عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

لگدے خوردبہ در،،درڪہ نہ،،دیوارشڪست...

خانہ لرزیدوتمام تن تب دارشڪست...


سمت دیوارودرانقدرهجوم آوردند...

عاقبت پهلوے آن مادربیمارشڪست...


توے آتش نگران بود وبہ خودمیپیچید...

استخوانهاے ضعیف تنش انگارشڪست...


ڪاش درهاے مدینہ وسطش میخ نداشت...

سینہ ے زخمے اوبانوڪ مسمارشڪست...


فضہ دل خون شد وبابغض صدازد:ثانے...

پاے خودرابہ تن فاطمہ نگزار،،شڪست...


چہ ڪندباغم نامردے این شهرعلے...

سینہ اش پرشدہ ازغصہ تلمبار شڪست....

◾شهادت حضرت فاطمه(س)تسلیت باد


 

اگر چه هر شب و هر روز گریـه شـد کارم
خـدا گـواست علــی بـر تـو اشک میبارم

هــزار بــار اگــر بشکننــد دســت مـرا
دمــی ز یــاری تــو دســت بر نمیدارم

حدیث سینه و مسمار اگر چه مخفی ماند
هـزار زخــم نگفتــه بــه سینـ ـهام دارم

بـه ناله هــای شب و اشـک غربتم سوگند
مـن آن نیــم کــه علـی را غریب بگذارم

علی به چاه برَد درد خویش و من هر شب
کنــم نگـاه بــه مــاه و، سرشک میبارم

مــرا بــه جـای حمایت، جواب رد دادند
خــدا گــواست ز اهــل مدینــه بیزارم

حقیقتی است که چون میروم به نزد پدر
بــوَد نشانــۀ غــصب فـدک به رخسارم

مـرا نـه داغ پـسر، غصه هـای مولا کشت
اگــر چــه بــر در خانــه زدنـد بسیارم

میـان آن همـه دشمن کسی نشد «میثم»
بـه غیــر مـحسن ششماهـه ام دگر یارم...

سپری میشود این ظلم، عدو میبازد...

میرسد آنکه خداوند به او می نازد...

باشد آن روز ببینند همه عالمیان...

در بقیع "حضرت مهدی" حرمی می سازد...

اللهم عجل لولیک الفرج...

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


از لبیب عابد نقل شده: در ایام جوانی، ماری دست مرا نیش زد،

و پس از مدتی دستم فلج شد، به مرور دست دیگرم

و پس از چندی پاهایم فلج شد


 طولی نکشید که هر دو چشمم نابینا و زبانم گنگ گردید،

فقط از همه اعضای بدنم، گوشم مقداری شنوائی داشت

دیگر توان انجام هیچ کاری را نداشتم، هر حرف ناگواری را

می‏شیندم، اما قدرت پاسخگوئی نداشتم، چه بسیار اوقاتی که

تشنه به سر می‏بردم ولی کسی به من آب نمی‏رسانید


و چه لحظاتی که سیراب بودم و به زور در گلویم آب می‏ریختند،

چه بسیار مواقعی که گرسنه بودم و کسی طعامی به من نمی داد،

و بسا که سیر بودم و به زور به من غذا می دادند


چند سال بدین منوال گذشت، تا اینکه روزی زنی از همسرم

احوال مرا پرسید، همسرم گفت: احوال بسیار بدی دارد،

نه خوب می‏شود که راحت گردد و نه می‏میرد که ما از دست او

راحت شویم...

دانستم از زندگی با من به تنگ آمده است

و راحتی خود را در مرگ من می‏یابد.بی نهایت

دل شکسته شدم و با اخلاص تمام و بیچارگی و درماندگی

و با خضوع و خشوع زیاد، در اندرون دل با خدای خود به مناجات پرداختم

و نجات خود را به موت و یا حیات از او خواستم، پس در آن لحظه فورا

ضرباتی به تمام اعضای بدنم وارد آمد و درد شدیدی بر من عارض شد

و مدتی در خواب رفتم چون ازخواب بیدار شدم، دستم را

روی سینه ‏ام دیدم، در حالیکه یک سال دستم هیچ حرکتی نداشت،

بسیار تعجب کردم که چه شده است،

دست دیگرم را حرکت دادم

و همینطور پاهایم را امتحان نمودم ،بالاخره از جای خود بلند شدم

و از تخت به زیر آمدم و داخل حیاط شدم پس از یک سال

ستاره ‏های آسمان را مشاهده کردم،

نزدیک بود که از شادی قالب تهی کنم و بی اختیار

زبانم به این کلمه گویا گشت که

"یا قدیم الاحسان لک الحمد"

ای کسی که احسان تو دیرینه است ستایش برای توست...


تمام مصیبتها و تنگناهای زندگی دنیا

مسیر های اختصاصی و طراحی

شده ای است به سمت خدا

از گره های بیشمار زندگی گله نکن

آن بافندۀ آفریننده ،

می داند حاصل صبر بر این گره ها

فرشی گرانبها خواهد شد

هرگز فراموش نکن که

تنها اوست که می داند بهترین

در زندگی تو چگونه معنا می شود...


خواستند یوسف را بکشند؛ نمرد

خواستند آثارش را از بین ببرند؛

ارزشش بالاتر رفت

خواستند که او را بفروشند که برده شود

پادشاه شد

خواستند که محبتش از دل پدر خارج شود

محبتش بیشتر شد

از پیشامدهای دنیا ناراحت نشو

چون ارادۀ خدا بالای هر اراده ایست...



خدا میخواهد انسان طعم تلخ نتایج


بدون او بودن و مستقل زندگی کردن را کاملا بچشد؛


تاکنون هیچوقت از خودمان پرسیدیم قیمت یک روز زندگی چنده؟   

ما که همه چیزو با پول می سنجیم تا حالا شده از خدا بپرسیم

نعمت داشتن یک دست و یک پای سالم چقدره؟

یک چشم بی عیب چند می ارزه؟  

چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنیم؟  

قیمت یک روز سلامتی چقدره؟ وخیلی سوالها مثل این...؟  

اگر یک روز فهمیدیم ارزش یک قطره باران،یک ساعت روشنایی خورشید   

و هزینه یک لحظه درد دل با خدا

و نفس کشیدن بی منت با طراوت طبیعت   

وتمام قشنگیهای دنیا چقدره؟

چه کار باید بکنیم؟

خدایا شکرت...

 

منبع متن

نعمتهای خدا


ranginkamanekhoda.blogfa


افسوس بر کسی که سحر بیاید و در خواب باشد

همیشه برای خوابیدن فرصت هست

پس برخیز تا از غافلان نباشی

**********************************

 دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت

ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی 

"خواجه حافظ"

**********************************

و بقول ایت الله مجتهدی تهرانی..

هر که سحر ندارد از خود خبر ندارد

********************************

در قرآن هم بیشترین تاکید به نماز صبح شده است

روایتها هم داریم که روزی انسانها در سحرگاهان تقسیم میشود


از خدا ؛خدا را میخواهم

در کنارم نباشی از غصه خواهم مرد

اگر مرا به حال خود رها کنی

لحظه به لحظه زندگی من همچون مرگ میماند ؛مرگ...

اگر با تو باشم و گرمای وجودت را حس کنم

احساس می کنم که خوشبخت ترینم...


توکل چه کلمه زیباییست "تو" و "کل"...

وقتی "تو" ، "کل" را داری ..

به چه می اندیشی؟؟

ناراحت چه هستی ؟؟

وقتی با کل ، هستی.. با کل دنیا ..

با کل جهان هستی.. دلت قرص باشد..

چه زیباست "توکل"!! 

توکل یعنی : اجازه دادن به خداوند که خودش تصمیم بگیرد

و چه زیباست که او را وکیل زندگی خود قرار داده ای

تنها خداوندست که بهترینها را برای بندگانش رقم میزند

خودش میگه "نعم الرب و نعم الوکیل"

یعنی! من چه پروردگار خوبی و وکیل خوبی هستم

فقط بخواهیم و آرزو کنیم، اما پیشاپیش شاد باشیم

وایمان داشته باشیم که رویاهایمان

همچون بارانی در حال فرو ریختن اند

پیشا پیش شاد باشیم و شکر گزار !

چرا که خداوند نه به قدر رویاهایمان بلکه

به اندازه ایمان و اطمینان ما انسانهاست، که می بخشد



داستانک


دربنى اسرائیل، خانواده اى چادرنشین در بیابان زندگى مى کردند

و زندگى آنها با دامدارى و با کمال سادگى و صحرانشینى مى گذشت

آنها علاوه بر تعدادى گوسفند، یک خروس، یک الاغ و یک سگ هم داشتند

خروس آنها را براى نماز بیدار مى کرد، و با الاغ، وسائل زندگى خود را

حمل مى کردند و به وسیله آن براى خود از راه دور آب مى آوردند،

و سگ نیز در آن بیابان، به خصوص در شب، نگهبان آنها بود

اتفاقا روباهى آمد و خروس آنها را خورد،آن خانواده، محزون و ناراحت شدند،

ولى یکی از آنها که شخص صالحى بود مى گفت: خیر است انشاء الله...

پس از چند روزى، سگ آنها نیز مرد، باز آنها ناراحت شدند،


ولى آن مرد صالح دوباره گفت:

خیر است، طولى نکشید که گرگى به الاغ آنها حمله کرد

و آن را درید و از بین برد، این بار هم فرد صالح گفت: خیر است

در همین ایام، روزى صبح از خواب بیدار شدند و دیدند

همه چادرنشین ها اطراف مورد دستبرد و غارت دشمن واقع شده

و همه اموال آنها به غارت رفته و خود نیز به اسارت دشمن

درآمده اند، و در آن بیابان تنها آنها سالم باقى مانده اند


مرد صالح گفت: رازى که ما باقى مانده ایم این بوده که چادرنشینهاى دیگر

داراى سگ و خروس و الاغ بوده اند، و به خاطر سر و صداى آنها شناخته شده اند

 ولى ما چون سگ و خروس و الاغ نداشتیم، شناخته نشدیم، پس خیر ما

در هلاکت سگ و خروس و الاغ مان بوده است که سالم مانده ایم

این نتیجه کسى است که همه چیزش را به خدا واگذار مى کند

ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است 


نه به آینده فکر میکنم

نه به گذشته

فقط همین که امروز با تو هستم لذت میبرم

همین که دستانم در دستان مهربان توست

برایم کافیست

افسوس که خیلی دیر تو را شناختم

مهربانم از این همه بیراهه رفتن هایم خسته ام

خودت دستم را بگیر

من که میدانم جز تو کسی

کاری برایم نمی تواند بکند


خدایا پر از تواَم...

به تهیدستیم نگاه نکن

به تنهایی ام منگر

نگو که هیچ نداری

ببین تو رو دارم

تـــــــــــــو هم که

مالک آسمانها و زمینی

پس از من داراتر کیست!!!


خداوند هیچ قفلی را

بدون کلیدش خلق نمی کند

و هیچگاه مشکلات را

بدون راه حلشان سر راهتان قرار نمی دهد

فقط باید به او اعتماد کرد

آری تصمیمات او خیلی مرموزند

 ******************************

عشق فقط خدا

 
  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


از لطف تو هیچ بنده نومید نشد

مقبول تو جز مقبل جاوید نشد


مهرت بکدام ذره پیوست دمی

کان ذره به از هزار خورشید نشد

 

"شیخ ابوسعید ابوالخیر"



کار خود با وکیل لطف گذار

تا همه حاجتت روا گردد


نخورد غم به لذت فانی

هر که او عاشق بقا گردد


هر که گردن به بندگی بنهد

بر همه کام پادشا گردد


پای خود استوار کن زان پیش

که ز دستت عنان رها گردد


ای نشاط دل خُرد نامت

خُنُک آن کس که می­برد نامت


چشمه سلسبیل بگشاید

بر زبانی که بگذرد نامت


غم هستی ز خاطرش برود

هر که در خاطر آورد نامت

 

کمال الدین اسماعیل



ای عزیزان من، عالم از هم گسیخته نشده

و ظلم و ستم زیاد نشده،

پریشانی جامعه را فرا نگرفته،

مگر در اثر دوری از خدا

و خدا را از قلم و نظر انداختن

 

عارف فرزانه آیت الله علی سعادت پرور


همه شب به آستانت شده کار من گدایی,


به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی


یتیمان را پدر می شود و مادر    

بی برادران را برادر می شود    

بی همسرماندگان را همسر میشود    

عقیمان را فرزند میشود    

ناامیدان را امید می شود    

گمگشتگان را راه میشود    

در تاریکی ماندگان را نور میشود    

رزمندگان را شمشیر می شود    

پیران را عصا می شود    

و محتاجان به عشق را عشق می شود    

خداوند همه چیز می شود همه کس را    

به شرط اعتقاد    

به شرط پاکی دل    

به شرط طهارت روح    

به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

 

"حکیم ملاصدرا"



خدایا لحظه ای رهایم نکن به حال خودم


که هیچ کس به انداره خودم ؛مرا آزار نداد

..........................


 وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ


 خود را به دست خود ، به هلاکت نیفکنید!


(195سوره بقره)



هر نامی که بر او بگذارید، مهم نیست؛

او کسی است که بیشترین آرامش را در میان

شدیدترین شعله ها به آدمی میدهد،

او همان پروردگار است...

 

گاندی



غصه نخور تو خدایی داری که بزرگ است,بزرگــــــ....

و به قول سهراب:در همین نزدیکیست

ای دل کوچک من....

بگذار که غم و غصه ببارد...

شاید این بار خدا میخواهد که پس از بارش غم...

و پس از خواندن نامش هردم.....

آسمان دل تو صاف شود

و نگاهت به همه اهل زمین پاک شود

شاید این بار خدا میخواهد که خودش چتر تو باشد...

که بمانی.... نروی

ودگربار نگویی:"سهراب,قایقت جادارد؟

ای دل کوچک من...

تو بمان و بگذار که در این بارش بی وقفه ی غم

با نگاهت به خدا شاد شوی

و بخوانی هردم

که خدایی داری که بزرگ است بزرگ است بزرگـــ......



دلبستن.....پیغام خدا


جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود.


زندگی را تماشا میکرد.


رفتن و ردپای آن را.


و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند.


جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند،


ستون ها فرو می ریزند، درها می


شکنند و دیوارها خراب می شوند.


او بارها و بارها تاجهای شکسته،


غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه


های کاخ دنیا دیده بود.


او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد


شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز کمی بلرزد.

روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را که شنید، گفت:


بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند.


غمگین شان می کنی. دوستت ندارند.


می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد،


چیزی نداری.


قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند.

سکوت او آسمان را افسرده کرد.

آن وقت خدا به جغد گفت:

آوازخوان کنگره های خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟

دل آسمانم گرفته است.

جغد گفت: خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.

خدا گفت:
آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدمها عاشق دل بستن اند.

دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه ای!

و آن که می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد.

دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست.

اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.

جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آنکس که می فهمد،

می داند آواز او پیغام خداست


"لَـئِن شَکَرْتُم‌ْ لاَزِیدَنَّکُم; (ابراهیم،7)

اگر شکرگزاری کنید(نعمت خود را)بر شما خواهم افزود

"قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُون‌َ; (ملک، 24)

کم‌تر شکر او را به‌جای می‌آورید...

"وَ قَلِیل‌ٌ مِّن‌ْ عِبَادِی‌َ الشَّکُورُ; (سبا، 13)

اما عده کمی از بندگان من شکر گزارند...

"وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِه; (نمل،40)

هر کس شکرگزاری کند به سود خود شکر کرده است...

" وَ لَـَکِن‌َّ أَکْثَرَهُم‌ْ لاَ یَشْکُرُون‌َ; (نمل، 73)

ولی بیشتر آن‌ها شکرگزاری نمی‌کنند...

خدایا از این همه بد بودنم احساس شرمندگی میکنم

به بزرگی خودت ببخش...


خدایا شکرت


وقتی دعا میکنی،

دعای تو از این جهان خارج میشود و به جایی میرود که

هیچ زمانی نیست...

دعایت به قبل از پیدایش عالم میرود

دعایت به آنجا که دارند تقدیرت را مینویسند میرود

و تقدیر نویس مهربان عالم،

تقدیرت را با توجه به دعایت مینویسد...

 

 

دکتر الهی قمشه ای


به نام خداوند بخشنده و مهربان

دعای پیوند:

الهی، توانم را به توانت پیوند می زنم

الهی علم و آگاهی ام را به علم ازلی و آگاهی

محیط و کامل ات پیوند می زنم

الهی نگاهم را به نگاهت پیوند می زنم

الهی ذهنم را به ذهن ات پیوند می زنم

الهی قلبم را به قلبت پیوند می زنم

الهی روحم را به روحت پیوند می زنم

الهی قدم هایم را به قدم هایت پیوند می زنم

الهی عشقم را به عشقت پیوند می زنم

الهی قوت و قدرتم را به اقتدارت پیوند می زنم

الهی صبرم را به صبر جمیل ات پیوند می زنم

الهی همه امورم را به تدبیر تو پیوند می زنم

و به حریم امن بسم الله وارد می شوم

و به برکت نامت برکت می یابم و برکت می دهم

و منتظر آشکاری اراده ات در خودم می مانم


عصبانی نشوید


ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ 11 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ ،


ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥ ﺑﺮﺟﻬﺎﯼ ﺩﻭﻗﻠﻮ


ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ .

ﯾﮑﯽ از آنها ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺑﻮﺩ که اون روز


ﺑﺎطرﯼ ﺳﺎﻋﺘﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ


ﻭ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﺩﻩ ﺑﻮﺩ


ﻭ ﺩﯾﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،

یه ﻧﻔﺮ دیگه ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ


ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ


ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻋﻮض ﮐﺮﺩﻥ


ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺩﯾﺮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،

اتومبیل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ آنها


ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺘﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ


ﺭﻭﺷﻦ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،

و ﻧﻔﺮ بعدی


ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﯾﺮ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ


ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﻧﻮ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ


ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﻮ ﺑﻮﺩن


ﮐﻔﺶ ﺗﺎﻭﻝ ﻣﯿﺰﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ


ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ


ﻭ ﭼﺴﺐ ﺯﺧﻢ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ


ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻮﺩ


ﺩﯾﺮ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺵ ﺑﺮﺳﺪ


ﻭ این ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﺪ .

ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﮔﯿﺮ می کنید ،


آﺳﺎﻧﺴﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ می دهید ،


ﻓﺮﺯﻧﺪﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ،


ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻘﺒﯽ ﺑﻪ ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﻤﺎ


ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﻭ یا ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﯾﺪ ،

ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻧﺸﻮﯾﺪ

آﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﯿﺪ

ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ ،

ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ

ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ

ﻭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ،

و ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﺳﺖ

این همان حکمت خداوند

 است که در تک تک ذرات هستى جاریست...

سعی کن در همه حال اجازه ی افکار منفی و ناراحتی و عصبانیت رو به


خودت راه ندی چون با داشتن افسوس و عصبانیت


هیچ چیزی درست که نمیشه تازه بدترم میشه !


شاد باش و همیشه چیزای مثبت و نقاط قوت اطراف تون رو ببینید و جذب کنید


بعد از مدتی شادابی به عادت های خوب تون تبدیل میشه ...


عصبانی نشوید


تصاویر زیر گویا هستند



**********************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


من به تو دل سپرده ام ای خدا


سال ها پیش از این

زیر یک سنگ گوشه ای از زمین

من فقط یک کمی خاک بودم همین

یک کمی خاک که دعایش

پرزدن آنسوی پرده آسمان بود

آرزویش همیشه

دیدن آخرین قله کهکشان بود

خاک هر شب دعا کرد

از ته دل خدا را صدا کرد

یک شب آخر دعایش اثر کرد

یک فرشته تمام زمین را خبر کرد

و خدا تکه ای خاک برداشت

آسمان را در آن کاشت

خاک را

توی دست خود ورز داد

روح خو را به او قرض داد

خاک توی دست خدا نور شد

پرگرفت از زمین دور شد

راستی

من همان خاک خوشبخت

من همان نور هستم

پس چرا گاهی اوقات

این همه از خدا دور هستم؟

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست

او جانشین همه نداشتن هاست

نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است

اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند

و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد

تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی

ای پناهگاه ابدی تو می توانی

جانشین همۀ بی پناهی ها شوی

 

دکتر علی شریعتی


******************************


ﺷﺎﻣﻠﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :

ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ

ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ ...


ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ ...


ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .

ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ

ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ ...

ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ

ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :

ﺩﻧﯿﺎ ، ﺩﺍر ِﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ !


دردم دهے بـہ فصلے

درماטּ ڪنے بـہ وصلے

مات ام ڪـہ بر چـہ اصلے!

درد و دوایم از تــوست؟!!



محققی که در جستجوی خداست


ایمانش صد برابر محکمتر


از آنهایی است که


به خدایی ندیده و نشناخته و تحقیق نکرده


ایمان دارند


خدای آنها خدا نیست


اسباب دلگرمی است..

 

"مترلینگ"



بی شک تو هم عازم می شوی؟!!

 

ای دل، چو هست کارِ جهان عدم

بر دل مَنِه ز بهرِ جهان هیچ بارِ غم

 

به این فکر می کنم که صاحب این شعر

منوچهری دامغانی حدود هزار سالی میشه که

از این دنیا کوچ کرده

 



از امام باقر(ع) نقل شده:


خداوند به طور قطع حکم کرده است که

نعمتی را که بر بنده اش ارزانی داشته نگیرد ؛

مگر اینکه از آن بنده گناهی سر بزند

و به خاطر آن گناه ، مستحق نقمت و گرفتاری گردد

 

آتش بدو دست خویش بر خرمن خویش

چون خود زده ام چه نالم از دشمن خویش

 

کس دشمن من نیست منم دشمن خویش

ای وای من و دست من و دامن خویش


شیخ ابوسعید ابوالخیر



فَـهُــوَ حَـسـبُه  کـہ مـے خوانم


انگار کسے دستے بـہ قلبم مے کشد


و من آرام مے شوم


انگار کسے مے گوید :


" خیالت راحت ! من هستم "


و من تمام دلشوره هایَم را مے سپارم بـہ باد


انگار همـہ برایم مے شود تو  و تو مے شوے همـہ ے من !



از رها کردن بیمی نداشته باش


هیچ کس نمی تواند چیزی که مال توست را از تو بگیرد


و تمام دنیا نیز نمی توانند چیزی که مال تو نیست را


به تو ببخشند


پس تنها از رها کردن


تدبیر کننده کل امور جهان بیم داشته باش


همان که کلید تمام آرزوهایت بدست اوست


مگر نمی دانی که خود فرموده


بگو هـــــــــــمه  کــــــارها بــــــدست خــــــداست



اگر آسمان ها و زمین راه را بر بنده اى ببندند


و او تقواى الهى پیشه کند،


خداوند حتما راه گشایشى براى او فراهم خواهد کرد


و از جایى که گمان ندارد روزى اش خواهد داد...


امام علی ع


عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 416 ، ح 7068



آنچه که ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت!!!


حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!!


تاکه خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم!!!!!


بردرخانه نوشتند؛.... درگذشت..‌..

 

مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی



سخت است غرق شدن در روزهای پر از تکرار و تفکراتی

که جز خستگی چیزی برایت ندارد...

آنقدر خسته...

که فقط میتوانی بنگری به دردهایی که

نمک به زخم لحظه های تنهاییت می پاشند...

و گاهی در حسرت لحظه ها...

آنقدر آه می کشی و بغض می کنی

تا آشکار نگردد عمق دردهایی که در دلت پنهان مانده...

خسته از عبور ثانیه ها که به دلخواه خود میگذرند

و تو هیچ نقش و سهمی در ثبت و گذر این لحظه ها نداری...!

و همچنان خسته و دردمند

از روزهای خوبی که با یک دنیا امید...

رسیدنش را ب انتظار می کشیدی...

میدانی!

گاهی فقط باید چشم دوخت ب نگاه و مهربانی "خداوندی"

که خوب میداند

حال دلت اصلا خوب نیست



پروردگارا...


به ما بیاموز که دل آدمی عصاره وجود توست...


حرمت دل ها را از یاد نبریم...


به ما بیاموز که دوست داشتن را از یاد نبریم


و آنانکه دوستمان دارند را از یاد نبریم....


به ما بیاموز که سوگند راست بودن دروغمان را...نام تو نسازیم...


به ما بیاموز که به ناحق کردن حق دیگری...عادت نکنیم...


به ما بیاموز همان باشیم که قولش را دادیم...انسان!!!

آمین


*****************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


شرم میکنم از اینکه

خدایی به این بزرگی و بخشندگی دارم

اما!!! از غیر از او چیزی بخواهم

از اینکه خدایی شنوا دارم

اما حرف دلم را با غیر از او بگویم

از اینکه خدایم زیبایی ها و خوبی ها را برایم می خواهد

اما من صبور و قانع نیستم

از اینکه خدایم از رگ گردن به من نزدیکتر است

اما من او را دور می پندارم

از اینکه خدایم گفته از من بخواه

اما غیر از او را صدا می زنم...

 



فاصلۀ تو تا آرزوهایت

به اندازه ی فاصلۀ زانوهایت تا زمین است

در پیشگاه خدا هیچ چیز شگفت انگیز نیست



مواظب نقطه های سیاهی که

در قلبمون نقش می بنده باشیم

انسان اگر به بیماری قلبش اهمیت نده

به بیشتر شدن بیماری مجازات میشه

زیرا خداوند میفرمایند:

«فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا»

قلب بیمار نه تنها لذت زندگی را درک نمی کنه

و نه تنها حق خالق را ادا نمی کنه

بلکه دیگه زشتی گناه واسش معنا نداره

مجازات بیماری قلب از هر مجازاتی بزرگ تر است

خدا دل پاک تحویلمون داده اونو با گناه سیاه نکنیم


خدایا

سر به هوا نیستم!

در اتمسفر من ....

مغناطیسی جز تو نیست!!!

 

منبع متن:khoda-yaa

instagram


ای موسی به بندگانم دستور بده برای کارهای خود مرا بخوانند

ولی باید قبلا اقرار کنند که

من ارحم الراحمین و دادرس بیچارگان می باشم

که سختی ها و مشقات را از آنان برمی دارم

و زمان را عوض می کنم و به مردم آرامش می دهم

و در قبال هر عمل نیک آنها اگر چه خیلی هم کوچک باشد

راضی می شوم و ثواب زیادی بر آن اعمال می دهم ،

فقیران را غنی می کنم

چون من هستم که عزت و قدرتم جاودانه است...

حدیث قدسی

منبع:ترجمه کتاب الجواهرالسنیه

کلیات حدیث قدسی ص

به ما گفتند باید بازی کنید  

گفتیم با کی ؟؟  

گفتند با تیم دنیا  

تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟ 

سوت آغاز بازی رو زدن

فقط فهمیدیم خدا تو تیم ماست 

بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد  

ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم امتیاز ها برابر بود  

تو همین فکر بودم که خدا زد پشتم و خندید

و گفت :  نگران نباش تو وقت اضافه میبریم

حالا بازی کن  گفتم آخه چطوری ؟؟؟ 

بازم خندید و گفت : خیلی ساده

فقط پاس بده به من  

باقیش با من ... 

پس ،الهى به امید تو ...

 

منبع متن: gozideh.blog

گزیده و گلچین


***********************************

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی