر کجا نام خدا هست

سقف آن خانه قشنگ است

زندگی در گذر است

آدمی رهگذر است

زندگی یک سفر است

آدمی همسفر است

آنچه می ماند از او

راه و رسم سفر است

رهگذر می گذرد...

***********************************
 عشق فقط خدا
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


از لبیب عابد نقل شده: در ایام جوانی، ماری دست مرا نیش زد،

و پس از مدتی دستم فلج شد، به مرور دست دیگرم

و پس از چندی پاهایم فلج شد


 طولی نکشید که هر دو چشمم نابینا و زبانم گنگ گردید،

فقط از همه اعضای بدنم، گوشم مقداری شنوائی داشت

دیگر توان انجام هیچ کاری را نداشتم، هر حرف ناگواری را

می‏شیندم، اما قدرت پاسخگوئی نداشتم، چه بسیار اوقاتی که

تشنه به سر می‏بردم ولی کسی به من آب نمی‏رسانید


و چه لحظاتی که سیراب بودم و به زور در گلویم آب می‏ریختند،

چه بسیار مواقعی که گرسنه بودم و کسی طعامی به من نمی داد،

و بسا که سیر بودم و به زور به من غذا می دادند


چند سال بدین منوال گذشت، تا اینکه روزی زنی از همسرم

احوال مرا پرسید، همسرم گفت: احوال بسیار بدی دارد،

نه خوب می‏شود که راحت گردد و نه می‏میرد که ما از دست او

راحت شویم...

دانستم از زندگی با من به تنگ آمده است

و راحتی خود را در مرگ من می‏یابد.بی نهایت

دل شکسته شدم و با اخلاص تمام و بیچارگی و درماندگی

و با خضوع و خشوع زیاد، در اندرون دل با خدای خود به مناجات پرداختم

و نجات خود را به موت و یا حیات از او خواستم، پس در آن لحظه فورا

ضرباتی به تمام اعضای بدنم وارد آمد و درد شدیدی بر من عارض شد

و مدتی در خواب رفتم چون ازخواب بیدار شدم، دستم را

روی سینه ‏ام دیدم، در حالیکه یک سال دستم هیچ حرکتی نداشت،

بسیار تعجب کردم که چه شده است،

دست دیگرم را حرکت دادم

و همینطور پاهایم را امتحان نمودم ،بالاخره از جای خود بلند شدم

و از تخت به زیر آمدم و داخل حیاط شدم پس از یک سال

ستاره ‏های آسمان را مشاهده کردم،

نزدیک بود که از شادی قالب تهی کنم و بی اختیار

زبانم به این کلمه گویا گشت که

"یا قدیم الاحسان لک الحمد"

ای کسی که احسان تو دیرینه است ستایش برای توست...


تمام مصیبتها و تنگناهای زندگی دنیا

مسیر های اختصاصی و طراحی

شده ای است به سمت خدا

از گره های بیشمار زندگی گله نکن

آن بافندۀ آفریننده ،

می داند حاصل صبر بر این گره ها

فرشی گرانبها خواهد شد

هرگز فراموش نکن که

تنها اوست که می داند بهترین

در زندگی تو چگونه معنا می شود...


خواستند یوسف را بکشند؛ نمرد

خواستند آثارش را از بین ببرند؛

ارزشش بالاتر رفت

خواستند که او را بفروشند که برده شود

پادشاه شد

خواستند که محبتش از دل پدر خارج شود

محبتش بیشتر شد

از پیشامدهای دنیا ناراحت نشو

چون ارادۀ خدا بالای هر اراده ایست...



خدا میخواهد انسان طعم تلخ نتایج


بدون او بودن و مستقل زندگی کردن را کاملا بچشد؛


تاکنون هیچوقت از خودمان پرسیدیم قیمت یک روز زندگی چنده؟   

ما که همه چیزو با پول می سنجیم تا حالا شده از خدا بپرسیم

نعمت داشتن یک دست و یک پای سالم چقدره؟

یک چشم بی عیب چند می ارزه؟  

چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنیم؟  

قیمت یک روز سلامتی چقدره؟ وخیلی سوالها مثل این...؟  

اگر یک روز فهمیدیم ارزش یک قطره باران،یک ساعت روشنایی خورشید   

و هزینه یک لحظه درد دل با خدا

و نفس کشیدن بی منت با طراوت طبیعت   

وتمام قشنگیهای دنیا چقدره؟

چه کار باید بکنیم؟

خدایا شکرت...

 

منبع متن

نعمتهای خدا


ranginkamanekhoda.blogfa


افسوس بر کسی که سحر بیاید و در خواب باشد

همیشه برای خوابیدن فرصت هست

پس برخیز تا از غافلان نباشی

**********************************

 دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت

ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی 

"خواجه حافظ"

**********************************

و بقول ایت الله مجتهدی تهرانی..

هر که سحر ندارد از خود خبر ندارد

********************************

در قرآن هم بیشترین تاکید به نماز صبح شده است

روایتها هم داریم که روزی انسانها در سحرگاهان تقسیم میشود


از خدا ؛خدا را میخواهم

در کنارم نباشی از غصه خواهم مرد

اگر مرا به حال خود رها کنی

لحظه به لحظه زندگی من همچون مرگ میماند ؛مرگ...

اگر با تو باشم و گرمای وجودت را حس کنم

احساس می کنم که خوشبخت ترینم...


توکل چه کلمه زیباییست "تو" و "کل"...

وقتی "تو" ، "کل" را داری ..

به چه می اندیشی؟؟

ناراحت چه هستی ؟؟

وقتی با کل ، هستی.. با کل دنیا ..

با کل جهان هستی.. دلت قرص باشد..

چه زیباست "توکل"!! 

توکل یعنی : اجازه دادن به خداوند که خودش تصمیم بگیرد

و چه زیباست که او را وکیل زندگی خود قرار داده ای

تنها خداوندست که بهترینها را برای بندگانش رقم میزند

خودش میگه "نعم الرب و نعم الوکیل"

یعنی! من چه پروردگار خوبی و وکیل خوبی هستم

فقط بخواهیم و آرزو کنیم، اما پیشاپیش شاد باشیم

وایمان داشته باشیم که رویاهایمان

همچون بارانی در حال فرو ریختن اند

پیشا پیش شاد باشیم و شکر گزار !

چرا که خداوند نه به قدر رویاهایمان بلکه

به اندازه ایمان و اطمینان ما انسانهاست، که می بخشد



داستانک


دربنى اسرائیل، خانواده اى چادرنشین در بیابان زندگى مى کردند

و زندگى آنها با دامدارى و با کمال سادگى و صحرانشینى مى گذشت

آنها علاوه بر تعدادى گوسفند، یک خروس، یک الاغ و یک سگ هم داشتند

خروس آنها را براى نماز بیدار مى کرد، و با الاغ، وسائل زندگى خود را

حمل مى کردند و به وسیله آن براى خود از راه دور آب مى آوردند،

و سگ نیز در آن بیابان، به خصوص در شب، نگهبان آنها بود

اتفاقا روباهى آمد و خروس آنها را خورد،آن خانواده، محزون و ناراحت شدند،

ولى یکی از آنها که شخص صالحى بود مى گفت: خیر است انشاء الله...

پس از چند روزى، سگ آنها نیز مرد، باز آنها ناراحت شدند،


ولى آن مرد صالح دوباره گفت:

خیر است، طولى نکشید که گرگى به الاغ آنها حمله کرد

و آن را درید و از بین برد، این بار هم فرد صالح گفت: خیر است

در همین ایام، روزى صبح از خواب بیدار شدند و دیدند

همه چادرنشین ها اطراف مورد دستبرد و غارت دشمن واقع شده

و همه اموال آنها به غارت رفته و خود نیز به اسارت دشمن

درآمده اند، و در آن بیابان تنها آنها سالم باقى مانده اند


مرد صالح گفت: رازى که ما باقى مانده ایم این بوده که چادرنشینهاى دیگر

داراى سگ و خروس و الاغ بوده اند، و به خاطر سر و صداى آنها شناخته شده اند

 ولى ما چون سگ و خروس و الاغ نداشتیم، شناخته نشدیم، پس خیر ما

در هلاکت سگ و خروس و الاغ مان بوده است که سالم مانده ایم

این نتیجه کسى است که همه چیزش را به خدا واگذار مى کند

ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است 


نه به آینده فکر میکنم

نه به گذشته

فقط همین که امروز با تو هستم لذت میبرم

همین که دستانم در دستان مهربان توست

برایم کافیست

افسوس که خیلی دیر تو را شناختم

مهربانم از این همه بیراهه رفتن هایم خسته ام

خودت دستم را بگیر

من که میدانم جز تو کسی

کاری برایم نمی تواند بکند


خدایا پر از تواَم...

به تهیدستیم نگاه نکن

به تنهایی ام منگر

نگو که هیچ نداری

ببین تو رو دارم

تـــــــــــــو هم که

مالک آسمانها و زمینی

پس از من داراتر کیست!!!


خداوند هیچ قفلی را

بدون کلیدش خلق نمی کند

و هیچگاه مشکلات را

بدون راه حلشان سر راهتان قرار نمی دهد

فقط باید به او اعتماد کرد

آری تصمیمات او خیلی مرموزند

 ******************************

عشق فقط خدا

 
  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


از لطف تو هیچ بنده نومید نشد

مقبول تو جز مقبل جاوید نشد


مهرت بکدام ذره پیوست دمی

کان ذره به از هزار خورشید نشد

 

"شیخ ابوسعید ابوالخیر"



کار خود با وکیل لطف گذار

تا همه حاجتت روا گردد


نخورد غم به لذت فانی

هر که او عاشق بقا گردد


هر که گردن به بندگی بنهد

بر همه کام پادشا گردد


پای خود استوار کن زان پیش

که ز دستت عنان رها گردد


ای نشاط دل خُرد نامت

خُنُک آن کس که می­برد نامت


چشمه سلسبیل بگشاید

بر زبانی که بگذرد نامت


غم هستی ز خاطرش برود

هر که در خاطر آورد نامت

 

کمال الدین اسماعیل



ای عزیزان من، عالم از هم گسیخته نشده

و ظلم و ستم زیاد نشده،

پریشانی جامعه را فرا نگرفته،

مگر در اثر دوری از خدا

و خدا را از قلم و نظر انداختن

 

عارف فرزانه آیت الله علی سعادت پرور


همه شب به آستانت شده کار من گدایی,


به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی


یتیمان را پدر می شود و مادر    

بی برادران را برادر می شود    

بی همسرماندگان را همسر میشود    

عقیمان را فرزند میشود    

ناامیدان را امید می شود    

گمگشتگان را راه میشود    

در تاریکی ماندگان را نور میشود    

رزمندگان را شمشیر می شود    

پیران را عصا می شود    

و محتاجان به عشق را عشق می شود    

خداوند همه چیز می شود همه کس را    

به شرط اعتقاد    

به شرط پاکی دل    

به شرط طهارت روح    

به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

 

"حکیم ملاصدرا"



خدایا لحظه ای رهایم نکن به حال خودم


که هیچ کس به انداره خودم ؛مرا آزار نداد

..........................


 وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ


 خود را به دست خود ، به هلاکت نیفکنید!


(195سوره بقره)



هر نامی که بر او بگذارید، مهم نیست؛

او کسی است که بیشترین آرامش را در میان

شدیدترین شعله ها به آدمی میدهد،

او همان پروردگار است...

 

گاندی



غصه نخور تو خدایی داری که بزرگ است,بزرگــــــ....

و به قول سهراب:در همین نزدیکیست

ای دل کوچک من....

بگذار که غم و غصه ببارد...

شاید این بار خدا میخواهد که پس از بارش غم...

و پس از خواندن نامش هردم.....

آسمان دل تو صاف شود

و نگاهت به همه اهل زمین پاک شود

شاید این بار خدا میخواهد که خودش چتر تو باشد...

که بمانی.... نروی

ودگربار نگویی:"سهراب,قایقت جادارد؟

ای دل کوچک من...

تو بمان و بگذار که در این بارش بی وقفه ی غم

با نگاهت به خدا شاد شوی

و بخوانی هردم

که خدایی داری که بزرگ است بزرگ است بزرگـــ......



دلبستن.....پیغام خدا


جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود.


زندگی را تماشا میکرد.


رفتن و ردپای آن را.


و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند.


جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند،


ستون ها فرو می ریزند، درها می


شکنند و دیوارها خراب می شوند.


او بارها و بارها تاجهای شکسته،


غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه


های کاخ دنیا دیده بود.


او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد


شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز کمی بلرزد.

روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را که شنید، گفت:


بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند.


غمگین شان می کنی. دوستت ندارند.


می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد،


چیزی نداری.


قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند.

سکوت او آسمان را افسرده کرد.

آن وقت خدا به جغد گفت:

آوازخوان کنگره های خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟

دل آسمانم گرفته است.

جغد گفت: خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.

خدا گفت:
آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدمها عاشق دل بستن اند.

دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه ای!

و آن که می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد.

دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست.

اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.

جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آنکس که می فهمد،

می داند آواز او پیغام خداست


"لَـئِن شَکَرْتُم‌ْ لاَزِیدَنَّکُم; (ابراهیم،7)

اگر شکرگزاری کنید(نعمت خود را)بر شما خواهم افزود

"قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُون‌َ; (ملک، 24)

کم‌تر شکر او را به‌جای می‌آورید...

"وَ قَلِیل‌ٌ مِّن‌ْ عِبَادِی‌َ الشَّکُورُ; (سبا، 13)

اما عده کمی از بندگان من شکر گزارند...

"وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِه; (نمل،40)

هر کس شکرگزاری کند به سود خود شکر کرده است...

" وَ لَـَکِن‌َّ أَکْثَرَهُم‌ْ لاَ یَشْکُرُون‌َ; (نمل، 73)

ولی بیشتر آن‌ها شکرگزاری نمی‌کنند...

خدایا از این همه بد بودنم احساس شرمندگی میکنم

به بزرگی خودت ببخش...


خدایا شکرت


وقتی دعا میکنی،

دعای تو از این جهان خارج میشود و به جایی میرود که

هیچ زمانی نیست...

دعایت به قبل از پیدایش عالم میرود

دعایت به آنجا که دارند تقدیرت را مینویسند میرود

و تقدیر نویس مهربان عالم،

تقدیرت را با توجه به دعایت مینویسد...

 

 

دکتر الهی قمشه ای


به نام خداوند بخشنده و مهربان

دعای پیوند:

الهی، توانم را به توانت پیوند می زنم

الهی علم و آگاهی ام را به علم ازلی و آگاهی

محیط و کامل ات پیوند می زنم

الهی نگاهم را به نگاهت پیوند می زنم

الهی ذهنم را به ذهن ات پیوند می زنم

الهی قلبم را به قلبت پیوند می زنم

الهی روحم را به روحت پیوند می زنم

الهی قدم هایم را به قدم هایت پیوند می زنم

الهی عشقم را به عشقت پیوند می زنم

الهی قوت و قدرتم را به اقتدارت پیوند می زنم

الهی صبرم را به صبر جمیل ات پیوند می زنم

الهی همه امورم را به تدبیر تو پیوند می زنم

و به حریم امن بسم الله وارد می شوم

و به برکت نامت برکت می یابم و برکت می دهم

و منتظر آشکاری اراده ات در خودم می مانم


عصبانی نشوید


ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ 11 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ ،


ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥ ﺑﺮﺟﻬﺎﯼ ﺩﻭﻗﻠﻮ


ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ .

ﯾﮑﯽ از آنها ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺑﻮﺩ که اون روز


ﺑﺎطرﯼ ﺳﺎﻋﺘﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ


ﻭ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﺩﻩ ﺑﻮﺩ


ﻭ ﺩﯾﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،

یه ﻧﻔﺮ دیگه ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ


ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ


ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻋﻮض ﮐﺮﺩﻥ


ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺩﯾﺮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،

اتومبیل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ آنها


ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺘﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ


ﺭﻭﺷﻦ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،

و ﻧﻔﺮ بعدی


ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﯾﺮ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ


ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﻧﻮ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ


ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﻮ ﺑﻮﺩن


ﮐﻔﺶ ﺗﺎﻭﻝ ﻣﯿﺰﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ


ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ


ﻭ ﭼﺴﺐ ﺯﺧﻢ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ


ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻮﺩ


ﺩﯾﺮ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺵ ﺑﺮﺳﺪ


ﻭ این ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﺪ .

ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﮔﯿﺮ می کنید ،


آﺳﺎﻧﺴﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ می دهید ،


ﻓﺮﺯﻧﺪﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ،


ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻘﺒﯽ ﺑﻪ ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﻤﺎ


ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﻭ یا ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﯾﺪ ،

ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻧﺸﻮﯾﺪ

آﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﯿﺪ

ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ ،

ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ

ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ

ﻭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ،

و ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﺳﺖ

این همان حکمت خداوند

 است که در تک تک ذرات هستى جاریست...

سعی کن در همه حال اجازه ی افکار منفی و ناراحتی و عصبانیت رو به


خودت راه ندی چون با داشتن افسوس و عصبانیت


هیچ چیزی درست که نمیشه تازه بدترم میشه !


شاد باش و همیشه چیزای مثبت و نقاط قوت اطراف تون رو ببینید و جذب کنید


بعد از مدتی شادابی به عادت های خوب تون تبدیل میشه ...


عصبانی نشوید


تصاویر زیر گویا هستند



**********************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


من به تو دل سپرده ام ای خدا


سال ها پیش از این

زیر یک سنگ گوشه ای از زمین

من فقط یک کمی خاک بودم همین

یک کمی خاک که دعایش

پرزدن آنسوی پرده آسمان بود

آرزویش همیشه

دیدن آخرین قله کهکشان بود

خاک هر شب دعا کرد

از ته دل خدا را صدا کرد

یک شب آخر دعایش اثر کرد

یک فرشته تمام زمین را خبر کرد

و خدا تکه ای خاک برداشت

آسمان را در آن کاشت

خاک را

توی دست خود ورز داد

روح خو را به او قرض داد

خاک توی دست خدا نور شد

پرگرفت از زمین دور شد

راستی

من همان خاک خوشبخت

من همان نور هستم

پس چرا گاهی اوقات

این همه از خدا دور هستم؟

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست

او جانشین همه نداشتن هاست

نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است

اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند

و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد

تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی

ای پناهگاه ابدی تو می توانی

جانشین همۀ بی پناهی ها شوی

 

دکتر علی شریعتی


******************************


ﺷﺎﻣﻠﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :

ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ

ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ ...


ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ ...


ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .

ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ

ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ ...

ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ

ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :

ﺩﻧﯿﺎ ، ﺩﺍر ِﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ !


دردم دهے بـہ فصلے

درماטּ ڪنے بـہ وصلے

مات ام ڪـہ بر چـہ اصلے!

درد و دوایم از تــوست؟!!



محققی که در جستجوی خداست


ایمانش صد برابر محکمتر


از آنهایی است که


به خدایی ندیده و نشناخته و تحقیق نکرده


ایمان دارند


خدای آنها خدا نیست


اسباب دلگرمی است..

 

"مترلینگ"



بی شک تو هم عازم می شوی؟!!

 

ای دل، چو هست کارِ جهان عدم

بر دل مَنِه ز بهرِ جهان هیچ بارِ غم

 

به این فکر می کنم که صاحب این شعر

منوچهری دامغانی حدود هزار سالی میشه که

از این دنیا کوچ کرده

 



از امام باقر(ع) نقل شده:


خداوند به طور قطع حکم کرده است که

نعمتی را که بر بنده اش ارزانی داشته نگیرد ؛

مگر اینکه از آن بنده گناهی سر بزند

و به خاطر آن گناه ، مستحق نقمت و گرفتاری گردد

 

آتش بدو دست خویش بر خرمن خویش

چون خود زده ام چه نالم از دشمن خویش

 

کس دشمن من نیست منم دشمن خویش

ای وای من و دست من و دامن خویش


شیخ ابوسعید ابوالخیر



فَـهُــوَ حَـسـبُه  کـہ مـے خوانم


انگار کسے دستے بـہ قلبم مے کشد


و من آرام مے شوم


انگار کسے مے گوید :


" خیالت راحت ! من هستم "


و من تمام دلشوره هایَم را مے سپارم بـہ باد


انگار همـہ برایم مے شود تو  و تو مے شوے همـہ ے من !



از رها کردن بیمی نداشته باش


هیچ کس نمی تواند چیزی که مال توست را از تو بگیرد


و تمام دنیا نیز نمی توانند چیزی که مال تو نیست را


به تو ببخشند


پس تنها از رها کردن


تدبیر کننده کل امور جهان بیم داشته باش


همان که کلید تمام آرزوهایت بدست اوست


مگر نمی دانی که خود فرموده


بگو هـــــــــــمه  کــــــارها بــــــدست خــــــداست



اگر آسمان ها و زمین راه را بر بنده اى ببندند


و او تقواى الهى پیشه کند،


خداوند حتما راه گشایشى براى او فراهم خواهد کرد


و از جایى که گمان ندارد روزى اش خواهد داد...


امام علی ع


عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 416 ، ح 7068



آنچه که ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت!!!


حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!!


تاکه خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم!!!!!


بردرخانه نوشتند؛.... درگذشت..‌..

 

مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی



سخت است غرق شدن در روزهای پر از تکرار و تفکراتی

که جز خستگی چیزی برایت ندارد...

آنقدر خسته...

که فقط میتوانی بنگری به دردهایی که

نمک به زخم لحظه های تنهاییت می پاشند...

و گاهی در حسرت لحظه ها...

آنقدر آه می کشی و بغض می کنی

تا آشکار نگردد عمق دردهایی که در دلت پنهان مانده...

خسته از عبور ثانیه ها که به دلخواه خود میگذرند

و تو هیچ نقش و سهمی در ثبت و گذر این لحظه ها نداری...!

و همچنان خسته و دردمند

از روزهای خوبی که با یک دنیا امید...

رسیدنش را ب انتظار می کشیدی...

میدانی!

گاهی فقط باید چشم دوخت ب نگاه و مهربانی "خداوندی"

که خوب میداند

حال دلت اصلا خوب نیست



پروردگارا...


به ما بیاموز که دل آدمی عصاره وجود توست...


حرمت دل ها را از یاد نبریم...


به ما بیاموز که دوست داشتن را از یاد نبریم


و آنانکه دوستمان دارند را از یاد نبریم....


به ما بیاموز که سوگند راست بودن دروغمان را...نام تو نسازیم...


به ما بیاموز که به ناحق کردن حق دیگری...عادت نکنیم...


به ما بیاموز همان باشیم که قولش را دادیم...انسان!!!

آمین


*****************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


شرم میکنم از اینکه

خدایی به این بزرگی و بخشندگی دارم

اما!!! از غیر از او چیزی بخواهم

از اینکه خدایی شنوا دارم

اما حرف دلم را با غیر از او بگویم

از اینکه خدایم زیبایی ها و خوبی ها را برایم می خواهد

اما من صبور و قانع نیستم

از اینکه خدایم از رگ گردن به من نزدیکتر است

اما من او را دور می پندارم

از اینکه خدایم گفته از من بخواه

اما غیر از او را صدا می زنم...

 



فاصلۀ تو تا آرزوهایت

به اندازه ی فاصلۀ زانوهایت تا زمین است

در پیشگاه خدا هیچ چیز شگفت انگیز نیست



مواظب نقطه های سیاهی که

در قلبمون نقش می بنده باشیم

انسان اگر به بیماری قلبش اهمیت نده

به بیشتر شدن بیماری مجازات میشه

زیرا خداوند میفرمایند:

«فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا»

قلب بیمار نه تنها لذت زندگی را درک نمی کنه

و نه تنها حق خالق را ادا نمی کنه

بلکه دیگه زشتی گناه واسش معنا نداره

مجازات بیماری قلب از هر مجازاتی بزرگ تر است

خدا دل پاک تحویلمون داده اونو با گناه سیاه نکنیم


خدایا

سر به هوا نیستم!

در اتمسفر من ....

مغناطیسی جز تو نیست!!!

 

منبع متن:khoda-yaa

instagram


ای موسی به بندگانم دستور بده برای کارهای خود مرا بخوانند

ولی باید قبلا اقرار کنند که

من ارحم الراحمین و دادرس بیچارگان می باشم

که سختی ها و مشقات را از آنان برمی دارم

و زمان را عوض می کنم و به مردم آرامش می دهم

و در قبال هر عمل نیک آنها اگر چه خیلی هم کوچک باشد

راضی می شوم و ثواب زیادی بر آن اعمال می دهم ،

فقیران را غنی می کنم

چون من هستم که عزت و قدرتم جاودانه است...

حدیث قدسی

منبع:ترجمه کتاب الجواهرالسنیه

کلیات حدیث قدسی ص

به ما گفتند باید بازی کنید  

گفتیم با کی ؟؟  

گفتند با تیم دنیا  

تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟ 

سوت آغاز بازی رو زدن

فقط فهمیدیم خدا تو تیم ماست 

بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد  

ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم امتیاز ها برابر بود  

تو همین فکر بودم که خدا زد پشتم و خندید

و گفت :  نگران نباش تو وقت اضافه میبریم

حالا بازی کن  گفتم آخه چطوری ؟؟؟ 

بازم خندید و گفت : خیلی ساده

فقط پاس بده به من  

باقیش با من ... 

پس ،الهى به امید تو ...

 

منبع متن: gozideh.blog

گزیده و گلچین


***********************************

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


  آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن

اکنون زمان زندگیست، تاخیر را باور نکن


حرف از هیاهو کم بزن، از آشتی ها دم بزن

از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکـن


خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان

(..تو شــاهکار خلقتی، تحـقیر را باور نکن..)


بر روی بوم زندگی، هر چیز می خواهی بکش

زیبا و زشتش پای توست، تقـدیر را باور نکـن


تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی

از نو دوباره رســم کن، تصویر را باور نکن


خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید

پرواز کـن تا آرزو، زنجیر را باور نکن


مهدی ایثاری نیا



من به سرچشمه ی خورشید نه خود بردم راه

ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد

من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم

او که می رفت مرا هم به دل دریا برد

 

"علامه طباطبائی"

 


لحظه ای تفکر کنید

و چیزهای  بی ارزش که فانی هستند را برشمارید

و با بهره گیری از صفت آگاهی آن ها را بسنجید ،

سپس نتیجه گیری کنید

چیزهایی که رفتنی و فانی است و فقط در دنیا هستند

و این را باور قلبی داشته باشید ،

آن وقت آرامشی وصف نشدنی خواهید داشت...

 

حاج محمداسماعیل دولابی


داستانک واقعی


یه داستان میگم بهتره بگم یه تجربه زندگی.

من 3 سال پیش یه درس داشتم اخلاق اسلامی ،


یه روز که این درس رو داشتم ،اون روز مصادف بود با تولدم،

بعد کلاس رفتم پیش استادم گفتم


استاد یه جمله بگو بهم واسه کادوی تولدم....

منتظر بودم بگه فلان کار کن ....فلان کار نکن....


خودم آماده کردم که این جملات بشنوم،


ولی برگشت گفت قدر جوونیت بدون و با خدا رفیق باش،


بهش اعتماد کن،اندازه یه رفیق بهش تکیه کن،بیشتر از این نخواستم!..

گفت: اگه باهات رفاقت نکرد ولش کن،باهاش مشتی باش ،


ببین باهات مشتی میشه یا نه....واسش حرکت باحال بزن،


ببین چطور سر حالت میاره...

منتظر شد همه بچه ها برن ،یه خاطره از خودش گفت،

گفت: یه روز نشسته بودم توی بالکن ،داشتم با خدا خلوت میکردم،


یه لحظه به خنده گفتم ،خدا من و تو که داریم عاشقانه حرف میزنیم ،


یه بارون میچسبه که بیاد و دیگه محفلمون نورانی بشه،گفت


به جان بچه ام ،یک دقیقه نشد دیدم نم نم بارون زد به صورتم...


گفت اینا رو نگفتم که فکر کنی من آدم خوبیم نه،


خواستم بگم خدا باهات تا تهش میاد..

واقعا حرفای اون روز استاد موی تنم سیخ کرد. هر دفعه با خدا


عهد بستم و رفیقش شدم ،خودش شاهده واسم کم نزاشته ولی من زدم زیرش ...


همیشه هم یاد جمله آخر استادم میوفتم که گفت


اگه دیدی رفاقتتون بهم خورد : " مطمئن باش تو رفاقت به هم زدی"

امیدوارم توی رفاقت با خدا کم نزاریم.

یا علی


شیخ رجب علی خیاط عارف بزرگ می فرماید:   

پیش از آنکه منزل عوض کنید

آرزوهای مرده ها را عملی کنید:    

آنان آرزو می کنند،   

که حتی برای یک لحظه به دنیا برگردند   

وعملی مورد رضایت خداوند انجام دهند...

 

منبع: وبلاگ آرام جانم خدا


پــــروردگار مـــــن

حـــس وجـــودت در کــــنارم

قلــــبم را

بــــه حــــــــــدی رســــــــــاند

که "بی قــــــــراری" در آن معنایی نــــــدارد ....


حکیمی طعام می خورد

پرسیدند چه می کنی؟

گفت: دنیا را فریب می دهم؟

گفتند: این چگونه باشد؟

گفت: نان دنیا می خورم و برای آخرت کار می کنم...



چو دشنام گویی، دعا نشنوی        به جز کشته‌ی خویشتن ندروی

؛؛؛

همینت پسند است اگر بشنوی       که گر خارکاری، سمن ندروی 

؛؛؛

نپندارم ای در خزان کشته جو        که گندم ستانی به وقت درو 

سعدی 

درختی که کاری چو آید به بار         ببینی به ویژه برش بر کنار

گرش بار خارست، خود کشته ای      وگر پرنیان است، خود رشته ای

؛؛؛

و گر بد کنی، جز بدی ندروی           شبی در جهان شادمان نغنوی

فردوسی 

زآن که می بافی، همه ساله بپوش     زآن که می کاری، همه ساله بنوش

جمله دانند این اگر تو نگروی        هر چه می کاریش روزی بدروی 

مولانا   

من اگر نیکم، اگر بد تو برو خود را باش      هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت 

؛؛؛

 دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر      کای نور چشم من، به جزاز کشته ندروی

حافظ   

«و انسان را نیست جز آنچه کوشش کند» 

سوره نجم، آیه ی 39



داستانک


  پدر و پسری داشتند در کوه قدم میزدند

که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد

به زمین افتاد و داد کشید: آآی ی ی ی!

صدایی از دور دست آمد: آآی ی ی ی!

پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟

پاسخ شنید: کی هستی؟

پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!

باز پاسخ شنید: ترسو!

پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟

پدر لبخندی زد و گفت: پسرم خوب توجه کن...

و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی!

صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی!

پسرک باز بیشتر تعجب کرد؛ پدرش توضیح داد:

مردم میگویند که این انعکاس کوه است

ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است هر چیزی که بگویی

یا انجام دهی،زندگی عینا به تو جواب میدهد؛

حال ،اگر ما هم به عهد خدا وفا کنیم انعکاس وفاداری خدا را

در زندگیمان بی شک حس خواهیم کرد

و براستی کیست در وعده راستگوتر از خدا


**************************************

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۲
  • ۰


کنار تو درگیر آرامشم

خودت را به من باز گردان ؛ همین



دلــم نمی گیرد

تنگـــ هم نمی شود

من دیگر دلــم را به خـــــــدا سپرده ام

 

منبع تصویر: cloob.com

چتر بازها چه لذتی می برند از سقوط

هر چه ارتفاع بیشتر، سقوط برای آن ها

لذت بخش تر است

چرا؟ چون پشت آن ها به چتر گرم است

ایمان چیزی شبیه به چتر نجات است

کسی که ایمان دارد دیگر

از سقوط و افتادن و تهدید هیچ هراس ندارد

این است که قرآن کریم توصیه به ایمان دارد و می فرماید:

ای کسانی که ادعای ایمان دارید

حقیقتا ایمان بیاورید(نساء؛136)




http://www.aparat.com/v/tPeQp


یک نمونه از معجزات خیلی جذاب قرآنی که چند دانشمند غربی

رو باعث شده به اسلام ایمان بیاورندرا در لینک بالا میتوانید ببینید

افسونم کرد کسی که دستی ندارد

ولی در همه ی کارها دست دارد

 همان کسی که

مهربانی اش حد و مرزی نمی شناسد ،

تنها کافیست امروز را با او گام برداریم

و فردا را به او بسپاریم

تا لذت زندگی حقیقی را بچشیم....



شیطان به حضرت یحیی گفت :

می خواهم تو را نصیحت کنم ! 

حضرت یحیی فرمود : من میلی به نصیحت تو ندارم 

ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند 

شیطان گفت :‌ مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند 

1: عده ای مانند شما معصومند ، ار آنها مایوسیم و می دانیم که

نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند... 

2 : دسته ای هم بر عکس در پیش ما شبیه توپی هستند

که به هر طرف می خواهیم می گردانیم 

3 : دسته ای هم هستند که از دست انها رنج می بریم

زیرا فریب می خورند ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند

و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند

دفعه دیگر که نزدیک است موفق شویم اما آنها دوباره

به یاد خدا می افتند و از چنگال ما فرار می کنند

ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم...


وقتی در اوج معصیت تحملت میکنه

وقتی خیلی آرزوهاتو بی آنکه بگی میفهمه و اجابت میکنه

وقتی که میخواد به هر بهونه که هست برگردی به سمتش

حتی با گذاشتن سختی ها و مشکلات جلوی پات

وقتی نیازی نیست برای بودنش التماس کنی

وقتی مطمئن هستی که هرگز دست رد به سینه ات نمیزنه  

حتی اگر هزار بار دلشو شکونده باشی

اون موقع هست که میگی کی جز خدا این همه به من لطف میکنه

کی جز خدا این همه با من مدارا می کنه

و چه زیبا فرمودند حضرت داود (ع)

خدایا سزاوار است که هر کس تو را شناخت 

از رحمتت نومید نشود ...



ماه من غصه چرا


ماه من غصه چرا ؟!!
آسمان را بنگر
که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد


یا زمینی را
که دلش از سردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغازِ بهار
دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز
پُر امنیتِ احساس خداست


ماه من ، غصه چرا ؟!
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم ، همه خوشبختی توست

ماه من!
دل به غم دادن و از یأس سخن ها گفتن

کار آنهایی نیست

که خدا را دارند …

ماه من!
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست ، خدا هست هنوز


او همانی است که در تارترین لحظه شب ، راه نورانی امید
نشانم میداد …
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد
همه زندگی ام ، غرق شادی باشد …


ماه من! غصه اگر هست ، بگو تا باشد
معنی خوشبختی ، بودن اندوه است …
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ، میوه یک باغــند
همه را با هم و با عشق بچیین
ولی از یاد مبر ،


پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست ، خدا هست
خدا هست هنوز ...

این شعر ارزشش را دارد هزاران بار خوانده شود

شاید چندمین بار است در وبلاگ گذاشته میشود


شعر : استاد قیصر امین پور




پزشک متخصصی می گفت که در تهران هجده هزار پیرمرد بیمار داریم

که بخاطر نداشتن رفیق و حرف نزدن با دوست،

دچار بیماری شده اند

دسترسی با رفیق مشکلاتی دارد و باید از قبل تعیین بشود

ولی ملاقات با خدا راحت است و در هر کجا می توان با خدا صحبت کرد

و ساعت مخصوص ندارد

خدا رفیق خوبی است و شوق دارد که حرف های ما را بشنود

در روایت داریم که اگر شما یک قدم به سمت خدا بروید

خدا ده گام به سمت شما می آید

در روایت دیگر داریم: اگر ما یک کار خیر بکنیم،

خدا آنرا ده برابر می کند

یا می فرماید:اگر شما خلاف کنید من آنرا می پوشانم

و در دعا داریم که تو گناهان مرا می پوشانی مثل اینکه تو از من

خجالت می کشی، خوبی ها را نشان می دهی...

گاهی ما خلاف هایی می کنیم که اگر نزدیکترین دوستانمان

از آن آگاه باشند حتی جواب سلام ما را هم نمی دهند

ولی خدا از همه ی گناهان ما باخبر است

ولی باز می فرماید: بیایید...

هر کس که با خدا صحبت نمی کند محروم است

 

سخنان حجت الاسلام والمسلمین

قرائتی در برنامه سمت خدا

**************************************



تنها تویی


تـنها تـوئـی تـنها تـوئی در خـلوت تنهائیم

 تنها تو می خواهی مرا با این همه رسوائیم



 جان گشته سرتا پا تنم از ظلمت تن ایمنم

 شــو آفـتاب روشنـم پـیدا بــه نـاپـیدائیم


 مـن از هـوسها رسته ام از آرزوها جسته ام

 مـرغ قفس بشکسته ام شادم ز بـی پروائیم



 دانـی کـه دلدارم تـوئی دانم خریدارم توئی

 یـارم توئی یارم توئی شادی از این شیدائیم



***************************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰



یکی از بزرگان عرفان پیشه ،

شب تا سحر به نیت توبه و استغفار در حال سجده

فقط این کلمه را میگفت:

"شرمنده ام شرمنده ام شرمنده "

نزدیک صبح ندا رسید:

"بخشنده ام بخشنده ام بخشنده"

 

کتاب "غم عشق" تالیف

آیت الله حاج شیخ عبدالقائم شوشتری

شیخ رجبعلی خیاط می‌فرمودند: 

  امام حسین علیه السلام مشتری زیادی دارد،

ممکن است امامهای دیگر هم همین طور باشند،

ولی خدا مشتری ندارد!

من دلم برای خدا می‌سوزد

که مشتری‌هایش کم است،

کمتر کسی می‌آید بگوید:

که من خدا را می‌خواهم

و می‌خواهم با او آشنا شوم...

و گاه می‌فرمودند:

 در حالی که تو به خداوند محتاجی،

خداوند عاشق توست...


دلم که می گیرد دست معبودم را غرق بوسه می کنم

هنگامی که وجودش را در کنارم حس می کنم

همه ی آن دلتنگی ها

به آرامشی نشاط آور مبدل می شوند

آرمشی که هیچ معشوقی نمی تواند نثار آدمی کند

این چه دوستی است که اینقدر دارمش...

 

اگر بویی از راز خدا ببرید

همه چیز ظاهری را

رها می کنید...

 

آیت الله کشمیری



و خداست که در تمام امور برای ما کافیست،

اگر نماز را تحفظ کردید

همه چیزتان محفوظ می ماند...

 

دستخط آیت الله العظمی سید علی قاضی

کانال تذکره الاولیا tezkar



« چه باید بکنیم در ابتلائات ( بلاها و گرفتاریها )

داخلیه و خارجیه ؟!

چه کار کردیم که به این چیزها مبتلا شدیم ؟!

فکر این را باید بکنیم ،‌

چه کار کردیم که مانده ایم بی سرپرست ؟!

اشکال در این است که خودمان را

اصلاح نمی کردیم و نکردیم و نخواهیم کرد

حاضر نیستیم خودمان را اصلاح کنیم ،

اگر ما خودمان را اصلاح می کردیم به این بلاها مبتلا نمی شدیم

(‌امام علی علیه السلام ) فرمود

نگویم به شما «‌ألا أخبرکم بدائکم و دوائکم ؟!

دائکم الذنوب و دوائکم الاستغفار !‌»

( آیا به شما خبر دهم به مرض و دوای‌ شما ؟

درد شما گناهان است و دوای شما استغفار و طلب آمرزش است)

 

آیت الله العظمی بهجت قدس سره


بعضی روز قیامت می آیند،

می بینند یک چیز بزرگی را آوردند و به یکی دادند

اینکه عملش کم بود داشت بدبختی هایش را ضجه میزد!

یک چیز آوردند و گذاشتند داخل ترازو

هر چه سنگ بود همه را به آسمان پرت کرد!

اینقدر سنگین بود!!

گفت: پروردگارا!به عمرم عملی را که مناسب باشد

به جا نیاوردم که چنین چیزی نصیب من شود..!

این چیست؟! فرمود:

یک حاجت بود تو از ما خواستی و ما ندادیم!

تو مدام میخواستی،ما طاقچه بالا گذاشتیم

حالا این بزرگ شده و به این شکل در آمده....



"عارف بالله حاج اسماعیل دولابی"


مرحوم حاج محمّد اسماعیل دولابی میفرمودند:

این که خدا چیزی را می‌دهد و می‌گیرد،

به این دلیل است که به هوش بیایند،

آگاه شوند و کفران نکنند

واِلّا صِرف دادن و ندادن نعمت مطرح نیست،

بیدار شدن عباد است که قیمت دارد

یکی گفت: خدا نعمت‌های زیادی به ما داد

و نعمت‌های زیادی را هم گرفت

مهمّ نیست؛ مهمّ این است که ما را با خودش آشنا کرد

عمری که از انسان می‌گذرد، تازه می‌فهمد که

این دادن و ندادن چیزی نبود

اصل کار آشنا کردن با خودش بود

در حالی که ما گریه کردیم که

چرا گرفتی؟ چرا کم دادی؟

و نیز می فرمودند:

همین که گردی بر دلتان پیدا می شود

یک «سُبحان الله» بگویید، آن گرد کنار می رود

هرجا هم فیضی و نعمتی به شما رسید،

«اَلحَمدُلِلّه» بگویید؛ چون شکرش را به جای آورده ای،

گرد نمی گیرد؛ هر وقت خطایی خطور کرد

و خواست ایجاد کدورت کند، «اَستَغفِرالله» چاره است

با این سه ذکر با خدا صحبت کنید،

صحبت کردن با خدا، ذات غم و حزن را می برد...

 

طوبی محبت


انسان همچنان که

به آب و اکسیژن نیازمند است

به خدا نیز محتاج است...

 

«الکسیس کارل»


*******************************


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰

وقت داری که صداش بزنی

خدا مشتاق شنیدن صدای بنده هاشه

وقتی سر نماز بی تفاوتی می کنی به فرشته هاش میگه 

نگاه کنید بنده ی من چیزی از من نخواست

در حالی که من مدتهاست منتظرم که صداشو بشنوم

دعا کردن ضرر نداره ؛ رابطتتو با خدا صمیمی تر می کنه...

برای هر دعایی که می کنی ثواب نوشته میشه

و اگر به صلاحت باشه به آرزوت می رسی

حالا هر چی هم که از خدا دور شده باشی

خودش میفرماید کیست که نومید شود از رحمت من

با این خدا هیچ دوری معنا نداره

وقتی در حین گناه رحمتش مثل بارونه

پس اگه بندگی شو کنیم چی میشه

دریای رحمتش را توان وصف کردن نیست


" ای خدای بزرگ ، ای آنکه نمونه ی بزرگی چون حسین علیه السلام را

به جهان عرضه کرده ای، ای آنکه برای اتمام حجت به کافران وجودت...

سیاهی ها و تباهی ها را به آتش وجود حسین ها روشن نموده ای،

ای آنکه راه پرافتخار شهادت را، برای آخرین راه حل

انسانها باز کرده ای، ای خدا، ای معشوق من، ای ایده آل

آرزوهای مردم عارف، به من توفیق ده تا مثل مخلصان و

شیفتگان ، در راهت بسوزم و ازین خاکستر مادی آزاد گردم.

ای حسین علیه السلام، من برای زنده ماندن تلاش نمی کنم و

از مرگ نمی هراسم ، بلکه به شهادت دل بسته ام و از

همه چیز دست شسته ام ، ولی نمی توانم بپذیرم که

ارزشهای الهی و حتی قداست انقلاب بازیچه دست

سیاستمداران و تجار ماده پرست شده است.
قبول شهادت مرا آزاد کرده است، من آزادی خود را

به هیچ چیز حتی به حیات خود نمی فروشم.
خدایا ابراهیم را گفتی که عزیز ترین فرزندش را قربانی کند،

و او اسماعیل را مهیای قربانی کرد...
هنگامی که پدر کارد را به گلوی فرزندش نزدیک می کرد،

ندا آمد دست نگه دار .

ابراهیم آزمایش خود را داد، ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود

که قربانی شود، زمان زیادی گذشت تا

قربانی کاملی که عزیزترین فرزندان آدم بود،

به درجه ارزش قربانی شدن رسید، و در همان راه خدا قربانی شد و

او حسین بود.

خدایا تو به من دستور دادی که در راه تو قربانی شوم، فوراً اجابت کردم و

مشتاقانه به سوی قرارگاه عشق حرکت کردم...

اما تو می خواستی که این قربانی هر چه باشکوه تر باشد،

لذا دوستانم را و فرزندم را و عزیزترین کسانم را به قربانی پذیرفتی...

و مرا در آتش اشتیاق منتظر گذاشتی..."

شهید دکتر مصطفی چمران نمونه واقعی عاشق خالص خداوند

نمونه کامل هجرت جهاد و شهادت

پیشنهاد میکنم حتما زندگینامه و مناجات های ایشون رو بخونید

کتاب جهاد و شهادت رو دوست داشتین بخونین

این لینک هم اطلاعات خوبی داره

http://www.chamran.org/old/biography.htm


خدایا فقط تو

هرگاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد,تو او راخراب کردی,

خدایا,به هر که و به هر چه دل بستم,تو دلم را شکستی,

عشق هر کسی را که به دل گرفتم,تو قرار از من گرفتی,

هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم,

در سایه امیدی,و به خاطر آرزویی,برای دلم امنیتی به وجود آورم,

تو یکباره همه را برهم زدی و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی,

تا هیچ آروزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و

هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم...

تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و

به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا کسی امید نبندم,

و جز تو در سایه توکل به تو ,آرامش و امنیت احساس نکنم...

"خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر میکنم"


                                  (شهید چمران)




آزمودم دل خـود را به هـزاران شـیوه

هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد

 

مولانا



خدای خوبم...

خسته ام از زمین خوردن های پیاپے
و امیدوارم به مهربانیتـــــ که تمام نشدنے است....

 به ستارالعیوب بودنتـــــ ..
به ارحم الراحمین بودنتـــــ..
 و به تمام صفات زیبایت دلخوشم....

خدایا من ازنفسم به تو شکایت می کنم.
 همه چیز از توست و کسی نمی تواند
مرا از این بدی ها جدا کند جز تو.
نگاهت  را از من نگیر مهربانترینم....
 
باز هم فرصت بده به این  بنده ی عاصی !
خوب میشوم همین روزها که بارانی است.



خدایی که نور آسمان ها و زمین است

به خودیِ خود بخشنده و مهربان است

نه سلیقه ای ،نه انتخابی و نه گاه گاهی

نور همیشه و خود به خود روشن می کند

نمی پرسد...کجا را؟ چه کسی را؟ و برای چه؟

بی دریغ روشن می کند و نور می دهد

اما این تویی که باید نور را بیابی

و در معرض حضور آن قرار بگیری

نیایش با خداوند فرصتی است تا

در معرض انوار رحمتش قرار گیری


در یکی از شبها که در محضر

عارف فرزانه مرحوم دولابی بودیم ،

یکی از حاضران گفت :

آقا این حرفهایی که میزنید الهام است ،

وحی است ، غیب میگویید ،چیست ؟ 

ایشان فرمودند :

« من غیب نمی گویم ،شما غیب میگویید ،

من آنچه را میبینم میگویم

شما ندیده حرف میزنید ،

شما برزخ ندیده حرف میزنید ، مرگ ندیده اید ،

موت و علی ندیده اید حرفش را میزنید و… » 

سپس فرمودند : 

در پس آیینه طوطی صفتم داشته اند

آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم

از کرامات شیخ ما این است 

شیره را خورد و گفت شیرین است 

فرمودند : « باید شیره را خورد و گفت شیرین است ،

شیره نخورده نمی شود گفت شیرین است » 

 

منبع : خرمن معرفت

سید عباس موسوی مطلق ، ص




خداوندا،
دوباره کلبه ی کوچک و پر خس و خاشاک دل خویش را
درمقابلت قرار داده ام...
تا به امید مهربانیت آن را از گل های محبت و
 شاخه های معرفت و میوه های معصومیت و سادگی مملو سازی 🌹
دوباره دستانم را با تمام آسمانی بودنت
در دستانت بگیری و هیچ گاه رهای شان نسازی...
 خداوندا هیچ گاه دستانم را رها مساز 👋
تا امید همراهی، به بزرگی تو
هیچ گاه تنهایم نگذارد...
خداوندا اگر دستانم را رها سازی!!!
همانند نوزاد کوچکی مدام از پا خواهم افتاد
و در راه گمراهی قدم خواهم گذاشت...
خداوندا کلبه ی کوچک دلم❤️ را
از ویرانی رها ساز و آن را
با تمام زیباییت زیبا و سپید گردان



عشق فقط خدا
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


خدایا:


توانا بود هر که تو را دارا بود


خداوندا

هیچ شباهتی به یوسف ندارم

نه رسولم...نه زیبایم...

نه برای کسی عزیزم...نه چشم به راهی دارم

فقط در چاه افتاده ام

کاروانی بفرست...


از آسمان صاف و آرام انتظار باران نداشته باش،

باران رحمت خداوند هنگامی می بارد که،

تمام آسمان را ابرهای تیره پوشانده باشند...


گاهی درشتاب زندگی

گوشه ای بایست

و آرام زمزمه کن:

خدایا

« دوستت دارم »

زنی نازا و عقیم نزد پیامبر وقت می رود

و می گوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه

پیامبر دعا می کند ؛وحی می رسد که

او را نازا خلق کردیم

زن می گوید خدا رحیم است و می رود

 زن سال بعد هم این درخواست را می کند

و باز هم وحی می رسد که او را نازا آفریدیم

زن این بار هم نگاهی به آسمان می اندازد و می رود

سال بعد پیامبر وقت آن زن را با کودکی در آغوش می بیند

با تعجب میگوید بارالها چگونه کودکی دارد!

او که نازا خلق شده بود؟

وحی می رسد: هر بار گفتیم عقیم است

او باور نکرد و مرا رحیم خواند

رحمتم بر سرنوتش پیشی گرفت...

چه خوب بود اگر

غم ها را در برابر رحمت الهی باور نمی کردیم...



چقدر کوتاه است:

فاصله ی بین

آه من

و

نگاه مهربان تو


گفتی مرا بخوانید تا به شما بدهم

من روی حرفت حساب باز کردم

می دانم!

تو هرگز دروغ نمی گویی...


جبرئیل به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید

و از سوی خدا چنین پیام آورد:

ای محمد!

پروردگارت سلام می‏رساند

و به تو می‏گوید:

 با بندگان من مدارا کن 

 

امام صادق(ع)

اصول کافی2/116

 


گفته بودی:

جن و انس را نیافریدم

مگر برای بندگی

خدایا ببخش برنامه هایت را بهم زدم!

{ذاریات/56}



خدایا می دونم بنده ی خوبی نبودم و نیستم  

به هیچ یک از عهدهام که باهات بستم وفا نکردم ، 

ولی خیلی خوشبختم که تورو دارم  

با تموم بد خلقیام ، با تموم کج رویهام ، 

با تموم بی معرفتیام ،

  خدایی دارم که آخر معرفته ، آخر گذشته 

و آخر آخرشه 

خدا در مقابلت فقط یه چیز دارم که بتونم رو کنم 

اونم...!

یه کوله بار دوست داشتن توئه


خدایا شکرت که

بندگی تو هم وزن زندگیست...




 خداوند علیم 1400 سال پیش در قرآن کریم 

به سنگینی ابرها اشاره کرده است؟!

 هر قطعه ابر کوچک حدود 550 تن وزن دارد،

 یعنی اگر یک روز صبح از خانه خارج شوید و ببینید

چند صد فیل در هوا پرواز می کنند، متعجب نمی شوید؟

یا ابر کومولوس که باران زا و رایج ترین نوع ابر است

می تواند وزنی تا 300000 تن داشته باشد که معادل 

با وزن میلیون ها نهنگ است

ولی چرا با اینکه ابرها چند صد برابر فیل ها جرم دارند،

سقوط نمی کنند؟

چون  فیل ها هم اگربتوانند خود را

به میلیون ها ذره ی ریز و جداگانه تبدیل سازند

شاید بتوانند روزی در جو پرواز کنند و از سقوط ابایی نداشته باشند...

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


rumi-poem-about-god


ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و وز هر دو جهانم بستان

 

با هر چه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان

 

ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

 

تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو

 

خود ممکن آن نیست که بردارم دل
آن به که به سودای تو بسپارم دل

 

گر من به غم عشق تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چه می‌دارم دل

 

در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است
هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است

 

از درد تو هیچ روی درمانم نیست
درمان که کند مرا که دردم هیچ است

 

من بودم و دوش آن بت بنده نواز
از من همه لابه بود از وی همه ناز

 

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه کنم حدیث ما بود دراز

 

دل تنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است

 

بر هیچ دلی مباد بر هیچ تنی
آن کز قلم چراغ تو بر جان من است

 

ای نور دل و دیده و جانم چونی
وی آرزوی هر دو جهانم چونی

 

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی رخ زرد من ندانم چونی

 

افغان کردم بر آن فغانم می سوخت
خامش کردم چو خامشانم می سوخت

 

از جمله کران‌ها برون کرد مرا
رفتم به میان و در میانم می سوخت

 

من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم

 

از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم

 

اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آنرا که وفا نیست از عالم کم باد

 

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد

 

در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زه رآب چشیده‌ام مرا قند چه سود

 

گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است پام بر بند چه سود

 

من ذره و خورشید لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا

 

بی بال و پر اندر پی تو می‌پرم
من کَه شده‌ام چو کهربایی تو مرا

 

غم را بر او گزیده می باید کرد
وز چاه طمع بریده می باید کرد

 

خون دل من ریخته می‌خواهد یار
این کار مرا به دیده می‌باید کرد

 

آبی که از این دیده چو خون می‌ریزد
خون است بیا ببین که چون می‌ریزد

 

پیداست که خون من چه برداشت کند
دل می‌خورد و دیده برون می‌ریزد

 

عاشق همه سال مست و رسوا بادا
دیوانه و شوریده و شیدا بادا

 

با هوشیاری غصه هر چیز خوریم
چون مست شدیم هر چه بادا بادا

 

از بس که برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من

 

دردا که ز هجران تو ای جان جهان
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

 

ما کار و دکان و پیشه را سوخته‌ایم
شعر و غزل و دو بیتی آموخته‌ایم

 

در عشق که او جان و دل و دیده‌ی ماست
جان و دل و دیده هر سه را سوخته‌ایم

 

شعر از مولوی (مولانا رومی)



بارها گفته ام و بار دگر می گویم:

کسی که بداند هر که خدا را یاد کند،

خدا همنشین اوست،

احتیاج به هیچ وعظی ندارد...

 

آیت الله العظمی بهجت قدس سره

خدا می فهمد که من

از ته دل طلب بخشش می کنم یا نه ؟

او شرمندگی من، بهتر از خودم درک می کند

حتی در روایت است که

وقتی هنوز استغفار نکردی هم تو را می آمرزد

مهم این است که

خدا امشب به دل من و تو نگاه می کند

این متن روایت است که

هنوز استغفرلله را نگفته ای،

پاک و تطهیرمان می کند

خدا این است...!

 

مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی

 

بدانید و آگاه باشید که

پروردگارتان را در ایام روزگار شما

نسیمهایی است

هان... بکوشید که خود را

در معرض آنها قرار دهید

و از آنها روی نگردانید...!

 

کتاب لب الباب اثر علامه حسینی طهرانی


خوش دارم که در نیمه های شب

در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم

با ستارگان نجوا کنم

و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم

آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم،

محو عالم بی نهایت شوم

از مرزهای عالم وجود در گذرم

و در وادی فنا غوطه ور شوم

و جز خدا چیزی را احساس نکنم...

 

"شهید چمران"


آرامش حضور خداست . . .

وقتی در اوج نبودن ها نابودت نمی کند . . .

وقتی ناگفته هایت را بی آنکه بگویی می فهمد . . .

وقتی نیاز نیست برای بودنش التماس ﮐﻨﯽ . . .

و غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری وقتی مطمئن باشی:

با او

هرگز

تنها نخواهی بود

آرامش یعنی همین که بی هیچ قید و شرطی خدا را داری

خدایا شکرت بخاطر همه ی داشته ها، نداشته ها و گرفته ها . . .


همیشه که نباید حرف زد

 

هیس گاهی در گوشه ای آرام بگیر

 

خدا تمام حرفهای ناگفته ای تو را میداند

 

با بغض به سراغش برو

 

مطمئن باش ...


باید در سایت خدا رفت و هنر عشق ورزیدن را در 
 
آن تجربه کرد .  
 
 
نماز براى شما این امکان را فراهم کــرده است :
 
 
*** COM.الله اکبـــر.WWW ***
 
 
** نماز ** تورى ست کــه ، خداى هستى توسط 
 
 
آن ** بهــــترین پــــرستنده هایش ** را صــــید 
 
مـــى کـــــند ....

عشق فقط خدا
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

تا خدا هست....

کسی تنها نیست ...

من اگر گم شده ام ...

تو اگر خسته شدی ...

در پس پرده ی اشک من وتو ...

مٱمن گرم خداست....

او همین جاست...

کنار من و تو....


سالها منتظر است...


الهی! اگر یک بار گویی بندۀ من،

از عرش بگذرد خندۀ من

 الهی! اگر تو مرا به جرم من بگیری،

من تو را به کرم تو بگیرم،

و کرم تو از جرم من بیش است

الهی! خواندی تأخیر کردم

فرمودی تقصیر کردم

الهی! عمر خود بر باد کردم

و بر تن خود بیداد کردم

الهی!  بنیاد توحید ما خراب مکن

و باغ امید ما را بی آب مکن

و به گناه روی ما را سیاه مکن

الهی! بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن

و ما را به بلای خود گرفتار مکن

پادشاها گریخته بودیم تو خواندی،

ترسان بودیم بر خوان "لاتقنطوا (ناامید نباشید)" تو نشاندی

 

فرازهایی از مناجات خواجه عبدالله انصاری

******************************



در قلمرو علم به هر سو که می­ نگرم، نشانه ­های مشیت و اراده

و قانون و نظم یک وجود عالی را مشاهده می­کنم

اگر به طرف آسمان­­ها نگاه کنیم،

از مشاهده نظم و ترتیب گسترش ستارگان،

بی ­اختیار از تعجب فریاد خواهیم کشید

شب­ها، فصل­ها و قرن­های متوالی،

اجرام سماوی در آسمان، روی خطوط معیّن در حرکتند

و به قدری منظم در مدارهای خود می­گردند

که ممکن است خسوف و کسوف را

از چندین قرن قبل پیش­بینی کرد

اگر حرکت ستارگان، منظم و مدارشان معیّن نبود،

چگونه مردم می­توانستند

در وسط دریاها و صحراهای خشک زمین

و جاده­ های بی­ نام و نشان آسمان،

جهت ­یابی کنند و با اطمینان، راه­های خود را پیدا کنند؟

در همه جا قدرت خدایی مشهود است

و هر قانون طبیعی که کشف می­شود

با صدای بلند می­گوید:

خدا واضع من است و بشر کاشف من...

 

سیسیل بویس هامان

****************************


به آسمان و خدای آسمان فکر کنید

تا بتوانید با زمینی ها زندگی کنید...

 

یوهان برامس

**************

یک قدم

ابو سعید ابو الخیر در مسجدی سخنرانی داشت

مردم از تمام اطراف روستاها و شهرها آمده بودند

جای نشستن نبود و بعضی ها در بیرون نشسته بودند

شاگرد ابوسعید گفت: تو را به خدا از آنجا که هستید

یک قدم پیش بگذارید...

همه یک قدم پیش گذاشتند

سپس نوبت به سخنرانی ابوسعید رسید

او از سخنرانی خودداری کرد

مردم که به مدت یک ساعت در مسجد بودند

و خسته شده بودند شروع به اعتراض کردند

ابوسعید پس از مدتی گفت:

هر آنچه که من می خواستم بگویم

شاگردم به شما گفت،

شما یک قدم به جلو حرکت کنید

تا خدا ده قدم به شما نزدیک شود...

*******************************


من عشق را در تو

تو را در دل

دلم را موقع تپیدن

و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت

سکوت را در شب

شب را در بستر

و بستر را برای اندیشیدن

به خاطر تو دوست دارم

من دنیا را به خاطر خدایش ،

خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم

**************************


شکر موجب ازدیاد (فراوانی) نعمتها است

شکر نکردید خبری از ازدیاد نیست

لذا اگر دیدیم ازدیاد نیست شک نکنیم

و بدانیم شکر نیست

 

«آیت الله بهجت قدس سره»

**************************


خداوندا به دلهای شکسته

به تنهایان در غربت نشسته

به مردانی که در سختی خموشند

برای زندگانی، جان میفروشند

همه کاشانه شان خالی زقوت است

سخنهاشان نگاهی در سکوت است

به طفلانی که نام آور ندارند

سر حسرت به بالین میگذارند

به آن< درمانده زن> کز غم جانکاه

نهد فرزند خود را بر سر راه

به آن جمعی که از سرما بخوابند

ز <آه> جمع، <گرمی> میستانند

به آن چشمی که از غم گریه خیز است

به بیماری که با جان در ستیز است

به دامانی که از هر عیب پاک است

به هر کس از گناهان شرمناک است

دلم را از گناهان ایمنی بخش

به نور معرفتها روشنی بخش!



ٰلبخند ماجرای عجیبی دارد:
اگر آن را به محبوبی هدیه کنی
احساس آرامش می کند...
اگر آن را به دشمنت تقدیم کنی،
شرمنده و پشیمان خواهد شد،،،
و اگر آن را به شخصی که
نمی شناسی هدیه دهی
سخاوت پیشه کرده ای...
پس لبخند بزن
که لبخند
تجلی خدا در توست....


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


تو را من سجده سجده می پرستم


"ﺗﻮ" ﺩﺭ ﺟﺎﻥ "ﻣﻨﯽ" ﻣﻦ ﻏﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ

"ﺗﻮ" ﺍﯾﻤﺎﻥ "ﻣﻨﯽ" ﻣﻦ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ

ﺍﮔﺮ ﺩﺭﻣﺎﻥ" ﺗﻮ"ﯾﯽ ﺩﺭﺩﻡ ﻓﺰﻭﻥ ﺑﺎﺩ

ﻭﮔﺮ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﯼ ﺳﻬﻤﻢ ﺟﻨﻮﻥ ﺑﺎﺩ

ﺗﻮﯾﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮﯾﯽ ﺗﻮ ﻋﻠﺖ ﻣﻦ

"ﺗﻮ" ﺑﺨﺸﺎﯾﻨﺪﻩ ﯼ ﺑﯽ ﻣﻨﺖ ﻣﻦ

ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ

ﮐﻼﻣﺖ ﺁﯾﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ

ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺳﺠﺪﻩ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺘﻢ

ﮐﻪ ﺳﺮ ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﺸﺴﺘﻢ ......




(مناجات خمس عشر)

خدایا شکست مرا جز لطف و مهر تو چیزی جبران نکند

و نداریم را جز توجه و احسان تو برطرف نکند

جز فضل تو چیزی مرا به آرزویم نرساند

و فقر و احتیاجم را جز احسان تو پر نکند

و حاجتم را جز تو برنیاورد

و گره از گرفتاریم جز رحمت تو نگشاید

و درماندگیم را جز مهر تو برطرف نکند

و سوز دلم را جز وصل تو فرو ننشاند

و شعله درونم را جز لقاء تو خاموش نسازد

دردم را جز طبابت تو درمان نکند

و اندوهم را جز قرب تو نزداید

قراری ندارم جز در نزدیکی به تو

پس ای منتها آرزوی آروزمندان

ای فریاد رس فریادخواهان

ای اجابت کننده دعای درماندگان

و ای برآورنده حاجات فقیران و بیچارگان

وای بزرگوارترین بزرگواران

و ای مهربانتریت مهربانان

از تو می خواهم که مرا به نسیم  جانبخش خوشنودیت برسانی

و نعمت هایی را که از روی امتنان به من دادی ادامه دهی

خدایا ترحم کن به این بنده ذلیلت که زبانش کند و عملش اندک است

و بر او بوسیله احسان فراوانت منت بنه

و او را زیر سایه پایدارت ببر

ای بزرگوار

ای زیبا بخش

ای مهربانترین مهربانان


**************************

(مناجات نامه خمس عشر)

خدایا!

در خانه ای جایمان داده ای که نگاهمان به هر سو


که میدود دام بلا یی در پیش خویش کنده میبینت

در بیابانی فرویمان فرستادی که قاصدک چشم از همه جا پیغام سراب می آورد

و خارهای خیانت,پای خسته را در خویش می فشرد


*********************************

در ازل پرتو حسنت به تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت

عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش

خیمه بر آب و گل مزرعه آدم زد

عقل میخواست کزآن شعله چراغ افروزد

برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز

دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد


********************************

داستـــــان هاے
                   پنـــــد آمـــــــوز

فـــــرشته مـــــــــــــــرگ

٢٤٠ سال از عمر موسی ع گذشت ، روزی عزرائیل نزد او آمد و گفت :

«سلام بر تو ای هم سخن خدا!»موسی ع جواب سلام او را داد

و پرسید تو کیستی ؟او گفت : من فرشته مرگم .موسی :

برای چه به اینجا آمده ای ؟عزرائیل : آمده ام تا روحت را قبض کنم .
موسی : روحم را از کجای بدنم خارج می سازی ؟

عزرائیل : از دهانت .موسی : چرا از دهانم ،

با اینکه من با همین دهان با خدا گفتگو کرده ام ؟!

عزرائیل : از دستهایت .موسی : چرا از دستانم ،

با اینکه تورات را با این دستها گرفته ام ؟!

عزرائیل : از پاهایت .موسی : چرا از پاهایم ،

با اینکه با همین پاهابه کوه طور (برای مناجات) رفته ام .

عزرائیل : از چشمهایت .موسی : چرا از چشمهایم ،

با اینکه همواره چشمهایم را به سوی امید پروردگار می دوختم ؟!

عزرائیل از گوشهایت .موسی چرا از گوشهایم ،

با اینکه سخن خداوند متعال را با گوشهایم شنیده ام ؟

خداوند به عزرائیل وحی کرد : «روح موسی ع را قبض نکن

تا هر وقت که خودش بخواهد.» عزرئیل از آنجا رفت و

موسی ع سالها زندگی کرد تا اینکه روزی «یوشع بن نون» را طلبید و

وصیتهای خود را به او نمود. سپس یک روز که تنها

(در کوه طور) عبور می کرد، مردی را دید که مشغول کندن قبر است ،

نزد او رفت و گفت : «آیا می خواهی تو را کمک کنم ؟»

او گفت : آری ، موسی او را کمک کرد،

وقتی که کار کندن قبر تمام شد، موسی ع وارد قبر گردید و

در میان آن خوابید تا ببیند اندازه لحد قبر، درست است یا نه ،

در همان لحظه خداوند پرده را از جلو چشم او برداشت .

موسی مقام خود را در بهشت دید، عرض کرد خدایا روحم را به سویت ببر

.همان دم عزرائیل روح او را قبض کرد،

و همان قبر را مرقد موسی قرار داده و آن را پوشانید.

آن مرد قبر کن ، عزرائیل بود که به آن صورت در آمده بود.

در این وقت منادی از آسمان با صدای بلند گفت

مات موسی کلیم الله ، فای نفس لا تموت ؟ :

موسی کلیم خدا مرد، چه کسی است که نمی میرد؟✨

بحار، ج 13 ص 365

**********************

کوک چهارم


یک روز بعد پایان کلاس و


شرح مثنوی استاد علامه جعفری فرمودند:


من خیلی فکر کردم و به این جمع بندی رسیده ام که


رسالت ۱۲۴ هزار پیغمبر در یک تکیه خلاصه می شود و آن


"کوک چهارم" است


و جمع مریدان مثل من با چشمهانی گرد پرسان بودند که "کوک چهارم" چیست!؟

و علامه که با آن لهجه شیرین در تمثیل شرح می دهند که:

کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می برد.


 کفاش با نگاهی می گوید این کفش سه کوک می خواهد و


هر کوک مثلا ده تومان و خرج کفش می شود سی تومان.

 مشتری هم قبول می کند. پول را می دهد و می رود تا


ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود...

کفاش دست به کار می شود.کوک اول.کوک دوم.و


در نهایت کوک سوم و تمام ...

اما...

اما با یک نگاه عمیق در میابد اگر چه کار تمام است،


ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر


کفش بیشتر می شود و کفش کفشتر خواهد شد.


 از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمی شود طلب اضافه کند و


از سوی دیگر دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند...

او میان نفع و اخلاق میان دل و قاعده توافق مانده است.


یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست...

اگر  کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده،


اما اگر بزند به رسالت ۱۲۴ هزار پیامبر تعظیم کرده...

اگر کوک چهارم را نزند روی خط توافق و قانون رفته اما


اگر بزند صدای لبیک او آسمان اخلاق را پر خواهد کرد...

دنیا پر فرصت کوک چهارم است،
و
من و تو کفاش های دو دل...


************************

 خدایا ! دلم بی قرارست ومرغ روحم به پرواز

در آمده و آرامش را از من سلب کرده

این مرغ تازه بال و پر باز کرده را به آشیانه ی خود


هدایت کن و راه را بر او نشان ده تا در آشیانه ی خود


آرام بگیرد و با ذکر و یاد تو قلبی مطمئن و سرشار از ایمان داشته باشد .


 از تو می خواهم که با لطف و


رحمتت درون وجودم را آبیاری کنی تا در آن باغی سر


سبز و زیبا و معطر به وسعتی نامنتهی گسترانیده


شود و چشم معرفت را به سویم بگشا تا تو را بیشتر


بشناسم و حقیقت وجودی تو را بیشتر درک کنم


دیگر این  مرغ   جان  را  صبر  و قرار باقی

 

نمانده ُ  قفس  تنگ  است   و  مرغ   عاشق  پرواز.
  پس
 کی   این  پرنده   ی  عاشقت  را  رها  می  کنی


  تا  در  آسمان  عشقت  عاشقانه  پرواز  کند ؟


ای  کاش   می  دانستم   که   چگونه   رهایم   خواهی  کرد


  و  چگونه   این  پرنده   ی  بی  بال   و  پر


  را  از  شوق  وصالت   به  رقص   در  خواهی  آورد


***********************************

مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد

مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد

به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان

که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد

اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم

وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد

چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد

کی قصد ملک من دارد چو او خاقان من باشد

نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش

بمیرد پیش من رستم چو از دستان من باشد

بدرم زهره زهره خراشم ماه را چهره

برم از آسمان مهره چو او کیوان من باشد

بدرم جبه مه را بریزم ساغر شه را

وگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشد

چراغ چرخ گردونم چو اجری خوار خورشیدم

امیر گوی و چوگانم چو دل میدان من باشد

منم مصر و شکرخانه چو یوسف در برم گیرم

چه جویم ملک کنعان را چو او کنعان من باشد

زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر

زهی الزام هر منکر چو او برهان من باشد

یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت

بپوشد صورت انسان ولی انسان من باشد

سر ما هست و من مجنون مجنبانید زنجیرم

مرا هر دم سر مه شد چو مه بر خوان من باشد

سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی

تو خامش تا زبان‌ها خود چو دل جنبان من باشد
     

           دیوان شمس  غزل شماره  578


******************************

دوباره پاک می شوم

می رسم به روشنی ...

به آسمان

تمام راه را دویده ام

نفس زنان...

برای با تو بودنم

فقط تو را ستودنم

تمام راه دویده ام

 دوان دوان

به سوی تو

جاودان بی کران...

جان من٬

 روان من

ناتوان از ستودن تو است

لیک٬نیاز من نماز توست

زکات من قلم زدن برای توست

شورهای عاشقانه ای که شعر می شوند

وصف اشتیاق قلب من برای توست

تمام لحظه های من

تمام ناب های من از آن تو

قلم قلم ترانه ام برای تو

تمام هست های من

هر آنچه بر من هست

هر آنچه کز تو از من است

هر آنچه صرف فعل هستن من است...

تمام آن فدای تو...


**********************


از خدای نامتناهی،

حتی بی انتها طلب کردن نیز معقول است

چه برسد به خواسته هایی متناهی و محدود....

 

کانال تذکره الاولیا

tezkar@

************************

ﻣﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺪﻭﺷﯿﻢ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ

" ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﺮﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺎ ﺯﺍﺩﻩ ﺩﺭﺩﯾﻢ ﻭ ﺭﻩ ﻋﺸﻖ ﺑﭙﻮﯾﯿﻢ "

ﺩﺭ ﺩﯾﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺣﮑﻢ ﺑﻘﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺎ ﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﻈﺮﺑﺎﺯ ﻭ ﺣﺮﯾﻔﯿﻢ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ "

ﺟﺰ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺲ، ﺧﻮﻥ ﻧﻈﺮﺑﺎﺯ ﺭﻭﺍ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺯ ﻋﺸﻘﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺎﺩ ﺭﻭﺍﻧﯿﻢ "

ﺍﻧﺪﺭ ﻣﺮﺽ ﻋﺸﻖ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ ﺩﻭﺍ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻏﻢ ﻋﺎﻟﻢ "

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ، ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﺭﺳﻮﺍﯼ ﺟﻬﺎﻧﯿﻢ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ "

ﻋﻤﺮﺵ ﺑﻪ ﻓﻨﺎ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﺟﺰ ﺭﺍﻩ ﻧﻈﺮ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻧﺸﻨﺎﺳﯿﻢ "

ﺩﺭ ﻣﺬﻫﺐ ﻣﺎ ﮐﻔﺮ ﺑﺠﺰ ﺟﻮﺭ ﻭ ﺟﻔﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺎ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺍﺩﺏ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ "

ﺍﺯﺣﻠﻘﻪ ﺟﺪﺍﮔﺸﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺣﯿﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺤﺼﻮﻝ ﻧﻈﺮ ﺑﺮﻃﻠﺐ ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ "

ﺍﻧﺪﺭ ﺳﺮ ﻣﺎ ﺟﺰ ﻃﻠﺐ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻮﺍ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺎ ﺭﻧﮓ ﻏﻢ ﺍﺯ ﭼﻬﺮﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺰﺩﺍﯾﯿﻢ "

ﺧﻨﺪﺍﻧﺪﻥ ﻭ ﻫﻢ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﺮ ﺧﻠﻖ ﺧﻄﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﻋﺸﻘﯿﻢ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﯿﻢ "

ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺑﻪ ﺍﻭﯾﯿﻢ ﻭ ﻧﮕﻮﯾﯿﻢ ﭼﺮﺍ ﻫﺴﺖ ﻭﭼﺮﺍ ﻧﯿﺴﺖ


( ﻣﻮﻻﻧﺎ)


*************************************

الهی !

ای بینندهء نماز ها ،

ای پذیرندهء نیاز ها ،

ای دانندهء راز ها و ای شنوندهء آواز ها

ای مطلع برحقایق و ای مهربان بر خلایق عذر های ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر ،

عیبهای ما مگیر که تو قوی و ماحقیر اگر بگیری بر


ما حجت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم ،


از بنده خطا آید وذلت و از تو عطا آید و رحمت .


      یارب ز کرم بحال من رحمت کن
            بر این دل ناتوان من رحمت کن

       در سینهء دردمند من راحت نه
             بر دیدهء اشکبار من رحمت کن


***********************************

خدایا...🌺

بیاموز به من.....

که لحظه ها در گذرند....

بیاموز به من که هیچ حالتی پایدار نیست.....

که میگذرد....اگر در سختی ام...

اگر دلتنگم....

و در تمام این لحظه ها تو در کنار منی....

به من آگاهی بده تا پذیرا باشم هر لحظه ایی را که میگذرد....

و نشانم بده راه را....

تا سهم خود را به انجام برسانم....

از نیروی بی پایانت بی نصیبم مگذار ....

تا بپیمایم راههای دشوار زندگی را که با حضور تو ممکن میشود.....

نگرانیهایم را بدست تو میسپارم.....

و قدم میگذارم در راهی که تو میخوانی ام.....

و هرچه در این مسیر برایم مهیا کرده ای را با آغوش باز میپذیرم....

هر لحظه با یاد تو خواهد گذشت...

چه سخت و چه آسان...

چه تلخ و چه شیرین...

که با حضور تو همه لحظه هایم به عشق مبدل میشوند....




جالبه وقتی به گذشتشمون نگاه میکنیم

واسه تایم های کمی که برای با خدا بودن گذاشته ایم

سخت افسوس می خوریم؛

هی خودمونو سرزنش می کنیم

اما بازم از روز بعد

منهای خدا زندگی می کنیم...!


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


http://s4.picofile.com/file/7892141284/Beautiful_Flowers.jpg


در میکده‌اَت حالِ دلم بارانی‌ست

با جام رخَت مست شدن عرفانی‌ست


ای عارفِ من، کاشفِ من؛ مستم کن

این کُن فَیکون زلزله‌ای رضوانی‌ست


ای جوهر  هر، زیر و زبر، زیباگر؛

از من نگُذر معبر اگر طولانی‌ست


مجذوبِ تواَم، از طلبَت؛ انسانم

هر جذبه به جز جاذبه‌اَت شیطانی‌ست


در عشقِ تو من، گمشده‌ای عریانم

این فقرو فنا سِیْرِ پس از حیرانی‌ست


هرجا که ز شر، بحرِ بشر، طوفان شد؛

آغوش  تو یک معجزهٔ مرجانی‌ست


************************

عاﺷﻘﺎﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻼﺱ ﺩﺭﺱ ﻣﺎﺳﺖ
ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﻭ ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﺧﺪﺍﺳﺖ


ﺩﺭﺱ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﮐﻤﺎﻝ ﻭ ﺑﻨﺪگی‌ست

ﺷﯿﻮﻩﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪگی‌ست


ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﻮﻥ

ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ﻋﻘﻞ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﺎ ﺟﻨﻮﻥ


ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻭﺍ ﮐﻨﯽ

ﺗﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﺮﺵ ﺧﺪﺍ ﻣﺎﻭﺍ ﮐﻨﯽ

ﺩﺭﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺭ ﻭﺻﺎﻟﺶ، ﺍﺷﺘﯿﺎﻕ

ﺩﺭﺱ ﺁﺧﺮ، ﻭﺻﻞ ﻭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻓﺮﺍﻕ


ﺷﺮﻁ ﺍﻭﻝ، ﻋﺎﺷﻘﯽ، ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻋﺸﻖ

ﻭﺭﻧﻪ ﺑﯿﺨﻮﺩ ﺩﯾﺪﻩ‌ﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﻋﺸﻖ


ﺷﺎﻫﺪﺍﻥ ﺩﺭﺣﻠﻘﻪ ﺗﺴﻠﯿﻤﻨﺪ ﻭ ﺑﺲ

ﻣﺤﻮ ﺭﺧﺴﺎﺭ ﮔﻠﯽ ﺑﯽ ﺧﺎﺭ ﻭ ﺧﺲ


ﺣﺎﻟﯿﺎ ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻃﻮﺍﻑ

ﮐﻌﺒﻪﯼ ﺩﻝ می‌دﻫﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻔﺎﻑ


ﺣﺎﺟﯿﺎ ﻣﻦ ﻗﺒﻠﻪ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ

ﺳﻮﯼ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺗﺒﺴﻢ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ


ﻣﻦ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﺳﻮﯼ ﺗﺎﮐﺴﺘﺎﻥ ﻋﺸﻖ
ﺑﺎﺩﻩ ﻣﯽﻧﻮﺷﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻋﺸﻖ

ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ﺷﯿﺪﺍﯾﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺩﯾﻮ ﻭ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻫﻮﺭﺍﯾﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺑﺸﮑﻦ ﺍﯾﻨﮏ ﺁﻥ ﺑﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺷﻤﺎﺭ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮﻭﻥ ﺁﯾﺪ ﻧﮕﺎﺭ

ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﮐﻨﯽ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻻﯾﻖ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﮐﻨﯽ
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮔﺮ ﻃﯽ ﺷﻮﺩ ﺭﺍﻩ ﮐﻤﺎﻝ

ﻣﯽﺷﻮﯼ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﻭﺻﺎﻝ
ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ ﺁﻥ ﻭﺣﺪﺕ ﻭ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﯾﺎر
می‌شوﺩ ﭘﺎییز ﻋﻤﺮﺕ ﭼﻮﻥ ﺑﻬﺎر



**********************



الهی!

       نفسی ده که حلقهء بندگی تو گوش کند
                   
                        و
 
       جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند .

******************



خداوندا
ترس های بی دلیلم را که ریشه در باور ضعیفم دارد از من بگیر …

جاری کن چشمه ای از آرامش بی مثال خودت را بر قلبم…

و کنارم باش تا یادم بماند که اول و آخر تویی…

و چون تو هستی پس ترسی نیست…

دستهایم را که بگیری

چشم بسته بدون ترس و دلهره به دنبالت می آیم…

و اعتماد و ایمان دارم که مرا به بهترین جایی میبری که میدانی ...


******************************************

خدایا !

من همانم که گاه خندانم، و گاهی گریان.

گاه شکرگزارم، و گاهی در حال گله کردن.

گاه بنده توام، و گاهی بنده خویش!

خدای همیشگی ام!

من مبتلا به گاه و بی گاههای همواره ام.

بیماری که همیشه به نسخه طبیب خویش عمل نمی کند!

اسیر خویشتنم؛

و گاه و بی گاههای اسارت گونه ام مرا در برگرفته است...

معبودا!

بندهای گاهها و بی گاههای زندان تنم را از هم جدا کن!

مرا به آغوش خویش دعوت کن!

که تشنه ترینم به آن ...

تمام این گاه و بی گاههای مدامم را، ببخش ...

به حق بزرگی و مهربانیت
الهی امین


*******************************

چه زیبا خالقی دارم
دلم گرم است می دانم
که باز خورشیدی ،
میان آسمان ، چون نور می آید
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که می خواند مرا ، با آنکه میداند گنه کارم
اگر رخ بر بتابانم
دوباره ، می نشید بر سر راهم
دلم را می رباید ، با طنین گرم و زیبایش
که در قاموس پاک کبریایی ،
 قهر نازیباست
چه زیبا عاشقی را دوست می دارم
دلم گرم است می دانم ، که می داند
بدون لطف او ، تنهای تنهایم
اگر گم کرده ام من راه و رسم بندگی ،
 اما
دلم گرم است ، می دانم ،
خدای من ، خدایی خوب می داند


http://topphoto.persiangig.com/image/topphoto/3136966-lg.jpg

*********************

اگر میخواهید زیبا باشید
یک دقیقه مقابل آینه
پنج دقیقه مقابل روحتان و
پانزده دقیقه مقابل خداوند بایستید
ادم ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی
نمی‌شوند
بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر
 می‌رسند
بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید
آنها را زیبا هم خواهید یافت
زیرا حس زیبا دیدن همان عشق است

************************

داستانک

حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در

مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که

به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. نقاش به جستجو

پرداخت که چه بکشد که نماد فرشته باشد؟

چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود

کودکی خوش چهره و معصوم را پیدا نمود و

روزهای بسیاری آن کودک را کنارش می نشاند و

تصویر او را می کشید تا اینکه تصویری بسیار

زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند.

حال نوبت به کشیدن تصویر شیطان رسید،

نقاش به جاهای بسیاری می رفت تا کسی را پیدا کند که

نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و

مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت

چون همه بندگان خدا بودند هرچند اشتباهی نمودہ بودند.
 سالہا گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد.

پس از چهل سال که حاکم احساس نمود دیگر عمرش

به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت 

هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن

تا در حیاتم این کار تمام شود. نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت

تا مجرمی زشت چهره و مست با موهایی درهم ریخته را

در گوشه ای از خرابات شہر یافت. از او خواست در

مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند.

او هم قبول نمود. چند روز مشغول رسم نقاشی شد

تا اینکه روزی متوجه شد که اشک از

چشمان این مجرم می چکد. از او علت آن را پرسید؟
 گفت : شما قبلا هم از چهره ی من نقاشی کشیده اید،

من همان بچه ی معصومی هستم که تصویر فرشته را

از من کشیدی. امروز اعمالم مرا به شیطان تبدیل نموده.

داستانی بسیار تامل بر انگیز است،

خداوند همه ما را همانند فرشته ای معصوم آفرید،

این ماییم که با اعمال ناشایست قدر خود رانمی دانیم و

خود را به شیطان مبدل می کنیم.



********************************************

الهی به مستان میخانه ات
به عقل آفرینان دیوانه ات

به مستان افتاده در پای خم
به رندان پیمانه پیمای خم

که خاکم گل از آب انگور کن
هوسهای من آتش طور کن

الهی به آنان که در تو گمند
نهان از دل و دیده مردمند

به خم خانه وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده

می ده که چون ریزمش در سبو
برآرد سبو از دل آواز هو

می معنی افروز و صورت گداز
همه گشته معجون ناز ونیاز

پریشان دماغیم ساقی کجاست
شرابی زشب مانده باقی کجاست

می کو مرا وا رهاند زمن
زآئین کیفیت ما ومن

دماغم زمیخانه بوئی شنید
حذرکن که دیوانه هوئی شنید

مغنی نوای طرب ساز کن
دلم تنگ شد مطرب آواز کن

به میخانه آی و صفا را ببین
ببین خویش را و خدا را ببین

به رندان سرمست آزاده دل
که هرگز نرفتند جز راه دل

تو در حلقه می پرستان در آی
که چیزی نبینی به غیر از خدای

بزن هر چه هواهیم پا به سر
سر مست از پا ندارد خبر

الهی به جان خراباتیان
کز این محنت هستیم وارهان

*************************


غم می آید،من هم سمت تو می آیم خدایا...

 

غم می رود،من نیز می روم

 

نمیدانم وجدانم را کجای این راه جا گذاشته ام؟؟!!!

 

این بار کفش هایم را دور می اندازم....

 

هرگز نمی روم.....................

http://mj1.persianfun.info/img/93/1/ElhamBakhsh19/27.jpg



عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

همه حرفامو گفتم تا ببینی  

یه روزم دردِ تکراری ندارم 

تو تسکینِ تمومِ درد هامی  

بجز تو با کسی کاری ندارم




آن قرصی که برای درمان می خوری

به خدا می گوید:

مضر واقع شوم یا نافع

(در واقع نافع یا مضر بودنش در دستان خداست)


خدایا دریای پر تلاطم دل من با تو آرام است


آیت الله دستغیب



همیشه دلتنگی ام را در دریای آغوش تو ریختم ،

عجیب این دریا معجزه می کند!

تمام غم را می بلعد

و باز آرامِ آرام است

دریای لاجوردی من،

خدای من . . .


زندگی رانندگی در شب است

اگر نور خدا نتابد

کارت تمام است...


شیشه عطر بهار لب دیوار شکست

و هوا پر شد از بوی خدا،

همه جا آیت اوست

دیدنش آسان است،

سخت آن است که نبینی او را



با قلبت باور کن یکی که مهربونترینه

عاشقته!

 همیشه خیرت را میخواد

لحظه ای چشم ازت بر نمی داره

اراده اش برتر از همه ی اراده هاست

همیشه مراقبته

بهتر از خودت از دلت خبر داره ؛شک نکن

دل بسپار به مهربونیش

میشه پناه دلتنگیات



لا تاخذه سنته و لانوم

خواب سبک هم او را فرا نمیگیرد تا چه رسد به خواب رود

..آیه الکرسی..


هر چیزی ممکن است

در یک چشم به هم زدن تغییر کند

اما ناراحت نباش!

خدا پلک نمی زند...

 

"رجینابرت"


همیشه راهی هست

چون خدایی هست

همیشه نگاهش بهت هست

چون میخواد تو هم یه بار نگاهش کنی

خدا همیشه هست ؛همه جا

لحظه هایی میشه که می تونی ببینیش

با چشم دلت ،با وجودت

لحظه هایی که عطر خدا می پیچه

توی فضای دلت و عاشقت می کنه !

عاشق خودش

همشه راهی هست

چون بودن با خدا مساویه با رها شدن

از هرچی که نگرانت می کنه

تو با بندگی خدا می تونی به اوج برسی

آخه بندگی خدا تو را آزاد می کنه از بندگی اغیار

همیشه راهی هست

چون تو هنوزم به یاد خدایی

وهنوزم می دونی که خدا همه ی زندگیته

پس تنهات نمیذاره

حتی اگر برای توته خط باشه

پس فراموش نکن

همیشه راهی هست

چون خدایی هست...

 

منبع:نجوای عاشقی

najvaye_asheghi@


 

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰



 استاد حائری شیرازی:

هواپیما را دیده‌اید که از روی زمین اوج می‌گیرد؟

هواپیما دوباره به زمین بر می ‌گردد، اما موشک از


جاذبه زمین خارج می‌شود و دیگر بر نمی‌گردد.

سرعت زیادی لازم است تا موشک از جاذبه زمین خارج شود.

 همان طور که زمین «جاذبه» دارد، «نیت» هم «جاذبه» دارد.

 نیت انسان‌ها گاهی در «جاذبه» خود انسان گیر می‌کند.

بسیاری از اعمالی که انسان به سوی ملکوت می‎فرستد، از جو


خودش نمی‌گذرد؛ او فکر می‌کند آن عملی که فرستاده، رسیده است!

 اما در قیامت که عملش را نشانش می‌دهند می‌بیند


که خیلی از آنها به جاذبه خودش باز گشته است.


خداوند رحمان تنها اعمالی را از ما می پذیرد که صددرصد


نیت خدایی باشد یعنی کاملا با اخلاص و بدون ریا.

عکس های نوشته دار خدا,عکس نوشته های زیبا در مورد خدا,عکسهای جدید برای خدا,عکس خدایا,عکس دعا,عکس مذهبی برای خدا,عکسهای زیبا در وصف خدا,کارت پستال خدا,عکس خدا

**********************************

راحت آبرو نبرید......


یه داستان جالب و آموزنده به نقل ازیک بنده خدا::

:زمانی‌ در بچگی باغ انار بزرگی داشتیم

اواخر شهریور بود، همه فامیل اونجا جمع بودن .

اون روز تعداد زیادی از کارگران بومی در باغ ما جمع شده

بودن برای برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول

بازی کردن و خوش گذروندن بودیم! بزرگترین تفریح ما در این باغ،

بازی گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زیاد انار و دیگر میوه ها

و بوته ای انگوری که در این باغ وجود داشت، بعضی وقتا میتونستی،

ساعت ها قائم شی، بدون اینکه کسی بتونه پیدات کنه! بعد از نهار بود

که تصمیم به بازی گرفتیم، من زیر یکی از این درختان قایم شده بودم

که دیدم یکی از کارگرای جوونتر، در حالی که کیسه سنگینی پر از

انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی که مطمئن شد

که کسی اونجا نیست، شروع به کندن چاله ای کرد و بعد هم کیسه

انارها رو اونجا گذاشت و دوباره این چاله رو با خاک پوشوند، دهاتی ها

اون زمان وضعشون خیلی اسفناک بود و با همین چند تا انار دزدی،

هم دلشون خوش بود!با خودم گفتم، انارهای مارو میدزی! صبر کن

بلایی سرت بیارم که دیگه از این غلطا نکنی، بدون اینکه خودمو به

اون شخص نشون بدم به بازی کردن ادامه دادم، به هیچ کس هم

چیزی در این مورد نگفتم!غروب که همه کار گرها جمع شده بودن و

میخواستن مزدشنو از بابا بگیرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسید

به کارگری که انارها رو زیر خاک قایم کرده بود، پدر در حال دادن

پول به این شخص بود که من با غرور زیاد با صدای بلند گفتم: بابا

من دیدم که علی‌ اصغر، انارها رو دزدید و زیر خاک قایم کرد! جاشم

میتونم به همه نشون بدم، این کارگر دزده و شما نباید بهش پول

بدین!پدر خدا بیامرز ما، هیچوقت در عمرش دستشو رو کسی بلند

نکرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من کرد، همه منتظر

عکس العمل پدر بودن، بابا اومد پیشم و بدون اینکه حرفی بزنه،

یه سیلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بکش، من خودم به

علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال کنه، واسه زمستون!

بعدشم رفت پیش علی اصغر، گفت شما ببخشش،

بچس اشتباه کرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم گذاشت روش،

گفت اینم بخاطر زحمت اضافت! من گریه کنان رفتم تو اطاق،

دیگم بیرون نیومدم!کارگرا که رفتن، بابا اومد پیشم، صورت منو بوسید،

گفت میخواستم ازت عذر خواهی کنم! اما این،

تو زندگیت هیچوقت یادت نره که هیچوقت با آبروی کسی بازی نکنی...

علی اصغر کار بسیار ناشایستی کرده اما

بردن آبروی انسانی جلو فامیل و در و همسایه،

از کار اونم زشت تره!شب علی اصغر اومد سرشو

انداخته پایین بود و واستاده بود پشت در،

کیسه ای دستش بود گفت اینو بده به حاج آقا بگو از

گناه من بگذره!کیسه رو که بابام بازش کرد،

دیدیم کیسه ای که چال کرده بود توشه،

به اضافه همه پولایی که بابا بهش داده بود...

 امام علی (علیه السلام) به مالک اشتر: ای مالک!


اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه


کرده باشد و تو ندانی


ارزش سکوت**

روایت داریم که اغلب جهنمی ها جهنمی زبان هستند.


***************************************************


👀 از نگاه نکردن به دختران درحال شنا


تا زیارت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشریف ...👀


🌹داستان این شهید رو بخونین


ببینین بعضی وقتا گذشتن از یک گناه آدم رو به چه جاهایی که نمیرسونه...🌹


یکی از همرزمانش می گفت:در لحظه ی شهادت ترکشی به


پهلویش اصابت کرد.وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم.


وقتی روی پایش ایستاد رو به کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد

السلام علیک یا ابا عبدالله.. بعد هم به همان حالت به دیدارارباب بی کفن خود رفت.
 
آیت الله حق شناس در عظمت شهید فرمود: در این تهران بگردید

و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟

این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟

به من فرمود👇

تمامی مطالبی که (از برزخ و...)می گویند حق است .


از شب اول قبر وسوال و ...اما من را بی حساب و کتاب بردند.

بعد استاد مکثی کرد و فرمود 👇

رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشت

اما نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد تا به این جا رسید.

📝 داستان تحول از زبان خود شهید👇

 یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند.یکی از بزرگترها گفت

احمد آقا برو کتری روآب کن بیار… منم راه افتادم راه زیاد بود

کم کم صدای آب به گوش رسید.از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.

تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و

همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمیدانستم چه کار کنم .

همان جا پشت درخت مخفی شدم …

می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم.

پشت آن درخت وکنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودن .

همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن.

خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند

که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شوداما

خدایا من به خاطر تو ازین گناه می گذرم
 از جایی دیگر آب تهیه کردم ورفتم پیش بچه ها ومشغول درست کردن آتش شدم.

خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بودیادم افتاد

حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خداگریه کند

خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت .

گفتم ازین به بعد برای خدا گریه میکنم حالم منقلب بود و از

آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم واشک میریختم

ومناجات می کردم خیلی باتوجه گفتم یا الله یا الله…

به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از

همه طرف شنیده میشد به اطرافم نگاه کردم صدا از

همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد!!!

همه می گفتند

سبوح القدوس و رب الملائکه والروح…


از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من بازشد…

 در سال ۱۳۹۱ ،دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد اقا


داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ،بدست آمد .


در آخرین صفحه نوشته بود که👇


💥در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که


مولای خوبان عالم حضرت مهدی(عج) را زیارت کردم...💥


📚 کتاب عارفانه

سیره عملی فراراز گناه شهید احمد علی نیری

شهدا برای ما حمدی بخوانید که شما زنده اید و ما مرده...




***************************

خدایا

تجربه مهربونی تو و فراموش کاری من همیشه برام تازگی داره!

هر بار که میترسم و تو در آغوشم میگیری

هر بار که دلتنگ میشم و تو محکم دستامو میگیری

هر بار که تو تاریکی شب گم میشم و تو فانوس به دستم میدی

هر بار که آرزو میکنم و تو شگفت زده ام میکنی

هر بار که تا میخوام فریاد بزنم "کجایی؟!" تو آهسته در گوشم میگی: کنار تو

هر بار که دلم بیتاب مهربونیت میشه و تو بیتاب تر از من، آرومم میکنی ...

خدای من

هر بار که فراموشت میکنم و تو فراموشم نمیکنی ،

هر بار برام تجربه تازه ای هست احساست

بزرگــتر از قبل ...

مهربانــتر از قبل ...

محبوبــتر از قبل ...

چه حس خوبیه وقتی "دوستت دارم" از قلبم میگذره و تو بی واسطه میشنوی ...

به همین سادگی ...

خدای من، چه خوبه تو رو داشتن

خدایا دوووستت دارم

دوستت دارم

دوستت دارم

بیشتر از همیشه دوستت دارم


**********************

این که دلت قرص باشد که یکی همیشه هست ...


همیشه برایت وقت دارد و آغوشش برایت باز است؛


این که اگر نصفه شبی بغض امانت را برید یکی هست که


همیشه بیدار است و به درد و دلهایت گوش می کند،

که اگر بهانه بگیری اگر کج خلقی کنی باز هم کنارت هست؛او همیشه


هست حتی وقتی فرسخ ها فاصله افتاده بین تو و وعده هایت به او ...

اگر دلت شکست و با هر که سخنِ دلت را گفتی و باز سبک


نشدی تازه می فهمی هیچکس نمی تواند جای او را بگیرد.

این که عزیزترین هایت؛مهربان ترین ها هرچقدر هم


هوایت را داشته باشند؛هر چقدر گوش باشند برای حرفهایت،


هرقدر که سعی کنند آرامت کنند باز تهِ دلت آرامشی می خواهد از جنس او ...


او همیشه هست چه آن زمان که از فرط خوشی یادت می رود او را ...


آن زمان که دنیایت آرام است خوشی ها به


تو روی می آورند و یادت می رود آرامشت را مدیون اویی...


و چه آن زمان که دلت آنچنان از زمانه می گیرد که


حضورش را بیشتر از همیشه حس می کنی.

این که خدا همیشه هست حالِ دلم را خوب می کند این که در


تمام مسیرها همراهی ام می کند شوقی می شود برای پریدنم تا اوج ...

دلم می خواهد هوایی شوم هوایی کسی که همیشه هوایم را دارد ...


***********************************************************

پروردگارم....

در مستجاب نشدن دعاهایم حکمتی نهفته است که خود فقط به آن علم داری.

میدانم دعاهایم میشنوی

واما من در محکمه جهل خویش تو را به براورده نکردن حاجاتم محکوم میکنم...

در مقابل دستهای گشوده شده ام بسوی آسمان آرام در

گوش من زمزمه میکنی شکیبا باش بنده ام...

در پنهان اموری را برایت کنار گذاشته ام که خوشایند تو خواهد بود...

پروردگارم....

برای نداده هایت شکرگزارم چون میدانم خیر مرا تو فقط میدانی...


و برای داده هایت شکرگزارم.....


تو مرا انسان آفریدی...

و چه زیبا نعمتی است این نعمت...

مرا انسان آفریدی...

سرور کاینات جهان...

وهمه چیز درخدمت من

پروردگارم نگذار با ناسپاسی، این داده ات را از یاد ببرم...
 
بگذار تمام امورم را به تو بسپارم...

سکان کشتی را تو بدست بگیر...

انسانیتم را از من پس نگیر..

پروردگارم بگذار شکرگزار نعمتهای دیده و ندیده ات باشم

و طغیان نکنم به بهانه انسان بودنم...

بگذار همیشه تنها بنده تو باشم....


*********************************************

اهل نماز میشوم , جمله نیاز میشوم
سوی حجاز میشوم "باز مقابلم تویی"

باده ناب میشوم , شعروکتاب میشوم
یکسره خواب میشوم"باز مقابلم تویی"

همره موج میشوم , راهی اوج میشوم
فوج به فوج میشوم "باز مقابلم تویی"

سایه ماه میشوم , در ته چاه میشوم
راهی راه  میشوم  "باز مقابلم تویی"

توی رواق میشوم , کنج اتاق میشوم
بسته به طاق میشوم "باز مقابلم تویی"


اینهمه مردمیشوم , مخزن درد میشوم
ساکت و سرد میشوم "باز مقابلم تویی"

از همه دور میشوم ,نقطه کور میشوم
زنده به گور میشوم "باز مقابلم تویی"

همدم خوار میشوم ,بی کس و یار میشوم
بر سر دار میشوم  "باز مقابلم تویی"

                                              "مولانا"


**************************************************

در آسمان درها نهی
در آدمی پرها نهی

صد شور در سرها نهی
 ای خلق سرگردان تو


عشقا چه شیرین خوستی
عشقا چه گلگون روستی

عشقا چه عشرت دوستی
ای شادی اقران تو


ای بر شقایق رنگ تو
جمله حقایق دنگ تو

هر ذره را آهنگ تو
در مطمع احسان تو


ای خوش منادیهای تو
در باغ شادیهای تو

بر جای نان شادی خورد
جانی که شد مهمان تو


من آزمودم مدتی
بی تو ندارد لذتی

کی عمر را لذت بود
بی ملح و بی پایان تو


                                               "مولانا"


http://photokade.com/wp-content/uploads/khoda-eshgh-photokade-10.jpg

***********************************************

ای توبه ام شکسته از تو کجا گریزم
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم

ای نورهر دو دیده از تو کجا گریزم

ای گردنم ببسته از تو کجا گریزم

ای شش جهت ز نورت چون آینه ست شش رو

وی روی تو خجسته از تو کجا گریزم

دل بود از تو خسته جان بود از تو رسته

جان نیز گشت خسته از تو کجا گریزم

گر بندم این نظر را ور بسکلم نظر را

از دل نه ای گسسته از تو کجا گریزم

                                             "مولانا"


********************************************

خدای من!

تو آرزوی منی!

من روسیاه توام!

عفو تو را به وسعت آرزوهایم از تو می طلبم.

به زشتی اعمالم مواخذه نکن

چرا؟

چون

کرم تو ازجرم وگناه من بیشتر است...

حلم تو از مکافات اعمالم وسیع تر است...

من ازگناهم به تو فرار کرده ام

وعده ی اغماضت را طلب می کنم

خوش گمانییم را به تو جستجو می کنم پس مواظبم باش


**********************************


تنها تویی , تنها تویی , در خلوت تنهایم

تنها تو میخوانی مرا , با این همه رسواییم

جان گشته سرتا پا تنم,از ظلمت تن ایمنم


شو آفتاب روشنم , پیدا به نا
پیداییم

من از هوسها رسته ام,از آروزوها جسته ام

مرغ قفس بشکسته ام ,شادم زبی پرواییم

دانی که دلدارم تویی,دانم خریدارم تویی

یارم تویی, یارم تویی, شادی از این شیداییم

************************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی