عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی

رو این داستان خوب و عمیق فکر کنید تاثیر خوبی میگیرید.

💚#گوهر_پنهان

روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا !

حکمت این کار چیست که موجودات را می‌آفرینی و باز همه را خراب می‌کنی؟

 چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب می‌آفرینی و بعد همه را نابود می‌کنی؟

خداوند فرمود : ای موسی! من می‌دانم که این سوال تو

از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب می‌کردم و به

خاطر این پرسش تو را گوشمالی می‌دادم. اما می‌دانم که

تو می‌خواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و

از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی.

و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را می‌دانی.

 این سوال از علم برمی‌خیزد.

هم سوال از علم بر می‌خیزد هم جواب.

هم گمراهی از علم ناشی می‌شود هم هدایت و نجات.

همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمی‌خیزد.

آنگاه خدا فرمود :


ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار.

و صبر کن تا خوشه شود. موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد.

داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی!

تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشه‌ها را می‌بری؟


موسی جواب داد: پروردگارا ! در این خوشه‌ها، گندم سودمند و

مفید پنهان است و درست نیست که دانه‌های گندم در میان کاه بماند،

عقل سلیم حکم می‌کند که گندمها را از کاه باید جدا کنیم.


خداوند فرمود:


این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟

موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرموده‌ای.

خداوند فرمود : پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟


در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست .

همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد.

خلایق جهان را برای آن می‌آفرینم که گنج حکمتهای نهان الهی آشکار شود.


خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد

پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.



#مثنوى_معنوى


#مولانا




کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

#داستانک_معنوی

میگویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته


دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.

روزی قافله ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند،


برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد


تا در شهر به برادرش برساند.

منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که


غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.


چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد


و امانتی را می دهد،


برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و


در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و


به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.

چون برادر غار نشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی بیند


عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود.

در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که


برادر زرگرش بازوبندی از طلا را روی بازوی لخت زنی امتحان میکند،‌


دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و


در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و


از سقف دکان به زمین میریزد.


چون زرگر این را می بیند میگوید:

ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و


دیدن زنان و لمس آنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی،


وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند...


و شعری از استاد سخن سعدی

🍃شنیدم زاهدی در کوهساری

قناعت کرده از مردم به غاری☘️

🍃بدو گفتم چرا در شهر نائی

که از آزار غربت وا رهائی☘️

🍃بگفت آنجا پریرویان نغزند

چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند☘️

🌺کانال عشق فقط خدا🌺

@eshgekhodayi



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی

🚩#حکایت_مجنون_وشتر

روزی مجنون آهنگ دیار لیلی کرد. با بی قراری برشتری سوار شد و

با دلی لبریز از مهر به جاده زد.
 در راه گاه خیال لیلی آنچنان او را باخود می برد.

شتر نیز در گوشه ی آبادی بچه ای داشت.
 او هر بار که مجنون را از خود بیخود می دید

به سوی آبادی بازمی گشت و
خود را به بچه اش می رساند.

مجنون هر بار که به خود می آمد در

می یافت که فرسنگ ها راه را بازگشته است.
او سه ماه در راه ماند پس فهمید که آن شتر با او همراه نیست ؛

پس اورا رها کرد و پای پیاده به سوی دیار لیلی به راه افتاد.....

به راستی مولانا با این حکایت نشان می دهد که روح ما همان مجنون است و

عشق معنوی حق ، همان لیلی است.

تن ما همان شتر است و

وابستگی ها و دل مشغولی های جهان مادی بچه آن شتر است.

وقتی از علت حقیقی بودنمان در جهان مادی که

همانا شناخت حقیقت خویشتن است غافل شویم و به آن نپردازیم،

به تن و خواسته های گذرای مادی تن سرگرم می شویم و

از رسیدن به حقیقت بازمی مانیم.

بهتراست موانع رسیدن به وصال را کنار بزنیم و

با گام استوارتر عزم خانه ی دوست کنیم ...

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم...


💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰



#داستانک_قابل_تامل

دین و مذهب ما چیست؟

یک بازرگان ایرانی که برای عقد قرارداد بازرگانی به چین سفر کرده بود،


تعریف می‌کرد که مدیر یکى از شرکت‌هاى چینى از او پرسیده بود:


«دین و مذهب شما ایرانیان چیست؟»


بازرگان ایرانی هم تا حدی دین اسلام را برای مدیر شرکت چینی شرح داده بود و


سپس علت این پرسش را از او جویا شده بود. مدیر شرکت چینی جواب داده بود


که چندى پیش بعضى از آقایان تجار بازار ایرانی براى سفارش دادن بعضى از


اجناس چینى نزد او رفته بودند. وقت ناهار، او آنان را به صرف ناهار


در شرکت دعوت کرده بود و براى آنان مرغ سوخارى آورده بود.


تجار ایرانی از خوردن آن غذا خوددارى کرده بودند چون که گفته بودند حرام است و


ذبح شرعی نشده است ولى همان اشخاص از او خواسته بودند که


بر روى آن اجناس ساخت چین، بنویسد: «Made in Japan» ساخت ژاپن


بنابراین می‌خواست بداند که دین و مذهب ما چیست!


به راستی دین و مذهب ما چیست!؟

💝کانال عشق فقط خدا💝

@eshgekhodayi


  • مرتضی زمانی
  • ۲
  • ۰



داستانک معنوی


✍️....روزی حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد:


دلم می خواهد یکی از آن بندگان خوبت را ببینم.


خطاب آمد: به صحرا برو. آنجا مردی کشاورزی می کند.


او از خوبان درگاه ماست.


حضرت به صحرا آمد و مردی را مشغول به کشاورزی دید.


حضرت تعجب کرد که


او چگونه به درجه ای رسیده است که خداوند می فرماید از خوبان ماست.


از جبرئیل پرسش کرد. جبرئیل عرض کرد: در همین لحظه خدا او


را امتحان می کند، عکس العمل او را مشاهده کن.


بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد.


نشست و بیلش را در مقابلش قرار داد و گفت: مولای من


تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم.


حال که تو مرا نابینا می پسندی من نابینایی را بیش از بینایی دوست می دارم.


حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده است. رو کرد به آن مرد و فرمود:


ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه.


میخواهی دعا کنم خدا چشمانت را شفا دهد؟


مرد گفت: خیر. حضرت فرمود: چرا؟ گفت: آنچه مولای من


برای من اختیار کرده بیشتر دوست می دارم


تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم.


🌸یکـی درد و یکی درمـان پسـندد


یکی وصل و یکی هجران پسندد


🌸من از درمان و درد و وصل و هجران


پسـندم آنچه را جانان پسندد



کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎




  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی

🍃نابینا شدن حضرت شعیب از شدت عشق و محبت به خداوند🍃


رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است:

 که شعیب از محبّت خدا آنقدر گریست تا نابینا شد و


خداوند بینائی او را بازگرداند و باز آنقدر گریست تا نابینا شد . . . . .

خداوند به او وحی نمود:

ای شعیب اگر گریه تو برای ترس از آتش است

من تو را از آتش حفظ می کنم و

اگر گریه تو برای شوق به بهشت است تو را بهشت می دهم! ☘


🍃 گر مجرمی بخشیدمت

🍃 وز جرم آمرزیدمت

🍃فردوس خواهی دادمت

🍃خامش رها کن این دعا

🌷شعیب عرض کرد : پروردگارا تو خود می دانی که

سبب گریه من نه ترس از آتش توست و

نه شوق به بهشت تو،

بلکه عشق و محبت تو در دلم جا گرفته و

نمی توانم صبر کنم مگر آنکه به زیارت و دیدار تو نائل شوم! 🌷

🍃گفتا نه این خواهم نه آن

🍃دیدار حق خواهم عیان

 🍃گر هفت بحر آتش شود

🍃من در رَوم بهر لقا


🌺خداوند به او وحی نمود: حال که چنین است

 به علت این محبت و عشق تو به زودی کلیم خود

موسی بن عمران را به خدمت تو خواهم فرستاد تا خادمت باشد🌺

و میدانید که حضرت موسی در جریان فرار از کاخ فرعون و

در بیابان توسط دختران شعیب به ایشان معرفی شد و

 شد خدمتگزار و داماد شعیب پیامبر

.

.
و خدا اینگونه مزد عاشقانش را میدهد



       💖کانال عشق فقط خدا💖

@eshgekhodayi



کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#داستانک_معنوی   بسیار زیبا و آموزنده

🔶"همت بالا"

🔹یکی دیگر از رازهای موفقیت بزرگان، همت بلند است.

🌹امام علی (علیه السلام):

«قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ»

 ارزش انسان به اندازه همتش است.

👈همت بلند فقط در بحث مالی نیست، مثلا کم نخواهیم از خدا


.خدا که بخیل نیست همتت رو بلند کن و همه خیر دنیا و آخرت را از خدا بخواه

✍داستانک:🌺🌺🌺🌺🌺🌺

روزی حضرت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ


در مسافرت به شخصی برخوردند و میهمان او شدند.


آن شخص پذیرائی شایانی از حضرت نمود، هنگام حرکت آن حضرت فرمودند:


 چنانچه خواسته‌ای از ما داشته باشی


از خدا درخواست می‌کنم تو را به آرزویت نائل نماید.

آن شخص گفت: از خداوند بخواهید به من شتری بدهد که اسباب و لوازم زندگی‌ام را


بر آن حمل نمایم و چند گوسفند که از شیر آنها استفاده کنم،


پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آنچه می‌خواست برای این تقاضا نمود.

 آن گاه حضرت رو به اصحاب کرده فرمودند:


ای کاش همت این مرد نیز مانند پیرزن بنی اسرائیل بلند بود و


از ما می‌خواست که خیر دنیا و آخرت را برایش بخواهیم.

🔹اصحاب عرض کردند: ‌داستان پیرزن بنی اسرائیل چگونه بوده است

 آن حضرت فرمودند: هنگامی که حضرت موسی خواست


با بنی اسرائیل از مصر به طرف شام برود از هر کس جویای


محل قبر یوسف شد اظهار بی‌اطلاعی می‌نمود


به آن جناب اطلاع دادند که پیرزنی است ادعا میکند


من قبر یوسف را می‌دانم در کجاست، دستور داد او را احضار کنند،


فرستاده موسی که پیش پیرزن آمد و او را از جریان مطلع نمود،

 آن پیرزن گفت: به حضرت موسی عرض کنید،


اگر احتیاج به علم من پیدا کرده او باید پیش من بیاید


زیرا ارزش دانش چنین مقتضی است،


‌پیغام پیرزن را به موسی رسانیدند تصدیق نمود و


از همت عالی و نظر بلند او در شگفت شد،

حضرت موسی نزد آن پیرزن آمد و از محل قبر یوسف سوال کرد.

پیرزن گفت: یا موسی «علم قیمت دارد»،


من سالها است این مطلب را در سینه خود پنهان کرده‌ام،


در صورتی برای شما اظهار می‌کنم که سه حاجت از برای من برآوری.


حضرت فرمود: حاجت‌های خود را بگو. گفت:

اوّل آنکه جوان شوم؛

دوّم: به ازدواج شما درآیم؛

سوّم: در آخرت هم افتخار همسری شما را داشته باشم.

حضرت یک توقفی کرد. ..و تعجبی!

از سوی خدا  وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟ مگر از تو می خواهد؟

حضرت موسی از بلند همتی این زن که با خواسته‌خود


جمع بین سعادت دنیا و آخرت می‌کرد متعجب شد،


از خداوند درخواست نمود هر سه حاجت او برآورده شد.




کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


‍ داستانک معنوی

در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه.

فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و

بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد.
یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود،

برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.

صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و

مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!

در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و

ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود.

مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند.


حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار"!


کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود،

به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.

جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و

هر کس از او سوالی میپرسد:
یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است،

کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.

حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد،
خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند،
به آرامی و خونسردی می گوید:


" خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر،


من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است


در این بازار میشناسید. من کار خارق العاده ای نکردم،


بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم،


یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد.

اما مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و

این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.


🔹تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

🔸که خواجه خود روش بنده پروری داند

Image result for ‫حمال تبریزی‬‎


وبلاگ عشق فقط خدا www.deniz.blog.ir



  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


#داستانک_آموزنده

#انسانیت_ساده_یا_پیچیده_20


دوستی تعریف می کرد :

اولین روزهایی که در سوئد بودم ،

یکى از همکارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمی‌داشت و به محل کار می‌برد .

 ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى .

ما صبح‌ها زود به کارخانه می‌رسیدیم و

همکارم ماشینش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک می‌کرد .

در آن زمان ، ٢٠٠٠ کارمند کارخانه اسکانیا با ماشین شخصى به سر کار می‌آمدند .

روز اول ، من چیزى نگفتم ، همین طور روز دوم و سوم .

روز چهارم به همکارم گفتم : آیا جاى پارک ثابتى داری؟

 چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک می‌کنى؟

 در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟

او در جواب گفت: براى این که ما زود می‌رسیم و وقت براى پیاده‌رفتن داریم .

 این جاها را باید براى کسانى بگذاریم که دیرتر می‌رسند و

 احتیاج به جاى پارکى نزدیک‌تر به در ورودى دارند تا

 به موقع به سرکارشان برسند .

مگه تو این طور فکر نمی‌کنی؟ 

فرهنگ عامل اصلی در پیشرفت جوامع بشری است




#داستانک_قابل_تامل


🔶 پیرمردی بود  که پس از پایان هر روزش از درد و ازسختیهایش مینالید،،،

دوستی، از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری،،؟؟

▪️پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که

باید آنها را رام کنم، دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند،

▫️دوتا عقاب هم دارم که بایدآنهارا

هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم که آنرا حبس کرده ام،

 شیری نیز دارم که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم

  که باید از او مراقبت کنم،، و در خدمتش باشم،،


▪️مردگفت: چه مےگویی، آیا با من شوخی میکنی؟

مگر مےشود انسانی اینهمه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت

کند!!؟ پیرمرد گفت: شوخی نمےکنم، اما

حقیقت تلخ و دردناکیست،


🔵 آن دو باز چشمان منند،

که باید با تلاش وکوشش ازآنها مراقبت کنم،،



🔵 آن دو خرگوش پاهای منند،

که باید مراقب باشم بسوی گناه  کشیده نشوند،



🔵 آن دوعقاب نیز، دستان منند،

که بایدآنها را به کارکردن، آموزش دهم

تا خرج خودم و خرج دیگر برادران

نیازمندم را مهیا کنم،


🔵 آن مار، زبان من است،

که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا

کلام ناشایستی ازاو، سر بزند،

🔵 شیر، قلب من است که با وی همیشه

درنبردم که مبادا،،کارهای شروری از وی سرزند

،

🔵 و آن بیمار، جسم وجان من است،

که محتاج هوشیاری، مراقبت و آگاهی من دارد،



✨این کار روزانه من است که اینچنین

مرا رنجور کرده و امانم را بریده.


******


شما چطور؟ مواظب هستید؟


کانال عشق فقط خدا


@eshgekhodayi




#داستانک_قابل_تامل

💕یکی از بزرگان میگفت:

ما یک گاریچی در محلمان

بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.

یک روز مرا دید و گفت:

سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟

گفتم: بله!

گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!

من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟


گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی،

 حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند.

هرکس خانه اش گازکشی میشود،

دیگر سلام علیک او تغییر میکند…

یه لحظه دنیا روی سرم خراب شد

از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد.

عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.

سی سال او را با اخلاق خوب تحویل گرفتم.

خیال میکردم اخلاقم خوب است.

 ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.
.

.

.

یادمان باشد، سلام مان   بوی نیاز    ندهد!


کانال عشق فقط خدا


@eshgekhodayi




#داستانک_معنوی


🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🌹
#داستان_های_بحارالانوار
☆____________________

💟 گریه پیامبر صلى الله علیه و آله ! 💟

رسول خدا صلى الله علیه و آله شبى در خانه همسرشان امّ سلمه بود.


نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاریکى مشغول دعا و گریه زارى شد.


امّ سلمه که جاى رسول خدا صلى الله علیه و آله را در رختخوابش ‍ خالى دید،


حرکت کرد تا ایشان را بیابد. متوجه شد رسول اکرم صلى الله علیه و آله در گوشه خانه ،


جاى تاریکى ایستاده و دست به سوى آسمان بلند کرده اند. در حال گریه مى فرمود:


خدایا! آن نعمت هایى که به من مرحمت نموده اى از من نگیر!


مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان !


خدایا! مرا به سوى آن بدیها و مکروههایى که از آنها نجاتم داده اى برنگردان !


خدایا! مرا هیچ وقت و هیچ آنى به خودم وامگذار و


خودت مرا از همه چیز و از هر گونه آفتى نگهدار!


در این هنگام ، امّ سلمه در حالى که به شدت مى گریست به جاى خود برگشت .


پیامبر صلى الله علیه و آله که صداى گریه ایشان را شنیدند


به طرف وى رفتند و علت گریه را جویا شدند.


امّ سلمه گفت :


- یا رسول الله ! گریه شما مرا گریان نموده است ، چرا مى گریید؟


وقتى شما با آن مقام و منزلت که نزد خدا دارید، این گونه از خدا مى ترسید و


از خدا مى خواهید لحظه اى حتى به اندازه یک چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد،


پس واى بر احوال ما!


رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:


- چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و


به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم ، در حالى که


حضرت یونس ‍ علیه السلام را(3) خداوند لحظه اى به خود واگذاشت و


آمد بر سرش آنچه نمى بایست !
 
💖☆💖☆💖☆💖☆💖☆💖

کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


V9y8c


#مناجات_عاشقانه

#شعر_معنوی

💞 آفریدگارا💞


💕چشم دلم سوی تو

💕میشنوم بوی تو

💕ورد زبان نام تو

💕کجا مرا خوانده ای !

🌟گوش بفرمان تو

🌟هوش برد یاد تو

🌟عقل بود صید تو

🌟چیست مرا چاره ای !

💕شور و نشاطم توئی

💕عشق و حیاتم توئی

💕حی و مماتم توئی

💕آنچه مرا داده ای !

🌟جلوه گهَ نور توئی

🌟مقصد و منظور توئی

🌟عاشق و معشوق توئی

🌟هوش مرا برده ای!

💕ره رو کویت منم

💕عاشق رویت منم

💕آمده سویت منم

💕راه نشان داده ای!

   
🌺کانال عشق فقط خدا🌺

@eshgekhodayi



KgFJl


پاک مردانی هستند که هیچ گاه کار و کسب و تجارت،

آنها را از یاد خدا غافل نمی سازد.

سوره نور آیه 37


***********************

#داستانک_معنوی

 #شکایت_نکنید !

 لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود.

ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت دچار شخصیتی ضعیف و

در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندک سختی زبان به ناله و گلایه می گشود،

این امر لقمان را می آزرد اما راه چاره ای به نظر او نمی رسید،

زیرا بیم آن داشت که با اظهار این معنی،

غرور خواجه جریحه دار شود و با او راه عناد پیش گیرد.

روزگاری دراز وضع بدین منوال گذشت

تا روزی یکی از دوستان خواجه خربزه ای به رسم هدیه و نوبر برای او فرستاد.

خواجه تحت تأثیر خصائل ویژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود

به لقمان تعارف کرد و لقمان با روی گشاده و اظهار تشکر آنها را تناول کرد

تا به قطعه آخر رسید، در این هنگام ....

خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد که خربزه به شدت تلخ است.

سپس با تعجب زیاد رو به لقمان کرد و گفت:

چگونه چنین خربزه تلخی را خوردی و لب به اعتراض نگشودی؟

 لقمان که دریافت زمان تهذیب و تأدیب خواجه فرا رسیده است،

به آرامی و با احتیاط گفت:


واضح است که من تلخی و

ناگواری این میوه را به خوبی احساس کردم

اما سالهای متمادی من از دست پر برکت شما،

لقمه های شیرین و گوارا را گرفته ام،

سزاوار نبود که با دریافت اولین لقمه ناگوار، شکوه و شکایت آغاز کنم.

خواجه از این برخورد، درس عبرت گرفت و

به ضعف و زبونی خود در برابر ناملایمات پی برد و

در اصلاح نفس و تهذیب و تقویت روح خود همت گماشت و

خود را به صبر و شکیبایی بیاراست.


🌺کانال عشق فقط خدا🌺

@eshgekhodayi



Image result for ‫عکس خدا‬‎


#داستانک_معنوی

🔴عاقبت رباخواری!

 ✳️آقا سید مهدی کشفی که از یاران مخصوص میرزا جواد آقا ملکی تبریزی بود نقل کرد :

🌌 شبی توی خانه خوابیده بودم ، دیدم که صدای ناله ی سوزناکی از حیاط می آید.


⚡️از بس شدید و سوزناک بود ، هراسان ازخواب برخاستم که چه خبر است؟


💥رفتم در را باز کردم، دیدم در این حیاط ما که به این کوچکی است ،


یک کاروانسرای بزرگی است و دور تا دورش حجره می باشد .

💠و صدا از یک حجره می آید . دویدم پشت حجره هرکار کردم در باز نشد.


🔷 از شکاف درب نگاه کردم ببینم چه خبر است .

🔴 دیدم یکی از رفقای ما که اهل بازار تهران است افتاده و


به اندازه نصف کمر انسان، سنگ آسیاب روی او چیده اند.

♨️و یک شخص بد هیبت از آن بالا ، توی حلقوم دهان او چیزهایی میریزد.

🌀ناراحت شدم ، هرچه کردم در باز نشد .

هرچه التماس کردم به آن شخص که چرا به رفیق ما این طور میکنی !

 اصلا نگفت : تو کی هستی ؟

♻️ این قدر ایستادم که خسته شدم  برگشتم آمدم توی رختخواب ،

ولی خواب از سرم بکلی پرید . نشستم تا صبح شد.

♦️حال نماز خواندن نداشتم .

رفتم در خانه میرزا جواد آقا و محکم در زدم .

🔹میرزا جواد آقا از پشت در گفت چه خبره ؟ چه خبره ؟

حالا یه چیزی بهت نشون دادند نباید که اینطوری کنی؟ !

✳️ گفتم من همچو چیزی دیدم . گفت بله ، شما مقامی پیدا کرده اید.

این مکاشفه است.آن رفیق بازاری شما ربا🔥خوار بود و

در آن ساعت داشت نزع روح (روح از بدنش کنده ) می شد.

من تاریخ برداشتم .

بعد کاغذ آمد که آن رفیق ما در همان ساعت فوت کرده است...




📙منبع:کتاب شرح حال آیت اللّه العظمى اراکى,ص 299.


🌺کانال عشق فقط خدا🌺

@eshgekhodayi


eCYP7


#داستانک_قابل_تامل

#تلنگر

پسر  کوچولوی خواهرم از من بیسکویت خواست.

گفتم: امروز مى خرم.

وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم.

 دوید جلو و پرسید:دایی بیسکویت کو؟

گفتم: یادم رفت.

شروع کرد و گفت: دایی بَده، دایی بَده.

 بغلش کردم و گفتم: دایی جان! دوستت دارم.


گفت: بیسکویت کو؟



فهمیدم دوستى بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد.

چگونه ما می گوئیم خدا را دوست داریم، ولى...

در عمل کوتاهى می کنیم ..

.خودش هم گفته آمنو و عملو الصالحات


💖کانال عشق فقط خدا💖

@eshgekhodayi


DSN2z

.
💕==💕درد عشق تو

🌟ڪه جان می‌سوزدم

💕===💕گر همه زهر است

🌟از جان خوشتر است

💕====💕درد بر من ریز

🌟و درمانم مڪن

💕=====💕زانڪه درد تو

🌟ز درمان خوشتر است


**************


کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰




X3fpB


دعاهای قرآنی (2)


دعای پیامبران و اقوام



[به کافران] بگو، اگر دعای شما نباشد پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی‌کند.


در حقیقت شما به تکذیب پرداخته‌اید و به زودی [عذاب بر شما] لازم خواهد شد (فرقان/۷۷).



به راستی نوح ما را ندا داد و چه نیک اجابت‌کننده بودیم (صافّات/۷۵).


نوح آن‌گاه که پیش از [سایر پیامبران] ندا داد پس ما او را اجابت کردیم.

او را با خانواده‌اش از بلای بزرگ رهانیدیم (انبیاء/۷۶).


او پروردگار خود را خواند که من مغلوب هستم پس انتقام بگیر (قمر/۱۰).


به او وحی کردیم که زیر نظر ما و به وحی ما کشتی بساز.

چون فرمان ما رسید و تنور به فوران آمد،

از هر نوع یک جفت و هم‌چنین خانواده‌ات را وارد کشتی کن

به جز کسی که حکم عذاب بر او صادر شده است.

دربارة کسانی که ظلم کرده‌اند،

با من سخن نگو زیرا آنها غرق‌شدنی هستند (مؤمنون/۲۷-۲۹).


پس درهای آسمان را به آبی سیل‌آسا گشودیم (قمر/۱۱).


نوح پروردگار خود را ندا داد و گفت:

پروردگارا، پسرم از کسان من است و قطعاً وعدة تو راست است.

تو بهترین داوران هستی. فرمود: ای نوح، در حقیقت او از کسان تو نیست.

او عملی ناصالح است پس چیزی را که به آن علم نداری از من نخواه.

به تو اندرز می‌دهم مبادا از جاهلان باشی. او گفت: پروردگارا،

من به تو پناه می‌برم از این‌که از تو چیزی بخواهم که به آن علم ندارم.

اگر مرا نیامرزی و به من رحم نکنی، از زیانکاران باشم (هود/۴۵-۴۷).


پس او و هر کس را در آن کشتیِ انباشته با او بود،

نجات دادیم آن‌گاه باقی‌ماندگان را غرق کردیم (شعراء/۱۱۹-۱۲۰).



FYqrd

[صالح] گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید. برای شما هیچ معبودی جز او نیست.

او شما را از زمین پدید آورد. شما را در آن استقرار داد

پس از او آمرزش بخواهید آن‌گاه به درگاه او توبه کنید که

پروردگارم نزدیک و اجابت کننده است (هود/۶۱).


ابراهیم [به قوم خود] گفت: آیا وقتی بت‌ها را می‌خوانید،

از شما می‌شنوند؟ یا به شما سود و زیان می‌رسانند (شعراء/۷۲-۷۳)؟


از شما و از آن‌چه غیر خدا می‌خوانید، کناره می‌گیرم و پروردگار خود را می‌خوانم.

امیدوارم در خواندنِ پروردگارم ناامید نباشم (مریم/۴۸).


[یعقوب] گفت: من تنها، از درد و اندوه خود به خدا می‌نالم.

از خدا چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید (یوسف/۸۶).


[پسران یعقوب] گفتند: ای پدر، برای گناهان ما آمرزش بخواه زیرا

ما خطاکار بودیم. گفت: به زودی از پروردگار خود برای شما آمرزش می‌خواهم.

او قطعاً آمرزندة مهربان است (یوسف/۹۷-۹۸).


هنگامی که موسی برای قوم خود آب خواست، گفتیم:

با عصای خود بر آن تخته سنگ بزن پس دوازده چشمه از آن جوشیدن گرفت.

هر قبیله‌ای آبشخور خود را ‌شناخت. [گفتیم:]

از روزی خدا بخورید و بیاشامید و در زمین فساد نکنید (بقره/۶۰).


چون گفتید: ای موسی، هرگز بر یک خوراک تاب نیاوریم.

از خدای خود برای ما بخواه تا از آن‌چه زمین می‌رویاند از

سبزی، خیار، سیر، عدس و پیاز، برای ما برویاند. موسی گفت:

آیا به جای چیز بهتر خواهان چیز پست‌تر هستید؟

پس به شهر فرود آیید که آن‌چه را خواسته‌اید، برای شما هست (بقره/۶۱).


گفتند: پروردگار خود را برای ما بخوان تا بر ما روشن سازد که

آن [گاو قربانی] چگونه است. گفت: او می‌فرماید آن گاوی است نه پیر و

نه خردسال بلکه میانسالی بین آن دو است پس آن‌چه دستور یافته‌اید، انجام دهید.

گفتند: پروردگار خود را بخوان تا برای ما روشن کند رنگ آن چگونه است.

گفت: او می‌فرماید آن گاوی است زرد یکدست که رنگ آن بینندگان را سرور می‌بخشد.

گفتند: پروردگار خود را بخوان تا برای ما روشن کند آن چگونه گاوی است

زیرا این گاو بر ما مشتبه است و اگر خدا بخواهد ما قطعاً به آن راه خواهیم یافت.

گفت: او می‌فرماید آن گاوی است نه رام که زمین را شخم زند و

به کشت آب دهد سالم و بدون هیچ لکّه‌ای است.

گفتند: اینک سخن درست را آوردی پس آن را سر بریدند و

چیزی نمانده بود، انجام ندهند (بقره/۶۸-۷۱).



فرعون گفت: مرا بگذارید موسی را بکشم تا پروردگار خود را بخواند (غافر/۲۶).


هنگامی که عذاب بر فرعونیان فرود آمد. گفتند:

ای موسی، پروردگارت را به عهدی که نزد تو دارد،

برای ما بخوان اگر این عذاب را از ما برطرف کنی حتماً به تو ایمان خواهیم آورد و

بنی‌اسرائیل را قطعآ با تو روانه خواهیم کرد.

چون عذاب را تا سررسیدی که به آن رسیدند

از آنها برداشتیم باز هم پیمان‌شکنی کردند (اعراف/۱۳۴-۱۳۵).


الیاس به قوم خود گفت: آیا پروا نمی‌کنید؟ آیا بعل را می‌خوانید و

بهترین آفرینندگان را وا می‌گذارید (صافّات/۱۲۴-۱۲۵)؟


ما به آنان (اقوامی که هلاک شدند) ستم نکردیم ولی آنان به خود ستم کردند

پس چون فرمانِ پروردگارت آمد، خدایانی که به جای خدا می‌خواندند

هیچ به کارشان نیامد و جز بر هلاکت آنان نیفزود (هود/۱۰۱).


rxURS

 [ای پیامبر] با خدا معبودی دیگر نخوان. معبودی جز او نیست (قصص/۸۸،۸۷).


با خدا معبودی دیگری نخوان که از عذاب‌شدگان خواهی شد (شعراء/۲۱۳).


به دین حنیف روی آور و از مشرکان نباش.

به جای خدا چیزی را که سود و زیانی به تو نمی‌رساند نخوان.

اگر چنین کنی قطعاً از ستمکاران هستی (یونس/۱۰۵-۱۰۶).


بگو، آیا به جای خدا چیزی را بخوانیم که نه سودی به ما می‌رساند و نه زیانی؟

آیا پس از این‌که خدا ما را هدایت کرده است،

از عقیدۀ خود بازگردیم (انعام/۷۱)؟


بگو، من نهی شده‌ام از این‌که جز خدا کسانی را که می‌خوانید،

پرستش کنم (انعام/۵۶؛ غافر/۶۶)


[آن هم] زمانی که از سوی پروردگارم برای من دلایل روشن رسیده باشد و

دستور یافته‌ام که تسلیم پروردگار جهانیان باشم (غافر/۶۶).


بگو، به من خبر دهید از شریکان خود، که به جای خدا می‌خوانید،

به من نشان دهید که چه چیزی از زمین آفریده‌اند؟

آیا آنها در آسمان‌ها شرکت داشته‌اند (فاطر/۴۰؛ احقاف/۴)؟


یا به آنها کتابی داده‌ایم که دلیلی بر خود از آن دارند؟

بلکه ستمکاران جز فریب به یکدیگر وعده نمی‌دهند (فاطر/۴۰).


بگو، کسانی را که به جای او پنداشته‌اید، بخوانید

آنها نه اختیاری دارند که از شما دفع زیان کنند و نه تغییری دهند (اسراء/۵۶).


بگو، چه تصوّر می‌کنید، اگر خدا بخواهد صدمه‌ای به من برساند،

آیا آن‌چه را به جای خدا می‌خوانید، می‌توانند صدمۀ او را برطرف کنند؟

یا اگر رحمتی برای من بخواهد، می‌توانند، رحمت او را بازدارند؟

بگو، خدا مرا بس است. اهل توکّل تنها بر او توکّل می‌کنند (زمر/۳۸).


بگو، به من خبر دهید اگر راست می‌گویید، اگر عذاب خدا یا رستاخیز به شما برسد،

غیر خدا را می‌خوانید؟ بلکه تنها او را می‌خوانید.

اگر بخواهد آن‌چه را درخواست می‌کنید [از شما] برطرف می‌کند.

[آن زمان است که] آن‌چه شریک او می‌سازید، فراموش می‌کنید ( انعام/۴۰-۴۱).


zv46I

چون بندة خدا (پیامبر) برخاست تا او را بخواند، نزدیک بود

[مشرکان] بر سر او فرو افتند. بگو، من تنها پروردگار خود را می‌خوانم و

کسی را با او شریک نمی‌گردانم (جن/۱۹-۲۰).


از اموال آنان (کسانی که به گناهان خود اعتراف دارند و

کار شایسته و ناشایست را با هم می‌آمیزند)، صدقه بگیر

تا به وسیلۀ آن، آنان را پاک کنی. برای آنها دعا کن

زیرا دعای تو برای آنها آرامشی است و خدا شنوای داناست (توبه/۱۰۳).


کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان می‌خوانند

در حالی که خشنودی او را می‌خواهند، مران. از حساب آنها چیزی بر عهدۀ تو نیست و

از حساب تو چیزی بر عهدۀ آنان نیست تا آنها را برانی و از ستمکاران باشی (انعام/۵۲).


با کسانی که پروردگار خود را صبح و شام می‌خوانند و

خشنودی او را می‌خواهند، شکیبایی پیشه کن و چشمان خود را

از آنها برمگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی (کهف/۲۸).


 هر کس در این (عیسی)، پس از دانشی که برای تو آمده، با تو محاجّه کند بگو،

بیایید پسران ما و پسران شما، زنان ما و زنان شما،

خودمان و خودتان را فرا خوانیم سپس دعا کنیم و

نفرین خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم (آل‌عمران/۶۱).


 خدا و فرشتگان بر پیامبر رحمت می‌فرستند، ای کسانی که ایمان آورده‌اید،

بر او طلب رحمت کنید و به فرمان او گردن نهید (احزاب/۵۶).


[به یاد آورید] زمانی که از پروردگار خود درخواست کمک می‌کردید

پس دعای شما را اجابت کرد که

من شما را با هزار فرشتۀ پیاپی یاری خواهم کرد (انفال/۹).


برخی دیگر از بادیه‌نشینان کسانی هستند که به خدا و روز بازپسین ایمان دارند و

آن‌چه را انفاق می‌کنند، مایۀ تقرّب نزد خدا و دعاهای پیامبر می‌دانند (توبه/۹۹).



سؤال‌کننده‌ای [از کافران] عذابی حتمی را درخواست کرد،

که مخصوص کافران است و دفع‌کننده‌ای ندارد (معارج/۱-۳).


کافران گفتند: پروردگارا، اگر این (کتاب)، همان حقِ از جانب توست

پس از آسمان سنگ‌هایی بباران یا عذابی دردناک بر سر ما بیاور.

تا تو در میان آنها هستی، خدا بر آن نیست که آنها را عذاب کند و

تا آنها طلب آمرزش می‌کنند خدا عذاب کنندۀ آنها نخواهد بود (انفال/۳۲).


در انتظار روزی باش که آسمان دودی نمایان برمی‌آورد که

مردم را فرو می‌گیرد. این است عذاب پردرد. [می‌گویند:]

پروردگارا، این عذاب را از ما دفع کن که ما ایمان داریم (دخان/۱۰-۱۲).



آن‌گاه که فرستادگان ما به سوی کسانی که بر خدا دروغ می‌بندند

یا آیات او را تکذیب‌ می‌کنند می‌آیند تا جان آنها را بگیرند، به آنان گویند:

معبودهایی که به جای خدا می‌خواندید، کجا هستند؟ گویند:

از دست ما رفته‌اند و بر ضدّ خود گواهی می‌دهند که کافر بودند (اعراف/۳۷).



QJIYf

دعا در قیامت،


[اهل بهشت در آنجا] گویند:

به راستی ما قبلاً در میان خانوادة خود ترسان بودیم پس خدا بر ما منّت نهاد و

از عذاب نافذ نگاه داشت زیرا ما پیش از این خدا را می‌خواندیم (طور/۲۸).


کسانی که در آتش هستند، به نگهبانان جهنّم می‌گویند:

پروردگار خود را بخوانید تا یک روز از این عذاب را به ما تخفیف دهد.

گویند: مگر پیامبران شما دلایل روشن به سوی شما نیاوردند؟ می‌گویند:

چرا. می‌گویند: پس بخوانید ولی دعای کافران جز در بیراهه نیست (غافر/۴۹-۵۰).


hccEE

[کافران] می‌گویند: پروردگارا، دوبار ما را به مرگ رساندی و

دو بار ما را زنده گرداندی.

به گناهان خود اعتراف کردیم پس آیا راه بیرون شدنی هست؟

این [کیفر] از آن رو برای شماست که چون خدا به تنهایی خوانده می‌شد،

کفر می‌ورزیدید و چون به او شرک آورده می‌شد، باور می‌کردید (غافر/۱۱-۱۲).


[یاد کن] روزی را که [خدا] می‌گوید: آنهایی را که شریکان من پنداشتید،

ندا دهید. پس آنها را بخوانند و اجابتشان نکنند (کهف/۵۲).


گفته می‌شود: شریکان خود را فرا خوانید پس آنها را می‌خوانند

ولی پاسخشان نمی‌دهند و عذاب را می‌بینند. ای کاش هدایت یافته بودند (قصص/۶۴).


[روز رستاخیز] آن‌چه قبلاً می‌خواندند، از نظر آنان ناپدید می‌شود و

آگاه می‌شوند که گریزگاهی ندارند (فصّلت/۴۸).


[در آتش به تکذیب‌کنندگان] گفته شود: آنچه را در برابر خدا شریک می‌ساختید،

کجا هستند؟ می‌گویند: از نظر ما ناپدید شده‌اند بلکه [گویی] قبلاً ما چیزی را نمی‌خواندیم.

این‌گونه خدا کافران را در گمراهی می‌گذارد (غافر/۷۳-۷۴).




خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند.


آنچه [ از خوبی ] به دست آورده به سود او ، و آنچه [ از بدی ] به دست آورده به زیان اوست.

پروردگارا ، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر ،

پروردگارا ، هیچ بار گرانی بر [ دوش ] ما مگذار

هم چنان که بر [ دوشِ ] کسانی که پیش از ما بودند نهادی.

پروردگارا ، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن و از ما درگذر و

ما را ببخشای و بر ما رحمت آور سرور ما تویی

پس ما را بر گروه کافران پیروز کن.


سوره بقره ایه 286

ZzIh4

راست گفت خداوند بزرگ و بالامرتبه


**************


کانال تلگرام در مورد خدا


کانال تلگرام خدا


صوت و کلیپ معنوی در


❤️کانال تلگرامی عشق فقط خدا❤️



https://telegram.me/eshgekhodayi


Image result for ‫بنر تلگرام‬‎

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


میگفت مرگ مثله این میمونه که

یه جرمی انجام داده باشی و

نیروهای پلیس گیرت بیارن

و لیزر اسلحه هاشون روی سرت باشه

یعنی هرثانیه تمومی...

یعنی نزدیکتر از هرچى!

اما نمیدونست...

اگه جرمی انجام نداده باشی

مرگ

یعنی رفتن تو آغوش خالق مهربونی

که میگه از رگ گردن بهت نزدیک ترم!!



این کتاب که در آن هیچ شکی نیست راهنمای پرهیز کاران است

سوره بقره آیه 2


گوشه ای از عظمت خدا در اعجاز عددی قرآن




دنیا  115 بار آخرت 115 بار

گیاه  26 درخت   26

تابستان گرم  5 زمستان سرد  5

زکات  32  برکت  32

شراب  مستی  6

فقر  13  ثروت  13

فرشته  88  شیطان  88 

بهشت  77  جهنم  77

حیات  71  موت  71

بگو  332  گفتند  332

الرحمن  57  الرحیم  114

الفجار 3  الابرار 6

سختی  12  آسانی  36

مصیبت  75  شکر  75

جهر(آشکار)  16  علانیه(پنهان) 16

صبر  102  شدت  102

سرور  4  حزن  4

حسنات  180  سیئات  180

یوم (روز) 365  بار به تعداد روزهای سال شمسی 

شهر(ماه)  12  باربه تعداد ماههای سال 

الساعت   24  بار 

سجده  34  بار  برابر سجده های 17 رکعت 

نماز شبانه روزی


  و اگر خدا به تو زیانی برساند،

آن را برطرف کننده ای جز او نیست؛

و اگر برای تو خیری بخواهد،

بخشش او را رد کننده ای نیست،

آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد

می رساند؛ و او آمرزنده مهربان است

 

آیه "107"سوره یونس


خداوند با خبر از آشکار و نهان،

قادر متعال از مقابل چشمان من عبور کرده

و من نتوانستم او را در مقابل خود ببینم،ولى پرتو عظمت و قدرت او

در روى صفحه روحم تابید و منعکس گردید! و در نتیجه این انعکاس،

روح را در بهت، تعجّب و حیرت انداخته! من آثار او را

در تمام مخلوقات و موجودات مشاهده نمودم ، در تمام این موجودات

و مخلوقات، حتّى در کوچک ترین آنها، در آن موجوداتى که

هرگز به چشم دیده نمى شوند،

چه قدرت و قوّتى به کار رفته؟

چه عقلى؟

چه کمال غیر قابل وصفى در آنها دیده مى شود؟

 

«طبیعت دان معروف کارل لینه»



حاجتی در دل بی تـابم  داشتم...

به دل گفتم : لیاقت برآورده شدن خواسته ات را نداری

وگرنه از تو حرکت و از خدا برکت

 و خدا  هم برایت برآورده اش میکرد

دل گفت : مگر آنچه را که تا بحال  خدا به تو داده است 

لیاقتش را داشته ای !

و مگر او تا بحال در بذل نعمت هایش

به لیاقت تو نگاه می کرده است ؟!

.... و قسم می خورم که راست می گفت ...

نام "آفتابگردان" که میاد همه را

به "یاد آفتاب" می اندازد،

نام "انسان" که میاد

آیا کسی را به "یاد خدا" می اندازد؟


حاج آقا رحیم ارباب نقل کرده اند:

یک شب من از اتاقم به قصد وضو به صحن مدرسه آمدم

که نماز شب را بخوانم وقتی از اتاق بیرون آمدم دیدم

صدای همهمه ای می آید هر چه نگاه کردم دیدم همه جا

خاموش است ولی از همه جا و درختان و در و دیوار نجوایی

که مانند ذکر بود به گوش می رسید. رفتم وضوخانه

دیدم آن جا هم صدا می آید، تعجب کردم که این

صدای ذکر از کجاست؟ آمدم در ایوان نماز بخوانم

متوجه شدم که مرحوم آخوند کاشی در قنوت  نماز وترشان

ذکر می گویند و گریه می کنند و در و دیوار هم

اذکار را با او تکرار می کنند. من همینطور ایستادم

و به او نگاه کردم تا نماز صبح شد...

فردا نزد ایشان رفتم

و ماجرای دیشب را برای ایشان بازگو نمودم

آخوند فرمودند خودتان شنیدید؟ گفتم بله

فرمودند :خداوند به شما عنایتی کرده است که شنیده ای


ترک هوا بنده را امــــــیر کند و

ارتکاب آن امـــــیر را اسیر کند

چنانکه زلیخا هوی را پیروی کرد

امـــــیر بود اسیر شد

و یوسف هوی را ترک کرد

اسیر بود امــــــیر شد

 

«کشف المحجوب اثر هجویری»

 

خدایا

ما را به جبر هم که شده سر به راه کن   

  خیری ندیده ایم از این اختیار ها


ای داود،

هرکه با من تجارت کند

سودمندترین تجارت کنندگان است

و هرکه دل به دنیا ببندد

و دنیا او را بر زمین افکند

  زیانکارترین زیانکاران است

«کتاب زبور داود نبی»


 در سال قحطی ، صاحبدلی پریشان حال ،

غلامی را دید که بسیار شادمان بود .

پرسید : چطور در چنین وضعیتی شادمانی می کنی ؟!

گفت : من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد

و تا وقتی که برای او کار میکنم روزی مرا می دهد

صاحبدل به خود گفت :

شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده

و غم به دل راه نمی دهد ؛

و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست

و نگران روزگارم هستم ...!


خـــــدایــا

به من بیاموز چیزی را آرزو کنم که تو دوست دارى و

 آن آرزو را اجابت نمایی که نیک فرجامم نماید...

چیــــزے را آرزو و طلب کنم که مرا به تو نزدیک تر سازد.

به من بیاموز در راه رسیدن به آرزوهایم صبـــور باشـــم و

 تن به قضا و قدر تو بسپـــارم .

بیاموز که برای کسب نیکیها، شکیبایی پیشه کنم....

در راه استجابت دعاهایم، هرگز ناامیـــد نشـــوم و

 هــرگــز در مهر تو تــردیــد نــکنــم.


اما انسان، هنگامی که پروردگارش او را بیازماید

و گرامی داردش و نعمتش بخشد،

می گوید: پروردگارم (چون شایسته و سزاوار بودم)

مرا گرامی داشت،(15)

و اما چون او را بیازماید، پس روزی اش را بر او تنگ گیرد،

گوید: پروردگارم مرا خوار و زبون کرد.(16)

 

"سوره مبارکه فجر"

*******************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


ایستاده ام کنار دنیایی که پر از بودن ها و نبودن هاست

جایی که من ایستاده ام تمام دنیا زیر پای من است

من دستانم را سپرده ام به بالا سری ام

حالا دنیا چه بخواهد چه نخواهد،

گیر من است

درگیر عشق خدا بودن به خدا می ارزد...


ﻧﻪ ﺳﻔﻴﺪﻱ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻴﺎﻫﻲ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﺷﺘﻲ...

ﮐﻔﻦ ﺳﻔﻴﺪ، ﺍﻣﺎ ﺗﺮﺳﺎﻧﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...

ﻭ ﮐﻌﺒﻪ ﺳﻴﺎﻩ ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻭﺩﻭﺳﺖ داشتنی ﺍﺳﺖ ...

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻗﺶ ﻫﺴﺖ ﻧﻪ به مظهرش...

ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﻱ ﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ

ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﺧﺪﺍ ﮔﻼﻳﻪ ﮐﻨﻲ ...

ﻧﻈﺮﻱ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎیت ﺭﺍ ﺷﺎﮐﺮ ﺑﺎﺵ..

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ نمی شود ﺟﺰ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﻓﮑﺮﺵ،

ﺷﺮﻳﻒ نمی شود ﺟﺰ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﻱ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ

ﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻧﻤﻴﮕﺮﺩﺩ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻧﻴﮑﺶ...


روزى مردى خدمت امام جعفر صادق (ع) رفت

و عرض کرد: اى پسر رسول خدا،خدا را برایم ثابت کن

امام به او فرمود: آیا تا به حال مسافرت رفته اى ؟

مرد عرض کرد بله ،

امام فرمود: سوار کشتى شده اى ؟ مرد گفت بله ،

  امام فرمود: آیا تاکنون اتفاق افتاده که کشتى شما غرق شود

و کشتى دیگرى براى نجات شما موجود نباشد

و تو نیز شنا بلد نباشى که بتوانى خودت را نجات دهى ؟ 

مرد گفت : بله ، امام فرمود: آن موقع به چه چیز امید دارى ؟ 

مرد عرض ‍ کرد:  وقتى از همه جا ماءیوس و ناامید مى شدم

و مى فهمیدم که دیگر کسى نیست مرا نجات دهد

ته قلبم نورى مى تابید و امیدوار مى شدم که دستى از غیب بیرون آید

و مرا نجات دهد

  امام لبخندى زد و فرمود :  همان نیرویى که امیدوار بودى

ترا نجات دهد، در حالى که هیچ وسیله اى براى نجات تو

باقى نمانده بود همان خداست که در نامیدى ها و بلاها

به داد انسان مى رسد و او را نجات مى دهد...

 

منبع:قلب سلیم : ج

۱)خدایا: من لذت گناه را ترک می کنم در مقابل تو تحریم لذت مناجات

       را از من بردار . . .

۲) خدایا: من کسانی را که تو دوسـتـشان نداری را ترک می کنم و در

      مقابل تو لذت با خود بودن را به من بده . . .

     ۳) خدایا: من پناهگاه شیـطان را ترک می کنم و در مقابـل تو پنـاهـگاه

      امن خودت را به من بده . . .

        امروز روز اول مذاکره است خـدایا بـرای شفاف سازی گام اول را من

      بر می دارم و سانترفیـوژهای گناه را که شیطان در وجودم برپا کرده

      یکی یکی و با کـمک تو از کار می اندازم هـسته درونی ام را خودت

      غنی سازی کن ...

لذت با تو بودن حق مسلم ماست!


مردى دوستش را براى خدا ملاقات کرد،

خدا ملکى را در راه او قرار داد، از او پرسید:  کجا بودى؟

گفت: به زیارت برادرم رفته بودم،

ملک پرسید: به خاطر حاجتى؟

گفت: نه، ملک پرسید: قوم و خویش بودى؟ گفت: نه،

پرسید: چیزى نزد او داشتى؟ گفت: نه، 

پرسید: پس براى چه به دیدار او شتافتى؟

گفت: فقط به خاطر خدا، 

گفت: اى مرد! خداوند مرا فرستاده که به تو بگویم 

خدا به خاطر این گونه دوستى تو را دوست دارد

و بهشت را بر تو واجب کرد...


این روزا آدما سرشون شلوغه…

کسی حوصله خدا رو نداره !

کسی حال او را نمی پرسد !

انگار یادشون رفته برای چی به این دنیا اومدن؟! 

اما تو این کار را نکن

تو حالش را بپرس

تو برایش چیزی بنویس

تو فراموش کار و بی وفا نباش

ساعت هایت را با او قسمت کن…

 

منبع متن :

زیر سایه خدا



مناجات عاشقانه

خدای خوب و مهربانم

عشق مرا بیشتر و بیشتر کن!
تا قلبم را استوار نگاه دارم و روحم را خرسند.
خدایا !
مرا دراقیانوس عشقت غرق کن تا در هر نفس به تو عشق بورزم،
در هر نفس در تو بمیرم و در تو زنده شوم.
در این دنیای غم زده مرا مَجرای عشق خود بگردان
و مَجرای نور و روح خود
تا نور تو را بر زندگی کسانی که اسیر ظلمت،
افسردگی و ناامیدی اند، بتابانم.

خدایم!
خدای خوبم
هر جا که مرا می بری؛ نزدیک خود نگاه دار.
مباد که در هیچ کاری یاد تو را فراموش کنم.

مرا سنگ ریزه ای ساز در معبد عشقت
که نجوا می کند:
تنها تو، فقط تو، پادشاه این قلب مشتاق و آرزومند هستی!

خدایا
چنان نزدیکی که نمی توانم ببینمت.
صدای تو هر لحظه با من سخن می گوید، اما من آن را نمی شنوم.
مرا به اعماق درونم ببر تا شکوه بی پردۀ جمال تو را ببینم
و نجوای روح بخش تو را بشنوم.
خدایا
تو دور نیستی!
پس مرا موهبت عشقی عمیق و نیرومند عطا کن تا پردۀ جهل من فرو افتد
و جمال تو را مشاهده کنم...



در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان ،

همه غصه ها می رود 

چون هزار غصه به دل میزبان است که دل میهمان

از یکی از آنها خبر ندارد 

هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد 

در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی 

اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید

شلوغ نکن

و آبروی صاحبخانه را حفظ کن

 

"مرحوم دولابی"




"پیامبری که عاشق خدا بود"

به روایتی از پیامبر(ص) در مود حضرت شعیب(ع)

آن حضرت از محبت خدا آنقدر گریه کرد تا نابینا شد

و خداوند دوباره چشمانش را بینا کرد و مجددا گریه کرد تا نابینا شد

و این کار تا چهار بار ادامه پیدا کرد

بار چهارم خداوند وحی کرد تا کی می خواهی گریه کنی؟

اگر از ترس جهنم است از آتش  تو را پناه دادم،

اگر از شوق  بهشت است،

آن را در اختیار تو قرار دادم، چرا اینقدر گریه می کنی؟

حضرت شعیب پاسخ داد خدایا خود می دانی که گریه من

نه از آتش جهنم و نه از شوق بهشت و نعمت های آن است

بلکه محبت تو در دل من بسته شده و تا تو را نبینم آرام نمی گیرم

خداوند وحی کرد حال که چنین است من هم ،

هم سُخَنِ خود موسی را خادم تو می کنم...

و بنا به گفته تاریخ حضرت موسی (ع) ده سال

خدمتگزار حضرت شعیب بود...


چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید ، حال آن که

خیرِ شما در آن است

و یا چیزی را دوست داشته باشید ، حال آنکه

شرِّ شما در آن است.

و خدا می داند ، و شما نمی دانید...

 

(216سوره بقره)

لقمان حکیم نیمه شب برای نماز بیدار شد

اربابش را صدا زد که برخیز که از قافله جا نمانی 

ارباب خواب را ترجیح داد و گفت بخواب غلام

خداوند کریم است هنگام نماز صبح شد لقمان

دوباره ارباب را بیدار کرد تا از قافله نمازگزاران باز نماند

ولی ارباب باز هم همان پاسخ را به لقمان داد

خورشید داشت طلوع می کرد که لقمان دوباره به سراغ ارباب آمد

که ای بیخبر از کاروان نمازگران جامانده ای برخیز که

تمام هستی در حال سجود و تسبیح اند ولی تو را

خواب غفلت ربوده است

وارباب پاسخ داد که دل باید صاف باشد به عمل نیست 

خدا کریم است و نیازی به عبادت ما ندارد

روز هنگام ارباب کیسه ای گندم به لقمان داد تا بکارد

ولقمان آن را بفروخت و مشتی تخم علف هرز بر زمین پاشید

هنگام درو ارباب دید در باغ جز علف نیست 

علت را از لقمان جویا شد لقمان گفت

ای ارباب از عمل شما چنان گمان کردم

که اگر نیت صاف باشد عمل چندان مهم نیست

لذا من گندم گرانبها را بر زمین نپاشیدم

بلکه تخم علف هرز را به نیت گندم بذر کردم

چرا که خود گفتی نیت و دل باید صاف باشد

خداوند کریم است و به عمل ما نیاز ندارد...


عشق...

یعنی از خدا خواهش کنی

با تمام رنجها سازش کنی

عشق...

یعنی از جهان غافل شدن

نیمه شبها با خدا کامل شدن

نیمه شبها با  خدا کامل شدن

نیمه شبها با خدا کامل شدن

نیمه شبها با خدا کامل شدن


پروردگارا

چندیست فهمیده ام

که به اندازه همه ی نگرانی هایم

تو را نشناخته ام...


مردی مورچه ای را دید که خاکهای پای کوه را

جابجا می کند، به او گفت چه میکنی؟

مورچه گفت معشوقه ام گفته اگر کوه را جابجا کنی به وصال تو در خواهم آمد.
مرد نگاهی کرد و گفت:

حتی اگر عمر نوح هم داشته باشی این کار امکان پذیر نیست.
مورچه گفت خودم هم می دانم

اما برای عشقم تمام سعی خود را خواهم کرد؛

یا با معشوق و یا در راه معشوق.

شما به کی میگین آدم کریم؟

یکی از اسمهای خدا کریمه؛ یعنی خدا
بدون قابلیت میده
نمیگه عوضش فلان چیزو بهم بده
اون چیزی که داده رو پس نمیگیره

 نکته ی مهم:
اگه یه کیسه طلا توی حیاط خونه مون پنهان شده باشه و ما ندونیم،

هیچ وقت با اون طلا ثروتمند نمیشیم.
برای استفاده ی عالی از گنج کریم بودن خدا باید

درک کرمشو بکنیم؛ باید باورش کنیم

اونوقت خیلی چیزا از خدا میگیریم؛ اونوقت سبک و راحت میشیم


*******************************************

 عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی