عشق فقط خدا

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

عشق فقط خدا

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آنسوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با تو ام با نی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهی ام کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصل در عین جدایی زندگی با جان جان
..زندگی با جان جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان...

کانال تلگرام ما
contact
جهت ورود کلیک کنید :)
جست و جو
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مطلب در مورد خدا» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰



دلت را خانه ی مـا کن، مصفّـا کردنش با من

به‌ ما درد دل افشا کن، مـداوا کردنش با من


اگر گم کرده‌ای ای ‌دل، کلید استجــابت را

بیا یک لحظه با ما باش، پیــدا کردنش با من


بیفشان قطره ‌اشکی، که من‌ هستـم خریدارش

بیاور قطره‌ای اخــلاص، دریـا کردنش با من


اگر درها به رویت بسته شـد دل برمکن بازآ

درِ این خانه دق‌البـاب کُـــن وا کردنش با من


به من گو حاجت خود را، اجـابت می‌کنم آنی

طلب کن آنچه می‌خواهی، مهیّـــا کردنش با من


بیا قبل از وقـوع مرگ روشـن کن حسابت را

بیاور نیک و بد را، جمـع و منها کردنش با من


چو خوردی روزی امروز ما را شـکر نعمت کن

غم فردا مخور، تأمیــن فـــردا کردنش با من


اگر عمری گنـه کردی، مشو نومیــد از رحمت

تو توبه نامه را بنویس، امضـا کردنش با من

*************************

این مطلب رو در وبلاگ داشتیم ولی

از بس زیبا و دوست داشتنی و احساس برانگیز است مجددا تکرار کردیم



به قدریکه شما

به دستورات پروردگار اهمیت بدهید

از عالم غیب هم به شما

اهمیت خواهند داد...

 

"آیت الله حق شناس"

اگر در زندگی تان شکاف هایی هست

دلیل آن این است که از بندگی تان

برای خدای متعال کم گذاشته اید...

 

"آیت الله حق شناس"

منبع:@tezkar

در اطاعت اوامر الهی و نیز در معصیت

و به فرمان شیطان و نفس بودن،

امر دایر است بین این که با کسی که

حیات و ممات، غنا و فقر و مرض و صحت

و مریض خانه و دکتر و خزانه و ثروت و...

به دست او است؛ مجالست کنیم

یا با کسی که هیچ ندارد؟

انسان کدام را اختیار می کند!

 

"در محضر بهجت ص 12"


خدایا دلم می خواهد

شبیه بی کس ترین آدم های روی زمین باشم

شبیه آدم هایی که جز تو یاوری ندارند

از عظمت مهربانی ات درحیرتم

چگونه به من کمک می کنی در حالی که

در سرزمین وجودم فصل سرد شیطانی حاکم است

خدایا...! سجده می کنم در پیشگاهت

که اینقدر در برابر من و گناهانم صبوری

کمک کن تا این مهربانی ها را درک کنم...


میدانی خدایت چقدر بزرگ است!

در این اندیشه باش

که کهکشان راه شیری میلیون ها برابر

از خورشید بزرگتر است

و خورشید، هزاران برابر از زمین؛

و این در حالیست که، کهکشان ما تنها یکی از

میلیاردها کهکشانیست که در عالم معلق است

بنگر که تو در این کرۀ خاکی چیستی؟

بیایید از صمیم دل بگوییم  "الله اکبر"

آری او بزرگتر است از آنچه ما می پنداریم

بزرگ تر از تمام غم ها و ناامیدهای ما...

کیست که از رحمت حق نومید شود جز گمراهان

و من یقنط من رحمه ربه الا الضالون (56/حجر)



در زمین مردمان خانه مکن

کار خود کن کار بیگانه مکن


کیست بیگانه تن خاکی تو

کز برای اوست غمناکی تو


تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی

جوهر خود را نبینی فربهی


گر میان مشک تن را جا شود

روز مردن گند او پیدا شود


مشک را بر تن مزن بر دل بمال

مشک چه بُوَد نام پاک ذوالجلال

 

"مثنوی معنوی"


به هیچ چیز فکرنمیکنم

جز تو

جز تویى که زندگى و سرنوشت ضعیف ترین موجودات را

هم در دست داری

دست به دامن کسی نمیشوم جز تو

جز تویی که به همه چیز احاطه  داری

جز تویی که حتی اگر انکارت کنیم رهایمان نمیکنی...


با هر چه عشق نام تو را میتوان نوشت،

با هرچه رود نام تو را میتوان سرود،


بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را،

با دستهای روشن  تو میتوان گشود


**********************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاى بهار

بلبلان، وقت گل آمد که بنالند از شوق‏
نه کم از بلبل مستى تو، بنال اى هشیار


آفرینش همه تنبیه خداوند دل است‏
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار


کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‏ اند
نه همه مستمعى فهم کند این اسرار

خبرت هست که مرغان سحر مى‏گویند
آخر اى خفته، سر از خواب جهالت بردار


هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آن است که فرداش نبیند دیدار

تا کى آخر چون بنفشه سر غفلت در پیش‏
حیف باشد که تو در خوابى و، نرگس بیدار


که تواند که دهد میوه الوان از چوب؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار؟

آدمى زاده اگر در طرب آید نه عجب‏
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار


گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین
اى که باور نکنى فى الشجر الاخضر نار

پاک و بى عیب خدایى که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار


چشمه از سنگ برون آرد و، باران از میغ‏
انگبین از مگس نحل و دُر از دریا بار


نیک بسیار بگفتیم درین باب سخن‏
و اندکى بیش نگفتیم هنوز از بسیار

تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او
همه گویند و یکى گفته نیاید ز هزار


آن که باشد که نبندد کمر طاعت او؟
جاى آن است که کافر بگشاید زنار


نعمتت، بار خدایا، ز عدد بیرون است‏
شکر انعام تو هرگز نکند شکر گزار


این همه پرده که بر کرده ما میپوشى‏
گر به تقصیر بگیرى نگذارى دیار

ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
تاب قهر تو نداریم خدایا، زنهار!


فعلهایى که زما دیدى و نپسندیدى‏
به خداوندى خود پرده بپوش اى ستار


حیف ازین عمر گرانمایه که در لغو برفت‏
یارب از هرچه خطا رفت هزار استغفار


درد پنهان به تو گویم که خداوند منى‏
یا نگویم، که تو خود مطلعى بر اسرار

سعدیا ، راست رُوان گوىِ سعادت بردند
راستى کن که به منزل نرسد کج رفتار


ای پیامبر

اگر بندگان من از دوری و نزدیکی من بپرسند

بگو من نزدیکم

************************

ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﺴﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ

ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ،

ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ

ما اگر مانده ز راه،

در پس و پیشِ قدم

پشت پرچین بلندِ غمِ تو

ﺩﺭ پسِ ﭘﺮﺩﻩ‌ ی ﺍشکِ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

مأﻣﻦ ﮔﺮﻡ ﺧﺪﺍﺳﺖ؛

ﺍﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

در پسِ هر نفسی که فرو می رود و می‌آید

در پسِ ضربه‌ ی نبضی ست که در گردن ماست

ما اگرتنهاییم من و تو گمشده ایم

او همینجاست کنار من و تو

ﺳﺎﻟﻬﺎﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺴﻮﯾﺶ ﺑﺮﻭﯾﻢ

ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﻮﻕ ﺗﺎ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺑﺰﻧﯿﻢ

ﺍﺯ ﺳﺮ ﻋﺠﺰ ﻭ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻭ

ﻣﻮنسِ ﻭﺍقعیِ خلوت ماست...


از بین موجودات یڪ نفرصدا زد یا اله العاصین

صداے لبیڪش سه مرتبه آمد

ملایڪه با تعجب پرسیدند:

خدایا اینڪه آلود تره سه مرتبه جوابشو دادی!!!

خدا فرمود:ملایڪه من اوناے دیگه

دلشون به اعمالشون خوشه

ولے این غیر من ڪسے را نداره...


اگر نمی‌توانی خدا را ببینی،

لااقل غیر خدا را نبین!

 

"مرحوم دولابی"


خودم را در کوچه تنهایی گم کرده ام

تا شاید تو مرا صدا بزنی

تویی که دوستت دارم,

مثل هیچ کس دیگری

مثل بی مانندی خودت

من منتظر یک پگاه ناگاه هستم

مثل آسمان, در آرزوی دو بال

و مثل پرنده , در امید آفتاب

خدایا ! مرا به آسمان ببر

من خیلی وقت است دلم زمین گیر شده


تا حالا شده آرزویی به دلت بیفته

خیلی غیر ممکن و نشدنی به نظر بیاد

کلا بی خیالش بشی؛

ولی یه روزی آرزو بیفته دنبال تو

همه میگن قانون جاذبست

اما من میگم لطف خداست

ینی خدا خودش این قانون را در عالم دایر کرده

اگه آرزویی را توی دلت انداخت

راه رسیدنش را هم برات فراهم می کنه

البته اگه خودمون مانع لطفش نشیم

از ته دل میگم پاک و منزه است پروردگارم

و عاری از هر عیب و نقصی؛

هیچ وقت کاری عبث و بیهوده نمی کنه

همه کارهاش روی قاعده و حسابه

و چه زیباست آنجا که می گوید

 هر خیری که به شما برسد

از جانب خداست

و هر بدی به شما برسد

از جانب خود شماست

در جایی از قرآن کریم خداوند در بین آیات طلاق

ناگهان اشاره به نماز می کند

یعنی اگر شما با خدا ارتباط داشتید

رابطۀ بینتون بهم نمی خورد

اگه الآن با هم نمی سازید

زیر یک سقف هستید ولی با هم یکی نشدید

همش بر می گرده به اینکه رابطتون با خدا خوب نبوده

دو حبه قند محاله در همدیگه حل بشن

مگر اینکه در آب حل بشن

اگر در آب حل بشن می تونن در همدیگه حل بشن

اگه انسان ها در خدا حل نشوند

محاله بتونن در همدیگه حل بشوند

مَن أَصلَحَ فیما بَینَهُ و َبَینَ اللّه  أَصلَحَ اللّه فیما بَینَهُ وَ بَینَ النّاسِ؛

هر کس رابطه اش را با خدا اصلاح کند،

خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود

من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 396


خدا"در گُل،خدا،در آب و رنگست...

خدا"نقاش این دشت قشنگست...

خدا"یعنی درختان حرف دارند...

شقایق ها درونی ژرف دارند...

خدا"در هر نظر آیینه ماست...

همین حالا خدا"در سینۀ ماست...

خدا"شبنم،خدا"باد و خدا"گُل

خدا"زیباترین باغ تکامل...

گهی،گُل میکند ما را خبردار

گهی،مرغی بما میگوید اسرار!...

خدا"دراوج گُل،درعمق رنگست...

خدا"در معنی لفظ قشنگست

خدا"را میتوان از نور فهمید...

خدا"را در پرستش میتوان دید...


کائنات شما را مجازات نمی کند

برکت  نمی بخشد

کنترل هم نمی کند

فقط عملت به تو بازگردانده می شود

کائنات به ارتعاشى که از جانب شما ساخته میشود؛

پاسخ می دهد

شاد بیاندیشى، شادمانى نصیبت می شود

منفى بیاندیشى،آنچه منفى است؛ نصیبت می شود

این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوى ما آید نداها را صدا

زمانے کـه موسے علیه السلام

شبانه دنبال شعله اے آتش میگشت

درحالـے که نفس نفس زنان راه مے رفت!!!

هرگز به ذهنش خطور نمے کرد

که برای شنیدن صدای پروردگار جهانیان مے رود

به خدایت اعتماد داشته باش

کارهاے او تصــور ناپـَـــذیر است...


همه رهگذر هستیم

به کسی کینه نگیرید

دل بی کینه قشنگ است

به همه مهر بورزید

به خدا مهر قشنگ است

بوسه بر دست پدر

بوسه بر گونه مادر

لحظه حادثه بوسه قشنگ است

بفشارید به آغوش عزیزان

پدر و مادر و فرزند

به خدا گرمی آغوش قشنگ است

نزنید سنگ به گنجشک

پر گنجشک قشنگ است

همه جا عشق بورزید

سینه با عشق قشنگ است

بشناسید خدا را

هر کجا یاد خدا هست

هر کجا نام خدا هست

سقف آن خانه قشنگ است

زندگی در گذر است

آدمی رهگذر است

زندگی یک سفر است

آدمی همسفر است

آنچه می ماند از او

راه و رسم سفر است

رهگذر می گذرد...

***********************************
 عشق فقط خدا
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


از لبیب عابد نقل شده: در ایام جوانی، ماری دست مرا نیش زد،

و پس از مدتی دستم فلج شد، به مرور دست دیگرم

و پس از چندی پاهایم فلج شد


 طولی نکشید که هر دو چشمم نابینا و زبانم گنگ گردید،

فقط از همه اعضای بدنم، گوشم مقداری شنوائی داشت

دیگر توان انجام هیچ کاری را نداشتم، هر حرف ناگواری را

می‏شیندم، اما قدرت پاسخگوئی نداشتم، چه بسیار اوقاتی که

تشنه به سر می‏بردم ولی کسی به من آب نمی‏رسانید


و چه لحظاتی که سیراب بودم و به زور در گلویم آب می‏ریختند،

چه بسیار مواقعی که گرسنه بودم و کسی طعامی به من نمی داد،

و بسا که سیر بودم و به زور به من غذا می دادند


چند سال بدین منوال گذشت، تا اینکه روزی زنی از همسرم

احوال مرا پرسید، همسرم گفت: احوال بسیار بدی دارد،

نه خوب می‏شود که راحت گردد و نه می‏میرد که ما از دست او

راحت شویم...

دانستم از زندگی با من به تنگ آمده است

و راحتی خود را در مرگ من می‏یابد.بی نهایت

دل شکسته شدم و با اخلاص تمام و بیچارگی و درماندگی

و با خضوع و خشوع زیاد، در اندرون دل با خدای خود به مناجات پرداختم

و نجات خود را به موت و یا حیات از او خواستم، پس در آن لحظه فورا

ضرباتی به تمام اعضای بدنم وارد آمد و درد شدیدی بر من عارض شد

و مدتی در خواب رفتم چون ازخواب بیدار شدم، دستم را

روی سینه ‏ام دیدم، در حالیکه یک سال دستم هیچ حرکتی نداشت،

بسیار تعجب کردم که چه شده است،

دست دیگرم را حرکت دادم

و همینطور پاهایم را امتحان نمودم ،بالاخره از جای خود بلند شدم

و از تخت به زیر آمدم و داخل حیاط شدم پس از یک سال

ستاره ‏های آسمان را مشاهده کردم،

نزدیک بود که از شادی قالب تهی کنم و بی اختیار

زبانم به این کلمه گویا گشت که

"یا قدیم الاحسان لک الحمد"

ای کسی که احسان تو دیرینه است ستایش برای توست...


تمام مصیبتها و تنگناهای زندگی دنیا

مسیر های اختصاصی و طراحی

شده ای است به سمت خدا

از گره های بیشمار زندگی گله نکن

آن بافندۀ آفریننده ،

می داند حاصل صبر بر این گره ها

فرشی گرانبها خواهد شد

هرگز فراموش نکن که

تنها اوست که می داند بهترین

در زندگی تو چگونه معنا می شود...


خواستند یوسف را بکشند؛ نمرد

خواستند آثارش را از بین ببرند؛

ارزشش بالاتر رفت

خواستند که او را بفروشند که برده شود

پادشاه شد

خواستند که محبتش از دل پدر خارج شود

محبتش بیشتر شد

از پیشامدهای دنیا ناراحت نشو

چون ارادۀ خدا بالای هر اراده ایست...



خدا میخواهد انسان طعم تلخ نتایج


بدون او بودن و مستقل زندگی کردن را کاملا بچشد؛


تاکنون هیچوقت از خودمان پرسیدیم قیمت یک روز زندگی چنده؟   

ما که همه چیزو با پول می سنجیم تا حالا شده از خدا بپرسیم

نعمت داشتن یک دست و یک پای سالم چقدره؟

یک چشم بی عیب چند می ارزه؟  

چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنیم؟  

قیمت یک روز سلامتی چقدره؟ وخیلی سوالها مثل این...؟  

اگر یک روز فهمیدیم ارزش یک قطره باران،یک ساعت روشنایی خورشید   

و هزینه یک لحظه درد دل با خدا

و نفس کشیدن بی منت با طراوت طبیعت   

وتمام قشنگیهای دنیا چقدره؟

چه کار باید بکنیم؟

خدایا شکرت...

 

منبع متن

نعمتهای خدا


ranginkamanekhoda.blogfa


افسوس بر کسی که سحر بیاید و در خواب باشد

همیشه برای خوابیدن فرصت هست

پس برخیز تا از غافلان نباشی

**********************************

 دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت

ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی 

"خواجه حافظ"

**********************************

و بقول ایت الله مجتهدی تهرانی..

هر که سحر ندارد از خود خبر ندارد

********************************

در قرآن هم بیشترین تاکید به نماز صبح شده است

روایتها هم داریم که روزی انسانها در سحرگاهان تقسیم میشود


از خدا ؛خدا را میخواهم

در کنارم نباشی از غصه خواهم مرد

اگر مرا به حال خود رها کنی

لحظه به لحظه زندگی من همچون مرگ میماند ؛مرگ...

اگر با تو باشم و گرمای وجودت را حس کنم

احساس می کنم که خوشبخت ترینم...


توکل چه کلمه زیباییست "تو" و "کل"...

وقتی "تو" ، "کل" را داری ..

به چه می اندیشی؟؟

ناراحت چه هستی ؟؟

وقتی با کل ، هستی.. با کل دنیا ..

با کل جهان هستی.. دلت قرص باشد..

چه زیباست "توکل"!! 

توکل یعنی : اجازه دادن به خداوند که خودش تصمیم بگیرد

و چه زیباست که او را وکیل زندگی خود قرار داده ای

تنها خداوندست که بهترینها را برای بندگانش رقم میزند

خودش میگه "نعم الرب و نعم الوکیل"

یعنی! من چه پروردگار خوبی و وکیل خوبی هستم

فقط بخواهیم و آرزو کنیم، اما پیشاپیش شاد باشیم

وایمان داشته باشیم که رویاهایمان

همچون بارانی در حال فرو ریختن اند

پیشا پیش شاد باشیم و شکر گزار !

چرا که خداوند نه به قدر رویاهایمان بلکه

به اندازه ایمان و اطمینان ما انسانهاست، که می بخشد



داستانک


دربنى اسرائیل، خانواده اى چادرنشین در بیابان زندگى مى کردند

و زندگى آنها با دامدارى و با کمال سادگى و صحرانشینى مى گذشت

آنها علاوه بر تعدادى گوسفند، یک خروس، یک الاغ و یک سگ هم داشتند

خروس آنها را براى نماز بیدار مى کرد، و با الاغ، وسائل زندگى خود را

حمل مى کردند و به وسیله آن براى خود از راه دور آب مى آوردند،

و سگ نیز در آن بیابان، به خصوص در شب، نگهبان آنها بود

اتفاقا روباهى آمد و خروس آنها را خورد،آن خانواده، محزون و ناراحت شدند،

ولى یکی از آنها که شخص صالحى بود مى گفت: خیر است انشاء الله...

پس از چند روزى، سگ آنها نیز مرد، باز آنها ناراحت شدند،


ولى آن مرد صالح دوباره گفت:

خیر است، طولى نکشید که گرگى به الاغ آنها حمله کرد

و آن را درید و از بین برد، این بار هم فرد صالح گفت: خیر است

در همین ایام، روزى صبح از خواب بیدار شدند و دیدند

همه چادرنشین ها اطراف مورد دستبرد و غارت دشمن واقع شده

و همه اموال آنها به غارت رفته و خود نیز به اسارت دشمن

درآمده اند، و در آن بیابان تنها آنها سالم باقى مانده اند


مرد صالح گفت: رازى که ما باقى مانده ایم این بوده که چادرنشینهاى دیگر

داراى سگ و خروس و الاغ بوده اند، و به خاطر سر و صداى آنها شناخته شده اند

 ولى ما چون سگ و خروس و الاغ نداشتیم، شناخته نشدیم، پس خیر ما

در هلاکت سگ و خروس و الاغ مان بوده است که سالم مانده ایم

این نتیجه کسى است که همه چیزش را به خدا واگذار مى کند

ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است 


نه به آینده فکر میکنم

نه به گذشته

فقط همین که امروز با تو هستم لذت میبرم

همین که دستانم در دستان مهربان توست

برایم کافیست

افسوس که خیلی دیر تو را شناختم

مهربانم از این همه بیراهه رفتن هایم خسته ام

خودت دستم را بگیر

من که میدانم جز تو کسی

کاری برایم نمی تواند بکند


خدایا پر از تواَم...

به تهیدستیم نگاه نکن

به تنهایی ام منگر

نگو که هیچ نداری

ببین تو رو دارم

تـــــــــــــو هم که

مالک آسمانها و زمینی

پس از من داراتر کیست!!!


خداوند هیچ قفلی را

بدون کلیدش خلق نمی کند

و هیچگاه مشکلات را

بدون راه حلشان سر راهتان قرار نمی دهد

فقط باید به او اعتماد کرد

آری تصمیمات او خیلی مرموزند

 ******************************

عشق فقط خدا

 
  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


من به تو دل سپرده ام ای خدا


سال ها پیش از این

زیر یک سنگ گوشه ای از زمین

من فقط یک کمی خاک بودم همین

یک کمی خاک که دعایش

پرزدن آنسوی پرده آسمان بود

آرزویش همیشه

دیدن آخرین قله کهکشان بود

خاک هر شب دعا کرد

از ته دل خدا را صدا کرد

یک شب آخر دعایش اثر کرد

یک فرشته تمام زمین را خبر کرد

و خدا تکه ای خاک برداشت

آسمان را در آن کاشت

خاک را

توی دست خود ورز داد

روح خو را به او قرض داد

خاک توی دست خدا نور شد

پرگرفت از زمین دور شد

راستی

من همان خاک خوشبخت

من همان نور هستم

پس چرا گاهی اوقات

این همه از خدا دور هستم؟

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست

او جانشین همه نداشتن هاست

نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است

اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند

و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد

تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی

ای پناهگاه ابدی تو می توانی

جانشین همۀ بی پناهی ها شوی

 

دکتر علی شریعتی


******************************


ﺷﺎﻣﻠﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :

ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ

ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ ...


ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ ...


ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .

ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ

ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ ...

ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ

ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :

ﺩﻧﯿﺎ ، ﺩﺍر ِﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ !


دردم دهے بـہ فصلے

درماטּ ڪنے بـہ وصلے

مات ام ڪـہ بر چـہ اصلے!

درد و دوایم از تــوست؟!!



محققی که در جستجوی خداست


ایمانش صد برابر محکمتر


از آنهایی است که


به خدایی ندیده و نشناخته و تحقیق نکرده


ایمان دارند


خدای آنها خدا نیست


اسباب دلگرمی است..

 

"مترلینگ"



بی شک تو هم عازم می شوی؟!!

 

ای دل، چو هست کارِ جهان عدم

بر دل مَنِه ز بهرِ جهان هیچ بارِ غم

 

به این فکر می کنم که صاحب این شعر

منوچهری دامغانی حدود هزار سالی میشه که

از این دنیا کوچ کرده

 



از امام باقر(ع) نقل شده:


خداوند به طور قطع حکم کرده است که

نعمتی را که بر بنده اش ارزانی داشته نگیرد ؛

مگر اینکه از آن بنده گناهی سر بزند

و به خاطر آن گناه ، مستحق نقمت و گرفتاری گردد

 

آتش بدو دست خویش بر خرمن خویش

چون خود زده ام چه نالم از دشمن خویش

 

کس دشمن من نیست منم دشمن خویش

ای وای من و دست من و دامن خویش


شیخ ابوسعید ابوالخیر



فَـهُــوَ حَـسـبُه  کـہ مـے خوانم


انگار کسے دستے بـہ قلبم مے کشد


و من آرام مے شوم


انگار کسے مے گوید :


" خیالت راحت ! من هستم "


و من تمام دلشوره هایَم را مے سپارم بـہ باد


انگار همـہ برایم مے شود تو  و تو مے شوے همـہ ے من !



از رها کردن بیمی نداشته باش


هیچ کس نمی تواند چیزی که مال توست را از تو بگیرد


و تمام دنیا نیز نمی توانند چیزی که مال تو نیست را


به تو ببخشند


پس تنها از رها کردن


تدبیر کننده کل امور جهان بیم داشته باش


همان که کلید تمام آرزوهایت بدست اوست


مگر نمی دانی که خود فرموده


بگو هـــــــــــمه  کــــــارها بــــــدست خــــــداست



اگر آسمان ها و زمین راه را بر بنده اى ببندند


و او تقواى الهى پیشه کند،


خداوند حتما راه گشایشى براى او فراهم خواهد کرد


و از جایى که گمان ندارد روزى اش خواهد داد...


امام علی ع


عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 416 ، ح 7068



آنچه که ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت!!!


حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!!


تاکه خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم!!!!!


بردرخانه نوشتند؛.... درگذشت..‌..

 

مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی



سخت است غرق شدن در روزهای پر از تکرار و تفکراتی

که جز خستگی چیزی برایت ندارد...

آنقدر خسته...

که فقط میتوانی بنگری به دردهایی که

نمک به زخم لحظه های تنهاییت می پاشند...

و گاهی در حسرت لحظه ها...

آنقدر آه می کشی و بغض می کنی

تا آشکار نگردد عمق دردهایی که در دلت پنهان مانده...

خسته از عبور ثانیه ها که به دلخواه خود میگذرند

و تو هیچ نقش و سهمی در ثبت و گذر این لحظه ها نداری...!

و همچنان خسته و دردمند

از روزهای خوبی که با یک دنیا امید...

رسیدنش را ب انتظار می کشیدی...

میدانی!

گاهی فقط باید چشم دوخت ب نگاه و مهربانی "خداوندی"

که خوب میداند

حال دلت اصلا خوب نیست



پروردگارا...


به ما بیاموز که دل آدمی عصاره وجود توست...


حرمت دل ها را از یاد نبریم...


به ما بیاموز که دوست داشتن را از یاد نبریم


و آنانکه دوستمان دارند را از یاد نبریم....


به ما بیاموز که سوگند راست بودن دروغمان را...نام تو نسازیم...


به ما بیاموز که به ناحق کردن حق دیگری...عادت نکنیم...


به ما بیاموز همان باشیم که قولش را دادیم...انسان!!!

آمین


*****************************


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


شرم میکنم از اینکه

خدایی به این بزرگی و بخشندگی دارم

اما!!! از غیر از او چیزی بخواهم

از اینکه خدایی شنوا دارم

اما حرف دلم را با غیر از او بگویم

از اینکه خدایم زیبایی ها و خوبی ها را برایم می خواهد

اما من صبور و قانع نیستم

از اینکه خدایم از رگ گردن به من نزدیکتر است

اما من او را دور می پندارم

از اینکه خدایم گفته از من بخواه

اما غیر از او را صدا می زنم...

 



فاصلۀ تو تا آرزوهایت

به اندازه ی فاصلۀ زانوهایت تا زمین است

در پیشگاه خدا هیچ چیز شگفت انگیز نیست



مواظب نقطه های سیاهی که

در قلبمون نقش می بنده باشیم

انسان اگر به بیماری قلبش اهمیت نده

به بیشتر شدن بیماری مجازات میشه

زیرا خداوند میفرمایند:

«فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا»

قلب بیمار نه تنها لذت زندگی را درک نمی کنه

و نه تنها حق خالق را ادا نمی کنه

بلکه دیگه زشتی گناه واسش معنا نداره

مجازات بیماری قلب از هر مجازاتی بزرگ تر است

خدا دل پاک تحویلمون داده اونو با گناه سیاه نکنیم


خدایا

سر به هوا نیستم!

در اتمسفر من ....

مغناطیسی جز تو نیست!!!

 

منبع متن:khoda-yaa

instagram


ای موسی به بندگانم دستور بده برای کارهای خود مرا بخوانند

ولی باید قبلا اقرار کنند که

من ارحم الراحمین و دادرس بیچارگان می باشم

که سختی ها و مشقات را از آنان برمی دارم

و زمان را عوض می کنم و به مردم آرامش می دهم

و در قبال هر عمل نیک آنها اگر چه خیلی هم کوچک باشد

راضی می شوم و ثواب زیادی بر آن اعمال می دهم ،

فقیران را غنی می کنم

چون من هستم که عزت و قدرتم جاودانه است...

حدیث قدسی

منبع:ترجمه کتاب الجواهرالسنیه

کلیات حدیث قدسی ص

به ما گفتند باید بازی کنید  

گفتیم با کی ؟؟  

گفتند با تیم دنیا  

تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟ 

سوت آغاز بازی رو زدن

فقط فهمیدیم خدا تو تیم ماست 

بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد  

ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم امتیاز ها برابر بود  

تو همین فکر بودم که خدا زد پشتم و خندید

و گفت :  نگران نباش تو وقت اضافه میبریم

حالا بازی کن  گفتم آخه چطوری ؟؟؟ 

بازم خندید و گفت : خیلی ساده

فقط پاس بده به من  

باقیش با من ... 

پس ،الهى به امید تو ...

 

منبع متن: gozideh.blog

گزیده و گلچین


***********************************

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


  آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن

اکنون زمان زندگیست، تاخیر را باور نکن


حرف از هیاهو کم بزن، از آشتی ها دم بزن

از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکـن


خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان

(..تو شــاهکار خلقتی، تحـقیر را باور نکن..)


بر روی بوم زندگی، هر چیز می خواهی بکش

زیبا و زشتش پای توست، تقـدیر را باور نکـن


تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی

از نو دوباره رســم کن، تصویر را باور نکن


خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید

پرواز کـن تا آرزو، زنجیر را باور نکن


مهدی ایثاری نیا



من به سرچشمه ی خورشید نه خود بردم راه

ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد

من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم

او که می رفت مرا هم به دل دریا برد

 

"علامه طباطبائی"

 


لحظه ای تفکر کنید

و چیزهای  بی ارزش که فانی هستند را برشمارید

و با بهره گیری از صفت آگاهی آن ها را بسنجید ،

سپس نتیجه گیری کنید

چیزهایی که رفتنی و فانی است و فقط در دنیا هستند

و این را باور قلبی داشته باشید ،

آن وقت آرامشی وصف نشدنی خواهید داشت...

 

حاج محمداسماعیل دولابی


داستانک واقعی


یه داستان میگم بهتره بگم یه تجربه زندگی.

من 3 سال پیش یه درس داشتم اخلاق اسلامی ،


یه روز که این درس رو داشتم ،اون روز مصادف بود با تولدم،

بعد کلاس رفتم پیش استادم گفتم


استاد یه جمله بگو بهم واسه کادوی تولدم....

منتظر بودم بگه فلان کار کن ....فلان کار نکن....


خودم آماده کردم که این جملات بشنوم،


ولی برگشت گفت قدر جوونیت بدون و با خدا رفیق باش،


بهش اعتماد کن،اندازه یه رفیق بهش تکیه کن،بیشتر از این نخواستم!..

گفت: اگه باهات رفاقت نکرد ولش کن،باهاش مشتی باش ،


ببین باهات مشتی میشه یا نه....واسش حرکت باحال بزن،


ببین چطور سر حالت میاره...

منتظر شد همه بچه ها برن ،یه خاطره از خودش گفت،

گفت: یه روز نشسته بودم توی بالکن ،داشتم با خدا خلوت میکردم،


یه لحظه به خنده گفتم ،خدا من و تو که داریم عاشقانه حرف میزنیم ،


یه بارون میچسبه که بیاد و دیگه محفلمون نورانی بشه،گفت


به جان بچه ام ،یک دقیقه نشد دیدم نم نم بارون زد به صورتم...


گفت اینا رو نگفتم که فکر کنی من آدم خوبیم نه،


خواستم بگم خدا باهات تا تهش میاد..

واقعا حرفای اون روز استاد موی تنم سیخ کرد. هر دفعه با خدا


عهد بستم و رفیقش شدم ،خودش شاهده واسم کم نزاشته ولی من زدم زیرش ...


همیشه هم یاد جمله آخر استادم میوفتم که گفت


اگه دیدی رفاقتتون بهم خورد : " مطمئن باش تو رفاقت به هم زدی"

امیدوارم توی رفاقت با خدا کم نزاریم.

یا علی


شیخ رجب علی خیاط عارف بزرگ می فرماید:   

پیش از آنکه منزل عوض کنید

آرزوهای مرده ها را عملی کنید:    

آنان آرزو می کنند،   

که حتی برای یک لحظه به دنیا برگردند   

وعملی مورد رضایت خداوند انجام دهند...

 

منبع: وبلاگ آرام جانم خدا


پــــروردگار مـــــن

حـــس وجـــودت در کــــنارم

قلــــبم را

بــــه حــــــــــدی رســــــــــاند

که "بی قــــــــراری" در آن معنایی نــــــدارد ....


حکیمی طعام می خورد

پرسیدند چه می کنی؟

گفت: دنیا را فریب می دهم؟

گفتند: این چگونه باشد؟

گفت: نان دنیا می خورم و برای آخرت کار می کنم...



چو دشنام گویی، دعا نشنوی        به جز کشته‌ی خویشتن ندروی

؛؛؛

همینت پسند است اگر بشنوی       که گر خارکاری، سمن ندروی 

؛؛؛

نپندارم ای در خزان کشته جو        که گندم ستانی به وقت درو 

سعدی 

درختی که کاری چو آید به بار         ببینی به ویژه برش بر کنار

گرش بار خارست، خود کشته ای      وگر پرنیان است، خود رشته ای

؛؛؛

و گر بد کنی، جز بدی ندروی           شبی در جهان شادمان نغنوی

فردوسی 

زآن که می بافی، همه ساله بپوش     زآن که می کاری، همه ساله بنوش

جمله دانند این اگر تو نگروی        هر چه می کاریش روزی بدروی 

مولانا   

من اگر نیکم، اگر بد تو برو خود را باش      هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت 

؛؛؛

 دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر      کای نور چشم من، به جزاز کشته ندروی

حافظ   

«و انسان را نیست جز آنچه کوشش کند» 

سوره نجم، آیه ی 39



داستانک


  پدر و پسری داشتند در کوه قدم میزدند

که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد

به زمین افتاد و داد کشید: آآی ی ی ی!

صدایی از دور دست آمد: آآی ی ی ی!

پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟

پاسخ شنید: کی هستی؟

پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!

باز پاسخ شنید: ترسو!

پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟

پدر لبخندی زد و گفت: پسرم خوب توجه کن...

و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی!

صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی!

پسرک باز بیشتر تعجب کرد؛ پدرش توضیح داد:

مردم میگویند که این انعکاس کوه است

ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است هر چیزی که بگویی

یا انجام دهی،زندگی عینا به تو جواب میدهد؛

حال ،اگر ما هم به عهد خدا وفا کنیم انعکاس وفاداری خدا را

در زندگیمان بی شک حس خواهیم کرد

و براستی کیست در وعده راستگوتر از خدا


**************************************

عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۲
  • ۰


کنار تو درگیر آرامشم

خودت را به من باز گردان ؛ همین



دلــم نمی گیرد

تنگـــ هم نمی شود

من دیگر دلــم را به خـــــــدا سپرده ام

 

منبع تصویر: cloob.com

چتر بازها چه لذتی می برند از سقوط

هر چه ارتفاع بیشتر، سقوط برای آن ها

لذت بخش تر است

چرا؟ چون پشت آن ها به چتر گرم است

ایمان چیزی شبیه به چتر نجات است

کسی که ایمان دارد دیگر

از سقوط و افتادن و تهدید هیچ هراس ندارد

این است که قرآن کریم توصیه به ایمان دارد و می فرماید:

ای کسانی که ادعای ایمان دارید

حقیقتا ایمان بیاورید(نساء؛136)




http://www.aparat.com/v/tPeQp


یک نمونه از معجزات خیلی جذاب قرآنی که چند دانشمند غربی

رو باعث شده به اسلام ایمان بیاورندرا در لینک بالا میتوانید ببینید

افسونم کرد کسی که دستی ندارد

ولی در همه ی کارها دست دارد

 همان کسی که

مهربانی اش حد و مرزی نمی شناسد ،

تنها کافیست امروز را با او گام برداریم

و فردا را به او بسپاریم

تا لذت زندگی حقیقی را بچشیم....



شیطان به حضرت یحیی گفت :

می خواهم تو را نصیحت کنم ! 

حضرت یحیی فرمود : من میلی به نصیحت تو ندارم 

ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند 

شیطان گفت :‌ مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند 

1: عده ای مانند شما معصومند ، ار آنها مایوسیم و می دانیم که

نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند... 

2 : دسته ای هم بر عکس در پیش ما شبیه توپی هستند

که به هر طرف می خواهیم می گردانیم 

3 : دسته ای هم هستند که از دست انها رنج می بریم

زیرا فریب می خورند ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند

و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند

دفعه دیگر که نزدیک است موفق شویم اما آنها دوباره

به یاد خدا می افتند و از چنگال ما فرار می کنند

ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم...


وقتی در اوج معصیت تحملت میکنه

وقتی خیلی آرزوهاتو بی آنکه بگی میفهمه و اجابت میکنه

وقتی که میخواد به هر بهونه که هست برگردی به سمتش

حتی با گذاشتن سختی ها و مشکلات جلوی پات

وقتی نیازی نیست برای بودنش التماس کنی

وقتی مطمئن هستی که هرگز دست رد به سینه ات نمیزنه  

حتی اگر هزار بار دلشو شکونده باشی

اون موقع هست که میگی کی جز خدا این همه به من لطف میکنه

کی جز خدا این همه با من مدارا می کنه

و چه زیبا فرمودند حضرت داود (ع)

خدایا سزاوار است که هر کس تو را شناخت 

از رحمتت نومید نشود ...



ماه من غصه چرا


ماه من غصه چرا ؟!!
آسمان را بنگر
که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد


یا زمینی را
که دلش از سردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغازِ بهار
دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز
پُر امنیتِ احساس خداست


ماه من ، غصه چرا ؟!
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم ، همه خوشبختی توست

ماه من!
دل به غم دادن و از یأس سخن ها گفتن

کار آنهایی نیست

که خدا را دارند …

ماه من!
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست ، خدا هست هنوز


او همانی است که در تارترین لحظه شب ، راه نورانی امید
نشانم میداد …
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد
همه زندگی ام ، غرق شادی باشد …


ماه من! غصه اگر هست ، بگو تا باشد
معنی خوشبختی ، بودن اندوه است …
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ، میوه یک باغــند
همه را با هم و با عشق بچیین
ولی از یاد مبر ،


پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست ، خدا هست
خدا هست هنوز ...

این شعر ارزشش را دارد هزاران بار خوانده شود

شاید چندمین بار است در وبلاگ گذاشته میشود


شعر : استاد قیصر امین پور




پزشک متخصصی می گفت که در تهران هجده هزار پیرمرد بیمار داریم

که بخاطر نداشتن رفیق و حرف نزدن با دوست،

دچار بیماری شده اند

دسترسی با رفیق مشکلاتی دارد و باید از قبل تعیین بشود

ولی ملاقات با خدا راحت است و در هر کجا می توان با خدا صحبت کرد

و ساعت مخصوص ندارد

خدا رفیق خوبی است و شوق دارد که حرف های ما را بشنود

در روایت داریم که اگر شما یک قدم به سمت خدا بروید

خدا ده گام به سمت شما می آید

در روایت دیگر داریم: اگر ما یک کار خیر بکنیم،

خدا آنرا ده برابر می کند

یا می فرماید:اگر شما خلاف کنید من آنرا می پوشانم

و در دعا داریم که تو گناهان مرا می پوشانی مثل اینکه تو از من

خجالت می کشی، خوبی ها را نشان می دهی...

گاهی ما خلاف هایی می کنیم که اگر نزدیکترین دوستانمان

از آن آگاه باشند حتی جواب سلام ما را هم نمی دهند

ولی خدا از همه ی گناهان ما باخبر است

ولی باز می فرماید: بیایید...

هر کس که با خدا صحبت نمی کند محروم است

 

سخنان حجت الاسلام والمسلمین

قرائتی در برنامه سمت خدا

**************************************



تنها تویی


تـنها تـوئـی تـنها تـوئی در خـلوت تنهائیم

 تنها تو می خواهی مرا با این همه رسوائیم



 جان گشته سرتا پا تنم از ظلمت تن ایمنم

 شــو آفـتاب روشنـم پـیدا بــه نـاپـیدائیم


 مـن از هـوسها رسته ام از آرزوها جسته ام

 مـرغ قفس بشکسته ام شادم ز بـی پروائیم



 دانـی کـه دلدارم تـوئی دانم خریدارم توئی

 یـارم توئی یارم توئی شادی از این شیدائیم



***************************************

عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰



یکی از بزرگان عرفان پیشه ،

شب تا سحر به نیت توبه و استغفار در حال سجده

فقط این کلمه را میگفت:

"شرمنده ام شرمنده ام شرمنده "

نزدیک صبح ندا رسید:

"بخشنده ام بخشنده ام بخشنده"

 

کتاب "غم عشق" تالیف

آیت الله حاج شیخ عبدالقائم شوشتری

شیخ رجبعلی خیاط می‌فرمودند: 

  امام حسین علیه السلام مشتری زیادی دارد،

ممکن است امامهای دیگر هم همین طور باشند،

ولی خدا مشتری ندارد!

من دلم برای خدا می‌سوزد

که مشتری‌هایش کم است،

کمتر کسی می‌آید بگوید:

که من خدا را می‌خواهم

و می‌خواهم با او آشنا شوم...

و گاه می‌فرمودند:

 در حالی که تو به خداوند محتاجی،

خداوند عاشق توست...


دلم که می گیرد دست معبودم را غرق بوسه می کنم

هنگامی که وجودش را در کنارم حس می کنم

همه ی آن دلتنگی ها

به آرامشی نشاط آور مبدل می شوند

آرمشی که هیچ معشوقی نمی تواند نثار آدمی کند

این چه دوستی است که اینقدر دارمش...

 

اگر بویی از راز خدا ببرید

همه چیز ظاهری را

رها می کنید...

 

آیت الله کشمیری



و خداست که در تمام امور برای ما کافیست،

اگر نماز را تحفظ کردید

همه چیزتان محفوظ می ماند...

 

دستخط آیت الله العظمی سید علی قاضی

کانال تذکره الاولیا tezkar



« چه باید بکنیم در ابتلائات ( بلاها و گرفتاریها )

داخلیه و خارجیه ؟!

چه کار کردیم که به این چیزها مبتلا شدیم ؟!

فکر این را باید بکنیم ،‌

چه کار کردیم که مانده ایم بی سرپرست ؟!

اشکال در این است که خودمان را

اصلاح نمی کردیم و نکردیم و نخواهیم کرد

حاضر نیستیم خودمان را اصلاح کنیم ،

اگر ما خودمان را اصلاح می کردیم به این بلاها مبتلا نمی شدیم

(‌امام علی علیه السلام ) فرمود

نگویم به شما «‌ألا أخبرکم بدائکم و دوائکم ؟!

دائکم الذنوب و دوائکم الاستغفار !‌»

( آیا به شما خبر دهم به مرض و دوای‌ شما ؟

درد شما گناهان است و دوای شما استغفار و طلب آمرزش است)

 

آیت الله العظمی بهجت قدس سره


بعضی روز قیامت می آیند،

می بینند یک چیز بزرگی را آوردند و به یکی دادند

اینکه عملش کم بود داشت بدبختی هایش را ضجه میزد!

یک چیز آوردند و گذاشتند داخل ترازو

هر چه سنگ بود همه را به آسمان پرت کرد!

اینقدر سنگین بود!!

گفت: پروردگارا!به عمرم عملی را که مناسب باشد

به جا نیاوردم که چنین چیزی نصیب من شود..!

این چیست؟! فرمود:

یک حاجت بود تو از ما خواستی و ما ندادیم!

تو مدام میخواستی،ما طاقچه بالا گذاشتیم

حالا این بزرگ شده و به این شکل در آمده....



"عارف بالله حاج اسماعیل دولابی"


مرحوم حاج محمّد اسماعیل دولابی میفرمودند:

این که خدا چیزی را می‌دهد و می‌گیرد،

به این دلیل است که به هوش بیایند،

آگاه شوند و کفران نکنند

واِلّا صِرف دادن و ندادن نعمت مطرح نیست،

بیدار شدن عباد است که قیمت دارد

یکی گفت: خدا نعمت‌های زیادی به ما داد

و نعمت‌های زیادی را هم گرفت

مهمّ نیست؛ مهمّ این است که ما را با خودش آشنا کرد

عمری که از انسان می‌گذرد، تازه می‌فهمد که

این دادن و ندادن چیزی نبود

اصل کار آشنا کردن با خودش بود

در حالی که ما گریه کردیم که

چرا گرفتی؟ چرا کم دادی؟

و نیز می فرمودند:

همین که گردی بر دلتان پیدا می شود

یک «سُبحان الله» بگویید، آن گرد کنار می رود

هرجا هم فیضی و نعمتی به شما رسید،

«اَلحَمدُلِلّه» بگویید؛ چون شکرش را به جای آورده ای،

گرد نمی گیرد؛ هر وقت خطایی خطور کرد

و خواست ایجاد کدورت کند، «اَستَغفِرالله» چاره است

با این سه ذکر با خدا صحبت کنید،

صحبت کردن با خدا، ذات غم و حزن را می برد...

 

طوبی محبت


انسان همچنان که

به آب و اکسیژن نیازمند است

به خدا نیز محتاج است...

 

«الکسیس کارل»


*******************************


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

تا خدا هست....

کسی تنها نیست ...

من اگر گم شده ام ...

تو اگر خسته شدی ...

در پس پرده ی اشک من وتو ...

مٱمن گرم خداست....

او همین جاست...

کنار من و تو....


سالها منتظر است...


الهی! اگر یک بار گویی بندۀ من،

از عرش بگذرد خندۀ من

 الهی! اگر تو مرا به جرم من بگیری،

من تو را به کرم تو بگیرم،

و کرم تو از جرم من بیش است

الهی! خواندی تأخیر کردم

فرمودی تقصیر کردم

الهی! عمر خود بر باد کردم

و بر تن خود بیداد کردم

الهی!  بنیاد توحید ما خراب مکن

و باغ امید ما را بی آب مکن

و به گناه روی ما را سیاه مکن

الهی! بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن

و ما را به بلای خود گرفتار مکن

پادشاها گریخته بودیم تو خواندی،

ترسان بودیم بر خوان "لاتقنطوا (ناامید نباشید)" تو نشاندی

 

فرازهایی از مناجات خواجه عبدالله انصاری

******************************



در قلمرو علم به هر سو که می­ نگرم، نشانه ­های مشیت و اراده

و قانون و نظم یک وجود عالی را مشاهده می­کنم

اگر به طرف آسمان­­ها نگاه کنیم،

از مشاهده نظم و ترتیب گسترش ستارگان،

بی ­اختیار از تعجب فریاد خواهیم کشید

شب­ها، فصل­ها و قرن­های متوالی،

اجرام سماوی در آسمان، روی خطوط معیّن در حرکتند

و به قدری منظم در مدارهای خود می­گردند

که ممکن است خسوف و کسوف را

از چندین قرن قبل پیش­بینی کرد

اگر حرکت ستارگان، منظم و مدارشان معیّن نبود،

چگونه مردم می­توانستند

در وسط دریاها و صحراهای خشک زمین

و جاده­ های بی­ نام و نشان آسمان،

جهت ­یابی کنند و با اطمینان، راه­های خود را پیدا کنند؟

در همه جا قدرت خدایی مشهود است

و هر قانون طبیعی که کشف می­شود

با صدای بلند می­گوید:

خدا واضع من است و بشر کاشف من...

 

سیسیل بویس هامان

****************************


به آسمان و خدای آسمان فکر کنید

تا بتوانید با زمینی ها زندگی کنید...

 

یوهان برامس

**************

یک قدم

ابو سعید ابو الخیر در مسجدی سخنرانی داشت

مردم از تمام اطراف روستاها و شهرها آمده بودند

جای نشستن نبود و بعضی ها در بیرون نشسته بودند

شاگرد ابوسعید گفت: تو را به خدا از آنجا که هستید

یک قدم پیش بگذارید...

همه یک قدم پیش گذاشتند

سپس نوبت به سخنرانی ابوسعید رسید

او از سخنرانی خودداری کرد

مردم که به مدت یک ساعت در مسجد بودند

و خسته شده بودند شروع به اعتراض کردند

ابوسعید پس از مدتی گفت:

هر آنچه که من می خواستم بگویم

شاگردم به شما گفت،

شما یک قدم به جلو حرکت کنید

تا خدا ده قدم به شما نزدیک شود...

*******************************


من عشق را در تو

تو را در دل

دلم را موقع تپیدن

و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت

سکوت را در شب

شب را در بستر

و بستر را برای اندیشیدن

به خاطر تو دوست دارم

من دنیا را به خاطر خدایش ،

خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم

**************************


شکر موجب ازدیاد (فراوانی) نعمتها است

شکر نکردید خبری از ازدیاد نیست

لذا اگر دیدیم ازدیاد نیست شک نکنیم

و بدانیم شکر نیست

 

«آیت الله بهجت قدس سره»

**************************


خداوندا به دلهای شکسته

به تنهایان در غربت نشسته

به مردانی که در سختی خموشند

برای زندگانی، جان میفروشند

همه کاشانه شان خالی زقوت است

سخنهاشان نگاهی در سکوت است

به طفلانی که نام آور ندارند

سر حسرت به بالین میگذارند

به آن< درمانده زن> کز غم جانکاه

نهد فرزند خود را بر سر راه

به آن جمعی که از سرما بخوابند

ز <آه> جمع، <گرمی> میستانند

به آن چشمی که از غم گریه خیز است

به بیماری که با جان در ستیز است

به دامانی که از هر عیب پاک است

به هر کس از گناهان شرمناک است

دلم را از گناهان ایمنی بخش

به نور معرفتها روشنی بخش!



ٰلبخند ماجرای عجیبی دارد:
اگر آن را به محبوبی هدیه کنی
احساس آرامش می کند...
اگر آن را به دشمنت تقدیم کنی،
شرمنده و پشیمان خواهد شد،،،
و اگر آن را به شخصی که
نمی شناسی هدیه دهی
سخاوت پیشه کرده ای...
پس لبخند بزن
که لبخند
تجلی خدا در توست....


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰


فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم


طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم


من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم


سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض

به هوای سر کوی تو برفت از یادم


نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم


کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم


تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم


می‌خورد خون دلم مردمک دیده سزاست

که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم


پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک

ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم


تو مسجود ملائک بودی

همسخن خدا بودی

خدا تو را گرامی داشت

و از روح خود در تو دمید

تو را خلیفه ی خود معرفی کرد

تمامی نامها را خدا به تو آموخته بود

تو را که ساخت به خود مرحبا گفت

تمامی فرشتگانش را، در پای تو افکند،

اما تو با خویش کاری می کنی که گاهی

از نگاه کردن خودت در آینه هم

شرمسار می شوی...



خدا در روستای ماست  

خدا در روستای ما کشاورز است  

خدا را دیده ام با کارگر ها

مهر را می کاشت  

ایمان را درو می کرد  

خدا روی چمن ها می دمید

و می دوید از روی شالیزار  

خدا با باد و گندمزار می رقصید  

گهی با ابرها می رفت 

گهی با باد می آمد  

و اشکش را تهی می کرد 

روی کشتزار روستای ما  

خدا در روستای ماست  

خدا در روستای ما کشاورز است  

ولی با کدخدای روستای ما برادر نیست  

خدا از آبشارِ کوههای روستا جاریست  

خدا در روستای ما کشاورز است  

کنارِ چشمه یِ پاکی  

من او را دیده ام با دستهای ساده و خاکی  

خدا هم همچو دیگر مردمان روستا 

از کدخدا شاکی  

من از این روستای سبز 

و از این  بوی شالی گشته ام سرمست  

میان روستای ما خدا هر جا که 

بوی گندم و آبُ علف باشد در آنجا هست  

خدا در روستای ماست  

خدا در روستای ما کشاورز است

 

تصنیف گروه مستان و همای


از یکی از معصومین پرسیدند:

چرا دعاهای ما مستجاب نمی شود؟

فرمودند: زیرا کسی را که می خوانید ،نمی شناسید...

 

«استاد فاطمی نیا»


علامه طباطبائی:

برگی که از درخت ، بر زمین می افتد ،

در عالم تاثیر گذار است ؛

چطور فکر می کنید ،

گناه کردن در عالم ،

بی اثر باشد...

 

منبع متن: Tezkar


نزدیک شدن به افراد

موجب دریافت انرژی مثبت و منفی از آنهاست

وقتی کسی به ما توجه می کند

گاهی از فاصله های زیاد روی ما تاثیر دارد

حالا ببینید تقرب به خدا و نظر لطف او

چقدر انرژی بخش خواهد بود

و ما چقدر به این انرژی احتیاج داریم

کمی توجه کنیم

لطف خدا را  هنگام تقرب درک خواهیم کرد...

 

استاد پناهیان


مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقى آملى

مى فرمودند : در خواب دیدم دشمنى به من حمله کرد

من با آن دشمن درگیر و گلاویز شدم

این دشمن مرا رها نمى کرد من براى اینکه

از شرّ او رها شوم دست او را به شدت گاز گرفتم

که بلکه مرا رها کند و در این حال از خواب بیدار شدم

دیدم دستم در دهان خود من است

و به شدّت دست خودم را گاز گرفته ام؛

در همان عالم خواب به من فهمانیدند

که دشمن تو کسى نیست جز خودت

پس از خودت نجات پیدا کن

این گونه خوابهاى خوب را هم خدا

نصیب هر کسى نمى کند...

 

نفس اژدرهاست او کی مرده است

از غم بی آلتی افسرده است

مولانا


گاهی خدا را صدا کن

بی آنکه چیزی بخواهی

بی آنکه گله ای کنی

بی آنکه بگویی چرا... کاش... اگر؛

بی آنکه تمام آنچه که نیست را به او نسبت دهی

بی آنکه حتی بخواهی توبه کنی

گاهی فقط خدا را صدا کن

او برای جنبیدن حروف نامش روی زبان تو

انتظار می کشد...

 

منبع: instagram

mehr.bano.1354@


ای یاد تو در ظلمت شب همسفر من

وی نام تو روشنگر شام و سحر من

جز نقش تو نقشی نبود در نظر من

شب ها منم و عشق تو و چشم تر من

در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم

هر منظره را منظری از روی تو دیدم


چشم همه ی عالمیان سوی تو دیدم

با یاد تو شادست دل در به در من


چون تشنه ی گرمازده ی خسته دویدم

بسیار از این شاخه به آن شاخه پریدم


آخر به طربخانه ی عشق تو رسیدم

اما به طلب سوخت همه بال و پر من

غم نیست کسی را که دلش سوی خدا بود

هر جا نگرم یار تویی جز تو کسی نیست


از غم نفسم سوخت ولی همنفسی نیست

بی نغمه ی تو باغ جهان جز قفسی نیست

غیر از تو به فریاد کسان دادرسی نیست

ای دوست تویی دادرس و دادگر من


محروم کسی کز تو جدا بود و ندانست

در گوش دلش از تو صدا بود و ندانست


آثار تو در ارض و سما بود و ندانست

عالم همه آیات خدا بود و ندانست

ای وای اگر نفس شود راهبر من

هر پل که مرا از تو جدا کرد شکستم

یاد تو مرا از غم بیهوده رها کرد

عشق تو مرا شاعر انگشت نما کرد


گفتم به همه خلق که این طرفه خدا کرد

بی لطف توکاری نرود از هنر من

من بی کسم و جز تو خدایی که ندارم

گر از سر کویت بروم رو به که آرم

بر خاک درت گریه کنان سر بگذارم

خواهم که به آمرزش تو جان بسپارم


اینست دعای شب و ذکر سحر من



ابیاتی از شعر ناله ای در شب
اثر استاد مهدی سهیلی


شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد

زنده در گور غزلهای فراوان باشد

نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت

نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد

سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن

مگذار این همه خورشید هراسان باشد

مگر اعجاز جز این است که باران بهشت

زادگاهش برهوت عربستان باشد

چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست

تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد

فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها

راز خندیدن یک کودک چوپان باشد

چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده

از تحیر دهن غار حرا وا مانده

عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد

نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد

شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست

ظرف و مظروف هم اندازه ی یکدیگر نیست

از قضا رد شدی و راه قدر را بستی

رفتی آن سوتر از اندیشه و در را بستی

رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید

و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید

عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته

جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته

پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد

چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد

آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز

سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز

شاعر این سیب حکایات فراوان دارد

چتر بردار که این رایحه باران دارد...  

 

سیدحمیدرضا برقعی




خــدا

واژه ی بینهــــایتــ زندگیتــــ

مفهوم جـاری شده در رگــ هستی...

هـــر آنچه هستـــ در اختیار خداستــــــ

از خـــدا بخواه

آنقــــدر بی نهایتــــــ است که

می توانی با خیال آســوده

نشدنی هایتــــ را به او بسپــاری

و بدانی تنهــــا

وجــود او تـــمام غیر ممکـن های زندگیت را

ممکـن می کند...


محبین واقعی خدا

به غیر خدا پناه نمی برند

و اگر به موجودی توجه دارند

به این جهت است:

که آن آیه ای از وجود خداست

 

استاد شیخ محمد باقر تحریری


خدایا

دلم می خواهد دفتر مشقم را باز کنم

و دوباره تمرین کنم!

الفبای زندگی را...

من چیزی شبیه زندگی کردن را

فراموش کرده ام...

می خواهم خط خطی کنم

تمام آن روزهایی را که دلم شکست

دلم می خواهد اگر معلم گفت

در دفتر نقاشیاتان

هر چه می خواهید بکشید

این بار... تنها و تنها

نردبانی بکشم به سوی تو

خدای من


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

به چه می اندیشی ؟!
نگرانی بیجاست
عشق اینجا و‎ ‎خدا هم اینجاست
لحظه ها را دریاب
زندگی در فردا نه، همین امروز است
راه ها منتظرند
تا تو هر جا که بخواهی برسی
لحظه ها را دریاب
پای در راه گذار
راز هستی این است ...


خستگی را تو به خاطر مسپار    

که افق نزدیک است ...    

و  "خدایی" بیدار    

که تو را می بیند    

و به عشق تو همه حادثه ها میچیند ...

که به یادش باشی

و بدانی که همه بخشش اوست    

و همینت کافی است



وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ

و شکیبایی کن، که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد!
سوره هود آیه ۱۱۵



صبر کردن درسته سخته ولی زمانی قشنگ میشه که بدونی نه تنها چیزی رو

از دست نمیدی بلکه خدا به اندازه ی همون صبرت بهت پاداش میده .

❤️قدری تامل ❤️

خدا هوامونو داره....😉


اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری

به تو بگوید نگران نباش و غصه بدهی‌هایت را نخور،

خیالت راحت باشد، من هستم،

ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می‌بخشد

و راحت می‌شوی

  خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است

«الیس الله بکاف عبده»: آیا خداوند

برای کفایت امور بنده‌اش بس نیست؟ 

یعنی ای بنده من، برای همه کسری و کمبودهای

دنیوی و اخرویت من هستم

این سخن خدا چقدر انسان را راحت می‌کند

و به او آرامش ‌می‌بخشد...

 

حاج محمد اسماعیل دولابی


ﻭ ❄️ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ❄️ کم کم می آید ....
ﺩﻭﺭ ❤️ﻗﻠﺒﺘﺎﻥ❤️ ﺷﺎﻝ ﮔﺮﺩﻥ ﺑﭙﯿﭽﯿﺪ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﻻﮎ آﺩم های ﯾﺦ ﺯﺩﻩ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺎﺭ،ﻣﻨﺠﻤﺪ ﻧﺸﻮﺩ ....


ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﻧﺎﻣﻼﯾﻤﺘﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ،ﻣﺒﺎﺩﺍ
ﺭﻭﺣﺘﺎﻥ ﺳﻨﮓ ﺷﻮﺩ ...
ﺣﻮﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻬﺎﯼ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺘﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ،آﻧﻬﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﻋﺮﻭﺱ ﺩﺭﺧﺘﯽ
ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻟﻬﺸﺎﻥ ﻧﮑﻨﯿﺪ

ﺧﻼﺻﻪ ❄️ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ❄️ ﺯﯾﺒﺎ می آید
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺍﻧﺴﺎنیت هاﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎشید ...
              
 ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﺘﺎﻥ
ﺯﯾﺮ ﮐﺮﺳﯽ ❤️ﻋﺸﻖ❤️،ﮔﺮﻡ ﮔﺮﻡ.


« آخه این خدا دل هم داره »

شب ها برای عبادات سحری مرا صدا می زنند

یک شب می گویند :مرتضی بر خیز!

یک شب دیگر می گویند: شیخ مرتضی،

و بالاخره یک شب صدا می زنند: آقا شیخ مرتضی،

و من وقتی دقت می کنم می بینم این ها

به روز من بستگی دارد

هر روز که من در رفتار و اعمالم دقت بیشتری می کنم،

زیادتر مواظب هستم در بیدار شدن

با احترام بیشتری رو به رو هستم

  بار دیگری گفته بودند: مرا شب ها با کوبیدن کوبه ی در

بیدار می کنند

صدای کوبه ی در بسیار شدید است،

و من به سرعت بیدار شده و از جا برمی خیزم؛

اما این صدا با همه ی شدت،

هیچ کس دیگری را بیدار نمی کند...

 

"شیخ مرتضای زاهد"


خدایا چشمانم بارانی

و دلم در تمنای اجابت دعا

من به مسبب الاسباب بودنت دلسپرده ام

 

مادر موسی چو موسی را به نیل

در فکند از گفته رب جلیل

 

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه

گفت کی فرزند خُردِ بی گناه

 

گر فراموشت کند لطف خدای

چون رَهی زین کشتیِ بی ناخدای

 

گر نیارد ایزد پاکت به یاد

آب، خاکت را دهد ناگه به باد

 

وحی آمد کین چه فکر باطل است

رهرو ما اینک اندر منزل است

 

پرده ی شک را بر انداز از میان

تا ببینی سود کردی یا زیان

 

ما گرفتیم آنچه را انداختی

دست حق را دیدی و نشناختی؟

 

در تو تنها عشق و مهر مادریست

شیوه ما عدل و بنده پروریست

 

نیست بازی کار حق، خود را مباز

آنچه بردیم از تو باز آریم باز

 

سطحِ آب از گاهوارش خوشتر است

دایه اش سیلاب و موجَش مادر است

 

رودها از خود نه طغیان می کنند

آنچه می گوییم ما، آن می کنند

 

ما، به دریا حکم طوفان می دهیم

ما به سیل و موج فرمان می دهیم


 

به که بر گردی ، به ما بسپاریش

کی تو از ما دوست تر می داریش

 

نقش هستی نقشی از ایوان ماست

خاک و باد و آب سر گردان ماست

 

"پروین اعتصامی"



زندگی معمولا ما را از خدا دور می کند

چون ما نمی توانیم آنچنان که باید

به سوی خدا حرکت کنیم ولی مناجات با خدا

و مرور همه ی غم ها و آرزوها در گفتگو با پروردگار

انسان را در جایی که باید باشد قرار می دهد،

خلوت کردن با خدا تمام آسیب های انسان را

جبران می کند...

 

استاد پناهیان

اساس کار دانشمند بر این قرار گرفته که

"هیچ ماشینی بدون سازنده نمی تواند باشد"

 

آندرو کورن وی

(استاد فلسفه)

خدا گر پـَـردِه بـَردارَد

زِ رویِ کارِ آدمها

چه شادی‌ها خـورَد بَرهم

چه بازی‌ها شَوَد رسوا

یکی خَندَد زِ آبادی 

یکی گِریَد زِ بَربادی 

یکی از جان کُنَد شادی

یکی از دل کُنَد غوغا

چه کاذب شَوَد صادق

چه صادق شَوَد کاذب

چه عابِدها شَوَد فاسِق

چه فاسِق‌ها شَوَد عابِد

چه زشتی‌ها شَوَد رنگین

چه تلخی‌ها شَوَد شیرین

چه بالاها رَوَد پایین

چه اسفَل‌ها شَوَد عُلیا
عجب صبری خدا دارد که پرده برنمی‌دارد.



امروز می خواهم بنشینم و از آرزوهایم بنویسم

به نام خدا

دستهای تو

تمام...


هر وقت خواستی کار خوبی بکنی و راه بندان شد

و ممکن نشد آن را انجام دهی،

نیتت را رسیدگی کن

شاید صدمه ای خورده است و صرفاً بر ای خدا نیست

و الا اگر با صاحبخانه کار داشته باشی،

بر عهده ی اوست که

موانع را از جلوی راهت برطرف کند...

 

 حاج محمد اسماعیل دولابی


یکی می گفت من عاشق خدام، نمی آد خدا،

گفتم نیستی هنوز اگه باشی،

خداوند منتظره یکی دلش پر بزنه، فورا میاد،

این قدر هم دلش نازکِ خداوند

که به محض این که ببینه که تو داری غصه می خوری

و می گی من در فراق تو هستم کجایی

همان موقع می آد...

 

"دکتر الهی قمشه ای"


ماسرآغازیم و پایان آن خداست

جمله در خوابیم و بیدار آن خداست

دل سپردیم و ندانستیم هیچ

لایق بى انتهاى دل خداست

راز دل گفتیم با محبوب ها

باهمه گفتیم جز او که خداست

خوبى احوالمان را جاى دیگر جسته ایم

هى تغییر کرد آن جاها،آخر جا خداست

جوش آن خوردیم تا دنیا بدست آریم و بس

جز به آن دنیا،که معشوقش خداست

هى به دنبال رفیق خوب و نادر بوده ایم

غافل از آنکه شفیق روز نادر آن خداست

غم بغل کردیم تا بد شد جواب خوبها

خوب شو گر خوب باشى تو،سلامش با خداست

من نمى بینم توهم غیر خدا را هیچ دان

گر حضورى یافتیم و یافتى از آن خداست

افشین_موفقى

 اگر خدا نخواهد شک نکن

با کدخدا هم راه به جایی نخواهی برد

مگر نه این است که

چشمها و دلها همه تحت تصرف و اراده ی اوست


عشق فقط خدا


  • مرتضی زمانی
  • ۰
  • ۰

ای جـمـلـه بـیکـسـان عـالـم را کَـس

یـک جـو کرمـت تـمـام عـالـم را بـَس

من بـیکـَسَـم و کـسی نـدارم جُز تـو

یا رب بـه فریادِ مَـنِ بی کَس رس

 

"مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری"


http://uupload.ir/files/guec_aramesh.jpg

رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،
اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست،  خدا هست 
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است 
زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،

دامان خدا را می جوید 
خورشید هنوز طلوع میکند

فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است 
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد 
امواج دریا، آواز می خوانند،
بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند 
گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند 
نیستی نیست 
هستی هست 
پایان نیست 
راه هست
 
تولد هر کودک، نشان آن است که 
خدا هنوز از انسان ناامید نشده است

رابیندرانات  تاگور




بالی نمی خواهم

همین پوتین های کهنه هم میتوانند

مرا به آسمانها ببرد...

 

شهید سید مرتضی آوینی


خدای خوب من

من آنگونه که سزاوار درگاه کبریایی توست

تو را بندگی نکردم...

اما تو با من آنگونه رفتار کن

که در مرام خدایی توست...

  پروردگـارا...

اینک، سُکانِ زندگیِ طوفان زده ام رابه تو می سپارم

می دانم که

نتیجه ی این اعتماد و توکل،

آرامـش است ...


من خدا را دارم

و همین به همه چیز جهان می ارزد

چون خدا را دارم

تو بمانی و نمانی مهم نیست 

من خدا را دارم

چون خدا را دارم همه دنیا را

با همه محتویاتش میدهم

سهم شما

چون خدا را دارم

فردا مال من است

چون خدا را دارم

لحظاتم همه بی تکرارند

من خدا را دارم

دلتان آب بسوزد

من خدا را دارم تو نمی دانی..!

نمی فهمی..!

حسم را... حالم را...

حس پرواز بسوی ابدیت را

حسِ داشتن...

حس این لحظه دور از تن بودن را...

یک ثانیه یک لحظه روی حرفم صبر کن

فکر کن من خدا را دارم

در میان هفت دریا ذره ای از لطف او

بی نیاز از منت هر ناخدایم می کند...



تو را میخوانم




خدایا، اگر گناهانم مرا نزد تو خوار گردانیده، تو به خاطر حُسن اعتمادم به تو از من درگذر.

مهربانا، اگر عصیانم مرا از لطف و کرمت دور داشته، یقینم به تو،

کَرَم و عطوفت تو را دریادم زنده می دارد.

لطیفا، اگر خواب غفلت مرا از دیدار تو با زمی دارد، ایمان به مهر و بخشش ات بیدارم می دارد.

خدایا، اگر عِقاب تو مرا به دوزخ می خوانَد، ثواب بی پایانت مرا به سوی بهشت دعوت می کند،

پس ای مهربانْ تو را می خوانم، از تو می خواهم، به درگاه تو ناله سر می دهم و رو به سوی تو می کنم.

خدایا، از آنانم قرار ده که همواره در یاد تواند،

هرگز عهد تو را نمی شکنند و شکر تو را لحظه ای از یاد نمی برند.


گاهی خدا را صدا کن
بی آنکه چیزی بخواهی
بی آنکه گله ای کنی
بی آنکه بگویی چرا...کاش...اگر...
بی آنکه تمام آنچه که نیست را به او نسبت دهی
بی آنکه حتی بخواهی توبه کنی
گاهی فقط خدا را صدا کن
او برای جنبیدن حروف نام اش روی زبان تو

انتظار میکشد..





چه هوایی!

چه طلوعی!

جانم باید امروز حواسم باشد

که اگر قاصدکی را دیدم

آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا

به خدایی که خودم میدانم

نه خدایی که برایم از خشم

نه خدایی که برایم از قهر

نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند

به خدایی که خودم میدانم

به خدایی که دلش پروانه است

و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید

و به باران گفته است باغها تشنه شدند

و حواسش حتی به دل نازک شب بو هم هست

که مبادا که ترک بردارد

به خدایی که خودم میدانم چه خدایی جانم…

 

شاعر: سهراب سپهری


عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی
  • ۱
  • ۰


بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی،

خمش می‌کنی

هر چه خم شود خالی تر می‌شود،

اگر کاملا رو به زمین گرفته شود،

سریع تر خالی می‌شود

دل آدم هم همین طور است،

گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم، از غصه،

قرآن می‌گوید: هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛

خم شو و به خاک بیفت

" وَکُن مِّنَ السَّاجدِین"

سجده کن؛ ذکر خدا بگو ؛

این موجب می‌شود تو

خالی شوی تخلیه شوی، سبک شوی؛

 

شیخ رجبعلی خیاط





روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌‌قیمت خود با سرعت

فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.

ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به

سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را

روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است.

به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..

پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد

را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از

روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت : “اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی

از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم،

کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و

من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم،

ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.”
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.. برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند،

سوار ماشینش شد و به راه افتاد..

در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند

برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛

 اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم،

او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.




خدا را شناختم به گسستن اراده ها

و باز شدن گره ها

و شکستن همت ها

و گشودن سختی و بلا

برای کسی که نیت خود را

برای او خالص گرداند...

 

حضرت علی (ع)






پایان آدمیزاد بی خداییست!
نه از دست دادن معشوق
نه رفتن یار
نه تنهایی...
هیچکدام پایان آدمی نیست!

تنها بی خدایی
آدم را تمام میکند...

"خدای مهربان من"
بـوی ناب بهشـت میدهد همـهٔ نام‌های قشـنگ تــو
میگذارمشان روی زخمهای دلم...


لذت نبردن از مناجات ,سنگینی در عبادت،

بی‌تفاوتی در برابر گناه ,سستی در ایمان

همه و همه بر اساس قرآن کریم 

به قساوت و سیاه شدن قلب باز می گردند

قلبی که معیوب است

از لذت زندگی کردن هم محروم است...

قلب قاصدکی است که اگر پرهایش را بچینی

دیگر به آسمان اوج نمی گیرد(1)

مراقب باشیم با غفلت های مکرر

آسمانی شدن

و لذت شیرین مناجات با قاضی الحاجات را

از خود سلب نکنیم...



تو را احساس میکنم 

در هر سنگ 

در هر برگ از درخت که شاید تو

یکی از آنها باشی 

تو را احساس میکنم 

در همه چیز 

در رودخانه ای که خروشان است 

در هر بذری که تو از آن روییده ای 

تو را احساس میکنم 

در رگهایم

  در هر یک از ضربان های قلبم 

در هر نفسی که میکشم 

تو را احساس میکنم  همه جا 

در هر اشکی که از گونه هایم جاریست 

در هر کلمه ای که هیچوقت به زبان نیاوردم 

تو را احساس میکنم...! ای خدا...!



هر گلی نو که در جهان آید

ما به عشقش هزار دستانیم

تنگ چشمان نظر به میوه کنند

ما تماشا کنان بستانیم

تو به سیمای شخص می نگری

ما در آثار صنع ، حیرانیم

سعدیا بی وجود صحبت یار

همه عالم به هیچ نستانیم



الهی! تو پاک آفریده ای ،ما آلوده کرده ایم...

الهی اگر گلم یا خارم از آنِ بوستانِ یارم

چگونه دعوی بندگی کنم که پرندگان از من می رمند

و ددان رامم نیستند الهی ،

الهی ! گرگ و پلنگ را رام توان کرد،

با نفس سرکش چه باید کرد؟

انسان را قسطاس مستقیم آفریده ای،

افسوس که ما در میزان طغیان کرده ایم الهی،

به سوی تو آمده ام؛

به حقّ خودت مرا به من برمگردان الهی

 

گزیده ای از الهی نامه

"علامه حسن زاده آملی"

 

چو بفروختی؛ از که خواهی خرید؟

مـتاع جـوانی به بــازار نیست...!

بدون هیچ تردیدی سر تا پای وجود ما انسانها را

دریای بی منتهای رحمت الهی در بر گرفته است

اما در این میان کیمیای جوانی موهبتی است بی مثال 

که خداوند بی دریغ

و فقط از سر لطف در اختیار ما قرار داده است

در این بین روزگار دائما در کمین است 

تا عنان آن را از کف ما برباید

اختیار با خود ماست از یک طرف می توانیم

با غفلت های مکرر آن را تباه کنیم 

و بعد ها با سینه ای دردمند تنها

آه بکشیم و افسوس بخوریم 

و یا آن را با تقوای الهی زینت دهیم 

و پای در چشمه ی زلال عشق الهی نهیم

و در زمره ی سعادتمندان عالم جای گیریم

زود دیر می شود!

به خود آییم

قبل از آنکه...!

به خود آورندمان

 

شعر نقل شده از پروین اعتصامی



من آن بالا

خدایی را دارم که

با بودنش همه چیز خوب است...

 



زمونه قلب منو بیشتر از این تنها نزار 

برو ای باد صبا از گل رویش خبر بیار 

جمعه ها دستاتونو به دستِ همدیگه بدید 

شش روز اول هفته همتون جمعه بشید 

ضربان قلب من به احترامش بزنید 

سندِ زندگیمو یه جا به نامش بزنید 

ساعتها دقیقه بشید دقیقه ها یه ثانیه 

تا همون لحظه بیاد اونیکه اسمش باقیه



💠 خدا چگونه آفرید ؟؟


و علم خدا چگونه است ؟؟ 💠


🔵 عاشقان مولا لذت ببرن ! خدایی که امیر المومنین توصیف کرده چنین است


📢 امیر المومنین امیر کلام در حدیثی طولانی میفرمایند

🔷 .. هر کس چیزی می سازد آن را از ماده ای ساخته است ،

و خدا آنچه را که آفریده ، از ماده ای نساخته !
هر دانایی، اول نادان بوده و بعد آموزش دیده است در

حالی که خدا نه جاهل بوده و نه چیزی آموخته است

♦️ به چیز ها پیش از بودنشان چیرگی علمی دارد !

و بودنشان به دانش او چیزی نمی افزاید،
و علم او به چیز ها ، پیش از بوجود آمدن آنها،

همچون علم او بدان ها پس از به وجود آمدنشان است



عشق فقط خدا

  • مرتضی زمانی