عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکس نوشته در مورد خدا» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰



اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی


سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی


سعدی

چه عاشقانه زیباییست


وقتی که میگویی: ஜ الــــــــهی...


و او می گوید ஜ عبــــــــدی...



بگو:


خدای من هر که را بخواهد روزی وسیع دهد


و (هر که را بخواهد) تنگ‌روزی گرداند


و لیکن اکثر مردم (از این حقیقت) آگاه نیستند.


"سبا آیه36"

 


حدیثی که تنم را لرزاند


 اگر یک نماز صبحت قضا شود


 اگر کل دنیا طلا شود و آنرا در راه خدا و اسلام بدهی... 


جبران نمی شود...


"امام صادق (ع)"



""یــــــا رب""

مثل همیشه فریــاد میزنم...!!!

گرفتارم .. گرفتاااارم

ولی بازم تو رو دارم چی کم دارم


خوشا به سعادت کسیکه


عمل، علم، دوستى،


دشمنى، گرفتن، رها کردن،


سخن،سکوت ،کردار و گفتارش را


براى خدا خالص گرداند.


تحف العقول "امام علی(ع)"


*امروز برای خدا چه کرده ایم؟*


سرورا، سرنوشتم به دست توست

و هر آنچه تا واپسین دم حیاتم،

نهان و عیان از من سرزند، تو دانی.

و کاستی و فزود و سود و زیانم تنها به دست توست نه دگری.

معبودا،

اگر مرا از رزقت ناکام گردانی،کیست که روزی‌ام دهد؟


و اگر به خواری‌ام کشانی، کیست که یاری‌ام دهد؟


معبودا، با گرایشم به خواهش نفس، برخود ستم کردم


پس وای بر من اگر بر آن آمرزش نیاوری!


(فرازهایی از مناجات زیبای شعبانیه)




من خدایی میشناسم که ابر رحمتش


به زمین و زمان باریده ...


یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر !!!


زیاد گفتند بی دریغ باش مثل باران...


اما کسی ،هرگز نگفت:


"بی دریـــــــغ باش مثل خــــــدا!"


*************************



عشق فقط خدا


کانال تلگرامی عشق فقط خدا


https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰



هر روز حسم تازه تر میشه

غرق تو می شم بلکه دریاشم


بیزارم از اینکه تمام عمر

از روی عادت عاشقت باشم



روایت است که وحــی شد به حضــرت عزیز،


که هرگاه بلایی به تو می رسد شکایت مرا نزد دیگری مبر


 چنــانـکه من شکایت تو را نزد ملائــکه ام نمیبرم .


در وقتی که اعمال زشت تو بالا می رود من ستاری میکنم


 پس تو هم مانند من ستاری کن.



عاشق اگربیند ستم، کی شکوه از یارش کند؟


 بــلبـــل نمیــرنــجد ز گل هـر چنـد آزارش کنــد



آیا ندانسته ای که خدا آنچه را که در آسمانها و


آنچه را که در زمین است می داند؟


هیچ گفتگوی محرمانه ای میان سه تن نیست مگز اینکه


او چهارمین آنهاست، و نه میان پنج تن مگر اینکه


او ششمین آنهاست، و نه کمتر از این و نه بیشتر


مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست


آنگاه روز قیامت آنان را به آنچه کرده اند


آگاه خواهد گردانید. زیرا خدا به هر چیزی داناست.


" سوره مجادله آیه۷ "



می گویند "پیکاسو" بهترین نقاش دنیاست


اما قربونت برم خدا که در عرصه نقاشی هم غریبی!


ای خالق زیبا آفرینم بدون هیچ طرح قبلی


چه ها کرده ای !!!


 "المصور" شایسته نامیست که خود را به آن نامیدی




گاهی وقت‌ها
    تشکرکردن از خــــــــدا

    فقـــــــط گفتن کلمه‌ی

    خــــدایا شکرت نیست…

    گاهی وقت‌ها

    برای تشکر از خــــــــــدا

    بایـــد کاری کرد ،

    دلی را شاد کرد ، گلی را

    هـــــــــدیه داد و بخششی را

    تــقــــــــدیم کرد .

     برای تشکر از خـــــــدا

    از دنیای کلمه‌ها فاصله بگیر

    و وارد دنیای عمل شو.



قال خدا عز و جل:


ای فرزند آدم زمانی که دندان تو بر آمد


و قدرت قطع و بریدن پیدا نمود ،


به تو میوۀ تابستان و میوۀ زمستان را


در وقت مخصوصش ، روزی کردم


(امّا همانطوری که گفتم با وجود این همه نعمتها ،


انصاف را نسبت به من رعایت نکردی)


وقتی شناختی که من پروردگار تو هستم


نافرمانی مرا کردی با این وجود


اکنون که نافرمانی مرا نمودی ، مرا بخوان


زیرا من ( بتو ) نزدیکم و تو را اجابت می


کنم ، مرا بخوان که من آمرزندۀ مهربانم


"حدیث قدسی از خداوند"



درخت سایه‌اش را بی‌دریغ به تو می‌بخشد


  و خورشید گرمایش را و گل شمیم خوشش را،


باران طراوتش را و آسمان برکتش را


  و رود قطره قطره آبش را


    و پرنده نوای دل انگیزش را…


و همه و همه بخشیدن را از  خدایی آموخته‌اند


که آن‌ها را زیبا آفریده…


  زیباترین آفریده خدا انسان است.


    تو برای بخشیدن چه داری؟


      ثروتت؟دانشت؟جانت؟


همه این‌ها خوب است…


اما چرا از گنج بی‌پایانی که در وجودت داری خرج نمی‌کنی؟


   محبتــــــــــــــــــــــــ !


حاضری آنرا ببخشی؟


  با خنده‌ای بر لبت


    یا اخلاقی خوش


     یا دستان پرمهری که بر سر کودکی خسته از کار می‌کشی…


       یا با محبتی که به عشقت می‌کنی…


         یا…


مطمئن باش گنجت تمام نمی‌شود بلکه زیاد خواهد شد…


      پس از بخشیدنش دریغ نکن…



دلنوشته


"یا خیر حبیب و محبوب"

دلم را تنها به عشق خودت مصفا کن

"یا دلیل المتحیرین"

 چنان آرامشی برایم فراهم ساز که از منجلاب سرگردانی

و آوارگی بیرون آمده و طعم حقیقت را بچشم

"یا امان الخائفین"

مرا از هراس دنیا و بالاخص هول و وحشت

آخرت سلامت بدار

"یا کاشف الکرب"

درد و رنج و غم دنیا را از من زائل بفرما تا

در سایه آرامش، بیشتر از پیش به معبود خود بپردازم و

در راه رسیدن به حقیقت، رنگ معشوق به خود بگیرم

"یا ستارالعیوب"

زشتی‌های مرا بپوشان و آبرویم را مریز

"یا غفارالذنوب"

نامه اعمالم را پاکسازی بفرما

و ای خدای رحمان و رحیم به نام تمامی اسماء حسنایت،

دست این بنده حقیر را بگیر و مرا به حال خودم وامگذار 

حتی برای لحظه‌ای




عشق فقط خدا


کانال تلگرامی عشق فقط خدا


https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

ماه خدا که ماه رفیع الکمال بود

هنگامه زدون زنگ ضلال بود

در هر غروب و هر سحر دیده اشکبار

قلب و دلم به وقت دعا پر جلال بود




چه شبهایی ز دست این گدا رفت


سحرهای پر از عشق و صفا رفت


خداحافظ دعاهای مبارک


بهار رحمت و ذکر خدا رفت


.

.

.

خدایا خیلی سعی کردم قدر این مهمونی رو بدونم ولی

بازم احساس می کنم نتونستم ،

یعنی سال بعد هم ما رو دعوت می کنی ؟


کانال تلگرامی عشق فقط خدا



Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

.


خداحافظ ماه پروردگار الرحمن الراحمین


خداحافظ ماه لحظه های افطار و سحر


خداحافظ ماه نعمت و رحمت و برکت


خداحافظ ماه شب های نورانی قدر

خداحافظ ای ربّنای غروب😔


خداحافظ ای رزق و روزی ِ پاک

خداحافظ ای جمع ِ افلاک و خاک


خداحافظ ای لحظه های سحر

خداحافظ ای ماه چشمان ِ تر


خداحافظ ای بغض افطارها

خدا حافظ ای ماه ِ دیدار ها


خداحافظ ای ختم یاسین و نور

خداحافظ ای ماه ِ عشق و سرور


خداحافظ ای ماه رو راستی

خداحافظ ای بی کم و کاستی


خداحافظ ای قدر زلفت دراز

خداحافظ ای اشتیاق ِ نماز


خداحافظ ای لحظه های دعا

خداحافظ ای ماه ِ ارض و سماء


خداحافظ ای ماه ِ صبر و رضا

تو ای ماه آرامش مرتضی


خداحافظ ا ی گرمی آفتاب

خداحافظ ای خوابهایت ثواب


خداحافظ ای بهترین سرنوشت

تو پای مرا می کشی تا بهشت


خداحافظ ای ماه تقدیر من

سحرهای تو صبح تطهیر من


خداحافظ ای برکت سفره ها

خداحافظ ای ماه ِ خوب خدا


tl8Ii


فرازهایی از دعای وداع امام سجاد (ع) با ماه رمضان :


بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا


بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها


بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی


بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم


و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک


در وداع ماه مبارک بگوئید:


بار پروردگارا تو خود گفتی در کتاب مقدس که بر


نبی مرسلت نازل فرموده‏ای و قول تو حق است که


ماه رمضان که در او قرآن نازل شده و مایه هدایت و


رستگاری مردم و دلائل آشکار از هدایت و وسیله تشخیص حق از


باطل می‏باشد، اینک ماه رمضان به پایان رسید «و فیوضاتش تا


سال آینده از ما قطع شد» پس تقاضا می‏نمایم از تو به آبروی گرامیت،


و کلمات تام و تمامت، اینکه اگر بر من گناهی باقی مانده ( و پاک نشدم)


که هنوز آن گناهم را نیامرزیدی، و اراده حسابرسی او را داری،


یا می‏خواهی به آن گناه باقیمانده عذابم کنی، و یا به اندازه گناهم عقوبت نمائی،


تا اینکه طلوع کند فجر این شب، یا پایان پذیرد این ماه مبارک،


مگر آنکه آن گناهانم را بیامرزی و از تقصیرم در گذری،


ای مهربانترین مهربانان


ای ماهترین ماه


ای آموزگار زنده بودن در دل شب، 


به من یاد دادی می توان در دنیا هم آسمانی بود. 


یادم دادی که در ره دوست بی خواب و خور شدن یعنی چه. 

آغوشت شیرین تر از خرمایی بود که با آن افطارم را باز می کردم. 

ملودی دعای سحر و افتتاحت با تپش های قلبم آنقدر هماهنگ بود

که اشکهایم را روی گونه هایم می غلطاند و می رقصاند.

نخوردن آب و غذا در روزهایت چقدر لذیذ بود و

 چه بی مزّه است اوّلین روزی که لب به آب و غذا خواهم زد.


تو عید بزرگ اولیای خدا بودی؛ با رفتنت چگونه نماز عید بخوانم. 


ای آغوش مهربان خدا بی تو چه کسی آرامگاه من است.

 

دارد بساط ماه خدا جمع می شود


از سفره نان و آب و غذا جمع می شود


آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود


دارد ز دست های گدا جمع می شود


فرصت گذشت،این رمضان هم تمام شد


زیباترین بهانه ما جمع می شود


یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید


اما چه زود حال و هوا جمع می شود


نزد طبیب حال دلم خوب می شود


وقتی طبیب هست شفا جمع می شود


من تازه انس، تازه گرفتم به نام تو


ربّ کریم ! سفره چرا جمع می شود؟


امام صادق ع


 


دلنوشته زیبای وداع ماه رمضان


 آن را وداع می‏گوییم؛ وداع کسی که هجرانش بر ما غم‏انگیز است


 و روی گرداندنش ما را به اندوه و وحشت دچار کرده


اینگونه وداع میکنیم:  


سلام بر تو ای بزرگ‏ترین ماه خدا و ای عید عاشقان حق.


سلام بر تو ای کریم‏ترین هم‌نشین از میان اوقات! و ای بهترین ماه در روزها و ساعات.


سلام بر تو ای ماهی که در طی تو برآورده شدن آمال نزدیک گشته،


 و ای مایه امیدی که دوری‌ات رنج‏آور است.


سلام بر تو ای هم ‌دمی که چون رو کنی، ما را مونس شادکننده‏ای


 و چون سپری شوی،  وحشت‏آور و دردناکی.


سلام بر تو ای هم‌سایه‏ای که دل‌ها نزد تو نرم شد و گناهان در تو نقصان گرفت.


سلام بر تو ای یاوری که ما را در مبارزه با شیطان یاری دادی


 و ای مصاحبی که راه‌های احسان را هموار و آسان ساختی.


سلام بر تو که چه بسیارند آزادشدگان حضرت حق در تو


و چه سعادت‌مند است کسی که حرمتت را به واسطه خودت رعایت کرد!


سلام بر تو که چه بسیار گناهان را از پرونده ما زدودی و چه عیب‏ها که بر ما پوشاندی!


سلام بر تو که زمانت بر گنه‌کاران چه طولانی بود و در دل مؤمنان چه هیبتی داشتی!


سلام بر تو ای ماهی که هیچ زمانی با تو پهلو نزند!


سلام بر تو ای ماهی که از هر نظر مایه سلامتی.


سلام بر تو که مصاحبتت ناپسند و معاشرتت نکوهیده نیست.


سلام بر تو هم‌چنان که با برکات بر ما وارد شدی و


ناپاکی معاصی را از پرونده ما شستی.


سلام بر تو که وداع با تو نه از باب خستگی


و فراغت از روزه‏ات، نه به خاطر ملالت است.


سلام بر تو که قبل از آمدنت، در آرزویت به سر می‏بردیم


و پیش از رفتنت بر هجرانت محزونیم.


سلام بر تو که چه بدی‏ها که به سبب تو از جانب ما گشته


و چه خوبی‌ها که از برکت تو به سوی ما سرازیر شده!


سلام بر تو و بر شب قدری که از هزار ماه بهتر است.


سلام بر تو که دیروز چه سخت بر تو دل بسته بودیم و فردا چه بسیار شایق تو می‏شویم!


سلام بر تو و بر فضیلت تو که از آن محروم گشتیم


و بر برکات گذشته‏ات که از دست ما گرفته شد.


بارالها ما اهل این ماهیم که ما را به آن شرافت بخشیدی


و توفیق ادراکش را به ما عنایت فرمودی


 آن‌گاه که تیره‏بختان وقتش را نشناختند و از بخت بدشان از فضلش محروم شدند.


بارالها! پایان یافتن این ماه را پایان یافتن خطاهایمان قرار ده


و به دنبال خارج شدنش، ما را از بدی‌هامان خارج کن


 و ما را از سعادت‌مندترین اهل این ماه به آن


و پرنصیب‏ترین آنان در آن و بهره‏مندترین ایشان از خودت قرار ده.


بارالها! در این روز فطر که آن را برای اهل ایمان عید و شادی


و برای اهل آیین خود روز اجتماع و گردهمایی قراردادی،


به درگاهت توبه می‏کنیم،


از هر معصیتی که دچارش شدیم یا هر کار بدی که


به آن دست زدیم یا اندیشه سوئی که در دل داشتیم؛


 مانند توبه کسی که خیال بازگشت به گناه را ندارد


و پس از توبه به جانب هیچ خطایی برنمی‏گردد؛


توبه پاک و خالصی که از شک و تردید پیراسته باشد.


 پس آن را از ما بپذیر و از ما راضی شو و ما را بر آن استوار بدار.


بارالها! ترس از عذاب وعده داده شده و رغبت به ثواب موعود را روزی ما کن،


تا لذت آن‌چه را از تو می‏خواهیم، بیابیم و غصه آن‌چه را از آن به تو پناه می‏بریم، دریابیم


 و ما را در پیشگاهت از توبه‌کنندگانی قرار ده که محبتت را بر ایشان حتم ساخته‏ای


و بازگشتشان را به طاعت خود قبول نموده‏ای، ای عادل‏ترین عادل‏ها!


بارالها! از پدران و مادران و اهل دین ما همگی، چه آن که


از ایشان از دنیا رفته و چه آن که تا قیامت به آنان خواهد


پیوست، درگذر!


بارالها! بر محمد پیامبر ما و بر آلش درود فرست،


هم‌چنان که بر فرشتگان مقربت درود فرستادی و بر او و بر آلش درود فرست،


آن طور که بر پیامبران مرسلت درود فرستادی و بر او و بر آلش درود فرست،


آن طور که بر بندگان شایسته‏ات درود نثار کردی


چنان درودی که برکتش به ما برسد و سودش نصیب ما گردد


 و به‏خاطر آن دعاهایمان مستجاب شود؛


تو بزرگوارترین کسی هستی که به او توجه شده


و بی‏نیاز کننده‏ترین کسی هستی که بر او اعتماد شده


و بخشنده‏ترین کسی هستی که از احسانش درخواست شده


 و تو بر هر چیز توان


         الهی العفو العفو العفو ....




**************************


کانال تلگرامی عشق فقط خدا


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰



چه زیباست!!؟

در بخشیـــــــــــــــــدن

"خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا"

باشیم...



ای ماندگار ، ای ماندنی ترین عشق ،


 ای یکتا یاور ، ای باعث بزرگی ای بزرگ ،


 ای جدا از من و با من!


 ای بی نیاز از من و دوستدار من!


 باران دیدگانمان میل تو را دارند،


چه زیباست با آسمان آبی رحمت تو همراز شدن...


 

عارف بزرگ "ابراهیم ادهم" روایت می کند


روزی بر چوپانی عبور کردم و از وی تقاضای آب کردم.


گفت : «هم شیر دارم ،هم آب ؛ کدام را خواهی؟»


گفتم آب را .چوپان برخاست و عصا را بر سنگ زد


و آبی گوارا از سنگ بیرون آمد،من تعجب کردم


گفت:«تعجب نکن ، وقتی بنده ی خدا مطیع حق باشد


همه ی عالم مطیع او می شوند و فرمان او را اجابت می کنند.»



روزهایی که مثل خواب می گذرند


آرزوهایی که هر روز ساعت به ساعت بر عقل می تازند


و چشم ها را کور می کنند و سرها را مست


آرزوهایی شیرین ولی نشدنی


و یا شدنی اما پست ، اما پوچ


آرزوهایی که آدمی را سرگرم می کنند و سرگردان


و او را به نزد واقعیات رها می سازند


واقعیت هایی شوک برانگیز ، واقعیت هایی بی رحم


پس چه وخیم است حال زنده ای که دنیا به بازیش گرفته


و مرگ سرانجام اوست و آخرت چشم انتظارش


رحم کن ای خدا...





داستانک معنوی


 عابدی بود که در دل کوه با خدا راز و نیازمیکرد،


 و خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی،


برای او ببرند و او را بدینگونه سیر نمایند...


 بعد از ۷۰ سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت:


امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم


آن شب گرسنگی بر عابد غالب شد. طاقتش تمام شد


و از کوه پایین آمد و به خانه بت پرستی که در دامنه کوه


منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد،


بت پرست ۳ قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود


حرکت کرد. سگ نگهبان خانه بت پرست به دنبال او راه افتاد،


مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت


سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد


قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود


اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت


مرد به راهش ادامه دهد.


مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت :


ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد


اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟


ناگاه سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم،


من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم،


شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ،


شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم،


شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم...


تو بی حیایی، که عمری خدایت هر شب غذای شبت را


برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که


غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی


و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک بت پرست آمدی


و طلب نان کردی...


مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد


و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد...



بشنو که از گلدسته ها بانگ “الله اکبر” می آید :


آری ، خدا بزرگ تر است از غم ها و اندوه ها


و ناامیدی ها و تنهایی های ما !


خدایا تو می دانی ما را چه می شود


و ما خود نمی دانیم که ما را چه می شود !


پس تو نجاتمان بده ، ای آنکه بی آنکه بگویم شنیده ای …



هیچ جنبنده ای در زمین ، و هیچ پرنده ای که با دو بال خود


پرواز می کند ، نیست مگر اینکه امتهایی همانند شما هستند


ما هیچ چیز را در این کتاب ، فرو گذار نکردیم


سپس همگی به سوی پروردگارشان محشور می گردند.


(آیه 38 سوره انعام)



گفت ای موسی ز من می‌جو پناه

با دهانی که نکردی تو گناه


گفت موسی من ندارم آن دهان

گفت ما را از دهان غیر خوان


از دهان غیر کی کردی گناه

از دهان غیر بر خوان کای اله





مورچه درمیان مخلوقات خداوند بیشترین علاقه رابرای


همکاری ، فداکاری ، ازخودگذشتگی وکمک به دیگران دارد ؛


  مورچه ها تمام آنچه را که دارند برای کمک به دیگران فدا می کنند


آیا این منظره ما رابه تفکردرخلقت خداوند بلند مرتبه فرانمی خواند ؟!


به خصوص اینکه دانشمندان پی برده اند که بزرگترین خوشبختی


در زمانی است که به دیگران کمک می کنی !


وازاین روست که می گویند مال ، قدرت وشهرت دلیل خوشبختی نیستند ؛


بلکه سعادت واقعی درکمک ویاری رساندن به نیازمندان است !... سبحان الله .


آیا مورچه ها اسرارخوشبختی را درک کرده اند


وبا کشف این حقیقت به آن عمل می کنند  ؟!


خداوند سبحان دراین مورد می فرماید :


" درنیکوکاری وتقوی به یکدیگرکمک کنید ؛ ولی درگناه وستمکاری


یکدیگر را یاری نکنید وازخداوند بترسید که همانا عقاب خداوند شدید است . "


به قلم: عبد الدائم الکحیل


خدایا اگر گناهانم را بر روی سنگ نوشته بودم

از هم پاشیده بود!

اگر بر روی آب دریـــا نوشته بودم

خشک شده بود!

اگر زمین از آن آگاه شده بود مرا

به درون خود کشیده بود!

اگر آسمان از آن آگاه گشته بود مرا

هلاک کرده بود!

 خدایا ممنون که ستارالعیوب منی!

خدایا از تو مهربون تر کجا پیدا کنم؟؟؟؟



توکل یعنی اجازه دادن به خداوند


 که خودش تصمیم بگیرد!


 یعنی فقط بخواه و آرزو کن


 اما پیشاپیش شاد باش!


 و ایمان داشته باش که رویاهایت


 هم چون بارانی در حال فرو ریختنند!


 پیشاپیش شاد باش و شکر گذار


 چرا که خداوند نه به قدر رویاها


 بلکه به اندازه ایمان و اطمینان توست که می بخشد



بعدِ حمد و بعدِ بسم الله الرحمن الرحیم

میبرم بر توپناه از شرِّ شیطان رجیم

کن کمک یا رب بمانم در صراط مستقیم

ای ملائک تا ابد بر درگه لطفت مقیم

یا سمیعُ یا علیمُ یاعلی یا عظیم

یا حلیم یا کریم یا حکیم یا قدیم

در دلم دارم امیدِ رحمت ای پروردگار

یا امان الخائفین، یا رب اللیلِ و النهار

یا عظیمَ المنِّ یا ربَّ الحُبوبِ والثِّمار

سیدی العفو ، یا ربِّ الصّغارِ و الکِبار

عفو، یا ستّار، یا ربّ الصحاری والقِفار

رحم، یا غفار، یا ربَّ البَراری والبِحار

شد گناهم علتی تا اینکه باشم از تو دور

در تقابُل با گناهانم ولی بودی صبور

تو کریم و مهربان بودی و من مست غرور

از رگ گردن به من نزدیکتر داری حضور

یا مُهَیمِن یا مُزَیِّن یا طهورُ یا شکور

یا مُلقِّن یا مُهَوِّن یا عَفُوُّ یا غفور

رحم کن بر بنده ات یا راحم الشَّیخِ الکبیر

رومگردانی ز من یا رازِق الطِّفل الصغیر

من گناه آلوده ای هستم، أَجِرنا یا مُجیر

عُدَّتی فی شدّتی، یا جابِرَ العظمِ الکَسیر

یا لطیفُ یا خبیر یا قدیر یا منیر

یا بشیرُ یا نذیرُ یا بصیرُ یا ظَهیر

شامل ما بوده الطاف تو ای رب جلیل

ای خدای بی شریکِ بی نظیرِ بی بدیل

ای که آتش را گلستان می نمایی بر خلیل

پس طمع بر رحمتت هرگز نمی خواهد دلیل

یا جمیلُ یا وکیلُ یا کفیلِ یا قبیل

یا مُدیلُ یا مُنیلُ یا مُقیلُ یا مُحیل

غرق عصیانم خدایا داده دنیایم فریب

از گناهم خسته ام توفیق توبه کن نصیب

ای نگاهِ پر ز مهرت بندگانت را شکیب

وای از آن روزی که دوزخ سمت ما دارد لهیب

یا حبیبُ یا طبیب یا قریب یا رقیب

یا حسیبُ یا مَهیبُ یا مُثیبُ یا مجیب

ظاهری تو، باطنی تو، آخری تو، اوّلی

تو امید آخر هر بنده ی مستأصلی

هر سحر کردم صدا نام تو با صوت جلی

یا بدیع یا منیع یا وفیُّ یا علیّ

یا حفیُّ یا رضیُّ یا قویُّ یا ولیّ

یا زکیُّ یا بدیُّ یا غنیُّ یا مَلیّ



قال الله عزّوجلّ


ای فرزند آدم!

خودت را محو بندگی من کن تا دلت را پر از بی نیازی کنم.

(کافی2/83)


شرمسارم که از مهربانیت سو استفاده میکنم و مدام خطا میکنم


و تواز آن میگذری و باز هم تکرار و تکرار... ازاین همه تکراربیهوده بیزارم


پس چرا؟ چرا باز هم به بیراه میروم؟ نمیدانم


چه شد که چنین شد؟ آیا تابلوی راه و بیراه را کسی جابه جا کرده بود؟


نمیدانم.. اما میدانم خطا از من است.. تو بزرگی کن و ببخش



‌ (فوق العاده زیبا در وصف علی (ع)


آوای دل ، وِرد زبان ، یک واژه است آنهم علی

روحِ اذان ، آرامِ جان ، آقای خوبیها علی


با ذکر نامش هم خدا ، سازَد بهشت را خانه ات

پس تا توانی تو بخوان ، نام مُسَمّای علی


دل را ز دنیا میکَنی ، آن را به یکتا میدهی

ایمن ز بدها می شوی ، با بردنِ نام علی



راه نشانت می دهد ، دنیا به کامت می کند

از تو شفاعت می کند ، محشر بُوَد با تو؛ علی


عشق علی دارم به سر ، نام علی دارم به لب

مهر علی دارم به دل ، سلطان جنت یا علی


جان را فدایت میکنم ، ای مُقتَدای عالَمِین

ای نور چشم مصطفی ، عالِم به عالَم یا علی

***************************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


«و من اصدق من اللَّه قیلاً» نساء 122


و چه کسى در سخن از خدا راستگوتر است ...



امام علی (علیه السلام):

  چون شخص به نمـــــاز  می ایستد

شیطان از روی حسد به او می نگرد

به سبب آنچه از رحمت خدا

نسبت به او مشاهده می کند

رحمتی که نمازگزار را پوشانیده

و دربرگرفته است ...




 قل لو انتم تملکون خزائن رحمة ربی اذا لامسکتم

خشیة الانفاق و کان الانسان قتورا (سوره اسراء، آیه 100)


 بگو: «اگر شما مالک خزائن رحمت پروردگار من بودید،

در آن صورت (به خاطر تنگ نظری) امساک می کردید،

مبادا انفاق مایه تنگدستی شما شود» و انسان تنگ نظر است!

قران کریم

فقیری به در خانه بخیلی آمد، و گفت

شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای

و من در نهایت فقرم ، به من چیزی بده

بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام

فقیر گفت :من هم کور واقعی هستم ، زیرا اگر بینا بودم

از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم


کوچیک تر که بودم فکر می کردم بـ ـــاران اشک خداست

ولی مگه خدا هم گریه می کنه؟! چرا باید دل خدا بگیره

دوست داشتم زیر بارون قدم بزنم تا بوی خدا رو حس کنم

اشک خدا را تو یه کاسه جمع کنم

تا هر وقت دلم گرفت کمی بنوشم تا پاک و آسمانی شوم

آسمان که خاکستری می شد دل منم ابری می شد

حس میکردم که آدما دل خدا رو شکستند

و یا از یاد خدا غافل شدند

همه می گفتند باران رحمت خداست

ولی حس کودکانه من می گفت

خــــــــــــــــــــدا

دلـــــش از دست آدما گرفته


حاج آقا قرائتی :

اگر لامپی در یکـــ خیابانی بزنند،افرادی بیایند

این لامپ را بشکستند لامپ دوم را بزنند،

لامپ دوم را هم بشکستند لامپ سوم را بزنند،

لامپ سوم را هم بشکنند اگر یازده لامپ بزنند

و مردم نااهل بشکنند حکم عاقلی دیگر می گوید:

"لامپ دوازدهمین را وصل نکـن ایـن ها هنوز

آدم نشده‌اند،لیاقت ندارند بگذار در تاریکی باشند. "

یازده امام آمد و یازده چراغ هدایت را شهید کردند

چراغ دوازدهمیـن را دیگر خداوند وصل نکرد ...

مے گوید:هر وقت آمادگی اش را دارید، شما هنوز متمدن نشده‌اید ...


رسول الله به قطاری از شتران که حاجیان را

برای زیارت خانه خدا می برد، نظر فرمودند و گفتند

قدمی برنمی دارند مگر اینکه برای آنان حسنه ای ثبت شود

و قدمی نمی نهند مگر اینکه گناهی از آنان محو می گردد

و چون از مناسک حج فارغ شدند، به آنان اعلام می شود

بنایی را بنا کرده اید، آن را خراب نکنید

گناهان گذشته شما بخشیده شد

از حالا به بعد عمل نیک انجام دهید




خدا که رنج و راحتش نعمته ...... تو شادی و مصیبتش حکمته


خدا ؛ خدا که جون به بنده ها داد .... بدی برای بنده ها نمی خواد


لطف وصفا داره دهات وشهرش...خدایی که قشنگه لطف و قهرش


خدای آسمون خدای آدم ..... خدای کل کائنات عالم


برای اون که اهل سوز و سازه ...... درهای رحمتش همیشه بازه


تو عالم از چرنده و پرنده .... کسی رو مبتلا نمی پسنده


خدایی که نداره تو آسمون ... نه منشی و نه حاجب و نه دربون


رسیدگی به کار خلقه کارش .... بدون وقت قبلی و سفارش


خدا نداره توی عرش اعلا .... تو دفترش کمیسیون و شورا


خدا که از ازل خودش خدا بود .... مشاور و معاونش کجا بود؟


نصفه شب هم بری ؛ خدا خسته نیست ....


درش به روی هیچ کسی بسته نیست


خدا که بغض و دشمنی نداره ..... به غیر نور و روشنی نداره


پیشش که باشکسته بالی میری...نترس اگرکه دست خالی میری


واسطه ی خدای مهربونه .... دعا که نردبون آسمونه


نه ناز و غمزه لازمه نه عشوه ..... نه حق بوق و پول و چای و رشوه


اگر که تشنه باشی آبت میده .... سؤال اگر کنی ؛ جوابت میده


مرحمتش بیشتره از عذابش .... اینو خودش نوشته تو کتابش


قربون اون خدا که اسمش دواست ....


قربون اون خدا که اسمش شفاست



"اراده ی حق"


حضرت موسی ( علیه السلام ) روزی دندان درد گرفت


و به خدا شکایت برد . حق تعالی به او دستور داد


از فلان گیاه استفاده کن . حضرت از آن گیاه استفاده نموده


و درد دندان مبارکش تسکین یافت .


بار دیگر دندانش درد گرفت و همان دوا را به کار برد ؛


ولی این بار درد دندانش تسکین نیافت !


لذا از خداوند خطاب آمد که ای موسی


دفعه قبل ، به امید ما رفتی ؛‌


اما این بار به امید گیاه و از ما غافل بودی!


زنبور عسل

این حشره شگفت انگیز ،از چنان تمدن و زندگی اجتماعی

برخوردار است که حتی از جهاتی بر تمدن انسان هم

پیشی گرفته است خداوند به طرز اعجاز آمیزی با کلمه وحی

به این موضوع اشاره کرده است.

دانشمندان از ظرافت خانه هایی شش ضلعی آنها در حیرتند

از این رو این حشره را مهندس خارق العاده می نامند

و به هندسه دانان نیز مشهورند مانند مورچه و موریانه ها

شهر زنبوران از پاکترین ، منظم ترین و پرکارترین شهرهاست ؛

شهریست متمدن که بیکار و فقیری در آن یافت نمی شود

ملکه کارگران را در اوقاتی از روز

برای تغذیه از شهد گلها بیرون می فرستد

براستی چنین قانونی تنظیم کننده و فرمان دهنده ندارد ؟


***********************************


عشق فقط خدا



  • مرتضی زمانی
  • ۲
  • ۰



گفتی که گنه کنی تو را سوزانم

این را به کسی گو که تو را نشناسد


لطف بی کران خدا


در برخى روایات آمده است که

وقتى بندهاى از گناه پشیمان شد و به سوى خدا

بازگشت و گفت: «خداى من! من بد کردم»،

خدا مىفرماید: ؛ من آن را پوشاندم

و چون مىگوید: خداى من! من پشیمان شدم

خدا مىفرماید: ؛ من قبول کردم

؛اى جوان، اگر توبه کردى و شکستى، حیا نکن

که دیگر بار به سوى ما بر گردى!

و هر گاه دوباره توبه را شکستى، حیا نکن

آیا حیا تو را از اینکه سه باره به سوى ما

بیایى، منع مىکند؟ (: حیا نکن و بیا.)؛

و هر گاه براى سوّمین بار توبه را شکستى،

براى چهارمین بار به سوى ما بیا

؛من بخشندهاى هستم که بخل نمیورزم

؛ من بردبارى هستم که شتاب نمىکنم

من آنم که: بر معاصى پرده مىپوشم، و توبه کنندگان را قبول مىکنم

و از خطا کنندگان مىگذرم و به پشیمانان، رحم مىکنم

؛ «وَاَنَا اَرحَمُ الراحِمِین»و من رحم کنندهترین رحم کنندگانم

 ؛ کدام فردى به سوى درگاه ما آمد و او را رد کردیم؟

 ؛ چه کسى به سوى ما پناه برد و ما او را دور کردیم؟

؛ چه کسى به سوى ما بازگردید که او را نپذیرفتیم؟

 چه کسى از ما درخواستى کرد که به او عطا نکردیم؟

 ؛ چه کسى از ما آمرزش خواست و ما او را نیامرزیدیم؟

؛من آنم که گناهان را مىآمرزم و عیبها را مىپوشانم

و اندوهناکان را یارى مىکنم و به گریانِ ندبهکننده

رحم مىکنم ومن داناى امور نهان و پنهان هستم...

( گفتاری از حضرت آیت الله العظمی صافی)



 مــاه زیبــای خــدا ای رمضـان ماه قـرآن و دعـا ای رمضـان

هر کجـا پا بنهی یـاد خــداست ذکرحق در همه جا ای رمضـان

شبت آرام وسحر شیرین است روزهـا پــر ز صفـا ای رمضـان

صـوت قـرآن و منـاجـات و دعـــا همـه آهنـگ خــدا ای رمضـان

دل مـا را کـه گنـه کـرده سیـاه پرکن از نـور و صفـا ای رمضـان

همـه مهـمـان خـداونـد کریـــم سر این سفره سرا ای رمضـان

وقـت افـطـار و سحــر یـاد کنیـم از امــام و شهــدا ای رمضـان

تا خــدا عمــر دهــد با دل شــاد نشـوم از تو جــدا ای رمضـان




خدایا

فقط گیر یک نگاه تو مانده ام

تو که مرا

بپسندی ، دیگر چه باک

از پیله های روزگار...


گفتگوی ماهی با سلیمان نبی

روزى یکى از حیوانات دریائى سر از آب بیرون آورده

عرض ‍ کرد اى سلیمان، امروز مرا ضیافت و مهمان کن،

سلیمان امر کرد آذوقه یک ماه لشکرش را لب دریا جمع کردند

تا آنکه مثل کوهى شد، پس تمام آنها را به آن حیوان دادند،

تمام را بلعید و گفت: بقیه قوت من چه شد،

این مقدارى از غذاهاى هر روز من بود

سلیمان تعجب کرد، فرمود: آیا مثل تو دیگر

جانورى در دریا هست،

آن ماهى گفت: هزار گروه مثل من هستند

پس هر کسى که روى حقیقت توکل بر خدا پیدا کرد،

خداوند از جایى که گمان ندارد

اسباب روزى او را فراهم مى کند...


ای فرزند آدم لحظه ای در صبح

مرا یاد کن

و لحضه ای در عصر ، هرچه خواهی

بتو می دهم ...

(حدیث قدسی 6 از کتاب یابن آدم)



آیا کسی را تا به حال دیده‌اید که هیچ گونه گرهی در کارهایش نیافتاده باشد!؟

Eight2l

ممکن نیست کسی را بیابید که در زندگی اش با گرفتاری یا

مشکلی روبه رو نشده باشد. چالش و مشکل،

سنت قطعی خداوند در زمین است. ما خاکیان در رنج و

سختی آفریده شده‏ایم.

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ؛

«ما انسان را در رنج آفریدیم [و زندگى او پر از رنج‌هاست]!»

(بلد، ۴). جوهره جان ما، باید جلای رنج را برای صیقل یافتن تحمل کند.

به قول استاد شهید مطهری:

شداید سازنده است. از موجودی موجود دیگر می‏سازد: از ضعیف،

قوی و از پست، عالی و از خام، پخته به وجود می‏آورد؛

خاصیت تصفیه و تخلیص دارد: کدورت‌ها و زنگارها را می‏زداید؛

خاصیت تهییج و تحریک دارد، هوشیاری و حساسیت به وجود می‏آورد؛

و ضعف و سستی را از بین می‏برد

(مرتضی مطهرى، مجموعه آثار، ج‏۲۳، ص۷۵۱).

حکمت سختی‌ها و مشکلات در زندگی:

چالش‌ها، سختی‌ها، مشکلات، گرفتاری‌ها، مصیبت‌ها،

، رنج‌ها و دردها، همه‌وهمه ورزش روحی و ابزار آزمایشی است

از الطاف الهی، تا ما انسان‌ها با انتخابگری خود به ره‌یافتگی و

رشد دست یابیم. «آزمایش الهی، صفات انسانى را

از نهانگاه قوه و استعداد به صفحه فعلیت و کمال بیرون مى‏آورد.

آزمایش خدا تعیین وزن نیست؛ افزایش دادن وزن است» (همان، ج‏۱، ص۲۰۶).


هنر زندگی در حل مسئله:

هنر زندگی در توانایی و مهارت کنار آمدن با مشکلات و حل آنهاست.

کسب توانایی لازم برای مشکل‌گشایی و برخورداری از

مهارت حل موفقیت‌آمیز مسائل ما را توانا می‌سازد

به‌طور سازنده با مشکلات زندگی برخورد کنیم.

حل مسئله، مهارتی است که رضامندی از

زندگی و پیشرفت و تکامل در گرو آن است.

درواقع هنگامی می‌توان طعم خوشبختی و لذت زندگی را چشید

که بتوان با مشکلات روبه‌رو شد و مسائل را حل کرد.

آن هنگام می‌توانیم این وعده الهی را تجربه کنیم که

پایان دشواری، آسانی است: إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (انشراح (۹۴)، ۶). ‏

همه عمر تلخی کشیده است سعدی

  که نامـش برآمـد به شـیرین‌زبانی‏

منبع: نورعلیزاده میانجی، مسعود، این گره با دست باز می‌شود:
مهارت حل مسئله و چیرگی بر مشکلات زندگی،
 قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چ دوم، ۱۳۹۴، ص ۹ و


هر گاه دیدی خدای سبحان پیاپی بر تو بلا نازل می کند

بدان که تو  را بیدارکرده است

و  چون دیدی با آنکه گناه می کنی،

پیاپی به تو  نعمت می دهد

بدان که این تدریجاً به سوی هلاکت بردن توست

امام علی (ع)



اعجاز قرآنی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه:

چند سالی است که زمین شناسان نسبت دریا و خشکی کره زمین را بیان کرده اند؛

اما همین نسبت طی محاسبه عددی در آیات قرآن کریم آمده است.


به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از خبرگزاری اعجاز قرآن، سالهاست که


دانشمندان زمین شناس نسبت دریا و خشکی را


در کره زمین تعیین کرده اند و


این همان حقیقتی است که


قرآن کریم 14 قرن پیش عنوان کرده بود.


کلمه "بحر" به معنی دریا به صورت صیغه مفرد آن در 32 آیه از قرآن آمده است .

کلمه "بر" نیز به معنای خشکی به صورت صیغه مفرد آن در 12 آیه از قرآن آمده است.

در یک مورد نیز کلمه "یبسا" که آن هم معنای خشکی می دهد آمده است که

 در مجموع در 13 آیه از قرآن کلمه خشکی وارد شده است.
 
بنابراین در 32 آیه قرآن کلمه دریا و در 13 آیه کلمه خشکی آمده است.

 مجمع آیاتی که در آنها کلمات دریا و خشکی آمده است

(32+ 13) می شود 45 آیه.
 

حال اگر این اعداد را با نسبت ریاضی بیان کنیم ،

 نسبتهای زیربه دست می آید :

نسبت کلمه دریا در آیات قرآن 71 = 32:45 و

 نسبت کلمه خشکی در آیات قرآن  29 = 13:45                                               
 

پس می توان گفت که نسبت کلمات دریا و خشکی در

 قرآن به ترتیب 71 درصد و 29 درصد است.

 یعنی در 71% از مجموع 45 آیه از کلمه دریا و

در 29% از مجموع 45 آیه از کلمه خشکی استفاده شده است .
 

حال اگر به سایت سازمان فضانوردی آمریکا ( NASA)

مراجعه کنیم و نسبت دریاها و خشکی های زمین را مشاهده کنیم؛

 درمی یابیم که نسبت دریاهای زمین 71% و

 برای خشکیهای زمین 29% ثبت شده و

این همان حقیقتی است که
14
 قرن پیش قرآن کریم به آن اشاره کرده است.

فردی چند گردو به رهگذری داد

و گفت بشکن و بخور و برای من دعا کن!

رهگذر گردو ها را شکست ولی دعا نکرد

آن مرد گفت: گردو ها را می خوری نوش جان

ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!

رهگذر گفت:

" مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای

خدا خودش صدای  شکستن گردو ها را شنیده است"


اى کسانى که ایمان آورده ‏اید

خدا را یاد کنید یادى بسیار

و صبح و شام او را به پاکى بستایید

اوست کسى که با فرشتگان خود

بر شما درود میفرستد تا شما را

از تاریکی ها به سوى روشنایى برآورد

و به مؤمنان همواره مهربان است

" 41/42/43 احزاب"



ای کسی که لذت می بری از دنیا و رزق و برق آن

و چشمهایت به خاطر لذت ها خواب نمی رود

خودت را مشغول کردی به چیزی که تمام نمی شود

به خدا چه خواهی گفت وقتی او را ملاقات کردی

"بهلول"

 


 الهـی ای خالق بی مـدد
 
 وای واحـد بی عــدد، ای بخشنده بی منت،
 
ای داننده رازهـا،
 
ای شنونده آوازها،ای بیننده نمازها،
 
 ای شناسنده نامها،ای رساننده گامها،
 
ای مهربان بر خلایق،
 
عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر
 
و برعیب های مامگیر که تو قوی وما حقیر
 
از بنده خطاآید وذلت واز تو عطاآیدو رحمت

**********************************************

عشق فقط خدا
 
  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰




گاهی خیال می کنم از من بریده ای


بهتر ز من برای دلت برگزیده ای



از من عبور می کنی و دم نمی زنی


تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای



یک روز می رسد که به آغوش گیرمت


هرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای

 

 بگرفت دُم مار را یک خارپُشت اندر دهن

سر درکشید و گِرد شد مانند گویی آن دَغا


آن مار ابله خویش را بر خار می‌زد دم به دم

سوراخ سوراخ آمد او از خود زدن بر خارها


بی صبر بود و بی‌حیل ،خود را بکشت او از عجل

گر صبر کردی یک زمان رستی از او آن بدلِقا


بر خارپشتِ هر بلا ،خود را مزن تو هم هلا

ساکن نشین وین وِرد خوان جاءَ القَضا ضاقَ الفَضا


فرمود رب العالمین با صابرانم همنشین

ای همنشین صابران افرَغ عَلَینا صَبرَنا


رفتم به وادی دگر باقی تو فرما ای پدر

مر صابران را می‌رسان هر دم سلامی نو ز ما

«مولانا»



سنگین ترین وزنه دنیا


از آقای  رضا زاده پرسیده بودند

بالاترین وزنه چندکیلو هستش که یه نفر بزنه

بهش بگن پهلوان؟


درجواب گفتند بالاترین وزنه

یه پتوی 400یا500گرمی هستش

که صبح باید بلند کنیم

تا نماز صبح یا نماز شب رو بخونیم

هرکی بتونه اون وزنه رو بلند کنه


بهش میگن پهلوان...



اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی...

باران به تو خواهد گفت کجا کاشته ای... پس خیر را بکار

در هر زمینی...و زیر هر آسمانی... و برای هر کسی...

تو نمی دانی کجا آن را خواهی یافت!


کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند...

اثر زیبا باقی می ماند

حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد...


ای انسـان، قدر خود را بدان...

به حدی گرانے ، که فقط خدا

توان خریدت را دارد...

پس خود را به قیمت حسرتے تلخ،

به تاراج مده . . .



ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ

ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ مراقبم باش

ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﺴﺖ، افتادن از چشمان توست

کمکم کن ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻡ

ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ هم ﺗﻮ ﺭﺍ ﻗﺎﺿﻲ ﺍﻟﺤـﺎﺟـﺎﺕ ﻣﻲ دانم،

ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ آرزوهایم ﺭﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﻱ ...

ﻫﻨﻮﺯ هم تو را پناه بی پناهان ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻢ،

ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ پناهم ندهی

 ﻣﻦ تمام ﺍﻣﻴـﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ

ای که از همه نسبت به من دلسوزتری


پروردگارت را در دل خود

از روی تضرِِِع و خوف و آهسته و آرام

صبحگاهان و شامگاهان یاد کن!

و از غافلان مباش

 

«آیه 205 سوره اعراف»



اى فرزند، دنیا می‌خواهی نماز شب بخوان،


آخرت می‌خواهی، نماز شب بخوان

 

«سفارش آیت الله قاضی به شاگرد خود»



گر میان مُشک تن را جا شود

روزِ مردن گند او پیدا شود


مُشک را بر تن مزن،بر دل بمال

مُشک چه بُوَد؟ نام پاک ذوالجلال


خـــدایــــا

بـه آنـچـه ڪه دادی تـشـڪـر

بـه آنـچـه ڪه نـدادی تـفـڪر

بـه آنـچـه ڪه گـرفـتـی تـذڪر

ڪـه : داده ات نــعـمـت
نـداده ات حـڪمـت

و گـرفـتـه ات عـبـرت اسـت



خداجونم یه حسی بهم میگه خیلی ازت دور شدم

میدونم تقصیر خودمه ، اما تو خیلی بزرگی

یه کاری کن این فاصله از بین بره

خداجونم نمیخوام دیگه از دستت بدم

درسته من لیاقت چون تویی را ندارم

اما با تو بودن خیلی حس خوبیه

دیگه هیچوقت نمیخوام ازت دور بشم

هیچ وقـــت!!!

هیچ وقــــــــــت!!!

هیچ وقــــــــــــت!!!



داستانک


«ملا فتح‏ اللَّه کاشانى» در تفسیر منهج الصادقین،نقل می کند:

در زمان «مالک دینار» جوانى از زمره اهل معصیت

و طغیان از دنیا رفت. مردم به خاطر آلودگى

او جنازه‏ اش را تطهیر نکردند، بلکه در مکان پست و

پر از زباله ای‏ انداختند و رفتند.

شبانه در عالم رؤیا از جانب حق تعالى به مالک دینار

گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و کفن

در گورستان صالحان و پاکان دفن کن. عرضه داشت: او از

گروه فاسقان و بدکاران است، چگونه و با

چه وسیله مقرّب درگاه احدیّت شد؟

جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گریان گفت:

یا مَنْ لَهُ الدُّنیا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنیا وَ الآخرَةُ.

اى که دنیا و آخرت از اوست،

رحم کن به کسى که نه دنیا دارد نه آخرت.

مالک،کدام دردمند به درگاه ما آمد که دردش را درمان نکردیم؟ و

کدام حاجتمند به پیشگاه ما نالید که حاجتش را برنیاوردیم؟»


*************************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰



خداوند به زنبور عسل وحی کرد که از

 کوههاودرختان وسقفهای رفیع منزل گیرید

وسپس از میوه های شیرین تغذیه کنیدو

 راه پروردگارتان رابا طاعت بپویید،

 آنگاه از درون آنها شربت شیرینی به رنگهای مختلف بیرون آید

 که در آن شفای مردمانست

 دراین کار نیز آیت قدرت خداوند برای متفکران پیداست


خــدایا

تمام زیبایی های دنیایت ،درخشندگی مرواریدهایت

بوی مست کننده ی گل هایت ،آبی بودن آسمانت

ونماز های خیس از اشک هایم

همه به کنار 

میخواهم رازی را با تو بگویم 

"نفسمی خـدا"

واین همان رازیست

که به بخاطرش برایش زندگی میکنم


براستی استاد طبیبان عالم است

همان که وقتی همه پزشکان جوابت کردند ،

 برایت معجزه می کند !

عارفان گویند

نامش الله است

نسخه اش نماز شب

ویزیتش هم دل شکسته

مطبش سحرگاهان رونقی دارد


هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد،

بدان خدا کرده است؛

زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی

که راهم را بستی؟

هر کس گرفتار است، در واقع گرفتار یار است

(حاج محمد دولابی)

یک حرفی احسان علیخانی زد ٬ خیلی قشنگ بود 

گفت: از مرتضی پاشایی پرسیدم

الان که میدانی بیماریت سرطان بدخیمه ودرمان نداره

زندگیت چه فرقی کرده ؟ 

مرتضی گفت : زندگیم فرقی نکرده ٬

همون کارهایی را میکنم که قبلا میکردم

ولی با شماها یک فرقی دارم ٬

  قدر ثانیه های زندگیم را بیشتر می دونم

و از هر ثانیه بیشتر از شما لذت میبرم .

قدر نگاه مادرم و لبخند پدرم را بیشتر از شماها میدونم .

هر ثانیه از عمرم را با عشق سپری میکنم

چون هر لحظه ممکنه این نفس بره و بر نگرده ٬

چون میدونم دیگه فرصت جبرانی نیست

باید بهترین باشم باید بهترین استفاده را بکنم 

  بیایید بجای اندوه ما هم چنین کنیم

و از زندگی لذت ببریم شاید فردایی نبود 

  فردا خیلی دیر است  همین الان تغییر کن 

همین الان خوب باش

منبع متن :

only-allah.mihanblog.com

 

 

خـــــــــدایا

به آسمانت سوگند

میدانم این دنیا فانیست

آنرا باور دارم ، با این حال

نمی دانم چرا اینقدر از تو دورم

می دانم این دنیا محل گــذر است

اما نمی دانم چــرا از آن دل نمی کنم

میدانم هیچ چیز در عالم لذت با تو بودن را ندارد

ولی نمی دانم چـرا اینقـــــــدر فراموشت کرده ام

می دانــم که بین مــا خــیلی غــــــریب و تنهـــــایی

 امــا  تــــــو هیچ وقت مــا را غــــــــریب و تنهــــــا مگذار


هـــر بار کـه دلــم هـــوای خـــــــدا می کند …

تـنـم می لــرزد …

نــه از خــــــدا … از خــــودم !

که از شــیطــان هـــم شـیطـان تــَـــر شــده ام …

نـگـاهم را مــی دزدم …

مبادا چشــمم در چشـــم خدا گــــیر کند …


هر مصنوعی صانعش را نشان می‎دهد

به هر چیزی نگاه کنی، سازنده‎ی آن را یاد می‎کنی

قالی را می‎بینی، می‎گویی عجب قالی‎بافی داشته است

ساختمان را می‎بینی، می‎گویی عجب معماری داشته است

خودت را چه؟ اگر خودت را هم جلوی آیینه نگاه کنی،

یاد خدا می‎افتی...

 

مرحوم محمداسماعیل دولابی

دلخسته و سینه چاک می‌باید شد

وز هستی خویش پاک می‌باید شد

آن به که به خود پاک شویم اول کار

چون آخر کار خاک می‌باید شد

 

"ابوسعید ابوالخیر"


******************************


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


 من از عالم تو را تنها گزینم

روا داری که من غمگین نشینم

دل من چون قلم اندر کف توست

ز توست ار شادمان وگر حزینم

بجز آنچ تو خواهی من چه باشم

بجز آنچ نمایی من چه بینم

گه از من خار رویانی گهی گل

گهی گل بویم و گه خار چینم

مرا تو چون چنان داری چنانم

مرا تو چون چنین خواهی چنینم

تو بودی اول و آخر تو باشی

تو به کن آخرم از اولینم

بجز چیزی که دادی من چه دارم

چه می جویی ز جیب و آستینم

 

دیوان شمس

خـــــــــــــــدایا...

  خــــــرابت می شوم 

مـــــــــرا همان گونه که میخواهی 

از نـو بساز


قربون تمام اسمهای قشنگت برم...


به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛

  به من گفت: نرو که بن بسته!

گوش نکردم، رفتم

وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!


زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت

گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می تواند زشــت هم زیبا شــود

حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است

زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا

ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن

با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
مثنوی هایـم همــه نو می شـود

حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد

 

مولانا


إلهی، ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای،

و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای.

 

إلهی، خودت آگاهی که دریای دلم را جزر و مدّ است؛

«یا باسط» بسطم ده و «یا قابض» قبضم کن!

 

إلهی، بسیار کسانی دعوی بندگی کرده اند و دم از ترک دنیا زده اند،

تا دنیا بدیشان روی آوَرْد، جز وی همه را پشت پا زده اند.

 

إلهی، ناتوانم و در راهم و گردنه های سخت در پیش است

و رهزنهای بسیار در کمین و بارِ گران بر دوش.

 

إلهی، از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام، از انس و جان شرمنده ام،

حتی از روی شیطان شرمنده ام، که همه در کار خود استوارند

و این سست عهد، ناپایدار.

 

إلهی، عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد؟

إلهی، همه گویند خدا کو، حسن گوید جز خدا کو.

 

إلهی، همه از تو دوا خواهند، و حسن از تو درد خواهد.

إلهی، آن خواهم  که هیچ نخواهم.

 إلهی، اگر تقسیم شود به من بیش از این که دادی نمی رسد،

 

إلهی، همه گویند بده، حسن گوید بگیر.

إلهی، همه سرِ آسوده خواهند، و حسن دلِ آسوده.

 

إلهی، چون در تو می نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم.

 

إلهی، عقل گوید «الحَذَر الحَذَر!» عشق گوید «العَجَل العَجَل!»

ضعیفِ ظَلوم و جهول کجا، و واحد قهّار کجا.

 

إلهی، آن که از خوردن و خوابیدن شرم دارد، از دیگر امور چه گوید.

إلهی، اگر چه درویشم، ولی داراتر از من کیست، که تو دارایی منی.

 

إلهی، در ذاتِ خودم متحیرم تا چه رسد در ذاتِ تو.

إلهی، حسنم کردی، احسنم گردان!

 

إلهی، دندان دادی، نان دادی، جان دادی، جانان بده!

إلهی، اگر ستّارالعیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟

 

إلهی، اثر و صُنع تواَم، چگونه به خود نبالم.

 إلهی، کلمات و کلامت که این قدر دل نشین اند، خودت چونی؟

 

برگزیده ای از مناجات بسیار زیبای

الهی نامه علامه حسن زاده آملی


خدایا بعضی از

گله هات آدمو داغون میکنه...

فقط بزرگی مثل تو میتونه یه عمر

به بنده هاش لطف کنه

چه شکرش را به جا بیارند چه نیارند

آخه رحیم بودنم حدی داره

والا...


هنگامی که عشق می ورزید

مگویید:

خدا در دل مــن است

بلکه بگویید :

من در دل خــدا هستم...

 

(جبران خلیل جبران)


کاش گاهی خدا از پشت ابرها میآمد

گوشم رو محکم میگرفت و داد میزد:

آهــای بــگـــیــــر بشـــیــن! اینقدرغر نزن ،

همین که هست بعد یه چشمک میزد

و آروم تو گوشم میگفت:

همـــه چی درست میشـــه!


کلاغ و طوطی هر دو سیاه و زشت آفریده شدند

طوطی شکایت کرد

و خداوند او را زیبا کرد...

ولی کلاغ به رضای حضرت دوست تن داد

و نتیجه آن شد که طوطی همیشه در قفس ماند

و کلاغ همیشه آزاد و رها گشت

خدا...

ای بزرگ بی همتا

از ما هم خشنود باش...


روزی پادشاهی درویشی رابه زندان انداخت

نیمه شب خواب دید که او بی گناه است

سپس او را آزاد کرد

پادشاه به درویش گفت حاجتی بخواه

درویش گفت :

وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را

بیدار میکند تا مرا ازبند رها کنی

نامردیست که از دیگری حاجت بطلبم...


راستی که

یه روزی باید پرواز کنیم پیش خدا


ما انسانها خــــیلی چیزها رو

توی زندگی امتحان میکنیم

ولی فقط یک بار

 برای یک بارهم که شده

خــــــــــــــــــــدا رو

امتحان نمیکنیم

ببینیم چقدر بهمون آرامش میده…


مثل دانه های یک تسبیح می چرخم

خدایا ذکر  گفتنت کی تمام می شود؟

نکند قرار است تا آخر جهان…

برای خلقت من  تو توبه کنی؟


بزرگی ، برای خواندن نماز به مسجد رفت...

  مردم ، همگی او را شناختند ؛ پس ، از او درخواست کردند

بعد از نماز ، بر منبر رود و پند گوید.... قبول کرد...

  چشم ها همه به سوی او خیره شده بود

آن صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست

سخنش را آغاز کرد با گفتن بسم الله و ستودن خدا و رسول

آن گاه خطاب به نمازگزاران گفت :مردم! 

هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست

و نخواهد مرد ، برخیزد!  پس از میان جمع کسی برنخاست...

سپس گفت :اکنون هرکدام از شما که خود را آماده مرگ کرده

،برخیزد ! این بار هم کسی بلند نشد

  گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛

با این حال برای رفتن نیز آماده نیستید...

خدا محبوب من و توست

اندکی تامل کن
خدا محبوب من و توست

آنکس که چشم دارد خواهد دید و آنکه قلب دارد احساس میکند که
خدا آنجا نیست ، همینجاست ...
بعدا نیست ، همین حالاست ...
غریبه نیست ، آشناست ...
گاهی نیست ، همیشگیست ...
دور نیست ، نزدیکست ...
بودنش از آن جهت نیست که تنها امیر تو باشد
آمده است که محبوب تو باشد
خداییش از آن جهت نیست که تو گاهی بگویی (کمکم کن)
آمده است که تو همواره بگویی (محبوب ترینم دوست دارم)

به سـوی او قـدمی برداریـم ...

آتشی که نمى سوزاند " ابراهیم " را
و دریایى که غرق نمی کند " موسى " را
کودکی که مادرش او را به دست موجهاى " نیل " می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ، " نمی توانند "
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به " حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او " قدمی بردار "
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی ...


****************************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰

نفس میکشم تو را... خدا



ای خدایی که در آسمان هایی!

این منم کوچکترین عاشق بزرگیت

که دستانم را با سبد سبد التماس

فقط به عشق چیدن سیبی از

معرفت تو به آسمان ها بلند کرده ام!

دستانم را بگیر وذره ذره ی وجودم را

در لحظه لحظه ی حضورت حل کن

و در گوشه ی قلبم

فانوس فانوس روشنایی بیاویز!

خدایا! تورا حس میکنم درست مثل

نسیمی که نرم و ملایم

در سکوت گندم زار می پیچد

و طوفانی از آرامش بر می انگیزاند

بوی تو را که خوشبو تر و دل انگیزتر

از عطر تمام گل های عالم است

باتمام وجودم نفس می کشم

تا از شمیم حضورت بهشت بهشت

اشتیاق و معرفت

در کویر هستی ام بشکفد

خدایا این آتشی که شعله هایش

تا عرش زبانه می کشد و فرشتگان را

به التهاب می افکند ناله های سوزناک

و خواهش روح آشفته ی من است که

از عمق زندان تاریک تن برخواسته است

و تو را به تمنا می خواند.

خدایا!مسافر سرگردانی را که

در دو راهی وجودمبهوت مانده است

دریاب ای مقصد ومنتهای دل ها!

مرا در بی کسی هایم تنها مگذار

و به من جاده ای را نشان بده

که مستقیم به در خانه ی تو می رسد...


آیا میدانستید تاثیر جمله ی

«این مکان مجهزبه دوربین مدار بسته می باشد»

به مراتب بیشتر از جمله ی

"عالم محضر خداست ،در محضر خدا معصیت نکنید"

می باشد...

*امان ز لحظه ی غفلت که شاهدم هستی*



عجیب است!!! 

مردم به هم دروغ میفروشند برای نان شب... 

همان مردمی که زمانی میگفتند: 

خدا میرساندش...


گر با سحر خو کنی بانگ خدا را بشنوی

دل را اگر گیسو کنی ، هرشب ندا را بشنوی

در آن سکوت جانفزا از عرش می آید صدا

گوش دگر باید ترا تا آن صدا را بشنوی

 

مهدی سهیلی


تو اگر در تپش باغ،

خدا را دیدی ،همت کن و بگو

ماهی‌ها 

حوضشان بی‌آب است ... 

 

" زنده یاد سهراب سپهرى "


«گوشه ای از هنرنمایی های خدا در آفرینش»

بیشتر حشرات غذا را با دهانشان می‌چشند

اما زنبورعسل با پاهایش هم می‌تواند غذا را بچشد

گوشهای ملخ روی پاهایش قرار گرفته

و از طریق پا صداها را میشنود

بیشتر عنکبوت ها دارای هشت چشم هستند

در دهان کوچک حلزون ها حدود 2500 دندان،

در اندازه بسیار ریز وجود دارد

در یک ثانیه، مگس 350 بار، زنبور عسل 450 بار

و پشه 600 بار، بال می زنند

شاید باور کردنی نباشد این موضوع که

پرنده بادخورک در کوههای آلپ به مدت 200 روز

هم بخوابد و هم تغذیه کند... آن هم در هوا

 کلاغ باهوش ترین نوع پرندگان است او مشکلاتش را

شبیه به بشر حل می کند، وقایع را پیش بینی می کند

و داری خیالی وسیع است

کلاغ می تواند  تا سالیان طولانی

چهره ی فردی که او را آزار می دهد را به یاد آورد

و به اصطلاح از این فرد تا مدت ها کینه به دل گیرد

بی دلیل نیست که در قرآن کریم کلاغ به عنوان معلمی

برای انسان یاد شده...

آری خدا بزرگتر از آن است که ما فکر می کنیم...


تمام سپاسم

ازآن کسیست که به من هیچ نیازی نداشت

اما به من موجودیت بخشید...

بی نهایت بزرگ بود اما

من ضعیف را گرامی داشت...



وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را میخورد ،

اما وقتی می میرد مورچه ها او را می خورند...

یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد

اما وقتی زمانش برسد ، فقط یک چوب کبریت

برای سوزاندن میلیونها درخت کافی است !

زمانه وشرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند

در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید...

شایدامروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد

زمان از شما قدرتمندتر است پس خوب باشیم

وخوبی کنیم که دنیا جز خوبی را بر نمی تابد...


قربون اون خدا برم

که مهر و محبت را اینگونه

در وجود مخلوقاتش نهاده...

راستی خودش چقدر آفریده هاشو دوست داره!!!


بهتـرین دعـای روز :

خدایا هر کسی کـه با من بـدی کرد 

هر کسی که مـرا بد گفـت

هر کسی که غیبـت مرا کرد 

هر که دلـم را رنجــاند

مـن امـروز برای رضـای تــو همــه را بخشیـــدم ...!!!



آرامش را

در همه جا جستوجو کردم

غافل از اینکه

آرامش از رگ گردن به من نزدیکتر بود...


بیایین قبول داشته باشیم

ما که غیر از خدا کسی را نداریم

سر خودمون که نمیتونیم کلاه بزاریم

**************************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


مشکل این است که ما آدم‌ها

درد اصلی خود را درک نمی‌کنیم

هر کسی بتواند درد اصلی خود را درک کند،

رنج‌هایش کاهش خواهد یافت

درد اصلی همهٔ انسان‌ها چه خوب و چه بد،

دوری از خداست

خوب‌ها یک جور، بدها یک جور

 

"استاد پناهیان"

 

یـــک عمــــر خــــدا را نافـــرمـانی کــردم

  امــا هیـــچ گـــاه  مـــرا تنبــیــه نکـــرد ...

مـی توانســـت ، امـــا رســوایـم نســـاخـت

و مــرا مــوردِ قضــاوت قـــرار نـــداد ...

هـــر آنچــــه گفتــــم را باور کــــرد ...

و هــــر بهـــانـــه ای آوردم را پذیـــرفت ...

هـــر چـــه خــواستـــم عطـــا کــرد

و هـــرگــاه به او پنـــاهنده شدم مــرا پذیـــرفت ...

امــــــا مــــــــن ....!!!


وقتی دلت با خداست، بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند...

وقتی توکلت با خداست، بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند...

وقتی امیدت با خداست، بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند...

وقتی یارت خداست، بگذار هر چقدر میخواهند نارفیق شوند...

همیشه با خدا بمان... چترِ پروردگار،بزرگترین چترِ دنیاست...


بدون حضورخدا جایے نرو

بہ خیالت کہ بہ آبادی میرسے؟؟؟

نہ رفیق! چراغے کہ درسیاهے میدرخشد

چــــــشـــــم گــــــــــرگـــــ است...


خدایا...

غم می آید من هم سمت تو می آیم

همین که غم می رود ،من نیز می روم

نمی دانم وجدانم را کجای این راه جا گذاشته ام؟؟؟

این بار کفش هایم را دور می اندازم

این بار آمده ام بمانم

خودت دستم را بگیر...


به یاد داشتـــــــه باش 

هر لذتـــــــی که از حرام میـــــــچشی 

پروردگارت لذتی شیــــــــرین تر از حلال را ،

از تو خواهــــــــد گرفت و ذائقــــــه ات تغییر خواهــــــد کرد

اگر طعم شیریـــــــــــــن منــــــــاجات را

مدتهاســــــــت نچشیده ای

کمی فکـــــــــر کن!!!


  بگو چه کسی شما را از تاریکیهای خشکی و دریا می‏رهاند

در حالی که او را به زاری و در نهان می‏خوانید

که اگر ما را از این [مهلکه] برهاند

البته از سپاسگزاران خواهیم بود...

 

سوره الأنعام آیه 63

روایت است که وقتی یونس بن متی

در تاریکی های شب و تاریکی های دریا و تاریکی دل نهنگ

خدا را با این دعا خواند

صدایش از شکم ماهی و تاریکی های دریا و ازآسمانها گذشت

ملایکه گفتند:

پروردگارا صدایی آشنا از مردی آشنا از مکانی غریب به گوش می رسد

خداوند فرمود:این بنده ام یونس بن متی است

سپس فرمودند:

پس دعایش را اجابت کردیم و او را از اندوه نجات دادیم

و اینچنین مومنین را نجات می دهیم


گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم

سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا،

بر شانه های صبورت بگذارم آرام برایت بگویم و بگریم،

در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ 

گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها

در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،

من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،

من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،

با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم ... 

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی،

اینگونه زار بگریم؟ 

گفت: عزیزتر از هر چه هست،اشک تنها قطره ای است

که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید

و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم

از جنس نور باشی و از حوالی آسمان چرا که تنها اینگونه می شود

تا همیشه شاد بود ... 

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ 

گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی

نمی رسی، توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ

فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو

که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید ... 

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ 

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،

پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم،

کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.

آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد

که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی ... 

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟

  گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم

که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،

تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،

من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی ،

وگرنه همان بار اول شفایت می دادم ... 

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت 

گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت...


آرامش واقعی

یعنی وقتی که بعد یه روز خسته کننده بیای خونه

و بشینی پای سجادت

و با اونی که همیشه باصبر به حرفات گوش میده دردودل کنی...

انقده آرومت میکنه که نگو....


ازهر چیز تعریف کردند،

بگو مال خداست و کار خداست

نکند خدا را بپوشانی

و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی

که ظلمی بزرگ تر از این نیست...

 

"برگزیده ای از فرمایشات

حاج محمد اسماعیل دولابی"

تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی

از خودتان است و خودتان خوبید

خدا هم همین طور است تا به خدا می گویید

خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…

خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی...

 کــــــــار مــحبــــــت

هـمـــــــین است....

 

"حاج محمد اسماعیل دولابی"

**********************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰



دلت را خانه ی مـا کن، مصفّـا کردنش با من

به‌ ما درد دل افشا کن، مـداوا کردنش با من


اگر گم کرده‌ای ای ‌دل، کلید استجــابت را

بیا یک لحظه با ما باش، پیــدا کردنش با من


بیفشان قطره ‌اشکی، که من‌ هستـم خریدارش

بیاور قطره‌ای اخــلاص، دریـا کردنش با من


اگر درها به رویت بسته شـد دل برمکن بازآ

درِ این خانه دق‌البـاب کُـــن وا کردنش با من


به من گو حاجت خود را، اجـابت می‌کنم آنی

طلب کن آنچه می‌خواهی، مهیّـــا کردنش با من


بیا قبل از وقـوع مرگ روشـن کن حسابت را

بیاور نیک و بد را، جمـع و منها کردنش با من


چو خوردی روزی امروز ما را شـکر نعمت کن

غم فردا مخور، تأمیــن فـــردا کردنش با من


اگر عمری گنـه کردی، مشو نومیــد از رحمت

تو توبه نامه را بنویس، امضـا کردنش با من

*************************

این مطلب رو در وبلاگ داشتیم ولی

از بس زیبا و دوست داشتنی و احساس برانگیز است مجددا تکرار کردیم



به قدریکه شما

به دستورات پروردگار اهمیت بدهید

از عالم غیب هم به شما

اهمیت خواهند داد...

 

"آیت الله حق شناس"

اگر در زندگی تان شکاف هایی هست

دلیل آن این است که از بندگی تان

برای خدای متعال کم گذاشته اید...

 

"آیت الله حق شناس"

منبع:@tezkar

در اطاعت اوامر الهی و نیز در معصیت

و به فرمان شیطان و نفس بودن،

امر دایر است بین این که با کسی که

حیات و ممات، غنا و فقر و مرض و صحت

و مریض خانه و دکتر و خزانه و ثروت و...

به دست او است؛ مجالست کنیم

یا با کسی که هیچ ندارد؟

انسان کدام را اختیار می کند!

 

"در محضر بهجت ص 12"


خدایا دلم می خواهد

شبیه بی کس ترین آدم های روی زمین باشم

شبیه آدم هایی که جز تو یاوری ندارند

از عظمت مهربانی ات درحیرتم

چگونه به من کمک می کنی در حالی که

در سرزمین وجودم فصل سرد شیطانی حاکم است

خدایا...! سجده می کنم در پیشگاهت

که اینقدر در برابر من و گناهانم صبوری

کمک کن تا این مهربانی ها را درک کنم...


میدانی خدایت چقدر بزرگ است!

در این اندیشه باش

که کهکشان راه شیری میلیون ها برابر

از خورشید بزرگتر است

و خورشید، هزاران برابر از زمین؛

و این در حالیست که، کهکشان ما تنها یکی از

میلیاردها کهکشانیست که در عالم معلق است

بنگر که تو در این کرۀ خاکی چیستی؟

بیایید از صمیم دل بگوییم  "الله اکبر"

آری او بزرگتر است از آنچه ما می پنداریم

بزرگ تر از تمام غم ها و ناامیدهای ما...

کیست که از رحمت حق نومید شود جز گمراهان

و من یقنط من رحمه ربه الا الضالون (56/حجر)



در زمین مردمان خانه مکن

کار خود کن کار بیگانه مکن


کیست بیگانه تن خاکی تو

کز برای اوست غمناکی تو


تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی

جوهر خود را نبینی فربهی


گر میان مشک تن را جا شود

روز مردن گند او پیدا شود


مشک را بر تن مزن بر دل بمال

مشک چه بُوَد نام پاک ذوالجلال

 

"مثنوی معنوی"


به هیچ چیز فکرنمیکنم

جز تو

جز تویى که زندگى و سرنوشت ضعیف ترین موجودات را

هم در دست داری

دست به دامن کسی نمیشوم جز تو

جز تویی که به همه چیز احاطه  داری

جز تویی که حتی اگر انکارت کنیم رهایمان نمیکنی...


با هر چه عشق نام تو را میتوان نوشت،

با هرچه رود نام تو را میتوان سرود،


بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را،

با دستهای روشن  تو میتوان گشود


**********************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاى بهار

بلبلان، وقت گل آمد که بنالند از شوق‏
نه کم از بلبل مستى تو، بنال اى هشیار


آفرینش همه تنبیه خداوند دل است‏
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار


کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‏ اند
نه همه مستمعى فهم کند این اسرار

خبرت هست که مرغان سحر مى‏گویند
آخر اى خفته، سر از خواب جهالت بردار


هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آن است که فرداش نبیند دیدار

تا کى آخر چون بنفشه سر غفلت در پیش‏
حیف باشد که تو در خوابى و، نرگس بیدار


که تواند که دهد میوه الوان از چوب؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار؟

آدمى زاده اگر در طرب آید نه عجب‏
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار


گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین
اى که باور نکنى فى الشجر الاخضر نار

پاک و بى عیب خدایى که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار


چشمه از سنگ برون آرد و، باران از میغ‏
انگبین از مگس نحل و دُر از دریا بار


نیک بسیار بگفتیم درین باب سخن‏
و اندکى بیش نگفتیم هنوز از بسیار

تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او
همه گویند و یکى گفته نیاید ز هزار


آن که باشد که نبندد کمر طاعت او؟
جاى آن است که کافر بگشاید زنار


نعمتت، بار خدایا، ز عدد بیرون است‏
شکر انعام تو هرگز نکند شکر گزار


این همه پرده که بر کرده ما میپوشى‏
گر به تقصیر بگیرى نگذارى دیار

ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
تاب قهر تو نداریم خدایا، زنهار!


فعلهایى که زما دیدى و نپسندیدى‏
به خداوندى خود پرده بپوش اى ستار


حیف ازین عمر گرانمایه که در لغو برفت‏
یارب از هرچه خطا رفت هزار استغفار


درد پنهان به تو گویم که خداوند منى‏
یا نگویم، که تو خود مطلعى بر اسرار

سعدیا ، راست رُوان گوىِ سعادت بردند
راستى کن که به منزل نرسد کج رفتار


ای پیامبر

اگر بندگان من از دوری و نزدیکی من بپرسند

بگو من نزدیکم

************************

ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﺴﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ

ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ،

ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ

ما اگر مانده ز راه،

در پس و پیشِ قدم

پشت پرچین بلندِ غمِ تو

ﺩﺭ پسِ ﭘﺮﺩﻩ‌ ی ﺍشکِ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

مأﻣﻦ ﮔﺮﻡ ﺧﺪﺍﺳﺖ؛

ﺍﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

در پسِ هر نفسی که فرو می رود و می‌آید

در پسِ ضربه‌ ی نبضی ست که در گردن ماست

ما اگرتنهاییم من و تو گمشده ایم

او همینجاست کنار من و تو

ﺳﺎﻟﻬﺎﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺴﻮﯾﺶ ﺑﺮﻭﯾﻢ

ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﻮﻕ ﺗﺎ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺑﺰﻧﯿﻢ

ﺍﺯ ﺳﺮ ﻋﺠﺰ ﻭ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻭ

ﻣﻮنسِ ﻭﺍقعیِ خلوت ماست...


از بین موجودات یڪ نفرصدا زد یا اله العاصین

صداے لبیڪش سه مرتبه آمد

ملایڪه با تعجب پرسیدند:

خدایا اینڪه آلود تره سه مرتبه جوابشو دادی!!!

خدا فرمود:ملایڪه من اوناے دیگه

دلشون به اعمالشون خوشه

ولے این غیر من ڪسے را نداره...


اگر نمی‌توانی خدا را ببینی،

لااقل غیر خدا را نبین!

 

"مرحوم دولابی"


خودم را در کوچه تنهایی گم کرده ام

تا شاید تو مرا صدا بزنی

تویی که دوستت دارم,

مثل هیچ کس دیگری

مثل بی مانندی خودت

من منتظر یک پگاه ناگاه هستم

مثل آسمان, در آرزوی دو بال

و مثل پرنده , در امید آفتاب

خدایا ! مرا به آسمان ببر

من خیلی وقت است دلم زمین گیر شده


تا حالا شده آرزویی به دلت بیفته

خیلی غیر ممکن و نشدنی به نظر بیاد

کلا بی خیالش بشی؛

ولی یه روزی آرزو بیفته دنبال تو

همه میگن قانون جاذبست

اما من میگم لطف خداست

ینی خدا خودش این قانون را در عالم دایر کرده

اگه آرزویی را توی دلت انداخت

راه رسیدنش را هم برات فراهم می کنه

البته اگه خودمون مانع لطفش نشیم

از ته دل میگم پاک و منزه است پروردگارم

و عاری از هر عیب و نقصی؛

هیچ وقت کاری عبث و بیهوده نمی کنه

همه کارهاش روی قاعده و حسابه

و چه زیباست آنجا که می گوید

 هر خیری که به شما برسد

از جانب خداست

و هر بدی به شما برسد

از جانب خود شماست

در جایی از قرآن کریم خداوند در بین آیات طلاق

ناگهان اشاره به نماز می کند

یعنی اگر شما با خدا ارتباط داشتید

رابطۀ بینتون بهم نمی خورد

اگه الآن با هم نمی سازید

زیر یک سقف هستید ولی با هم یکی نشدید

همش بر می گرده به اینکه رابطتون با خدا خوب نبوده

دو حبه قند محاله در همدیگه حل بشن

مگر اینکه در آب حل بشن

اگر در آب حل بشن می تونن در همدیگه حل بشن

اگه انسان ها در خدا حل نشوند

محاله بتونن در همدیگه حل بشوند

مَن أَصلَحَ فیما بَینَهُ و َبَینَ اللّه  أَصلَحَ اللّه فیما بَینَهُ وَ بَینَ النّاسِ؛

هر کس رابطه اش را با خدا اصلاح کند،

خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود

من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 396


خدا"در گُل،خدا،در آب و رنگست...

خدا"نقاش این دشت قشنگست...

خدا"یعنی درختان حرف دارند...

شقایق ها درونی ژرف دارند...

خدا"در هر نظر آیینه ماست...

همین حالا خدا"در سینۀ ماست...

خدا"شبنم،خدا"باد و خدا"گُل

خدا"زیباترین باغ تکامل...

گهی،گُل میکند ما را خبردار

گهی،مرغی بما میگوید اسرار!...

خدا"دراوج گُل،درعمق رنگست...

خدا"در معنی لفظ قشنگست

خدا"را میتوان از نور فهمید...

خدا"را در پرستش میتوان دید...


کائنات شما را مجازات نمی کند

برکت  نمی بخشد

کنترل هم نمی کند

فقط عملت به تو بازگردانده می شود

کائنات به ارتعاشى که از جانب شما ساخته میشود؛

پاسخ می دهد

شاد بیاندیشى، شادمانى نصیبت می شود

منفى بیاندیشى،آنچه منفى است؛ نصیبت می شود

این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوى ما آید نداها را صدا

زمانے کـه موسے علیه السلام

شبانه دنبال شعله اے آتش میگشت

درحالـے که نفس نفس زنان راه مے رفت!!!

هرگز به ذهنش خطور نمے کرد

که برای شنیدن صدای پروردگار جهانیان مے رود

به خدایت اعتماد داشته باش

کارهاے او تصــور ناپـَـــذیر است...


همه رهگذر هستیم

به کسی کینه نگیرید

دل بی کینه قشنگ است

به همه مهر بورزید

به خدا مهر قشنگ است

بوسه بر دست پدر

بوسه بر گونه مادر

لحظه حادثه بوسه قشنگ است

بفشارید به آغوش عزیزان

پدر و مادر و فرزند

به خدا گرمی آغوش قشنگ است

نزنید سنگ به گنجشک

پر گنجشک قشنگ است

همه جا عشق بورزید

سینه با عشق قشنگ است

بشناسید خدا را

هر کجا یاد خدا هست

هر کجا نام خدا هست

سقف آن خانه قشنگ است

زندگی در گذر است

آدمی رهگذر است

زندگی یک سفر است

آدمی همسفر است

آنچه می ماند از او

راه و رسم سفر است

رهگذر می گذرد...

***********************************
 عشق فقط خدا
  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰



یکی از بزرگان عرفان پیشه ،

شب تا سحر به نیت توبه و استغفار در حال سجده

فقط این کلمه را میگفت:

"شرمنده ام شرمنده ام شرمنده "

نزدیک صبح ندا رسید:

"بخشنده ام بخشنده ام بخشنده"

 

کتاب "غم عشق" تالیف

آیت الله حاج شیخ عبدالقائم شوشتری

شیخ رجبعلی خیاط می‌فرمودند: 

  امام حسین علیه السلام مشتری زیادی دارد،

ممکن است امامهای دیگر هم همین طور باشند،

ولی خدا مشتری ندارد!

من دلم برای خدا می‌سوزد

که مشتری‌هایش کم است،

کمتر کسی می‌آید بگوید:

که من خدا را می‌خواهم

و می‌خواهم با او آشنا شوم...

و گاه می‌فرمودند:

 در حالی که تو به خداوند محتاجی،

خداوند عاشق توست...


دلم که می گیرد دست معبودم را غرق بوسه می کنم

هنگامی که وجودش را در کنارم حس می کنم

همه ی آن دلتنگی ها

به آرامشی نشاط آور مبدل می شوند

آرمشی که هیچ معشوقی نمی تواند نثار آدمی کند

این چه دوستی است که اینقدر دارمش...

 

اگر بویی از راز خدا ببرید

همه چیز ظاهری را

رها می کنید...

 

آیت الله کشمیری



و خداست که در تمام امور برای ما کافیست،

اگر نماز را تحفظ کردید

همه چیزتان محفوظ می ماند...

 

دستخط آیت الله العظمی سید علی قاضی

کانال تذکره الاولیا tezkar



« چه باید بکنیم در ابتلائات ( بلاها و گرفتاریها )

داخلیه و خارجیه ؟!

چه کار کردیم که به این چیزها مبتلا شدیم ؟!

فکر این را باید بکنیم ،‌

چه کار کردیم که مانده ایم بی سرپرست ؟!

اشکال در این است که خودمان را

اصلاح نمی کردیم و نکردیم و نخواهیم کرد

حاضر نیستیم خودمان را اصلاح کنیم ،

اگر ما خودمان را اصلاح می کردیم به این بلاها مبتلا نمی شدیم

(‌امام علی علیه السلام ) فرمود

نگویم به شما «‌ألا أخبرکم بدائکم و دوائکم ؟!

دائکم الذنوب و دوائکم الاستغفار !‌»

( آیا به شما خبر دهم به مرض و دوای‌ شما ؟

درد شما گناهان است و دوای شما استغفار و طلب آمرزش است)

 

آیت الله العظمی بهجت قدس سره


بعضی روز قیامت می آیند،

می بینند یک چیز بزرگی را آوردند و به یکی دادند

اینکه عملش کم بود داشت بدبختی هایش را ضجه میزد!

یک چیز آوردند و گذاشتند داخل ترازو

هر چه سنگ بود همه را به آسمان پرت کرد!

اینقدر سنگین بود!!

گفت: پروردگارا!به عمرم عملی را که مناسب باشد

به جا نیاوردم که چنین چیزی نصیب من شود..!

این چیست؟! فرمود:

یک حاجت بود تو از ما خواستی و ما ندادیم!

تو مدام میخواستی،ما طاقچه بالا گذاشتیم

حالا این بزرگ شده و به این شکل در آمده....



"عارف بالله حاج اسماعیل دولابی"


مرحوم حاج محمّد اسماعیل دولابی میفرمودند:

این که خدا چیزی را می‌دهد و می‌گیرد،

به این دلیل است که به هوش بیایند،

آگاه شوند و کفران نکنند

واِلّا صِرف دادن و ندادن نعمت مطرح نیست،

بیدار شدن عباد است که قیمت دارد

یکی گفت: خدا نعمت‌های زیادی به ما داد

و نعمت‌های زیادی را هم گرفت

مهمّ نیست؛ مهمّ این است که ما را با خودش آشنا کرد

عمری که از انسان می‌گذرد، تازه می‌فهمد که

این دادن و ندادن چیزی نبود

اصل کار آشنا کردن با خودش بود

در حالی که ما گریه کردیم که

چرا گرفتی؟ چرا کم دادی؟

و نیز می فرمودند:

همین که گردی بر دلتان پیدا می شود

یک «سُبحان الله» بگویید، آن گرد کنار می رود

هرجا هم فیضی و نعمتی به شما رسید،

«اَلحَمدُلِلّه» بگویید؛ چون شکرش را به جای آورده ای،

گرد نمی گیرد؛ هر وقت خطایی خطور کرد

و خواست ایجاد کدورت کند، «اَستَغفِرالله» چاره است

با این سه ذکر با خدا صحبت کنید،

صحبت کردن با خدا، ذات غم و حزن را می برد...

 

طوبی محبت


انسان همچنان که

به آب و اکسیژن نیازمند است

به خدا نیز محتاج است...

 

«الکسیس کارل»


*******************************


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰

وقت داری که صداش بزنی

خدا مشتاق شنیدن صدای بنده هاشه

وقتی سر نماز بی تفاوتی می کنی به فرشته هاش میگه 

نگاه کنید بنده ی من چیزی از من نخواست

در حالی که من مدتهاست منتظرم که صداشو بشنوم

دعا کردن ضرر نداره ؛ رابطتتو با خدا صمیمی تر می کنه...

برای هر دعایی که می کنی ثواب نوشته میشه

و اگر به صلاحت باشه به آرزوت می رسی

حالا هر چی هم که از خدا دور شده باشی

خودش میفرماید کیست که نومید شود از رحمت من

با این خدا هیچ دوری معنا نداره

وقتی در حین گناه رحمتش مثل بارونه

پس اگه بندگی شو کنیم چی میشه

دریای رحمتش را توان وصف کردن نیست


" ای خدای بزرگ ، ای آنکه نمونه ی بزرگی چون حسین علیه السلام را

به جهان عرضه کرده ای، ای آنکه برای اتمام حجت به کافران وجودت...

سیاهی ها و تباهی ها را به آتش وجود حسین ها روشن نموده ای،

ای آنکه راه پرافتخار شهادت را، برای آخرین راه حل

انسانها باز کرده ای، ای خدا، ای معشوق من، ای ایده آل

آرزوهای مردم عارف، به من توفیق ده تا مثل مخلصان و

شیفتگان ، در راهت بسوزم و ازین خاکستر مادی آزاد گردم.

ای حسین علیه السلام، من برای زنده ماندن تلاش نمی کنم و

از مرگ نمی هراسم ، بلکه به شهادت دل بسته ام و از

همه چیز دست شسته ام ، ولی نمی توانم بپذیرم که

ارزشهای الهی و حتی قداست انقلاب بازیچه دست

سیاستمداران و تجار ماده پرست شده است.
قبول شهادت مرا آزاد کرده است، من آزادی خود را

به هیچ چیز حتی به حیات خود نمی فروشم.
خدایا ابراهیم را گفتی که عزیز ترین فرزندش را قربانی کند،

و او اسماعیل را مهیای قربانی کرد...
هنگامی که پدر کارد را به گلوی فرزندش نزدیک می کرد،

ندا آمد دست نگه دار .

ابراهیم آزمایش خود را داد، ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود

که قربانی شود، زمان زیادی گذشت تا

قربانی کاملی که عزیزترین فرزندان آدم بود،

به درجه ارزش قربانی شدن رسید، و در همان راه خدا قربانی شد و

او حسین بود.

خدایا تو به من دستور دادی که در راه تو قربانی شوم، فوراً اجابت کردم و

مشتاقانه به سوی قرارگاه عشق حرکت کردم...

اما تو می خواستی که این قربانی هر چه باشکوه تر باشد،

لذا دوستانم را و فرزندم را و عزیزترین کسانم را به قربانی پذیرفتی...

و مرا در آتش اشتیاق منتظر گذاشتی..."

شهید دکتر مصطفی چمران نمونه واقعی عاشق خالص خداوند

نمونه کامل هجرت جهاد و شهادت

پیشنهاد میکنم حتما زندگینامه و مناجات های ایشون رو بخونید

کتاب جهاد و شهادت رو دوست داشتین بخونین

این لینک هم اطلاعات خوبی داره

http://www.chamran.org/old/biography.htm


خدایا فقط تو

هرگاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد,تو او راخراب کردی,

خدایا,به هر که و به هر چه دل بستم,تو دلم را شکستی,

عشق هر کسی را که به دل گرفتم,تو قرار از من گرفتی,

هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم,

در سایه امیدی,و به خاطر آرزویی,برای دلم امنیتی به وجود آورم,

تو یکباره همه را برهم زدی و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی,

تا هیچ آروزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و

هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم...

تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و

به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا کسی امید نبندم,

و جز تو در سایه توکل به تو ,آرامش و امنیت احساس نکنم...

"خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر میکنم"


                                  (شهید چمران)




آزمودم دل خـود را به هـزاران شـیوه

هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد

 

مولانا



خدای خوبم...

خسته ام از زمین خوردن های پیاپے
و امیدوارم به مهربانیتـــــ که تمام نشدنے است....

 به ستارالعیوب بودنتـــــ ..
به ارحم الراحمین بودنتـــــ..
 و به تمام صفات زیبایت دلخوشم....

خدایا من ازنفسم به تو شکایت می کنم.
 همه چیز از توست و کسی نمی تواند
مرا از این بدی ها جدا کند جز تو.
نگاهت  را از من نگیر مهربانترینم....
 
باز هم فرصت بده به این  بنده ی عاصی !
خوب میشوم همین روزها که بارانی است.



خدایی که نور آسمان ها و زمین است

به خودیِ خود بخشنده و مهربان است

نه سلیقه ای ،نه انتخابی و نه گاه گاهی

نور همیشه و خود به خود روشن می کند

نمی پرسد...کجا را؟ چه کسی را؟ و برای چه؟

بی دریغ روشن می کند و نور می دهد

اما این تویی که باید نور را بیابی

و در معرض حضور آن قرار بگیری

نیایش با خداوند فرصتی است تا

در معرض انوار رحمتش قرار گیری


در یکی از شبها که در محضر

عارف فرزانه مرحوم دولابی بودیم ،

یکی از حاضران گفت :

آقا این حرفهایی که میزنید الهام است ،

وحی است ، غیب میگویید ،چیست ؟ 

ایشان فرمودند :

« من غیب نمی گویم ،شما غیب میگویید ،

من آنچه را میبینم میگویم

شما ندیده حرف میزنید ،

شما برزخ ندیده حرف میزنید ، مرگ ندیده اید ،

موت و علی ندیده اید حرفش را میزنید و… » 

سپس فرمودند : 

در پس آیینه طوطی صفتم داشته اند

آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم

از کرامات شیخ ما این است 

شیره را خورد و گفت شیرین است 

فرمودند : « باید شیره را خورد و گفت شیرین است ،

شیره نخورده نمی شود گفت شیرین است » 

 

منبع : خرمن معرفت

سید عباس موسوی مطلق ، ص




خداوندا،
دوباره کلبه ی کوچک و پر خس و خاشاک دل خویش را
درمقابلت قرار داده ام...
تا به امید مهربانیت آن را از گل های محبت و
 شاخه های معرفت و میوه های معصومیت و سادگی مملو سازی 🌹
دوباره دستانم را با تمام آسمانی بودنت
در دستانت بگیری و هیچ گاه رهای شان نسازی...
 خداوندا هیچ گاه دستانم را رها مساز 👋
تا امید همراهی، به بزرگی تو
هیچ گاه تنهایم نگذارد...
خداوندا اگر دستانم را رها سازی!!!
همانند نوزاد کوچکی مدام از پا خواهم افتاد
و در راه گمراهی قدم خواهم گذاشت...
خداوندا کلبه ی کوچک دلم❤️ را
از ویرانی رها ساز و آن را
با تمام زیباییت زیبا و سپید گردان



عشق فقط خدا
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


خدایا:


توانا بود هر که تو را دارا بود


خداوندا

هیچ شباهتی به یوسف ندارم

نه رسولم...نه زیبایم...

نه برای کسی عزیزم...نه چشم به راهی دارم

فقط در چاه افتاده ام

کاروانی بفرست...


از آسمان صاف و آرام انتظار باران نداشته باش،

باران رحمت خداوند هنگامی می بارد که،

تمام آسمان را ابرهای تیره پوشانده باشند...


گاهی درشتاب زندگی

گوشه ای بایست

و آرام زمزمه کن:

خدایا

« دوستت دارم »

زنی نازا و عقیم نزد پیامبر وقت می رود

و می گوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه

پیامبر دعا می کند ؛وحی می رسد که

او را نازا خلق کردیم

زن می گوید خدا رحیم است و می رود

 زن سال بعد هم این درخواست را می کند

و باز هم وحی می رسد که او را نازا آفریدیم

زن این بار هم نگاهی به آسمان می اندازد و می رود

سال بعد پیامبر وقت آن زن را با کودکی در آغوش می بیند

با تعجب میگوید بارالها چگونه کودکی دارد!

او که نازا خلق شده بود؟

وحی می رسد: هر بار گفتیم عقیم است

او باور نکرد و مرا رحیم خواند

رحمتم بر سرنوتش پیشی گرفت...

چه خوب بود اگر

غم ها را در برابر رحمت الهی باور نمی کردیم...



چقدر کوتاه است:

فاصله ی بین

آه من

و

نگاه مهربان تو


گفتی مرا بخوانید تا به شما بدهم

من روی حرفت حساب باز کردم

می دانم!

تو هرگز دروغ نمی گویی...


جبرئیل به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید

و از سوی خدا چنین پیام آورد:

ای محمد!

پروردگارت سلام می‏رساند

و به تو می‏گوید:

 با بندگان من مدارا کن 

 

امام صادق(ع)

اصول کافی2/116

 


گفته بودی:

جن و انس را نیافریدم

مگر برای بندگی

خدایا ببخش برنامه هایت را بهم زدم!

{ذاریات/56}



خدایا می دونم بنده ی خوبی نبودم و نیستم  

به هیچ یک از عهدهام که باهات بستم وفا نکردم ، 

ولی خیلی خوشبختم که تورو دارم  

با تموم بد خلقیام ، با تموم کج رویهام ، 

با تموم بی معرفتیام ،

  خدایی دارم که آخر معرفته ، آخر گذشته 

و آخر آخرشه 

خدا در مقابلت فقط یه چیز دارم که بتونم رو کنم 

اونم...!

یه کوله بار دوست داشتن توئه


خدایا شکرت که

بندگی تو هم وزن زندگیست...




 خداوند علیم 1400 سال پیش در قرآن کریم 

به سنگینی ابرها اشاره کرده است؟!

 هر قطعه ابر کوچک حدود 550 تن وزن دارد،

 یعنی اگر یک روز صبح از خانه خارج شوید و ببینید

چند صد فیل در هوا پرواز می کنند، متعجب نمی شوید؟

یا ابر کومولوس که باران زا و رایج ترین نوع ابر است

می تواند وزنی تا 300000 تن داشته باشد که معادل 

با وزن میلیون ها نهنگ است

ولی چرا با اینکه ابرها چند صد برابر فیل ها جرم دارند،

سقوط نمی کنند؟

چون  فیل ها هم اگربتوانند خود را

به میلیون ها ذره ی ریز و جداگانه تبدیل سازند

شاید بتوانند روزی در جو پرواز کنند و از سقوط ابایی نداشته باشند...

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


rumi-poem-about-god


ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و وز هر دو جهانم بستان

 

با هر چه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان

 

ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

 

تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو

 

خود ممکن آن نیست که بردارم دل
آن به که به سودای تو بسپارم دل

 

گر من به غم عشق تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چه می‌دارم دل

 

در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است
هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است

 

از درد تو هیچ روی درمانم نیست
درمان که کند مرا که دردم هیچ است

 

من بودم و دوش آن بت بنده نواز
از من همه لابه بود از وی همه ناز

 

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه کنم حدیث ما بود دراز

 

دل تنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است

 

بر هیچ دلی مباد بر هیچ تنی
آن کز قلم چراغ تو بر جان من است

 

ای نور دل و دیده و جانم چونی
وی آرزوی هر دو جهانم چونی

 

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی رخ زرد من ندانم چونی

 

افغان کردم بر آن فغانم می سوخت
خامش کردم چو خامشانم می سوخت

 

از جمله کران‌ها برون کرد مرا
رفتم به میان و در میانم می سوخت

 

من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم

 

از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم

 

اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آنرا که وفا نیست از عالم کم باد

 

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد

 

در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زه رآب چشیده‌ام مرا قند چه سود

 

گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است پام بر بند چه سود

 

من ذره و خورشید لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا

 

بی بال و پر اندر پی تو می‌پرم
من کَه شده‌ام چو کهربایی تو مرا

 

غم را بر او گزیده می باید کرد
وز چاه طمع بریده می باید کرد

 

خون دل من ریخته می‌خواهد یار
این کار مرا به دیده می‌باید کرد

 

آبی که از این دیده چو خون می‌ریزد
خون است بیا ببین که چون می‌ریزد

 

پیداست که خون من چه برداشت کند
دل می‌خورد و دیده برون می‌ریزد

 

عاشق همه سال مست و رسوا بادا
دیوانه و شوریده و شیدا بادا

 

با هوشیاری غصه هر چیز خوریم
چون مست شدیم هر چه بادا بادا

 

از بس که برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من

 

دردا که ز هجران تو ای جان جهان
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

 

ما کار و دکان و پیشه را سوخته‌ایم
شعر و غزل و دو بیتی آموخته‌ایم

 

در عشق که او جان و دل و دیده‌ی ماست
جان و دل و دیده هر سه را سوخته‌ایم

 

شعر از مولوی (مولانا رومی)



بارها گفته ام و بار دگر می گویم:

کسی که بداند هر که خدا را یاد کند،

خدا همنشین اوست،

احتیاج به هیچ وعظی ندارد...

 

آیت الله العظمی بهجت قدس سره

خدا می فهمد که من

از ته دل طلب بخشش می کنم یا نه ؟

او شرمندگی من، بهتر از خودم درک می کند

حتی در روایت است که

وقتی هنوز استغفار نکردی هم تو را می آمرزد

مهم این است که

خدا امشب به دل من و تو نگاه می کند

این متن روایت است که

هنوز استغفرلله را نگفته ای،

پاک و تطهیرمان می کند

خدا این است...!

 

مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی

 

بدانید و آگاه باشید که

پروردگارتان را در ایام روزگار شما

نسیمهایی است

هان... بکوشید که خود را

در معرض آنها قرار دهید

و از آنها روی نگردانید...!

 

کتاب لب الباب اثر علامه حسینی طهرانی


خوش دارم که در نیمه های شب

در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم

با ستارگان نجوا کنم

و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم

آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم،

محو عالم بی نهایت شوم

از مرزهای عالم وجود در گذرم

و در وادی فنا غوطه ور شوم

و جز خدا چیزی را احساس نکنم...

 

"شهید چمران"


آرامش حضور خداست . . .

وقتی در اوج نبودن ها نابودت نمی کند . . .

وقتی ناگفته هایت را بی آنکه بگویی می فهمد . . .

وقتی نیاز نیست برای بودنش التماس ﮐﻨﯽ . . .

و غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری وقتی مطمئن باشی:

با او

هرگز

تنها نخواهی بود

آرامش یعنی همین که بی هیچ قید و شرطی خدا را داری

خدایا شکرت بخاطر همه ی داشته ها، نداشته ها و گرفته ها . . .


همیشه که نباید حرف زد

 

هیس گاهی در گوشه ای آرام بگیر

 

خدا تمام حرفهای ناگفته ای تو را میداند

 

با بغض به سراغش برو

 

مطمئن باش ...


باید در سایت خدا رفت و هنر عشق ورزیدن را در 
 
آن تجربه کرد .  
 
 
نماز براى شما این امکان را فراهم کــرده است :
 
 
*** COM.الله اکبـــر.WWW ***
 
 
** نماز ** تورى ست کــه ، خداى هستى توسط 
 
 
آن ** بهــــترین پــــرستنده هایش ** را صــــید 
 
مـــى کـــــند ....

عشق فقط خدا
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

تا خدا هست....

کسی تنها نیست ...

من اگر گم شده ام ...

تو اگر خسته شدی ...

در پس پرده ی اشک من وتو ...

مٱمن گرم خداست....

او همین جاست...

کنار من و تو....


سالها منتظر است...


الهی! اگر یک بار گویی بندۀ من،

از عرش بگذرد خندۀ من

 الهی! اگر تو مرا به جرم من بگیری،

من تو را به کرم تو بگیرم،

و کرم تو از جرم من بیش است

الهی! خواندی تأخیر کردم

فرمودی تقصیر کردم

الهی! عمر خود بر باد کردم

و بر تن خود بیداد کردم

الهی!  بنیاد توحید ما خراب مکن

و باغ امید ما را بی آب مکن

و به گناه روی ما را سیاه مکن

الهی! بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن

و ما را به بلای خود گرفتار مکن

پادشاها گریخته بودیم تو خواندی،

ترسان بودیم بر خوان "لاتقنطوا (ناامید نباشید)" تو نشاندی

 

فرازهایی از مناجات خواجه عبدالله انصاری

******************************



در قلمرو علم به هر سو که می­ نگرم، نشانه ­های مشیت و اراده

و قانون و نظم یک وجود عالی را مشاهده می­کنم

اگر به طرف آسمان­­ها نگاه کنیم،

از مشاهده نظم و ترتیب گسترش ستارگان،

بی ­اختیار از تعجب فریاد خواهیم کشید

شب­ها، فصل­ها و قرن­های متوالی،

اجرام سماوی در آسمان، روی خطوط معیّن در حرکتند

و به قدری منظم در مدارهای خود می­گردند

که ممکن است خسوف و کسوف را

از چندین قرن قبل پیش­بینی کرد

اگر حرکت ستارگان، منظم و مدارشان معیّن نبود،

چگونه مردم می­توانستند

در وسط دریاها و صحراهای خشک زمین

و جاده­ های بی­ نام و نشان آسمان،

جهت ­یابی کنند و با اطمینان، راه­های خود را پیدا کنند؟

در همه جا قدرت خدایی مشهود است

و هر قانون طبیعی که کشف می­شود

با صدای بلند می­گوید:

خدا واضع من است و بشر کاشف من...

 

سیسیل بویس هامان

****************************


به آسمان و خدای آسمان فکر کنید

تا بتوانید با زمینی ها زندگی کنید...

 

یوهان برامس

**************

یک قدم

ابو سعید ابو الخیر در مسجدی سخنرانی داشت

مردم از تمام اطراف روستاها و شهرها آمده بودند

جای نشستن نبود و بعضی ها در بیرون نشسته بودند

شاگرد ابوسعید گفت: تو را به خدا از آنجا که هستید

یک قدم پیش بگذارید...

همه یک قدم پیش گذاشتند

سپس نوبت به سخنرانی ابوسعید رسید

او از سخنرانی خودداری کرد

مردم که به مدت یک ساعت در مسجد بودند

و خسته شده بودند شروع به اعتراض کردند

ابوسعید پس از مدتی گفت:

هر آنچه که من می خواستم بگویم

شاگردم به شما گفت،

شما یک قدم به جلو حرکت کنید

تا خدا ده قدم به شما نزدیک شود...

*******************************


من عشق را در تو

تو را در دل

دلم را موقع تپیدن

و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت

سکوت را در شب

شب را در بستر

و بستر را برای اندیشیدن

به خاطر تو دوست دارم

من دنیا را به خاطر خدایش ،

خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم

**************************


شکر موجب ازدیاد (فراوانی) نعمتها است

شکر نکردید خبری از ازدیاد نیست

لذا اگر دیدیم ازدیاد نیست شک نکنیم

و بدانیم شکر نیست

 

«آیت الله بهجت قدس سره»

**************************


خداوندا به دلهای شکسته

به تنهایان در غربت نشسته

به مردانی که در سختی خموشند

برای زندگانی، جان میفروشند

همه کاشانه شان خالی زقوت است

سخنهاشان نگاهی در سکوت است

به طفلانی که نام آور ندارند

سر حسرت به بالین میگذارند

به آن< درمانده زن> کز غم جانکاه

نهد فرزند خود را بر سر راه

به آن جمعی که از سرما بخوابند

ز <آه> جمع، <گرمی> میستانند

به آن چشمی که از غم گریه خیز است

به بیماری که با جان در ستیز است

به دامانی که از هر عیب پاک است

به هر کس از گناهان شرمناک است

دلم را از گناهان ایمنی بخش

به نور معرفتها روشنی بخش!



ٰلبخند ماجرای عجیبی دارد:
اگر آن را به محبوبی هدیه کنی
احساس آرامش می کند...
اگر آن را به دشمنت تقدیم کنی،
شرمنده و پشیمان خواهد شد،،،
و اگر آن را به شخصی که
نمی شناسی هدیه دهی
سخاوت پیشه کرده ای...
پس لبخند بزن
که لبخند
تجلی خدا در توست....


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


تو را من سجده سجده می پرستم


"ﺗﻮ" ﺩﺭ ﺟﺎﻥ "ﻣﻨﯽ" ﻣﻦ ﻏﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ

"ﺗﻮ" ﺍﯾﻤﺎﻥ "ﻣﻨﯽ" ﻣﻦ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ

ﺍﮔﺮ ﺩﺭﻣﺎﻥ" ﺗﻮ"ﯾﯽ ﺩﺭﺩﻡ ﻓﺰﻭﻥ ﺑﺎﺩ

ﻭﮔﺮ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﯼ ﺳﻬﻤﻢ ﺟﻨﻮﻥ ﺑﺎﺩ

ﺗﻮﯾﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮﯾﯽ ﺗﻮ ﻋﻠﺖ ﻣﻦ

"ﺗﻮ" ﺑﺨﺸﺎﯾﻨﺪﻩ ﯼ ﺑﯽ ﻣﻨﺖ ﻣﻦ

ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ

ﮐﻼﻣﺖ ﺁﯾﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ

ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺳﺠﺪﻩ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺘﻢ

ﮐﻪ ﺳﺮ ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﺸﺴﺘﻢ ......




(مناجات خمس عشر)

خدایا شکست مرا جز لطف و مهر تو چیزی جبران نکند

و نداریم را جز توجه و احسان تو برطرف نکند

جز فضل تو چیزی مرا به آرزویم نرساند

و فقر و احتیاجم را جز احسان تو پر نکند

و حاجتم را جز تو برنیاورد

و گره از گرفتاریم جز رحمت تو نگشاید

و درماندگیم را جز مهر تو برطرف نکند

و سوز دلم را جز وصل تو فرو ننشاند

و شعله درونم را جز لقاء تو خاموش نسازد

دردم را جز طبابت تو درمان نکند

و اندوهم را جز قرب تو نزداید

قراری ندارم جز در نزدیکی به تو

پس ای منتها آرزوی آروزمندان

ای فریاد رس فریادخواهان

ای اجابت کننده دعای درماندگان

و ای برآورنده حاجات فقیران و بیچارگان

وای بزرگوارترین بزرگواران

و ای مهربانتریت مهربانان

از تو می خواهم که مرا به نسیم  جانبخش خوشنودیت برسانی

و نعمت هایی را که از روی امتنان به من دادی ادامه دهی

خدایا ترحم کن به این بنده ذلیلت که زبانش کند و عملش اندک است

و بر او بوسیله احسان فراوانت منت بنه

و او را زیر سایه پایدارت ببر

ای بزرگوار

ای زیبا بخش

ای مهربانترین مهربانان


**************************

(مناجات نامه خمس عشر)

خدایا!

در خانه ای جایمان داده ای که نگاهمان به هر سو


که میدود دام بلا یی در پیش خویش کنده میبینت

در بیابانی فرویمان فرستادی که قاصدک چشم از همه جا پیغام سراب می آورد

و خارهای خیانت,پای خسته را در خویش می فشرد


*********************************

در ازل پرتو حسنت به تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت

عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش

خیمه بر آب و گل مزرعه آدم زد

عقل میخواست کزآن شعله چراغ افروزد

برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز

دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد


********************************

داستـــــان هاے
                   پنـــــد آمـــــــوز

فـــــرشته مـــــــــــــــرگ

٢٤٠ سال از عمر موسی ع گذشت ، روزی عزرائیل نزد او آمد و گفت :

«سلام بر تو ای هم سخن خدا!»موسی ع جواب سلام او را داد

و پرسید تو کیستی ؟او گفت : من فرشته مرگم .موسی :

برای چه به اینجا آمده ای ؟عزرائیل : آمده ام تا روحت را قبض کنم .
موسی : روحم را از کجای بدنم خارج می سازی ؟

عزرائیل : از دهانت .موسی : چرا از دهانم ،

با اینکه من با همین دهان با خدا گفتگو کرده ام ؟!

عزرائیل : از دستهایت .موسی : چرا از دستانم ،

با اینکه تورات را با این دستها گرفته ام ؟!

عزرائیل : از پاهایت .موسی : چرا از پاهایم ،

با اینکه با همین پاهابه کوه طور (برای مناجات) رفته ام .

عزرائیل : از چشمهایت .موسی : چرا از چشمهایم ،

با اینکه همواره چشمهایم را به سوی امید پروردگار می دوختم ؟!

عزرائیل از گوشهایت .موسی چرا از گوشهایم ،

با اینکه سخن خداوند متعال را با گوشهایم شنیده ام ؟

خداوند به عزرائیل وحی کرد : «روح موسی ع را قبض نکن

تا هر وقت که خودش بخواهد.» عزرئیل از آنجا رفت و

موسی ع سالها زندگی کرد تا اینکه روزی «یوشع بن نون» را طلبید و

وصیتهای خود را به او نمود. سپس یک روز که تنها

(در کوه طور) عبور می کرد، مردی را دید که مشغول کندن قبر است ،

نزد او رفت و گفت : «آیا می خواهی تو را کمک کنم ؟»

او گفت : آری ، موسی او را کمک کرد،

وقتی که کار کندن قبر تمام شد، موسی ع وارد قبر گردید و

در میان آن خوابید تا ببیند اندازه لحد قبر، درست است یا نه ،

در همان لحظه خداوند پرده را از جلو چشم او برداشت .

موسی مقام خود را در بهشت دید، عرض کرد خدایا روحم را به سویت ببر

.همان دم عزرائیل روح او را قبض کرد،

و همان قبر را مرقد موسی قرار داده و آن را پوشانید.

آن مرد قبر کن ، عزرائیل بود که به آن صورت در آمده بود.

در این وقت منادی از آسمان با صدای بلند گفت

مات موسی کلیم الله ، فای نفس لا تموت ؟ :

موسی کلیم خدا مرد، چه کسی است که نمی میرد؟✨

بحار، ج 13 ص 365

**********************

کوک چهارم


یک روز بعد پایان کلاس و


شرح مثنوی استاد علامه جعفری فرمودند:


من خیلی فکر کردم و به این جمع بندی رسیده ام که


رسالت ۱۲۴ هزار پیغمبر در یک تکیه خلاصه می شود و آن


"کوک چهارم" است


و جمع مریدان مثل من با چشمهانی گرد پرسان بودند که "کوک چهارم" چیست!؟

و علامه که با آن لهجه شیرین در تمثیل شرح می دهند که:

کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می برد.


 کفاش با نگاهی می گوید این کفش سه کوک می خواهد و


هر کوک مثلا ده تومان و خرج کفش می شود سی تومان.

 مشتری هم قبول می کند. پول را می دهد و می رود تا


ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود...

کفاش دست به کار می شود.کوک اول.کوک دوم.و


در نهایت کوک سوم و تمام ...

اما...

اما با یک نگاه عمیق در میابد اگر چه کار تمام است،


ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر


کفش بیشتر می شود و کفش کفشتر خواهد شد.


 از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمی شود طلب اضافه کند و


از سوی دیگر دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند...

او میان نفع و اخلاق میان دل و قاعده توافق مانده است.


یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست...

اگر  کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده،


اما اگر بزند به رسالت ۱۲۴ هزار پیامبر تعظیم کرده...

اگر کوک چهارم را نزند روی خط توافق و قانون رفته اما


اگر بزند صدای لبیک او آسمان اخلاق را پر خواهد کرد...

دنیا پر فرصت کوک چهارم است،
و
من و تو کفاش های دو دل...


************************

 خدایا ! دلم بی قرارست ومرغ روحم به پرواز

در آمده و آرامش را از من سلب کرده

این مرغ تازه بال و پر باز کرده را به آشیانه ی خود


هدایت کن و راه را بر او نشان ده تا در آشیانه ی خود


آرام بگیرد و با ذکر و یاد تو قلبی مطمئن و سرشار از ایمان داشته باشد .


 از تو می خواهم که با لطف و


رحمتت درون وجودم را آبیاری کنی تا در آن باغی سر


سبز و زیبا و معطر به وسعتی نامنتهی گسترانیده


شود و چشم معرفت را به سویم بگشا تا تو را بیشتر


بشناسم و حقیقت وجودی تو را بیشتر درک کنم


دیگر این  مرغ   جان  را  صبر  و قرار باقی

 

نمانده ُ  قفس  تنگ  است   و  مرغ   عاشق  پرواز.
  پس
 کی   این  پرنده   ی  عاشقت  را  رها  می  کنی


  تا  در  آسمان  عشقت  عاشقانه  پرواز  کند ؟


ای  کاش   می  دانستم   که   چگونه   رهایم   خواهی  کرد


  و  چگونه   این  پرنده   ی  بی  بال   و  پر


  را  از  شوق  وصالت   به  رقص   در  خواهی  آورد


***********************************

مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد

مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد

به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان

که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد

اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم

وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد

چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد

کی قصد ملک من دارد چو او خاقان من باشد

نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش

بمیرد پیش من رستم چو از دستان من باشد

بدرم زهره زهره خراشم ماه را چهره

برم از آسمان مهره چو او کیوان من باشد

بدرم جبه مه را بریزم ساغر شه را

وگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشد

چراغ چرخ گردونم چو اجری خوار خورشیدم

امیر گوی و چوگانم چو دل میدان من باشد

منم مصر و شکرخانه چو یوسف در برم گیرم

چه جویم ملک کنعان را چو او کنعان من باشد

زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر

زهی الزام هر منکر چو او برهان من باشد

یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت

بپوشد صورت انسان ولی انسان من باشد

سر ما هست و من مجنون مجنبانید زنجیرم

مرا هر دم سر مه شد چو مه بر خوان من باشد

سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی

تو خامش تا زبان‌ها خود چو دل جنبان من باشد
     

           دیوان شمس  غزل شماره  578


******************************

دوباره پاک می شوم

می رسم به روشنی ...

به آسمان

تمام راه را دویده ام

نفس زنان...

برای با تو بودنم

فقط تو را ستودنم

تمام راه دویده ام

 دوان دوان

به سوی تو

جاودان بی کران...

جان من٬

 روان من

ناتوان از ستودن تو است

لیک٬نیاز من نماز توست

زکات من قلم زدن برای توست

شورهای عاشقانه ای که شعر می شوند

وصف اشتیاق قلب من برای توست

تمام لحظه های من

تمام ناب های من از آن تو

قلم قلم ترانه ام برای تو

تمام هست های من

هر آنچه بر من هست

هر آنچه کز تو از من است

هر آنچه صرف فعل هستن من است...

تمام آن فدای تو...


**********************


از خدای نامتناهی،

حتی بی انتها طلب کردن نیز معقول است

چه برسد به خواسته هایی متناهی و محدود....

 

کانال تذکره الاولیا

tezkar@

************************

ﻣﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺪﻭﺷﯿﻢ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ

" ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﺮﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺎ ﺯﺍﺩﻩ ﺩﺭﺩﯾﻢ ﻭ ﺭﻩ ﻋﺸﻖ ﺑﭙﻮﯾﯿﻢ "

ﺩﺭ ﺩﯾﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺣﮑﻢ ﺑﻘﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺎ ﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﻈﺮﺑﺎﺯ ﻭ ﺣﺮﯾﻔﯿﻢ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ "

ﺟﺰ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺲ، ﺧﻮﻥ ﻧﻈﺮﺑﺎﺯ ﺭﻭﺍ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺯ ﻋﺸﻘﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺎﺩ ﺭﻭﺍﻧﯿﻢ "

ﺍﻧﺪﺭ ﻣﺮﺽ ﻋﺸﻖ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ ﺩﻭﺍ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻏﻢ ﻋﺎﻟﻢ "

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ، ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﺭﺳﻮﺍﯼ ﺟﻬﺎﻧﯿﻢ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ "

ﻋﻤﺮﺵ ﺑﻪ ﻓﻨﺎ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﺟﺰ ﺭﺍﻩ ﻧﻈﺮ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻧﺸﻨﺎﺳﯿﻢ "

ﺩﺭ ﻣﺬﻫﺐ ﻣﺎ ﮐﻔﺮ ﺑﺠﺰ ﺟﻮﺭ ﻭ ﺟﻔﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺎ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺍﺩﺏ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ "

ﺍﺯﺣﻠﻘﻪ ﺟﺪﺍﮔﺸﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺣﯿﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺤﺼﻮﻝ ﻧﻈﺮ ﺑﺮﻃﻠﺐ ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ "

ﺍﻧﺪﺭ ﺳﺮ ﻣﺎ ﺟﺰ ﻃﻠﺐ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻮﺍ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺎ ﺭﻧﮓ ﻏﻢ ﺍﺯ ﭼﻬﺮﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺰﺩﺍﯾﯿﻢ "

ﺧﻨﺪﺍﻧﺪﻥ ﻭ ﻫﻢ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﺮ ﺧﻠﻖ ﺧﻄﺎ ﻧﯿﺴﺖ "

ﻣﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﻋﺸﻘﯿﻢ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﯿﻢ "

ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺑﻪ ﺍﻭﯾﯿﻢ ﻭ ﻧﮕﻮﯾﯿﻢ ﭼﺮﺍ ﻫﺴﺖ ﻭﭼﺮﺍ ﻧﯿﺴﺖ


( ﻣﻮﻻﻧﺎ)


*************************************

الهی !

ای بینندهء نماز ها ،

ای پذیرندهء نیاز ها ،

ای دانندهء راز ها و ای شنوندهء آواز ها

ای مطلع برحقایق و ای مهربان بر خلایق عذر های ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر ،

عیبهای ما مگیر که تو قوی و ماحقیر اگر بگیری بر


ما حجت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم ،


از بنده خطا آید وذلت و از تو عطا آید و رحمت .


      یارب ز کرم بحال من رحمت کن
            بر این دل ناتوان من رحمت کن

       در سینهء دردمند من راحت نه
             بر دیدهء اشکبار من رحمت کن


***********************************

خدایا...🌺

بیاموز به من.....

که لحظه ها در گذرند....

بیاموز به من که هیچ حالتی پایدار نیست.....

که میگذرد....اگر در سختی ام...

اگر دلتنگم....

و در تمام این لحظه ها تو در کنار منی....

به من آگاهی بده تا پذیرا باشم هر لحظه ایی را که میگذرد....

و نشانم بده راه را....

تا سهم خود را به انجام برسانم....

از نیروی بی پایانت بی نصیبم مگذار ....

تا بپیمایم راههای دشوار زندگی را که با حضور تو ممکن میشود.....

نگرانیهایم را بدست تو میسپارم.....

و قدم میگذارم در راهی که تو میخوانی ام.....

و هرچه در این مسیر برایم مهیا کرده ای را با آغوش باز میپذیرم....

هر لحظه با یاد تو خواهد گذشت...

چه سخت و چه آسان...

چه تلخ و چه شیرین...

که با حضور تو همه لحظه هایم به عشق مبدل میشوند....




جالبه وقتی به گذشتشمون نگاه میکنیم

واسه تایم های کمی که برای با خدا بودن گذاشته ایم

سخت افسوس می خوریم؛

هی خودمونو سرزنش می کنیم

اما بازم از روز بعد

منهای خدا زندگی می کنیم...!


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


http://s4.picofile.com/file/7892141284/Beautiful_Flowers.jpg


در میکده‌اَت حالِ دلم بارانی‌ست

با جام رخَت مست شدن عرفانی‌ست


ای عارفِ من، کاشفِ من؛ مستم کن

این کُن فَیکون زلزله‌ای رضوانی‌ست


ای جوهر  هر، زیر و زبر، زیباگر؛

از من نگُذر معبر اگر طولانی‌ست


مجذوبِ تواَم، از طلبَت؛ انسانم

هر جذبه به جز جاذبه‌اَت شیطانی‌ست


در عشقِ تو من، گمشده‌ای عریانم

این فقرو فنا سِیْرِ پس از حیرانی‌ست


هرجا که ز شر، بحرِ بشر، طوفان شد؛

آغوش  تو یک معجزهٔ مرجانی‌ست


************************

عاﺷﻘﺎﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻼﺱ ﺩﺭﺱ ﻣﺎﺳﺖ
ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﻭ ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﺧﺪﺍﺳﺖ


ﺩﺭﺱ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﮐﻤﺎﻝ ﻭ ﺑﻨﺪگی‌ست

ﺷﯿﻮﻩﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪگی‌ست


ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﻮﻥ

ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ﻋﻘﻞ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﺎ ﺟﻨﻮﻥ


ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻭﺍ ﮐﻨﯽ

ﺗﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﺮﺵ ﺧﺪﺍ ﻣﺎﻭﺍ ﮐﻨﯽ

ﺩﺭﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺭ ﻭﺻﺎﻟﺶ، ﺍﺷﺘﯿﺎﻕ

ﺩﺭﺱ ﺁﺧﺮ، ﻭﺻﻞ ﻭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻓﺮﺍﻕ


ﺷﺮﻁ ﺍﻭﻝ، ﻋﺎﺷﻘﯽ، ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻋﺸﻖ

ﻭﺭﻧﻪ ﺑﯿﺨﻮﺩ ﺩﯾﺪﻩ‌ﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﻋﺸﻖ


ﺷﺎﻫﺪﺍﻥ ﺩﺭﺣﻠﻘﻪ ﺗﺴﻠﯿﻤﻨﺪ ﻭ ﺑﺲ

ﻣﺤﻮ ﺭﺧﺴﺎﺭ ﮔﻠﯽ ﺑﯽ ﺧﺎﺭ ﻭ ﺧﺲ


ﺣﺎﻟﯿﺎ ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻃﻮﺍﻑ

ﮐﻌﺒﻪﯼ ﺩﻝ می‌دﻫﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻔﺎﻑ


ﺣﺎﺟﯿﺎ ﻣﻦ ﻗﺒﻠﻪ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ

ﺳﻮﯼ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺗﺒﺴﻢ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ


ﻣﻦ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﺳﻮﯼ ﺗﺎﮐﺴﺘﺎﻥ ﻋﺸﻖ
ﺑﺎﺩﻩ ﻣﯽﻧﻮﺷﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻋﺸﻖ

ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ﺷﯿﺪﺍﯾﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺩﯾﻮ ﻭ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻫﻮﺭﺍﯾﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺑﺸﮑﻦ ﺍﯾﻨﮏ ﺁﻥ ﺑﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺷﻤﺎﺭ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮﻭﻥ ﺁﯾﺪ ﻧﮕﺎﺭ

ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﮐﻨﯽ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻻﯾﻖ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﮐﻨﯽ
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮔﺮ ﻃﯽ ﺷﻮﺩ ﺭﺍﻩ ﮐﻤﺎﻝ

ﻣﯽﺷﻮﯼ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﻭﺻﺎﻝ
ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ ﺁﻥ ﻭﺣﺪﺕ ﻭ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﯾﺎر
می‌شوﺩ ﭘﺎییز ﻋﻤﺮﺕ ﭼﻮﻥ ﺑﻬﺎر



**********************



الهی!

       نفسی ده که حلقهء بندگی تو گوش کند
                   
                        و
 
       جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند .

******************



خداوندا
ترس های بی دلیلم را که ریشه در باور ضعیفم دارد از من بگیر …

جاری کن چشمه ای از آرامش بی مثال خودت را بر قلبم…

و کنارم باش تا یادم بماند که اول و آخر تویی…

و چون تو هستی پس ترسی نیست…

دستهایم را که بگیری

چشم بسته بدون ترس و دلهره به دنبالت می آیم…

و اعتماد و ایمان دارم که مرا به بهترین جایی میبری که میدانی ...


******************************************

خدایا !

من همانم که گاه خندانم، و گاهی گریان.

گاه شکرگزارم، و گاهی در حال گله کردن.

گاه بنده توام، و گاهی بنده خویش!

خدای همیشگی ام!

من مبتلا به گاه و بی گاههای همواره ام.

بیماری که همیشه به نسخه طبیب خویش عمل نمی کند!

اسیر خویشتنم؛

و گاه و بی گاههای اسارت گونه ام مرا در برگرفته است...

معبودا!

بندهای گاهها و بی گاههای زندان تنم را از هم جدا کن!

مرا به آغوش خویش دعوت کن!

که تشنه ترینم به آن ...

تمام این گاه و بی گاههای مدامم را، ببخش ...

به حق بزرگی و مهربانیت
الهی امین


*******************************

چه زیبا خالقی دارم
دلم گرم است می دانم
که باز خورشیدی ،
میان آسمان ، چون نور می آید
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که می خواند مرا ، با آنکه میداند گنه کارم
اگر رخ بر بتابانم
دوباره ، می نشید بر سر راهم
دلم را می رباید ، با طنین گرم و زیبایش
که در قاموس پاک کبریایی ،
 قهر نازیباست
چه زیبا عاشقی را دوست می دارم
دلم گرم است می دانم ، که می داند
بدون لطف او ، تنهای تنهایم
اگر گم کرده ام من راه و رسم بندگی ،
 اما
دلم گرم است ، می دانم ،
خدای من ، خدایی خوب می داند


http://topphoto.persiangig.com/image/topphoto/3136966-lg.jpg

*********************

اگر میخواهید زیبا باشید
یک دقیقه مقابل آینه
پنج دقیقه مقابل روحتان و
پانزده دقیقه مقابل خداوند بایستید
ادم ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی
نمی‌شوند
بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر
 می‌رسند
بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید
آنها را زیبا هم خواهید یافت
زیرا حس زیبا دیدن همان عشق است

************************

داستانک

حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در

مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که

به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. نقاش به جستجو

پرداخت که چه بکشد که نماد فرشته باشد؟

چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود

کودکی خوش چهره و معصوم را پیدا نمود و

روزهای بسیاری آن کودک را کنارش می نشاند و

تصویر او را می کشید تا اینکه تصویری بسیار

زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند.

حال نوبت به کشیدن تصویر شیطان رسید،

نقاش به جاهای بسیاری می رفت تا کسی را پیدا کند که

نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و

مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت

چون همه بندگان خدا بودند هرچند اشتباهی نمودہ بودند.
 سالہا گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد.

پس از چهل سال که حاکم احساس نمود دیگر عمرش

به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت 

هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن

تا در حیاتم این کار تمام شود. نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت

تا مجرمی زشت چهره و مست با موهایی درهم ریخته را

در گوشه ای از خرابات شہر یافت. از او خواست در

مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند.

او هم قبول نمود. چند روز مشغول رسم نقاشی شد

تا اینکه روزی متوجه شد که اشک از

چشمان این مجرم می چکد. از او علت آن را پرسید؟
 گفت : شما قبلا هم از چهره ی من نقاشی کشیده اید،

من همان بچه ی معصومی هستم که تصویر فرشته را

از من کشیدی. امروز اعمالم مرا به شیطان تبدیل نموده.

داستانی بسیار تامل بر انگیز است،

خداوند همه ما را همانند فرشته ای معصوم آفرید،

این ماییم که با اعمال ناشایست قدر خود رانمی دانیم و

خود را به شیطان مبدل می کنیم.



********************************************

الهی به مستان میخانه ات
به عقل آفرینان دیوانه ات

به مستان افتاده در پای خم
به رندان پیمانه پیمای خم

که خاکم گل از آب انگور کن
هوسهای من آتش طور کن

الهی به آنان که در تو گمند
نهان از دل و دیده مردمند

به خم خانه وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده

می ده که چون ریزمش در سبو
برآرد سبو از دل آواز هو

می معنی افروز و صورت گداز
همه گشته معجون ناز ونیاز

پریشان دماغیم ساقی کجاست
شرابی زشب مانده باقی کجاست

می کو مرا وا رهاند زمن
زآئین کیفیت ما ومن

دماغم زمیخانه بوئی شنید
حذرکن که دیوانه هوئی شنید

مغنی نوای طرب ساز کن
دلم تنگ شد مطرب آواز کن

به میخانه آی و صفا را ببین
ببین خویش را و خدا را ببین

به رندان سرمست آزاده دل
که هرگز نرفتند جز راه دل

تو در حلقه می پرستان در آی
که چیزی نبینی به غیر از خدای

بزن هر چه هواهیم پا به سر
سر مست از پا ندارد خبر

الهی به جان خراباتیان
کز این محنت هستیم وارهان

*************************


غم می آید،من هم سمت تو می آیم خدایا...

 

غم می رود،من نیز می روم

 

نمیدانم وجدانم را کجای این راه جا گذاشته ام؟؟!!!

 

این بار کفش هایم را دور می اندازم....

 

هرگز نمی روم.....................

http://mj1.persianfun.info/img/93/1/ElhamBakhsh19/27.jpg



عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی