عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق خدا» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

عشق فقط خدا 8


عاشقانه های من و خدا


عشق فقط خدا


عارف عاشقی را پرسیدند

خدا راچون دوستش داری،

نیازش داری؟

 یا که چون نیازش داری

 دوستش داری ؟

گفت

"چون دارمش بی نیازم"👏💐

عشق فقط خدا

.

💞برای قلبـِ مجنـــونم

     💞بخوان یک

          💞آیه از عشـقت

               💞ســـراسر ســوره ی مِهری

         💞ڪہ نازل گشتـه ای

    💞بر دل ،،،!


عشق فقط خدا


💚مردم گویند

🌹بهشت خواهی یا دوست

💚ای بیخبران

🌹بهشت با دوست نکوست


#ابوسعید_ابوالخیر

#تقدیم_به_ساحت_دوست🌹


عشق فقط خدا


✨🌹در قفس

     ✨"  خیــال تو  "

          ✨تکیــه زنم به انتظار

✨🌹تا که تو بشکنی قفس...

    ✨"پر بکـشم"

        ✨به سوی تو️ ...


       ✨ 🌹 #مولانا‌

عشق فقط خدا


💞گرچه صد بارم
   
   💞برانند از برت

      💞بر نمی‌دارم

        💞سر از خاک درت


💞همچو جان

 💞وصل تو ما را

    💞درخورست

      💞گر چه جان ما

         💞نباشد در خورت



عشق فقط خدا


.
💕ای راز دل
💕شکسته من
  
💕ای مرهم قلب
💕خسته من


💕ای مونس من
💕انیس جانم

💕ای یار و
💕رفیق در نهانم


💕امید منی به
💕هر دو عالم

💕دورم منما
💕زخویش یک دم

***************************************



  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


#داستانک_معنوی

مرد فقیری به شهری وارد شد، هنوز خورشید طلوع نکرده بود

و دروازه شهر باز نشده بود.

پشت در نشست و منتظر شد، ساعتی بعد در را باز کردند،

تا خواست وارد شهر شود،

جمعی او را گرفتند و دست بسته به کاخ پادشاهی بردند،

هر چه التماس کرد که مگر من چه کار کردم، جوابی نشنید


اما در کاخ دید که او را بر تخت سلطنت نشاندند


و همه به تعظیم و اکرام او بر خاستند و پوزش طلبیدند.

چون علت ماجرا را پرسید! گفتند:

«هر سال در چنین روزی، ما پادشاه خویش را این گونه انتخاب می کنیم.»

پادشاه کنونی که مرد فقیربود با خود اندیشید که

داستان پادشاهان پیش را باید جست که چه شدند و کجا رفتند؟

طرح رفاقت با مردی ریخت و آن مرد در عالم محبت به او گفت که:

« در روزهای آخر سال، پادشاه را با کشتی به جزیره ای دور دست می برند که نه در آن جا آبادانی است

و نه ساکنی دارد و آن جا رهایش می کنند.

بعد همگی بر می گردند و شاهی دیگر را انتخاب می کنند.»

محل جزیره را جویا شد و از فردای آن روز داستان زندگی اش دگرگون شد.

به کمک آن مرد، به صورت پنهانی غلامان و کنیزانی خرید

و پول و وسیله در اختیارشان نهاد تا به جزیره روند و آن جا را آباد کنند.

کاخها و باغ ها ساخت.

هرچه مردم نگریستند دیدند که بر خلاف شاهان پیشین
او را به دنیا و تاج و تخت کاری نیست.

چون سال تمام شد روزی وزیران به او گفتند:

«امروز رسمی است که باید برای صید به دریا برویم.»

مرد داستان را فهمید، آماده شد و با شوق به کشتی نشست،

اورا به دریا بردند و در آن جزیره رها کردند و بازگشتند،

غلامان در آن جزیره او را یافتند و با عزت به سلطنتی دیگر بردند!


نکته


امروزکه فرصت ساختن دنیای دیگررا داریم .

تلاش کنیم وفردای زندگی ابدی خود رابسازیم و در جهت کمال خویش قدم برداریم

نه اینکه دلخوش و درگیر با یک جهان موقتی و ناقص باشیم



***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


✨ آثار خدمتــ به پدر و مادر ✨


✨🌹✨🌹✨🌹✨

💚√ برتر از جهاد:

【پیامبر اکرم (ص)فرمودند: قسم به خدایی که جانم دردست اوست

هر آینه انس پدر و مادر به تو در یک شبانه روز، از جهاد یک سال بهتر است.】

💚√ نیکی به والدین کفاره گناهان است:


【شخصی نزد حضرت رسول (ص) آمد عرض کرد:

کار زشتی نبوده مگر این‌که من انجام داده‌ام آیا برای من توبه‌ای هست؟

حضرت فرمود: برو به پدر و مادرت نیکی کن تا کفاره گناهانت گردد.】

💚√ نگاه شفقت به پدرو مادر:


【پیامبر(ص)وفرمود: نیست فرزند نیکوکار به پدر و مادرش

مگر این‌که هر گاه از روی رحمت و محبت به والدین خود بنگرد

بهر نظری ثواب یک حج مقبوله برایش می باشد.】

💚√ خشنودی والدین خشنودی خداست:

【پیامبر اکرم (ص) فرمودند:

خشنودی خداوند با خشنودی والدین است و خشم او با خشم ایشان است.】

💚√ دعای ملائکه به نیکی کننده به والدین:

【رسول خدا(ص) فرمود: خدای را دو ملک است که یکی از آن‌ها میگوید

خدایا از هر شری و آفتی نیکی کننده به والدین را نگهدار،

و دیگری میگوید: خدایا هلاک کن عاق والدین ها را به سبب غضب

فرمودند به آن‌ها و البته دعای ملک هم مستجاب است.】

📕 منابع؛

⇦بحار الانوار، ج 74، ص 52
⇦بحار الانوار، ج 74، ص 82
⇦بحار الانوار، ج 74، ص 73.
⇦کنز العمال، ج 16، ص 470.
⇦مستدرک الوسائل کتاب نکاح باب86 ص627


***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

بهترین ذکر عالم



شیخ اسماعیل #دولابی (ره)


پنج اصل دین در صلوات وجود دارد:

«اللهم» توحید است!

«صلی علی محمد» نبوت است!

«و آل محمد» یعنی امیرالمومنین علیه‌السلام و اولادش،

این هم امامت است!

توحید را هم که قائل شدیم،

پس معاد را هم قائلیم!

و اگر حق محمد و آل محمد را ادا کردید،

 عدالت است.

قربان این مستحب،

که با آن هر پنج اصل دین را اقرار کردیم.

امام رضا ع

هر کس صلوات بفرستد مانند اینست که


سه ذکر سبحان الله و لا اله الا الله و الله اکبر را با هم گفته است

عجب ذکر با فضیلتی...

ذکری که خدا در قرآن آن را به مومنان توصیه کرده است

ان الله و ملائکه یصلون علی النبی
یا ایها الذین آمنو صلو علیه و صلمو تسلیما

و فرموده است من و ملائکه هم هر روز

به پیامبر رحمت صلوات میفرستیم شما هم این کار رو بکنید...

ذکری که توصیه خود خدا باشد معلوم است چه آثار و برکاتی دارد...

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


  
🚩سید نعمت الله جزایری در کتابش نقل می کند :


که در یک سال قحطی شد ،


در همان وقت واعظی در مسجد بالای منبر می گفت :


کسی که بخواهد صدقه بدهد ،


هفتاد شیطان ، به دستش می چسبند و نمی گذارند که صدقه بدهد . 

🚩مومنی این سخن را شنید و با تعجب به دوستانش گفت :


صدقه دادن که این حرفها را ندارد ،


من اکنون مقداری گندم در خانه دارم ،


می روم آنرا به مسجد آورده و بین فقراء تقسیم می کنم .
 
🚩با این نیت از جا حرکت کرد و به منزل خود رفت .


وقتی همسرش از قصد او آگاه شد شروع کرد به سرزنش او ، که


در این سال قحطی رعایت زن و بچه خود را نمی کنی ؟


شاید قحطی طولانی شد ، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و . . .


خلاصه بقدری او را ملامت و وسوسه کرد

🚩تا سرانجام مرد مومن دست خالی به مسجد برگشت . 


از او پرسیدند چه شد ؟ دیدی هفتاد شیطان به دستت چسبیدند و نگذاشتند .
 
🚩مرد مومن گفت :


من شیطانها را ندیدم ولی مادرشان را دیدم که نگذاشت این عمل خیر را انجام بدهم  
 
🚩پیامبر فرمود یا علی آیا می دانی که صدقه از میان دستهای مومن خارج نمی شود مگر اینکه هفتاد شیطان به طریق مختلف او را وسوسه می کنند، تا صدقه ندهد. 



***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

پیر مرد دانایی به نوه اش گفت :

فرزندم تا حالا دانسته ای که

بهشت مجانی است و دوزخ را باید با پول خرید


نوه اش گفت : پدربزرگ چگونه بهشت مجانی است اما

دوزخ رو باید با پول خرید ؟؟؟؟

پیرمرد گفت؟؟؟

پسرم نماز و روزه و کارهای نیک ،

بابتشان هیچ پولی پرداخت نمیکنی و

بهشت مجانی به دست می آید ؛

اما شراب و زنا و قمار و ربا بابتشان پول پرداخت میکنی


پس جهنم را باید با پول خرید

قضاوت با شما؛: کدام بهتر است؛

بهشت ؟؟  (مجانی )

جهنم ؟؟ (پولی)




  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

پسر :
پدر چرا بعضیا با #اسلام مخالف هستن؟!

🔹 پدر :

اسلام کهنه‌ست، مال اعراب ۱۴۰۰ سال پیشه و خرافه‌ست پسرم... فقط گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک.

🔸 پسر :

جمله ای که گفتین از کیه؟

🔹 پدر :

#زرتشت گفته.
🔸 پسر :
زرتشت کی هست؟
🔹 پدر :
پیغمبر ایرانیه که ۲۵۰۰ سال پیش زندگی می کرده.

🔸 پسر :
این که خیلی کهنه تره!
🔹 پدر : 😕
🔸 پسر :
پدر، یعنی الان ما باید زرتشتی باشیم؟
🔹 پدر :
آره دیگه، دین عربا ارزونی خودشون، اونا به ایران حمله کردن و به زور ما رو مسلمون کردن.

🔸 پسر :
پس چرا وقتی مغول حمله کرد ما #بودایی نشدیم یا وقتی اسکندر ایران رو فتح کرد #هلنی نشدیم، تازه اگه حمله ی یه مهاجم به یه کشور دیگه مساوی باشه با پذیرفتن دین مهاجمین از سوی مردم اون کشور، چرا وقتی ایرانی ها، رومی ها رو شکست دادن مردم روم زرتشتی نشدن؟!
از این گذشته #اندونزی بزرگترین کشور مسلمونه، عربا که دیگه به اونجا حمله نکردن، پس چه جوریه که همه مسلمونن؟! اونجا که دیگه شمشیری تو کار نبوده!
🔹 پدر : 😕
🔸 پسر :
پدر، این کوروشی که تو این همه ازش تعریف میکنی راستی راستی کبیر بوده؟!
🔹 پدر :
آره پسرم، خیلی بیشتر از اونی که فکرشو میکنی کبیر بوده.

🔸 پسر :
پس چرا هیچ ادیب و دانشمندی یا هیچ شاعری اسمی ازش نبرده؟! مثلا چرا اسمی ازش تو شاهنامه ی فردوسی نیست، یا تو این همه شعر از حافظ و سعدی و مولوی و سنایی و عطار و رودکی و خیلی های دیگه هیچ اثری از این عمو #کوروش نیست؟!
🔹 پدر : 😕
🔸 پسر :
پدر، مگه دیشب اون آقاهه تو ماهواره نمی گفت یه ایرانی اعتقاداتشم باید ایرانی باشه و دین عرب بدرد خودش میخوره؟
🔹 پدر :
آره میگفت، خوبم میگفت.

🔸 پسر :
اما پدر، خود آمریکایی ها و اروپایی ها که ادعا میکنن مسیحی هستن؟
🔹 پدر :
خب که چی؟

🔸 پسر :
پس چرا اونا خودشون پیرو دینی شدن (مسیحیت) که منشأش یه کشور عربیه؟! چرا مسیحیت برای اونا بیگانه نیس، و کلی هم براش تبلیغ میکنن، اما اسلام برای ما باید بیگانه باشه؟!
🔹 پدر : 😕
🔸 پسر : پدر، یه سوال دیگه...
🔹 پدر : نه دیگه کافیه! 😠
             
♦️ امام علی (ع) :
اندکی حقیقت، نابود کننده ی بسیاری از باطل هاست.

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی




عدالت علی(ع) برای عده ای سخت و غیر قابل تحمل بود اما...

 زمان خلافت امام على (ع) در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندى در نزد یک مرد مسیحى پیدا شد.

 على (ع) او را به #محضر قاضى برد و اقامه دعوى کرد که این زره از آن من است،


نه آن را فروخته‏‌ام و نه به کسى بخشیده‏‌ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته‏‌ام.


قاضى به مسیحى گفت: خلیفه ادعاى خود را اظهار کرد، تو چه مى‏‌گویى؟


او گفت: این زره مال خود من است و درعین‌حال گفته مقام خلافت را تکذیب نمى‏‌کنم


(ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد).


قاضى رو کرد به على (ع) و گفت:


تو مدعى هستى و این شخص منکر است، الان شما باید شاهد بر ادعای خود بیاورى.

 على (ع) خندید و فرمود: قاضى راست مى‌‏گوید،


اکنون مى‌‏بایست که من #شاهد بیاورم، ولى من شاهد ندارم.


قاضى روى این اصل که مدعى شاهد ندارد،


به نفع #مسیحى حکم کرد و او هم زره را برداشت و روان شد.

مرد #مسیحى که خود بهتر مى‏‌دانست که زره مال کیست،


پس‌ازآنکه چند گامى پیمود وجدانش #مرتعش شد و برگشت، گفت:


این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهاى بشر عادى نیست،


از نوع حکومت انبیاست و اقرار کرد که زره از على (علیه‌السلام) است.

 طولى نکشید او را دیدند مسلمان شده و


با شوق و ایمان در زیر #پرچم على (ع) در جنگ نهروان مى‏‌جنگد.

الامام على، صوت العداله الانسانیه، صفحه
۶۳



***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

عشق فقط خدا 5


عاشقانه های من و خدا


عشق فقط خدا


✨دست بنــِه بر دلــــم
✨🌺از غــم دلبــر مپـرس

✨چشــم من انــدر نگر
✨🌺از مِی و ساغر مپرس

✨عشق چو لشکر کشید
✨🌺عالــم جــــانم گرفت

✨حال من ازعشق پرس
✨🌺ازمنِ مُضطــر مپرس

#مولانا


عشق فقط خدا


🌹کونسیم

🌹مژده وصلی

🌹که از پرواز شوق


🌹غنچهٔ دل

🌹دربرم

🌹تاکوی جانان بشکفد



🌹تاقیامت

🌹درکف خاکی

🌹که نقش پای اوست



❤️دل تپد

❤️آیینه بالد

❤️گل دمد

❤️جان بشکفد


#بیدل_دهلوی



عشق فقط خدا

🌹شراب شوق مینوشم
✨🌹به گرد یار میگردم

🌹سخن مستانه میگویم
✨🌹ولی هشیار می گردم

🌹گهی خندم،گهی گریم
✨🌹گهی افتم،گهی خیزم

🌹مسیحا در دلم پیدا و
✨🌹من بیمارمیگردم

#مولانا

عشق فقط خدا


🎀🔮بغیرِ

   🎀🔮عشق

     🎀🔮آوازِ

       🎀🔮دهل

         🎀🔮بود

           🎀🔮هر

          🎀🔮آوازی

       🎀🔮که

     🎀🔮در

   🎀🔮عالم

🎀🔮شنیدم

#مولانا

عشق فقط خدا

ز تو ای عشـق

دراین دل چه شـررها دارم

یادگار از تو

چه شبـها،چه سـحر ها دارم

کاش دائم دل ما از تو بلرزد

ای عشـق

آن دلی کز تو نلرزد به چه ارزد

ای عشــق




#عماد_خراسانی

عشق فقط خدا


✨🌹گر دل نبود
 
            ✨🌹کجا وطن سازد عشق

✨🌹ور عشق نباشد

            ✨🌹به چه کار آید دل

#ابوسعید_ابوالخیر


***************************************




  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی

☘در آیه کهف چنین آمده است: اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحابَ َ🌹الکهفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً؛🌹

🌴آیا گمان کردى داستان اصحاب کهف و رقیم از نشانه‏هاى بزرگ ما است.🌴

در کتاب محاسن برقى از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم چنین نقل شده: سه نفر عابد از خانه خود بیرون آمده و به سیر و سیاحت در کوه ودشت پرداختند، تا به غارى که در بالاى کوه بود رفته و در آن جا به عبادت مشغول شدند، ناگاه (بر اثر طوفان یا...) سنگ بسیار بزرگى از بالاى غار، از کوه جدا شد غلتید و به درگاه غار افتاد به طورى که درِ غار را به طور کامل پوشانید،


آن سه نفر در درون غار تاریک ماندند، آن سنگ به قدرى درِ غار را پوشانید که حتى روزنه‏اى از غار به بیرون به جا نگذاشت، از این رو آن‏ها بر اثر تاریکى، همدیگر را نمى‏دیدند.


☘آن‏ها وقتى که خود را در چنان بن بست هولناکى دیدند، براى نجات خود به گفتگو پرداختند، سرانجام یکى از آن‏ها گفت: هیچ راه نجاتى نیست جز این که اگر عمل خالصى داریم آن را در پیشگاه خداوند شفیع قرار دهیم، ما بر اثر گناه در این‏جا محبوس شده‏ایم، باید با عمل خالص خود را نجات دهیم. این پیشنهاد مورد قبول همه واقع شد.


☘اولى گفت: خدایا! مى‏دانى که من روزى فریفته زن زیبایى شدم، او را دنبال کردم وقتى که بر او مسلط شدم و خواستم با او عمل منافى عفت انجام دهم به یاد آتش دوزخ افتادم و از مقام تو ترسیدم و از آن کار دست برداشتم، خدایا به خاطر این عمل سنگ را از این جا بردار. وقتى که دعاى او تمام شد ناگاه آن سنگ تکانى خورد، و اندکى عقب رفت به طورى که روزنه‏اى به داخل غار پیدا شد.


☘دومى گفت: خدایا! تو مى‏دانى که گروهى کارگر را براى امور کشاورزى اجیر کردم، تا هر روز نیم درهم به هرکدام از آن‏ها بدهم، پس از پایان کار، مزد آن‏ها را دادم، یکى از آن‏ها گفت: من به اندازه دو نفر کار کرده‏ام، سوگند به خدا کمتر از یک درهم نمى‏گیرم، نیم درهم را قبول نکرد و رفت. من با نیم درهم او کشاورزى نمودم، سود فراوانى نصیبم شد، تا روزى آن کارگر آمد و مطالبه نیم درهم خود را نمود، حساب کردم دیدم نیم درهم او براى من ده هزار درهم سود داشته، همه را به او دادم، و او را راضى کردم این کار را از ترس مقام تو انجام دادم، اگر این کار را از من مى‏دانى به خاطر آن، این سنگ را از این جا بردار. در این هنگان ناگاه آن سنگ تکان شدیدى خورد به قدرى عقب رفت که درون غار روشن شد، به طورى که آن‏ها همدیگر را مى‏دیدند، ولى نمى‏توانستند از غار خارج شوند.


☘سومى گفت: خدایا! تو مى‏دانى که روزى پدر و مادرم در خواب بودند، ظرفى پر از شیر براى آن‏ها بردم، ترسیدم که اگر آن ظرف را در آن جا بگذارم، بروم، حشره‏اى داخل آن بیفتد، از طرفى دوست نداشتم آن‏ها را از خواب شیرین بیدار کنم و موجب ناراحتى آن‏ها شوم، از این رو همان جا صبر کردم تا آن‏ها بیدار شدند و از آن شیر نوشیدند، خدایا اگر مى‏دانى که این کار من براى جلب خشنودى تو بوده است، این سنگ را از این جا بردار.

☘وقتى که دعاى او به این جا رسید، آن سنگ تکان شدیدى خورد و به قدرى عقب رفت که آن‏ها به راحتى از میان غار بیرون آمدند و نجات یافتند.

☘سپس پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: مَن صَدَقَ اللهَ نَجَاه؛

☘کسى که به راستى و از روى خلوص با خدا رابطه برقرار کند و بر همین اساس، رفتار نماید رهایى و نجات مى‏یابد.

منبع 👇👇

 قصه‏هاى قرآن به قلم روان‏ - محمد محمدى اشتهاردى‏ رحمه الله علیه


***************************************




  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی

🕌ماجرای کتیبه شیخ بهایی در ساخت حرم امام رضا(ع)

🔸 #شیخ_بهایی (قدس سره) عالم بزرگ شیعی و مجتهد عصر صفوی، طراح و معمار حرم مطهر #امام_رضا(ع) است. قبل از آن که

ساخت حرم به اتمام برسد، برای جناب شیخ سفر مهمی پیش می‌آید. شیخ سفارشهای لازم را به معماران و مسئولان ساخت حرم کرده،

بسیار سفارش می ‌کنند که کار را متوقف نکنند و ساخت حرم را پیش برده به اتمام برسانند به جز سردر دروازه اصلی حرم. چرا که شیخ

در نظر داشته روی آن #کتیبه ای را که از اشعار خودش بوده نصب نماید.

🔸ولی سفر شیخ به درازا می‌کشد و هنگامی که از سفر باز می گردد، با تعجب بسیار می‌بیند که ساخت حرم به پایان رسیده، سردر اصلی

تمام شده و مردم در حال رفت و آمد به #حرم مقدس هستند. 😳 شیخ با دیدن این صحنه، بسیار ناراحت می‌شود و به معماران اعتراض

می‌کند: «چرا منتظر آمدن من نماندید؟ چرا صبر نکردید؟» مسئول ساخت عرض می‌کند: «ما ‌خواستیم صبر کنیم تا شما بیایید، اما تولیت

حرم نزد ما آمدند و بسیار تأکید کردند که باید ساخت حرم هرچه سریع تر به پایان برسد. هرچه به او گفتیم که باید شیخ بیاید و خود بر

ساخت سردر دروازه نظارت مستقیم داشته باشد، قبول نکردند. وقتی زیاد اصرار کردیم، گفتند: کسی دستور اتمام کار را داده که از شیخ

خیلی بالاتر و بزرگ‌تر است. ما باز هم اصرار کردیم و خواستیم صبر کنیم اما زمان تولیت حرم گفتند: خود آقا علی بن موسی الرضا(ع)

دستور اتمام کار را داده‌اند.»😊

🔸شیخ بهایی(قدس سره) همراه مسئول ساخت پروژه و معماران نزد تولیت حرم می‌روند و توضیح می‌خواهند. تولیت حرم نقل می‌کند:

«چند شب پی در پی امام رضا(ع) به خواب من آمده و فرمودند: «کتیبه شیخ بهایی، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هیچ گاه به روی

کسی بسته نمی‌شود و هر کس بخواهد می‌تواند بیاید».

🔸شیخ با شنیدن این حرف، اشک از چشمانش جاری می‌شود😭 و به سمت ضریح می‌رود و ذکر « #یا_ستار_العیوب» بر لبانش جاری

می‌شود. سپس در کنار ضریح آن قدر گریه می‌کند تا از هوش می رود. پس از به هوش آمدن خود چنین تعریف می‌کند: من می‌خواستم

کتیبه‌ای بر سر در ورودی حرم بزنم، با این وصف که افرادی که آمادگی لازم را ندارند نمی‌توانند وارد حرم و حریم مقدس حضرت

رضا(ع) شوند، اما خود آقا نپذیرفتند و در خواب به تولیت آستان از این اقدام ابراز نارضایتی فرمودند.

آری درب خانه اهلبیت(ع) به روی همه، حتی غیر مسلمانان باز است..


(کتاب دلشدگان، نوشته محمد لک علی آبادی)


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی

جوانی را اجل در گرفت و زبانش از گفتن «لا اله الا الله» بند آمد.

نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و جریان را گفتند.

آن حضرت برخاست و نزد آن جوان رفت.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتن شهادتین را بر آن جوان عرضه کرد، ولی زبان او باز نشد.

حضرت فرمود آیا این جوان نماز نمی خوانده و روزه نمی گرفته است؟

گفتند بله، نماز می خواند و روزه می گرفت.

حضرت فرمود آیا مادرش وی را عاق نموده است؟

گفتند بله.

حضرت فرمود مادرش را حاضر کنید.

رفتند و پیرزنی را آوردند که یک چشم وی نابینا بود.

پیامبر به پیرزن فرمود پسرت را عفو کن.

گفت عفو نمی کنم، چون لطمه به صورتم زده و چشم مرا از کاسه درآورده است.

پیامبر فرمود بروید هیزم و آتش برایم بیاورید.

پیرزن گفت برای چه می خواهید؟

حضرت فرمود می خواهم او را به خاطر این عملی که با تو انجام داده بسوزانم.

پیرزن گفت او را عفو کردم.

آیا او را مدت ۹ ماه برای آتش حمل نمودم؟

آیا او را مدت ۲ سال برای آتش شیر دادم؟

پس ترحم مادری من کجا رفته است؟

در این وقت زبان آن جوان باز شد و گفت «اشهد ان لا اله الا الله».

زنی که فقط رحیم باشد و اجازه ندهد کسی بسوزد؛

پس خدایی که رحمان و رحیم است،

چگونه اجازه می دهد شخصی که

مدت هفتاد سال به گفتن الرحمن الرحیم مواظبت کرده است بسوزاند.

منبع: تفسیر آسان، جلد 1، صفحه 18، نقل از غرائب القرآن، شرح حمد


***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

عشق فقط خدا 3

عاشقانه های من و خدا

عشق فقط خدا


🌹اگر از دیده ی

🌹کوته نظران

🌹افتادیم

🌹نیست غم،

🌹صحبتِ صاحبنظری

🌹ما را بس


#قدسی_مشهدی

🌹عشق فقط خدا🌹

@eshgekhodayi


عشق فقط خدا

🌹عاشقی درد است و

✨🌹درمان نیز هم،

🌹مشکل است این عشق و

✨🌹آسان نیز هم


🌹جان فدا باید

✨🌹به این دلدادگی

🌹دل که دادی می رود

✨🌹جان نیز هم...


#شهریار


عاشقتم خدا...🌹

✨🌹 @eshgekhodayi

عشق فقط خدا

✨من کیم

✨کاندیشهٔ تو

✨هم نفس باشد مرا

✨یا تمنای وصال

✨چون تو کس باشد مرا

✨گر بود شایستهٔ

✨غم خوردن تو جان من

✨این نصیب از دولت عشق تو

✨بس باشد مرا


#سنایی

eshgekhodayi@

عشق فقط خدا


✨❤️گرنباشد

✨--✨❤️قبله عالم

✨-------✨❤️مرا

✨----------✨❤️قبله من

✨-------------✨❤️کوی

✨-----------✨❤️معشوق

✨-------✨❤️است و

✨--✨❤️بس


#عبدالله_انصاری

✨❤️عاشقتم خداا


eshgekhodayi@


عشق فقط خدا

.

💞 میِ عشق و مستی او،

        💞نرود برون ز خونم



💞که دل آنچنان ندادم،

       💞که دگر ستانم او را...


#اقبال_لاهوری


دوستت دارم خدا💚

🌹✨ @eshgekhodayi


عشق فقط خدا


✨🌺در طــریق

✨🌹عشقــبازی

✨🌺امن و آسایش

✨🌹بلاست


✨🌺ریش باد آن دل

✨🌹که با

✨🌺درد تو

✨🌹خواهد مرهمی


#حافظ
‎‌‌‌
‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌‌✨🌹 @eshgekhodayi


***************************************



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#آموزنده

🌹‍ آثار تسبیحات حضرت زهرا (س) 🌹‍

◆ امام‌صادق علیه السلام به من فرمود: ای ابو‌هارون،‌ ما کودکان خود را همان‌گونه که به نماز فرمان می‌دهیم،‌به تسبیح حضرت زهرا(س) نیز امر می‌کنیم. پس بر این ذکر مداومت کن؛ زیرا هر بنده‌ای بر آن مداومت کند، تیره بخت نمی‌شود.

خشنودی خداوند، دوری کردن شیطان
 
◆ امام باقرعلیه السلام فرمود: ‌هرکس تسبیح حضرت زهرا را بگوید،‌سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یک‌صد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب می‌آید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود می‌سازد.»

〖آمرزش گناهان 〗
 
◆ امام صادق علیه السلام نیز به فضیلت تسبیح بعداز نمازهای واجب چنین اشاره کرد:‌ « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع قَبلَ أَن یَثنِیَ رِجلَیهِ مِن صَلَاتِهِ الفَرِیضَةِ غَفَرَ اللَهُ لَهُ ، هرکس بعداز نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بجا آورد قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده می‌شود»
و در حدیثی دیگر فرمود: « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع فَقَد ذَکَرَ اللَهَ الذِکرَ الکَثِیر ، کسی که تسبیح فاطمه زهرا(س) را بگوید خدا را به ذکر کثیر یاد کرده است.»

❤️ بعد از هر نماز ❤️

« اَللهُ اَکْبَر » ۳۴ بار
« اَلْحَمْدُلِلّٰه »  ۳۳ بار
« سُبْحٰانَ الله » ۳۳ بار

📚‍ منبع:
کافی ج ۳ ص ۳۴۳
معانی الاخبار ص ۱۹۳

***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی

ابان بن تغلب، از یاران نزدیک امام صادق - علیه السلام - است، می‌گوید:


با امام صادق - علیه السلام - در مکه بودم،


همراه آن حضرت، مشغول طواف کعبه شدیم

🍃 در این وقت یکی از شیعیان، از من تقاضا کرد که


همراه او برای برآوردن حاجتی که داشت، برویم

من به طواف، ادامه دادم، او اشاره کرد،


ولی من به او توجه نکردم


زیرا دوست داشتم امام صادق - علیه السلام - را تنها نگذارم.

او بار دیگر اشاره کرد، امام متوجه اشاره او گردید،


به من فرمود: او با تو کاری دارد؟

گفتم: آری، فرمود او کیست؟

🍃 گفتم: از دوستان ما است، شیعه است.


امام که متوجه شده بود،


او کار لازمی دارد، فرمود: نزد او برو.

عرض کردم: طواف را قطع کنم.

فرمود: آری.

عرض کردم: گر چه طواف واجب باشد؟

 فرمود: آری برو، گر چه طواف واجب باشد.

و از سخنان امام صادق - علیه السلام - است که فرمود:

مشی المسلم فی حاجة المسلم خیر من سبعین طوافاً بالبیت الحرام.

✨ سعی و گام برداشتن مسلمان برای برآوردن نیازهای مسلمان،

بهتر از هفتاد بار طواف، به دور کعبه است ✨

 📚 داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاردی

***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


**زیباترین حدیث در مورد صلوات فرستادن به حضرت محمد صلی الله علیه وسلم🌺🌺🌺

روزی پیامبر خدا با اصحاب اکرام نشسته بودند که


جبرئیل نازل شد و به شکل عجیبی اطرف پیامبر را نگاه میکرد

ناگهان پیامبر خدا پرسید،

ای جبرییل امین چرا این گونه به من نگاه میکنی؟

حضرت جبرییل فرمود : ای پیامبر معظم اسلام الله متعال به اندازه ای به من قدرت داده که


اگر بخواهد آب تمام بحرهای دنیارا قطره قطره حساب کنم می توانم


اگر بخواهم می توانم تمام درختان دنیارابرگ برگ حساب کنم می توانم

اما اگر یکی از امت تو برتو درود و صلوات بفرستد من ثوابش را نمی توانم حساب کنم

درود برروان پاک محمد صلی الله علیه وسلم


این حدیث را آنقدر نشر کنید تا همگان بر پیامبر خدا درود بفرستند

***************************************




  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


داستانی واقعی از یک تلنگر دوستانه


با یکی از دوستان تو پارک نشسته بودیم

ایشون 10سال بود به هر دری میزدند صاحب بچه نمیشدن

و بالاخره خدا در سال یازدهم یک دختر بچه شیرین بهش عطا کرده بود که

دیگه روز و شب نداشتند و غرق در لذت داشتن این فرزند بودند

اتفاقا اینروزها در فکر این بود که کارش را تغییر دهد و

در این باره تبادل نظر میکردیم

از طرفی در فکر این بودم که یه جورایی که ناراحت نشه مجددا بهش یادآوری کنم

دیگه برگرده سمت خدا و نماز و قرآن و معنویت


بهش گفتم اگه یه شخص متمول و پولدار و خوش اخلاق که

صاحب یه پاساژ بزرگ باشه و ببینه تو مغازه نداری بخاطر خدا

در بهترین جای پاساژ بهت یه مغازه رایگان بنام خودت

با کل لوازم کار رو بده و

خودش چند مغازه مونده به پاساژ مستقر باشه

هر روز که میخوای بری مغازه حداقل یه بار میری دیدنش و

عرض سلام و ادب و یا حداقل از ماشین یه بوق میزنی و یه دست براش تکون میدی

یا موقع رفتن به خونه یه خداحافظی صمیمانه و مودبانه...

درسته؟


اینجا که رسیدم گفت دیگه ادامه نده

گرفتم چی میگی

بد جور بهم تلنگر زدی


نه خدا با اون مرد مهربون قابل مقایسه هست


نه اون مغازه با نعمت خدا که این دختر رو بهم عنایت کرده


از فردا سعی میکنم قدردان صاحب این نعمت باشم


خـدایا شڪـرت..🙏


مرتضی زمانی خادم وبلاگ و کانال عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

داستانک معنوی


♦️ﺯﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﺎﺭﻩ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ


ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ!


ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:


- ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ؟

- ﻧﻪ

- ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ؟

- ﻧﻪ

- ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ؟

 -ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ


ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭﻣﺮﮐﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ!

♦️- ﺗﻮ ﮐﻪ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺧﻮﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﮑﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟!

- ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ!

ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ!

ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ!

♦️ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻏﺮﯾﺐ ﺍﺳﺖ!

ﯾﮑﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎﻩ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻩ!

♦️ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ!

♦️ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ!
ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ!

♦️ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ؟!

📚منبع: علامه ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲

***************************************



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#تلنگر ⚠️

بهلول هارون را در حمام

 دید و گفت:

به من یک دینار بدهکاری،

طلب خود را می خواهم.​

هارون گفت:

اجازه بده از حمام خارج شوم؛

من که این جا عریانم و

چیزی ندارم بدهم.

​بهلول گفت:

در روز قیامت هم این چنین عریان و بی چیز خواهی بود،

پس طلب دنیا را تا زنده ای بده.

که حمام آخرت گرم است و

دستت خالی...

***************************************


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰




مباحثه بهلول با

مرد فقیه و مهمان هارون الرشید


آورده اند که فقیهی مشهور از اهل خراسان وارد بغداد شد و چون هارون الرشید شنید که آن مرد به شهر

بغداد آمده اورا به دارالخلافه طلبید .

آن مرد نزد هارون الرشید رفت . خلیفه مقدم او را گرامی داشت و با عزت او را نزدیک خود نشاند و

مشغول مباحثه شدند . در همین اثنا بهلول وارد شد . هارون او را به امر جلوس داد . آن مرد نگاهی به

وضع بهلول انداخت و به هارون الرشید گفت : عجب است از مهر و محبت خلیفه که مردمان عادی را

اینطور محبت می نماید و به نزد خود راه میدهد . چون بهلول فهمید که آن شخص نظرش به اوست با

کمال قدرت به آن مرد تغییر نمود و گفت :

به علم ناقص خود غره مشو و به وضع ظاهر من نگاه منما . من حاضرم با تو مباحثه نمایم و به خلیفه ثابت

نمایم که تو هنوز چیزی نمی دانی!

آن مرد در جواب گفت : شنیده ام که تو دیوانه ای و مرا با دیوانه کاری نیست . بهلول گفت : من به

دیوانگی خود اقرار می نمایم ولی تو به نفهمی خود قائل نیستی!

هارون الرشید نگاهی از روی غضب به بهلول انداخت و او را امر به سکوت داد ولی بهلول ساکت نشد

و به هارون الرشید گفت اگر این مرد به علم خود اطمینان دارد مباحثه نماید . هارون به آن مرد فقیه

گفت : چه ضرر دارد مسائلی از بهلول سوال نمایی

آن مرد گفت به یک شرط حاضرم و آن شرط بدین قرار است که من یک معما از بهلول می پرسم ،

اگر جواب صحیح داد من هزار دینار زر سرخ به او می دهم ولی اگر در جواب عاجز ماند باید هزار

دینار زر سرخ به من بدهد .

بهلول گفت : من از مال دنیا چیزی را مالک نیستم و زر و دیناری موجود ندارم ولی حاضر چنانچه

جواب معمای تو را دادم زر از تو بگیریم و به مستحقان بدهم و چنانچه در جواب عاجز ماندم در اختیار

تو قرار بگیرم و مانند غلامی به تو خدمت نمایم .

آن مرد قبول نمود و بعد معمایی بدین نحو از بهلول

سوال کرد :

در خانه ای زنی با شوهر شرعی خود نشسته و در همین خانه یک نفر در حال نماز گذاردن است و نفر

دیگر هم روزه دارد . در این حال مردی از خارج وارد این خانه میشود به محض وارد شدن آن زن و

شوهری که در آن خانه بودند به یکدیگر حرام می شوند و آن مردی که نماز می خواند نمازش باطل و

مرد دیگر روزه اش باطل می گردد . آیا میتوانی بگویی این مرد که بود ؟

بهلول فوراً جواب داد :

مردی که وارد این خانه شد سابقاً شوهر این زن بود . به مسافرت می رود و

چون سفر او به طول میانجامد و خبر می آورند که او مرده است ،

آن زن با اجازه حاکم شرعی به ازدواج این مرد که پهلوی او

نشسته بود در می آید و به دو نفر پول می دهد که یکی برای شوهر فوت شده اش نماز و دیگری روزه

بگیرد . در این بین شوهر سفر رفته که خبر کشته شدن او را منتشر کرده بودند ، از سفر باز می گردد .

پس از شوهر دومی بر زن حرام می شود و آن مرد که نماز برای میت می خواند نمازش باطل می گردد

و همچنین آن یک نفر که روزه داشت چون برای میت بود روزه او هم باطل می شود .


هارون الرشید و حاضرین مجلس از حل معما و جواب صحیح بهلول بسیار خوشحال شدند و همه به

بهلول آفرین گفتند . بعد بهلول گفت الحال نوبت من است تا معمایی سوال نمایم . آن مرد گفت سوال

کن . بهلول گفت :

اگر خمره ای پر از شیره و خمره ای پر از سرکه داشته باشیم و بخواهیم سکنگبین درست نماییم . پس

یک ظرف از سرکه برداریم و یک ظرف هم از شیره و این دو را در ظرفی ریخته و بعد متوجه شویم که

موشی در آنهاست ، آیا می توانی تشخیص بد هی که آن موش مرده در خمره سرکه بوده یا در خمره

شیره ؟
آن مرد بسیار فکر نمود و عاقبت در جواب دادن عاجز ماند . هارون الرشید از بهلول خواست تا خود

جواب معما را بدهد . پس بهلول گفت :

اگر این مرد به نفهمی خود اقرار نماید جواب معما را می دهم .

ناچاراً آن مرد اقرار نمود . سپس بهلول

گفت :
باید آن موش را برداریم و در آب شسته و پس از آنکه کاملاً از شیره و سرکه پاک شد شکم او را پاره

نماییم اگر در شکم او سرکه باشد پس در خمره سرکه افتاده و باید سرکه را دور ریخت و اگر در شکم

او شیره باشد پس در خمره شیره افتاده و باید شیره ها را بیرون ریخت . تمام اهل مجلس از علوم و

فراست بهلول تعجب نمودند و بی اختیار او را آفرین می گفتند و آن مرد فقیه سر به زیر ناچاراً هزار دینار

که شرط نموده بود را تسلیم بهلول نمود و بهلول تمانی آنها را در میان فقیران تقسیم نمود .👏👏

پ ن

بهلول یکی از شاگردان امام صادق ع بود و با حربه دیوانگی به تبلیغ دین میپرداخت

***************************************


  • مرتضی زمانی