عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستانک معنوی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


داستانک معنوی


از صف نانوایی تا سفر خدایی


 

توی صف نانوایی جلوتر از من یه آقایی با پسر کنجکاوش ایستاده بودند.

 پسر کوچولو هی سوال می کرد و باباش هم ، یا جواب می داد  و یا می پیچوند .

آقا شاطر که می خواست خمیر تازه درست کنه ، آرد رو ریخت توی ماشین

خمیرگیری و شیر آب رو هم باز کرد روش. همون جوری که 

و آرد رو به هم می زد ، آقا شاطر هم داشت با دست کمک می کرد تا آرد کاملا با آب

 قاطی بشه و آب داخل  ذرات آرد نفوذ کنه .

پسر کوچولو هم که دقیقا داشت نگاه می کرد، پرسید:

بابا، آقا شاطر داره چیکار می کنه ؟

باباش گفت :داره خمیر درست می کنه .

پسرک گفت: خمیر درست می کنه یعنی چی ؟

باباش گفت: داره آرد رو قاطی آب  می کنه تا خیس بشه و تبدیل به خمیر بشه .

 پسرک گفت: بعدش چی؟

پدر گفت: بعدش خمیر رو تکه تکه می کنن و چونه می گیره و بعد صافش می کنه و


می ذاره داخل تنور، زیر حرارت آتش تا پخته بشه. 

پسرهسری تکون داد و گفت: بابا پخته بشه یعنی چی؟ 

  باباهه گفت: یعنی این که آقای شاطر خمیر رو داخل تنور زیر حرارت می گذاره


تا  آب خمیر گرفته بشه و نون خوشمزه درست بشه .

پسره کمی فکر کرد و گفت :

 این دیگه چه کاریه بابا جون؟ مگه شاطره  بیکاره ؟ اول آب قاطی آرد می کنه تا خمیر

درست بشه ،بعدش هم خمیر رو می ذاره توی حرارت تا آبش گرفته بشه . یعنی آبی

 که خودش قاطی کرده، پس بگیره ؟

بابای بیچاره  هم که داشت کلافه می شد ،

کمی رفت توی فکر که چه جوری جواب بده ،


داشت مِن مِن می کرد که صدایی از ته صف به داداش رسید .

صدا،صدای یه پیر زن نق نقو بود.از اونایی که مدام با خودشون حرف می زنن. با یه 

قیافه ی حق به جانبی می گفت:

ننه !! این چه وضعشه ،ترافیک و گرانی کمر مردم رو خم کرده آقا ،


تازه بازم بدتر میشه با هدف بندی رایانه ها !!! 

دیشب اون اقای کراواتیه توی خود تلویزیون می گفت که گرسنگی و قحطی میاد و

رژیم سرنگون میشه. یکی نیست به این احمدی نژاد بگه ننه ! تو با این کارهات

 مملکت رو که هیچ چی ، فلسفه ی خلقت رو هم زیر سوال می بری.

پیرزنه بعدش گفت: خدایا منو بکش ! جوون مرگم کن !! تا نبینم اوضاع بعد هدف بندی رو !!! 

تا گفت: خدایا منو بکش ، پسره گفت: بابا! آدم بمیره، کجا میره ؟!

باباش که هنوز گیر سوال قبلی بودف جواب داد:

انسان که می میره ، اگه آدم خوبی باشه و گناه نکرده باشه


یا با توبه از دنیا رفته باشه ، میره پیش خدا

پسر گفت: پیش خدا ؟ چه قدر خوب !

بعد گفت: بابا ،آدم قبل از این که بیاد توی این دنیا کجا بوده ؟

پدرش هم که دید من و چند نفر دیگه هم داریم گوش می دیم، کمی جدی شد  و گفت :


انسان قبل از این که بیاد توی این دنیا، پیش خدا بوده.

پسر  بلافاصله گفت: این چه کاریه ؟! خدا مگه بیکار بوده انسان رو که  پیش خدا بوده 

میاره این دنیا ، هزار تا مشکل و امتحان و مصیبت … تازه اگه تونست گناه نکنه و اگه

هم گناه کرد با توبه از دنیا بره، باز انسان برمی گرده پیش خدا . یعنی برمی گرده 

جایی که قبلا بوده. چرا بابا؟

پدره خواست جوابی بده، ولی دیدم داره یواش یواش قاط می زنه که


این بار هم آقا شاطره به دادش رسید و گفت: آقا چند تا نون می خواستی ؟

اون هم گفت: ۱۵ تا، آقا شاطر، خدا پدرتو بیامرزه راحتم کردی!!!

پدر و پسر رفتند . و  منم  ذهنم شدیدا مشغول سوال های پسره بود.

به ذهنم می اومد که جایی سوال ها و جواباشونو دیدم کمی که تمرکز کردم، یادم

اومد اتفاقا مثال پخت نان و خلقت و بازگشت انسان رو توی جزوه فطرت استاد

بزرگوارمون دیده ام . استاد  مثال آورده بود همون جوری که برای رسیدن نان  به

خوشمزگی ،بایستی مسیر تکامل و تربیتی آرد ، با قاطی شدن آب و ورز دادن و زیر 

آتش قرار گرفتن و خروج آب اضافه شده  پیموده شود ،  در مورد انسان هم بایستی

برای درک لذت همنشینی و قرابت خدا مسیر تربیتی و تکامل توسط خود انسان ، با

آمدن به این دنیا و گرفتاری ها و امتحانات و سوختن های دنیوی و برزخی پیموده  شود.

تا زمانی که انسان این بار به خدا می رسد،  این حس برایش باز شده باشد که لذت 

همنشینی و با خدا بودن رو بفهمد .

توی این فکرها بودم که آقا شاطر گفت: عاشق کجایی ؟

گفتم :با منی؟ !!! 

می خوام برگردم توی مسیر اگه خدا بخواد !!!!



کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


کشاورز بی‌سوادی که در یک شب حافظ کل قرآن شد


کشاورز بی‌سوادی که پای منبر یک روحانی متوجه اهمیت پرداخت زکات شده بود،

به دلیل عدم پرداخت آن توسط صاحب زمین کار خود را رها کرد.

 پس از مدتی صاحب زمینی شد و نیمی از محصولات خود را به فقرا ‎داد

 تا اینکه این رفتارش او را به حافظ قرآن مبدل کرد.


http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/09/13/13920913000473_PhotoL.jpg


به گزارش خبرنگار فعالیت‌های قرآنی خبرگزاری فارس،


کتاب «بهترین روش حفظ قرآن» نوشته محمدحسین اجرائی که

توسط انتشارات جامعةالقرآن به چاپ رسیده است، حاوی مطالب ارزشمندی است که


قسمتی از این کتاب داستانی درباره شخصی بی‌سواد که


با یک سخنرانی متحول می‌شود و برای رزق روزی حلال حتی شهر خود را ترک می‌کند تا


اینکه به فضل خدا حافظ قرآن می‌شود، آورده شده است که آن را در ادامه می‌خوانید.


کربلایی کاظم در سال 1300 هجری قمری در روستای ساروق اراک بدنیا آمد و

در همان روستا هم زندگی می‌کرد.

سواد خواندن و نوشتن نداشت که داستان حافظ قرآن شدن او در دوران جوانیش اتفاق افتاد.


او در روستا مشغول کار کشاورزی بود،

در آن سال یک روحانی جهت تبلیغ و بیان احکام حلال و حرام به روستا آمده بود و

در منبر و سخنرانی خود از خمس و زکات، مسائلی را گفت و توضیح داد که

کسانی که گندم و جو و... آنها به حد نصاب برسد و زکات و حق فقرا را ندهند،

مالشان مخلوط به حرام می‌شود و

اگر با عین پول آن گندم‌های زکات نداده، خانه یا لباس تهیه کنند،

با آن لباس و در آن خانه نمازشان باطل است،

مسلمان واقعی باید به احکام الهی و حلال و حرام توجه کند و اهمیت دهد و زکات مالش را بدهد.


(کربلایی) کاظم چون می‌دانست، صاحب زمینی که در آن کار می‌کند،

مقید به پرداخت زکات و حق فقرا نیست،

به این فکر فرو رفت که پس مال او مخلوط به حرام و

زندگی او با پول حرام مخلوط یا شبهه‌ناک است. این مسئله را با صاحب زمین،

در میان گذاشت و از او خواست تا او زکات مالش را پرداخت کند ولی او زیر بار نرفت.


از این رو کاظم تصمیم گرفت از آن روستا هجرت کرده و درجای دیگر مشغول کار شود که

اجرت او حلال و پاک باشد. چند سالی خارج از آن روستا به فعالیت پرداخت تا

این که از او خواستند به روستای خود برگردد.


به روستا برگشت و زمینی با مقداری گندم در اختیارش گذاشتند تا

خودش مستقل کشاورزی کند، او همان سال اول نصف آن گندم را به فقرا داد و

نصف دیگر را در زمین کاشت و خدا به زراعت او برکت داد،

به حدی که بیش از معمول برداشت کرد و

از همان سال بنا گذاشت که نیمی از برداشت خود را به فقرا بدهد و

(با اینکه مقدار زکات یک دهم و یا یک بیستم است)

هر ساله نصف محصول خود را به فقرا و مستمندان می‌داد.


یک سال هنگام برداشت محصول، پس از چند روز که خرمنش را کوبیده بود که

 مشغول باد دادن خرمن شد تا کاه آن جدا شود.

نزدیک ظهر شد، باد متوقف و هوا گرم شد و نتوانست به کار خود ادامه دهد،

مجبور شد به خانه برگردد. در راه یکی از فقرای روستا به او می‌رسد و می‌گوید:

امسال در راه خدا از محصولت چیزی به ما ندادی و ما را فراموش کردی!


کاظم به او می‌گوید: خیر! فراموش نکردم ولی هنوز نتوانستم محصولم را جمع کنم.

او خوشحال می‌شود و به طرف ده می‌رود اما کاظم دلش آرام نمی‌گیرد و به مزرعه برگشته،

مقداری گندم با زحمت زیاد جمع آوری می‌کند تا برای آن فقیر ببرد.


قدری علوفه برای گوسفندانش می‌چیند و گندم‌ها و علف‌ها را بر دوش می‌گذارد و


روانه دهکده می‌شود.


به باغ امامزاده مشهور به هفتاد و دو تن که محل دفن چند امامزاده است، می‌رسد.


برای استراحت روی سکویی کنار درِ باغ امامزاده می‌نشیند و


گندم و علوفه را گوشه‌ای می‌گذارد و به فکر فرو می‌رود.


چند لحظه بعد دو جوان بسیار زیبا و جذاب را می‌بیند که


به طرف او می‌آیند و وقتی به او می‌رسند، می‌گویند:


کاظم! بیا برویم در این امامزاده فاتحه‌ای بخوانیم!


کاظم می‌گوید: می‌خواهم به منزل بروم و این علوفه را به منزل برسانم.


آنها می‌گویند: خیلی خوب، حالا بیا تا با هم فاتحه‌ای بخوانیم.


آنها از جلو و کاظم دنبال آنها به سوی امامزاده روانه می‌شوند،


ابتدا به امامزاده نزدیک‌تر می‌شوند و فاتحه‌ای می‌خوانند و


آنگاه به امامزاده بعدی می‌روند و داخل می‌شوند.


آن دو نفر مشغول خواندن ذکرهایی می‌شوند که کاظم نمی‌فهمد،


ناگهان کاظم متوجه می‌شود که در اطراف سقف امامزاده کلمات روشنی نوشته شده است


و یکی از آن دو به او می‌گوید: چرا چیزی نمی‌خوانی؟


او جواب می‌دهد: من سواد ندارم، آن جوان می‌گوید:


باید بخوانی، آنگاه دست به سینه کاظم می‌گذارد و فشار می‌دهد و می‌گوید:


حالا بخوان. کاظم می‌گوید: چه بخوانم؟ آن آقا آیه‌ای را می‌خواند و می‌گوید: اینطور بخوان!


کاظم آیه را می‌خواند تا تمام می‌شود .


بعد برمی‌گردد که به آن آقا حرفی بزند یا چیزی بپرسد که می‌بیند کسی همراهش نیست و


خودش تنها در حرم ایستاده و ناگهان دچار حال خاصی می‌شود و بی‌هوش روی زمین می‌افتد.


هنگامی که به هوش می‌آید، احساس خستگی شدید می‌کند و


به این فکر فرو می‌رود، که اینجا کجاست و او در این جا چه می‌کند؟


آنگاه از امامزاده بیرون می‌آید و بار علوفه و گندم را برمی‌دارد و


روانه دهکده می‌شود ولی در میان راه متوجه می‌شود که چیزهایی را می‌خواند و


سپس داستان آن دو جوان را به خاطر می‌آورد و خود را حافظ تمام قرآن می‌یابد.


دیدگاه علما و دانشمندان بزرگ درباره کربلایی کاظم


*مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری که از مراجع بزرگ روزگار خود بود و

نماز باران او مشهور است، از کربلایی کاظم آزمون مفصلی گرفت و

در نهایت از وی خواست تا سوره بقره را از آخر به اول به طور معکوس بخواند.

کربلایی کاظم از آخرین آیه: «لا یکلف الله نفساً...»

آ‌غاز و به طور معکوس شروع به تلاوت کرد که آیت الله خوانساری،

پس از قرائت چند صفحه گفت: راستی که عجیب است، من شصت سال است که

سوره مبارکه توحید را که چهار آیه است می‌‌خوانم،

اما اگر اینک از من بخواهند تا آن را به عکس قرائت کنم

بدون فکر و دقت و تامل، نخواهم توانست.

اما این بنده خدا را بنگرید که چگونه و بدون درنگ و با سرعت و

دقت و بدون غلط، سوره بقره را به عکس می‌خواند، راستی که کار او شگفت انگیز است.


*آیت الله حاج سیدهبةالدین شهرستانی که از بزرگان شیعه و

از دانشمندان مشهور حوزه علمیه نجف بود، در سفرش به ایران و

زیارت حضرت رضا(ع)  با کربلایی کاظم دیدار کرد و

از کار او غرق در شگفتی شد.

در حالی که خود او نیز حافظ قرآن بود و با زحمت و صرف وقت و

تلاش بسیار، قرآن را حفظ کرده و با تمرین بسیار می‌کوشید آن را فراموش نکند.

مرحوم شهرستانی او را به همراه خود به عراق برد و نشست‌های متعددی

با شرکت حافظان قرآن از کشورهای عربی تشکیل داد و از آنها خواست

تا کربلایی کاظم را بیازمایند و آنها نیز او را از نظر تلاوت،

حفظ، معکوس خواندن و کشف آیات مورد نظر، بدون فوت وقت آزمودند و

همگی از کار او شگفت زده شدند.


*کربلایی کاظم به محضر آیت الله بروجردی رفت و

آن عالم گرانمایه، ضمن اینکه او را مورد تفقد قرار داد، چندین آیه و

سوره از وی پرسید و کربلایی کاظم بی‌درنگ شروع به خواندن ادامه آیات کرد و

آن قدر خواند که همه را به تعجب واداشت.


در آن هنگام، مرحوم آیت الله بروجردی آیه‌ای را تلاوت کرد که کربلایی کاظم گفت:

آقا! اشتباه تلاوت کردید. هنگامی که قرآن را آوردند، دیدند او درست می‌گوید.


*آیت الله جعفر سبحانی که از علمای بزرگ و دانشمندان ممتاز قم است در مورد کربلایی کاظم می‌گوید:


عصر روزی وارد مدرسه فیضیه شدم دیدم حافظ قرآن، کنار باغچه مدرسه نشسته است و

گروهی بر گرد او حلقه زده و از او قرآن می‌پرسند و او پاسخ می‌دهد.

من هم جلوتر رفتم و دو مورد از دو سوره «صافات» و «ص» از ایشان پرسیدم

که با سرعت و دقت، از حفظ، پاسخ مناسب را داد، قرآن کوچکی از جیب در آوردم و

از او خواستم تا آیه‌ای را که من می‌خوانم پیدا کند و

او بی‌درنگ قرآن را گرفت و با یک قبضه گشود و گفت: بفرما!

این آیه مورد نظر شما! وقتی نگاه کردم با شگفتی بسیار دیدم در همان صفحه است.


*شهید سید عبدالحسین واحدی از سران فدائیان اسلام با زحمت زیاد

از چند سوره، کلماتی را به طوری کنار هم تنظیم کرده بود

که وقتی در محضر جمعی از علما آنها را خواند هیچ یک از آنها احتمال نداده بودند که

آن آیه از قرآن نباشد ولی کربلایی کاظم به او گفت:

این کلمه را از فلان سوره و آن کلمه را از فلان سوره و

تقریباً بیست کلمه را از بیست سوره، همه را یک به یک نام برد و

قبل و بعد آن کلمه‌ها را از همان سوره‌ای که نام می‌برد تلاوت می‌کرد و گفت:

چند واو هم از جیب برای اتصال کلمات بین آنها گذاشته‌ای! می‌خواهی مرا امتحان کنی.


و اینست معجزه قرآن


مرحوم کربلایی کاظم ساروقی در روز عاشورای سال 1378 هجری قمری در قم وفات کرد و در قبرستان نو مدفون شد






کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


V9y8c


#مناجات_عاشقانه

#شعر_معنوی

💞 آفریدگارا💞


💕چشم دلم سوی تو

💕میشنوم بوی تو

💕ورد زبان نام تو

💕کجا مرا خوانده ای !

🌟گوش بفرمان تو

🌟هوش برد یاد تو

🌟عقل بود صید تو

🌟چیست مرا چاره ای !

💕شور و نشاطم توئی

💕عشق و حیاتم توئی

💕حی و مماتم توئی

💕آنچه مرا داده ای !

🌟جلوه گهَ نور توئی

🌟مقصد و منظور توئی

🌟عاشق و معشوق توئی

🌟هوش مرا برده ای!

💕ره رو کویت منم

💕عاشق رویت منم

💕آمده سویت منم

💕راه نشان داده ای!

   
🌺کانال عشق فقط خدا🌺

@eshgekhodayi



KgFJl


پاک مردانی هستند که هیچ گاه کار و کسب و تجارت،

آنها را از یاد خدا غافل نمی سازد.

سوره نور آیه 37


***********************

#داستانک_معنوی

 #شکایت_نکنید !

 لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود.

ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت دچار شخصیتی ضعیف و

در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندک سختی زبان به ناله و گلایه می گشود،

این امر لقمان را می آزرد اما راه چاره ای به نظر او نمی رسید،

زیرا بیم آن داشت که با اظهار این معنی،

غرور خواجه جریحه دار شود و با او راه عناد پیش گیرد.

روزگاری دراز وضع بدین منوال گذشت

تا روزی یکی از دوستان خواجه خربزه ای به رسم هدیه و نوبر برای او فرستاد.

خواجه تحت تأثیر خصائل ویژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود

به لقمان تعارف کرد و لقمان با روی گشاده و اظهار تشکر آنها را تناول کرد

تا به قطعه آخر رسید، در این هنگام ....

خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد که خربزه به شدت تلخ است.

سپس با تعجب زیاد رو به لقمان کرد و گفت:

چگونه چنین خربزه تلخی را خوردی و لب به اعتراض نگشودی؟

 لقمان که دریافت زمان تهذیب و تأدیب خواجه فرا رسیده است،

به آرامی و با احتیاط گفت:


واضح است که من تلخی و

ناگواری این میوه را به خوبی احساس کردم

اما سالهای متمادی من از دست پر برکت شما،

لقمه های شیرین و گوارا را گرفته ام،

سزاوار نبود که با دریافت اولین لقمه ناگوار، شکوه و شکایت آغاز کنم.

خواجه از این برخورد، درس عبرت گرفت و

به ضعف و زبونی خود در برابر ناملایمات پی برد و

در اصلاح نفس و تهذیب و تقویت روح خود همت گماشت و

خود را به صبر و شکیبایی بیاراست.


🌺کانال عشق فقط خدا🌺

@eshgekhodayi



Image result for ‫عکس خدا‬‎


#داستانک_معنوی

🔴عاقبت رباخواری!

 ✳️آقا سید مهدی کشفی که از یاران مخصوص میرزا جواد آقا ملکی تبریزی بود نقل کرد :

🌌 شبی توی خانه خوابیده بودم ، دیدم که صدای ناله ی سوزناکی از حیاط می آید.


⚡️از بس شدید و سوزناک بود ، هراسان ازخواب برخاستم که چه خبر است؟


💥رفتم در را باز کردم، دیدم در این حیاط ما که به این کوچکی است ،


یک کاروانسرای بزرگی است و دور تا دورش حجره می باشد .

💠و صدا از یک حجره می آید . دویدم پشت حجره هرکار کردم در باز نشد.


🔷 از شکاف درب نگاه کردم ببینم چه خبر است .

🔴 دیدم یکی از رفقای ما که اهل بازار تهران است افتاده و


به اندازه نصف کمر انسان، سنگ آسیاب روی او چیده اند.

♨️و یک شخص بد هیبت از آن بالا ، توی حلقوم دهان او چیزهایی میریزد.

🌀ناراحت شدم ، هرچه کردم در باز نشد .

هرچه التماس کردم به آن شخص که چرا به رفیق ما این طور میکنی !

 اصلا نگفت : تو کی هستی ؟

♻️ این قدر ایستادم که خسته شدم  برگشتم آمدم توی رختخواب ،

ولی خواب از سرم بکلی پرید . نشستم تا صبح شد.

♦️حال نماز خواندن نداشتم .

رفتم در خانه میرزا جواد آقا و محکم در زدم .

🔹میرزا جواد آقا از پشت در گفت چه خبره ؟ چه خبره ؟

حالا یه چیزی بهت نشون دادند نباید که اینطوری کنی؟ !

✳️ گفتم من همچو چیزی دیدم . گفت بله ، شما مقامی پیدا کرده اید.

این مکاشفه است.آن رفیق بازاری شما ربا🔥خوار بود و

در آن ساعت داشت نزع روح (روح از بدنش کنده ) می شد.

من تاریخ برداشتم .

بعد کاغذ آمد که آن رفیق ما در همان ساعت فوت کرده است...




📙منبع:کتاب شرح حال آیت اللّه العظمى اراکى,ص 299.


🌺کانال عشق فقط خدا🌺

@eshgekhodayi


eCYP7


#داستانک_قابل_تامل

#تلنگر

پسر  کوچولوی خواهرم از من بیسکویت خواست.

گفتم: امروز مى خرم.

وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم.

 دوید جلو و پرسید:دایی بیسکویت کو؟

گفتم: یادم رفت.

شروع کرد و گفت: دایی بَده، دایی بَده.

 بغلش کردم و گفتم: دایی جان! دوستت دارم.


گفت: بیسکویت کو؟



فهمیدم دوستى بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد.

چگونه ما می گوئیم خدا را دوست داریم، ولى...

در عمل کوتاهى می کنیم ..

.خودش هم گفته آمنو و عملو الصالحات


💖کانال عشق فقط خدا💖

@eshgekhodayi


DSN2z

.
💕==💕درد عشق تو

🌟ڪه جان می‌سوزدم

💕===💕گر همه زهر است

🌟از جان خوشتر است

💕====💕درد بر من ریز

🌟و درمانم مڪن

💕=====💕زانڪه درد تو

🌟ز درمان خوشتر است


**************


کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰




عدالت آفریدگار هستی

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع : عدالت آفریدگار


بخش مجری کنفرانس : دشمن شناسی و مباحث ایدئولوژیک


استاد ارائه دهنده: جناب آقای محمد مهدوی


مورچگان آسمان


photo_2015-03-06_01-25-09


photo_2015-03-06_01-26-05


یکی از مهمترین علل تفاوت ها :


تشکیل یک سیستم آفرینش و حیات بزرگ


تعریف سیستم



مجموعه یا گروهی از اشیاء مرتبط یا غیر مرتبط است

که هدف یا اهدافی خاص را دنبال می‌کنند،

به گونه‌ای که واحدی پیچیده را تشکیل دهند.

مثال ۱ : سیستم اتومبیل  

photo_2015-03-06_01-27-00

أجزاء سیستم :photo_2015-03-06_01-27-08


مثال ۲ : سیستم موبایل

photo_2015-03-06_01-27-41

داخل سیستم :

photo_2015-03-06_01-27-45

اجزا تشکیل دهنده :

photo_2015-03-06_01-27-50

photo_2015-03-06_01-28-00


ما در این جهان و جهان بعدی هر کدام ، شان و شغلی داریم و سیستم جهان ها را تشکیل میدهیم .


♠ سوره مبارکه عبس آیه ۳۷ :


  • ِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ‏ یُغْنیهِ .

  • در آن روز هر کس در شان و جایگاهی است.   


تفاوت سیستم الهی با سیستم های جامد مثال زده شده :

در سیستم های جامد و بدون حیات هر جز در مرتبه و شان خود تا آخر کارکرد می ماند اما در سیستم الهی اجزای ان دارای اختیار و توان هستند و می توانند در خود تغییر بوجود آورد و جایگاه های متفاوتی را در این سیستم کسب کنند و رشد و یا نزول کنند.

تفاوت ها در آفرینش به معنی تفاوت در داشتن فرصت ها نیست بلکه تفاوت در نوع فرصت هاست ، یعنی باید ببینید خدا برای چه شما را خلق کرده و چه استعداد هایی را برایتان گذاشته و در چه جایگاهی در سیستم خلقت بهتر میتونید خدمت و رشد کنید.


فرصت ها برای همه به یک اندازه موجود است و


رشد انسان ها به اندازه سعی آنها هاست =


وَ أَنْ‌ لَیْسَ‌ لِلْإِنْسَانِ‌ إِلاَّ مَا سَعَى‌ سوره نجم آیه 39


از روایات چطور ما استناد کنیم که فرصت های یکسان داریم و


در جهان بعدی جایگاه و شان برابر با سعی و تلاشمان داریم ؟


داستان موسی و دعای او برای دیدن همنشینش در بهشت


photo_2015-03-06_01-28-58


روزی حضرت موسی ع در ضمن مناجات به خداوند عرضه داشت:


«می خواهم همنشینم را در بهشت ببینم».


photo_2015-03-06_01-32-23

این جوان در تمام صفات والا بوده ،

ایثار گری بزرگ این جوان رسیدگی بادست خود به مادر نحیفش است

صبر و تحمل و مهربانی این جوان برای مادرش…


حضرت موسی ع چطور پیامبر شد؟


حضرت موسی (ع)، مدتی چوپانی گوسفندان شعیب را می کرد.

روزی گوسفندی از میان گله بیرون آمد و سر به بیابان گذاشت.

photo_2015-03-06_01-32-40


گوسفند از ماندگی شد سست و ماند

پس کلیـــم ا… گــرد از وی فشاند


کف همــی مالیــد بر پشت و سرش

می نـوازش کرد همچــون مادرش


نیـــم ذره تیــرگی و خشـــم نــی

غیـر مهـر و رحـم و آب چشم نــی


گفت : گیــرم بر منت رحمی نبود

طبع تو برخــود چرا استم نمود ؟!


خدا، وقتی که صبر و تحمل و مهربانی موسی (ع) را دید،


به فرشتگانش فرمود : موسی (ع) شایسته مقام پیامبری است .


photo_2015-03-06_01-33-08


با ملائک گفت یزدان، آن زمان

که نبوت را همـــی زیبد فلان


دیوان مثنوی، به خط میرخانی، ص ۶۱۰ و ۶۱۱


♠ جابربن عبدالله انصاری می‎گوید:


  • ما به رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ عرض کردیم:

  •  گویا چوپانی گوسفندان کرده‎ای؟

  • رسول خدا فرمود:

  •  «آری مگر پیامبری هست که چوپانی نکرده باشد؟»

  • (صحیح مسلم، ج ۶، ص ۱۲۵)

♠ پیامبر اکرم (ص) فرمود:

  • خداوند همه پیامبران را مدتی، چوپان کرد و
  •  تا آنها را در مورد چوپانی نیازمود، رهبر مردمشان نکرد.
  • هدف از این کار این بود که آنها صبر و وقار را عملاً بیاموزند،
  •  تا در رهبری انسانها، با پای آزموده قدم به میدان نهند.

♠ روزی موسی ـ علیه السلام ـ عرض کرد:

  • «خدایا! برای چه مرا شایسته مقام پیامبری دانستی و هم کلام خود نمودی؟!»
  • خداوند فرمود: «به خاطر مهربانیت در فلان روز به آن بز (گوسفند).»
  • (لئالی الاخبار، ج ۲، ص ۱۵۳)

 photo_2015-03-06_01-33-26

این امتحان نهایی است!
مگر آقا یا خانم x , y نفر اول کنکور میشن

به خاطر اون ۴ ساعت امتحان روز کنکور است یا

 چند ماه یا سال خوب درس خوندن؟؟؟



عدالت از دیدگاه قرآن



♠ سوره مبارکه نحل آیه ۹۰ :

  • إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبى‏ وَ

  •  یَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ .

  • خدا به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان میدهد؛
  • و از فحشا و منکر و ستم، نهى مى‏کند؛
  • خداوند به شما اندرز میدهد، شاید متذکّر شوید!


♠ سوره مبارکه نساء آیه ۱۳۵ :

  • یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیراً فَاللَّهُ أَوْلى‏ بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى‏ أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً .
  • اى کسانى که ایمان آورده‏اید! کاملًا قیام به عدالت کنید! براى خدا شهادت دهید، اگر چه (این گواهى) به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد! (چرا که) اگر آنها غنىّ یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنا بر این، از هوى و هوس پیروى نکنید؛ که از حق، منحرف خواهید شد! و اگر حق را تحریف کنید، و یا از اظهار آن، اعراض نمایید، خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است.

 

آیه تکان دهنده در مورد عدالت


♠ سوره مبارکه مائده آیه ۸ :


  • یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ
  •  لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏
  • وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ .

  • اى کسانى که ایمان آورده‏اید! همواره براى خدا قیام کنید،

  • و از روى عدالت، گواهى دهید! دشمنى با جمعیّتى،

  •  شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید،

  •  که به تقوی نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید،

  • که از آنچه انجام میدهید، با خبر است!


**************

کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰



زندگی نامه ادواردو انیلی


Image result for ‫ادواردو آنیلی‬‎


  ادواردو آنیلی» در ۶ ژوئن ۱۹۵۴ درنیویورک


از پدری ایتالیایی و مادری یهودی پا به عرصه دنیا گذاشت.


مادر وی «مارلا کاراچولو»، یک پرنسس یهودی بود و


پدرش سناتور «جیووانی آنیلی»، مرد ثروتمند و معروف ایتالیایی بود.


وی مالک کارخانه‌جات اتومبیل‌سازی فیات، فراری، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو و آیوکو،


به همراه چندین کارخانه تولید قطعات صنعتی، چند بانک خصوصی،


شرکت‌های طراحی مد و لباس، روزنامه‌های پرتیراژ "لاستامپا" و "کوریره دلاسرا"،


باشگاه اتومبیل‌رانی فراری و باشگاه فوتبال یوونتوس بود.


علاوه بر این‌ها، چندین شرکت ساختمان‌سازی، راه‌سازی،


تولید لوازم پزشکی و هلیکوپترسازی هم وجود دارد که خانواده آنیلی جزء سهام‌داران اصلی آن‌ها می‌باشند.


میزان ثروت و نفوذ خانواده آنیلی به حدی است که


رسانه‌های ایتالیا از آن‌ها به عنوان خاندان پادشاهی ایتالیا نام می‌برند.


کارشناسان اقتصادی درآمد سالانه خانواده آنیلی را بالغ بر ۶۰ میلیارد دلار تخمین می زنند که


۳برابر درآمد نفتی جمهوری اسلامی ایران است.


Image result for ‫ادواردو آنیلی‬‎


ادواردو تحصیلات مقدماتی را در ایتالیا طی کرد و بعد به کالج آتلانتیک در انگلستان رفت و


پس از آن در رشته ادیان و فلسفه شرق از دانشگاه پرینستون ایالات متحده


با اخذ درجه دکتری فارغ التحصیل شد.ا


دواردو شرح مسلمان شدنش را چنین می گوید:



    در نیویورک که بودم یک روز در کتابخانه قدم می زدم و کتابها را نگاه می کردم


چشمم افتاد به قرآن . کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است.


آنرا برداشتم وشروع کردم به ورق زدن و آیاتش ر ا به انگلیسی خواندم ،


احساس کردم که این کلمات ،کلمات نورانی است ونمی تواند گفته بشر باشد


. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم, آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و


احساس کردم که آن را می فهمم و قبول دارم .


بعد از این قضیه به یک مرکز اسلامی در نیویورک مراجعه می‌کند و

درخواستش مبنی بر این‌که می‌خواهد مسلمان شود را مطرح می‌کند.

آن‌ها هم نام «هشام عزیز» را برای وی انتخاب می‌کنند.

محمد اسحاق عبداللهی که از دوستان مسلمان آنیلی است نیز در مورد او می‌گوید؛


«ادواردو خیلی شب‌ها بیدار می‌ماند و با نور شمع تا صبح قران را مطالعه می‌کرد.»


این گفته که ادواردو در اثر معاشرت با مسلمانان به این دین گرویده،

یک ادعای بی‌ثبات است، چون با موقعیت مالی و سیاسی که پدر ادواردو داشت،

هیچ‌کس به خود اجازه نمی‌داد که چنین مسائلی را با او در میان بگذارد و

او را به دین جدید دعوت کند.


وی پس از ملاقات و گفتگو با دکتر قدیری ابیانه شیعه شده بود.

اولین آشنایی وی با تشیع و انقلاب اسلامی ایران از طریق یکی از مصاحبه های

دکتر محمد حسن قدیری ابیانه (رایزن مطبوعاتی سفارت ایران در ایتالیا بین سالهای ۵۸ تا ۶۱)

از طریق تلویزیون ایتالیا بوده است و پس از آن برای دیدار با وی به سفارت مراجعه می کند و

پیوند دوستی بین آنها ایجاد می شود.دکتر قدیری در مورد اولین ملاقاتش با ادواردو می گوید:

    بعد از یک میزگرد مطبوعاتی که برگزار کردیم -

به عنوان رایزن مطبوعاتی سفارت ایران-،

یک روز یک‌شنبه در حالی که من در اقامت‌گاه سفارت بودم، دربان سفارت گفت که

یک جوان ایتالیایی آمده و می‌خواهد شما را ببیند. من هم گفتم

اگر می‌شود به او بگویید فردا برای ملاقات بیایند.


ولی بعد از لحظاتی دربان سفارت دوباره زنگ زد که این جوان می‌گوید خدا هر در بسته‌ای را می‌گشاید.

من هم گفتم در را باز کنند و خودم هم رفتم به استقبال‌اش.

جوان قد بلند لاغری بود که با یک موتور گازی کهنه آمده بود و

خودش را ادواردو آنیلی معرفی کرد. من بدون این‌که انتظار جواب مثبتی از او داشته باشم،

از او پرسیدم که شما با خانوادهِ آنیلی معروف نسبتی دارید و او گفت که من پسرش هستم


و زمانی که فخرالدین حجازی در سال ۱۳۵۹ به ایتالیا سفر می‌کند و

با ادواردو آشنا می‌شود، از او می‌خواهد که یک بار دیگر تشرف خویش را به تشیع اعلام نماید.

سپس فخرالدین حجازی نام مهدی را برای او انتخاب می‌کند.

او در مکاتبات خود از نام هشام عزیز که سال‌ها از آن استفاده کرده بود،

استفاده می‌کرد و در مکالمات خود با دوستان ایرانیش از نام مهدی استفاده بهره می‌گرفت.

ادواردو همواره به دنبال این بود که دوستان و بستگانش را با اسلام‌ آشنا کند.

به دعوت او دوستش، لوکا گائتانی لاواتلی اسلام‌ آورد و مسلمان‌ شد.

او مدتی در ایتالیا منزوی بود و در یک آپارتمان در شهر رم‌ زندگی می‌کرد.

بوسه امام بر پیشانیه ادواردو...


در فروردین سال 1360 با امام خمینی(ره) دیدار کرد و

بعدها از این که امام در آن دیدار پیشانی اش را بوسیده بود،

به عنوان یکی از بهترین خاطرات زندگی ‌اش یاد کرده بود.(بنا به گفته اطرافیان امام :

ادواردو انیلی تنها فرد خارجی بود که امام پیشانیه او را بوسید)

ادواردو قرار بود یک ماه قبل از شهادتش به ایران بیاید و دوست داشت

با مقام معظم رهبری دیدار کند، لیکن والدین او برای ممانعت از سفر او به ایران،

گذرنامه‌اش را پنهان کرده بودند. وی قرار بود در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل شود.

  ادواردو همچنین دیدارهایی را با مقام معظم رهبری قبل از دوران ریاست جمهوری و

همچنین با حجت الاسلام و المسلمین اقای اکبر هاشمی رفسنجانی انجام داده بود.

  وقتی برای اولین بار به مشهد سفر کرده بود،


در بازگشت از حرم امام رضا(ع) از او پرسیده بودند از امام چه خواستی؟

گفته بود از او خواستم قلب پدرم را نسبت به من مهربان کند.

پرسیده بودند دیگر چه خواستی؟ گفته بود هیچی، چون سر امام رضا خیلی شلوغ بود،

خیلی ها بودند که از او چیزهایی میخواستند!


در اواخر دهه ۸۰، موضوع انتخاب جانشین برای سناتور آنیلی در شورای رهبری فیات مطرح شد

و ادواردو را به دلیل اعتقادات مذهبی‌اش نامناسب تشخیص دادند،

اما در واقع وارث اصلی او بود و باید بهانه‌ای برای کنار گذاشتنش پیدا می‌کردند.

در همین زمان ماجرای ماریندی پیش آمد.


در اکتبر ۱۹۹۰ رسانه‌ها اعلام کردند که به خاطر حمل ۳۰۰ گرم هروئین، وی را

در شهر ساحلی ماریندی در کنیا دستگیر کرده‌اند. ماجرایی که اصلاً واقعیت نداشت و

پلیس و دادگاه کنیا خیلی زود متوجه اشتباهشان شدند،

اما خوراک مطبوعات ایتالیا که اکثراً زیر نفوذ پدرش بودند،

فراهم شد و برخی حتی او را قاچاق‌چی نامیدند و تبرئه شدنش را

به خاطر نفوذ پدرش می|‌دانستنند. بعد از آن با این‌که برخی مطبوعات به اشتباه خود

در مورد ادواردو اشاره کردند، اما با گسترش شایعات،

افکار عمومی برای معرفی جانشینی غیر از او برای مدیریت فیات آماده شد.


در اوایل دهه ۹۰، پسر عمویش "جیووانی امبرتو" را به جانشینی انتخاب کردند.

ادواردو نیز مخالفتی نکرد و حتی برای وی نامه نوشت و ضمن تبریک به او

توصیه کرد که بازیچه دست پول پرستان نشود. اما در سال ۹۷، خانواده آنیلی

با یک بحران مواجه شد. جیووانی در ۳۶ سالگی، بر اثر سرطان ناشناخته‌ ای درگذشت.

جالب این‌جاست که جورجو برادر سناتور آنیلی نیز در سن ۳۶ سالگی به مرگ مشکوکی در

سال‌های دور کشته شده و سهم او بین بقیه تقسیم گشته بود.


شورای رهبری نیز "جاکوب الکان" خواهرزاده وی را به جانشینی انتخاب کرد.

این انتخاب ادواردو را به شدت ناراحت کرد. او این بار سکوت نکرد و

حتی با قدرت در مقابل خانواده‌اش که تصمیم داشتند

نام خانوادگی جان الکان را به آنیلی تغییر دهند،

ایستاد و اجازه این کار را نداد. وی مصاحبه‌ای با روزنامه "مونیفست"

که متعلق به حزب چپ ایتالیا و به لحاظ سیاسی مخالف پدرش بود انجام داد و

به شدت انتقاد کرد.او در این مصاحبه گفته بود که درست بعد از تشییع جنازه پسر عمویش،

جاکوب الکان که هنوز ۲۲ سالش نشده به سمت هیات مدیره فیات منسوب شده بوده و

او فکر می‌کند که این انتخاب، یک سقوط برای دم و دستگاه در بر داشته باشد.

در دهه ۹۰ هیچ‌گونه مسئولیتی نداشت و اغلب اوقات را با مطالعه، سفر،

روزنامه‌نگاری و فعالیت‌های بشر دوستانه گذراند.


پدرش او را تهدید به محرومیت از ارث در صورت عدم ترک اعتقاد

به اسلام کرده بود و

او برای حفظ دینش حاضر به گذشت از میلیاردها دلار ثروت شده بود.


او به خاطر اسلام آوردن، به شدت تحت فشار خانواده بود تا دست از اسلام بکشد.


یک بار در امریکا به بازدید از یک کارخانه هلی‌کوپترسازی رفته بود و


مقامات کارخانه و ژنرال‌های ارتش امریکا برایش توضیح می ‌دادند.


در بازدید به یک هلیکوپتر می‌رسند که در موردش می‌گویند


این هلیکوپتر تمام تکنولوژی برتر جهان را در خود دارد و از همان هلی‌کوپترهایی است که


در جریان طبس به کار رفته است.


ادواردو می‌پرسد در طبس که این هلی‌کوپترهای امریکایی شکست خورده‌اند؟


و آن ژنرال امریکایی هم در پاسخش می‌گوید خدای آنها از هلیکوپترهای ما قوی‌تر بود.

بعدها ادواردو به یکی از دوستان ایرانی‌اش گفته بود که


با تمام سختی‌ها و مصائبی که به من وارد می‌شود هر از چند گاهی


چنین جمله‌هایی من را سر حال می آورد!


پسر سلطان شراب ادواردو همواره به دنبال این بود که نزدیکانش را نیز با اسلام آشنا کند.


در یکی از سفرهایش به ایران، یکی از دوستانش را با خودش آورده بود.


جالب است که آن دوستش هم پسر سلطان شراب ایتالیا بود که


بعد از مدتی او هم اسلام آورد و مسلمان شد و فرزند بزرگترین تولید کننده و


صادرکننده شراب ایتالیا از طریق آنیلی مسلمان شد.


او هنوز زنده است ولی منزوی است و در آپارتمانی در شهر رم زندگی میکند.


ادواردو با اینکه به دلیل موقعیت مالی و سیاسی خانوده اش با بسیاری از

رهبران سیاسی و مذهبی جهان ملاقات کرده بود، اما در ملاقات با حضرت امام(ره) به

شدت شیفته سادگی ، عظمت و معنویت ایشان شده بود.

این ارتباط عملاً مسیر زندگی ادواردو را عوض کرد.

ایگورمن خبرنگار روزنامه لاستامپا ایتالیا می گوید: وقتی ادواردو از

ملاقاتش با حضرت امام و تحت تاثیر قرار گرفتنش صحبت می کرد،


من احساس کردم که امام او را سحر کرده است.ادواردو همچنین یک ماه

قبل از شهادتش قصد داشت به ایران بیاید، ولی والدین او

برای ممانعت از این سفر، گذرنامه اش را پنهان کرده بودند.

دکتر قدیری ذکر می کند که برای خانواده آنیلی خیلی سخت بود که

در کشور ایتالیا که مرکز مسیحیت کاتولیک است بگویند که پسر سناتور

آنیلی به اسلام رو آورده است . بنابر این ادواردو را به شدت تحت فشار قرار دادند

تا از اسلام دست بردارد.تحریم و تهدیدش کردند که از

ارث محروم خواهد شد و حتی از ارث محرومش کردند،


ولی او دست از اسلام بر نداشت و این خود به تنهایی می‌تواند احتمال خودکشی او


را منتفی کند، چون او که برای حفظ دینش حاضر به گذشت از


میلیارها دلار ثروت شده بود، چگونه ممکن بود با این اعتقاد راسخ به اسلام،


دست به خودکشی بزند که در اسلام حرام است؟


"حسین عبداللهی از دوستان صمیمی ادواردو می گوید:

چندین بار که دوستانش می خواستند

بروند خانه ادواردو -که روی تپه بود -

مجبور بودند تاکسی بگیرند من پول تاکسی آنها را می دادم,

ببینید چقدر تحت فشار بود، یعنی یک آنیلی پول تاکسی نداشت؟؟؟


Image result for ‫ادواردو آنیلی‬‎


شهادت یا خودکشی؟

در نوامبر سال 2000 جسد ادورادو آنیلی در بزرگراه تورینو-ساوانا در شمال ایتالیا و در نزدیکی شهر تورین پیدا شد. اتومبیل وی نیز که یک فیات کرومای خاکستری بود، بر روی پل رومانو و در حالی که چراغ های راهنمایش روشن بود و درهای آن باز بود، رها شده بود.


محلی که جسد ادواردو در آن پیدا شد

پلیس ایتالیا مرگ ادواردو را خودکشی تشخیص داد و علت آن را استفاده بیش از حد از مواد مخدر اعلام کرد. اما دلایل روشنی وجود دارد که حاکی از قتل ادورادو است. در ادامه به ذکر این دلایل می ­پردازیم:

1) نخست اینکه ادواردو به هیچ وجه معتاد نبود و حتی در مواردی مشاهده شده است که با دوستان و نزدیکانش که از مواد مخدر استفاده می­ کردند، ساعت ­ها گفت و گو می­ کرد تا آن­ها را از این کار بازدارد. دکتر قدیری ابیانه در وبلاگ شخصی خودش درباره یک مورد از تلاش ­های اینچنینی ادواردو می­ گوید: "در سفری که ادواردو به ایران داشت، با برادر یکی از دوستان ما که معتاد بود کلی صحبت کرد و خیلی تلاش کرد تا او را با منطق و استدلال از مصرف مواد مخدر منصرف کند." به هیچ وجه منطقی به نظر نمی­رسد که چنین فردی به دلیل استفاده بیش از حد از مواد مخدر خودکشی کند."

2) در اسلام خود کشی به شدت منع شده است. ادواردو شخصی به شدت آرمان­گرا بود که حتی مایل نبود برای کاستن از فشارها و تهدیدات، به صورت مصلحت­آمیز اعلام کند که از اسلام روی برگردانده است. هدف وی شناساندن اسلام به مردم ایتالیا و غربی­ها بود. چنین فردی چگونه می­تواند خودکشی کند؟ خودکشی اقدامی است که افراد بی­دین و کسانی که به آخر خط رسیده­اند، انجام می­دهند. این در حالی است که ادواردو به فردی کاملا معتقد تبدیل شده بود و هنوز در ابتدای راه بود و کارهای زیادی برای انجام دادن داشت.

3) آشپز ادواردو میگوید صبح روزی که وی به قتل رسید، نوع غذای ناهارش را مشخص کرده بود. حال این سوال مطرح می­شود کسی که قصد خودکشی داشته باشد، چرا باید برای دو یا سه ساعت بعدش سفارش غذا بدهد. همچنین ادواردو در صبح روز حادثه با دایی خود به صورت تلفنی مکالمه کرده بود و به گفته دایی ادواردو هیچگونه مورد مشکوکی در میان صحبت های وی به چشم نمی خورد و وی کاملا عادی صحبت می کرد. همچنین ادواردو هیچگونه یادداشتی مبنی بر تصمیمش برای خودکشی از خود به جای نگذاشته بود.

4) حسین عبداللهی با اشاره به برنامه های بلندمدت ادواردو می گوید: "ادواردو می گفت می خواهم به ایران بروم و پناهنده سیاسی شوم و در قم به تحصیلاتم ادامه دهم." محمد عبداللهی نیز می گوید: "یک هفته قبل از آنکه ادواردو فوت کند، با هم نشسته بودیم و سوره بنی اسرائیل را به زبان ایتالیایی می خواندیم. ادواردو به من گفت می خواهد زبان عربی را فرابگیرد تا بتواند بهتر قرآن را درک کند. بدیهی است که فردی که برنامه های بلندمدت برای زندگی خود دارد و اهداف والایی را دنبال می کند به هیچ وجه دست به خودکشی نخواهد زد.


تصویر ادواردو و حسین عبداللهی, صمیمی ترین دوست ایرانی وی

5) مورد مشکوک دیگری که درباره شهادت ادواردو وجود دارد این است که هیچ­ گونه بررسی تکمیلی در مورد نحوه قتل او انجام نشد. جسد وی کالبد شکافی نشد و مرگ وی فوراً خودکشی جلوه داده شد. حتی قبل از آنکه پلیس مرگ وی را به صورت رسمی خودکشی اعلام کند، برخی روزنامه­ ها خبر خودکشی پسر رئیس کارخانه فیات را چاپ کردند و ذهن مردم را کاملا به سمت گزینه خودکشی سوق دادند. جسد وی نیز تا ظهر فردای روز حادثه به خاک سپرده شد تا فرصت برای هیچ گونه تحقیقی مهیا نباشد.

6) پس از مرگ ادواردو سانسور مطلقی درباره مسلمان بودن، عقاید و حتی سفر وی به ایران انجام شد. اظهارنظرهای روزنامه­ های ایران به ویژه انجمن اسلامی فارغ التحصیلان ایتالیا درباره احتمال قتل وی به هیچ­وجه بازتاب داده نمی­شد. در حالی که خانواده آنیلی یکی از بزرگترین خانواده­ های ایتالیا است و کوچکترین اظهارنظری درباره این خانواده به سرعت منعکس می­ شود، به نحوی که نخست وزیر ایتالیا درگذشت ادواردو را به خانواده آنیلی تسلیت گفت و قبل از بازی ایتالیا و انگلستان، ورزشگاه یک دقیقه به احترام ادواردو سکوت کرد. همچنین پس از مرگ ادواردو تمامی اسناد و شواهد مربوط به فعالیت­ ها و زندگی وی جمع ­آوری شد و حتی فیلم مستندی که توسط وی ساخته شده بود و در آرشیو کانال 1 ایتالیا بود، از آرشیو این کانال خارج شد.

7) چند سال پس از قتل ادواردو، یکی از دوستان بسیار نزدیک وی به نام لوکا کائتانی لواتلی نیز با همین سناریو به قتل رسید. او دوست ادواردو بود و با وی به ایران آمده و در ایران شیعه شده بود. لوکا نیز یکی از نجیب زادگان ایتالیایی بود. پدر لوکا به سلطان شراب ایتالیا معروف بود و خانوده­اش از سرشناس­ترین خانواده­های این کشور به حساب می­آمدند. با توجه به سرنوشت مشابه او با ادواردو، به نظر می­رسد تاکتیک "خودکشی سازی" یکی از تاکتیک­ های اصلی برای از بین بردن چنین جوانانی است که حاضر نیستند در جهالت باقی بمانند.



8) دکتر مارکو باوا یکی از دوستان صمیمی ادواردو بود که به نحوه زسیدگی به پرونده ادواردو اعتراض کرد. وی در سال 2001 نامه ای به شورای عالی قضایی ایتالیا نوشت و در آن ضمن انتقاد از فرآیند رسیدگی به پرونده ادواردو، علت عدم استفاده از آدمک انسانی برای بازسازی صحنه خودکشی را جویا شد. به عقیده وی شواهد موجود درباره لباس ها و کفش ادواردو، خودکشی را تایید نمی کنند. وی همچنین عدم انجام کالبدشکافی را غیرقابل قبول خوانده بود.



دکتر مارکو دلایل دیگری نیز دارد که اثبات می کند ادواردو خودکشی نکرده است. وی اینگونه استدلال می کند: "زمان مرگ ادواردو بین ساعت های 9 تا 10:30 صبح روز پنجشنبه اعلام شده است. در این ساعت از روز به صورت میانگین هر 10 الی 15 ثانیه، یک ماشین از آن منطقه عبور می کند. امکان ندارد هیچ کس ادواردو را در حین خودکشی ندیده باشد. زیرا پارک کردن ماشین، بیرون آمدن از آن، بالا رفتن از حصار یک و نیم متری کنار بزرگراه و پریدن به پایین حداقل 2 دقیقه طول می کشد و قطعا در این مدت می بایست افرادی وی را دیده باشند. در حالیکه هیچکس شاهد این اتفاقات نبوده است.


انگیزه قتل ادواردو

خانواده ادواردو بسیار پولدار و بانفوذ بودند. فقط سود دارایی های خانواده او 60 میلیارد دلار در سال برآورد شده است. کارخانه ماشین سازی فیات، فراری،اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی ، بانک های خصوصی، شرکت های طراحی مد و لباس، روزنامه های لاستامپا، کوریره، دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس تنها بخشی از اموال خانواده آنیلی است. چون بعدها ادواردو مسلمان شد، پدرش حاضر نشد که ارث و میراثش را بهدست او بسپارد؛ لذا پسرعموی مسیحیاش را بهعنوان جانشین تعیین کردند. اما ناگهان این خبر پیچید که او بر اثر سرطان ناشناختهای فوت کرد. اگر زنده میماند، مدیریت این اموال به یک مسیحی میرسید. بدین ترتیب آخرین مسیحی خانواده آنیلی نیز فوت شد و تنها ادواردو باقی­ مانده بود. این بدین معنی بود که تا رسیدن اموال این خانواده به دست یهودیان یک گام باقی مانده بود و آن مرگ ادواردو بود.

و حرف آخر  متن زیر قسمت پایانی نامه‌ای است که دواردو مهدی آنیلی در

تاریخ 3 می 1980 نوشته است. امیدوارم الله شما را هدایت کند.

امیدوارم او شما را حفظ کند، لطفاً محتاط باشید؛

زیرا من امروز احساس قوی‌ای نسبت به شما دارم.

امیدوارم الله همیشه با ما باشد 


 شهید ادواردو مهدی آنیلی وارث خانواده آنیلی



***************************


پی نوشت خادم وبلاگ


این شخصیت ادواردو انیلی فقط با پیامبران و امامان قابل مقایسه است

چرا که تنها پیامبری مثل ابراهیم ع حاضر میشود بخاطر خدایش

اسماعیلش را قربانی کند و یا تفسیر جواب حضرت محمد ص به

مقامات مکه در اولین لحظات نبوتش میدهد که اگر ماه را در دست راستم و خورشید را

در دست چپم بگذارید از این دعوت دست نمیکشم و

یا شخصیتی مثل امام حسین ع که در مقابل خدا و دینش

از فرزند 6ماهه اش گرفته تا جان و مال خود و خانواده اش را

در راه خدا میدهد و ذره ای هم شک نمیکند


ادواردو اهل تفکر بود و اهل لجاجت نبود بخاطر همین وقتی قرآن را خواند

پیش داوری نکرد تفکر و تامل کرد و چون باسواد هم بود فهمید که

این جملات نمیتواند نوشته دست بشر باشدو در مقابل آنهمه ثروت افسانه ای خدا را انتخاب کرد

و این یکی دیگر از اعجاز علمی قرآن است که

نحوه نگارشش و آیات و استدلال و منطق و علمش بر قلب کسانی که

اهل تفکر هستند مسلط است و تاثیر اعجاز گونه اش را میگذارد و کسی هم که خدا را شناخت


بقول مولانا


هر کس که تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند


دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند


 حال بیندیشیم و یه فلش بک به شخصیت خودمان بزنیم که

حاضریم اعتقادمان را چند معامله کنیم چقدر روزانه در

اکثر صنف ها بیش از حقمان دستمزد میگیریم و

انتهایش میگوییم خدا بده برکت مگر میشود؟


موقعیتمان را قدر بدانیم کسی بخاطر قرن خواندن و اعتقاد و عشقمان به خدا

و اسلام ما را زندانی نمیکند و منزوی نمیکند این آزادی و محیط اسلامی را قدر بدانیم


دنیا چند روزی بیش نیست و از این دوره زود گذر بجای دل مشغولی های چند روزه دنیا

خدا و عشقش را مطالبه کنیم که ماندنی هستند و ابدی

***********

مرتضی زمانی خادم وبلاگ و کانال عشق فقط خدا


**************************************


فیلم مستند ادواردو در کانال تلگرامی وبلاگ عشق فقط خدا موجود می باشد


کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰




5W7we


زیباترینم خدا ...

من از یادت در این دنیا بهشتی ساخته ام،

 زیباتر از رؤیای زمینیان...

روحش شاد


آنکه به بهانه زندگی

در این مخمصه غرق شد.
.

.

.


💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi



و هیچکس همتای او نیست


✨تا تو هستی

 ✨و غزل هست

✨دلم تنها نیست

✨محرمی
 
✨چون تو هنوزم به

✨چنین دنیا نیست


✨از تو تا ما سخن عشق

✨همان است که رفت

✨که در این وصف زبان

✨دگری گویا نیست

💖 عشق فقط خدا💖

@eshgekhodayi


.jqPow


خدایا


💠نفسی وجود دارم
        که تو را سجود آرم

💠که سجود توست جانا
         دعوات مستجابم


💠به سحر تویی صبوحم
        به سفر تویی فتوحم


💠به بدل تویی بهشتم
       به عمل تویی ثوابم


Image result for ‫حکمت خدا‬‎


#داستانک_معنوی

#حکمت_خدا

مردی به پیامبر خدا ،حضرت سلیمان مراجعه کرد و گفت


ای پیامبر میخواهم ، به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی .

سلیمان گفت : توان تحمل آن را نداری .

اما مرد اصرار کرد

سلیمان پرسید ، کدام زبان؟

جواب داد زبان گربه ها، چرا که در محله ما فراوان یافت می شوند.

سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت


روزی دید دو گربه باهم سخن میگفتند.


یکی گفت غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم .


دومی گفت نه ، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد،آنگاه آن را میخوریم.

مرد شنید و گفت ؛ به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید،


آنرا خواهم فروخت، و فردا صبح زود آنرا فروخت گربه آمد و از دیگری پرسید


آیا خروس مرد؟ گفت نه،


صاحبش فروختش، اما،


گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.

صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت.


گربه گرسنه آمد و پرسید


ایا گوسفند مرد ؟


گفت : نه! صاحبش آن را فروخت.


اما صاحب خانه خواهد مرد، و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم!

مرد شنید و به شدت برآشفت


نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد!


خواهش میکنم کاری بکن !

پیامبر پاسخ داد:


 خداوند خروس را فدای تو کرد اما


آنرا فروختی،سپس گوسفند را


فدای تو کرد آن را هم فروختی ،


 پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن


حکمت این داستان :

خدا الطاف مخفی دارد،

ما انسانها آن را درک نمی کنیم.

او بلا را بواسطه بعضی از مشکلات و خسارت های مادی از ما دور میکند ،

و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم !!!


💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi


iozDn

.
💜خدای مهربان منم
💫ڪریم و میزبان منم

💜عاشق میهمان منم
💫بیا بیا گداے من

💜بیا بیا به نیمه شب
💫بزن تو زانوے ادب


💜بخوان شڪسته دل مرا
💫تا بچشی صفاے من


کانال عشق فقط خدا


@eshgekhodayi


**************

کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

cIItX

مناجات_عاشقانه

🍃بارالها

مهربانیت

      همانند

         امواج دریا

             پے در پے

ساحل وجودم را در بر مےگیرد 🌸🌺

🍃و به دست قدرت تو

تمام تیرهاے بلا شکسته مے شود

تو هر زمان با من و در کنار من بوده ایے🌺🌸

🍃و من در "گهواره ے" محبتت چه آسوده آرام گرفته ام 🌺🌸

🍃پس ای "خداے "مهربانم 


به ذکر نام زیبایت


و نیایش لحظه هایت

وجود زمینیم را ملکوتے گردان


تا آنچه تو میخواهے باشم 🌺🌸

🍃و از آنچه من هستم" رها" شوم


که تو بے نیاز و من" غرق" نیازم 🌺💝

آمین یا رب العالمین 🙏


💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi



Image result


شعر_معنوی

شعری بسیار زیبا در مدح پیامبر اکرم

حضرت محمد مصطفی خاتم الانبیا رحمه للعالمین


ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر

لبخندت از تبسم گلها ملیح تر


بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست

یعنی ندیده از خم زلفت ضریح تر


ای با خدای عرش ز موسی کلیم تر

با ساکنان فرش ز عیسی مسیح تر


وقتی سوال می شود از بهترین رسول

از نام تو چه پاسخی آیا صحیح تر؟



با دیدن تو عشق نمک گیر شد که دید

روی تو را ز چهره ی یوسف ملیح تر


تو حسن مطلع غزل سبز خلقتی

حسن ختام قصه ی ناب نبوتی


 بر چهره ی تو نقش تبسم همیشگی

در بین سینه ات غم مردم همیشگی


دریایی و نمایش آرامشی ولی

در پهنه ی دل تو تلاطم همیشگی



در وسعتی که عطر سکوت تو می وزد

بارانی از ترانه، ترنم همیشگی


با حکمت ظریف تو ما بین عشق و عقل

سازش همیشگی و تفاهم همیشگی


خورشید جاودانه ی اشراق روی توست

سرچشمه ی «مکارم الاخلاق» خوی توست 


تکرار نام تو شده آواز جبرئیل

آگاهی از مقام ، تو اعجاز جبرئیل



تا اوج عرش در شب معراج رفته ای

بالاتر از نهایت پرواز جبرئیل


مثل حریر روشنی از نور پهن شد

در مقدم «براق» پر باز جبرئیل


مداح آستان تو و دوستان توست

باید شنید وصف شما را ز جبرئیل


سرمست نام توست بزرگ فرشتگان

پیر غلام توست بزرگ فرشتگان


در آسمان عرش تمام ستاره ها

بر نور با شکوه تو دارند اشاره ها



چشم تو آینه ست؛ نه، آیینه چشم توست

باید عوض شود روش استعاره ها


شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو

داده ست آبرو به تمام هزاره ها


عیسی کشند و غم زده ناقوس ها ولی

نام تو زنده است بر اوج مناره ها



گلواژه ای برای همیشه است نام تو

«ثبت است بر جریده ی عالم دوام تو»


شاعر :  سید محمد جواد شرافت


رحلت خاتم الانبیا رحمت عالمیان شفیع هر دو جهان
 پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و
 شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
بر عموم مسلمانان جهان تسلیت باد♣️♣️♣️♣️


💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi



2MUI2


داستانک_معنوی

عارفی معروف به نانوایی رفت و

چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.

 مردی که آنجا بود عابد را شناخت،

به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟

 گفت: نه. گفت: فلان عابدبود، نانوا گفت:

 من از مریدان اویم،

 دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم،

عابد قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را

طعام می دهم، عابد قبول کرد.

وقتی همه شام خوردند،

 نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟

عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان

 به بندۀ خدا ندادی ولی

برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی.


💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi



eGBC9


تلنگر

آیت الله دستغیب:

🌸 اگر سگ گرسنه ای به شما روی بیاورد و همراه شما نان و گوشت باشد،


آیا با گفتن چخ ،  سگ میرود؟!


چوب هم بلند کنی فایده ندارد، او گرسنه است وچشمش به غذاست و دست بردار نیست،


اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و میرود…

🌸 شیطان هم در کمین انسان است؛


نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش که همان :


🔴 حب مال
🔴 زر و زیور
🔴 شهوت

🔴بخل

🔴حسادت و…


درآن بود، همانجا متمرکز میشود و می ماند.

و اگر صدبارهم بگویی: اعوذبالله من الشیطان الرجیم فایده ندارد.

🌸 اما اگر طعمه و آذوقه اش، را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار میکند...

تا وقتی گناه رو قلبا دوست داریم و خودمون رو در موقعیت گناه قرار میدیم :


نمیشه بشینیم صحنه های مستهجن ببینیم و بگیم پناه میبریم بخدا!


تو مجلس گناه بشینیم و بگیم پناه میبریم به خدا!,


مثل اینکه خودتو بندازی جلو ماشین و بگی پناه میبرم به خدا!!!

باید از موقعیت گناه فرار کنیم و به خدا پناهنده بشیم.

💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi



1PgYf




یک_لحظه_سکوت_قدری_تامل

داستانی_زیبا_و_آموزنده_و_معنوی

💎آنجالی همراه عده ای از دوستانش زیر سقفی از ستارگان چشمک زن نشسته بود و


با آنان درباره ی عشق خداوند و رحمت های بیکرانش گفت و گو می کرد.


او میگفت: در همه ی وقایع اراده ی خدا را مشاهده کنید که


مادر همیشه پرشفقت و مهربان همهی ماست.


هنگام رنج و شکست همانند لحظات لذت و پیروزی شما را متکبر نخواهد ساخت.


درهمین هنگام زنی از آنجا می گذشت که اندوهی عمیق بر قلب او سنگینی می کرد.


وی سخنان آنجالی را شنید و به او گفت: گفتن این حرفها برای تو آسان است.


زخم رنج، تنها برای عده ای همچون من که هر روز رنج می برند آشناست.


تو از خدا و نور رحمت خدا حرف میزنی، ولی افسوس دنیایی که


ما در آن زندگی می کنیم تیره و تار است، دنیایی که در آنپلیدی رشد می کند و


پاکی دردهای جهنمی را تحمل می کند.


آنجالی، به زن که کودکی در آغوش داشت نگریست و به او گفت:


همین حالا کودکت را به زمین انداز.


زن که متحیر شده بود گفت: تو چه مرد عجیبی هستی!


چطور می توانم کودکم را به زمین بیندازم؟ او می میرد!


آنجالی پرسید: آیا در ازای هزار سکه این کار را خواهی کرد؟


زن پاسخ داد: حتی اگز به اندازه ی ستاره های آسمان


به من سکه طلا بدهی حاضر نیستم این کار را انجام بدهم.


آنجالی پرسید:آیا مطمئن هستی که اگر فرمانروایی سرزمینی را هم به تو بدهند،


حاضر نیستی کودکت را به زمین اندازی؟


زن گفت: مثل روز روشن است که او را به هیچ قیمتی نخواهم انداخت،


کودکم برای من از هر ثروتی در دنیا ارزشمدتر است.


و سپس کودکش را به سینه فشرد.

آنگاه آنجالی گفت: مادر! آیا تصور می کنی که


تو فرزندت را بیش از خدا که به فرزندانش عشق می ورزد دوست داری؟


زن منظور او را دریافت و این آگاهی چون اشراق تازه ای در درون او بود،پرسید:


اگر خدا واقعا به ما عشق می ورزد،


پس این همه رنج و اندوه در دنیا برای چیست؟


آنجالی گفت:رنج و اندوه در برنامه ی الهی ، جای خود را داراست.


وقتی که کودک تو بیمار می شود، او را مجبور می کنی که


داروهای تلخ بخورد و توجهی به فریادها و اشکش نمی کنی.


روح ما نیز بیمار است، خداوند چون مادری مهربان ،


داروهای تلخ رنج و درد را بر ما نازل می کند.از رنج فرار نکن،


سعی نکن از آن بگریزی بلکه با روحیه ای درست آن را بپذیر.


رنج در واقع تجربه ای است که زندگی تو را غنی و روحت را تقویت می کند.

رنج آیینه ی قلبت را صیقل می دهد و تو هنگامی که

در آن بنگری چهره ی زیبای خداوند را مشاهده خواهی کرد.

آنگاه خواهی دانست که در همه ی این حوادث،

لطف و رحمت نهفته است.همه چیز خیر است،

 چه امروز و چه هزار سال بعد.

از خداوند تقاضا نکن که رنج هایت را بر طرف کند،

 بلکه از او درخواست کن تو را فرزند حقیقی خویش سازد

💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi



7OfxZ


داستانک_معنوی

ﺩﻫﻘﺎﻧﯽ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﻟﺒﺎﺱ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﺭﯾﺨﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ

ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻣﻦ ﺭﺍ ﮔﺮﻩ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ!

ﺩﺭﺭﺍﻩ ﺑﺎ ﭘﺮﻭﺩﺭﮔﺎﺭ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ :

‏( ﺍﯼ ﮔﺸﺎﯾﻨﺪﻩ ﮔﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﮔﺸﻮﺩﻩ، ﻋﻨﺎﯾﺘﯽ ﻓﺮﻣﺎ ﻭ ﮔﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮔﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺑﮕﺸﺎﯼ ‏)

ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮔﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮔﺮﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻨﺪﻣﻬﺎ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺖ!

ﺍﻭ ﺑﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔﻔﺖ:

🍃ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﯾﺎﺭ ﻋﺰﯾﺰ
ﮐﺎﯾﻦ ﮔﺮﻩ ﺑﮕﺸﺎﯼ ﻭ ﮔﻨﺪﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺰ!

🍃ﺁﻥ ﮔﺮﻩ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ﻧﯿﺎﺭﺳﺘﯽ ﮔﺸﻮﺩ
ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻩ ﺑﮕﺸﻮﺩﻧﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟


ﻧﺸﺴﺖ ﺗﺎ ﮔﻨﺪﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﺪ ,

ﺩﺭﮐﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﺩﯾﺪ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺭﻭﯼ ﻇﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﻃﻼ

ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﻧﺪ!

ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ:

🍃ﺗﻮ ﻣﺒﯿﻦ ﺍﻧﺪﺭ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﯾﺎ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ🌺

🍃ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺑﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﻣﻔﺘﺎﺡ ﺭﺍﻩ🌺

‏( ﻣﻮﻻﻧﺎ ‏)

💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi



hcacx

عاشقانه

🍃دل ز جام عشق او شد می پرست🌸

☘مست مست از عشق او شد مست مست🌺


🍃ما به سوی روشنایی می‌رویم🌸

☘سوی آن عشق خدایی می‌رویم🌺


💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi



5W7we



⚜⚜🔅⚜⚜🔅⚜⚜🔅⚜⚜


داستانک معنوی


پادشاه_و_جمجمه

✍...پادشاهی از راهی می گذشت، چشمش به مردی افتاد،


که جمجمه انسانی را پیش روی خود گذاشته بود و به آن نگاه می کرد.

پادشاه به سوی او رفت و پرسید: با این جمجمه استخوانی چه کار داری؟

آن مرد در پاسخ گفت: ای پادشاه ! من هر چه به این جمجمه نگاه می کنم ،


نمی فهمم که این کله، متعلق به آدم فقیر و بیچاره ای مثل من است یا


تعلق به بزرگی چون تو دارد.


پادشاه، انگشت حیرت به دهان گرفت و گفت ما هم نمی دانیم.


   💖کانال عشق فقط خدا💖

@eshgekhodayi



wbjc4


شنیدم مصرعی شیوا
 که شیرین بودمضمونش


منم مجنون آن لیلا

که صدلیلاست مجنونش

غم عشق تورا نازم

 چنان درسینه رخت افکند

که غم های دگر راکرد

 از این خانه بیرونش

#فریدون_مشیرى

💝 کانال عشق فقط خدا
💝


@eshgekhodayi


کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


توکل بر خدایت کن کفایت میکند حتما

اگر خالص شوی با او صدایت میکند حتما


Image result


راز قصه توکل

در زمان موسی خشکسالی پیش آمد.


آهوان در دشت، خدمت موسی رسیدند


که ما از تشنگی تلف می شویم و


از خداوند متعال در خواست باران کن.


 موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .

خداوند فرمود: موعد آن نرسیده است.

 موسی هم برای آهوان جواب رد آورد.


 تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد

که برای صحبت ومناجات بالای کوه طور رود.

 به دوستان خود گفت:


اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم


بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست.

آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد


اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد

شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:


 دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم


تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.

تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد!!


موسی معترض پروردگار شد.

خداوند به او فرمود:


همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد


 با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و


این پاداش توکل او بود!


***********************

پی نوشت


بنده شخصا از این داستان خیلی لذت بردم و

خواستم این احساس خوب رو با شما تقسیم کنم

و این چیزی نیست جز رازی بنام توکل

وقتی دعا میکنیم و دعامون هنوز مستجاب نشده

مث این آهو چنان بالا و پایین بپرید و خوشحال باشید و

شکر گزار مثل اینکه خدا دعاتون رو مستجاب کرده و

اینجاست که خدا هم شرم میکند از اینکه این توکل را بی پاسخ بگذارد

اعتقاد به مصلحت و حکمت خدا یعنی یقین به مستجاب الدعوه بودن خدا

و خدا این را میبیند و بعید است پاسخ ندهد

و

چه زیباست این شعر


توکل بر خدایت کن کفایت میکند حتما
اگر خالص شوی با او صدایت میکند حتما


اگر بیهوده رنجیدی از این دنیای بی رحمی
به درگاهش قناعت کن, عنایت میکند حتما


دلت درمانده میمیرد, اگر غافل شوی از او
به هر وقتی صدایش کن حمایت میکند حتما


خطا گر میروی گاهی, به خلوت توبه کن با او
گناهت ساده میبخشد, رهایت میکند حتما


به لطفش شک نکن گاهی, اگر دنیا حقیرت کرد

تو رسم بندگی آموز, حمایت میکند حتما


اگر غمگین اگر شادی, خدایی را پرستش کن
که هر دم بهترینها را, عطایت میکند حتما


و خدا در قرآنش فرموده


(پروردگار شما گفته است مرا بخوانید تا(دعای) شما را اجابت کنم،)


سوره غافر ایه 60


مرتضی زمانی مدیر وبلاگ و کانال عشق فقط خدا


OMNbM

#داستانک_معنوی


مردی می خواست کاملا خدا را بشناسد .


ابتدا به سراغ افراد و کتابهای مذهبی رفت ،


اما هر چه جلوتر رفت گیج تر شد .


افراد و کتاب های نوع دیگر را نیز امتحان کرد اما به جایی نرسید .


خسته و نا امید راه دریا را در پیش گرفت .


کنار ساحل کودکی را دید که مشغول پر کردن سطل آب کوچکی


از آب دریا بود . سطل پر و سر ریز می شد


اما کودک همچنان آب می ریخت .


مرد پرسید : (چه می کنی؟) کودک جواب داد :


(به دوستم قول دادم همه آب دریا را در این سطل بریزم و برایش ببرم)


تصمیم گرفت پسر را نصیحت کند و اشتباهش را به او بگوید ،


اما ناگهان به اشتباه خود هم پی برد که می خواست با


ذهن کوچکش خدا را بشناسد و


کل جهان را در آن جا دهد ! فهمید که


با دلش باید به سراغ خدا برود .


به کودک گفت : (من و تو یک اشتباه را مرتکب شده ایم)

مولوی می گوید :

 هر چه اندیشی پذیرای فناست

 آنچه در اندیشه ناید آن خداست


💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi

Image result


بعضــﮯ از آیات هستند

که وقتــﮯ اونا رو مــﮯ خونـم،

شرمنده ے خدا میشَم..

مثل همین آیــﮧ ے

[ الیس الله بکاف عبده] الزمر، آیه ۳۶

آیا خدا براے بندگانش کافــﮯ نیست؟


💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi


ed2gr


مهربانا🙏

جان به کف،🌺

 خنده به لب، 💝

شعله به دل، 🌺

شور به سر💝

جان فدا در رهِ 🌺

جانانۀ عشقیم هنوز💝


💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi

4x700

پرسیدم چرا نماز نمیخوانی؟

گفت: برایم دعای هدایت کن..

گفتم: سرِ کار نرو!

گفت: چرا؟

گفتم: برایت دعای روزی میکنم.!!!


💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi

SyUXo

#عاشقانه

🍃در هوس خیال او

همچو خیال گشته ام🌺💝

🍃اوست نشسته در نظر

من به کجا نظر کنم🌺💝

#مولانا

 💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi


2Xfaj


یارفیق!

دوست ترت دارم،از هر چه دوست!

ای تو به من،

      از خود من،

                  خویشتر


دوست تر از آنکه بگوییم چقدر…

بیشتر از،

       بیشتر از،

                   بیشتر…


my4EN


🌹سیر نمی‌شوم ز تو
  ❣ای مه جان فزای من

🌹جور مکن جفا مکن
  ❣نیست جفا سزای من

🌹با ستم و جفا خوشم
  ❣گر چه درون آتشم

🌹چونکه تو سایه افکنی
  ❣بر سرم ای همای من

حضرت مولانا


کانال عشق فقط خدا


@eshgekhodayi


pgvSQ


عارفی را گفتند :

دنیا را چگونه می بینی ؟

گفت: آنچنان که بدون رضایت

 من برگی از درخت نمی افتد !

    گفتند: مگر خدایی تو ؟

گفت:نه،راضی‌ام به رضای خدا😊

💝کانال عشق فقط خدا💝



@eshgekhodayi


Image result


#یک_لحظه_سکوت_قدری_تامل

روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند


فضای منزلتان خالی از نقاشی های کودکانه خواهد شد؛


دیگر اثری از شکلک های خندان بر روی دیوارهای خانه،


حک کردن اسامی بر روی پارچه ی دسته ی مبل ها و


طرح های لرزان انگشتی بر روی شیشه های


بخار گرفته ی پنجره های خانه،وجودنخواهد داشت.


روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند


دیگر اثری از


هسته های میوه ها در زیر تخت ها وجود نخواهد داشت.


در آن روز می توانید مدادی را بر روی میز


برای یادداشت کردن پیدا کنید و شیرینی داخل یخچال باقی خواهد ماند.


روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند


می توانید برای خود غذاهای بخارپز


به جای ساندویچ هات داگ یا همبرگر درست کنید.


می توانید زیر نور شمع غذا بخورید


بدون آنکه نگران دعوای فرزندانتان برای فوت کردن شمع ها باشید.


روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند


زندگیتان متفاوت خواهد شد آنها آشیانه تان را ترک خواهند کرد


و خانه تان آرام... ساکت...


خالی و تنها خواهد شد.


در آن زمان است که به جای چشم انتظاری برای فرارسیدن «روزی» ؛


دیروزها را مرور خواهید کرد... یعنی در ان روزها ؛


دلتنگ امروزتان خواهید شد...


پس امروزتان را  با آنها عاشقانه زندگی کنید...


"الهی قمشه ای "

💝کانال عشق فقط خدا💝


@eshgekhodayi



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰



روی ﺩﯾــﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﻨـــﻮﯾﺴﯿﺪ:

      خـــﺪﺍ ﻫﺴـــﺖ ....



   ﻧﻪ ﯾـــک ﺑــﺎﺭ ﻭ ﻧـﻪ ﺩﻩ ﺑـاﺭ ...

  که ﺻـــﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾـــﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﺿــﻊ ﺑﻨــﻮﯾﺴﯿــﺪ

     " ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ "


    ســـﺮ ﺁﻥ ﺳــﻔﺮﻩ ی ﺧــﺎﻟﯽ ﮐــﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷــﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ

      ‌ ﺧــﺪﺍ ﻫﺴﺖ "



   پﺸــﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔــﻠﯽ ﭘﯿـﺮﺯﻧﯽ ﮔﻔــﺖ :

   " ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ "



    ﺁﻥ ﺟـــﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻤــﻪی ﺧﺴﺘــﮕﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﻬــﺎ ،

   ﺳﺮ ﺗﻌــﻈﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺑــﺮﺩ ﻭ ﭼﻨــﯿﻦ ﮔﻔﺖ:
"
      ﺧـــﺪﺍ ﻫﺴﺖ "


   ﮐﻮﺩﮐـــﯽ ﺭﻓــﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗــﺨﺘﻪ .....!

   گوﺷﻪ ﺗﯿﺮﻩ آن ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻮﺷﺖ :

   ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐــﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺯﯾـﺎﺩ ﺍﺳــﺖ ﻭﻟـﯽ ﯾﺎﺩ
ﺧـــﺪﺍ هست



طبق آموزه های قرآن کریم


انسان دو حالت بیشتر نمی تونه


داشته باشه یا خوش است یا ناخوش؛


خالق هستی در ضمن دو آیه


این مسئله را اینگونه بیان می کند


اگر حالت خوش است پس شکر مرا بجا آور


و اگر ناخوش هستی از صبر و نماز کمک بگیر؛


یکی اتکا به نفس و خود که صبر مظهر آن است


و دیگری اتکای به خداوند که نماز،


بهترین تجلی آن است


صبر هم فقط تحمل کردن مصیبت نیست


چه بسا صبر در طاعت که چشمه سار


رحمت خداوند را جاری و ساری کنه


و چه بسا صبر در معصیت که زندگی


را برای آدمی شیرین ، و معنا ببخشه


بی تردید اگر انسان این دو اصل را رعایت کنه


می تونه با همت خود و نیز تکیه به


تکیه گاهی نامحدود و بی نهایت


مثل خدا امواج سهمگین مشکلات را در هم شکند...





مرو به هند برو با خدای خویش بساز


به هر کجا روی آسمان همین رنگ است




http://news.asemanpub.com/uploads/imagepost/JamNewsImage14445463-1462245495.jpg


#تلنگر_و_قابل_تامل

🎀 «این داستان واقعی می باشد»🎀

🎈خواندن این داستان را به برادران و خواهران گرامی توصیه می کنم..!

       📧”پیامک ناشناس📧

💠 چند ماه قبل زمانی که مشغول انجام کارهای خانه بودم


پیامکی با عنوان ”سلام“ برایم ارسال شد

🔢 شماره تلفن فرستنده پیام برایم کاملاً ناآشنا بود،


تردید داشتم که به آن پیام پاسخ بدهم یا نه؟!



 در همین افکار سیر می کردم که به خاطر یک کنجکاوی ساده تصمیم گرفتم


فرستنده پیام را سر کار بگذارم به همین دلیل در پاسخ او


پیامی با این مضمون ”علیک سلام که چی!“ برایش فرستادم،


 اما همین پاسخ کوتاه به آتشی تبدیل شد که


شعله های آن تمام زندگی ام را سوزاند،🔥

📩 ارتباط پیامکی من و سعید این گونه آغاز شد و


مدتی ادامه یافت من هم که فکر می کردم طرف مقابلم یک پسربچه است🙇


و او را سر کار گذاشته ام مدام به پیام هایش پاسخ می دادم،


تا این که او از من درخواست ملاقات کرد..!


🎈 به همین خاطر سر قرار با او در اطراف یکی از میدان های مشهد حاضر شدم،


اما وقتی چشمم به جوانی که سرقرار آمده بود،


افتاد تازه فهمیدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام،😒


او کارگر فروشگاه محله ما بود،


اما دیگر دیر شده بود و نمی توانستم خودم را پنهان کنم


چون می ترسیدم او با آبروی من بازی کند


به همین خاطر ارتباطم را با او ادامه دادم،

📱 دیگر به پیام های شبانه او عادت کرده بودم


این ارتباط خیابانی تا آن جا پیش رفت که


جملات مبتذل و مستهجن💥


برای یکدیگر ارسال می کردیم.

🌀 در همین روزها بود که همسرم متوجه موضوع شد و


از دادگاه⚖ تقاضای طلاق کرد


من هم که نمی خواستم زندگی ام را از دست بدهم


چند شکایت مانند تقاضای مهریه مطرح کردم،


اما او با دسترسی به پیامک هایی✉️ که


برای آن شخص فرستاده بودم دوباره از من شکایت کرد،


😔 حالا هم می دانم این نتیجه آتشی است که خودم آن را شعله ور کردم،


ولی نمی دانم عاقبت دختر ۳ ساله ام چه خواهد شد.

🎀 خواهر مسلمانم!


»»》آن زن در ادامه می گوید:


هیچ گاه فکر نمی کردم با پاسخ دادن به یک پیامک ناشناس این گونه


  زندگی ام در معرض تاراج قرار گیرد و با دست خودم آن هم فقط بخاطر یک


کنجکاوی مسخره آشیانه ای را که چند سال برای ساختنش زحمت کشیده بودم..!


ویران کنم.......😔



📌 برگرفته شده از:

     روزنامه صبح خراسان 📰

***************************

پی نوشت مدیر وبلاگ


🌟”مواظب حیله های شیطان باشید“🌟


بزرگترین آتش سوزی ها حاصل یک بی احتیاطی کوچک و از یک جرقه شروع میشود


نباید زمینه آتش سوزی رو فر اهم کرد

در قانون مثلث آتش

لازمه شکل گرفتن یک آتش بودن

جرقه اکسیژن و مواد مستعد آتش

 باید هر سه کنار هم باشند تا یک آتش شکل گیرد

نباید زمینه گناه و دام شیطان رو درست کرد .....مواظب باشید

از پیامبر اکرم روایت داریم نگه داشتن دین در آخرالزمان

 مانند نگه داشتن ذغال داغ در دستان است

به قرآن و خدا پناه ببرید و هیچ گناهی رو دستکم نگیرید

 چرا که همه شکست های بزرگ و

سرنوشت دنیا و آخرتمون در ابتدا

حتی با یک نگاه یک پیامک یک شوخی  میتواند نابود شود

مرتضی زمانی مدیر وبلاگ

*************************************


❤️کانال عشق فقط خدا❤️


https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎


  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


داستانک معنوی


یه بت پرستی بود که یه عمر هی صدا میزد


یا صنم و یا صنم و یا صنم


اما هیچ وقت جوابی نشنید


یه روز که همینطوری یا صنم میگفت اشتباهی زبونش نچرخیدو


گفت:یا صمد


خدا سریع به فرشته هاش گفت برید ببینید بنده ام چی می خواد


فرشته ها گفتن خدایا معذرت میخواهیم اشتباه شده


خدا گفت


این بنده ی گنهکار، از ندانی و غفلت ره گم کرده


و بت می جوید گناه او از دل سیاهی نیست،


از لغزش و بی خبری است. من که خدای جهان و


داننده ی پیدا و نهانم،


نباید از حال بنده ی خود غافل بمانم. بنده اگر غفلت کرد،


راه بازگشت باز است; لیکن من که پدید آورنده ی او


و همه ی موجوداتم که دچار اشتباه نمی شوم;


هم اکنون چراغ رستگاری در پیش چشمش میگذارم


به خدا عجب خدایی داریم



یک شبی مجنون نمازش را شکست /  بی وضو در کوچه لیلا نشست


عشق آن شب مست مستش کرده بود /  فارغ از جام الستش کرده بود


سجده ای زد بر لب درگاه او /  پر زلیلا شد دل پر آه او


گفت یا رب از چه خوارم کرده ای /  بر صلیب عشق دارم کرده ای


جام لیلا را به دستم داده ای / وندر این بازی شکستم داده ای


نشتر عشقش به جانم می زنی /  دردم از لیلاست آنم می زنی


خسته ام زین عشق، دل خونم مکن / من که مجنونم تو مجنونم مکن


مرد این بازیچه دیگر نیستم / این تو و لیلای تو ... من نیستم


گفت: ای دیوانه لیلایت منم /  در رگ پیدا و پنهانت منم


سال ها با جور لیلا ساختی /  من کنارت بودم و نشناختی


عشق لیلا در دلت انداختم / صد قمار عشق یک جا باختم


کردمت آواره  صحرا  نشد /  گفتم عاقل می شوی اما نشد


سوختم در حسرت یک یا ربت /  غیر لیلا برنیامد از لبت


روز و شب او را صدا کردی ولی /  دیدم امشب با منی گفتم بلی


مطمئن بودم به من سرمیزنی /  در حریم خانه ام در میزنی


حال این لیلا که خوارت کرده بود /  درس عشقش بیقرارت کرده بود


مرد راهم باش تا شاهت کنم /  صد چو لیلا کشته در راهت کنم



خدا را نشان می دهد نه!!!


پیامبر اکرم(ص) فرمودند:


شیطان به خدا گفت: به شکوه تو سوگند تا آنگاه که


روح در تن بندگان توست در گمراهی آنان میکوشم


وخدا فرمود: به شکوه وبزرگی ام سوگند هر آنچه آمرزش


بخواهند همواره آنان را می بخشم

 


اوج عشق بازی و  رحمت خد به بنده اش در این آیه پیداست

سوره بقره آیه 186:

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ


أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

دراین آیه هفت بار خداوند می گویدخودم…

بی واسطه مهربانی را به اوج می رساند پادشاهی که گدایی را


هفت بار با صمیمانه ترین حالت به خودش میخواند…

عِبَادِی ….ی  بنده من

عَنِّی ….. از من

فَإِنِّی قَرِیبٌ…..پس من نزدیکم

أُجِیبُ…. اجابت می کنم من

إِذَا دَعَانِ….وقتی من را می خواند

فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی….پس طلب جواب کنند ازمن

وَلْیُؤْمِنُواْ بِی…….در حالی که ایمان دارند به من

پس باید …باید ….باید …از من…طلب جواب کنی….


این امر است  امر موکد…فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی

باید از من طلب جواب کنندآن هم با چه حالی؟


در حالی که به من ایمان داری …وَلْیُؤْمِنُواْ بِی

ایمان داشته باش که می شنومت ایمان داشته باش که من نزدیکم به تو …


فَإِنِّی قَرِیبٌ ......من نزدیکم



ای داود


قسم به عزت و جلالم که اگر همه اهل آسمان و زمین به من


امیدوار باشند، و از من


درخواست نمایند و من خواسته و حاجات هر یک از

آنها را برآورده می کنم اگر


چه خواسته های هر یک از آنان به اندازه هفتاد برابر دنیای شما باشد


و انجام این


امور برای من مانند این است که هرکدام از شما سوزنی


را به دریا فروببرد و آن


را بیرون آورد آیا این کار چیزی را از آب دریا کم می کند؟


حدیث قدسی



خدایا به خاطر من به خاطر من از دست بعضی


ازاین آدم بزرگاناراحت نباش.


   خدای مهربونم من تحمل ناراحتیتو ندارم. خدایا اگه


قبول کنی اگه قبول کنیا قول


    می دم یکی از شکلاتامو بدم به دوستم.


باشه خدا جونم باشه؟؟؟


خدایا به خاطر دستای کوچیکش به حق قلب


مهربونش از من هم ناراحت نباش....


راستش منم تحمل ناراحتیتو ندارم.


 حدیث قدسی:


اگر آنهائی که به من


پشت کرده اند می دانستند که من چه اندازه انتظار دیدن آنها را می کِشم و چه مقدار


مشتاق توبه و بازگشت آنها هستم هر آینه از


شدت شور و شوق نسبت به من جان می دادند و تمام بند بند اعضایشان به خاطر عشق


به من از هم جدا می شد



 «آسمان های هفت گانه و زمین و هرکه درآن هاست،


‌او راتسبیح می گویند و هیچ چیزی نیست،‌مگر این که


خدا را همراه با ستایش او تسبیح می گوید


ولی شما تسبیح آنها را در نمی یابید


(آیه 44 سوره اسراء)

 

***********************************************


عشق فقط خدا


کانال تلگرامی عشق فقط خدا


https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

خالقا!


من از یادت در این دنیا بهشتی ساخته ام،


زیباتر از رؤیای زمینیان.


روحش شاد آنکه به بهانه زندگی در این مخمصه غرق شد.


 


داستانک معنوی


جوانى بسیار مغرور همواره مادرش را رنج مى داد،


تا جایی که که روزى مادرش را


که بر اثر پیرى و ضعف ، توان راه رفتن نداشت ،


 بالاى کوه بُرد و در آنجا گذاشت ،


 در این هنگام مادرش در این فکر افتاد مبادا پسرم


در مسیر پرتگاه کوه بیفتد و بدنش خراش بردارد


و یا طعمه درندگان گردد!


براى پسرش چنین دعا کرد:


خدایا! پسرم را از طعمه درّندگان و از گزند حوادث حفظ کن ،


 از سوى خداوند به موسى (ع) خطاب شد!


به آن کوه برو و منظره مهر مادرى را ببین .


ببین مهر مادر چه ها مى کند
 

  جفا دیده اما دعا مى کند


موسى (ع)به آنجا رفت ، وقتى مهر مادرى را دریافت ،


احساساتش به جوش و خروش آمد، که به راستى مادر چقدر مهربان است


ولى به زودى خداوند به او وحى کرد که :


اى موسى ! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم .


دوباره خطاب آمدى بر کلیم

 
                         ز سوى خداى غفور و رحیم
 

که موسى از این مادر دلپریش
 
            
              منم مهربانتر به مخلوق خویش
 

ولى حیف کاو خود ستائى کند

 
                       ندانسته از من جدائى کند
 

در عین بدى من از آن دل خوشم
 
    
            که با توبه اى ناز او مى کشم


حضرت ابراهیم (ع) مهمان نواز و مهمان دوست بود،


روزى یک نفر مجوسى در مسیر راه خود، به خانه ابراهیم آمد


تا مهمان او شود. ابراهیم به او فرمود: اگر تو قبول اسلام کنى


((یعنى دین حنیف مرا بپذیرى)) تو را مى پذیرم


وگرنه تو را مهمان نخواهم کرد، مجوسى از آنجا رفت.


خداوند به ابراهیم (ع) وحى کرد: اى ابراهیم


ما هفتاد سال است او کافر مى باشد


و به او روزى مى دهیم، اگر تو یک شب به او غذا مى دادى


چه مى شد؟ ابراهیم (ع) از کرده خود پشیمان شد


و  پس از جستجو، او را یافت و با کمال احترام او را مهمان خود نمود.


مجوسى راز جریان را از ابراهیم پرسید،


ابراهیم (ع) موضوع وحى خدا را براى او بازگو کرد.


مجوسى گفت: آیا براستى خداوند به من این گونه لطف مى نماید؟


 و این چنین به خدا ایمان آورد...


رحــــــــــمت سرشار خـــــــــــدا:

در روایات آمده در روز قیامت دو نفر را مى آورند

که سزاوار دوزخ مى باشند، به یکى از آنها امر مى شود،

وارد دوزخ شو...

او با شتاب به سوى دوزخ مى رود، به او مى گویند مگر

نمى دانى تو را به کجا مى فرستند، میگوید مى دانم ،

من به خاطر نافرمانى خدا مستحق دوزخ شده ام .

اگر امروز نیز نافرمانى کنم موجب عذاب بسیار و سخت خواهم شد،

لذا براى اجراى فرمان خدا شتاب مى کنم . که تأ خیر نیفتد.

رحمت الهى به جوش مى آید خطاب به مأ موران مى گوید

که این بنده ام را بازگردانید و به سوى بهشت روانه اش کنید.


 

هرگاه بنده ای ده مرتبه یا الله بگوید دعایش رد نمی شود

هر یک از حروف آن را حذف کنند ، معنی وی برقرار است

از همه اسماء بیشتر است چه در قرآن ۲۷۰۸ جا ذکر شده است 

امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس ده (۱۰) بار« یاللهُ» بگوید

باو گفته شود حاجتت چیست...

یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی

در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود

که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ،

موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را

از بدن انسان دور می‌کند.


مـــــن به بندگانـــم ازمـــادر مـــــهربانترم


در یکى از جنگهای رسول خدا


هوا بسیار گرم بود ، کودکى در بیابان


بر اثر گرماى بسیار، سخت مى گریست ،


مادرش (که گویا براى کمک به رزمندگان آمده بود)


در میان آنها بود، ناگهان به یاد بچه اش افتاد و به


اطراف نگاه کرد و او را دید، با شتاب به سوى او دوید ،


او را در آغوش ‍ گرفت ، و بعد


روى ریگهاى سوزان جزیرة العرب خوابید


و بچه اش را روى سینه اش گرفت ، تا از رسیدن


شدّت گرما به فرزندش بکاهد، و مادر در این حال گریه مى کرد


و مى گفت : ((آخ کودکم ، آخ کودکم )).


منظره بقدرى جانسوز بود که همه حاضران ، بى اختیار


گریستند، وقتی رسول خدا از این ماجرا با خبر شد


به آنها فرمود:آیا شما از محبّت و مهر شدید


این مادر نسبت به فرزندش ، تعجب مى کنید؟


عرض کردند: آرى .


فرمود: ((حتما بدانید خداوند متعال به همه شما


مهربانتر است از این زن ، نسبت به فرزندش )).


مسلمانان از این بشارت ، بسیار شاد شدند



آیات تاثیر گذار قرانی


بگو در زمین سیر کنید وبنگرید خداوند

چگونه آفرینش را بوجود آورده...

ای مردم مثلی زده شده به آن گوش دهید:

کسانی را که غیر از خدا می خوانید

 هرگز مگسی را نمی توانند خلق کنند،.


(عنکبوت آیه 20/حج آیه 73)


*******************************************

عشق فقط خدا


کانال تلگرامی عشق فقط خدا


https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰




میگن خـــــــــدا  


 هرکیو بیشتر دوســــت داره


 بیشتر امتحانش میکنه..... 


 اینطوری که من حساب میکنم


 خـــــــــدا  عاشقمــــه!


آره عاشقمـــــــــــــــــــــــه ..


سوره ی مریم را که باز میکنی،

دنیایی سراسر شگفتی را میبینی؛


از دعای حضرت زکریا برای

درخواست فرزند در نهایت پیری و نازایی،


تا تولد بدون پدر حضرت عیسی

و سخن گفتن در گهواره ی او؛


اما نکته ی جالب اینجاست


قَالَ کَذَلِک ؛ِقَالَ رَبُّکِ هُوَ

عَلَیَّ هَیِّنٌ ۖ ؛[سورة مریم 21]؛


چنین است؛ پرودگار تو فرموده:

این کار بر من آسان است)


یعنی خداوند ، شگفت انگیزترین


کارها برای ما را آسان ترین


کارها برای خود میداند؛


و جالب اینجاست این جمله را


چندین بار تکرار میکند


تا همواره به تو ، اطمینان دهد


که آنچه تو سخت و دشوار


و محال می پنداری ، نزد خداوند


سختی و دشواریی ندارد


به قدرتش اعتماد کن ، بر او توکل


کن و قدم در مسیرش گذار


بی شک ، او تو را به سر منزل


مقصود خواهد رساند؛





پروردگــــارا . . .


حـقــارت قـلـمـم در نـگـاشـتـن بــرای تــو


چــه افــروخـتـه هـویـدا مــی شـود !


و بـنـد بـنـد واژه هــایــم در وصـف تــو


چــه عـاجـزانه مـنـفـک مـی شـونــد . . .



  و به راستی که اگر...


اگر گناه وزن داشت؛


هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،


خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،


و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم...



 

خــــداونـدا...


بندگان تو هر زمان که صدایت کنند، پاسخ می‌دهی


و اگر خالصانه آرزو کنند، ‌می‌بخشى


تو تنها کسی هستی که وقتی آرزوهایم را با او در میان می‌نهم،


احساس حقارت نمی‌کنم


تنها تویی ‌که دوست دارم تمام غم‌هایم را


برایش مو به مو شرح دهم


چرا که تو هرگز به آرزوهایم نمی‌خندى


هرگز حاجت‌های مرا به سخره نمی‌گیرى


مرا به خاطر درخواست هایم تحقیرم نمی‌کنى


من در حضور تو حتی از کوچک‌ترین آرزوهایم چشم نمی‌پوشم


همه را، همه را برای تو می‌گویم


همه رؤیاهایم را، خواسته‌هایم را، هرقدر کوچک،


هرقدر هم که کودکانه، به تو می‌گویم


خدایا! مرا ببین! و اجابت کن


ای کسی که دو دستش همواره به رحمت گشوده است



دوسش داری؟

حس خوبیه همیشه کنارته ؟

با کدوم اسم قشنگ صداش میکنی ؟

تا حالا سرتو گذاشتی رو شونش گریه کنی ؟

تاحالا ازین که همیشه کنارت بوده تشکر کردی ؟

چند بار ناراحتش کردی ؟

داد زدی بگی دوست دارم ؟

تاحالا بدی تو رو خواسته ؟

داری بهش فکر
میکنی ؟


خدا رو میگمـــــــا...



آنچنان برای دنیای خویش تلاش کن


که گویی تا ابد زندگی خواهد کرد


و آنچنان برای


آخرت خویش که گویی امشب خواهی مرد .


" امام علی(ع) "


پرسیدم: خدایا با این همه خطاکاری،


چرا مرا می‌بخشی و هنوز دوستم داری؟


 خدا گفت: چون تو مخلوقم هستی،


پس هیچ‌گاه تو را رها نمی‌کنم،


 هنگامی که تو گریه می‌کنی، به تو رحم می‌کنم


و رنج‌هایت را درک می‌کنم.


 وقتی شاد و مسرور هستی، وجد تو را می‌فهمم.


 وقتی افسرده می‌شوی، به تو دلگرمی می‌دهم.


 وقتی شکست می‌خوری، تو را یاری می‌کنم تا بلند شوی.


 وقتی خسته هستی، کمکت می‌کنم.


 بدان که تا آخرین روز حیاتت، با تو هستم و دوستت دارم....


گاهی در مقام جر زنی و لجبازی در برابر برخی مسایل


و ناملایمات روزگار ازش دلگیر میشم


ولی منصفانه که بهش نگاه میکنم گواهی میدم


که خدا خوب خدائیه و ما بد بنده ای ...


خدایی که در هر لحظه از شبانه روز و در هر حالت


و وضعیتی میشه صداش کرد


و باهاش صحبت کرد حتی با عاشقانه ای مثل راز و نیاز


خدایی که کسی نمیتونه مصادره اش کنه و مال همه هست ...


 اثبات خدا به دست انیشتن، در دوران کودکی اش:


انیشتن یک یهودی بود و خدا و شیطان رو این چنین توصیف کرد


اون وقت ماها که ادعای مسلمونی میکنیم


و دم از شیعه بودن میزنیم این چنینیم.... 


البته نا گفته نمونه که آلبرت انیشتن در اواخر عمر خودش شیعه شد 


خدایا ای کاش از این بنده ها زیاد خلق میکردی ...


لینک اثبات خدا توسط انیشتین




روایت شده است که حضرت عیسی (ع) و حضرت یحیی (ع) در


 گفتگو بودند.


یحیی(ع) ،عیسی (ع) را گفت:


تو را آنچنان امیدوار به رحمت الهی میبینم، گویا خود را ایمن


 از آتش قهر الهی میدانی.


عیسی (ع) نیز وی را گفت:


و من آنقدر تورا خائف وترسان از خدا میبینم گویا


 او را آمرزنده و غفار نمیدانی.


پس هردو منتظر


بر پیغام وحی سکوت اختیار کردند. جبرئیل بر ایشان نازل شد


و گفت: هر دو راست میگویید و هردو دارای کمال هستید


اما خداوند میفرماید: « انا عند حسن ظن

 

عبدی المومن » من نزد حسن ظن بنده ی مومن خود میباشم.


******************************

Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

کانال تلگرامی عشق فقط خدا


eshgekhodayi@

https://telegram.me/eshgekhodayi


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰



باز هم تسبیح بسم‌الله را گم کرده‌ام


شمس من کی می‌رسد؟ من راه را گم کرده‌ام




طره از پیشانی‌ات بردار ای بالا بلند


در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده‌ام



در میان مردمان دنبال آدم گشته‌ام


در میان کوه سوزن، کاه را گم کرده‌ام



زندگی بی‌عشق شطرنجی‌ست در خورد شکست


در صف مُشتی پیاده، شاه را گم کرده‌ام



خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم


حال می‌بینم که حتی چاه را گم کرده‌ام



زندگی آن‌ قدر هم درهم نبود و من فقط


سرنخ این رشته‌ی کوتاه را گم کرده ام


در ادامه یادی کنیم از این شعر زیبا


سائلی بی دست و پایم راه را گم کرده ام


عبد کوی هل اتایمراه را گم کرده ام


بس که دوری جستم از این بارگاه با صفا

آستان صاحب درگاه را گم کرده ام


آشنایم، نیستم از فرقه ی بیگانگان

چند روزی دلبر دلخواه را گم کرده ام


دردهایم را نگفتم چند گاهی با طبیب

شد دلم بی غمگسار و چاه را گم کرده ام


قدر عشقت را ندانستم، شدم مشغول خویش

خیمه ی زیبای ثارالله را گم کرده ام


ای یگانه تکسوار پهن دشت انتظار

شرمسارم، حجت الله را گم کرده ام


گوش جان نسپرده ام بر یا لثارات الحسین

راه قرب کوی آن خونخواه را گم کرده ام


کربلا کوته ترین راه است تا درگاه دوست

با که گویم این ره کوتاه را گم کرده ام




آزمـودم دل خــود را

  بــه هـزاران شیـوه


   هیــــچ چیز جز

  یـاد خـــــدا

    شـادش نـــکرد...



روایت کرده اند که جوانى در بنى اسرائیل بود

که بیست سال اطاعت و عبادت کرد

و بیست سال معصیت کرد، روزى در آینه نگاه کرد

دید موهایش سفید شده. به خود آمد و از کرده خود

پشیمان شد. عرض کرد: الهى بیست سال عبادت

و بیست سال معصیت کردم، اگر به سوى تو برگردم

آیا قبولم مى کنى؟

ناگهان ندایی شنید که :

  ما را دوست داشتى پس تو را دوست داشتیم،

ما را ترک کردى پس تو را ترک کردیم،

معصیت ما را کردى تو را مهلت دادیم،

پس اگر برگردى به جانب ما تو را قبول مى کنیم


مـــن از هـــمــه عــالــم و آدم،

بــه داشـتـن خـالــقـی

چــون تــو مــی نــازم...


ای فرزند آدم ...

من سخنانت را می شنوم وقتی که با من حرف

می زنی و درد دل باز می گویی ...

تو نیز سخنان مرا در کتاب من بخوان که

فرشتگانم بر تو فرود آورده اند

و من بدان وسیله با تو سخن می گویم ...

در خلوت خود به اندیشه بنشین

و در تنهایی خود سخنان مرا بشنو

نعمت های مرا بشمار و خطاهای خودت را به یاد آر

مرا دوست داشته باش و محبتم را در دل دیگران

نیز بیانداز مهربانی های مرا برایشان بازگو کن

و سایه سار لطف مرا

بر فراز وجودشان نشان ده ...

(حدیث قدسی از کتاب ای فرزند آدم)



در این ماه عزیز دعا کنید

چشمانی داشته باشید

که «بهترین ها »را در آدم ها ببیند

قلبی که «خطاکار ترین ها» را ببخشد

ذهنی ، که «بدیها» را فراموش کند

و روحی که هیچگاه «ایمانش »به خدا را از دست ندهد

آمین یا رب العالمین


حکمت خدا

شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و می‌گفت:

« خدایا! همه کارهایت درست است فقط نمی‌فهمم

چرا گردوی به این کوچکی را بالای این درخت بزرگ قرار

داده‌ای ولی هندوانه به آن بزرگی را لای بته های کوچک!»

همین طور که داشت با خدا درد دل می‌کرد ناگهان

بادی وزید و گردویی روی صورتش افتاد

و از بینی اش خون آمد  او به خودش آمد

وگفت: «خدایا کارت درست است اگر یک هندوانه

بالای درخت بود، معلوم نبود چه بلایی سرم می آمد!»

"مرحوم آیت‌الله مجتهدی"


آیت الله مجتهدی تهرانی

هرجا کم آوردی، حوصله نداشتی، گرفته بودی،

پول نداشتی، کار نداشتی ، باطریت تموم شد،

تسبیح رو بردار

صد بار بگو استغفرالله ربی و اتوب الیه آروم میشی

استغفار آثار فوق العاده زیادی دارد

و فقط برای آمرزش گناه و توبه نیست ...




خدا ﻓﺮﻗﯽ برایش ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﻮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ ﯾﺎ ﻧﻪ،
ﻓﺮﻗﯽ برایش ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﯾﺎ ﻧﻪ،
ﻓﺮﻗﯽ برایش ﻧﺪﺍﺭﺩ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﺶ ضجه ﺯﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ،
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻓﺮﻕ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
ﻭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻕ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺧﺪﺍﯾﻤﺎﻥ ﺟﺪﻝ ﮐﺮﺩﯾﻢ؛
ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺗﺮﻡ ﺗﻮ ﮔﻔﺘﯽ ﻣﻦ !
ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺧﺪﺍﯼ ﻫﺮﺩﻭﯾﻤﺎﻥ ﯾﮑﯿﺴﺖ
ﻓﻘﻂ ﺭﺍﻩ ﺍﺗﺼﺎﻟﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ .
ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﺼﺎل ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺳﺖ ﻧﺰﻧﯿﺪ !
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﯼ
ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﺶ ﻭﺻﻞ ﺷﻮﺩ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺷﯿﻮﻩﯼ ﺗﻮ ....


 خدا دوستدار آشناست. عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت.


**********************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


 من از عالم تو را تنها گزینم

روا داری که من غمگین نشینم

دل من چون قلم اندر کف توست

ز توست ار شادمان وگر حزینم

بجز آنچ تو خواهی من چه باشم

بجز آنچ نمایی من چه بینم

گه از من خار رویانی گهی گل

گهی گل بویم و گه خار چینم

مرا تو چون چنان داری چنانم

مرا تو چون چنین خواهی چنینم

تو بودی اول و آخر تو باشی

تو به کن آخرم از اولینم

بجز چیزی که دادی من چه دارم

چه می جویی ز جیب و آستینم

 

دیوان شمس

خـــــــــــــــدایا...

  خــــــرابت می شوم 

مـــــــــرا همان گونه که میخواهی 

از نـو بساز


قربون تمام اسمهای قشنگت برم...


به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛

  به من گفت: نرو که بن بسته!

گوش نکردم، رفتم

وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!


زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت

گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می تواند زشــت هم زیبا شــود

حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است

زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا

ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن

با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
مثنوی هایـم همــه نو می شـود

حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد

 

مولانا


إلهی، ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای،

و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای.

 

إلهی، خودت آگاهی که دریای دلم را جزر و مدّ است؛

«یا باسط» بسطم ده و «یا قابض» قبضم کن!

 

إلهی، بسیار کسانی دعوی بندگی کرده اند و دم از ترک دنیا زده اند،

تا دنیا بدیشان روی آوَرْد، جز وی همه را پشت پا زده اند.

 

إلهی، ناتوانم و در راهم و گردنه های سخت در پیش است

و رهزنهای بسیار در کمین و بارِ گران بر دوش.

 

إلهی، از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام، از انس و جان شرمنده ام،

حتی از روی شیطان شرمنده ام، که همه در کار خود استوارند

و این سست عهد، ناپایدار.

 

إلهی، عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد؟

إلهی، همه گویند خدا کو، حسن گوید جز خدا کو.

 

إلهی، همه از تو دوا خواهند، و حسن از تو درد خواهد.

إلهی، آن خواهم  که هیچ نخواهم.

 إلهی، اگر تقسیم شود به من بیش از این که دادی نمی رسد،

 

إلهی، همه گویند بده، حسن گوید بگیر.

إلهی، همه سرِ آسوده خواهند، و حسن دلِ آسوده.

 

إلهی، چون در تو می نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم.

 

إلهی، عقل گوید «الحَذَر الحَذَر!» عشق گوید «العَجَل العَجَل!»

ضعیفِ ظَلوم و جهول کجا، و واحد قهّار کجا.

 

إلهی، آن که از خوردن و خوابیدن شرم دارد، از دیگر امور چه گوید.

إلهی، اگر چه درویشم، ولی داراتر از من کیست، که تو دارایی منی.

 

إلهی، در ذاتِ خودم متحیرم تا چه رسد در ذاتِ تو.

إلهی، حسنم کردی، احسنم گردان!

 

إلهی، دندان دادی، نان دادی، جان دادی، جانان بده!

إلهی، اگر ستّارالعیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟

 

إلهی، اثر و صُنع تواَم، چگونه به خود نبالم.

 إلهی، کلمات و کلامت که این قدر دل نشین اند، خودت چونی؟

 

برگزیده ای از مناجات بسیار زیبای

الهی نامه علامه حسن زاده آملی


خدایا بعضی از

گله هات آدمو داغون میکنه...

فقط بزرگی مثل تو میتونه یه عمر

به بنده هاش لطف کنه

چه شکرش را به جا بیارند چه نیارند

آخه رحیم بودنم حدی داره

والا...


هنگامی که عشق می ورزید

مگویید:

خدا در دل مــن است

بلکه بگویید :

من در دل خــدا هستم...

 

(جبران خلیل جبران)


کاش گاهی خدا از پشت ابرها میآمد

گوشم رو محکم میگرفت و داد میزد:

آهــای بــگـــیــــر بشـــیــن! اینقدرغر نزن ،

همین که هست بعد یه چشمک میزد

و آروم تو گوشم میگفت:

همـــه چی درست میشـــه!


کلاغ و طوطی هر دو سیاه و زشت آفریده شدند

طوطی شکایت کرد

و خداوند او را زیبا کرد...

ولی کلاغ به رضای حضرت دوست تن داد

و نتیجه آن شد که طوطی همیشه در قفس ماند

و کلاغ همیشه آزاد و رها گشت

خدا...

ای بزرگ بی همتا

از ما هم خشنود باش...


روزی پادشاهی درویشی رابه زندان انداخت

نیمه شب خواب دید که او بی گناه است

سپس او را آزاد کرد

پادشاه به درویش گفت حاجتی بخواه

درویش گفت :

وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را

بیدار میکند تا مرا ازبند رها کنی

نامردیست که از دیگری حاجت بطلبم...


راستی که

یه روزی باید پرواز کنیم پیش خدا


ما انسانها خــــیلی چیزها رو

توی زندگی امتحان میکنیم

ولی فقط یک بار

 برای یک بارهم که شده

خــــــــــــــــــــدا رو

امتحان نمیکنیم

ببینیم چقدر بهمون آرامش میده…


مثل دانه های یک تسبیح می چرخم

خدایا ذکر  گفتنت کی تمام می شود؟

نکند قرار است تا آخر جهان…

برای خلقت من  تو توبه کنی؟


بزرگی ، برای خواندن نماز به مسجد رفت...

  مردم ، همگی او را شناختند ؛ پس ، از او درخواست کردند

بعد از نماز ، بر منبر رود و پند گوید.... قبول کرد...

  چشم ها همه به سوی او خیره شده بود

آن صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست

سخنش را آغاز کرد با گفتن بسم الله و ستودن خدا و رسول

آن گاه خطاب به نمازگزاران گفت :مردم! 

هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست

و نخواهد مرد ، برخیزد!  پس از میان جمع کسی برنخاست...

سپس گفت :اکنون هرکدام از شما که خود را آماده مرگ کرده

،برخیزد ! این بار هم کسی بلند نشد

  گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛

با این حال برای رفتن نیز آماده نیستید...

خدا محبوب من و توست

اندکی تامل کن
خدا محبوب من و توست

آنکس که چشم دارد خواهد دید و آنکه قلب دارد احساس میکند که
خدا آنجا نیست ، همینجاست ...
بعدا نیست ، همین حالاست ...
غریبه نیست ، آشناست ...
گاهی نیست ، همیشگیست ...
دور نیست ، نزدیکست ...
بودنش از آن جهت نیست که تنها امیر تو باشد
آمده است که محبوب تو باشد
خداییش از آن جهت نیست که تو گاهی بگویی (کمکم کن)
آمده است که تو همواره بگویی (محبوب ترینم دوست دارم)

به سـوی او قـدمی برداریـم ...

آتشی که نمى سوزاند " ابراهیم " را
و دریایى که غرق نمی کند " موسى " را
کودکی که مادرش او را به دست موجهاى " نیل " می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ، " نمی توانند "
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به " حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او " قدمی بردار "
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی ...


****************************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


ایستاده ام کنار دنیایی که پر از بودن ها و نبودن هاست

جایی که من ایستاده ام تمام دنیا زیر پای من است

من دستانم را سپرده ام به بالا سری ام

حالا دنیا چه بخواهد چه نخواهد،

گیر من است

درگیر عشق خدا بودن به خدا می ارزد...


ﻧﻪ ﺳﻔﻴﺪﻱ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻴﺎﻫﻲ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﺷﺘﻲ...

ﮐﻔﻦ ﺳﻔﻴﺪ، ﺍﻣﺎ ﺗﺮﺳﺎﻧﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...

ﻭ ﮐﻌﺒﻪ ﺳﻴﺎﻩ ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻭﺩﻭﺳﺖ داشتنی ﺍﺳﺖ ...

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻗﺶ ﻫﺴﺖ ﻧﻪ به مظهرش...

ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﻱ ﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ

ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﺧﺪﺍ ﮔﻼﻳﻪ ﮐﻨﻲ ...

ﻧﻈﺮﻱ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎیت ﺭﺍ ﺷﺎﮐﺮ ﺑﺎﺵ..

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ نمی شود ﺟﺰ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﻓﮑﺮﺵ،

ﺷﺮﻳﻒ نمی شود ﺟﺰ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﻱ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ

ﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻧﻤﻴﮕﺮﺩﺩ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻧﻴﮑﺶ...


روزى مردى خدمت امام جعفر صادق (ع) رفت

و عرض کرد: اى پسر رسول خدا،خدا را برایم ثابت کن

امام به او فرمود: آیا تا به حال مسافرت رفته اى ؟

مرد عرض کرد بله ،

امام فرمود: سوار کشتى شده اى ؟ مرد گفت بله ،

  امام فرمود: آیا تاکنون اتفاق افتاده که کشتى شما غرق شود

و کشتى دیگرى براى نجات شما موجود نباشد

و تو نیز شنا بلد نباشى که بتوانى خودت را نجات دهى ؟ 

مرد گفت : بله ، امام فرمود: آن موقع به چه چیز امید دارى ؟ 

مرد عرض ‍ کرد:  وقتى از همه جا ماءیوس و ناامید مى شدم

و مى فهمیدم که دیگر کسى نیست مرا نجات دهد

ته قلبم نورى مى تابید و امیدوار مى شدم که دستى از غیب بیرون آید

و مرا نجات دهد

  امام لبخندى زد و فرمود :  همان نیرویى که امیدوار بودى

ترا نجات دهد، در حالى که هیچ وسیله اى براى نجات تو

باقى نمانده بود همان خداست که در نامیدى ها و بلاها

به داد انسان مى رسد و او را نجات مى دهد...

 

منبع:قلب سلیم : ج

۱)خدایا: من لذت گناه را ترک می کنم در مقابل تو تحریم لذت مناجات

       را از من بردار . . .

۲) خدایا: من کسانی را که تو دوسـتـشان نداری را ترک می کنم و در

      مقابل تو لذت با خود بودن را به من بده . . .

     ۳) خدایا: من پناهگاه شیـطان را ترک می کنم و در مقابـل تو پنـاهـگاه

      امن خودت را به من بده . . .

        امروز روز اول مذاکره است خـدایا بـرای شفاف سازی گام اول را من

      بر می دارم و سانترفیـوژهای گناه را که شیطان در وجودم برپا کرده

      یکی یکی و با کـمک تو از کار می اندازم هـسته درونی ام را خودت

      غنی سازی کن ...

لذت با تو بودن حق مسلم ماست!


مردى دوستش را براى خدا ملاقات کرد،

خدا ملکى را در راه او قرار داد، از او پرسید:  کجا بودى؟

گفت: به زیارت برادرم رفته بودم،

ملک پرسید: به خاطر حاجتى؟

گفت: نه، ملک پرسید: قوم و خویش بودى؟ گفت: نه،

پرسید: چیزى نزد او داشتى؟ گفت: نه، 

پرسید: پس براى چه به دیدار او شتافتى؟

گفت: فقط به خاطر خدا، 

گفت: اى مرد! خداوند مرا فرستاده که به تو بگویم 

خدا به خاطر این گونه دوستى تو را دوست دارد

و بهشت را بر تو واجب کرد...


این روزا آدما سرشون شلوغه…

کسی حوصله خدا رو نداره !

کسی حال او را نمی پرسد !

انگار یادشون رفته برای چی به این دنیا اومدن؟! 

اما تو این کار را نکن

تو حالش را بپرس

تو برایش چیزی بنویس

تو فراموش کار و بی وفا نباش

ساعت هایت را با او قسمت کن…

 

منبع متن :

زیر سایه خدا



مناجات عاشقانه

خدای خوب و مهربانم

عشق مرا بیشتر و بیشتر کن!
تا قلبم را استوار نگاه دارم و روحم را خرسند.
خدایا !
مرا دراقیانوس عشقت غرق کن تا در هر نفس به تو عشق بورزم،
در هر نفس در تو بمیرم و در تو زنده شوم.
در این دنیای غم زده مرا مَجرای عشق خود بگردان
و مَجرای نور و روح خود
تا نور تو را بر زندگی کسانی که اسیر ظلمت،
افسردگی و ناامیدی اند، بتابانم.

خدایم!
خدای خوبم
هر جا که مرا می بری؛ نزدیک خود نگاه دار.
مباد که در هیچ کاری یاد تو را فراموش کنم.

مرا سنگ ریزه ای ساز در معبد عشقت
که نجوا می کند:
تنها تو، فقط تو، پادشاه این قلب مشتاق و آرزومند هستی!

خدایا
چنان نزدیکی که نمی توانم ببینمت.
صدای تو هر لحظه با من سخن می گوید، اما من آن را نمی شنوم.
مرا به اعماق درونم ببر تا شکوه بی پردۀ جمال تو را ببینم
و نجوای روح بخش تو را بشنوم.
خدایا
تو دور نیستی!
پس مرا موهبت عشقی عمیق و نیرومند عطا کن تا پردۀ جهل من فرو افتد
و جمال تو را مشاهده کنم...



در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان ،

همه غصه ها می رود 

چون هزار غصه به دل میزبان است که دل میهمان

از یکی از آنها خبر ندارد 

هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد 

در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی 

اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید

شلوغ نکن

و آبروی صاحبخانه را حفظ کن

 

"مرحوم دولابی"




"پیامبری که عاشق خدا بود"

به روایتی از پیامبر(ص) در مود حضرت شعیب(ع)

آن حضرت از محبت خدا آنقدر گریه کرد تا نابینا شد

و خداوند دوباره چشمانش را بینا کرد و مجددا گریه کرد تا نابینا شد

و این کار تا چهار بار ادامه پیدا کرد

بار چهارم خداوند وحی کرد تا کی می خواهی گریه کنی؟

اگر از ترس جهنم است از آتش  تو را پناه دادم،

اگر از شوق  بهشت است،

آن را در اختیار تو قرار دادم، چرا اینقدر گریه می کنی؟

حضرت شعیب پاسخ داد خدایا خود می دانی که گریه من

نه از آتش جهنم و نه از شوق بهشت و نعمت های آن است

بلکه محبت تو در دل من بسته شده و تا تو را نبینم آرام نمی گیرم

خداوند وحی کرد حال که چنین است من هم ،

هم سُخَنِ خود موسی را خادم تو می کنم...

و بنا به گفته تاریخ حضرت موسی (ع) ده سال

خدمتگزار حضرت شعیب بود...


چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید ، حال آن که

خیرِ شما در آن است

و یا چیزی را دوست داشته باشید ، حال آنکه

شرِّ شما در آن است.

و خدا می داند ، و شما نمی دانید...

 

(216سوره بقره)

لقمان حکیم نیمه شب برای نماز بیدار شد

اربابش را صدا زد که برخیز که از قافله جا نمانی 

ارباب خواب را ترجیح داد و گفت بخواب غلام

خداوند کریم است هنگام نماز صبح شد لقمان

دوباره ارباب را بیدار کرد تا از قافله نمازگزاران باز نماند

ولی ارباب باز هم همان پاسخ را به لقمان داد

خورشید داشت طلوع می کرد که لقمان دوباره به سراغ ارباب آمد

که ای بیخبر از کاروان نمازگران جامانده ای برخیز که

تمام هستی در حال سجود و تسبیح اند ولی تو را

خواب غفلت ربوده است

وارباب پاسخ داد که دل باید صاف باشد به عمل نیست 

خدا کریم است و نیازی به عبادت ما ندارد

روز هنگام ارباب کیسه ای گندم به لقمان داد تا بکارد

ولقمان آن را بفروخت و مشتی تخم علف هرز بر زمین پاشید

هنگام درو ارباب دید در باغ جز علف نیست 

علت را از لقمان جویا شد لقمان گفت

ای ارباب از عمل شما چنان گمان کردم

که اگر نیت صاف باشد عمل چندان مهم نیست

لذا من گندم گرانبها را بر زمین نپاشیدم

بلکه تخم علف هرز را به نیت گندم بذر کردم

چرا که خود گفتی نیت و دل باید صاف باشد

خداوند کریم است و به عمل ما نیاز ندارد...


عشق...

یعنی از خدا خواهش کنی

با تمام رنجها سازش کنی

عشق...

یعنی از جهان غافل شدن

نیمه شبها با خدا کامل شدن

نیمه شبها با  خدا کامل شدن

نیمه شبها با خدا کامل شدن

نیمه شبها با خدا کامل شدن


پروردگارا

چندیست فهمیده ام

که به اندازه همه ی نگرانی هایم

تو را نشناخته ام...


مردی مورچه ای را دید که خاکهای پای کوه را

جابجا می کند، به او گفت چه میکنی؟

مورچه گفت معشوقه ام گفته اگر کوه را جابجا کنی به وصال تو در خواهم آمد.
مرد نگاهی کرد و گفت:

حتی اگر عمر نوح هم داشته باشی این کار امکان پذیر نیست.
مورچه گفت خودم هم می دانم

اما برای عشقم تمام سعی خود را خواهم کرد؛

یا با معشوق و یا در راه معشوق.

شما به کی میگین آدم کریم؟

یکی از اسمهای خدا کریمه؛ یعنی خدا
بدون قابلیت میده
نمیگه عوضش فلان چیزو بهم بده
اون چیزی که داده رو پس نمیگیره

 نکته ی مهم:
اگه یه کیسه طلا توی حیاط خونه مون پنهان شده باشه و ما ندونیم،

هیچ وقت با اون طلا ثروتمند نمیشیم.
برای استفاده ی عالی از گنج کریم بودن خدا باید

درک کرمشو بکنیم؛ باید باورش کنیم

اونوقت خیلی چیزا از خدا میگیریم؛ اونوقت سبک و راحت میشیم


*******************************************

 عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی